خطبه ۷۴ صبحی صالح
و من خطبه له ( علیه السلام ) لما عزموا على بیعه عثمان
لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی- وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ- وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ
خَاصَّهً- الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَ فَضْلِهِ- وَ زُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ
لغات
زخرف: زینت، زیور بعضى زخرف را به طلا معنى کرده اند.
زبرج: با نقش و زیور خود را آراستن.
ترجمه
از سخنان آن حضرت (ع) است که به هنگام تصمیم گرفتن مردم براى بیعت با عثمان ایراد فرموده است :
«اى مردم» شما بخوبى مى دانید، که من از همه کس براى عهده دارى امر خلافت و پیشوایى، شایسته و سزاوارترم به خدا سوگند، معارضه بر سر خلافت را به این دلیل ترک کردم که فتنه برپا نشود و میان مسلمانها اختلاف پدید نیاید، هر چند در این ترک خصومت و حق خواهى، بر من ظلم شد. البتّه براى خیر مسلمین از حق خود گذشتم و از خداى بزرگ پاداش و فضل این مظلومیّت را خواستار شدم.
در باره مال و منال، جاه و مقامى که شما بدان رقابت داشتید، من زهد ورزیده کناره گیرى کردم.»
شرح
قوله علیه السلام: لقد علمتم أنّى احقّ بها
اشاره به آگاهى مردم از استحقاق آن حضرت، براى خلافت، به دلیل جامع فضیلت بودن علم دانش خویش است.
امام (ع) هم در کمالات معنوى و نفسانى و هم در شجاعت و پیکار در راه خدا از تمام صحابه پیامبر برتر بود.
ضمیر در جمله «أحق بها» یا به خلافت و یا به فضایل یاد شده قبل، و یا به شهرت آن بزرگوار، باز مى گردد، امّا چون سخن امام (ع) در زمینه بیعت مردم با عثمان ایراد شده است بهتر آنست که به خلافت برگردد. بعلاوه قرینه دیگرى نیز براى ارجاع ضمیر «أحقّ بها» به خلافت وجود دارد و آن جمله خطبه شقشقیه است که فرمود: لقد تقمّصها در این عبارت یقینا ضمیر به خلافت باز مى گردد و مى تواند قرینه اى باشد که ضمیر در این مورد هم به خلافت برگردد.
قوله علیه السلام: و اللّه لاسلمنّ ما سلمت امور المسلمین،
یعنى به خدا سوگند من رقابت در امر خلافت را به دلیل سالم ماندن مسلمین از فتنه و آشوب ترک کردم.
این عبارت بروشنى دلالت دارد که غرض امام (ع) از به دست گرفتن خلافت اصلاح حال مسلمین بوده است و چون رقابت موجب فتنه و گرفتارى مسلمین مى شده، آن را ترک کرده است به بیان دیگر خلافت را براى رفاه حال خود نمى خواسته است. چون در زمان خلفاى پیشین به نسبتى رفاه حال مسلمین رعایت مى شد. و با درگیرى بر سر خلافت همین مقدار از رفاه میسور نبود نزاع بر سر خلافت را رها کرد هر چند که اگر خلافت به آن حضرت واگذار مى شد رفاه کامل حال مسلمین حاصل مى گردید.
به همین جهت، قسم یاد مى کند که امر خلافت را بدون منازعه به دیگران واگذاشت چه اگر جنجال بر سر خلافت بالا مى گرفت، فتنه برپا مى شد، و وحدت مسلمین بر هم مى خورد، و این خواست شارع مقدس اسلام نبود، آرى نزاع، مبارزه و پیکار وقتى بر آن حضرت لازم بود که فتنه اى بر علیه اسلام برمى خاست.
اگر گفته شود که در زمینه ترک نزاع و رقابت امام (ع) بر سر خلافت دو اشکال مى شود: اوّل آن که چرا امام (ع) لازم بود که رقابت داشته باشد، با این که منصب خلافت مربوط به امور دنیا و ویژگیهاى آن مى باشد، در صورتى که آن حضرت در زهد، اعراض از دنیا، ترک و بدگویى آن مشهور است.
دوم آن که در آغاز خلافت به لحاظ ترس از برپا شدن فتنه و آشوب رقابت را ترک کرد و خلافت را به دیگران واگذاشت چرا به همین دلیل خلافت را به معاویه و یا طلحه و زبیر واگذار نکرد تا فتنه برپا نشود در پاسخ اشکال اول مى گوییم:
جانشینى رسول خدا (ص)، هر چند اصلاح امر دنیا را در بردارد، امّا منصب و مقام دنیائى نیست. اصلاح امر دنیا نیز نه به این دلیل که دنیاست، بلکه چون، کشتگاه آخرت است و مقصود از اصلاح دنیا نظام بخشیدن به حال مردم در معاش و معادشان مى باشد. پس رقابت در امر خلافت براى امام (ع) از امور مستحب بوده است به خصوص هرگاه اعتقاد بر این باشد، که غیر امام شایستگى برآمدن از عهده این امر را نداشته است. و لذا گفتن این که رقابت امام در امر خلافت به لحاظ زهد و تقوى، جایز نبوده سخن نادرستى است.
در پاسخ بخش دوّم سؤال مى گوییم: فرق میان خلفاى سه گانه اوّل و معاویه در اجراى حدود الهى و عمل به مقتضاى امر و نهى خداوندى، روشن است معاویه به هیچ یک از مسائل و حدود الهى پایبند نبود، بنا بر این مقایسه این دو مورد با یکدیگر صحیح نیست.
قوله علیه السلام: و لم یکن فیها جور الّا علىّ خاصّه
این کلام امام (ع) نسبت به ستمى که بر آن حضرت روا داشته شد، نوعى دادخواهى است، که بطورعموم همگان را نسبت به جور داده اند، بى آنکه افراد به خصوصى را نام ببرند و یا جورى که انجام گرفته، به غیر خلفا مربوط بدانند، به عبارت دیگر نوعى گلایه مندى است، بدین مضمون که بگذار بر من تنها ظلم رفته باشد، و اسلام محفوظ بماند، لفظ «خاصه» در جمله امام به عنوان حال منصوب است.
قوله علیه السلام: التماسا لأجر ذلک…
کلمه التماس به عنوان مفعول له به کار رفته و فعل عمل کننده در آن «لأسلمنّ» است. معنى کلام امام (ع) چنین است: من به دلیل صبر و تسلیم در برابر فرمان خدا، ثواب و فضیلت او را خواهانم. کلمه «زهدا» نیز مفعول له و به همین معنا آمده است، یعنى به دلیل پارسایى و زهد خواهان اجر و پاداش خداوندى شده ام. ضمنا این عبارت اشاره دارد به این که طالبان خلافت و رقابت کنندگان بر سر جاه و مقام قصدى جز دنیا و زینتهاى آن نداشته اند.
ترجمه شرح نهج البلاغه (ابن میثم بحرانی )، ج ۲ ، صفحه ى ۴۴۴-۴۴۱