google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
1-20 ترجمه خطبه ها شرح ابن میثمترجمه خطبه ها شرح ابن میثم

خطبه یکم ترجمه شرح ابن میثم بحرانی فصل دوم ب (آفرینش فرشتگان وویژگی آنان)قسمت چهارم

ثُمَّ فَتَقَ مَا بَیْنَ السَّمَوَاتِ الْعُلَا- فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِکَتِهِ- مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا یَرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لَا یَنْتَصِبُونَ- وَ صَافُّونَ لَا یَتَزَایَلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ لَا یَسْأَمُونَ- لَا یَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعُیُونِ وَ لَا سَهْوُ الْعُقُولِ- وَ لَا فَتْرَهُ الْأَبْدَانِ وَ لَا غَفْلَهُ النِّسْیَانِ- وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَى وَحْیِهِ وَ أَلْسِنَهٌ إِلَى رُسُلِهِ- وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضَائِهِ وَ أَمْرِهِ- وَ مِنْهُمُ الْحَفَظَهُ لِعِبَادِهِ وَ السَّدَنَهُ لِأَبْوَابِ جِنَانِهِ- وَ مِنْهُمُ الثَّابِتَهُ فِی الْأَرَضِینَ السُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ- وَ الْمَارِقَهُ مِنَ السَّمَاءِ الْعُلْیَا أَعْنَاقُهُمْ- وَ الْخَارِجَهُ مِنَ الْأَقْطَارِ أَرْکَانُهُمْ- وَ الْمُنَاسِبَهُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَکْتَافُهُمْ- نَاکِسَهٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ- مَضْرُوبَهٌ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّهِ- وَ أَسْتَارُ الْقُدْرَهِ- لَا یَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِیرِ- وَ لَا یُجْرُونَ عَلَیْهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِینَ- وَ لَا یَحُدُّونَهُ بِالْأَمَاکِنِ وَ لَا یُشِیرُونَ إِلَیْهِ بِالنَّظَائِرِ

ترجمه
سپس خداوند آسمانهاى بلند را از هم گشود و از فرشتگان مختلف پر کرد، که بعضى از آنها در سجودند و رکوع نمى‏ کنند و بعضى در رکوعند و برپا نمى‏ ایستند، بعضى در صف ایستاده‏ اند و پراکنده نمى‏ شوند، و دسته‏اى تسبیح گویند که خسته نمى‏ شوند، خواب چشم آنها را فرا نمى‏ گیرد و افکارشان داراى اشتباه نیست و در بدنهایشان سستى پدید نمى‏ آید و دچار فراموشى نمى‏ شوند.
بعضى از آنان امین وحى و براى پیامبران ترجمانند و عدّه دیگرى براى رساندن فرمان خدا در میان خلق آمد و شد مى‏ کنند و گروهى حافظ بندگان خدایند و دسته‏اى دربان بهشتند. و بعضى پاهایشان در طبقات زیرین زمین ثابت شده و گردنهایشان از آسمان بالا گذشته است، اعضا و جوارحشان از اطراف و اکناف جهان بیرون رفته و شانه‏ هایشان با پایه‏ هاى عرش الهى مناسب و موافق است.
چشمهایشان در برابر عظمت حق فرو افتاده و از هیبت به بالا نمى‏ نگرند و زیر عرش الهى از روى خضوع خود را به بالهاى عجز خویش در پیچیده‏ اند، حجابهاى عزّت و پرده‏ هاى قدرت حق تعالى بین آنها و طبقه فروتر آنها قرار گرفته، خدا را به تصوّر در نمى‏آورند و صفات مخلوقین را در باره خدا جارى نمى ‏سازند و او را در مکان محدود نمى‏ کنند و براى او نظیر و شبیهى قرار نمى‏ دهند».

شرح(ابن میثم)

فرموده است: ثمّ فتق ما بین السّماوات… تا و لا یشیرون الیه بالنظائر

در توضیح مطالب فوق بحثهایى به شرح زیر است:
بحث اوّل- این فصل نیز در باره تفسیر کلام امام (ع): فسوّى منه سبع سماوات مى‏باشد، زیرا آنچه که امام (ع) در این بحث اشاره فرموده است پیرامون طبقه طبقه شدن آسمانها و ساکن ساختن دسته‏ هاى معیّنى از فرشتگان در هر طبقه است، زیرا دسته‏ بندى آسمان و ساکنان آنها از تمامیّت معناى تسویه و تعدیل براى آسمانهاست. اگر اشکال شود که چرا در کلام حضرت شکافتن آسمانها و سکنا دادن فرشتگان، از بیان جریان شمس و ماه در آسمان و آراسته شدن آن به ستارگان آخرتر قرار گرفته با آن که شکافته شدن آسمان مقدّم بر اختصاص یافتن بعضى از آنها به ستارگان مى‏باشد.
در پاسخ مى‏گوییم: اشاره امام (ع) به تسویه آسمانها اشاره اجمالى است.
گویا امام (ع) در ابتدا چنین فرض کرده است که خداوند تعالى آسمانها را به صورت کره واحدى آفریده است، چنان که بعضى از مفسّران در تفسیر آیه شریفه: أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا همین نظریّه را داده‏ اند. سپس امام (ع) بالاى آسمان و پایین آن را به منزله دو سطح داخل و خارج براى آن کره در نظر گرفته است و پس از آن به بعضى ویژگیهاى آسمان که ستارگان و خورشید و ماه باشد اشاره کرده است. بعد از بیان اجمالى آسمان، ستارگان، ماه و خورشید، تفصیل و تمیز هر یک از دیگرى را با کلمه «فتق» داده و ساکنان هر یک از آسمانها را دسته معیّنى از فرشتگان دانسته و پس از آن به تفصیل انواع ملائکه پرداخته است. شک نیست که تقدّم بحث اجمالى و سپس تفصیلى آن از نظر فصاحت و بلاغت در خطابه بهتر است. تقدیم و تأخیر در کلام (ع) به همین مناسبت انجام گرفته است.
با شناخت آنچه که قبلًا ذکر شد باید بدانیم که هر یک از جملات امام (ع) به آیه‏ اى از قرآن کریم اشاره دارد، مثلًا این کلام حضرت: ثم فتق ما بین السموات العلى، مناسب این سخن حق تعالى است: أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ‏ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما. و این جمله امام (ع): فملأ هنَّ اطوارا من ملائکته منهم سجود، لا یرکعون، شبیه این گفته حق تعالى است: وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ«» و نظایر این آیه. این کلام امام (ع): صّافّون لا یتزایلون مانند این فرموده خداى سبحان است که از فرشتگان نقل مى‏کند: وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا و این جمله امام (ع): مسبّحون لا یسئمون، نظیر این آیه شریفه است: یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ و فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ. و این کلام حضرت: و لا فتراه الابدان، شبیه این کلام حق است: «لا یَفْتُرُونَ». این گفته حضرت: و منهم امناء على وحیه نظیر این کلام خداست در خطاب به پیغمبر اکرم: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى‏ قَلْبِکَ«».
این گفته امام (ع): و السنه الى رسله، مانند این آیه است: جاعِلِ الْمَلائِکَهِ رُسُلًا.
این گفته حضرت: مختلفون بقضائه و امره مانند این آیه است: تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ«» و نیز نظیر این آیه است: تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیها… یُنَزِّلُ الْمَلائِکَهَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ.
این سخن امام: و منهم الحفظه لعباده، مانند این سخن خداست: یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً«» و نیز نظیر این آیه: وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ و نظیر این آیه: لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ.
این کلام امام (ع): و السّدنه لابواب جنانه، شبیه این آیه است: وَ قالَ لَهُمْ‏ خَزَنَتُها، و این کلام حضرت: و المناسبه لقوائم العرش اکنافهم، مانند این سخن خداست: وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَهٌ«» و کلام امام (ع): باجنحتهم، مانند این فرموده خداوند متعال است: الْحَمْدُ لِلَّهِ.

بحث دوّم- در تفسیر آیه: ا وَ لَمْ یَرَ الّذینَ کَفَرُوا انَّ السَّمواتَ وَ الَارَضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما
دانشمندان اقوال مختلفى به شرح زیر دارند:
۱- ابن عبّاس و ضحّاک و عطاء و قتاده گفته ‏اند: آسمان و زمین شی‏ء واحدى بودند، خداوند میان آنها در فضا فاصله انداخت.
۲- کعب گفته است: خداوند آسمان و زمین را آفریده و بعضى را روى بعضى قرار داده بود، سپس بادى را آفرید و به وسیله آن آنها را از یکدیگر جدا ساخت.
۳- مجاهد و سدى گفته‏ اند که آسمانها طبقه واحدى بودند خداوند آنها را از هم گسیخت و هفت آسمان قرار داد و زمین را نیز چنان کرد.

۴- عکرمه، عطیّه و ابن عبّاس به روایت دیگرى که از او نقل شده است گفته‏ اند: معناى این که آسمان بسته بود، این است که آسمان نمى‏ بارید و معناى این که زمین بسته بود این است که گیاه در آن نمى‏ رویید. پس خداوند آسمانها را به وسیله باران و زمین را به وسیله گیاه شکافت. این نظر را دنباله آیه… أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ تایید مى‏کند. نظیر همین آیه است سخن حق تعالى: فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ«» و آیه دیگر: «وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ» و کلام دیگر حق متعال: «أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا«»

۵- بعضى از دانشمندان گفته‏ اند: معناى کلام خداوند: کانتا رتقا، این است که امور به طور کلّى در علم خداوند و لوح محفوظ وجود داشت و این که فرموده است: ففتقناهما، اشاره به این است که در وجود تحقق یافتند و از یکدیگر متمایز شدند. این قول مناسب سه قول اول است و مى‏ تواند تحقیقى براى آنها باشد. این دانشمندان گفته کعب را که معتقد بود خداوند بادى را میان آسمانها آفرید، بر امر خدا حمل کرده و باد را از جهت مشابهت با امر خدا استعاره دانسته‏ اند.

۶- بعضى گفته‏ اند که معناى رتق در این آیه منطبق شدن دایره معدل النهار بر بروج است، بنا بر این فتق میلى است که بروج افلاک به آن دایرند. اینان در تأیید گفته خود قول ابن عبّاس و عکرمه را آورده‏اند. ابن عبّاس و عکرمه معتقد بودند که معناى رتق آسمان این بوده است که نمى‏ باریده، و معناى رتق زمین این بوده است که گیاهى نمى‏ رویانده. بنا بر این معناى رتق و فتق به همین معنى که ذکر کردیم اشاره به اسبابى دارد که قول ششم از آن حکایت داشت، زیرا انطباق دو دایره که همان رتق یا بسته بودن دو آسمان است موجب نباریدن باران و خراب شدن عالم پایین مى‏گردید و آشکار شدن میل که همان فتق است موجب به وجود آمدن فصول، باریدن باران، روییدن گیاهان و سایر انواع ترکیبات مى‏ شود.

با دانستن توضیحات فوق روشن مى‏ شود که سخن امام (ع) ثمّ فتق ما بین السّموات العلى، موافق سه قول اوّل و قول پنجم است، هر چند تحقیق براى فهمیدن این حقیقت بیشتر لازم است، امّا قول ششم هیچ مناسبتى با قول امام (ع) ندارد. به این شرح که سخن امام (ع) «ثمّ فتق…» در معرض بیان چگونگى خلق عالم بالاست و به همین دلیل جمله بعد از این کلام را با «فا» آورده و فرموده است: فملأ هنّ اطوارا من ملائکته. رتق و فتق در قول ششم متأخّر از بحث اجرام علوى آمده است. با این که ظهور میل به هیچ وجه بر وجود فرشتگان آسمانى و سکنا یافتن آنها در آسمانها قبول تقدّم نمى‏کند.

بحث سوم- فرشتگان داراى انواع فراوان و مراتب متفاوتى به شرح زیر مى‏باشند:

مرتبه اوّل- فرشتگان مقرّب‏اند، همچنان که خداوند متعال مى‏فرماید: لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لَا الْمَلائِکَهُ الْمُقَرَّبُونَ«».
مرتبه دوّم- فرشتگانى که عرش الهى را حمل مى‏کنند خداوند متعال مى‏فرماید: الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ باز مى‏فرماید: وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَهٌ.
مرتبه سوّم- فرشتگانى که بر اطراف عرش مى‏چرخند چنان که خداوند متعال مى‏فرماید: «وَ تَرَى الْمَلائِکَهَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ»«».
مرتبه چهارم: فرشتگان آسمانها و کرسى هستند.
مرتبه پنجم- فرشتگان عناصر طبیعى قرار دارند.
مرتبه ششم- فرشتگان گماشته بر ترکیبات نبات و معدن مى‏باشند.
مرتبه هفتم- فرشتگان حافظ و نویسندگان کرام‏اند. در این باره خداوند متعال مى‏فرماید: وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ کِراماً کاتِبِینَ و از جمله این فرشتگان‏اند معقّبات که در این آیه شریفه خداوند متعال به آنها اشاره فرموده است: لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ«».
مرتبه هشتم- فرشتگان بهشت و خزانه‏ داران آنند. خداوند تعالى در این باره فرموده است: وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ.
مرتبه نهم- فرشتگان گماشته بر آتش. حق متعال فرموده است: عَلَیْها مَلائِکَهٌ غِلاظٌ شِدادٌ و در جاى دیگر فرموده است: عَلَیْها تِسْعَهَ عَشَرَ و باز فرموده است: وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِکَهً«» پس از دانستن مراتب فرشتگان مى‏گوییم همه دانشمندان بر این اتفاق نظر دارند که فرشتگان موجودات جسمانیى نیستند که مانند انسان و چهار پایان رفت و آمد داشته باشند بلکه در باره فرشتگان دو قول است: اوّل قول متکلّمان که معقتدند فرشتگان اجسام نوارنى و الهى هستند، وجودشان خیر و سعادت است، بر انجام کارهاى سخت و توانایند، داراى عقل و فهم مى‏باشند، بعضى از آنها نزد خدا قرب و منزلت داشته و از نظر درجه کاملترند، خداوند متعال از آنها چنین حکایت مى‏کند: وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ«».

قول دوّم قول غیر متکلّمان است، آنها معتقدند که فرشتگان جسم نیستند، بعضى از آنها از جسمیّت و دخالت در اجسام مجرّدند، بعضى از فرشتگان از جسمیّت مجردند ولى از دخالت در اجسام مجرد نیستند و بعضى از آنها مجرد نیستند، جسمانى و حلول کننده در اجسام و قائم به اجسام هستند. براى غیر متکلّمان در ترتیب درجات یاد شده تفصیلى به شرح زیر است: امّا فرشتگان مقرّب اشاره است به ذوات مبرّا از جسمیّت و جهت و نیاز به غیر و تصرّف در امور جسمانى.
فرشتگان حمل کننده عرش الهى ارواحى هستند که به تنظیم کارهاى عرش گماشته شده‏اند، تنظیم کننده کار عرش هشت فرشته‏اى هستند که در قرآن آمده است: وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَهٌ و اینان رؤساى فرشتگانى‏ هستند که تنظیم کارهاى کرسى و آسمانهاى هفتگانه را بر عهده دارند. توضیح این که کرسى و آسمانها به منزله بدن آن فرشتگان است و اینها اشخاصى هستند که با بدنهایشان عرش را بالاتر از فرشتگان دیگر حمل مى‏کنند.
امّا فرشتگان گرداگرد عرش الهى ارواحى هستند که حامل کرسى و گماشته و مسلّط بر آن مى‏باشند. فرشتگان آسمانها ارواحى هستند که بر آسمانها گماشته شده‏اند و کارهاى آسمان از حرکت و اراده به اذن خداوند متعال در اختیار آنهاست.
همچنین فرشتگان عناصر، کوهها، دریاها، صحراها، خشکیها و دیگر ترکیبات از معدن و نبات و حیوان هر یک با اختلافى که دارند بر انجام فعل مخصوصى موکّل‏اند.

در باره فرشتگان حافظ و نویسندگان کرام چند قول آمده است به ترتیب زیر: ۱- بعضى گفته‏ اند خداوند متعال طبایع متضاد را مخلوط و عناصر بیگانه با یکدیگر را در هم آمیخت و از این آمیزش و خلط، آمادگى فراهم شد که نفس مدبّر و قواى حسّیه محرّکه را بپذیرد. بنا بر این منظور از فرشتگان حافظى که خداوند آنها را فرستاده است همین نفوس و قوایى است که طبیعت را در آمیختگى و ویژگى اعمالشان حفظ مى‏کنند و آنچه را که در الواح خود مى‏نگارند صورت کارهایى است که نفوس انجام مى‏دهند تا در روز قیامت بر علیه خود آنها شهادت دهند، چنان که خداوند تعالى فرموده است: یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی وَ یُنْذِرُونَکُمْ«».
معقّباتى که از پیش رو و پشت سر حافظ انسانند همینها هستند. بنا به قولى حفظه براى بندگان غیر از حفظه علیه آنها مى‏باشند و کاتبان نیز دو دسته‏اند.
بزودى توضیح بیشترى خواهیم داد.

۲- بعضى از قدما گفته‏ اند نفوس بشرى و ارواح انسانى باطناً مختلف‏ اند.
بعضى نیکوکار و بعضى شرور، بعضى کند فهم و بعضى زیرک، بعضى بدکار و بعضى عفیف، بعضى آزاده و بعضى پست، بعضى شریف و بعضى دنىّ مى‏باشند. براى هر طایفه‏اى از این ارواح زمینى، روحى آسمانى است که نسبت به ارواح پست زمینى مانند پدرى مهربان و آقایى بخشنده در کارهاى مهم، آنها را یارى مى‏دهد، چه در خواب و چه در بیدارى، گاهى به طریق رؤیا و گاهى به گونه الهام. همان روح آسمانى مبدأ است براى آنچه که از خیر و شرّ در آن روح زمینى پدید مى‏آید. این مبادى در اصطلاح علما، طبیعت تامّ نامیده مى‏شود. یعنى آن ارواح فلکى در طبیعت، نسبت به ارواح زمینى کامل و تمام هستند و همان ارواح فلکى حافظ منافع انسان و ضرر و نیازهاى او مى‏باشند چنان که خداوند متعال فرموده است: فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَهٍ مَرْفُوعَهٍ مُطَهَّرَهٍ بِأَیْدِی سَفَرَهٍ کِرامٍ بَرَرَهٍ«».

۳- بعضى دیگر گفته‏ اند که براى نفوس وابسته به این اجساد با نفوسى که از بدن جدا شده‏اند همگونى و مشابهت مى‏ باشد. پس نفوس جدا شده از بدن به گونه‏اى میل و کشش به نفوسى دارند که از بدن جدا نشده‏ اند، زیرا میان نفوس مشابهت و موافقتى وجود دارد. بنا بر این نفوس مفارق از بدن نفوس مرتبط با بدن را مطابق طبعشان یارى مى‏دهند و بر آنها گواهند چنان که خداوند تعالى فرموده است: ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ… وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ«».
اما فرشتگان بهشت: باید توجّه داشت که هشت بهشت در قرآن نام برده شده است که عبارتند از جنّت نعیم- جنّت فردوس- جنّت خلد- جنّت مأوا- جنّت عدن- جنّت دارالسلام- جنّت دار القرار و جنّتى که پهناى آن به مساحت زمین و آسمانهاست که براى پرهیزکاران آماده شده است و بر بالاى همه اینها عرش پروردگار صاحب جلال و اکرام قرار دارد.

پس از دانستن این حقیقت، براى بهشت هاى نامبرده، ساکنان و نگهبانانى از فرشتگان وجود دارد. اما ساکنان بهشت فرشتگانى هستند که از عبادت پروردگارشان تکبّر نمى‏ ورزند، شب و روز آماده تسبیح گفتن‏اند و خستگى ندارند و همانها فرشتگانى هستند که در بهشت با بندگان صالح و مخلص خدا با مهربانى و بشارت برخورد مى‏کنند. توضیح این که انسان مطیع، هر گاه در فرمانبردارى به کمال برسد و به آخرین درجه صورت انسانى نایل شود و به وسیله اعمال نیک و آنچه از کارهاى پاکیزه انجام مى‏دهد و مستحق صورت ملکى و رتبه آسمانى شود، فرشتگان پاکیزه با مهربانى و رحمت و شفقت او را ملاقات مى‏کنند و با روح و ریحان از او استقبال به عمل مى‏آورند، چنان که قابله‏ ها و دایه‏ ها فرزندان پادشاهان را به بهترین جامه‏ هاى دنیا و لباس هاى سندس و استبرق مى‏آرایند، و از بهترین عطرها استفاده مى‏کنند، این فرشتگان نیز با بندگان صالح خدا با شادى و شادمانى برخورد مى‏کنند و آنها را به تماشاى بهشت مى‏برند از لذّتها و خوشیها امورى را به آنها نشان مى‏ دهند که در این دنیا چشمى ندیده، گوشى نشنیده و حتّى به قلب هیچ انسانى خطور نکرده است. با بندگان حضرت حق در بهشت تا وقتى خدا بخواهد با برخوردارى از بخشش غیر قابل انقطاع مى‏ مانند. و اخبار بهشتیان را به اهل دنیا در خواب مى‏ نمایانند و هر گاه روز قیامت کبرا فرا رسد فرشتگان رحمت با بندگان صالح خدا به بهشت پر نعمت با شادى پایان ناپذیر پرواز مى‏ کنند. در آن بهشت مرگى وجود ندارد در غرفه‏ هایى که‏ بالاى آنها نیز غرفه‏ هایى وجود دارد و در پایین غرفه ‏ها رودها جارى است اقامت مى‏ کنند.
و سرانجام کلامشان این است که سپاس سزاوار پروردگار جهانیان است.

بعضى از حکماى اسلامى گفته‏ اند: فرشتگانى که با روح و ریحان بندگان صالح را ملاقات مى‏کنند موجودات روحانى کره زهره و مشترى هستند. گویا اینها مى‏ خواهند بگویند نفوس پاک و سعادتمند انسانى هر گاه از بدن جدا شود قوّه واهمه را به همراه خود دارد و صور خیالى پدید آمده بر اساس وعده الهى در باره بهشت، باغها، نهرها، میوه ‏ها، حور العین، کأس معین، لؤلؤ و مرجان و ولدان و غلمان بر حسب استعداد و طهارت آن نفوس و امیدوارى ثواب آخرت به صورتهاى عقلى در نهایت ارزشمندى و زیبایى و متناسب صور خیالى امور یاد شده براى او ایجاد مى‏ شود.
چون ستاره زهره و مشترى اثر کاملى در آماده کردن نفوس براى صور خیالى زیبا و شادى و شادمانى دارند. به همان گونه که به جنبه روحانى این دو ستاره کارهاى نیک نسبت داده شده است برخورد انسان نیز بعد از مفارقت از بدن با مهربانى و رحمت و شفقت به جنبه روحانى آن دو ستاره نسبت داده شده است.

امّا خزانه داران بهشت: بعید نیست که به اعتبارى همان ساکنان بهشت باشند ولى به لحاظ وظایفى که دارند خازن نام گرفته‏ اند. توضیح این که، خازن سرپرست درهاى خزانه براى گشودن در خزانه و تقسیم خزانه بین مستحقان به اذن پروردگار است، و همچنین بستن در آنها و بازداشتن غیر مستحق از دسترسى به محتواى خزانه از جمله وظایف اوست. چون ملائکه خازن سرپرست افاضه کمالات، تقسیم نعمت و احسان به مستحقان، نگهبانى و باز داشتن غیر مستحق از اموال خزانه، و نوازش مستعدان و فرمانبرداران به اذن خدا و حکمت او مى‏باشند. به این اعتبار بر آنها خزانه‏ دارى بهشت صدق مى‏کند. اینان همان‏ کسانى هستند که از هر درى بر مؤمنان وارد شده و مى‏گویند: درود بر شما به خاطر آنچه که صبر کردید چه زیباست خانه آخرت.
بعضى از دانشمندان گفته‏ اند هر گاه بنده‏اى نفس خود را ریاضت بدهد تا به کمال مرتبه قوّه نظرى و مراتب قوّه عملى برسد، او به وسیله هر مرتبه‏ اى از آن مراتب براى کمال خاصى که از جانب خدا به او افاضه مى‏ شود آمادگى پیدا مى‏ کند. فرشتگان به نزد او مى‏آیند و از هر بابى با سلام و تحیّت و اکرام وارد مى‏ شوند.
رضاى به قضاى خدا، خیر باشد یا شر، باب بزرگى از آن ابواب است.
پس فرشته‏اى که از این در وارد شود به رضاى خدا وارد مى‏ شود، چنان که خداوند تعالى فرموده است: قالَ اللَّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ و همان رضوان خازن جنان است.

امّا فرشته آتش، بعضى از فضلا گفته ‏اند: آنها نوزده نوع فرشته مأمور زبانه آتش‏اند که فرمان خدا را عصیان نمى‏ کنند. پنج دسته آنها همان هایى هستند که به اذن خدا اخبار را از خارج به داخل جهنم منتقل مى‏کنند. یک رئیس، دو خازن، یک دربان، و یک فرشته کارگر دارند. و دو فرشته غضب و شهوت و هفت نفر دیگر گماشته بر امر غذاى جهنّمیان مى‏ باشند. توضیح این که هر گاه روز قیامت کبرا فرا رسد و انسان از کسانى باشد که زندگى دنیا را براى خود به آن حدّ انتخاب کرده که جایگاهش جهنم شده باشد، این نوزده فرشته عذاب او را به خاطر انجام زشتیها، و ارتکاب گناه و دورى از فرمان خدا به جهنم منتقل مى‏ کنند. خداوند تعالى فرموده است: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏ وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى‏ ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‏ وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‏«».

این نوزده فرشته‏ اى که بعضى فضلا گفته‏ ا ند، فرشتگان آتش ‏اند. ولى با انسان فرشتگان دیگرى از فرشتگان بهشت همراهند، توضیح این که هر گاه انسان فرشتگان را در دنیا مطابق اوامر خدا به استخدام در آورد و در فرمانبردارى خدا با آنها موافقت کند بى‏ آنکه از آنها چیزى که خلاف خلقشان است بخواهد به وسیله آنها از ارتکاب محارم و نواهى خداوند به دور مى‏ ماند. توفیق را از خدا آرزو مى‏ کنم.

بحث چهارم– امام (ع) انواع دیگرى از فرشتگان را نام برده است و به تفاوت مرتبه‏ شان در عبادت و خشوع با عبارت سجود، رکوع، صّف و تسبیح اشاره کرده است. توضیح این که خداوند سبحان هر دسته از فرشتگان را به مرتبه معیّنى از کمال و علم و قدرت اختصاص داده است. که هیچ مرتبه پایینى به مقام و مرتبه فوق نمى‏ رسد. هر دسته‏اى که نعمت خدا بر آن کاملتر باشد، عبادت او برتر و فرمانبردارى آن شایسته‏ تر است.
سجود و رکوع و صفّ و تسبیح عباداتى هستند که در میان خلق رایج ‏اند ولى از نظر بیان معناى خشوع و خضوع متفاوت هستند. و نمى‏ توان آنها را در اینجا به معناى ظاهرى که مردم مى‏ فهمند گرفت زیرا نهادن پیشانى بر زمین براى سجده و خم کردن پشت براى رکوع و حرکت دادن زبان براى تسبیح، امورى هستند که دلالت بر ابزار و اسبابى دارند و مخصوص بعضى از حیوانات مى‏ باشد، زیرا حیوانات داراى اعضا و جوارح‏ اند. امّا در مورد فرشتگان سزاوار این است که تفاوت مراتب یاد شده به سجود و رکوع و صف و تسبیح بر تفاوت کمال فرشتگان در خضوع و خشوع براى کبریایى خدا و عظمت او حمل شود و به اصطلاح اطلاق کردن لفظ ملزوم است (خضوع) بر لازم آن (سجود) زیرا سجود در لغت به معناى انقیاد و خضوع مى‏ باشد.

با توضیح بالا احتمال دارد که کلام امام (ع) در باره فرشتگان که بعضى ازآنها سجود مى‏ کنند، اشاره به فرشتگان مقرّب باشد، زیرا درجه آنها کاملتر از درجات فرشتگان دیگر است. پس نسبت عبادت و خضوعشان نسبت به خضوع فرشتگانى که در مرتبه پایین قرار دارند، مانند نسبت خضوع سجده به خضوع رکوع مى‏باشد، بدیهى است که سجده نسبت به رکوع بیان کننده خضوع بیشترى است.
اگر اشکال شود که شما در گذشته گفتید فرشتگان مقرّب نه مدبّر جسم‏اند و نه متعلّق به جسم، پس چگونه درست است که از ساکنان آسمانها باشند و از فرشتگانى که آسمانها از آنها پر شده است.

در پاسخ مى‏گوییم: در علاقه چیزى به چیزى و اضافه آن چیز به آن، کمترین مناسبت بین آن دو کفایت مى‏کند و این مقدار مناسبت در این جا میان اجرام سماوى و این دسته از فرشتگان وجود دارد. و آن مناسبت، یا مناسبت علت و معلول است یا شرط و مشروط. و چنان که جایز است خداوند جلّ جلاله در لفظ قرآن کریم به عرش و تسلّط بر آن اختصاص یابد، با این که خداوند تعالى از داشتن این مناسبت منزّه است، و در حکمت عظمتى که براى خداوند ثابت شده است براى خلق وجود ندارد. پس به طریق اولى جایز است که در آسمان بودن را به فرشتگان مقرّب نسبت دهیم. هر چند این فرشتگان از داشتن جسم منزّه و از تدبیر در جسم به دور باشند: چون امام (ع) بیان کننده و گوینده مطلبى است که منظور رسول اکرم و قرآن کریم است و چیزى که از ذهن و فهم به دور باشد بیان ندارد، بلکه کلام آن حضرت براى بالا بردن فهم و اندیشه است.

قول امام (ع) در باره فرشتگان که فرمود بعضى از آنها در حال رکوع‏ اند احتمال دارد اشاره به حاملان عرش باشد زیرا آنها از فرشتگان دیگر کاملترند.
پس نسبت عبادت آنها به عبادت دیگران مانند نسبت خضوع رکوع به خضوع صفّ مى‏باشد و عبارت امام که فرمود: و منهم صافّون احتمال دارد اشاره به‏ فرشتگان طواف کننده اطراف عرش باشد. در تفسیر این کلام امام (ع) گفته‏ اند: منظور فرشتگانى هستند که براى اداى عبادت به صف ایستاده‏ اند چنان که خداوند متعال از آنها چنین خبر داده است: وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ.

تحقیق و توضیح این که هر یک از انواع فرشتگان داراى مرتبه معیّنى از کمال مى‏ باشند که به آن درجات اختصاص یافته‏ اند و از حالتى که دارند تغییر وضع نم ى‏دهند و این شباهت به صفهاى منظّمى دارد که تغییر نمى‏کند. از چیزهایى که تأیید مى‏کند منظور از فرشتگان صفّ، طواف کنندگان اطراف عرش مى‏باشد مطلبى است که در خبر آمده است و آن این که در اطراف عرش هفتاد هزار صف از فرشتگان تشکیل شده که دستهایشان را بر شانه نهاده و صدایشان به تکبیر و تهلیل بلند است و در پشت سر آنها صد هزار صف دیگر از فرشتگان است که دست راستشان را بر دست چپشان نهاده و تسبیح مى‏ گویند.

احتمال دارد مقصود امام (ع) که فرمود: و مسبّحون، فرشتگان در صفّ و غیر آنها باشند و او عاطفه در و مسبّحون هر چند اقتضا دارد که مسبّحون غیر از فرشتگان در صفّ باشد، ولى این مقدار مغایرت در این جا حاصل است، زیرا آنها که تسبیح مى‏گویند از جهت این که تسبیح‏ گو هستند از فرشتگان اهل صف جدا محسوب مى‏شوند. بدین لحاظ جایز است که فرشتگان را به دو نوع تقسیم کرده و بعضى را بر بعضى عطف بگیریم. این جامعیت را که به لحاظى صافّون و به لحاظى مسبّحون باشند، سخن حق تعالى تأیید مى‏کند وقتى که از قول فرشتگان مى‏فرماید: وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ. و احتمال دارد مسبحون نوعى یا انواعى دیگر از فرشتگان آسمانها باشند.

منظور امام (ع) از این سخن که فرمود: «دسته‏اى از فرشتگان ساجداند و رکوع انجام نمى‏دهند و دسته‏اى راکعند و از رکوع بلند نمى‏ شوند و گروهى صفّ ایستاده ‏اند و صف را به هم نمى‏زنند و دسته‏اى تسبیح گویند و از تسبیح گفتن‏ خسته نمى‏ شوند» اشاره به کمال فرشتگان در مرتبه‏ هاى معیّنى است که هر یک نسبت به مرتبه‏ هاى پایین‏تر کاملترند و ضمناً تأکیدى است بر این که بر این عبادات نقصانى عارض نمى‏ شود، زیرا رکوع هر چند عبادت است و نسبت به سجود نقصان است و سر برداشتن از رکوع براى رکوع کننده نقصان رکوع محسوب مى‏شود و به همین ترتیب بهم زدن صفّ نقصانى است در آن و خستگى در تسبیح نقصان و اعراض از مقصود است. بعلاوه خستگى و ملال عبارت از دورى نفس از چیزى به سبب خستگى بعضى از قواى طبیعى است و این در حق فرشتگان آسمانى که قواى طبیعى ندارند قابل تصوّر نیست.

امّا فرموده امام (ع): «آنها را خواب فرا نمى‏گیرد» صدق آن بخوبى روشن است، بدین توضیح که خواب رفتن آنها لازمه‏ اش صحیح بودن خواب براى آنهاست. وقتى خواب براى آنها صادق نیست عارض شدن خواب بر آنها نیز باطل است. دلیل صادق نبودن عروض خواب بر آنها این است که خواب عبارت است از تعطیل شدن حواس ظاهرى از کارهایى که انجام مى‏یابد، به این دلیل که روح کشش براى انجام کار ندارد. و پس از بر طرف شدن خستگى و ضعف، روح کشش انجام کار را پیدا مى‏کند. چون فرشتگان آسمانى از این اسباب و ابزار منزّه و پاک‏ اند خواب در حق آنها صحیح نبوده و آنها را فرا نمى‏ گیرد.

امام (ع) سهو عقول و غفلت و نسیان را از فرشتگان به دور دانسته است.
در توضیح باید گفت که غفلت عبارت است از عدم دریافت و تعقّل چیزى در حال و این معنى از سهو و نسیان عمومى‏ تر و به منزله جنس است براى آن دو.
توضیح این که سهو بى‏ خبر شدن از چیزى است به وسیله گرفتارى نفس و توجّه آن به امور مهم دیگر، با وجودى که صورت یا معناى آن شی‏ء در قوّه خیال یا ذاکره انسان وجود دارد.
امّا فراموشى، غفلت از چیزى همراه با محو شدن صورت یا معناى آن ازقوّه خیال و ذاکره به طور کلّى است، به همین دلیل است که فراموش کننده چیزى براى به دست آوردن مجدّد آن نیازمند تلاش است و باید براى به دست آوردن دوباره آن خود را به زحمت اندازد. با توضیحى که داده شد تفاوت میان غفلت، سهو و نسیان روشن شد. با در نظر گرفتن معانى غفلت و سهو و نسیان معلوم شد که این سه امر از لواحق قواى انسانى هستند، پس لازم است که از فرشتگان آسمانى سلب شود، زیرا مسلّم است که فرشتگان آسمانى داراى قواى جسمانى نیستند.

امام (ع) پس از آن که سهو عقول را از فرشتگان نفى کرده است معناى عمومى‏ ترى را که غفلت است از فرشتگان سلب فرموده است، زیرا سلب غفلت از فرشتگان لازمه‏ اش سلب نسیان از آنها مى‏باشد هر چند نفى سهو از فرشتگان در سلب نسیان از آنها کافى بوده ولى سلب غفلت را براى تأکید ذکر کرده است.

امّا سخن حضرت که فرمودند: «فرشتگان فترت در ابدان ندارند»، براى این است که فترت توقف اعضاى بدن از عمل است و نقصان یافتن اعضا به سبب خستگى که در روح بدن پدید مى‏آید و پس از استراحت مجدداً اعضا آماده انجام کار مى‏شوند و همه اینها از توابع مزاج حیوانى است، بنا بر این در سلب آنها از فرشتگان چاره‏اى نیست.

امام (ع) در باره بعضى دیگر از فرشتگان مى‏فرمایند: «آنان امین وحى خدا و به منزله زبان براى رسول خدا مى‏باشند و در رساندن احکام و اوامر الهى آمد و رفت مى‏کنند». بعید نیست که این قسم از فرشتگان داخل در اقسام قبلى باشند، ذکر مجدّد آنها به اعتبار صفت امانت بر وحى و رسالت و رساندن امر خدا به انبیا و غیر آنان مى‏باشد، زیرا از جمله فرشتگان مرسل جبرئیل (ع) است و او از فرشتگان مقرّب خداست.
چون ثابت شده است که وحى و سایر افاضات از جانب خداوند تعالى‏ بر بندگان به واسطه فرشتگان انجام مى‏گیرد و چگونگى آن را قبلًا دانستى، ناگزیر صحیح است که بعضى فرشتگان امناى به روحى و خبرگزاران نسبت به پیامبر باشند. زیرا امین نگهبانى است براى چیزى که حفاظت آن را به عهده گرفته تا به مستحقش برساند. و علاوه بر آن وحیى که به واسطه فرشتگان نازل شود از هر جهت محفوظ و به دور از خلل سهو مى‏باشد، چون لازمه سهو که قواى جسمانى است در فرشتگان نیست. و به طور عمد نیز موجبى براى خلاف نیست، زیرا خداوند متعال مى‏فرماید: یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ«» این سخن امام (ع) که آنها زبان گویایى به سوى رسولان هستند، استعاره زیبایى است. در مثل گفته مى‏شود فلان شخص زبان قومش مى‏باشد، یعنى احوال آنها را بروشنى بیان مى‏کند. پس بر چنین شخصى کلمه زبان اطلاق مى‏شود زیرا از هر چه در نفس وجود دارد پرده بر مى‏دارد و چون فرشتگان در اداى خطابات خداوند کریم میان پیامبران و حق واسطه هستند و اوامر حق را براى آنها توضیح مى‏دهند، استعاره آوردن لفظ زبان گویا براى آنها به دلیل وجه مشابهتى که در این مورد وجود دارد زیباست.

منظور امام (ع) در این جا از اختلاف ملائکه و رفت و آمد آنها به فرمان خدا و رساندن احکام خدا به طور پیاپى به مردم مى‏باشد و منظور از قضاى الهى امور حتمى است. در مثل گفته مى‏شود این قضاى الهى است، یعنى حکم قطعى. بنا بر این از کلمه قضا معناى مصدرى منظور نیست، بلکه معناى قضاى الهى نوشته لوح محفوظ به قلم الهى است در باره آنچه بوده و خواهد بود، و آن امرى است که از تقدیر خداوند گذشته است. چنان که رسول خدا فرموده است: قلم از آنچه که باید بنویسد فراغت یافته و خشک شده است. ‏
اگر گفته شود چگونه صحیح است فرشتگانى که آمد و رفت مى‏کنند همان فرشتگان ساجد باشند چون کسانى که همواره ساجدند چگونه تصوّر مى‏شود که با این وصف در انجام رسالت و نزول و صعود و اوامر و نواهى خدا به رسولان آمد و رفت داشته باشند در پاسخ مى‏گوییم: قبلًا توضیح دادیم که سجود فرشتگان به معناى نهادن پیشانى بر زمین، به گونه‏اى که ما انجام مى‏دهیم نیست، بلکه سجود آنها کمال عبودیّتشان براى خداى تعالى و نهایت خضوعشان تحت فرمان قدرت او و نیازمند بودنشان در امکان و حاجت تحت سلطه وجوب وجود خداوند مى‏باشد.
بدیهى است که میان سجود به این معنى و رفت و آمدشان براى رساندن اوامر خداوند تعالى به منظور انجام احکام الهى طبق مشیّت و امر خدا منافاتى نیست بلکه انجام تمام این امور کمال عبودیّت و خضوع آنها براى جلال خدا و اعترافشان براى کمال عظمت الهى است.

در باره این جمله امام که فرمود: «بعضى از فرشتگان حافظان بندگان هستند» مى‏گوییم که دو چیز قبلًا باید دانسته شود: یکى این که حفظه به چه معناست، دوّم آن که مقصود از حفظه چه کسانى هستند در توضیح معناى حفظه باید بدانیم که بعضى از آنها حفظه براى عبادند چنان که خداوند تعالى فرموده است: لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ و بعضى از آنها حفظه بر عبادند چنان که حق تعالى مى‏فرماید: وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً، مقصود از حفظه براى عباد فرشتگانى هستند که به امر خداوند تعالى بندگان را از آفاتى که بر آنها عارض شود حفظ مى‏کنند و مقصود از حفظه بر عباد فرشتگانى هستند که اعمال انسان را از طاعت و معاصى ضبط مى‏کنند، چنان که خداوند تعالى فرموده است: «کِراماً کاتِبِینَ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ» و در جاى دیگر مى‏فرماید: «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» ابن عبّاس گفته است که باهر انسانى دو فرشته است یکى در سمت راست و دیگرى در سمت چپ اوست هر گاه انسان حسنه‏اى را بر زبان بیاورد آن که بر دست راست است مى‏نویسد و هر گاه گناهى را بر زبان جارى کند فرشته سمت راست به فرشته سمت چپ مى‏گوید صبر کن شاید از این گناه توبه کند و اگر توبه نکرد خود او نوشته مى‏شود.
مفسّران گفته‏ اند فایده وجودى این دو فرشته این است که شخص مکلّف هر گاه بداند که فرشتگانى بر او گماشته شده‏اند و اعمال او را ناظرند و در کتابهایى مى‏نویسند و در موقف قیامت به طور علنى بر او عرضه مى‏کنند. چنین علم و اعتقادى انسان را از کارهاى زشت باز مى‏دارد.
احتمال دارد که تعدّد مذکور در حفظه، تعدّد به حسب ذات باشد، بدین معنى که فرشتگان دو دسته باشند. حافظان منافع و کاتبان اعمال بد انسان. و احتمال دارد که به حسب ذات یک دسته و به حسب وظیفه دو دسته باشند.
بعضى که تصوّر کرده‏ اند که حفظه منافع عباد همان قوایى مى‏باشند که خداوند تعالى از آسمان جود خود بر جسم انسانها نازل فرموده است، ناگزیر باید حفظه بر عباد را زمینه همان قوا بدانند. با این حساب معناى نوشتن سیّئات و حسنات و ضبط آنها بر له یا علیه عباد، یا به این معناست که آنچه از صفات و سیّئات از عبد صادر مى‏شود در علم آن مبادى وجود دارد و یا معناى کتابت این است که صورت افعال خیر و شرّى که انسان انجام مى‏دهد به قلم افاضه خداوند بر حسب استعداد انسان در لوح نفسش نوشته مى‏شود. نظر به معناى یاد شده، آنچه ابن عبّاس نقل کرد که فرشته سمت چپ براى نوشتن گناه به خاطر توبه بنده صبر مى‏کند، بدین معنى خواهد بود که ما دام که گناه در جوهر نفس عبد قابل تغییر است ثبت نمى‏شود. زیرا رحمت خداوند تعالى وسیع است و هر گاه از آن گناه توبه کند در لوح نفسش نوشته نمى‏شود. و اگر توبه نکند تا ملکه راسخ درنفسش شود، نوشته مى‏شود و روز قیامت به خاطر آن عذاب خواهد شد.
بنا بر همین قول احتمال دارد حفظه بر عباد عیناً همان حفظه، براى عباد باشد. زیرا نفس در جوهریّت خود آنچه از خیر و شرّ انجام مى‏دهد حفظ مى‏کند و در روز قیامت بر خود شماره مى‏کند، آن گاه که عوارض بدن زایل شود آنچه را که در جوهر نفس وجود دارد مفصّل و مصوّر مى‏بیند و از نفس چیزى غایب نخواهد بود چنان که خداوند متعال فرموده است: یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً«» و باز مى‏فرماید: وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً«» و باز فرموده است: أَ فَلا یَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ وَ حُصِّلَ«».

معناى این کلام امام (ع) که حافظان انسان از فرشتگان آسمانند این است که اصل آنها از فرشتگان آسمان است و بعد به زمین فرستاده مى‏شوند. در باره این فرموده حضرت که فرمود: امّا السدنه لابواب جنانه در گذشته توضیح داده شد.

فرموده است: و منهم الثّابته فی الارضین… تا لقوائم العرش اکنافهم.
چنان که از بسیارى روایات استفاده مى‏شود این صفات در وصف ملائکه حامل عرش بیان شده است. پس بى‏مناسبت نیست که در کلام امام (ع) منظور همان فرشتگان باشند. این موضوع از میسره بدین عبارت روایت شده است: «پاى آن فرشتگان در زمین پایین و سرهایشان عرش را شکافته است. چنان خاشع‏اند که چشمهایشان را بخوبى باز نمى‏کنند، از ساکنان آسمان هفتم خداترس‏ترند و باز ساکنان آسمان هفتم بیشتر از آسمان ششم از خدا مى‏ترسند و به همین ترتیب تا آسمان دنیا».

ابن عبّاس از پیامبر (ص) نقل کرده است که «در عظمت پروردگار فکر نکنید ولى در خلق فرشتگان فکر کنید زیرا یکى از آنها که اسرافیل نام دارد زاویه‏اى از زوایاى عرش را بر دوش دارد، در حالى که پاهاى او در زمین پایین است و سرش از آسمان هفتم بالاتر قرار دارد و در برابر عظمت خداوند چنان کوچک است که گویا وصع است (وصع پرنده بسیار کوچکى است)».
باز از ابن عبّاس نقل شده است که «وقتى خداوند حَمَله عرش را آفرید به آنها دستور داد که عرش را حمل کنید، آنها نتوانستند، سپس به آنها فرمود بگویید: لا حَولَ وَ لا قوَهَ الّا باللَّه. وقتى که این جمله را ادا کردند پاهایشان توانایى یافت و تا زمین هفتم فرو رفت و استوار نمى‏شد. سپس بر پاى هر یک از فرشتگان اسمى از اسمهاى خداوند نوشته شد آن گاه پاهایشان استوار شد.
معناى صحیح این خبر این است که وجود، بقا، حول و قوّه فرشتگان در وظیفه‏اى که بر عهده دارند از حول و قوّه خداست. پس اگر خداوند سبحان آنها را آفریده و به آنها دستور حمل عرش را داده است باید در آنها به حول و قوّه الهى، توانایى این کار باشد و اگر حول و قوّه الهى نبود، قادر به حمل ذره‏اى از ذرات مخلوقات و آفریده‏ها نبودند چه رسد به این که کارگردانى عرش را که از بزرگترین جرمهاى عالم است به عهده داشته باشند.
با توجّه به توضیح مطلب فوق مى‏گوییم: آنها که معتقدند فرشتگان داراى جسم‏اند لزوماً باید صفات مذکور در کلام امام (ع) را به صورت امرى ممکن حمل بر ظاهرشان کنند، در این صورت معناى کلام این خواهد بود که خداوند بر همه ممکنات قادر است و امّا آنها که فرشتگان را از جسمیت منزه دانسته‏اند معتقدند که خداوند سبحان فرشتگان را آفرید و آنها را مسلّط بر اجرام آسمانها وکارگردان عالم کون و فساد و وسیله براى آنچه که در جهان به وجود مى‏آید قرار داد. بنا بر این با اجازه خدا از نظر علمى بر آنچه که در آسمان و زمین است مسلطاند. بنا بر این منظور از ثبوت قدمهایشان در بطن زمین کنایه است از ثبوت ادراکاتشان که به اسم خداوند و دانشى که عطا فرموده است در کارگردانى این جهان استقرار یافته‏اند و در باطن موجودات نفوذ پیدا کرده‏اند و از آسمان بلند درگذشته‏اند، کنایه از برترى عقلى آنهاست و از کناره‏هاى آسمان برتر رفته‏اند کنایه از این است که اندیشه عقلى آنها فراتر رفته است.
این که امام (ع) فرمود: «شانه‏هاى آنها با قوائم عرش مناسبت دارد مقصودش این است که در ثبات و بقا شبیه و مناسب قوائم عرش‏اند بدین معنى که تا عرش برپاست آنها ثبات و بقا دارند.
اگر سؤال شود که آیا براى عرش غیر از فرشتگان مذکور پایه‏هایى وجود دارد که این دسته از ملائکه مناسب آن پایه‏هایى باشند یا خیر در پاسخ مى‏گوییم که مطابق اخبار رسیده براى عرش پایه‏هایى است. از امام صادق (ع) از پدرش از جدّش رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود: «میان هر پایه‏ اى از پایه‏ هاى عرش تا پایه دیگر مسافتى است که هشتاد هزار سال یک پرنده تیز پرواز بپیماید».
بعضى از محققان گفته ‏اند عرش داراى هشت پایه است و خداوند تعالى به هر یک از فرشتگان هشتگانه حامل عرش، حمل و اداره کردن یک پایه را سپرده است. پس از دانستن این موضوع مى‏گوییم که احتمال دارد سخن امام (ع) در باره پایه‏هاى عرش اشاره به این باشد که چون شانه محلّ شدّت و قوّت است امام (ع) کتف را براى قدرت و قوّتى که خاصّ هر فرشته است استعاره آورده باشد که با همان نیرو کارهاى قوائم عرش را عهده‏ دار هستند. شکّى نیست که میان هر پایه ‏اى از پایه‏ هاى عرش و بین قدرتى که آن را اداره مى‏کند مناسبتى برقرار است که به آن لحاظ خداوند سبحان فرشته خاصّى را به حمل آن پایه گماشته است و همین است معناى جمله امام (ع) که فرمود: المناسبه لقوائم العرش اکنافهم و بعید نیست چنان که لفظ اقدام را براى فرشتگان استعاره آورده است، لفظ اکناف را نیز استعاره آورده باشد، به دلیل تشبیه قیام فرشتگان در انجام امر خدا براى حمل عرش، به قیام استوانه‏هایى که هر یک از ما خانه خود را بر آن استوار مى‏داریم. بنا بر این فرشتگان مناسب و مشابه پایه‏ هایى هستند براى عرش که بر آنها عرش استوار شده بى‏آنکه عرش به غیر از آنها پایه‏اى داشته باشد یعنى آنها شبیه پایه‏هاى عرش‏ اند.

فرموده است: ناکسه دونه ابصارهم متلفّعون تحته باجنحتهم
در عبارت بالا ضمیر در کلمات دونه و تحته به عرش برمى‏گردد. در خبرى از وهب بن منبّه است: «براى هر ملکى از حاملان عرش و آنها که در اطراف عرش هستند، چهار بال است، دو بال بر چهره دارند از ترس این که به عرش بنگرند و نابود شوند و دو بال بر دهان دارند که کلامى جز تسبیح و تحمید بر زبان نیاورند».
امام (ع) نکس ابصار را کنایه براى کمال خشیت آنها از خداوند تعالى آورده است و این که فرشتگان به ناتوان بودن چشم عقلشان از درک ماوراى کمالاتشان که مقدّر است اعتراف دارند و چشم خرد خود را از این که انوار خدا و عظمت او را در آفرینش عرش و مخلوقات بدیع‏تر از خودشان را درک کنند ناتوان مى‏بینند، زیرا منتهاى دید آنها پایین‏تر از حجاب عزّت است.
از برید رمّاشى نقل شده است که براى خداوند تعالى در اطراف عرش فرشتگانى است که مخلخلین نامیده مى‏شوند. از چشمان آنها تا روز قیامت چون جویبار اشک جارى است و از خوف خدا مانند شاخه‏ هایى که باد آنها را متمایل کرده باشد خم شده‏ اند. خداوند تعالى به آنها مى‏ فرماید: «فرشتگان من چه چیز شما را مى‏ترساند» آنها در پاسخ مى‏گویند: «آفریدگارا اگر مردم روى زمین از عزّت و عظمت تو چنان که ما آگاهیم آگاه باشند هیچ خوردنى و آشامیدنى براى آنها گوارا نخواهد بود و در بستر، آرام نمى‏گیرند و سر به صحرا مى‏گذارند و مانند گاو خروش برمى‏ آورند».
چون بال براى پرندگان و انسان عبارت است از محل قوّت و قدرت و هیبت، صحیح است که براى فرشتگان استعاره آورند و عبارت باشد از کمال قوّت و قدرتشان که در حوزه قدرت و عظمت خداوند پرواز مى‏کنند و به واسطه آنها کمال مخلوقات پایین تأمین مى‏شود و صحیح است که بالهاى فرشتگان به کثرت و قلّت توصیف شود، این کنایه است از تفاوت نزدیکى آنان به خدا و این که کمال بعضى از بعضى دیگر بیشتر است و چون لفظ اجنحه را براى فرشتگان کنایه آورده است. لازمه‏اش آن است که آنها را به فرشتگان تشبیه کرده باشد، چون هنگامى که پرندگان بالهاى خود را مى‏بندند شبیه انسان مى‏شوند که در جامه خود پیچیده باشد و از طرفى بال فرشتگان که عبارت از کمال ارزش و علومشان است و در رسیدن به راز و رمز مخلوقات ناتوان و از پرواز به سوى جلال و عظمت خداوند درمانده و مانند این است که بالشان بسته است، پس بسته بودن بال فرشتگان را امام (ع) به جامه پیچیده شده تشبیه و لفظ تلفّع را براى آن استعاره آورده است و همه این مفاهیم را براى کمال خضوع فرشتگان و تحت امر بودنشان و ناتوانى آنان از نگریستن به عرش کنایه آورده است.
اگر سؤال شود که شما گفتید: مقصود از فرشتگان راکع حاملان عرش مى‏باشند. پس چگونه صحیح است که این دسته از فرشتگان نیز حاملان عرش باشند چون فرشتگانى که پاهایشان در عمق زمین و گردنهایشان فراتر از آسمانهاى هفتگانه و کرسى و عرش باشد، با این وصف چگونه مى‏توانند راکع هم باشند.

جواب این اشکال در توضیح گفته دیگر امام (ع): و منهم امناء على وحیه گذشت، چون مقصود از رکوع، خشوع براى عزّت و عظمت خداست و این منافات ندارد که پاهایشان در عمق زمین و سرهایشان از آسمانهاى هفتگانه و عرش و کرسى فراتر باشد.

فرموده است: مضروبه بینهم و بین من دونهم حجب العزّه و استار القدره
جمله فوق اشاره است به این که ابزار انسانى ناتوان از درک حقیقت فرشتگان و دسترسى به آنان مى‏باشد به این دلیل که آنها از جسمیّت و جهت داشتن به دوراند و به عزّت و جلال خداوندى نزدیک. نیروى ادراک انسانى از تنوّع و مراتب متفاوت آنها به دور است. مثلًا هر گاه یکى از پادشاهان دنیا در بزرگوارى و عظمت چنان باشد که جز بزرگان و خواصّ نتوانند او را ببینند، و یا بعضى از خواص پادشاهان مانند وزیر و همدم و دربان که همه مردم به آنها دسترسى ندارند، و جز افراد خصوصى و یا داراى واسطه‏هاى قوى نمى‏توانند با آنها دیدار داشته باشند و صرفاً این فاصله بین آنها و مردم تقرّب و نزدیکى آنها به پادشاه باشد. در باره فرشتگان نیز تصوّر همین است. چنان که میان مردم و وزراى سلطان پرده عزّت و عظمت پادشاه و قدرت و قهر او حایل مى‏باشد، حایل میان مردم و فرشتگان نیز پرده عزّت و عظمت خداوند، پادشاه دنیا و آخرت است. و بدینسان است حال فرشتگان مقرّب و پایین‏تر از آنها حاملان عرش. و سزاوار نیست که قواى ضعیف ما به آنها برسد و به دلیل حجابهاى عزّت و عظمت خداوندى براى فرشتگان و به دلیل کمال تسلّط و قدرت خداوند که در باره فرشتگان اعمال شده است انسان نمى‏تواند آنها را درک کند و خدایى جز او نیست.

فرموده است: و لا یتوهمّون ربّهم بالتصویر.
این فراز از فرموده امام (ع) اشاره به این است که فرشتگان در باره حق‏ متعال هیچ نوع ادراکات وهمى و خیالى ندارند، یعنى در ذهن آنها صورتهاى وهمى و خیالى از خداوند وجود ندارد زیرا وهم و گمان به امور محسوسى که داراى صورت و مکان و جسمانیّت باشد تعلق مى‏گیرد. پس قوّه واهمه هر چند به سوى وجوب و وجود سیر کند و دقّت نظر داشته باشد کشش آن جز به معناى جزئى محسوس تعلّق نمى‏گیرد و حتّى درک خود را جز با تصوّر مقدار و حجم در نمى‏یابد، بنا بر این در حق فرشتگان توهّم و خیال روا نیست. چون وهم از خواص مزاج حیوانى است و فرشتگان داراى قوّه وهم و خیال نبوده و تصوّرى به این معنى از خداوند ندارند.
امّا چون همین قوّه براى انسان وجود دارد و مایل است که پروردگار خود را در جهتى ببیند به مکان او که مقدارى داراى صورت است اشاره کند و به همین دلیل است که در کتب الهى و دستورات شرعى، خداوند به صفات جسمى مانند چشم و دست و انگشت و نشستن بر کرسى و مثل اینها براى مردم توصیف شده است تا وهم آنها چیزى را درک کند و مأنوس گشته و آرامش پیدا کند. زیرا اگر شارع مقدّس در آغاز امر به انسانها مى‏فرمود که صانع حکیم نه در داخل عالم است و نه خارج از آن، نه جهت دارد و نه جسم است و عرض، مردم از پذیرش چنین خدایى بیشتر فرارى مى‏ شدند و انکار آنها بیشتر شدّت مى‏ یافت زیرا قوّه واهمه در طبیعت خود چنین وجودى را با این ویژگى نمى‏تواند تصوّر و اثبات کند. بنا بر این لازمه قوّه واهمه انسان این است که این قسم از موضوعات و خطابات شرعى را که تصور نمى ‏کند منکر شود اگر چه با ذکر صفات جسمى که در لسان شریعت آمده است بازهم انسان قادر به درک کامل آنها نیست.
الفاظى که حکایت از جسمانیّت، مکان و جهت مى‏ کنند قابل تأویل‏ اند، و براى اداى مقصود کافى مى‏ باشند. زیرا افراد عامى که در ظلمت جهل غرق شده‏ اند آن الفاظ را بر ظاهرشان حمل کرده، مقیّد به شریعت گشته و از پراکندگى‏اعتقاد و اندیشه فکرى سالم مى‏مانند و اهل بینش که از این درجه بالاترند بر معنایى که مورد قبول عقلشان باشد تأویل مى کنند و بدین طریق هر کس معرفتش بالاتر باشد معناى بالاترى را مى‏ فهمد زیرا انسانها در فهم معانى داراى مراتبى هستند. فهم و اندیشه هر یک از آنها نیکو و مطابق حکمت است.

فرموده است: و لا یجرءون علیه صفات المصنوعین
فرشتگان براى خداوند صفات مخلوقات را جارى نمى‏ سازند، اجراى صفات مصنوعات بر خداوند وقتى رواست که خداوند با مخلوقات خود مناسبت و مشابهتى داشته باشد و این تناسب وقتى برقرار مى‏شود که با قیاس وهمى و برهان خیالى خداوند را به صورت مخلوق ببیند و حکم کند که خداوند متعال نمونه مخلوقات خود مى‏باشد و مخلوقات در مکان قرار مى‏ گیرند و در جهت واقع مى‏ شوند و سپس قوّه خیال، خداوند را به شکل مخلوقات مى‏ بیند. پس از ادراک وهمى و خیالى و اثبات مثلیّت براى خدا، عقل مقدمه دیگرى را مى‏ آورد و آن این که حکم هر چیزى حکم مانند آن است. پس صفات مصنوعات را بر خداوند جارى دانسته و حکم به مثلیّت خداوند با مخلوقات مى‏ کند، ولى چون فرشتگان آسمانى از قوّه وهم و خیال مبرّا و پاک‏ اند بر خداوند صفات مصنوعات او را جارى نمى ‏سازند و خداوند را از آنچه ظالمان در حق او مى‏ گویند والاتر مى‏ دانند.
همچنین فرشتگان خدا را در مکانها محدود ندانسته و مثل و مانند براى خداوند قائل نیستند، زیرا حکم کننده به حدّ شی‏ء در مکان و جا گرفتن آن در مکان و مثل و مانند قائل شدن مبناى تصوّرش قیاس وهمى و خیالى است تا از طریق وهم و خیال، همشکلى و همانندى او را دریابد، سپس یکى را به دیگرى تشبیه کند و چون دانستیم که قوّه وهم و خیال به حیوان عنصرى اختصاص دارد، ناگزیر صدور این احکام از فرشتگان آسمانى به طور مطلق منتفى است. با توضیح فوق روشن شد که فرشتگان بر خداوند صفات مخلوقات را جارى نمى‏ سازند.
(ترجمه ‏شرح‏ نهج ‏البلاغه ابن‏ میثم، ج ۱ ، ص۳۵۲ – ۳۲۵ )

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=