google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
1-20 ترجمه و شرح فلسفی خطبه ها علامه جعفریشرح و ترجمه خطبه هاعلامه محمد تقی جعفری

خطبه ها خطبه شماره 7 (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

خطبه هفتم

و من خطبة له عليه السلام يذم فيها اتباع الشيطان

اتّخذوا الشّيطان لأمرهم ملاكا 1 ، و اتّخذهم له أشراكا 2 ،فباض و فرّخ في صدورهم 3 ، و دبّ و درج في حجورهم 4 ، فنظر بأعينهم ، و نطق بألسنتهم 5 ، فركب بهم الزّلل 6 ، و زيّن لهم الخطل 7 ، فعل من قد شركه الشّيطان في سلطانه 8 ، و نطق بالباطل على لسانه 9

ترجمه خطبه هفتم

در اين خطبه پيروان شيطان را سرزنش مينمايد ( مردمى هستند كه شيطان را تكيه‏گاه شئون زندگى خود قرار دادند 1 ، و شيطان هم آنان را در پليدى و فريبندگى شركاى خود نمود . 2 اين موجود پليد در درون سينه‏هاى آنان تخم گذارد و جوجه درآورد 3 و حركت كرد و تدريجا در آغوش آنان نشست 4 .

آن مطرود ازل و ابد با چشمان آنان مى‏نگرد و با زبانهايشان سخن مي گويد 5 ،نتيجه اين شد كه آنان را مركبى براى راندن در لغزشگاه‏ها نمود 6 و خطا و انحراف را در ديدگاه آنان بياراست 7 ، در زندگانى رفتار كسى را پيش گرفتند كه شيطان او را در سلطه خود شريك نموده 8 باطل را از زبانش بيرون بياورد 9 ) .

تفسير عمومى خطبه هفتم

1 ، 2 اتّخذوا الشّيطان لامرهم ملاكا و اتّخذهم له اشراكا ( مردمى هستند كه شيطان را تكيه‏گاه شئون حياتى خود قرار دادند و شيطان هم آنان را در پليدى‏ها و فريبكارى‏ها شركاى خود نمود ) .

نخست دست بردگى بسوى شيطان دراز كردند ، سپس شيطان بردگى آنان را پذيرفت

درست است كه كار شيطان اغوا و فريب دادن اولاد آدم است ، ولى فعاليت او از آراستن خطاها و گناهان تجاوز نمى‏ كند .

اين موجود پليد هرگز مانند يك عامل جبرى مردم را به بدبختى و سقوط نمى كشاند . و چنانكه در قرآن مجيد آمده است ، كار او وعده‏ هاى دروغين و آرايشهاى بى ‏اساس مى‏ باشد .

خداوند رحمان انسان‏ها را بوسيله عقول و وجدان‏ها و پيامبران از اغواها و فريبكارى ‏هاى شيطان بر حذر داشته است . سه وسيله مزبور قدرتى بيش از تحريكات شيطان دارا مى ‏باشند . كه بخوبى مى ‏توانند دغل كارى‏ هاى شيطان را خنثى نمايند .

بنابر اين ، اين شيطان نيست كه دست آدمى را گرفته با اجبار او را برده خود ميسازد بلكه اين خود انسان است كه نخست همه وسايل سه گانه را از كار مى‏اندازد و تحريكات آنها را در درون خود خنثى مى‏نمايد و دست بردگى به سوى شيطان دراز مى‏كند و سپس آن موجود پليد شريك زندگى او مى ‏گردد . اين مطلب در مواردى از قرآن مجيد چنين مطرح شده است :

1 وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِىَ الْاَمْرُ اِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَاخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لى‏ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ اِلاَّ اَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لى‏ فَلا تَلُومُونى‏ وَ لُومُوا اَنْفُسَكُمْ ما اَنَا بِمُصْرِخُكُمْ وَ ما اَنْتُمْ بِمُصْرِخِىَّ اِنّى‏ كَفَرْتُ بِما اَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ اِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ [ ابراهيم آيه 22 ] .

( هنگامى كه امر الهى [ در روز قيامت درباره گمراهان و رستگاران ] محقق شد ، شيطان به اولاد آدم مى ‏گويد :

خداوند به شما وعده حق داده بود و من به شما وعده دادم و تخلف كردم و من سلطه [ جبرى ] بر شما نداشتم ، جز اينكه شما را خواندم ، دعوت مرا پذيرفتيد ،مرا ملامت نكنيد ، خودتان را ملامت نماييد ، [ امروز ] نه من مى‏ توانم بشما پناه بدهم ، نه شما مى‏توانيد پناهگاه من باشيد . من بآنچه كه شما پيش از اين [ در دنيا ] مرا در آن ، ( اطاعت خدا ) شريك قرار داديد ، كفر ورزيده‏ ام ، براى ستمگاران عذاب دردناكى وجود دارد ) .

ملاحظه مى‏ شود كه شيطان بعنوان يك عامل جبرى فرزندان آدم را به تباهى نمى ‏كشد ، بلكه وعده‏هاى دروغين مى ‏دهد و خطاكارى‏ها را مى‏آرايد و بس . بنابر اين ملامت كردن شيطان بى مورد خواهد بود . همين مسئله درباره نفس ( مدير غرايز حيوانى ) آدمى نيز وجود دارد ، باين معنا كه آدمى در روز قيامت نمى ‏تواند گناهان و انحرافات خود را به گردن نفس بياندازد و بگويد :

چون خدا بمن نفس داده بود ، لذا مرتكب گناه شدم ، زيرا تحريكات و فعاليتهاى غرايز حيوانى به مديريت نفس ، در برابر نيروهاى عقل و وجدان و فرياد پيامبران عظام قابل توجيه و مهار كردن بوده ، هرگز به درجه عامل جبرى نمي رسند .

2 وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ اجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رِجْلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِى الْاَمْوالِ وَ الْاَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ اِلاَّ غُرُوراً . اِنَّ عِبادى‏ لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ وَكيلاً [الاسراء آيه 64 و 65] .

[ اى شيطان ] ، از اولاد آدم هر چه بتوانى با صداى خود دعوت و تحريك كن ، عمال سواره و پياده خود را بسوى آنان بسيج نما و در اموال و فرزندانشان مشترك باش و بآنان وعده بده و شيطان به فرزندان آدم وعده‏اى جز فريبندگى نميدهد . قطعى است كه تو اى شيطان ، سلطه‏ اى بر بندگان من ندارى و پشتيبانى پروردگار تو كافى است ) .

توضيح مقصود از شركت شيطان در اموال و اولاد و ساير شئون زندگى ،شركت محسوس و عينى نيست كه مانند يك پديده فيزيكى قابل مشاهده باشد ، بلكه منظور شريك شدن او در هدف‏گيرى‏ها و انتخاب وسايل و ساير عوامل محرك انسانى در انديشه و گفتار و رفتار مى‏باشد . مانند شركت نفس كه مديريت غرايز حيوانى را دارد و در شئون زندگى داخل در هدف گيرى‏ها و انتخاب وسايل و ساير عوامل محرك مى‏گردد . سهم آدمى در اين شركت گاهى بقدرى تقليل پيدا مى‏ كند كه شئون زندگى آدمى تا حدّ مالكيت انحصارى شيطان و هوى و هوس در مى‏ آيد . اين حدّ از تبهكارى در قرآن مجيد در آيه زير گوشزد شده است :

اَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ اَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكيلاً [الفرقان آيه 43 و الجاثية 23] .

( آيا ديدى آن كس را كه هواى نفسش را خداى خود قرار داده است ، آيا تو وكيل او مى‏باشى ) . 3 ، 4 فباض و فرّخ فى صدورهم و دبّ و درج فى حجورهم ( اين موجود پليد در درون سينه‏هاى آنان تخم گذارد و جوجه درآورد و حركت كرد و تدريجا در آغوش آنان نشست ) .

سينه‏ هايى كه مبدل به قفسه شيطان مى ‏گردد

آن سينه آدمى كه جايگاه دل است و دل آدمى كه جايگاه تجلى انوار الهى است و انوار الهى كه از خورشيد عظمت خداوندى تشعشع مى ‏كند ، با پيروى از شيطان مبدل به قفسه و آشيانه دائمى شيطان مى ‏گردد .

معناى قفسه شيطان بودن آن نيست كه واقعا يك موجود فيزيكى در سينه آدمى داخل شده در گوشه ‏اى مى ‏نشيند و شروع به امر و نهى مى ‏كند . بلكه همانطور كه امير المؤمنين عليه السلام مى ‏فرمايد :

اين موجود پليد كه نمود فيزيكى ندارد ، همه سطوح روانى را اشغال نموده خيالات و توهمات و وسوسه‏ ها و شك و ترديدها را در آن سطوح توليد مى ‏كند و مالك مطلق آن سطوح مى‏ گردد .

كلمه درج اشاره لطيفى به اين حقيقت دارد كه اين تسلّط بتدريج انجام مى‏ گيرد و چنان نيست كه وجدان و عقل و فطرت پاك آدمى ناگهان از درون وى محو شوند و شيطان فورا جاى آنها را بگيرد . همانطور كه « مولوى » مى ‏گويد :

اندك اندك راه زد سيم و زرش
مرگ و جسگ نوفتاد اندر سرش [جسك مشقت و رنج]

عشق گردانيد با او پوستين
مى‏گريزد خواجه از شور و شرش

اندك اندك روى سرخش زرد شد
اندك اندك خشك شد چشم ترش

وسوسه و انديشه بر وى در گشاد
راند عشق لا ابالى از درش [مقصود از انديشه در اين بيت پندار و ورزش فكرى حرفه‏اى است]

اندك اندك شاخ و برگش خشك گشت
چون بريده شد رگ بيخ آورش

اندك اندك ديو شد لا حول گو
سست شد در عاشقى بال و پرش

عشق داد و دل بر اين عالم نهاد
در برش زين پس نيايد دلبرش

خواجه مى‏گريد كه ماند از قافله
خنده ‏ها دارد ازين ماندن خرش [خواجه ، روح و خر ، كالبد مادى]

عشق را بگذاشت و دم خر گرفت
لاجرم سرگين خر شد عنبرش

ملك را بگذاشت بر سرگين نشست
لاجرم شد خرمگس سر لشكرش

خرمگس آن وسوسه است و آن خيال
كه همى خارش دهد همچون گرش

5 ، 6 ، 7 ، 8 ، 9 فنظر باعينهم و نطق بالسنتهم فركب بهم الزّلل و زيّن لهم الخطل فعل من قد شركه الشّيطان فى سلطانه و نطق بالباطل على لسانه ( آن مطرود ازل و ابد با چشمان آنان مى ‏نگرد و با زبانهايشان سخن مي گويد نتيجه اين شد كه آنان را مركبى براى راندن در لغزشگاه‏ها نمود و خطا و انحراف را در ديدگان آنان بيار است ، در زندگى رفتار كسى را پيش گرفتند كه شيطان او را در سلطه خود شريك نموده باطل را از زبانشان بيرون بياورد ) .

ديروز انسان‏هائى بودند و امروز شياطين گشته ‏اند

ديروز انسان‏هايى بودند كه مختصات انسانيت در وجود آنان فعاليت مي كرد . راه مى ‏رفتند و دست ديگران را هم براى سلوك در مسير كمال مى‏ گرفتند ، تدريجا آن مختصات را از دست دادند ، امروز رو به قهقرا مى ‏روند و سدّ راه رهگذران كمال شده ‏اند . راه راست مى‏ رفتند و منحرف شدند و اكنون با هر فرد و گروهى كه ارتباط برقرار كنند ، منحرفش خواهند كرد . بنابر اين ، انسان‏هائى بودند ، كه امروز مبدل به شياطين شده . رهزنى رهروان كمال را پيشه خود ساخته‏ اند . اينست معناى شياطين الانس ، زيرا :

اى برادر تو همى انديشه‏ اى
ما بقى خود استخوان و ريشه‏ اى

گر بود انديشه‏ات گل گلشنى
ور بود خارى تو هيمه گلخنى

وقتى كه هدف گيرى ‏ها و انديشه‏ هاى آدمى ، جنبه شيطانى داشته باشد ، او با داشتن صورت آدمى مبدل به شيطان مى ‏گردد :

اى بسا ابليس آدم رو كه هست
پس بهر دستى نبايد داد دست

اين مطلب در آيه‏اى از قرآن چنين آمده است :

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىِّ عَدُوَّا شَياطينَ الْاِنْسِ وَ الْجِنِّ [ الانعام آيه 112] .

( و بدينسان براى هر پيامبرى دشمنى از شياطين انس و جن قرار داديم ) .

با نظر به اين تحول نابكارانه ، ضرورى است كه تحليل كنندگان تاريخ و ساير محققان علوم انسانى اين تحول را فراموش نكنند و تاريخ و حساب انسان‏ها را از شياطين الانس تفكيك كنند ، باشد كه نظرات آنان درباره انسان و شئون او قابل اعتماد بيشترى باشد .

شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری  جلد 3

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=