google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
الباب الثاني فى نعت رسول اللّه و آله و مناقب ما جاء بهشرح وترجمه عرفانی خطبه هامنهاج ‏الولاية صوفی تبریزی

خطبه ها خطبه شماره 195 منهاج ‏الولاية في ‏شرح‏ نهج‏ البلاغة به قلم ملا عبدالباقی صوفی تبریزی (تحقیق وتصحیح حبیب الله عظیمی)

خطبه 195 صبحی صالح

و من خطبه له ( علیه‏السلام  ) یحمد اللّه و یثنی على نبیه و یعظ

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اءَظْهَرَ مِنْ آثارِ سُلْطانِهِ، وَ جَلالِ کِبْرِیائِهِ، مَا حَیَّرَ مُقَلَ الْعُیُونِ مِنْ عَجائِبِ قُدْرَتِهِ، وَ رَدَعَ خَطَراتِ هَماهِمِ النُّفُوسِ عَنْ عِرْفانِ کُنْهِ صِفَتِهِ،

الشهادتان‏

وَ اءَشْهَدُ اءَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ شَهادَهَ إِیمانٍ وَإِیقانٍ وَ إِخْلاصٍ وَ إِذْعانٍ.وَ اءَشْهَدُ اءَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اءَرْسَلَهُ وَ اءَعْلامُ الْهُدَى دارِسَهٌ، وَ مَناهِجُ الدِّینِ طامِسَهٌ، فَصَدَعَ بِالْحَقِّ، وَ نَصَحَ لِلْخَلْقِ، وَ هَدَى إِلَى الرُّشْدِ، وَ اءَمَرَ بِالْقَصْدِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ.

العظه

وَاعْلَمُوا عِبادَ اللَّهِ، اءَنَّهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثا، وَ لَمْ یُرْسِلْکُمْ هَمَلاً، عَلِمَ مَبْلَغَ نِعَمِهِ عَلَیْکُمْ، وَ اءَحْصَى إِحْسانَهُ إِلَیْکُمْ، فاسْتَفْتِحُوهُ وَاسْتَنْجِحُوهُ، وَاطْلُبُوا إِلَیْهِ، وَاسْتَمْنِحُوهُ، فَما قَطَعَکُمْ عَنْهُ حِجابٌ، وَ لا اءُغْلِقَ عَنْکُمْ دُونَهُ بابٌ، وَ إِنْهُ لَبِکُلِّ مَکانٍ، وَ فِی کُلِّ حِینٍ وَ اءَوانٍ، وَ مَعَ کُلِّ إِنْسٍ وَ جانِّ.

لا یَثْلِمُهُ الْعَطاءُ، وَ لا یَنْقُصُهُ الْحِباءُ، وَ لا یَسْتَنْفِدُهُ سائِلٌ، وَ لا یَسْتَقْصِیهِ نائِلٌ، وَ لا یَلْوِیهِ شَخْصٌ عَنْ شَخْصٍ وَیُلْهِیهِ صَوتٌ عَنْ صَوتٍ، وَ لا تَحْجُزُهُ هِبَهٌ عَنْ سَلْبٍ، وَ لا یَشْغَلُهُ غَضَبٌ عَنْ رَحْمَهٍ، وَ لا تُولِهُهُ رَحْمَهٌ عَنْ عِقابٍ، وَ لا یُجِنُّهُ الْبُطُونُ عَنِ الظُّهُورِ، وَ لا یَقْطَعُهُ الظُّهُورُ عَنِ الْبُطُونِ.قَرُبَ فَنَاءَى ، وَ عَلا فَدَنا، وَ ظَهَرَ فَبَطَنَ، وَ بَطَنَ فَعَلَنَ، وَ دانَ وَ لَمْ یُدَنْ، لَمْ یَذْرَاء الْخَلْقَ بِاحْتِیالٍ، وَ لا اسْتَعانَ بِهِمْ لِکَلالٍ.

اءُوصِیکُمْ عِبادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ، فِإِنَّهَا الزِّمامُ وَالْقِوَامُ، فَتَمَسَّکُوا بِوَثائِقِها، وَاعْتَصِمُوا بِحَقائِقِها، تَؤُلْ بِکُمْ إِلَى اءَکْنانِ الدَّعَهِ، وَ اءَوْطانِ السَّعَهِ، وَ مَعاقِلِ الْحِرْزِ، وَ مَنازِلِ الْعِزِّ فِی یَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْاءَبْصارُ، وَ تُظْلِمُ لَهُ الْاءَقْطارُ، وَ تُعَطَّلُ فِیهِ صُرُومُ الْعِشارِ، وَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ، فَتَزْهَقُ کُلُّ مُهْجَهٍ، وَ تَبْکَمُ کُلُّ لَهْجَهٍ، وَ تَذِلُّ الشُّمُّ الشَّوامِخُ، وَ الصُّمُّ الرَّواسِخُ، فَیَصِیرُ صَلْدُها سَرابا رَقْرَقا، وَ مَعْهَدُها قَاعا سَمْلَقا، فَلا شَفِیعٌ یَشْفَعُ، وَ لا حَمِیمٌ یَنْفَعُ، وَ لا مَعْذِرَهٌ تَدفَعُ.

الباب الثانی فى نعت رسول اللّه و خصائص آله

خطبه 195

و من خطبة له-  عليه السّلام و الصّلوة – : «الحمد للّه الّذى أظهر من آثار سلطانه و جلال كبريائه، ما حيّر مقل العقول من عجائب قدرته،» سپاس خدايى را كه ظاهر گردانيد از آثار سلطنت، و بزرگوارى كبرياى خويش، آنچه متحيّر گردانيد ديده‏هاى عقول را از عجايب قدرت او.

هست عالم ذرّه‏اى از قدرتش
باز ذرّه عالمى از حكمتش‏

«و ردع خطرات هماهم النّفوس عن عرفان كنه صفته.» و منع كرده است حركات انديشه‏هاى نفوس [را] از شناختن كنه صفت او.

ز كنه ذات او كس را نشان نيست
كه هر چيزى كه مى‏گويى تو آن نيست‏

زهى غايت كه چشم عقل و ادراك‏
بماند از بعد آن افكنده بر خاك‏

خداوندا ثناى چون تو پاكى
كى آيد از زبان آب و خاكى‏

بدين آلت كه عقل او را زبان گفت‏
ثناى چون تو پاكى كى توان گفت‏

چه داند پاكى تو، خلق خاكى
ز هر پاكى كه ما دانيم پاكى‏

مقرّبان حضرت عليا به قصور «ما عرفناك حقّ معرفتك» معترف كه وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ«» و مقدّسان ملأ اعلى در مقام «لو دنوت أنملة لاحترقت» متحيّر كه وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ«».

شعر:

وصف تو كى توان كرد و آنگه زبان صورت
ذات تو چون توان ديد و آنگه به نور ديده‏

علم اليقين كسى راست كين سرّ نگفته گفته
ايمان او درست است كو را نديده ديده‏

در غيب غيب ايمان، آورده از يقينى‏
ذات و صفات او را نه ديده نه شنيده‏

«و أشهد أن لا إله إلّا اللّه، شهادة إيمان و إيقان، و إخلاص و إذعان.» و گواهى مى‏دهم كه نيست خدايى الّا خداى سزاى پرستش، گواهى ناشى از كمال ايمان كه تصديق قلبى است و ايقان و اعتقاد، آنكه اين تصديق نيست الّا موافق واقع، و اخلاص در توحيد به اسقاط ما سوى از درجه اعتبار، و كمال اذعان كه ثمره اين اخلاص است، يعنى كمال در عبادت تابعه مر اخلاص.

فإن قيل: ما اليقين يقال له: عبارة عن ظهور نور الحقيقة فى الموقوف فى حال كشف أستار البشرية، يشاهد الوجد و الذوق، لا بدلالة العقل و النقل. قال-  عليه الصلاة و السلام- «» «لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا». معناه إنّما يزداد وضوحا و مشاهدة. قيل: الفرق بين الإيمان و اليقين كالفرق بين الأعمى و البصير، إذا أخبر بطلوع الشمس، فالبصير ينظرها و الأعمى لا يشهدها لكن ثبت عنده وجودها بتواتر الأخبار.

«و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله، أرسله و أعلام الهدى دارسة، و مناهج الدّين طامسة،» و گواهى مى‏دهم كه محمّد-  صلّى اللّه عليه و آله-  بنده او و فرستاده اوست، ارسال فرمود آن حضرت را و حال آنكه امارات و نشانه‏هاى هدايت ناپيدا بود، و قوانين دين مضمحلّ.

«فصدع بالحقّ، و نصح للخلق، و هدى إلى الرّشد، و أمر بالقصد، صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.» پس به مجاهره«» تكلّم فرمود به حقّ، و نصيحت كرد خلق را، و راه نمودبه سبيل صواب، و امر كرد به طريق استقامت خالى از افراط و تفريط-  صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- .

«اعلموا، عباد اللّه، أنّه لم يخلقكم عبثا، و لم يرسلكم هملا،» بدانيد، اى بندگان خداى كه او نه آفريده است شما را بى ‏فايده، و نفرستاده است شما را بى‏ كار.

«علم مبلغ نعمه عليكم و أحصى إحسانه إليكم،» دانسته است بلوغ كمال نعمتهاى خود بر شما، و احصا كرده احسان خود با شما.

«فاستفتحوه، و استنجحوه، و اطلبوا إليه و استمنحوه،» پس طلب فتح از او كنيد، و طلب حاجت از او نماييد، و طالب شويد به سوى او، و طلب بخشش از او كنيد.

«فما قطعكم عنه حجاب، و لا اغلق عنكم دونه باب.» پس قطع نكرده است شما را از او هيچ حجاب، و نه بسته است از شما نزد او هيچ باب.

«و إنّه لبكلّ مكان، و فى كلّ حين و أوان، و مع كلّ إنس و جانّ،» و بدرستى كه او هر آينه حاضر است به هر مكان، و در هر وقت و زمان، و با همه انس و جان.

«لا يثلمه العطاء، و لا ينقصه الحباء، و لا يستنفده سائل، و لا يستقصيه نائل،» رخنه نمى ‏كند در خزانه او عطا كردن، و كم نمى ‏گرداند آن را بخشيدن، و نيست نمى‏گرداند آن را هيچ سائل، و استقصاى«» آن نمى‏ كند هيچ نايل.

«و لا يلويه شخص عن شخص، و لا يلهيه صوت عن صوت و لا تحجزه هبة عن سلب و لا يشغله غضب عن رحمة، و لا تولهه رحمة عن عقاب،» و مشغول نمى‏ گرداند او را شخصى از شخصى ديگر، و غافل نمى ‏گرداند او را آوازى از آوازى ديگر، و مانع نمى ‏شود او را بخششى از بازستدن از ديگرى، و مشغول نمى‏ سازد او را غضبى از رحمتى، و باز نمى‏دارد او را مهربانى از عقوبت كردن.

«و لا يجنّه البطون عن الظّهور، و لا يقطعه الظّهور عن البطون.» و نمى ‏پوشاند اورا باطن بودن از ظاهر شدن، و قطع نمى‏كند او را پيدا بودن از پنهان بودن.

عطّار:

پيداتر ازين نمى ‏توان شد
مخفى ‏تر ازين نمى ‏توان بود

اين بنا بر آن است كه ظهور و بطون حقّ تعالى نسبت با مظهر است، و مظهر نه امرى است زايد بر ذات الهى، زيرا كه اعيان عالم كه مظاهرند، صور علميه شئون ذاتيه الهيه‏اند.

«قرب فنأى، و علا فدنا، و ظهر فبطن، فعلن«»، و دان و لم يدن.» قريب شد پس بعيد گشت، و بلند شد پس نزديك شد، و ظاهر شد پس پنهان شد، و پنهان شد پس آشكاره شد.

«لم يذرء الخلق باحتيال، و لا استعان بهم لكلال.» نيافريد خلق را به حيله ساختن، و طلب يارى نكرد به ايشان از براى مانده شدن.

منهاج ‏الولاية في‏ شرح ‏نهج‏ البلاغة، ج 1 عبدالباقی صوفی تبریزی ‏ (تحقیق وتصیحیح حبیب الله عظیمی) صفحه 441-445

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
-+=