متن خطبه شصت و دوم
لما خوّف من الغيلة 1 و إنّ عليّ من اللّه جنّة حصينة 2 ، فإذا جاء يومي انفرجت عنّي و أسلمتني 3 ، فحينئذ لا يطيش السّهم 4 ، و لا يبرأ الكلم 5
ترجمه خطبه شصت و دوم
در آن هنگام كه آنحضرت را از غافلگير شدن براى قتل او هشدار دادند 1 چنين فرمود : ( قطعا براى من از جانب خدا سپريست محكم 2 هنگامى كه آخرين روز زندگى من فرا برسد ، آن سپر از من باز و بر كنار ميگردد و مرا بدست مرگ مى سپارد 3 در اين هنگام نه تير بخطا ميرود 4 و نه جراحت بهبود مييابد 5 . )
تفسير عمومى خطبه شصت و دوم
2 ، 5 و أنّ علىّ من اللّه جنّة حصينة . . . ( قطعا براى من از جانب خدا سپريست محكم . . . )
زندگى و مرگ پيرو قانون الهى است
همه جريانات و پديده هاى جهان هستى از كون به فساد يا از فساد به كون ، همه و همه جلوه هائى از مشيت ربانى است كه حتى يك ذره از آنها بدون قانونى كه خواسته خداونديست بوجود نمي آيد و رهسپار نيستى نمى گردد ، با اينحال هم در آيات قرآنى و هم در ديگر منابع اسلامى مانند نهج البلاغه تأكيد فراوانى بر پيروى زندگى و مرگ از قانون الهى شده است .
احتمال قوى ميرود كه علت اين تأكيد و تصريح فراوان باينكه خالق زندگى و مرگ خدا است و خداوند نگهبانانى براى حيات انسانها گماشته است :
إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ [ ( هيچ نفسى نيست مگر اينكه براى آن نگهبانى وجود دارد ) . براى رد و منفى ساختن پندارهاى نابجائى است كه مردم ناآگاه درباره زندگى و مرگ دارند و گمان مى كنند درباره زندگى و مرگ ]همه چيز را ميدانند و مدت زندگى و عامل مرگ و موقع آنرا ميتوانند كاملا درك نمايند و اين اشتباه و خطا در اعمال و انديشه هاى آن مردم اثر ميگذارد .و گمان ميكنند حاكم مطلق زندگى و مرگ خودشان مى باشند با اينكه مى بينند :
هزار نقش بر آرد زمانه و نبود
يكى چنانكه در آيينه تصور ما است
لذا امير المؤمنين عليه السلام در پاسخ اخطار كنندگان با كمال آرامش خاطر ميفرمايد : براى زندگى من از جانب خدا سپرى است نگهدارنده . البته حفظ حيات از مخاطرات و عوامل مزاحم آن قانون طبيعى و وظيفه الهى آدمى است ، ولى هرگز براى يك انسان اين قدرت وجود ندارد كه اختيار حيات و موت خود را در دست داشته و از همه مسائل مربوط به عامل بقاى زندگى و عامل فناى آن آگاه شود و بر فرض آگاهى بتواند موقعيت كاملا صحيح را درباره منظور خود انتخاب نمايد .
حتى در آن موقعيتهائى كه آدمى يقين به پايان يافتن حيات خود مينمايد ، مانند بيمارى مهلك يا كسى كه براى كيفر به اعدام برده مى شود ، اگر چه بآخرين لحظات حيات هم رسيده باشد ، باز يقين نهائى به مرگ نخواهد داشت . و اگر از ديدگاهى ديگر اين مسئله را بررسى نمائيم ، يقين به پايان يافتن حيات غير از پايان واقعى حيات است كه مربوط به مشيت خداونديست ، و آن حصار پشت پرده طبيعت كه حيات را در برگرفته است ، حصاريست كه خداوند موقع شكسته شدن آنرا تعيين فرموده و با كلماتى گوناگون آنرا بيان فرموده است ، مانند اجل :
هُوَ الَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى اَجَلاً [ ( او خداونديست كه شما را از گل آفريده سپس حكم به مدت ( معين ) فرموده است ) ] وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لا رَيْبَ فيهِ [ ( و براى آنان مدت معينى قرار داده است كه ترديدى در آن نيست ) وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ اَجَلُها ] [( و خداوند مرگ هيچ نفسى را به تأخير نميندازد [ موقعيكه اجلش فرا رسيده باشد ] ) اين مدت معين درباره حيات اقوام و ملل هم گوشزد شده است : ]
لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ [ ( براى هر امتى اجل معينى است ، هنگاميكه آن اجل معين فرا رسد نه يك ساعت به تأخير ميفتند و نه ساعتى پيشتر منقرض ميگردند ) البته ممكن است مقدمات قطعى فرا رسيدن اين اجل چنانكه متذكر شديم ، براى انسان معلوم شود ، ولى خود بوجود آمدن آن مقدمات ، با علم خداوندى و تعيين قانونى او است . ]
بنابر اين از مجموع سخنان امير المؤمنين ( ع ) و از ديگر منابع اسلامى مانند آيات قرآنى و احاديث معتبر باين نتيجه ميرسيم كه مرگ چه طبيعى و چه غير طبيعى پيرو قانون و مشيت خداوندى است ، اگر چه ممكن است مقدمه تحقق مشيت خداوندى را خود انسان آماده كند ، مانند اقدام به خودكشى حتمى و غير ذلك .
شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری جلد ۱۰