google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
100-120 ترجمه و شرح فلسفی خطبه ها علامه جعفریشرح و ترجمه خطبه هاعلامه محمد تقی جعفری

خطبه ها خطبه شماره 110 (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

110 و من خطبة له عليه السلام في أركان الدين 

متن خطبه صد و دهم

الإسلام

إنّ أفضل ما توسّل به المتوسّلون إلى اللَّه سبحانه و تعالى 2 ، الإيمان به و برسوله 3 ، و الجهاد في سبيله 4 ، فإنّه ذروة الإسلام 5 ، و كلمة الإخلاص 6 فإنّها الفطرة 7 ، و إقام الصّلاة فإنّها الملّة 8 ، و إيتاء الزّكاة فإنّها فريضة واجبة 9 ، و صوم شهر رمضان فإنّه جنّة من العقاب 10 ، و حجّ البيت و اعتماره فإنّهما ينفيان الفقر و يرحضان الذّنب 11 ، و صلة الرّحم فإنّها مثراة في المال 12 ، و منسأة في الأجل ، 13 و صدقة السّرّ فإنّها تكفّر الخطيئة 14 ، و صدقة العلانية فإنّها تدفع ميتة السّوء 15 ، و صنائع المعروف فإنّها تقي مصارع الهوان 16 . أفيضوا في ذكر اللَّه فإنّه أحسن الذّكر 17 ، و ارغبوا فيما وعد المتّقين 18 فإنّ وعده أصدق الوعد 19 ، و اقتدوا بهدي نبيّكم 20 فإنّه أفضل الهدي 21 . و استنّوا بسنّته فإنّها أهدى السّنن 22 .

فضل القرآن

و تعلّموا القرآن فإنّه أحسن الحديث 23 ، و تفقّهوا فيه فإنّه ربيع القلوب 24 ، و استشفوا بنوره فإنّه شفاء الصّدور 25 ، و أحسنو تلاوته فإنّه أنفع القصص 26 . و إنّ العالم العامل بغير علمه كالجاهل الحائر الّذي لا يستفيق من جهله 27 ، بل الحجّة عليه أعظم 28 ، و الحسرة له ألزم 29 ، و هو عند اللّه ألوم 30

ترجمه خطبه صد و دهم

از خطبه ايست از آن حضرت در اركان دين 1 ( بهترين وسيله‏اى كه توسل كنندگان بخداوند سبحانه و تعالى انتخاب نموده‏اند 2 ايمان به او و به فرستاده او 3 و جهاد در راه اوست 4 زيرا جهاد در راه خدا مقام اعلاى اسلام است 5 و كلمه اخلاص است 6 كه مبناى فطرت اصلى انسان بر آن است 7 و برپا داشتن نماز است كه اصل دين است 8 و پرداخت زكاتست كه فريضه واجب است 9 و روزه ماه رمضان كه سپرى از عذاب است 10 و حج بيت اللّه و عمره در آن كه فقر را منتفى و گناه را ميشويد 11 و صله رحم مال را مى‏افزايد 12 و اجل را به تأخير مى‏اندازد 13 و صدقه پنهانى كه كفاره گناهست 14 و صدقه آشكار كه مرگ زشت و سخت را دفع مينمايد 15 و انجام كارهاى نيكو كه از سقوطهاى پست جلوگيرى مى‏كند 16 در ذكر خداوندى حركت كنيد كه بهترين ذكر است 17 و علاقه پيدا كنيد به آنچه كه خداوند متقيان را وعده فرموده است 18 زيرا وعده خداوندى راست‏ترين وعده‏ها است 19 و اقتداء كنيد به هدايت پيامبرتان 20 زيرا برترين هدايت‏ها است 21 و بپذيريد سنت پيامبرتان را زيرا هدايت كننده‏ترين سنتها است 22 .

فضيلت قرآن

و قرآن را بياموزيد زيرا بهترين گفتار است 23 در آن قرآن تدبر و تفقه نماييد ، زيرا بهار دلها است 24 و از نور قرآن شفا بطلبيد كه قرآن شفاى سينه‏ها است 25 و نيكو تلاوت كنيد آنرا زيرا سودبخش‏ترين داستانها است 26 و قطعى است كه عالمى كه به غير علمش عمل ميكند مانند جاهلى است متحير كه از جهلش رها نميشود و بيدار نميگردد 27 بلكه حجت عليه او از جاهل بزرگتر است 28 و حسرت و تأسف از او جدائى ناپذيرتر 29 و در نزد خدا براى ملامت شايسته‏تر 30

تفسير عمومى خطبه صد و دهم

1 ، 5 إنّ أفضل ما توسّل به المتوسّلون إلى اللَّه سبحانه و تعالى الإيمان به و برسوله ، و الجهاد في سبيله فإنّها ذروة الإسلام ( بهترين وسيله‏اى كه توسل كنندگان بخداوند سبحانه و تعالى انتخاب نموده‏اند ، ايمان به او و به فرستاده او و جهاد در راه او است كه درجه و مقام اعلاى اسلام است . )

بهترين وسيله‏ها براى وصول به مقام قرب الهى و تعريف ايمان و مباحثى درباره آن

1 ايمان به خدا و رسول او

بجهت اهميتى خاص كه ايمان در ميان پديده‏ها و صفات و فعاليتهاى روانى و روحى انسان دارد ، همواره مورد توجه جدى متفكران و مردم معمولى كه از مقدارى آگاهى برخوردارند بوده است . طبيعى است كه تفكر و كنجكاوى درباره چنين موضوع با اهميت ، موجب بروز تعريفات و مسائلى گوناگون درباره آن بوده باشد . در اين مبحث ما نخست تعريف اجمالى ايمان را بيان نموده سپس چند مسأله با اهميت را درباره ايمان مطرح مينمائيم

تعريف ايمان

مناسبترين تعريفى كه براى ايمان ميتوان در نظر گرفت عبارتست از تصديق وجدانى فعال و اينكه بعضى از دانشمندان ايمان را فقط با تصديق معرفى مى‏كنند چنانكه در بعضى از منابع حديثى نيز آمده است ، منظور بيان ركن بارز و قابل درك عموم مردم است و با نظر به لوازم و مختصات ايمان ، ميتوان گفت كه مقصود اصلى عبارتست از همان تصديق وجدانى فعال ، زيرا مجرد تصديق در عالم ذهن ممكن است موجب ترتيب اثر نباشد و اين تفكيك ميان تصديق و ترتيب اثر را درباره حقائق بسيار فراوانى مشاهده ميكنيم . از آنجمله همه ميدانند و تصديق ميكنند كه خودخواهى بمعناى « خود را هدف ديدن و همه اشياء و مردم را وسيله تلقى كردن » قبيح است ، يعنى قبح اين خودخواهى مورد تصديق همه مردم در همه دورانها بوده است ، با اينحال ، چه اندكند كسانى كه اين تصديق را از روى وجدان پذيرفته ( به اصطلاح از اعماق قلب وجدان نموده ) و آن را بعنوان جزئى يا عنصرى فعال از شخصيت خود تلقى نمايند ، بطوريكه براى تصديق مزبور آن ارزش و عظمت را قائل باشند كه براى خود شخصيتشان . آيا كسى سراغ داريد كه آگاه باشد ولى ضرورت عدالت را براى حيات فرد و اجتماع تصديق نكند ؟ قطعى است كه چنين شخصى را نميتوان پيدا كرد ، با اينحال ، مسلم است كه عمل كنندگان به عدالت همواره در اقليت بوده‏اند . آيا چنين نيست كه اكثريت قريب به اتفاق انسانهائى كه درباره معنى و هدف عالى زندگى انديشيده‏اند ، تصديق مى‏كنند كه مرگ نميتواند پايان كار آدمى باشد ، و بقول نظامى گنجوى

كار من و تو بدين درازى
كوتاه كنم كه نيست بازى

و حتما براى تفسير معقول اين زندگى بايد به معاد معتقد شد ، با اينحال ، شماره انسانهائى كه اين اصل را جدى ميگيرند و در اين زندگى دنيوى آنرا مبناى اساسى قرار ميدهند در برابر مردم بيخيال و طرفداران « بارى بهر جهت » بسيار بسيار در اقليتند .

از امثال موارد فراوان اين تفكيك ميان تصديق و پذيرش وجدانى فعال بخوبى اثبات ميشود كه ايمان فقط تصديق مجرد نيست ، بلكه همانگونه كه اشاره كرديم ، ايمان عبارتست از تصديق وجدانى كه مانند عنصر يا جزئى فعال از شخصيت آدمى در آيد و در حركات شخصيت دخالت بورزد .

حال مى‏پردازيم به برخى از مسائل با اهميت درباره ايمان .

يك آيا انسان ميتواند بدون ايمان زندگى كند ؟

براى پاسخ به اين سؤال ، بايد ديد مقصود از زندگى چيست ؟ اگر مقصود از زندگى فقط حركت و احساس طبيعى بوسيله اعضاى حاسه ، و خواستن‏هاى ناشى براى اشباع غرايز طبيعى حيوانى است و بس ، نه تنها ايمان براى چنين زندگى مورد نياز نيست ، بلكه مزاحم و مخل آن نيز محسوب ميشود . از اينجا است كه اشخاصى كه ميگويند : انسانها ميتوانند بدون ايمان زندگى كنند انسان و زندگى او را در مرتبه‏اى از حيوانيت پست در نظر ميگيرند كه شايستگى درك و پذيرش ايمان را ندارد .

پيشنهاد ايمان به چنين اشخاص ، مانند پيشنهاد انديشه نيرومند براى يك بيمار روانى است كه انديشه براى او سبب زحمت و رسيدن فورى به پوچى است . و اگر مقصود از زندگى ، عبارتست از زندگى با همه ابعاد و استعدادهاى انسانى ، محال است كه بدون ايمان از چنين زندگى برخوردار گشت . براى انسانى كه ايمان به موضوعى ندارد ،توقع انديشه و عمل بر مبناى قانون درباره آن موضوع ، همان مقدار منطقى است كه توقع حركات منظم و منطقى مبتنى بر وجدان آگاه براى يك حيوان بى‏انديشه و بى‏ذهن ديگر از مختصات بى‏ايمانى درباره يك موضوع ، احساس اكراه براى كار [ اعم از فكرى و عضلانى ] درباره آن موضوع است و اين احساس همواره رنج و ملالت ناگوار درباره آن كار ببار مى‏آورد ، همچنين نميتوان در كارهاى صادره غير مستند به ايمان ، به شناخت‏هاى جديد و ابتكارى نائل آمد . به همين جهت است كه ميتوان گفت اساسى‏ترين عامل اخلال كار چه فكرى و چه عضلى ، نبودن ايمان به كار است كه مانع به فعليت رسيدن و يا مانع بيدارى وجدان كار ميگردد .

دو اختلاف در موضوع ، غير از بى‏ايمانى است .

وقتى كه ميگوئيم يا ميشنويم كه كسى يا قومى « بى‏ايمان است » بايد دقت كنيم كه آيا عدم ايمان به موضوع يا موضوعاتى معين ( مثلا حقائقى كه مورد ايمان ما است ) منظور شده است ، يا اينكه اصلا ايمانى به هيچ چيز ندارد ؟ يعنى اختلاف در موضوع ايمان غير از بى‏ايمانى مطلق است . و بايد بدانيم كه بى‏ايمانى مطلق كه ناشى از عدم پذيرش قانون ثابت و حقيقت شايسته گرايش در اين دنيا است يا اصلا وجود ندارد و يا بقدرى كمياب است كه ميتوان گفت در حكم ناياب ميباشد . براى اثبات اين مسأله ، بايد به اين مطلب توجه كنيم كه بعضى از كلمات بجهت دگرگونى افكار درباره موضوعاتى كه به آنها مربوط است ، دستخوش تغييراتى ميگردد كه ارتباطى با معناى حقيقى آنها ندارد .

اينگونه تغييرات در جوامع و در طول تاريخ به فراوانى ديده ميشود . بعنوان مثال در دوران ما اين كلمات را در نظر بگيريد سياست ، علم ،آزادى ، عشق . . . اكثر افراد جوامع با شنيدن اين كلمات يا در نوعى ابهام و تاريكى فرو ميروند و يا حالت تنفر در درون خود احساس ميكنند . علت اين جريان ناروا روشن است ، زيرا سياست كه عبارتست از توجيه انسانها به بهترين هدفهاى زندگى براى حركت در مسير « حيات معقول » بقدرى در روشهاى ماكياولى كه ضد انسان و انسانيت است ، بكار رفته است كه به مجرد شنيدن كلمه سياست ، جز استخدام همه اشياء و همه مردم در هدف‏گيريهاى سياستمداران قدرت پرست و خود محور چيزى ديگر به ذهن تبادر نميكند .

علم كه در حقيقت واسطه منحصر در ارتباط انسان با واقعيات است و به همين جهت داراى عاليترين ارزش وسيله‏اى براى حيات و كمال مادى و معنوى است ،بدانجهت كه در دست قدرتمندان زر پرست و زورگو و خودمحور ، وسيله‏اى براى تورم خود طبيعى‏شان اتخاذ ميشود خونبارترين سلاح را به ذهن مردم متبادر ميكند و با كمال تأسف شديد ، شنيدن اين كلمه همان ، و تجسم در غلطيدن ميليونها انسان در خاك و خون و شهرها و آباديهاى ويران و پايمال شدن ميلياردها حقوق انسانها و گرسنگى و برهنگى و بيمارى‏ هاى بيشمارى كه در نتيجه استخدام علم به وسيله قدرت پرستان خودمحور بروز مى‏كند همان .

آزادى را در نظر بگيريد ، آيا پديده‏اى براى حيات انسانها سراغ داريد كه بهتر از آزادى باشد كه مورد بهره بردارى در خير و كمال انسانى باشد ؟ با اينحال ،بدانجهت كه شهوترانان خودكامه و قدرت‏پرستان لذت‏پرست و خودمحور ،اين پديده با عظمت و با ارزش را در رهائى از قيود و ضوابط انسانيت بكار برده‏اند تا جائيكه

جز ذكرنى دين او نى ذكر او
سوى اسفل برد او را فكر او

با اين وصف ، آيا باز ميتوان با شنيدن اين كلمه مسخ شده ، آن معناى با ارزش را كه عبارتست از نظاره و سلطه شخصيت بر دو قطب مثبت و منفى كار در مسير حيات معقول در ذهن تصور نمود ؟ اما عشق كه در عظمت آن ميتوان گفت :

عشق امر كل مارقعه‏اى ، او قلزم و ما قطره‏اى
او صد دليل آورده و ما كرده استدلالها

و ميتوان گفت :

عاشق شو ار نه روزى كار جهان سرآيد
ناخوانده درس مقصود از كارگاه هستى

همه ميدانيم كه اين كلمه بسيار عالى امروزه چه مفاهيمى را بخاطر مى‏آورد كه انسان از گفتن آنها سرافكنده ميشود و فقط همان جمله معروف بالزاك را بياد بياوريد كه ميگويد : « امروزه عشق يعنى در شكه كرايه‏اى » كلمه ايمان از سه جهت در معرض سوء تفاهم قرار گرفته است :

جهت يكم تظاهر اشخاص كثيف و خبيث ، به ايمان اين تظاهر در هر جامعه‏ايكه ايمان مذهبى يا مكتبى در آن حاكم است يا محبوبيتى در فضاى آن جامعه دارد ، مورد دستور اكيد ماكياولى‏هاى روزگاران ميباشد . براى فساد انسانها ، نيرومندتر از اين ، عاملى وجود ندارد كه ايمان به موضوعى نداشته باشد و خود را مؤمن به آن نشان بدهد .

جهت دوم خطاى فكرى كوته نظرانى است كه گمان مى‏كنند هر ايمانى بر مبناى تعبد محض استوار است كه شخص مؤمن بايد حركات و سكنات خود را بر آن مبنى قرار بدهد اين خطاى فكرى هم خود صاحب فكر را از امتيازات بسياربا اهميت ايمان محروم ميسازد و هم ديگران را در شناخت و برخوردارى از ايمان دور ميدارد .

جهت سوم بازيگرى با الفاظ است ، به عنوان مثال فرد يا گروهى از انسانها بجاى ايمان به خدا و رسولان خدا و هدف اعلاى هستى و تكاليف الهى ، بيك عده مفاهيمى ايمان مى‏آورد و با شديدترين حماسه‏ها از آن مفاهيم بدون اينكه نام ايمان را بر زبان بياورد ، دفاع مى‏كند ، چنانكه در دورانهاى متأخر با شيوع فراوانى كه پيدا كرده است ، مشاهده مى‏كنيم ، مانند انسان‏گرائى ، نژادخواهى ، تمدن خواهى ، علم گرائى ، آزاديخواهى و غير ذلك واقعا انسان وقتى فكر مى‏كند كه قدرت پرست‏هاى خود كامه با چه وسائلى انسانها را از حقائق مهجور و محروم ميسازند در شگفتى عميق فرو ميرود . اولا با تبديل كلمه ايمان به گرايش ، و خواستن و كلماتى مشابه آنها و بازى با چنين الفاظ ، معناى ايمان از بين نمى‏رود ، زيرا اگر محبوبيت موضوع‏هاى مزبور بحدى نرسد كه مردم حتى به از دست دادن زندگى در راه آنها حاضر شوند ، حتما آن محبوبيت به درجه ايمان نرسيده است زيرا ايمان بدانجهت كه مانند عنصرى فعال در حيات آدمى دخالت ميورزد ، در موقع ورود اخلال به آن ، جان شخص مؤمن از ارزش مى‏افتد .

و اگر به آن حد نرسد كه متذكر شديم ، يقينا بدرجه ايمان نميرسد و كلمات گرايش و خواستن و مشابه آنها ، بطور جالب براى محروم ساختن فرد يا جامعه از ايمان استخدام ميگردد . به هر حال ، اين جهات سه گانه بهيچ وجه نميتواند ضرورت ايمان را براى انسانى كه ميخواهد با حيات قابل تفسير در اين دنيا زندگى كند ،منتفى بسازد .

سه عظمت ارزشى ايمان به خدا و معنادار بودن هستى

نخست بايد بدانيم كه بى‏ايمانى بخدا آنقدرها هم آسان نيست ، براى اين حالت روانى بايد هرگز سر ببالا بلند نكنيم سپس اين چند جمله را مورد دقت قرار بدهيم

1 كسى كه ايمان ندارد ، حيا ندارد .

2 كسى كه ايمان ندارد . بهيچ وجه قابل اطمينان نيست .

3 كسى كه ايمان ندارد تفكرات او به مبانى صحيح استوار نيست .

4 شخص بى‏ايمان توانائى تفسير و توجيه زندگى خود را ندارد كه نتيجتا قدرت تفسير و توجيه زندگى ديگران را هم ندارد .

5 بى‏ايمان نميتواند در يك جهان كه داراى هماهنگى و وحدت معنادار است زندگى كند .

6 براى شخص بى‏ايمان مسخره‏ترين سخن آنست كه به او بگوئى : براى وصول به يك هدف والا در مسير وارستگى اخلاقى و خدمات اجتماعى ، دست از لذت شخصى خود بردار ، چه رسد به اينكه به او بگوئى براى رسيدن به آن آرمان اعلاى انسانى دست از جان خود بردار . شخصى بى‏ايمان انجام تكليف براى عظمت و ارزش خود تكليف را درك نميكند ، زيرا او با كمال آگاهى و اختيار ، خود را تحت تأثير غرايز طبيعى حيوانى قرار داده يا خود را به مهره‏اى ماشينى تبديل كرده است كه نه تكليف مى‏فهمد و نه ارزش آنرا ميداند . بنابر مطالب مزبوره ، بى‏ايمانى بخدا ، يعنى استعفاء دادن از انسانيت در عين محروم شدن از پذيرش در ليست حيوانات .

حال جملات بعدى را مورد توجه قرار بدهيم

1 براى صعود به درجه ايمان صحيح به خدا و معنادار بودن هستى :

الف بايد از نظم و قانون و عظمت هستى اطلاع حاصل نمود ،

ب بايد فهم برين را براى دريافت آيات خداوندى در هستى بكار انداخت ،

ج بايد با تكاپوى مخلصانه درون را تصفيه و تهذيب نمود ،

بايد از طواف به دور خود و از مقاومت در برابر حقائق دست برداشت . فراهم شدن اين سه امتياز براى يك انسان [ كه قطعا با كميت‏ها و كيفيت‏هاى مختلف براى همه انسانهاى معتدل قابل وصول است ] كه موجب صعود به درجه ايمان صحيح به خدا و معنادار بودن هستى ميگردد ، انسان را به آن درجه از شايستگى و كمال ميرساند كه ميتواند مدعى حركت در مسير حيات معقول بوده باشد .

تكلف گر نباشد خوش توان زيست
تعلق گر نباشد خوش توان مرد

3 نشاط دائمى و سرور درونى از مختصات طبيعى ايمان به خدا و معناداربودن هستى است .

بجهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست

سعدى

چه عروسى است در جان كه جهان ز عكس رويش
چو دو دست نو عروسان‏تر و پر نگار بادا

مولوى ترديدى نيست در اينكه خرمى درونى درباره عالم كه ناشى از استناد عالم به خدا است و آن شادى و نشاط شديد درونى كه مولوى آن را با دو كلمه « عروسى در جان » تعبير نموده است ، بدون ايمان به خداوند كه كمال مطلق و مفيض همه خيرات و كمالات است [ كه هستى را در مجراى خير و كمال قرار داده است ] آن نشاط و سرور درونى امكان ناپذير است . البته مقصود اين نيست كه براى اشخاصى كه داراى ايمان به خدا و معنادار بودن هستى ميباشند ، هيچ غصه و اندوه و ناگوارى پيش نميآيد ، زيرا آنان نيز در همين دنياى تصادم‏ها و تزاحم‏ها زندگى مينمايند ، ولى اين ناگواريها قدرت تسخير منطقه درونى اشخاص با ايمان را ندارد ، چنانكه خوشى‏ها و شاديهاى محسوس و طبيعى و زودگذر نميتواند اخلالى به جريان حيايت خود روح كه فوق اين خوشيها و شاديها است وارد بسازد .

4 ايمان به خدا و معنى‏دار بودن هستى ، مانع از آن است كه انسان بار سنگين زندگى را كه خود بايد آنرا به دوش بكشد بر دوش ديگران تحميل كند . ايمان به خدا نميگذارد ضررى را كه از طريق طبيعى يا قانونى به او متوجه گشته به سوى ديگران دفع نمايد .

5 فقط ايمان به خدا و معنى‏دار بودن جهان هستى است كه ميتواند براى شخصيت انسان حيثيت و شرف ذاتى اثبات نمايد ، زيرا فقط معادلات زير است كه مدعاى مزبور را تنظيم و به نتيجه ميرساند

خلق همه يكسره نهال خدايند
هيچ نه بشكن ازين نهال و نه بركن

دست خداوند باغ خلق دراز است
بر خسك و خار همچو بر گل و سوسن

خون بنا حق نهال كندن اويست
دل ز نهال خداى كندن بركن

6 شما هر كار بزرگ و با ارزشى را كه در تاريخ مشاهده ميكنيد و هر قدمى مؤثر كه در مسير خدمت صحيح به انسانيت برداشته شده است مخصوصا در آن موارد كه مسير بسيار سنگلاخ بوده و هر حركتى در آن ، نيازمند گذشت از لذايذ و چشم پوشيدن از زندگى بوده است ، معلول ايمان به مطلق بوده است كه قطعا يا بطور مستقيم و يا غير مستقيم جنبه الهى داشته است ، زيرا به اضافه اينكه هيچ حقيقتى بدون داشتن عظمت مطلق ، توانائى گرفتن جان آدمى را كه در متن طبيعت نشانى از مطلق در آن است ، ندارد .

7 ممكن است انسانها براى اشباع حس بسيار نيرومند خدا خواهى خود [ كه تا به سقوط نهائى نرسد ، از فعاليت نمى‏افتد ] دست به كارهاى سطحى و زودگذر بزنند ، مانند به زحمت انداختن ابعاد جسمانى كه رياضت ناميده ميشود [ نه رياضت و تصفيه شايسته ] و در نتيجه نوع يا انواعى از روشنائى‏ها و بارقه‏ها در درون خود احساس نمايند ، همانگونه كه در فعاليتهاى مرتاضان هندى و ذن و غيرهما ديده ميشود ،ولى اين روشنائى‏ها كه از مختصات طبيعى آنگونه رياضت‏ها است ، هرگز كوچكترين كار ايمان به خدا و معنى دار بودن عالم هستى را انجام نميدهد .

اينان حال ميخواهند ،لذت مى‏طلبند ، شادى ميجويند و از ميان اين حال‏ها و لذائذ و شاديهاى روانى ، بى‏اعتنائى به انسان و نيازهاى او و بى‏توجهى به شكوه هستى و آهنگ كلى آن را كه دائما يا احد ،يا صمد مينوازد ، بيرون مى‏آورند ايمان آن نورانيت را در درون به وجود مى‏آورد كه همه عالم هستى و گوشه‏هاى آنرا منور ميسازد ، به ناگواريها و سختى‏هاى زندگى معنى ميدهد ، و از كوچكترين حركت در طبيعت گرفته مانند حركت پاى مورچه تا حركت مجموع اين كيهان بزرگ را قابل فهم و تفسير مينمايد . براى تكميل اين مبحث مراجعه فرماييد به مجلد دوم ص 36 و 37 و از ص 40 تا 56 و مجلد دهم از ص 10 تا ص 17 و مجلد چهارم از ص 31 تا 39 و مجلد هشتم از ص 50 تا 53 و از ص 114 تا ص 119 .

2 ايمان به رسول خدا و دلائل وجوب آن پس از ثبوت عقلى ضرورت واسطه ما بين خدا و انسانها براى ابلاغ اراده‏هاى خداوندى براى آشنائى آنان با واقعيات و حقائق مربوط به انسان و جهان و پذيرش آنچه كه در مسير رشد و كمال لازم است ، ضرورت ايمان به پيامبران ، كه اشرف و خاتم همه آنان محمد بن عبد اللَّه صلى اللّه عليه و آله است ، ثابت ميگردد . خداوند سبحان معجزاتى را كه به وسيله رسولان خود به مردم ارائه ميدهد ، حكم عقل را با آن معجزات تأييد ميفرمايد ، ضمنا اشخاص رسولان را براى مردم معين ميفرمايد .

بعنوان مثال مرده زنده كردن حضرت عيسى و اژدها شدن عصا بدست حضرت موسى عليهما السلام و تسبيح سنگ ريزه‏ها در دست پيامبر اسلام و حركت كردن درخت و آمدن آن به نزد آن بزرگوار و كتاب مقدس قرآن مجيد و غير ذلك ، به اضافه اينكه ضرورت وساطت ما بين خدا و انسانها را بنام نبوت عامه اثبات مى‏كند ، شخص پيامبر را نيز معرفى مينمايد . البته دليل عقلى اثبات نبوت مستند است به ناتوانى قطعى بشر از شناخت كامل خود « آنچنانكه هست » و مصالح و مفاسد خود براى تشخيص « آنچنانكه بايد و شايد » و اما در تعيين رسولان الهى كه معجزه‏ها اثر قطعى دارد ، بايد اين حقيقت را در نظر بگيريم كه كار اصلى معجزه الزام مردم به فوق طبيعى بودن پيامبرى است كه ادعاى نبوت ميكند و ممكن است معجزه همه مردم را قانع كند ، ولى ايمان حقيقى و محبت اصيل و قرار گرفتن در جاذبه پيامبر به صفا و نورانيت درونى نيازمند است كه موجب شناخت رسول و رسالت او ميگردد

بوى پيغمبر ببرد آن شير نر
همچنانكه بوى يوسف را پدر

موجب ايمان نباشد معجزات
بوى جنسيت كند جذب صفات

معجزات از بهر قهر دشمن است
بوى جنسيت پى دل بردن است

قهر گردد دشمن اما دوست نى
دوست كى گردد ببسته گردنى

ايمان آوردن حضرت خديجه و حضرت امير المؤمنين على بن ابيطالب عليه السلام به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم مستند به دريافت قلبى و نورانيت درونى آن دو بزرگوار درباره رسول گرامى بوده است نه معجزات ، و اگر هم آن دو بزرگوار معجزات خصوصى از رسول اللّه ديده بودند ، آن دريافت قلبى را تأكيد كرده است .

چند مطلب را بايد در اين مبحث يادآور شويم .

مطلب يكم اينكه سنخ ايمان به خدا و رسول خدا يكى نيست ، ايمان به خدا عبارتست از پذيرش خدا با همه ابعاد وجودى و گرايش به او ، بعنوان پذيرش حقيقتى كه بخشنده نعمت وجود به انسان و مالك مطلق همه موجوديت و ابعاد و مختصات انسان است ، و او است كه رازق و ناظر به همه اعمال درونى و برونى انسان و همه سر گذشت و سر نوشت او در اختيار آن خداوند سبحان است . در صورتيكه ايمان به رسول خدا بعنوان واسطه تبليغ اراده‏هاى تشريعى خداوندى به انسان است ، امين وحى ، معصوم از خطاء و واجد همه صفات حميده انسانى و داراى عالى‏ترين و عظيم‏ترين اخلاق ، بنابر اين ايمان به رسول خدا نتيجه ايمان به خدا است و اينكه او است وسيله درك و شناخت اراده‏هاى تشريعى خداوندى درباره بندگانش .

مطلب دوم امر به اطاعت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم همانگونه كه در قرآن مجيد آمده است مطلق است ، يعنى بايستى از همه دستورات پيامبر اعظم پيروى نمود وَ مَا آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذوهُ وَ مَا نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُو [ الحشر آيه 7 ] ( و آنچه را كه پيامبر براى شما آورده است بگيريد و از آنچه كه شما را نهى كرده است ، خوددارى نماييد . ) أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ [ النساء آيه 59] ( اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول و صاحبان امر از شما را . ) وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى‏ [ النجم آيه 3] ( و پيامبر از روى هوى سخن نميگويد ، آنچه را كه ميگويد نيست مگر وحيى كه به او ميرسد . ) البته با نظر به دلائل ديگر سه نوع اطاعت ( اطاعت خداوندى و اطاعت از پيامبر اكرم و اطاعت از اولى الامر ) با يكديگر متفاوت ميباشند اطاعت براى خداوند سبحان كه آفريننده هستى است ، اطاعت بنده براى خداى خويش است كه عبارتست از انجام دادن اعمالى مستند به تكاليف الهى كه به وسيله پيامبران عظام و عقول سليمه و فطرتهاى پاك براى بشر ارائه ميشود .

اين دستورات بازگو كننده اراده‏هاى تشريعى خداوندى است كه عالم مطلق به همه كائنات و اسرار و روابط آنها و داناى مطلق به همه مصالح و مفاسد مادى و معنوى انسانها است ، در صورتيكه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و عقول سليمه و فطرتهاى پاك كه در منابع اسلامى حجت درونى ناميده شده ‏اند ،پيك‏هاى امين خداوندى هستند و از ذات خود بدان جهت كه مخلوقات او ميباشند ،چيزى ندارند مگر با تعليم و تربيت خداوندى كه درباره پيامبر و ائمه معصومين انجام گرفته است . اين تعليم و تربيت خاص بجهت تأدب به آداب اللّه و تخلق به اخلاق اللّه بوده است كه پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام داشته‏اند . يعنى آن بزرگواران بجهت زهد حقيقى در مال و منال و مقام و جاه اين دنياى فانى ، آن صفا و نورانيت را پيدا كرده‏اند كه به اذن خداوند متعال ميتوانند با واقعيات و حقائق ارتباط معرفتى برقرار نمايند و اينگونه ارتباط در شهود واقعيات اگر چه مانند ارتباط به وسيله وحى است ولى وحى بمعناى اصطلاحى آن نيست ، به همين جهت است كه اطاعت از سنت پيامبر اكرم و ائمه معصومين عليهم السلام واجب است . در اين مورد يك مسأله با اهميت وجود دارد كه بطور اختصار آن را مطرح مينماييم و آن اينست كه

آيا پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم مجتهد بوده است ؟

بعضى از فقهاء و متكلمين اهل سنت معتقد به اجتهاد پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله ميباشند ، مانند سعد تفتازانى در كتاب شرح مقاصد ، فخر رازى در تفسير خود در آيه عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ او چنين مى‏گويد :

« من النّاس من قال إنّ الرّسول صلى اللَّه عليه [ و آله ] و سلّم كان يحكم بمقتضى الإجتهاد فى بعض الوقايع » ( بعضى از مردم ميگويند رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم در بعضى وقايع بمقتضاى اجتهاد حكم مى‏كرد . ) و خود فخر رازى پس از پاسخ به اشكالات همين نظر را انتخاب كرده است . [التفسير الكبير ج 16 ص 74 تفسير آيه عفا اللّه عنك لم اذنت لهم] احمد مصطفى المراغى در تفسير همين آيه ميگويد :

« أى عفا عنك ما أدىّ إليه اجتهادك من الإذن لهم حين استأذنوك و كذّبوا عليك فى الاعتذار » [ تفسير المراغى ج 4 ص 126 تفسير آيه مزبور] ( يعنى خداوند عفو كرد از تو آنچه را كه اجتهاد تو تقاضا كرد كه موقعى كه آنان از تو اذن خواستند و در عذرخواهى به تو دروغ گفتند ،به آنان اجازه دادى . ) سيد محمد رشيد رضا در تفسير آيه مزبور ميگويد :

« و قد كان الإذن المعاتب عليه اجتهادا منه فيما لا نصّ فيه من الوحى و هو جائز » [ تفسير المنار ج 10 ص 542 تفسير آيه مزبو] ( اذن پيامبر اكرم كه علت عتاب او قرار گرفت ، اجتهادى بود كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله در موردى كه نصى از وحى در آن نبوده است و اين اجتهاد جائز است و از پيامبران صلوات اللّه عليهم واقع شده است و آنان معصوم از خطا نيستند . . . و عصمت در تبليغ وحى است . ) و عده‏اى ديگر از علماى اهل سنت اجتهاد را كه حتى قابل خطا بوده باشد به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم نسبت داده ‏اند .

ملا على قوشچى در مقابل مطالب خواجه نصير طوسى درباره عمر بن الخطاب [ كه در تقسيم مهاجرين را بر انصار و انصار را بر غير انصار و عرب را بر عجم ترجيح داد و متعه زن و متعه حج و حى على خير العمل در اذان را ممنوع نمود ] ميگويد : و از اين اعتراضات چنين پاسخ داده شده است كه اين احكام موجب انتقاد نميشود ، زيرا مخالفت مجتهد با مجتهد ديگر در مسائل اجتهادى بدعت نيست . » عين عبارات خواجه نصير و قوشچى چنين است :

و منها إنّه فضّل فى القسمة و العطاء المهاجرين على الأنصار و الأنصار على غيرهم و العرب على العجم و لم يكن ذلك فى زمن النّبىّ صلّى اللَّه عليه و آله و منها إنّه منع المتعتين فإنّه صعد المنبر و قال أيّها النّاس ثلاث كنّ على عهد رسول اللَّه ( ص ) أنا أنهى عنهنّ و أعاقب عليهنّ و هى متعة النّساء و متعة الحجّ و حىّ على خير العمل : و أجيب عن الوجوه الأربعة بأنّ ذلك ليس ممّا يوجب قدحا فيه فإنّ مخالفة المجتهد لغيره من المسائل الإجتهاديّة ليس ببدع . [ شرح تجريد ملا على قوشچى ، فصل امامت ص 384] ( و از آنجمله اعتراضات اينكه او در تقسيم و عطاء مهاجرين را بر انصار و انصار را بر غير انصار و عرب را بر عجم ترجيح داد در صورتيكه در زمان پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم در تقسيم و عطا ، هيچ كسى بر ديگرى برترى نداشت و از آنجمله اينكه او دو متعه [ متعه زنان و متعه حج ] را ممنوع ساخت ، زيرا او به بالاى منبر رفت و گفت : اى مردم ، سه چيز در زمان رسول اللّه ( ص ) بود ، من از آنها نهى ميكنم و مرتكب آنها را كيفر ميدهم . متعه زنها و متعه حج و حى على خير العمل است [ قوشچى چنين پاسخ ميدهد : از امور چهارگانه چنين پاسخ داده شده است . كه تحريم مزبور موجب اعتراض بر او نميشود ، زيرا مخالفت مجتهد با ديگرى

در مسائل اجتهادى بدعت نيست . ) تحقيق لازم و كافى در اين مبحث كه آيا پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم اجتهاد به معناى اصطلاحى آن ميفرمود يا نه ، نياز به تأليف كتابى مستقل دارد [ بهترين كتابى كه تاكنون در اين مبحث نوشته شده است كتاب النص و الاجتهاد است كه عالم ربانى و محقق بزرگ مرحوم آقا سيد عبد الحسين شرف الدين تأليف نموده است . ] آنچه كه به طور اجمال به نظر مى‏رسد اينست كه با توجه به حكم صريح عقل و آيات قرآن مجيد مانند وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إلاَّ وَحْىٌ يُوحى‏ [ النجم آيه 3] ( و پيامبر از روى هوى سخنى نميگويد ، و نيست سخن او مگر وحى كه به او وحى ميشود . ) هر كلامى كه درباره عقائد اسلامى و معارف مربوط به جهان و انسان كه تأثيرى در سعادت دنيوى و ابدى انسان داشته و هر سخنى كه محتواى آن حكم به بايستگى و نبايستگى و شايستگى و نشايستگى و اباجه بوده باشد ، بدون استثناء مستند به وحى است حتى موضوع‏هائى كه داراى اثر شرعى بوده باشد مانند مقدار كر و مقدار و كيفيت رضاع و غيرهما و همچنين احكامى كه آن حضرت به عنوان حاكميت به معناى زمامدارى صادر فرموده است مانند اجازه مزبور در آيه فوق ( چنانكه بعد از اين توضيح خواهيم داد ) همه و همه اين امور مستقيم يا غير مستقيم مستند به وحى است .

و اما آن دستورات و تشخيص موضوع‏هائى كه آن حضرت در امور جزئى زندگى خود و يا ديگران صادر فرموده است و آن حضرت در آن دستورات و موضوع‏ها مانند يك فرد از انسانها بوده است اعتقاد به جواز اجتهاد مشكلى را پيش نمى‏ آورد ، با اينحال دلائلى نقل شده و از يك جهت عقل نيز حكم مى‏كند كه آن حضرت به جهت تأدب به آداب اللّه و تخلق به اخلاق اللّه حتى در همين امور نيز خطاى شرعى و عرفى نامقبول مرتكب نشده است ، [ حتى خطائى كه به جهت اجتهاد قابل بخشش بوده است ] اما آيه شريفه عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ كه مورد استشهاد بعضى از علماى اهل سنت براى اجتهاد پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم قرار گرفته است ، معنايش تقريبا همان است كه مرحوم علامه طباطبائى در تفسير خود آورده است كه مقصود از آيه شريفه بقرينه آيه‏اى كه پس از سه آيه آمده است [ لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلاَّ خَبَالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلاَلَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ . . . ] [ التوبه آيه 47 ] ( اگر به همراه شما خارج ميشدند ، جز فساد و اضطراب رأى براى شما نمى‏افزودند و قطعا در ميان شما براى ايجاد شر و فساد مى‏شتافتند و در ميان شما به وسيله اختلاف انداختن آشوب به راه مى‏انداختند و در ميان شما كسانى وجود دارند [ كه از روى ساده لوحى ] به آنان گوش فرا ميدهند . ) اينست كه اگر پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله به آنان اجازه نميداد كه بنشينند و دستور ميداد مانند مسلمين حركت كنند ، با كمترين امتحان و در اندك زمانى به جهت بروز انحرافشان رسوا ميشدند . و اگر حركت نميكردند ، باز آنها فساد به راه مى‏ انداختند .

بنابر اين ، معناى خطاب خداوندى به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله در اين مورد اينست كه چرا شايسته‏تر را گذاشتى و شايسته را انتخاب نمودى . يعنى در هر دو صورت ( چه حركت به همراه مسلمين و چه تخلف از آنان ) آن تبهكاران رسوا مى‏گشتند ، نهايت امر در صورت حركت نفاق و تبهكارى آنان زودتر آشكار مى‏گشت . بنابر اين تفسير ،مقصود از عفا اللَّه دعا در حق پيامبر است نه معناى خبرى كه لازمه‏اش تقصير باشد ، نظير همان كه در هنگام مطلوبيت مساوى در ملاقات و عدم ملاقات ميگوئيم : خدا گرفتارت نكند ، چرا آن شخص را ملاقات نكردى ، اين گونه دعا كه از روى محبت و علاقه ابراز ميشود ، معنايش آن نيست كه چون با آن شخص ملاقات نكردى پس خدا گرفتارت كند يا خدا گرفتارت خواهد كرد ، بلكه مقصود اينست كه با فرض شايسته‏تر بودن ملاقات از عدم ملاقات ، چرا عدم ملاقات را [ كه خود نيز امرى شايسته بود ] انتخاب كردى ؟

و يكى از دلائل اينكه عفا اللّه جمله انشائى دعا است اينست كه اگر عفو معناى خبرى داشته باشد ، لازمه‏اش اينست كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله تقصير كرده بود ، در صورتيكه خطا در اجتهاد به اتفاق همه فقهاى شيعه و سنى قطعا تقصير نيست . در بعضى از كتب كلاميه اهل سنت نقل شده است كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم كسى را براى مجازات به قتل محكوم فرمود . پس از جريان حكم ، خواهر شخص مجازات شده ابياتى گفت كه از آن جمله اين بود :

ما كان ضرّك لو عفوت و ربّما
منّ الفتى و هو المغيظ المحنق

( اى پيغمبر ، چه ضررى براى تو داشت اگر عفو ميكردى و چه بسا رادمرد در حاليكه غضبناك و عصبانى بوده باشد ، احسان ميكند و مى‏بخشد . ) آن حضرت با شنيدن ابيات آن زن فرمود : « اگر اشعار او را پيش از اينكه آن مرد را بكشم ، مى‏شنيدم ، او را نمى‏كشتم » .

« چنين گفته شده است كه اگر پيامبر اكرم ( ص ) آن شخص را با استناد به وحى كشته بود ، پشيمانى معنى نداشت . » اين داستان با اينكه با توجه به مفاد و لوازم آن ، نادرست است ، فاقد سند معتبر است . و اما مفاد و لوازم اين داستان اولا از حقائق مسلمه است كه پيامبر اسلام ( ص ) با داشتن آن اخلاق با عظمت كه خدا توصيفش فرموده است :

وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ [ القلم آيه 4] ( و قطعا تو داراى اخلاق بزرگ هستى . ) به درجه‏اى از عصبانيت و تندخوئى نميرسد كه آن زن بيان كرده است .

وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليِظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ [ آل عمران آيه 159] ( و اگر تو خشن و تند و سخت دل بودى از پيرامون تو پراكنده ميشدند . ) ثانيا با آنهمه شدت تأكيد به پرهيز از حكم در حال غضب مخصوصا در مورد جان‏هاى آدميان ، چگونه امكان داشت كه پيامبر اكرم ( ص ) در حال غضب و هيجان غير عادى حكم به كشتن يك انسان صادر فرمايد ثالثا حكمى كه با استناد به اجتهاد صادر شده باشد ، اگر بعدا خطايش هم آشكار شود ، موجب پشيمانى نميگردد ، زيرا مجتهدى كه با كمال اخلاص و تلاش نهائى در ادله فقاهى ، فتوى يا حكمى را صادر مينمايد ، نه تنها در صورت بروز خطا گنهكار محسوب نميگردد ، بلكه چه خطائى بروز نمايد و چه بروز ننمايد ، مجتهد در نزد خدا مستحق پاداش نيكو است .

رابعا آيا شايسته است كه پيامبر اكرم با آن آگاهى به عظمت حكم الهى ،با شنيدن يك يا چند بيت شعر ، عاطفه‏اش به جريان بيفتد و از حكم الهى كه صادر فرموده است پشيمان گردد ؟ 3 جهاد در راه خدا امير المؤمنين عليه السلام در سخنان مباركش درباره جهاد در راه خدا و ارزش والاى آن ، دستورات و توصيه‏ها فرموده‏اند . مباحث مربوط به جهاد در مجلدات زير آمده است : مجلد سوم ص 325 و 326 و مجلد پنجم ص 31 تا 40 و ص 92 و 93 و 261 تا 269 و ص 276 تا 288 و مجلد ششم از ص 27 تا 37 و از 96 تا 101 و از ص 137 تا 141 و ص 207 و 208 و مجلد نهم از ص 8 تا 10 و از ص 15 تا 19 و ص 299 و 300 و مجلد دهم از ص 45 تا 47 و از ص 161 تا 164 و از ص 174 تا 176 و ص 182 و 183 و مجلد يازدهم از ص 80 تا 96 و درباره شهادت واحدى الحسنيين كه شعار سازنده زندگى با كرامت است مجلد پنجم از ص 54 تا 60 و از ص 73 تا 80 و مجلد ششم از ص 3 تا ص 27 .

احدى الحسنيين ( يا حيات با كرامت انسانى و يا شهادت در راه سعادت و فضيلت انسانى الهى ) و پاسخ به مساوى قلمداد كردن شهادت و خود كشى

يك مطلب بسيار با اهميتى را در اين مورد بايد متذكر شويم كه ضمنا پاسخى هم به سخن معروف كه شهادت را با خودكشى مساوى ميدانند ، نيز بوده باشد اگر چنين مطلبى از متفكرى صادر شده باشد [ كه ايكاش چنين مباد ] نه بر شهيدان راه حق و كرامت انسانى كه بر اين گونه متفكران بايد گريست ، شهيدان با وداع آگاهانه و آزادانه خورشيد و ماه و ستارگان و مقدارى مواد غذايى و پوشاكى و ديگر مختصات حيات طبيعى خنده و انبساط روحى خود و ديگر پاكان اولاد آدم را كه ميخواهند با كرامت زندگى كنند باعث ميشوند ، در صورتيكه اينگونه متفكران در درد بيدرمان بيخبرى از انسان و ارزش‏هاى او ميسوزند و آگاهى به آن ندارند .

اگر چنين مطلبى واقعا از متفكرى صادر شده باشد بايد از پيروان او پرسيد آيا شما هيچ در اين باره فكر كرده‏ايد كه شهادت و علل حركت حس شهادت طلبى چيست ؟ و چه شده است كه اسلام با كمال جديت كه به حفظ جان دستور ميدهد و حتى كسى را كه و لو يك لحظه از زندگى خود را خاموش كند آنهمه توبيخ مى‏كند و او را معصيت كار مى‏داند ، احدى الحسنيين را شايسته يك انسان تكاپوگر در مسابقه خيرات و كمالات معرفى مى‏نمايد ؟ پاسخ اين سؤال را ميتوان با توجه به مطالب زير دريافت نمود مطلب يكم معناى شهادت چيست ؟ معناى شهادت عبارتست از به پرواز در آوردن روح از كالبد جسمانى با دست شستن از موجوديت در اين دنياى فانى در راه ايدئال و هدفى اعلا كه همان جاذبه ملكوتى تقرب به خدا است . با اين تعريف كه براى شهادت متذكر شديم ، عظمت الهى هدف بايد در درجه‏اى باشد كه انسان شهيد شايسته ديدن فروغ ربانى و فرشتگان مقدس در حال پرواز روح از بدن بوده باشد .

مطلب دوم انسانى كه در چنين مسيرى از حيات خود دست برميدارد به اضافه اينكه با چشم پوشى از لذائذ متنوع زندگى و ثروت و مقام و ديگر مختصات خوشايند زندگى طبيعى روح خود را در جاذبه كمال قرار ميدهد ، سر مشقى براى ديگر انسانهائى نيز ميباشد كه جوياى كمالات روحى هستند ، به اين معنى كه اين برندگان مسابقه در حيات معقول ميتوانند اراده‏هاى انسانها را در گذشت از هوى و هوس و نفسانيت حيوانى بخوبى تقويت نمايند كه آرى ، ميتوان در راه عمل به اصول ارزشى از همه لذائذ و خواسته‏هاى حيات طبيعى محض چشم پوشى نمود .

مطلب سوم انسانى كه با دريافت عظمت احدى الحسنيين در طلب شهادت ، كه از مختصات حيات طيبه است ، تلاش مينمايد ، در حقيقت اثبات مى‏كند كه جان ، شخصيت يا روح آدمى بسيار بسيار با ارزش‏تر از آن است كه در مجراى مقدارى خوارك و پوشاك و لذائذ طبيعى و ناهشيارى مستهلك گردد ، زيرا اين گوهر فوق همه قيمت‏ها گرانتر از آن است كه در تردد ميان آخور و جايگاه دفع محتواى متعفن شكم ، از دست داده شود . اين چنين انسانى ميگويد : جان ، شخصيت يا آن روح را كه ميتواند هم صحبت مقام شامخ ربوبى شود نبايد با گلاويزى با عده‏اى سگ صفتان در خوردن لاشه‏اى از بين برد اگر بخواهى هدف از عالم هستى و زندگى را همان تردد ميان آخور و جايگاه دفع فضولات خود تلقى كنى ، چنين هستى و زندگى ارزشى ندارد زيرا

حاصل كارگه كون و مكان اينهمه نيست
باده پيش آر كه اسباب جهان اينهمه نيست

[ با نظر به بيت‏هاى بعدى مقصود از باده ، شراب معمولى نيست ، بلكه عامل بى‏اعتنائى به زرق و برق دنيا و پديده‏هاى فريبنده آن است و اين احتمال در اكثر قريب به همه ابيات حافظ و امثال او كه در درجه بالائى از معرفت قرار دارند ، بسيار قوى است . ]

از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است
غرض اينست و گرنه دل و جان اينهمه نيست

مطلب چهارم بايد از امثال اين متفكر پرسيد كه آيا تجويز مى‏كنيد كه انسان زندگى در ذلت و خوارى و نوكرى محض و اهانت جانكاه را به شهادت با عزت و سر بلندى و كرامت و حيثيت انسانى مقدم بدارد و حيات در ملكوت الهى را به زندگى در لجنزار خوك صفتان قربانى كند ؟ آيا تجويز مى‏كنيد كه آدمى گوهر الهى جان را فداى قدرت پرستان خودكامه نمايد ؟ چرا ؟ براى اينكه ميخواهد زمان تردد ميان آخور و جايگاه دفع فضولاتش با زنجير بردگى ذلت‏بار مقدارى طولانى شود ؟ مطلب پنجم گويا نميدانند كه بشر در طول تاريخ با دادن آنهمه قربانى‏ها و شهداء هنوز نتوانسته است آنچنانكه بايد دندان‏ها و چنگالهاى قدرت پرستان دد صفت را از گلوى مردم بينوا و مستضعف دور كند ، اگر آن مقاومت‏ها و قربانى‏ها و شهادت‏ها و دفاع از جان و ناموس و حيثيت و مكتب و وطن نبود ، حال بشر چه ميشد و بشر در كدامين گودال تاريخ دفن شده بود .

مطلب ششم اين احتمال در مغز بعضى از متفكران آگاه جوامع نسبتا ضعيف [ يا به ظاهر ناتوان ] بوجود آمده است كه سخن مزبور بايد بدينگونه تفسير شود بدانجهت كه گويندگان اينگونه سخنان در كشورى نسبتا نيرومند زندگى ميكرده‏اند و طعم زندگى وابسته و ذلت و اهانت را نچشيده بودند تا بدانند كه معناى ضرورت دفاع از حيات و آزادى و شخصيت يعنى چه ؟ اگر اين اشخاص طعم بسيار تلخ زندگى مشروط به اراده قدرت پرستان خودكامه را چشيده بودند يك مجلد كتاب هم درباره احدى الحسنيين ( يا شهادت و يا زندگى با كرامت ) مى‏نوشتند و در پيش برد تكامل حقيقى نوع بشر قدمى شايسته برميداشتند و ارزش حقيقى حيات را براى همگان قابل فهم مى‏ ساختند .

مطلب هفتم بعيد به نظر مى‏رسد اين گونه اشخاص كه فقط تاريخ طبيعى انسانه‏ها را مى‏نويستند ، با شنيدن نام امثال سقراط وژاندارك [ ژاندارك ( قديس ) او را دارك يا آرك و دوشيزه اورلئانى نيز نامند و ژان اسم او است ، وى قهرمان ملى فرانسه است و به سال 1412 ميلادى در دمرمى پاى بعرصه وجود گذارد . زنى بغايت ديندار و متقى و اهل مكاشفه و مراقبه بود . . . و ميگفت :الهامات غيبى از جانب قديس ميشيل و كاترين به او ميشود كه ويرا به قيام براى نجات فرانسه از سلطه انگليسيها ميخوانند وى به وساطت ربرت دوكولر در هنگام محاصره ارلئان در شينون بين درباريان به حضور شارل هفتم پادشاه فرانسه رسيد و او را به اصرار بسيار راضى كرد كه ويرا بر گروهى از لشكريان خود سردار كند .ژاندارك با اين عده قليل انگليسيان را مجبور به ترك محاصره اورلئان كرد و در جائى بنام پاتى بر ايشان ظفر يافت و در ديمس تشريفات تاجگذارى شارل هفتم را بجاى آورد ، سپس قصد تسخير پاريس كرد ولى بعد از مجروح شدن در نبردى كه در دروازه سن هونره روى داد به امر پادشاه از اين قصد باز ايستاد . ظاهرا وى به علت خيانت بعضى از حواشى و اطرافيان خود در ظاهر شهر كومپين بدست بورگينيون‏ها افتاد و سپس كنت‏لوكزامبورك او را به انگليسيان فروخت و آنان ويرا در محكمه كليسائى كه به رياست اسقف بوه بنام پير كوشن تشكيل شد ، محاكمه كردند . ژاندارك با كمال سادگى و شجاعت و جسارت از خود دفاع كرد .سر انجام محكمه او را تكفير و به الحاد و ارتداد و فساد عقيدت متهم و به زنده سوختن محكوم ساخت . او را در ميدان ويومارشه واقع در روئن زنده بسوختند . نقل از لغت‏نامه مرحوم على اكبر دهخدا حرف ژ ژاندارك .]

و صدها هزار سرباز گمنام كه در راه دفاع از جان و شرافت و كرامت و وطن و آزادى و شخصيت ، دست از زندگى ننگ‏آور شسته و با كمال شهامت و حريت و مردانگى راهى ابديت شده‏اند ، لذتى ببرند ، زيرا چنانكه گفتيم مزه زهر آگين ذلت و اهانت و زندگى مشروط به اراده ديگران را نچشيده‏اند . آرى ، اينان در دل انسانهاى بزرگى را كه نخواسته‏اند زندگى پست و موهون و ذلت‏بار را براى چند روز « خور و خواب و خشم و شهوت حيوانى » بپذيرند درك نكرده‏اند

ما كنت أحسب أن يمتدّ بى زمنى
حتّى أرى دولة الأوغاد و السّفل

[ لاميه طغرائى از ديوان طغرائى] ( من گمان نميكردم كه زمان عمرم بقدرى طول بكشد كه سلطه و دولت مردم احمق و پست طغرائى را ببينم . ) 6 ، 10 و كلمة الإخلاص فإنّها الفطرة . و إقام الصّلوة فإنّها الملّة . و إيتاء الزّكاة فإنّها فريضة واجبة . و صوم شهر رمضان فإنّه جنّة من العقاب ( و كلمه اخلاص كه مبناى فطرت اصلى انسان بر آن است . و بر پا داشتن نماز كه اصل دين است . و پرداخت زكات كه فريضه واجب است و روزه ماه رمضان كه سپرى در مقابل عذاب است . ) 4 كلمه اخلاص ( لا اله الا اللّه ) اين همان كلمه است كه در روايت بسيار مشهور از امام هشتم على بن موسى الرضا عليه السلام با معتبرترين اسناد حصن ( حدود نگهدارنده ) از تباهى‏ها به معناى عالى‏ترين پناهگاه معرفى شده است در اين روايت امام هشتم عليه السلام پس از بيان سلسله سند ، از جد بزرگوار خود ( پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله ) از خداوند متعال نقل مينمايد :

كلمة لا إله إلاّ اللَّه حصنى و من دخل حصنى امن من عذابى ( كلمه لا اله الا اللّه حصن من است و هر كس به حصن من داخل شود از عذاب من در امن است . ) روايت چنين است : « هنگاميكه على بن موسى الرضا عليه السلام در آن سفرى كه به شهادت رسيد وارد نيشابور شد سوار استرى بود ، در موقع عبور از بازار نيشابور ابو زرعه و محمد بن اسلم طوسى با آن حضرت روبرو شدند و گفتند : اى سرور فرزند سروران ، اى امام فرزند امامان ، اى نسل پاك پسنديده ، اى عصاره پاك نسل پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله ، ترا به حق پدران طاهر و گذشتگان كريمت سوگند ميدهيم كه روى مبارك و شريفت را به ما نشان بده و روايتى از پدرانت از جدت براى ما نقل فرما تا با آن روايت همواره به ياد تو باشيم .

استر متوقف شد و آن حضرت پرده را برداشتند و چشمان مسلمانان را با جمال مباركشان روشن فرمودند ، و بافته‏ هاى موى سر مباركشان شبيه به بافته‏هاى موى سر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم بود ، و در اين حال همه مردم ايستاده بودند ،بعضى از آنان فرياد ميزد ، بعضى ديگر مى‏گريست ، گروهى لباس خود را پاره ميكرد و دسته‏اى در خاك مى‏غلطيد ، بعضى تنگ استر را مى‏بوسيد و بعضى ديگر به چتر يا سايه‏بان محمل گردن كشيده بود ، تا اينكه روز به نصف رسيد و اشكها مانند نهرها جارى گشت و صداها خاموش شد و رهبران و قضات فرياد زدند : اى مردم ، بشنويد و بپذيريد و رسول خدا را با اذيت كردن عترتش اذيت ننمائيد و ساكت شويد ، در آنموقع حضرت رضا عليه السلام حديث كلمه اخلاص را فرمودند . قلمدانهائى كه آن روز براى نوشتن آن حديث شمرده شد ، غير از دواتهائى كه آورده بودند ، بيست و چهار هزار قلمدان بوده است ، و كسانى كه تقاضاى املا كرده بودند ، ابو زرعه رازى و محمد بن اسلم طوسى بودند . حضرت حديث را بدينگونه فرمودند :

حدّثنى أبى موسى بن جعفر الكاظم ، قال حدّثنى أبي جعفر بن محمّد الصّادق ، قال حدّثنى أبى محمّد بن على الباقر ، قال حدّثنى أبى على بن الحسين زين العابدين ، قال حدّثنى أبى الحسين بن علىّ شهيد أرض كربلا ، قال حدّثنى أبى أمير المؤمنين علىّ بن أبيطالب شهيد أرض الكوفة ،قال حدّثنى أخى و ابن عمّى محمّد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلّم ،قال حدّثنى جبرئيل عليه السّلام ، قال سمعت ربّ العزّة سبحانه و تعالى يقول كلمة لا إله إلاّ اللّه حصنى و من دخل حصنى أمن من عذابى .

صدق اللَّه سبحانه و صدق جبرئيل و صدق الأئمّة عليهم السّلام . » [مسند الامام ابى الحسن على بن موسى الرضا عليه السلام ج 1 ص 58 و 59 تأليف آقا شيخ عزيز اللّه عطاردى ] استاد ابو القاسم قشيرى گفته است : حديث فوق با همين سند به بعضى از امراى سامانى رسيد ، آنرا با طلا نوشت و وصيت نمود آنرا با او دفن كنند . هنگاميكه آن امير از دنيا رفت ، او را در خواب ديدند و از وى پرسيدند : خدا با تو چه كرد ؟ در پاسخ گفت : خداوند مرا بدانجهت كه كلمه لا اله الا اللّه و تصديق محمد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم را از روى اخلاص گفتم ، بخشيد ، و من اين حديث را براى تعظيم و احترام آن نوشتم .

[ نقل از كتاب تاريخ نيشابور] عظمت كلمه اخلاص و آثار روحى آن در ايجاد رشد و كمال به اندازه‏ايست كه نميتوان توصيف نمود . بطور خلاصه ميتوان گفت : نفى هرگونه معبود جز اللَّه جل جلاله و نفى شايستگى همه موجودات براى معبوديت جز اللَّه سبحانه و تعالى هم آغاز حركت بسوى كمال است و هم وسط و هم غايت آن . توضيح آنكه ماداميكه روح آدمى شايستگى معبوديت هر آنچه را كه مطلوب او است نفى نكند ، حركات و تكاپوهاى جان و روان و شخصيت و روح او در مسير كمال به جريان نمى‏افتد ، زيرا هر يك از آن موجوداتى كه بجهت مطلوبيت مورد علاقه و گرايش انسان قرار گرفت به اندازه آن علاقه و گرايش ، بعدى از جان و روان و شخصيت و روح را اشغال و را كند مينمايد . حال اگر شماره آن موجودت كه چنگال به ابعاد درونى آدمى ميزنند ،به اندازه خواسته‏هاى او باشد ، نتيجتا معبودهاى آدمى به اندازه آن خواسته‏ها خواهند بود كه ميتوانند همه ابعاد درونى را اشغال و راكد نمايند .

آيا با اينحال در درون آدمى ، جان و روان و شخصيت و روحى باقى ميماند كه متوجه كامل مطلق شود و وصول به كمال مناسب خود را هدف‏گيرى نمايد ؟ اما اينكه اعتقاد به محتواى كلمه اخلاص هم آغاز حركت به كمال است و هم وسط و غايت آن است ، بدانجهت است كه نفى شايستگى معبوديت از همه موجودات جز خدا ،و اثبات آن بطور مطلق براى آن ذات اقدس ، از يك نفى و اثبات ساده و ابتدائى گرفته تا درجه ما رأيت شيئا إلاّ و رأيت اللَّه قبله [ و نقل شده است : و بعده و معه ] كه به امير المؤمنين عليه السلام نسبت ( من نديدم چيزى را مگر اينكه خدا را پيش از آن [ و بعد از آن و با او ] ديدم ) قابل تطبيق مى‏باشد .

رسد آدمى به جائى كه بجز خدا نبيند
بنگر كه تا چه حد است مكان آدميت

سعدى اين دريافت والاى وحدانيت خدا با عظمت‏ترين دريافتى است كه پس از درك شكوه و جلال ملكوتى عالم هستى به انسان جوياى كمال دست مى‏دهد و اين دريافت والا نيز به نوبت خود قابل رشد و كمال نامحدود است تا اينكه به مرحله نهائى يقين برسد . حقيقت اينست كه حتى كيفيت اين مرحله براى كسانى كه از كلمه اخلاص واقعا برخوردار نيستند ، قابل درك نيست . در حقيقت آغاز فعاليت فطرت اصيل انسانى كه خداوند به انسانها عنايت فرموده است ، از كلمه اخلاص شروع و به ثمر رسيدن آن فطرت نيز با دريافت والا و يقين اعلا به همان كلمه تحقق مييابد .

( اينست معناى كلام امير المؤمنين عليه السلام كه كلمه اخلاص فطرت است براى تكميل اين مبحث مراجعه فرماييد به مجلد دوم از ص 249 تا ص 258 و مجلد نهم ص 54 و 55 . 8 و إقام الصّلوة فإنّها الملّة ( و بر پا داشتن نماز است كه اصل دين است . ) تأكيدى كه در دين مقدس اسلام درباره نماز شده است ، به قدرى شديد است كه گوئى با اينكه يكى از فروع دين بشمار ميرود ، از اصول اوليه دين است . در قرآن مجيد در بيش از 60 مورد اهميت نماز و دستورات اكيد و لوازم اعراض از آن تذكر داده شده است ، در روايت‏هائى كه از پيامبر اكرم و ائمه معصومين عليهم الصلوة و السلام با اسناد معتبر رسيده است ، عظمت و ضرورت نماز و حقيقت و لوازم و نتائج آن بيش از ديگر موضوعات اسلامى بيان شده است . در يكى از آيات شريفه چنين آمده است .

وَ أَقِمِ الصَّلوةِ إِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ [ العنكبوت آيه 45 ] ( و نماز را برپا دار ، زيرا نماز از زشتى و پليدى جلوگيرى مينمايد . ) و در آيه ديگر آمده است :

وَ أَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى [ طه آيه 14] مضامين اذكار و اشارات افعالى كه در حال نماز انجام ميگيرد ، نه تنها ما را در عالم معنى و ملكوت به سير و حركت و اميدارد ، بلكه با متوجه ساختن ما به ربوبيت و رحمانيت و رحيميت خداوند سبحان و مالكيت مطلق ، ( مخصوصا سرنوشت نهائى در يوم الدين ) و معبوديت و مستعان بودن و هادى و منعم و عظيم و اعلا بودن آن ذات اقدس را و هم جهان هستى را براى ما تفسير مينمايد و هم خود ما را و آنگاه ما انسانها و جهان هستى را كه به جهت وابستگى به خدا موجودى معنى‏دار ميشويم ، متوجه به خدا ميسازد . اين دريافت‏هاى والا امواجى متنوع است كه از جان الهى ما سر مى‏كشند و راهى بارگاه خداوندى مى‏گردند .

آرى نماز است كه ما را با درك الهى بودن ارتباطات چهارگانه [ ارتباط ما با خدا ، ارتباط ما با خويشتن ، ارتباط ما با جهان هستى و ارتباط ما با انسانها ] ،در جريان ذكر الهى قرار ميدهد . انسانى كه چنين نمازى را انجام بدهد ، هرگز پيرامون فحشاء و منكر نميگردد . آيا ميتوان تصور نمود كه انسان پس از پيدا كردن نشانى روح و ديدن عظمت‏ها و زيبائى‏هاى آن ، از اقليم جان منحرف گردد ؟ اين سؤال مانند اينست كه آيا انسان تشنه كه در بيابان سوزان از تشنگى رو به هلاكت است ، ميتواند آب زلال و بسيار گوارا پيدا كرده و از آن اعراض نمايد ؟ دريغا ، كه بشر با كمال بى‏اعتنائى به افتخار درك حضور ربوبى كه خدا به او عنايت فرموده است ، آن افتخار را از خود سلب مينمايد و آنقدر شيفته لذات و هوى و هوسهاى خود ميگردد كه فراموش ميكند كه او معراجى هم بنام نماز دارد كه الصلوة معراج المؤمن و اگر او به چنين معراجى توفيق نيابد ، هيچ حركت معنى دار ديگرى در اين زندگانى از وى صادر نخواهد گشت .

مباحثى درباره عبادت بطور كلى در مجلد دهم از صفحه 323 تا صفحه 328 مطرح شده است . 9 و إيتاء الزّكوة فإنّها فريضة واجبة ( و پرداخت زكات كه فريضة واجب است . )

از وجوب پرداخت زكات معلوم ميشود كه ريشه كن كردن فقر از جامعه واجب است

اگر كسى پيدا شود و بگويد : وجوب زكات يك حكم مولوى و تعبدى محض است و هيچ نظرى به حيات انسانها و نيازهاى مادى آن ندارد ، حق اظهار نظر در فقه اسلامى كه پاسخگوى همه ابعاد مادى و معنوى انسانى است ندارد . چند مطلب بسيار مهم را درباره زكات مطرح مى‏كنيم مطلب يكم در 32 مورد از قرآن مجيد دستور به زكات داده شده و در اغلب موارد كه دستور به نماز داده شده است ، امر به زكات نيز وجود دارد و اين غايت اهميت تكليف زكات را ميرساند . و در حدود 50 مورد با كلمه انفاق اشاره به زكات و يا مطلق صرف مال براى برطرف كردن نياز مادى مردم ، وارد شده است .

مطلب دوم با نظر به علت تشريع زكات و ساير مالياتهائى كه با عناوين ديگر در منابع اسلامى وارد شده است اين مطلب روشن ميشود كه اسلام مبارزه جدى با فقر و هر گونه محروميت‏هاى مادى را مورد دستور قرار داده است نمونه‏اى از رواياتى كه علت تشريع زكات را متذكر شده است از اين قرار است :

1 زراره و محمد بن مسلم نقل مى‏كنند كه امام صادق عليه السلام فرمود :« خداوند در اموال اغنياء براى فقراء حقى معين فرموده است كه براى آنان كافى است .اگر كافى نبود ، خداوند بر آن حق مى‏افزود ، پس بينوائى فقيران مربوط به حكم خدائى نيست ، بلكه از آنجهت است كه اغنياء آنان را از حق خود محروم كرده‏اند . اگر مردم حقوق واجب را ادا مى‏كردند ، فقرا به زندگانى شايسته‏اى ميرسيدند » [ وسائل الشيعه كتاب زكات ص 3 چاپ تهران شيخ حر عاملى]

2 « مبارك عقرقوقى از امام موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود : زكات براى زندگى فقرا و بركت يافتن اموال اغنيا است » [ همين مأخذ ص 4]

3 معتب از امام صادق عليه السلام نقل مى‏كند كه آنحضرت فرمود : « زكات براى آن واجب شده است كه توانگران آزمايش شوند و بينوايان زندگى داشته باشند .اگر مردم زكات مال خود را مى‏پرداختند ، يك مسلمان بينوا باقى نمى‏ماند و همه بينوايان با همين حقى كه خداوند واجب كرده است ، بى ‏نياز مى‏گشتند . مردم بينوا نميشوند و نيازمند و گرسنه نميگردند مگر به جهت تقصير اغنياء . » [ همين مأخذ ص 4]

4 ابن مسكان و جمعى ديگر از راويان از امام صادق عليه السلام نقل مى‏كنند كه آنحضرت فرمود : خداوند در ثروت اغنياء براى فقيران و مستمندان به اندازه كافى حق قرار داده است ، اگر مى‏دانست آن حق براى زندگى آن مستمندان كفايت نميكند ،بيشتر وضع ميكرد » . [همين مأخذ ص 6 ] اينكه خداوند سبحان معشيت همه مردم را از همين مواد مستخرجه از طبيعت ،مقرر فرموده است ، جاى هيچ ترديد نيست و هر كس گمان كند خداوند متعال تجويز فرموده است كه با امكان تهيه ماده معيشت چه به وسيله كوشش خود انسان و چه به وسيله كوشش ديگر همنوعانش ، حتى يك نفر از گرسنگى بميرد ، چنين شخصى كمترين اطلاعى از دين اسلام ندارد .

در اينجا ممكن است اين مبحث پيش بيايد كه همه ما ميدانيم آن مواد نُه گانه كه براى زكات مخرج قرار داده شده است ( شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره و غلات چهارگانه كه عبارتند از گندم و جو و خرما و مويز ) [ وسائل الشيعه كتاب زكات ص 6 چاپ تهران شيخ حر عاملى ] امروزه مخصوصا با دگرگونى در برخوردارى از مواد و سلطه بسيار شگفت‏انگيز صنعت بر همه مواد زندگى ، و غلبه شهرنشينى‏ها به روستا نشينى‏ها ، نه ماده مزبور نميتواند نيازمنديهاى معيشت مردم را مرتفع بسازد ، بعنوان مثال نسل شتر رو به انقراض است يا بقدرى تقليل يافته است كه او را بعنوان معيشت مردم نميتوان به حساب در آورد . همچنين خرما و مويز نيز به اضافه اينكه از ماده معيشت ضرورى به تجمل دگرگون شده است ، بسيار كمتر از آن تهيه ميشود كه بتواند پاسخگوى احتياجات مادى و معيشت مردم بوده باشد . با نظر به اين مشكل اساسى بود كه در ساليان گذشته ، اينجانب بحث مشروحى از ديدگاه فقاهى را در جمعى از فضلاء مطرح نمودم و نتيجه‏اى كه از بحث مشروح درباره مسأله فوق گرفته شد اين است كه انحصار مخرج زكات به 9 ماده حكم بمقتضاى مصالح معيشتى آن زمان بوده است ، يعنى آن 9 ماده با مقدارهاى معين براى تأمين معاش نيازمندان كفايت ميكرد . دلائلى كه براى اثبات اين مدعا به نظر رسيد و با مرحوم آية اللّه العظمى آقاى مير سيد على بهبهانى نيز در شهر اصفهان مورد تحقيق قرار داديم و آن مغفور له [ مقدارى از اين مطالب در كتاب منابع فقه اينجانب از ص 79 تا ص 91 آمده است ،مراجعه فرماييد] نيز تصديق فرمودند ، بقرار زير است :

دليل يكم علت وضع تكليف زكات مرتفع ساختن احتياجات معيشتى نيازمندان بوده است .دليل دوم در 13 روايت در كتاب وسائل الشيعه كتاب زكات پس از بيان 9 ماده زكوى عبارت زير ديده ميشود :

و عفى رسول اللَّه عمّا سوى ذلك [ وسائل الشيعه كتاب زكات از ص 33 تا ص 38 و يك روايت در ص 53 آمده است ] ( و پيامبر خدا غير از مواد 9 گانه را عفو فرموده است . ) و همه آن روايات به اين معنى اشعار دارد كه تعيين عدد 9 براى مواد زكوى ، بستگى بنظر مبارك پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم داشته است كه با توجه به كميت و كيفيت احتياجات معيشتى مردم آن دوران اعلان فرموده‏اند ، و از كلمه عفو ميتوان چنين استنباط كرد كه امكان داشت آن حضرت بيش از 9 ماده را براى زكات مخرج تعيين فرمايند و به عبارت ديگر : فقط به عنوان صلاحديد و اعمال رويه حكومت وقت بوده است و با شرايط اقليمى و زمانى سنجيده شده است ، نه اينكه حكم ابدى خدا باشد .موضوع عفو كه بدان اشاره كرديم ، درباره بعضى از مواد در كتاب « الخراج » تأليف ابو يوسف يعقوب بن ابراهيم نيز آمده است . [ الخراج ابو يوسف يعقوب بن ابراهيم ص 77] نتيجه بسيار با اهميتى كه از اين دو موضوع به دست مى‏آيد اين است كه :

علتى كه در وجوب زكات ذكر شده ( اداره زندگانى فقرا و بينوايان ، بلكه ريشه كن ساختن فقر از سطح اجتماع ) تصريح مى‏كند كه زكات يك قانون صرفا آمرانه مولوى و آزمايش روانى خالص در مقابل دستور خداوندى نيست ، بلكه تنظيم و تأمين امور معاش آن دسته از افراد جامعه است كه نمى‏توانند كار كنند ، يا كارشان براى اداره زندگيشان كافى نيست و همچنين ديگر مصارف اجتماعى از قبيل انتظامات و غيره بايد از اين ماليات تأمين گردد .

اكنون ، در اين روزگار ، ما مى‏بينيم كه مواد نه گانه مذكور و مقدارى كه به عنوان زكات از آنها اخراج ميشود ، براى تنظيم و تأمين معاش مستمندان و سامان دادن ديگر امور اجتماعى كافى نيست . علت حكم كه بدان تصريح شده كه زكات براى همين تأمين است مى‏گويد نمى‏توان دست روى دست گذاشت و منتظر آن بود كه اعجازى شود تا امور زندگانى آنان را تأمين سازد .

براى اينكه كاملا روشن كنيم كه پرداخت مالى بايد به اندازه‏اى باشد و به مقدارى مصرف شود و هزينه گذاشته شود تا ريشه فقر كنده شود و ديگر اثرى از مستمندى و بينوايى و تنگدستى نماند ، جريان مشاجره اباذر و عثمان است . روشن است كه اباذر از بزرگترين و مهمترين علما و فقها و صلحاى امت است و قول او از نظر اسلامى و فقهى و بيان مقاصد دين مخصوصا با نظر به روايت « راستگوترين مرد » كه پيامبر درباره وى فرموده است حجت و سند است . براى تفاصيل اين نظر رجوع شود به ( الغدير ج 8 ص 335 356 تأليف علامه امينى آقا شيخ عبد الحسين ) و از جمله در صفحه 351 چنين آمده است :

« روزى اباذر به مجلس عثمان آمد . عثمان گفت : آيا كسى كه زكات مالش را پرداخته است باز هم حقى براى ديگران در آن هست ؟ كعب الاحبار گفت : نه . . .

اباذر مشتى به سينه كعب كوفت و گفت اى يهودى زاده دروغ مى‏گويى آنگاه اين آيه را خواند :

« ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من آمن باللَّه و اليوم الاخر و الملائكة و الكتاب و النبيين و آتى المال على حبه ذوى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل . » [ البقره 177 ] دليل سوم دليل بسيار روشنى بر اين مطلب ، كارى است كه خود امير المؤمنين على عليه السلام در دوران زمامدارى خود انجام داده‏اند :

محمد بن مسلم و زرارة از هر دو امام ( امام باقر و امام صادق ( ع ) نقل ميكنند كه امير المؤمنين عليه السلام براى اسبهايى كه به چراگاه ميرفتند در هر سال دو دينارزكات وضع كرد . در اين باره روايات متعددى وارد شده است [ وسائل الشيعه ، كتاب زكات ص 51 و 53] با اندك توجهى به فقه اسلامى و قوانين آن ، اين مطلب روشن است كه اگر مقدار مقرر ، حتمى و ابدى و غير قابل تغيير بود ، مانند عدد ركعات در نمازها ، افزودن ماده ديگرى به مواد زكوى به وسيله امير المؤمنين على عليه السلام ، بر خلاف قانون اسلامى بود .

دليل چهارم يونس بن عبد الرحمن بنا به نقل كلينى صاحب كتاب كافى ،انحصار مواد زكوى را در 9 ماده ، مخصوص صدر اول دانسته است ، و مواد ديگرى را كه در روايات ، ضميمه مواد مقرره شده است ، به مراحل بعد از صدر اول اسلام حمل نموده است . يونس ميگويد : چنانكه نمازهم در اول بعثت دو ركعت بود سپس پيغمبر ركعات بعدى را اضافه كرد . [مصباح الفقيه ، زكات محقق و فقيه همدانى ص 19 : يونس بن عبد الرحمن يكى از عاليمقام‏ترين روات و فقهاى اماميه است . در زمان هشام بن عبد الملك متولد گشته از حضرت موسى بن جعفر و على بن موسى الرضا ( ع ) روايت نقل نموده است .على بن موسى الرضا در علم و فتوا مردم را به او ارجاع ميكرده است ( رجال نجاشى 348 ) از طرف على بن موسى الرضا وكيل بوده است .شخصى به حضرت رضا عرض كرد : دستم به شما نميرسد ، امور دينى را از چه شخصى بپرسم ؟ فرمود : از يونس بن عبد الرحمن . او در حدود 20 كتاب در موضوعات مختلف نوشته است .]

دليل پنجم روايتى است از ابو بصير ميگويد : به حضرت امام صادق ( ع ) عرض كردم : آيا براى برنج زكات مقرر شده است ؟ فرمود : بلى ، سپس فرمود :

در آن زمان در مدينه برنج نبود ، لذا درباره برنج چيزى گفته نشده است ، ولى فعلا در مدينه برنج كاشته ميشود ، چگونه برنج زكات ندارد ، در صورتيكه عموم ماليات عراق از برنج است » [ سند اين روايت كاملا معتبر است زيرا روات آن از اين قرارند : ابراهيم بن هاشم ،حماد ، حريز و ابو بصير حلبى . ]نتيجه كلى بررسى دو موضوع مزبور اينست كه اگر زكات مواد مزبور نتوانست احتياجات جامعه را مرتفع بسازد ، حاكم كه بمنزله نايب پيشواى اسلامى است ، ميتواند موادى ديگر را مشمول ماليات خواه بعنوان زكات و خواه بعنوانى غير زكات قرار بدهد و تعيين مواد و شرايط مربوط به نظر حاكم مى‏باشد .دلائل پنجگانه فوق با اين مطلب تأييد ميشود كه همانگونه كه فقيه بزرگ مرحوم آقا سيد محمد كاظم يزدى اعلى اللّه مقامه استنباط نموده است ، چهار نوع از مواد مخرج زكات مستحبى قرار گرفته است :

نوع يكم حبوباتى كه با پيمانه يا وزن معامله ميشود مانند گندم و نخود و ماش و عدس و مانند اينها و همچنين ميوه‏ها مانند سيب و زردآلو و مانند اينها [ نه سبزى‏ها مانند خيار و خربزه و بادمجان و مشابه اينها ] .

نوع دوم مال التجارة بنابر نظر صحيح‏تر .

نوع سوم اسبهاى ماده نه اسبهاى نر و استر و الاغ و غير ذلك .

نوع چهارم املاك و زمينهائى كه در معرض توليد است مانند بستان ( باغ ) و كاروانسرا و دكان و مانند اينها . [ العروة الوثقى فقيه بزرگ آية اللّه آقا سيد محمد كاظم يزدى ج 1 ص 449 ] توضيح اينكه اگر مفهوم عدد نفى اقل و اكثر است [ چنانكه در همه موارد احكام شرعيه است ] مانند نفى اقل و اكثر از ركعات معينه در نمازهاى واجب و مستحب و طواف و سعى و غير ذلك ، در اين صورت تجويز اكثر اگر چه بعنوان مستحبى هم باشد ، خلاف اصول محاورات در شرع مقدس است .

حق معلوم

در دو مورد در قرآن مجيد اين آيه وارد شده است :« و فى اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم » .( و در دارائيهايشان حقى مشخص براى سائل و محروم وجود دارد . )مشهور در نزد فقهاى گذشته اينست كه اين حق مستحب است ، عمده استدلال آنان ، به طورى كه در كتاب جواهر الكلام در كتاب زكات ديده ميشود ، به چهار مطلب است :

1 اصل زيرا تكليف به اضافه زكات مشكوك است . اصل عدم وجوب يا اصل عدم اشتغال ذمه ، وجوب چنين حق را نفى ميكند . پاسخ اين توهم روشن است ، زيرا دو آيه و اخبارى كه درباره اين حق وارد شده است حاكم يا وارد به اصل است .

2 عموم شايد مقصود از عموم ادله زكات بوده باشد كه بمقتضاى عموم دلالت بر اكتفاء به زكات ميكند . اين مطلب هم صحيح نيست ، زيرا ادله‏اى كه حقى را با يك عنوان مخصوص مقرر ميدارد نميتواند نافى حقى با عنوان ديگر بوده باشد .

3 ميگويند سيره قطعيه مسلمانان بر عدم ايفاء بدين حق بوده است . اينگونه استدلال ميتواند فقه اسلامى را دگرگون كند زيرا مثلا قنوت در نماز بدون كوچكترين خلافى مستحب است ولى هيچ يك از افراد تشيع نماز بدون قنوت نميخوانند از آنطرف ملاكين پس از برداشته شدن ضمانت اجرائى به صورت نادر زكات پرداخته‏اند و عده‏اى از محرمات و مكروهات را مرتكب ميشوند . خلاصه سيره قطعيه مادامى كه مستند به حجتى نباشد نميتواند مدرك فقهى براى فقيه بوده باشد . مخصوصا در امثال موارد مالى كه كمتر كسى از عهده اين آزمايش بر مى‏آيد .

4 مهمترين دليل كه مخالفين وجوب اين حق بيان مى‏كنند اينست كه بعضى از روايات مى‏گويد : در مال انسان غير از زكات بدهى ديگرى وجود ندارد . اين روايت بايستى درست تفسير شود ، زيرا زكات فطره ، خمس ، به عنوان اولى ، از بدهى‏هاى مالى مى‏باشند .شايد امثال اين روايات در مقابل حكام ستمكار گفته شده است كه در آن دوران با عناوين مختلف بطور غير قانونى از مردم ميگرفتند و در مصارف غير قانونى هم مصرف مى‏كردند .

امثال همين روايات مواد زكورى را در نه قسم منحصر كرده بودند با اينكه ما ديديم انحصار مزبور مدرك قطعى ندارد .در صورتيكه در حدود 10 روايت با اشكال مختلف « حق معلوم » را اثبات مى‏كند از آنجمله :

1 سماعة بن مهران : حضرت صادق ( ع ) فرمود : خداوند در اموال اغنياء غير از زكات حقوقى مقرر فرمود : زيرا مى‏گويد :

وَ الَّذيِنَ فِى أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ حق معلوم غير از زكات است ، و آن چيزى است كه انسان براى خود در مالش مقرر ميدارد و واجب است كه به مقدار طاقت و گنجايش مالش فرض كند اگر بخواهد هر روز و اگر بخواهد هر جمعه و يا در هر ماه بپردازد . » وسائل ، زكات ص 25 2 ابو بصير ميگويد : در خدمت حضرت صادق بوديم و جمعى از ثروتمندان نيز حضور داشتند . . .گفتم : آيا براى ما در اموالمان حق ديگرى غير از زكات وجود دارد ؟

فرمود :سبحان اللّه مگر فرموده خدا را نميشنوى :وَ الَّذيِنَ فِى أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ خلاصه با در نظر گرفتن آيه مزبور و رواياتى كه بيان شد استبعاد فقهاء و استناد آنها به چهار دليل براى نفى وجوب حق معلوم صحيح بنظر نميرسد .

زكات فطر

اين ماليات براى هر كسى كه توانائى داشتن معاش يك سال را دارد و همچنين كسيكه قدرت ادامه معاش بطور كار تدريجى داشته باشد واجب است ، اين عنوان شامل تمام افراد خانواده از كوچك و بزرگ است . مقدار اين زكات براى هر فرد 615 مثقال ، كه نصف يك من شاهى منهاى 25 مثقال ميباشد . براى تكميل تحقيق و بررسى اصول حقوقى اقتصاد اسلام بطور كلى مراجعه فرمائيد به مجلد دوم از ص 23 تا ص 27 و مجلد چهارم از ص 68 تا ص 73 و از ص 80 تا ص 82 و مجلد پنجم از ص 45 تا ص 48 و مجلد يازدهم ص 39 و 40 و مجلد سوم ص 297 و 298 و مجلد چهارم از ص 13 تا ص 31 و از ص 46 تا ص 62 و از ص 86 تا ص 143 و مجلد سيزدهم از ص 246 تا ص 250 و مجلد پانزدهم ص 109 و مجلد هفدهم ص 114 و 115 و مجلد هشتم از ص 257 تا 261 و مجلد نهم ص 35 و مجلد دهم از ص 24 تا ص 27 . 10 و صوم شهر رمضان فإنّه جنّة من العقاب ( و روزه ماه رمضان كه سپرى در برابر عذاب است )

روزه سپرى است در برابر عذاب ، زيرا روزه است كه آدمى را به درجه تقوى مى‏رساند

در قرآن مجيد چنين آمده است :

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذيِنَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ [ البقره آيه 183] ( اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد براى شما روزه مقرر شده است ، چنانكه بر ملل پيش از شما مقرر شده بود ، باشد كه تقوى بورزيد ) .همانگونه كه براى نماز و حج و ديگر عبادات ، حكمت بسيار والائى است كه عبارتست از برخاستن از روى خاك و آگاه شدن از جان پاك و قرار دادن آن در جاذبه كمال ،همچنان براى روزه هم كه يكى از مهمترين عبادتها است همين حكمت كه عرض كرديم وجود دارد .

مختصاتى ديگر براى روزه ميتوان در نظر گرفت كه اهميت اين عبادت را اثبات مينمايند :

1 اخلاص در ذات اين عبادت است ، كمترين ريا و حتى نيت غير الهى مانند تحصيل تندرستى و غير ذلك ، هيچ راهى به آن ندارد . و اين اخلاص محض است كه الف نورانيتى بسيار عالى در درون شخص روزه‏دار به وجود مى‏آورد .

ب اين اخلاص نشاط فوق وصف مخصوصا در موقع افطار در درون آدمى ايجاد مى‏كند كه با هيچ نشاطى قابل مقايسه نميباشد .چنانكه در روايتى از امام معصوم نقل شده است كه :للصّائم فرحتان : فرحة عند الإفطار و فرحة يوم القيامة .( براى آدم روزه‏دار دو شادى وجود دارد : يكى در هنگام افطار .دوم در روز قيامت . )

2 اغنياء هم با روزه طعم گرسنگى و درد را مى‏چشند در روايتى از محمد بن على بن الحسين با اسناد خود از هشام بن الحكم چنين نقل ميكند كه :« إنّه سأل أبا عبد اللَّه عليه السّلام عن علّة الصّيام ؟ فقال : إنّما فرض اللَّه الصّيام ليستوى به الغنىّ و الفقير و ذلك إنّ الغنىّ لم يكن ليجدمسّ الجوع فيرحم الفقير لأنّ الغنىّ كلّما أراد شيئا قدر عليه فأراد اللَّه تعالى أن يسوّى بين خلقه و أن يذيق الغنىّ مسّ الجوع و الألم ليرقّ على الضّعيف و يرحم الجائع » [ وسائل الشيعه شيخ حر عاملى 7 ص 3 همين روايت در كتاب علل الشرايع از على بن ]

هشام بن الحكم از امام صادق عليه السلام درباره علت روزه پرسيد ،آنحضرت در پاسخ فرمود : بدانجهت خداوند متعال روزه را واجب كرده است كه غنى و فقير در احساس تلخى با هم شريك باشند ، زيرا غنى بطور طبيعى طعم گرسنگى را نمى‏چشد تا به فقير رحم نمايد ، زيرا آدم غنى هر موقع چيزى را بخواهد ، توانائى بدست آوردن آن را دارا است ، لذا خداوند متعال با واجب نمودن روزه خواسته است كه در ميان مخلوقاتش تساوى برقرار نمايد و آدم غنى طعم گرسنگى و درد را بچشد ، تا بر ناتوان رقت آورد و بر گرسنه رحم نمايد . )

3 روزه زكات بدنها است محمد بن على بن الحسين از صفوان بن يحيى از موسى بن بكر [ يا بكير ] از زرارة از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه :لكلّ شى‏ء زكاة و زكاة الأجساد الصّيام  ( براى هر چيزى زكاتى است و زكات بدنها روزه است . )

4 از محمد بن سنان در پاسخ نامه‏اى كه حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه السلام به سؤالات محمد بن سنان فرموده ، چنين آمده است :علّة الصّوم لعرفان مسّ الجوع و العطش ليكون العبد ذليلا مستكينا مأجورا محتسبا صابرا و يكون ذلك دليلا له على شدائد الآخرة مع ما فيه من الإنكسار له عن الشّهوات واعظا له فى العاجل دليلا على الآجل ليعلم شدّة مبلغ ذلك من أهل الفقر و المسكنة فى الدّنيا و الآخرة »احمد ، از محمد بن ابى عبد اللَّه ، از برمكى ، از على بن عباس از عمر بن عبد العزيز از هشام بن الحكم و در كتاب فضائل شهر رمضان از احمد بن زياد بن جعفر همدانى از على بن ابراهيم ، از پدرش از ابن ابى عمير از هشام بن الحكم نيز نقل شده است .بعضى از مضامين فوق در رواياتى ديگر نيز آمده است ، مانند روايت حمزة بن محمد . و على بن محمد و محمد بن ابيعبد اللَّه از اسحاق بن محمد و در كتاب مجالس از محمد بن موسى بن متوكل از محمد بن ابى عبد اللَّه . و فضل بن شاذان از على بن موسى الرضا عليه السلام .

5 در مضامين همين روايات و روايات ديگر موضوع صبر نيز يكى از نتائج روزه گوشزد شده است ، چنانكه در تفسير آيه وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوةِ [ البقره آيه 45 و آيه 153 ] ( و يارى بطلبيد به وسيله صبر و صلوة ) آمده است . و اين تحمل به اضافه نورانيت درون ، اراده آدمى را براى انجام تكاليف تقويت مينمايد و توقعات غرايز حيوانى را كه اشباع مطلق در همه زمانها و مكانها و در هر موقعيتى بدون كمترين قيد و اصل را ميخواهد ، پايين مى‏آورد و امكان سلطه شخصيت انسانى را به هوى‏ها و تمايلات به خوبى اثبات مى‏كند . اسرار با عظمتى كه خداوند در پديده صبر به وديعت نهاده است ، خيلى بالاتر از درك‏ها و دريافت‏هاى ما است . از چند آيه زير معلوم ميشود كه اين حالت روحى والا ( صبر ) فوق العاده سازنده و حيات بخش است :

1 وَ الَّذيِنَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلوةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلاَنِيَةً وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ اُولَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ . جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ . سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ [ الرعد آيه 22 و 23 و 24] ( و آنانكه با طلب تقرب به خدايشان صبر كردند و نماز را بر پا داشتند و از آنچه كه براى آنان روزى داديم ، پنهان و آشكار انفاق نمودند و با نيكى بدى را ساقط مى‏كنند ، سراى آخرت از آن اين انسانها است در آن سراى باغ‏هاى عدن است كه آنان و كسانى از پدران و همسران و اولادشان كه صالحند داخل ميشوند ، و فرشتگان از هر درى وارد ميشوند [ و به آن نجات يافتگان ميگويند : ] درود بر شما باد در برابر صبر و تحملى كه كرديد و چه نيكو است سراى آخرت . ) درود فرشتگان مقدس براى شكيبايان و كسانى كه در اين دنيا در مقابل شدائد و ناگواريها صبر كردند و در برابر لذائذ خود را نباختند و تحمل نمودند و شخصيت‏هاى خود را به ثمر رسانيدند . بالاتر از اين ، درود خداوندى است بر شكيبايان

2 وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ . أَلَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ . أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ [ البقره آيه 155] ( و البته ما شما را با چيزى از ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و نفوس و ميوه‏ها آزمايش مى‏كنيم [ اى پيامبر ما ] به بردباران مژده بده .آنان كسانى هستند كه وقتى مصيبتى به آنان اصابت كرد ميگويند : ما از آن خدائيم و ما بسوى او برميگرديم . آنان كسانى هستند كه درودهائى از پروردگارشان و رحمتى به آنان باد و آنان هستند هدايت يافتگان . )

3 خداوند در بعضى از آيات شريفه فهم و دريافت آياتى از آيات خداوندى را مخصوص شكيبايان بيان فرموده است .وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِوَ ذَكِّرْهُمْ بِاَيَّامِ اللَّهِ اِنَّ فِى ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ [ ابراهيم آيه 5] ( تحقيقا موسى عليه السلام را با آيات خود فرستاديم [ و به او دستور داديم كه قوم خود را از تاريكى‏ها بسوى نور بيرون بياور و آنان را به ايام اللَّه متذكر باش ] در اين جريان ارسال موسى ( ع ) و اثبات رسالتش با آيات الهى و قانونى كه براى حيات معقول قوم او به او سپرديم آياتى است براى هر انسان صبر كننده و شكر گزار ) فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَ مَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ [ سبأ آيه 19] ( اهل سبأ [ كه خداوند سبحان نعمت‏هاى فراوانى به آنان داده بود طغيانها كردند و خود كامگى‏ها راه انداختند و آن نعمتها براى آنان ناگوار جلوه كرد ] گفتند : اى پروردگار ما ، مسافتهاى ميان مقصدهاى ما را دور بساز و آنان ستم به خود كردند و ما آنها را در داستانها قرار داديم و آنان را به شدت متلاشى ساختيم ، در جريان سبئيون [ و اعتلاء و سقوطشان ] آياتى است براى هر انسان صبر كننده و شكر گزار . ) إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيظْلَلْنَ رَوَاكِدَ عَلَى ظَهْرِهِ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ [ الشورى آيه 33] ( اگر خداوند بخواهد آن باد را [ كه بوسيله آن ، كشتى‏ها را به حركت درمى‏آورد ] ساكن ميسازد ، پس كشتى‏ها بر سطح دريا متوقف مى‏گردند و در اين نمايش قدرت خداوندى آياتى است براى هر صبر كننده و شكر گزار . ) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرى فِى الْبَحْرِ بِنِعْمَةِ اللَّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آيَاتِهِ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ [ لقمان آيه 31 ] ( آيا نديده‏اى كه كشتى به نعمت خداوندى در دريا به جريان مى‏افتد تا خداوند آياتى از خود را براى شما نشان بدهد . در اين جريان آياتى است براى هر انسان صبر كننده و شكر گزار . )

صبر و شكيبائى يكى از عوامل درك و دريافت واقعيات است ،

چه معنا دارد ؟

چهار آيه فوق با صراحت كامل اين حقيقت را گوشزد مى‏كند كه براى شكيبايان و بردباران نورانيتى بوجود مى‏آيد كه واقعياتى را دريافت مى‏كنند كه [ بنا بر مفهوم آيه‏ها ] جز آنان و شكر گزاران از آن نورانيت محرومند . حال بايد ديد چگونه ميشود كه صبر و تحمل عامل معرفت ميگردد ؟ جاى ترديد نيست كه مقصود از آن صبر كه موجب بوجود آمدن نورانيت و معرفت ميگردد ، سكون و ركود مغزى و روانى نيست كه خود عامل سقوط بشرى بجهت فرار از واقعيات و جامد ساختن چشمه‏سار حيات است ، بلكه مقصود تحمل جلوگيرى از ورود تخيلات و توهمات و انديشه‏هاى بى‏اساس به مغز و هجوم تمايلات و سركشيدن امواج متنوع هوا و هوس در درون است كه موجب ميشود براى فعاليت‏هاى پشت سطح ظاهرى مغز و روان ، ميدان باز شود و آن فعاليتهاى ناب بجريان بيفتد و معمولا اين حالت والاى درونى همراه با كم يا بيش از ذكر خداوندى است . مولوى ميگويد :

اينقدر گفتيم باقى فكر كن
فكر چون جامد شود رو ذكر كن

ذكر آرد فكر را در اهتزار
ذكر را خورشيد اين افسرده ساز

علت ديگر براى بروز عامل معرفت از پديده صبر و تحمل ، عنايت خداونديست كه قانون كوشش و نتيجه را در رديف با اهميت قوانين قرار داده است كه

صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آيد

ظفر اعم است از پيروزى طبيعى و پيروزى علمى كه انسان بوسيله آن بر خصم بنيان كن جهل چيره ميگردد . مولوى ميگويد :

جمله عالم را نشان داده به صبر
زانكه صبر آمد چراغ و نور صدر

و در صبر حضرت لقمان كه نرم شدن آهن را در دست حضرت داود على نبينا و آله و عليه السلام ديد و در سؤال كردن از علت و چگونگى آن شتاب به خرج نداد تا خود آن پيامبر بازگو فرمود ، چنين ميگويد :

رفت لقمان سوى داود از صفا
ديد كاو ميكرد زاهن حلقه‏ها

جمله را با همدگر در مى‏فكند
زاهن و پولاد آن شاه بلند

صنعت زراد او كم ديده بود
در عجب ميماند و وسواسش فزود

كاين چه شايد بود و اپرسم از او
كه چه ميسازى ز حلقه تو بتو ؟

باز با خود گفت صبر اولى‏تر است
صبر با مقصود زوتر رهبر است

چون نپرسى زودتر كشفت شود
مرغ صبر از جمله پران‏تر بود

با سياست‏هاى جاهل صبر كن
خوش مدارا كن به عقل من لدن

صبر با نااهل اهلان را جليست
صبر صافى ميكند هر جا دليست

آتش نمرود ابراهيم را
صفوت آيينه آمد در جلا

صبر با نامرد بدهد مرد حق
تا چو نيكان بر همه يابد سبق

جور و كفر نوحيان و صبر نوح
نوح را شد صيقل مرآت روح

11 و حجّ البيت و اعتماره فإنّهما ينفيان الفقر و يرحضان الذّنب ( و حج بيت اللّه و عمره در آن كه فقر را منتفى و گناه را ميشويد . )

عبادت بزرگ حج به فعليت رساننده احساس انواعى از تكاليف

در دين مقدس اسلام هيچ عبادتى مانند حج ، داراى آن همه ابعاد متنوعى كه هريك احساس نوعى از تكليف را اشباع مينمايد ، نميباشد . از آن جمله :

1 تكليف مالى است كه مسلما براى عمل حج وجود دارد . انسان با اداى اين تكليف است كه بمرحله آزادى ارتباط با مال و منال دنيا ميرسد و در راه انجام تكليف دست از آن برميدارد .

2 احرام دو پوشاك بسيار ساده بنام لباس احرام . ميتوان گفت : اگر اعمال حج فقط منحصر به اين بود كه مسلمانان بروند در مكه و چند روز در مكه با آن لباس ساده زندگى كنند ، خود يك حركت بسيار آموزنده بود چه رسد به اينكه هريك از اعمال حج خود عامل تربيتى است جداگانه . توضيح اينكه دو نتيجه خيلى با اهميت در پوشيدن آن لباس ساده بسيار پر معنى وجود دارد :

نتيجه يكم الغاى تشخصات ساختگى كه انسان را از برادرش انسان جدا مى‏كند و اين پوشاك ساده پر معنى چنان حشمت و جلالى در نتيجه به وجود آمدن وحدت در كثرت صدها هزار جمعيت به وجود مى‏آورد كه در هيچ گونه حركت دسته جمعى ديده نميشود . در اين موقع كه اين كلمات را مينويسم ، آن حالت روحى را كه در زيارت بيت اللّه از آن حشمت و جلال دريافت كرده بودم ، در خود شهود ميكنم و همان ابيات را كه از حكيم صفاى اصفهانى رحمة اللّه عليه در آن زمان خوانده بودم ،

در اينجا مى‏آورم :

سر خوان وحدت آن دم كه دم از صفا زدم من
بسر تمام ملك و ملكوت پا زدم من

در ديد غير بستم بت خويشتن شكستم
ز سبوى يار مستم كه مى ولا زدم من

در دير بود جايم به حرم رسيد پايم
به هزار در زدم تا در كبريا زدم من

پى حك نقش كثرت ز جريده هيولى
نتوان نمود باور كه چه نقشها زدم من

قدم وجود در بارگه قدم نهادم
علم شهود در پيشگه خدا زدم من

پى فرشهاى استبرق جنت حقائق
ز بساط سلطنت رسته به بوريا زدم من

نتيجه دوم جوشيدن احساس بسيار شريف درون نگرى و قطع نظر از علائق عاريتى است كه چند روزى از طرف قراردادها و اعتبارات و لذائذ محدود و نسبى و تخيلات به موجوديت آدمى مى‏چسبد و پس از آنكه سرمايه‏هاى بسيار عظيم مغز و روان و روح آدمى را مستهلك ساخت ، راه فنا را پيش ميگيرد و بدون اينكه به پشت سرش بنگرد كه از يك موجود بسيار عالى بنام انسانى چه تفاله‏اى را بر جاى گذاشت ، ناپديد ميگردد .

آدمى در حاليكه احرام را مى‏بندد ، بخوبى به ياد تنها به اين دنيا آمدن و تنها از اين دنيا رفتن را متذكر ميشود و در آن موقع است كه انسان تا حدودى به طعم تصنعى بودن فلسفه‏هائى پى ميبرد كه ميگويد : « فرد مطلقا ساخته شده اجتماع است » ما بدون اينكه دخالت و تأثير اجتماع و اصالت آن را در بعد اجتماعى فرد مورد ترديد قرار بدهيم ،بر اصالت هويت فرد نيز تأكيد مى‏كنيم و ميگوئيم : آنانكه در اصالت مطلق اجتماع راه افراط مى‏پيمايند ، بايد متوجه شوند كه به اضافه صدها حالات حقيقى كه انسان اصالت هويت فردى خود را در آنها در مى‏يابد ، مانند لذائذ و آلام ، هر انسانى تنها وارد اين دنيا ميشود و تنها از اين دنيا بيرون مى‏رود و تاكنون هم مشاهده نشده است كه حتى يكى از مردم اجتماع برود به بيمارستان و به بيمارى بگويد كه يك دقيقه دردت را بمن بده تا من كه يك جزئى از اجتماع هستم كه ترا ساخته‏ام ، درد ترا بكشم خلاصه ، لباس احرام كار بسيار شگفت‏انگيزى مينمايد كه در عين حال كه انسان را به روى جويبار خويشتن خم ميكند كه لحظاتى با خويشتن خلوت كند و معناى إنَّ صَلوتِى وَ نُسُكِى وَ مَحْيَاىَ وَ مَماتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ [ الانعام آيه 162] ( تحقيقا نماز و عبادت من و زندگى و مرگ من از آن خدا پرورنده عالميان است . ) را واقعا دريابد ، در همين حال همين لباس احرام روح جمعى را در انسانها بيدارمينمايد تا همگى بفهمند كه

بر مثال موج‏ها اعدادشان
در عدد آورده باشد بادشان

نه تنها در صدها هزار كه اگر همه مردمى كه در اين خاكدان بدنيا آمده‏اند و پس از اين هم خواهند آمد ، در آن رصدگاه نظاره و انجذاب به بينهايت ، يعنى در آن مكان مقدس ( بيت اللّه ) جمع شوند باز بيش از همان پوشاك ساده را نميتوانند بپوشند .

3 لبيك يعنى اجابت ميكنم دعوت ترا اى خداى من ، كه اگر اين كلمه واقعا از دل برآيد ، قطعى است كه دعوت از خدا هم واقعا متوجه آن بنده گشته است . آيا كسانى كه مورد دعوت خداوندى قرار گرفته‏اند ، شرفى بالاتر از اين سراغ دارند كه خدا آنان را خواسته است كه در پيشگاه او حاضر شوند و به شهود عظمت و فروغ او نائل آيند ؟ هرگز گمان مبريد كه شما بدون دعوت خداوند سبحان ، لبيك را از اعماق دل برآوريد اگر احساس كرديد كه نوعى لرزش پر معنى در دل شما بوجود آمد .

4 اخلاص در نيت از آغاز اين عمل بسيار بزرگ تا پايان آن ، زيرا همه اجزاء آن اعم از عمل و ذكر ، در حضور دربارگاه الهى به وقوع مى‏پيوندد و حكمت اعلاى آنها تقرب و توجه به خدا است . درباره اخلاص در عمل در قرآن و در سرتاسر سخنان امير المؤمنين و ديگر ائمه معصومين عليهم السلام عالى‏ترين مطالب مطرح شده است كه ميتوان گفت : همه آنها بنحوى خاص اخلاص را روح عمل معرفى مينمايد .

5 خوددارى از ارتكاب امورى متعدد امورى كه پس از بستن احرام بايد مورد خوددارى قرار بگيرد در نزد فقهاء مورد اختلاف است . محقق حلى در كتاب شرايع الاسلام تروك احرام را 20 ميشمارد . بعضى از فقهاء 18 و در كتاب النافع و التبصره 14 تا شمرده شده است . بهر حال ، آن محرمات كه در حال احرام بايد ترك شود هر يك بنحوى ، انسان را بعالم ماده و ماديات مى‏پيوندد و با ترك آنها مقدارى او را از علائق طبيعى و لذائذ مادى رها مى‏نمايد و به احساس تجرد و عظمت روح و نورانيت آن موفق مى‏سازد .

6 آيا وقتى كه از در مسجد الحرام وارد ميشويد و خود را روياروى خانه‏اى مى‏بينيد كه با دستور الهى بنا شده و تا كنون هزاران انبياء و اوصياء و اولياء و دلسوختگان پرواز در فضاى ملكوت ، ذكر يا رب در دهان دور آن گشته‏اند و به بارگاه خداوندى عروج نموده و با خداى خود براز و نياز پرداخته‏اند ميدانيد كه در چه موقعيتى هستيد ؟

7 آيا در موقع تشرف به بيت اللَّه الحرام ، عظمت احساس تكليف و انجام متعهدانه آن را در موقع طواف به دور چند سنگ رويهم چيده شده ، درك نموده‏ايد ؟ آيا هيچ ميدانيد كه آن محيط محدود كه بيت را دربر گرفته تا كنون چه درسهائى به اولاد آدم داده است و آنها را تا مرتفع‏ترين قله مرتفع بالا برده است و آنگاه آنانرا به چشمه‏سار درون خويشتن‏شان خم كرده است اين زمزمه دائمى بيت اللّه الحرام است كه فقط حجاج حقيقى آنرا ميشنوند كه

من ترا بردم فراز قله هان
بعد از آن تو از درون خود بخوان

8 حركت و تكاپو در ما بين صفا و مروه بدون توجه به چيزى حتى با فراموش كردن خويشتن ، حركت در عرصات قيامت را كه هيچ كسى متوجه هيچ كس و هيچ چيزى نيست مجسم مى‏كند .

9 وقوف در صحراى عرفات و نيايش در آن ، از اعماق قلب توأم با خلوص و صفا . مضامين دعاى عرفه‏اى كه سرور شهيدان امام حسين بن على عليهما السلام در آن مكان مقدس الهى خوانده است ، مى‏فهماند كه بنده مشتاق انجذاب به بارگاه ربوبى ،چگونه ميتواند با پروردگارش ارتباط برقرار كرده و در جذبات آن فياض مطلق فرو رود .

10 وقوف شبانگاهى در مشعر الحرام ، عظمت و ملكوتى بودن فضاى مشعر الحرام را فقط « خدا ميداند و آنكس كه ديده » براى شب بيداران مشعر الحرام ، اين نتيجه كافى است كه بقيه عمر را هميشه بيدار بوده و خواب غفلت سراغ آنانرا نخواهد گرفت . آنجا براى آگاهان افقى پديدار ميگردد كه عالى‏ترين نمايشى از بيكرانگى دارد . ديدار آن افق ملكوتى چنان حلقه‏هاى آهنين عالم ماده و ماديات را از خشونت مى‏اندازد و نرم ميسازد كه آنها را مبدل به اشباح و سايه‏هائى از حلقه‏هاى زنجيرى مينمايد كه گوئى هريك از آنها پله‏اى براى صعود اختيار به قله‏هاى اعلاى ملكوت الهى است .نيايش‏هاى شبانگاهى مشعر الحرام ، زمزمه‏هاى ابدى روح است كه در اين سراى خاكى ميتواند سر بدهد و قرار گرفتن در مسير إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ درك و دريافت نمايد .

11 وارد منى ميشويد ، به پيروى از ابو الانبياء ابراهيم خليل الرحمن عليه السلام عمل قربانى را انجام بدهيد نام خدا را در موقع قربانى ميبريد كه اى خداوند خالق زندگى و مرگ ، بدستور تُست كه من اين جاندار را از پاى در مى‏آورم و اگر دستور تو نبود ، من جرأت ريختن قطره‏اى از خون هيج جاندارى را نداشتم . اين قربانى ميتواند تعليم كند كه حيوان جان خود را در راه اعتلاء و كمال روحى انسانى از دست ميدهد .

12 بارمى جمرات ، شيطان مطرود از درگاه الهى را از خود دور مينمائيد .يقينى است كه اگر نفس اماره درونى را بجاى خود ننشانيد و بت نفس را سنگسار نكنيد ، از دست شيطان بيرونى نجات پيدا نخواهيد كرد و به قول آن شاعر

عدوى خانه خنجر تيز كرده
تو از خصم برون پرهيز كرده

اين بت نفس است كه درون را براى ورود شيطان و بت‏هاى بيرونى آماده ميسازد ،

بالشى براى آنها تهيه ميكند كه بيايند و به آن بالش تكيه كنند و فرمانروائى درون را بدست بگيرند . اين بود نمونه‏اى از حكمت‏هاى اعمال حج كه اگر هر سال تعدادى از مردم مسلمان واقعا از آن حكمت‏ها برخوردار شوند و برگردند ، جوامع خود را ميتوانند اصلاح نمايند ، ولى دريغا كه جز افراد استثنائى از اين كاروان بسيار بزرگ ،نه تنها از آن حكمت‏ها استفاده نميكنند ، بلكه اين سفر روحانى و تكاملى را وسيله‏اى براى اشباع خودخواهى‏هاى وقيحانه خود اتخاذ مى‏كنند . اين روايت از امام معصوم است كه وقتى در مكه يكى از حجاج به او ميگويد :

يابن رسول اللَّه ما أكثر الحجيج ؟ ( اى فرزند پيامبر ، چه قدر فراوان است حجاج ؟ ) حضرت در پاسخ فرمود :

ما أكثر العجيج و أقل الحجيج ؟ ( چقدر فراوان است فرياد زننده و اندك است حج كننده ) 13 يكى از اساسى‏ترين فلسفه‏ها و اهداف عمل بسيار با عظمت حج عبارتست از اطلاع مسلمانان از اوضاع و حالات همديگر : و مدتهاى بسيار طولانى است كه اين هدف و حكمت عظمى از يادها رفته و متروك شده است . و گوئى عواملى بسيار نيرومند وجود دارد كه از برقرارى ارتباط ما بين دو انسان مسلم ممانعت جدى بعمل مى‏آورد كه مبادا بحث و گفتگوهاى اجتماعى و سياسى برقرار شود و اين كار موجب روشنى و آگاهى آنان گردد اينكه امير المؤمنين عليه السلام درباره حكمت حج و عمره مى‏فرمايد :

فإنّهما ينفيان الفقر و يرحضان الذّنب ( زيرا حج و عمره فقر و تنگدستى را منتفى و گناه را ميشويد ) مربوط به جنبه اجتماعى حج است كه مسلمانان در آن سرزمين مقدس از اوضاع و حالات همديگر مطلع ميگردند و با اطلاع از دردهاى اقتصادى و ناگواريهاى سياسى همديگر است كه موجب ميشود در صدد رفع آن دردها و ناگواريها و نابسامانى‏ها برآيند ، زيرا اين روايت مبارك از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم مورد قبول همه فرق مسلمين است كه من أصبح و لم يهتمّ بأمور المسلمين فليس بمسلم ( هر كس كه بامدادى سر از خواب برآورد و اهميتى به امور مسلمانان ندهد مسلمان نيست )

12 ، 13 و صلة الرّحم فإنّه مثراة في المال و منسأة في الأجل ( و صله رحم مال را مى‏افزايد و اجل را به تأخير مى‏اندازد . )

براى دفع بيمارى از خود بيگانگى از صله ارحام شروع كنيد .

حتما شنيده‏ايد كه يكى از نامهاى بسيار مناسب اين قرن كه ما در آن زندگى ميكنيم ، نام شوم « از خود بيگانگى » است . از خود بيگانگى چه معنى دارد ؟ همانگونه كه از ظاهر دو كلمه مزبور بر مى‏آيد ، بيگانه شدن انسان از خويشتن ميباشد . مگر انسان از خويشتن هم بيگانه ميگردد ؟ آرى ،هر موقع كه ديديد زندگى براى شما طعم بسيار لذيذ حيات را نميدهد ، بدانيد كه از خويشتن بيگانه شده‏ايد .

وقتى كه ديديد عواطف و احساسات انسانى شما درباره ديگران خشكيده است و نگاهتان به انسانها فرقى با نگاهتان به ديوارها و درختان ندارد ، بدانيد كه بيمارى از خود بيگانگى در شما شروع شده است .در آن هنگام كه ديديد از انديشه و تعقل در حقائق ضرورى و مفيد حيات طبيعى و حيات معنوى احساس لذت و بايستگى نداريد ، يقين داشته باشيد كه بيمارى از خود بيگانگى هستى شما را به بازى گرفته است .اگر ديديد كه شعله‏هاى احساس تكليف در درون شما خاموش گشته است ،فورا به بررسى خويشتن بپردازيد خواهيد ديد كه بيمارى از خود بيگانگى مغز و روان شما را به ركود كشانده است .

همچنين وقتى كه ديديد بدون علت ، ارتباطات شما با خويشاوندان نزديك و دور رو به سردى گراييده است ، بدانيد كه بيمارى از خود بيگانگى كار خود را كرده و بيمارى ديگرى بنام بيگانگى از حوزه شخصيت ( خود ) را كه همان قطع صله ارحام است ، براى شما به ارمغان آورده است و سپس اين دو بيگانگى ، بيمارى سومى را كه نامش بيگانگى از انسان است بدنبال مى‏آورد و نتائجى ناگوار مانند نيازمندى و مرگ زود رس را بدنبال مى‏آورد . آيا اسلام با تأكيدى شديد كه درباره صله ارحام دارد ، و با تأكيدى شديد كه درباره انسان دوستى بعمل آورده است ، منظورش ريشه كن كردن غربت و بيگانگى انسان از دنيا و انسانها و بيگانگى از خويشتن نيست ؟

قطعا چنين است . با كمال صراحت و قاطعيت ميتوان گفت : هر متفكر و هر مكتبى كه بخواهد درباره چاره دردها و ناگواريهاى انواع بيگانگى‏ها بينديشد ، هيچ راهى جز اين ندارد كه نخست خود انسان را پيدا كنند و انسان را با خود خويشتن آشنا بسازند ، و ما بين انسان و خويشتنش صلحى برقرار نمايند ، در آنموقع خواهند ديد كه از آن همه انواع بيگانگى‏ها كمترين اثرى نمانده است .

14 ، 16 و صدقة السّرّ فإنّها تكفّر الخطيئة و صدقة العلانية فإنّها تدفع ميتة السّوء ،و صنايع المعروف فإنّها تقي مصارع الهوان ( و صدقه پنهانى كه كفاره گناه است و صدقه آشكار كه مرگ زشت و سخت را دفع مينمايد و انجام كارهاى نيكو كه از سقوط در پستى‏ها جلوگيرى مى‏كند . )

با دريافت يك خود عالى فراگير همه خودهايى كه شايسته اجتماع در يك نفس كلى هستند ، همواره به فكر خود و ديگران خواهى بود .

يكى از مهمترين دلائل پيوستگى جانهاى آدميان به همديگر همين قانون سازنده حيات است كه در آياتى از قرآن مجيد و در منابعى معتبر از احاديث مشاهده ميشود .

اين قاعده كه عبارتست از لزوم دريافت يك خود عالى فراگير همه خودهائى كه شايسته اجتماع در يك نفس كلى هستند مدلول صريح همه آن آياتى است كه ميفرمايد :

هر انفاق و احسان و بخشش و نيكوئى كه به انسانها نمائى ، نتيجه آن به خود تو بر ميگردد .بقدرى آيات قرآنى در اين مورد فراوان است كه نيازى به ذكر يكايك آنها نيست .

فقط به عنوان نمونه آيات زير را متذكر ميشويم إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَ أَقَامُوا الصَّلَوةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلاَنِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ [ فاطر آيه 29] ( حقا كسانى كه كتاب الهى را تلاوت مى‏كنند و نماز را برپا داشته و از آنچه كه به آنها روزى كرده‏ايم پنهان و آشكار انفاق مى‏كنند آنان اميد تجارتى دارند كه [ سود آن ] از بين نميرود . ) وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسَكُمْ [ البقره آيه 272 ] ( هر چيزى مفيد را كه انفاق كنيد ، خير آن براى خود شما است . ) وَ مَا تُنْفِقُوا مِن خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ [ البقره آيه 272] ( و هر چيزى را كه در راه خدا انفاق كنيد ، به خود شما خواهد رسيد . ) و به طور كلى إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ [ الاسراء آيه 7] ( اگر احسان كنيد [ نيكوئى كنيد ] براى خودتان احسان نموده‏ايد [ نيكوئى نموده‏ايد ] . ) در جملاتى از امير المؤمنين عليه السلام كه تفسير مينمائيم ، مى‏فرمايد : اگر صله ارحام بجاى بياورى ، عمر تو طولانى و بر امكانات مالى تو افزوده ميشود .

اگر مخفيانه احسان نمائى كفاره گناهان تو است و اگر آشكارا احسان كنى از مرگ زشت و سخت در امان خواهى بود . اين مضمون و اينكه نتيجه هر احسان و نيكوئى به ديگر انسانها بخود احسان كننده و انجام دهنده نيكوئى برميگردد بسيار فراوان است بطوريكه ميتوان گفت : بيش از حد تواتر ميباشد . و با اندك دقتى ميتوان به واقعيت قاعده‏اى كه در عنوان اين مبحث آورديم اعتقاد نمود . به اضافه آيات و روايات بسيار فراوان كه در اثبات قاعده مزبور آورديم ، مشاهدات و تجارب مستمر در امتداد تاريخ ، شاهد گوياى ثبوت همين قاعده است كه در همه ادبيات جوامع بشرى مورد استناد است . مشاهدات و تجارب مستمر چنين ميرساند كه

اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوى ما آيد نداها را صدا

مولوى

از تير آه مظلوم ظالم امان نيابد
پيش از نشانه خيزد از دل فغان كمان را

صائب تبريزى

آه دل مظلوم به سوهان ماند
گر خود نبرد برنده را تيز كند

صائب تبريزى

سيل بر خانه من روى چرا مى‏آرد
من كه بيوقت در خانه كس را نزدم

صائب تبريزى

سنگ بر شيشه دلهاى پريشان نزدم
ايمن از سنگ مكافات بود شيشه ما

صائب تبريزى

درخت دوستى بنشان كه كام دل ببار آرد
نهال دشمنى بركن كه رنج بيشمار آرد

حافظ

عيسى برهى ديد يكى كشته فتاده
حيران شد و بگرفت بدندان سرانگشت

گفتا تو كه را كشتى تا كشته شدى زار
تا باز كجا كشته شود آنكه ترا كشت

انگشت مكن رنجه به در كوفتن كس
تا كس نكند رنجه به در كوفتنت مشت

منسوب به ناصر خسرو

نباشد همى نيك و بد پايدار
همان به كه نيكى بود يادگار

دراز است دست فلك بر بدى
همه نيكوئى كن اگر بخردى

چو نيكى كنى نيكى آيد برت
بدى را بدى باشد اندر خورت

چو نيكى نمايدت كيهان خداى
تو با هر كسى نيز نيكى نماى

مكن بد كه بينى به فرجام بد
زبد گردد اندر جهان نام بد

به نيكى ببايد تن آراستن
كه نيكى نشايد ز كس خواستن

و گر بد كنى جز بدى ندروى
شبى در جهان شادمان نغنوى

فردوسى براى تكميل اين مبحث مراجعه فرمائيد به مجلد 17 از صفحه 251 تا صفحه 296 . 17 أفيضوا في ذكر اللَّه فإنّه أحسن الذّكر . ( در ذكر خداوندى حركت كنيد كه بهترين ذكر است . )

چه عظمتى براى روح آدمى بالاتر از بياد خدا بودن

اى بلبل جان مست زياد تو مرا
وى مايه غم پست زياد تو مرا

لذات جهان را همه يكسو فكند
حالى كه دهد دست زياد تو مرا

براى ذكر خداوندى و بياد او بودن ، انگيزه‏ها و هدفهاى مختلف و عواملى گوناگون وجود دارد . از آنجمله 1 اعتقاد و ايمان صحيح به خدا مستلزم ذكر دائمى آن ذات اقدس است .اگر كسى واقعا به خدا ايمان آورده باشد ، هيچ چيز ديگر را قابل ذكر جز خداوند متعال نخواهد يافت

زيرا

هر صورت دلكش كه ترا روى نمود
خواهد فلكش زدور چشم تو ربود

رو دل به كسى نه كه در اطوار وجود
بوده است هميشه با تو و خواهد بود

بديهى است وقتى كه خدا در دل كسى تجلى نمود ، آن دل جائى براى جلوه هيچ چيزى نخواهد داشت . و اگر خيال كنيد كه آنهمه امتيازات دنيوى در درون انسان جايگير ميشود و گاه و بيگاه انسان را متوجه خود ميسازد و او بياد آنها مى‏افتد با اينكه بياد خدا نيز ميباشد ، پاسخش اينست كه آنچه در درون انسان خداياب جايگير ميشود هرگز به عنوان معبودهايى كه ايمان او را بخود جلب كنند نيست ، بلكه صورتها و عكسها و مفاهيمى از وسائل و ابزار است كه در تنظيم ابعاد مختلف حيات مورد نياز ميباشد ، همانگونه كه قواعد علمى در مغز يك دانشمند و محقق وسائلى است براى دريافت واقعيات و بس ، در صورتيكه تجلى خدا در دل كه موجب ذكر دائمى آن ذات اقدس ميگردد ، معبود يگانه انسان است و همه اجزاء و ابعاد وجود او وابسته به فيض رحمانى آن معبود است . اين بهترين انگيزه براى ذكر خدا است كه با بوجود آمدن آن در درون آدمى ، هيچ چيزى ديگر شايستگى ذكر را نخواهد داشت

اينهمه گفتيم ليك اندر بسيچ
بى عنايات خدا هيچيم ، هيچ

بى‏عنايات حق و خاصان حق
گر ملك باشد سياهستش ورق

اى خدا ، اى فضل تو حاجت روا
با تو ياد هيچ كس نبود روا

2 تحصيل حالت روحانى كه از مختصات ذكر الهى است . اگر ذكر حالت حرفه‏اى نداشته باشد [ فقط جنباندن زبان و تكرار كلمات بدون معنى نباشد ] و حقائق روحانى كه در ذكر وجود دارد ، براى شخص ذاكر قابل دريافت شود ، قطعى است كه موجب به وجود آمدن حالت روحانى فوق حالات جسمانى خواهد بود . انسان فقط با داشتن آن حالت والا است كه ميتواند از پيچيدن در خطوط پيچاپيچ و آهنين ماديات و نتائج آن ، رهائى پيدا كند و بس . اين حالت روحانى حيات آدمى را معنى‏دار و آنرا از « حيات طبيعى محض » مبدل به « حيات معقول » مينمايد .

3 ذكر الهى درون آدمى را همواره با نشاط ميسازد و نميگذارد اندوه‏هاى ناشى از اختلالات و نواقص حيات طبيعى محض ، دود از دودمان موجوديت وى در آورد ،

همانگونه كه نميگذارد شاديهاى نسبى ناشى از نوازشهاى حيات طبيعى محض ، راز نهانى شخصيت را از بين ببرد .

4 ذكر الهى وسوسه‏ها و تخيلات و توهمات و ديگر عوامل اختلالات مغزى و روانى را از بين ميبرد و نميگذارد نيروهاى ثمر بخش مغز و روان بيهوده مستهلك گردد .

5 ذكر الهى ، اين عالى‏ترين وسيله ارتباط با خدا همانگونه ميتواند درون آدمى را از آلودگى‏ها و وسوسه‏ها و تخيلات و توهمات پاك كند ، همانگونه ميتواند فعاليتهاى مغزى و روانى انسان را تنظيم و فروغى بسيار درخشنده به درون آدمى بتاباند كه به وسيله آن ، مجهولاتى براى او كشف شود . اين نتيجه بسيار عالى ذكر را ابن سينا بدين ترتيب نقل كرده است . او ميگويد : وقتى يك مسأله براى من مشكل ميشد و از حل آن ناتوان ميماندم ، وضو ميگرفتم و دو ركعت نماز ميخواندم ، مشكل من حل مى‏گشت .

مولوى همين مطلب را با جريان علمى آن چنين ميگويد :

اينقدر گفتيم ، باقى فكر كن
فكر گر راكد بود رو ذكر كن

ذكر آرد فكر را در اهتزاز
ذكر را خورشيد اين افسرده ساز

توضيح جريان علمى اين مطلب كه ذكر الهى فكر را به راه مى‏اندازد و آنرا از ركود نجات ميدهد ، در دو بيت فوق از شگفتى‏هاى فهم جلال الدين مولوى است كه واقعا جاى تحسين و تمجيد است . او ميگويد : ركود فكر لابد مستند به موانعى است كه موجب از جريان افتادن حركت عادى مغز و ساختمان آن ميباشد . ذكر خداوندى آرامشى را در درون انسان به وجود مى‏آورد كه در نتيجه مغز آدمى از آن آرامش برخوردار ميگردد و در اين آرامش است كه مغز آن روشنائى را كه در هنگام حركت‏هاى فكرى ، در خود در مى‏يابد ، شهود مى‏نمايد و بحركت مى‏افتد .

6 ذكر الهى به طور مستمر ، انسان را از تجزئه شدن در اجزاء گسيخته جهان طبيعت و متلاشى شدن در ميان متغيرات و پاره پاره شدن در قطعات زمان ( در گذشته‏ها ،در حال‏ها ، در آينده‏ها ) باز ميدارد و با دريافت ثابت‏هاى حاكم بر اصول بنيادين متغيرات ،با اشراف به حيات و به آنچه كه در جهان هستى ميگذرد ، در آرامشى بسيار متين زندگى مى‏كند و وحدت حيات ، جان ، خود ، من ، شخصيت و روح او مختل نميگردد . به اصطلاح معمولى ميتوان گفت : اين يك زندگى در همسايگى خدا است . 18 ، 19 و ارغبوا فيما وعد المتّقين ، فإنّ وعده أصدق الوعد ( و علاقه پيدا كنيد به آنچه كه خداوند متعال به متقيان وعده فرموده است . )

بكوشيم تا خود را مشمول وعده خداوند به انسانهاى با تقوى نمائيم و شرحى مبسوط درباره تقوى

دو مطلب در جمله فوق وجود دارد كه بايد در هر دوى آنها دقت كامل نمود

مطلب يكم خداوند سبحان مردمان متقى را وعده پاداش داده است و ما بايد براى وصول به آن پاداش ، هم كاروان متقيان باشيم .

مطلب دوم خداوند سبحان عمل كننده‏ترين موجودات ( صادق الوعدترين ) به وعده‏هاى خويش است .

مطلب يكم خداوند سبحان مردمان متقى را وعده پاداش داده است .

ميتوان پاداش الهى و چگونگى آن را كه خداوند متعال به مردمان متقى وعده فرموده است ، از دو حجت بزرگ درك نمود : حجت يكم عقل و وجدان پاك انسان است كه عاملى از فطرت رسيده به فعليت مى‏باشد . هر انسان متقى به خوبى ميداند كه خداوند جل شأنه چه روشنائى و لطافت و احساس‏هاى برين در درون او به وجود آورده است . اگر آدم با تقوى را مخير بسازند كه در برابر تقوى و عرفانى كه بدست آورده‏اى ، همه نعمت‏هاى دنيوى را به تو بدهيم ،يا اين روشنائى و لطافت و احساسهاى برين را كه خداوند در نتيجه تقوى و عرفان به تو عنايت فرموده است ، قطعى است كه انسان با تقوى و عارف هرگز راضى نميشود كه لحظه‏اى آن پاداش روحى را كه به او عنايت شده است ، با همه نعمت‏هاى دنيوى معامله كند زيرا

لذات جهان را همه يكسو فكند
حالى كه دهد دست زياد تو مرا

هيچ فكر مى‏كنيد كه عظمت و اصالت و زيبائى يك شاخه ناچيز از درختى ناچيز در درون انسانى كه از تقوى و عرفان پاداش يافته است ، يعنى درونش روشن و لطيف و داراى احساسهاى برين شده است ، پر معنى‏تر و با عظمت‏تر و اصيل‏تر و زيباتر است از همه موجوديت جهان با مناظر زيبايش و با سپهر لاجوردينش كه نمودى از بيكرانگى را نشان ميدهد ، در آن درونى كه هوى و هوسها و خودخواهى‏ها و خودكامگى‏ها آنرا به تاريكخانه‏اى مبدل كرده است كه خود صاحب آن درون ، خود را ناتوانتر از آن مى‏بيند كه لحظاتى به درون خود تماشا كند .

حجت دوم قرآن مجيد و منابع حديثى معتبر است كه پاداش عظيمى را در سراى ابديت براى مردم با تقوى اثبات مى‏كند . آيات و احاديث مربوط به اين پاداش فراوان‏تر از آن است كه در اين مبحث گنجانده شود ، فقط به عنوان نمونه به چند آيه از قرآن مجيد اشاره مى‏كنيم

1 با عظمت‏ترين پاداش نيست كه خداوند مردم با تقوا را دوست ميدارد .

فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ [ آل عمران آيه 76 و التوبه آيه 4 و 7] ( قطعى است كه خداوند مردم با تقوا را دوست ميدارد . ) إِنْ أَوْلِيَاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ [ الانفال آيه 34] ( نيست دوستان خدا مگر مردم با تقوى ولى اكثر آنان نميدانند . )اگر ما انسانها طعم محبت خدا را مى‏چشيديم و عظمت محبت او را در مى‏يافتيم ،يعنى اگر درك ميكرديم كه خداوند ما را دوست ميدارد ، و بالعكس ، اگر درك ميكرديم كه طعم عظمت اينكه ما خدا را دوست بداريم يعنى چه ، آن موقع مى‏فهميديم درجه رشد و كمال انسانى چيست و به كجا ميرسد و قطعا در صدد تحصيل عوامل به وجود آمدن محبت به خدا و جلب محبت خدا كه همان تقوى است بر مى‏آمديم . تحصيل تقوى با توجه به ماهيت و مختصات و مطلوبيت آن ، با معنى‏ترين كار است كه در اين زندگانى ميتوان از آن نام برد . گفتيم : قرار گرفتن در جاذبه محبت خدا كه در نتيجه تقوى به وجود مى‏آيد ، بالاترين مرحله تكامل يك انسان است ، زيرا تا آدمى از زرق و برق دنيوى حيات نگذرد و زنجيرى را كه با دست خود بجهت علاقه به مال و منال و مقام و شهرت ، به روح خود بسته است ، از روح خود باز نكند ، موفق به قرار گرفتن در جاذبه محبت خداوندى نميگردد .

2 خدا با مردم با تقوى است .

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ [ البقره آيه 194] ( و براى خدا تقوى بورزيد و بدانيد كه خدا با مردم متقى است . ) همين معنى در سوره توبه آيه 36 و آيه 44 و 123 و النحل آيه 128 نيز وارد شده است . البته خدا با همه چيز و با همه كس است ، همانگونه كه امير المؤمنين عليه السلام فرموده است مع كلّ شى‏ء لا بمقارنة [ خطبه يكم ] ( او با همه چيز است نه با نزديكى با آنها . ) يعنى معيت و نزديكى خداوند با همه اشياء ، معيت و نزديكى فيزيكى نيست بلكه « اتصالى بى‏تكيف بى‏قياس » است كه فقط در رابطه ما بين خدا و مخلوقات او است .

اگر بخواهيم تشبيهى ناقص درباره اين ارتباط بياوريم ، ميتوانيم بگوئيم : مانند جسم و حياتى كه در آن وجود دارد ، يا انسانى كه با روح است [ روح با انسان ] يا مانند عقل و عدد 2 تجريد شده كه بدون عقل نه بوجود مى‏آيد و نه بقائى دارد . بار ديگر تأكيد ميكنيم كه هر دو تشبيه فوق براى آماده كردن ذهن است براى پرواز و صعود به فوق معيت‏ها و تقارن‏ها و اتصالهاى جسمانى . يعنى ميخواهيم با اين دو تشبيه اثبات كنيم كه انسان با نظر به قواى عالى دراكه‏اى كه دارد ميتواند معيت‏ها و تقارنها و اتصالهاى فوق جسمانى را درك و دريافت نمايد .

و الا

« خاك بر فرق من و تمثيل من »

بهر حال ، معناى اينكه خدا با مردم با تقوى است ، با اينكه خدا با همه مردم است ، لطف و عنايت ربانى است كه استعداد پذيرش آنرا فقط تقوى ميتواند در درون انسان بوجود بياورد . و به عبارت ديگر مردم با تقوى با تلاش و تكاپو در مسابقه در خيرات و كمالات ،درون خود را آماده پذيرش فروغ الهى مينمايند و اين فروغ الهى همواره آنان را در بارگاه الهى قرار ميدهد .

3 با كرامت‏ترين و شريفترين انسانها نزد خدا با تقوى‏ترين آنها است

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ اُنْثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ [ الحجرات آيه 13] ( اى مردم ، ما شما را از مردى و زنى آفريديم و شما را ملل و قبيله‏هائى قرار داديم تا به يكديگر معرفت پيدا كنيد [ و براى زندگى هماهنگى كنيد ] با كرامت‏ترين شما نزد خدا با تقوى‏ترين شماها است . ) همانگونه كه در رساله‏اى به عنوان مقدمه‏اى بر اعلاميه جهانى حقوق بشر و تطبيق آن بر اعلاميه جهانى حقوق بشر از ديدگاه اسلام ، بطور مشروح مطرح كرده‏ايم ،كرامت طبيعى كه خداوند به عموم انسانها عنايت فرموده است وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَّرِ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلى‏ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً [ الاسراء آيه 70 ] ( ما فرزندان آدم را تكريم كرديم و آنانرا در خشكى و دريا به جريان انداختيم و از مواد پاكيزه به آنان روزى نموديم و به مقدارى فراوان از آنچه كه آفريديم برترى داديم . ) از نظر عظمت و ارزش قابل مقايسه با كرامت ناشى از تقوى نيست . كرامت طبيعى كه براى همه انسانها عنايت شده است [ مگر آن كسانى كه به جهت انحراف از اخلاق و ارزشهاى انسانى ، قابليت پذيرش كرامت را از دست داده‏اند ] در نتيجه تلاش و تكاپوى اختيارى بدست نيامده است و به همين جهت اغلب مردم آنرا نميشناسند و از آن بهره بردارى نميكنند

اى گران جان خوار ديدستى مرا
زانكه بس ارزان خريدستى مرا

هر كه او ارزان خرد ارزان دهد
گوهرى طفلى به قرص نان دهد

در صورتيكه كرامتى كه در نتيجه كوشش‏ها و تلاشها و رياضت‏ها بدست مى‏آيد ،داراى عظمت و ارزش فوق العاده‏اى است . اين كرامت است كه انسان را برازنده تقرب ببارگاه الهى مينمايد ، چنانكه خود آيه شريفه با جمله إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ اشاره مينمايد ، ولى آن كرامت طبيعى خود بخود موجب تقرب به بارگاه خداوندى نميباشد .

4 بهترين توشه‏ ها و اجرها در دنيا و آخرت تقوى است .

آياتى متعدد و همچنين جملاتى فراوان در نهج البلاغه و ديگر منابع حديثى با كمال صراحت بيان ميكند كه تقوى بهترين توشه‏ها در همه عوالم هستى ( دنيوى و اخروى ابدى ) است وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى [ البقره آيه 197] ( و توشه برگيريد زيرا بهترين توشه تقوى است . ) وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ [ البقره آيه 103]( و اگر آنان ايمان بياورند و تقوى بورزند ، قطعا پاداش خداوندى [ براى آنان ] بهتر است . ) اين مضمون در سوره آل عمران آيه 172 و آيه 179 و محمد ( ص ) آيه 36 و الطلاق آيه 5 و يوسف آيه 57 و الاعراف آيه 96 نيز آمده است .

5 عاقبت نيكو از آن متقين است .

قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَليِلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقَى [ النساء آيه 77] ( به آنان بگو : متاع دنيا اندك است و آخرت براى كسى كه تقوى بورزد بهتر است . ) لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ [ آل عمران آيه 15]( براى كسانى كه تقوى ورزيده‏اند در نزد پروردگارشان باغ‏هاى بهشتى است كه از زير آنها نهرها جارى ميشود . ) وَ لَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقُوْا أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ [ يوسف آيه 109] ( و البته سراى آخرت بهتر است براى كسانى كه تقوى ورزيده‏اند آيا تعقل نمى‏كنيد ؟ ) اين مضمون در آيات فراوانى از قرآن مجيد آمده است ، مانند وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ [ص 49] ( و قطعا براى مردم با تقوى پايان نيكوئى است . ) بديهى است كسى كه به نعمت عظماى تقوى موفق گشته است ، از درجات پست حيوان عبور نموده و جان ، روان ، من ، شخصيت ، و نفس خود را از آلودگى‏ها و كثافات تمايلات و هوى و هوسها و ظلم بر خويشتن و ديگران نجات داده و نفس خود را از منجلاب بسيار مخرب نجات داده و آنرا رهسپار كوى الهى نموده است ، چنين شخصى با تصفيه و تهذيب درون خود و با مهار كردن اميال و تمنيات حيوانى خويشتن ، توشه و اجرى را كه ضرورت حيات معقول ايجاب مى‏كند ، بدست آورده ، همانگونه كه آن توشه و اجر اين زندگى طبيعى محض را در همين دنيا به حيات معقول مبدل ميسازد ،در آن دنيا نيز كه سراى جاودانى است حيات ملكوتى الهى را نصيب انسان متقى مينمايد .

6 تقوى عامل جدائى حق از باطل را به وجود مى‏آورد .

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَاناً [ الانفال آيه 29]( اى مردمى كه ايمان آورده‏ايد اگر براى خدا تقوى بورزيد ، خداوند براى شما عامل تفكيك حق از باطل را عنايت مى‏فرمايد . ) براستى اگر در درون يك انسان عامل مزبور به وجود نيايد ، آيا ميتوان ما بين آن درون و صندوق پر از مارهاى مهلك فرق گذاشت ؟ چه تاريك است درونى كه از نور روشنگر خالى باشد و براى صاحب آن درون هيچ چيزى به عنوان حق و باطل مطرح نباشد .وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ نُورٍ [ النور آيه 40] ( و هر كسى كه خداوند براى او نورى عنايت نفرمايد ، نورى ندارد . ) مضمون اين آيه شريفه در مواردى از قرآن مجيد آمده است .اين قاعده يعنى تقوى كه اخلاص ركن اساسى آنست ، موجب به وجود آمدن نور و عامل جدائى حق از باطل ميگردد ، از مهمترين دلائل آن مسأله است كه ميگويد :بذرهاى معرفت حق و باطل و استعداد تفكيك آن دو از يكديگر در درون آدميان كاشته شده است .

7 حيله مكر پردازان راهى به جانهاى مردم با تقوى ندارد .

وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لاَ يَضُرُّكُمْ كَيْدَهُمْ شَيْئاً [ آل عمران آيه 120] ( و اگر شما صبر كنيد و تقوى بورزيد ، حيله آنان ضررى به شما نميزند . ) همانگونه كه گفتيم تقواى راستين نورانيتى را در درون انسان ايجاد ميكند كه حق و باطل را تشخيص ميدهد و انسان با تقوى نوعى هشيارى و فراستى پيدا مى‏كندكه واقعيات را در آن حدود كه امكان پذير است ، درك و دريافت مينمايد . اينكه در بعضى از روايات آمده است : لا يلدغ المؤمن من جحر مرّتين ( مؤمن از يك لانه دوبار گزيده نميشود . ) و اينكه اتّقوا فراسة المؤمن فإنّه ينظر بنور اللَّه ( بپرهيزيد از فراست مؤمن زيرا او با نور خداوندى مى‏نگرد . ) دلائلى بر اين مدعى هستند كه جان شخص با تقوى از حيله‏گريها و مكرپردازيها در امان است ، زيرا او با آن فرقان و فراست و محاسبه و حذر دقيق در برابر دشمنان و ديگر مزاحمان حيات مادى و معنوى كه دارد ، منطقه جان و شخصيت و روح خود را از دست نميدهد اگر چه قفس كالبد نگهدارنده جان و شخصيت و روح با نيروى باطل شكافته شود و مرغ باغ ملكوتى او خارج از نوبت به پرواز درآيد .

8 اگر واقعا وجود خداوند سبحان مورد اعتقاد قرار بگيرد ، تقوى ضرورى تلقى خواهد گشت .

قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ مَنْ يُخْرجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ [ يونس آيه 31 و 32] ( بگو كيست كه از آسمان و زمين به شما روزى ميدهد ، يا كيست كه مالك گوش و ديدگان است و كيست كه زنده را از مرده بيرون ميآورد و مرده را از زنده بيرون مى‏آورد و كيست كه امر [ هستى ] را تدبير مى‏كند ،[ آنان در پاسخ شما خواهند گفت : اللَّه ، به آنان بگو : [ حال كه چنين است ] چرا تقوى نمى‏ورزيد . ) عقل سليم انسانى هم تلازم قطعى ( لازم و ملزوم بودن قطعى ) اين دو حكم بديهى را درك و به آن اصرار مى‏ورزد :

الف نظر و تأمل و تعقل در نظم و قانون و شكوه ملكوتى هستى در دو قلمرو انسان و جهان ، منتهى به خداشناسى و اعتقاد به وجود خدا ميگردد يعنى اعتقاد به وجود خدا نتيجه ضرورى نظر و تأمل و تعقل در نظم و قانون و شكوه ملكوتى هستى است .

ب و اعتقاد به وجود خدا منتهى بحركت و تكاپو در مسير انجام تكاليف الهى و تقوى ميگردد يعنى انجام تكاليف الهى و تقوى نتيجه ضرورى اعتقاد به وجود خدا است .

بنابر اين در هر موردى كه ديد تلازم ميان دو قضيه فوق وجود ندارد ، يعنى مثلا خداشناسى و اعتقاد به وجود خدا ادعا ميشود ولى عمل به تكاليف و تقوى وجود ندارد بدانيد كه قضيه اول كه جنبه عليت دارد مختل است ، يعنى ادعاى مزبور اساس ندارد .

9 اگر يك انسان تقوى بورزد ، قطعى است كه خداشناس و خداپرست خواهد بود .

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَالَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ [ المؤمنون آيه 23 و 32] ( ما نوح [ عليه السلام ] را به قومش فرستاديم به آنان گفت : اى قوم من عبادت كنيد خدا را ، نيست براى شما خدائى جز او آيا تقوى نميورزيد . ) اين هم يك قاعده ثابت است كه اگر انسان تقوى بورزد ، يعنى در زندگى شخصى و اجتماعى خود در اشكال ارتباطات متنوعى كه دارد ، از خود و وجدانش پيروى نمايد و از لجن سودجوئى‏ها و خودكامگى‏ها و خودپرستى‏ها نجات پيدا كند نورانيتى در درون او به وجود مى‏آيد كه بطور قطع فروغ آن نور تا بارگاه خدا گسترده شده و حركت به آن بارگاه ربوبى را ايجاب مى‏كند . اين قاعده را از آيه 29 سوره الانفال نيز ميتوان استفاده كرد يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرقَاناً ( اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر تقوى براى خدا بورزيد ، خدا به شما عامل جدائى [ حق از باطل ] را عنايت ميفرمايد . ) رجوع فرماييد به شماره ( 6 ) از اين مباحث .

10 تقوى ، ظرفيت براى تكميل ناگواريها را بيشتر و اراده را براى مقاومت در برابر شدائد تقويت مينمايد .

لَتُبْلَوُنَّ فِى أَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذيِنَ اُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا اَذىً كَثِيراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مَنْ عَزْمِ الْأُمُورِ [ آل عمران آيه 186] ( البته شما درباره اموال و نفسهايتان آزمايش خواهيد گشت و از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده است و از كسانى كه شرك ورزيده‏اند ،مطالب آزار دهنده فراوانى را خواهيد شنيد و اگر تحمل كنيد و تقوى بورزيد ،[ اين استقامت از تجليات ] تصميم و اراده قوى در امور است . ) اگر در ماده اصلى صبر و وقايه خوب دقت كنيم ، خواهيم ديد : تحمل و افزايش ظرفيت و خويشتن دارى در مقابل عوامل متزلزل كننده دنيا اگر عين ماهيت صبر و تقوى نباشد ، قطعا از مختصات ذاتى آن دو است .

صبر و خويشتن‏دارى همانگونه كه در مباحث مربوط به صبر و شكيبائى مطرح نموده‏ايم ، موجب شكوفائى و به فعليت رسيدن استعدادهاى عالى انسانى ميباشد ، حتى چنانكه در مباحث گذشته ديديم صبر ، خود به تنهائى يا به اضافه شكر گزارى يكى از عوامل بسيار مهم شناخت آيات خداوندى است و چه معرفتى با ارزش‏تر از معرفت آيات الهى . اين معنى در سوره ابراهيم آيه 5 و لقمان آيه 31 و سبأ آيه 19 و الشورى آيه 33 با اين جمله آمده است إِنَّ فِى ذَلِكَ لَآيَاتِ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ( در آن حقيقت [ يا حقائق ] قطعا آياتى است براى هر صبر كننده شكر گزار . ) به همين علت بوده است كه همه پيروزمندان حيات معقول در تاريخ ، مردمى شكيبا و متحمل در برابر شدائد بوده‏اند .

11 وعده‏اى كه خداوند سبحان به مردم با تقوى داده است ، چيست ؟

امير المؤمنين عليه السلام در جملات مورد تفسير ميفرمايد :و ارغبوا فيما وعد المتّقين فإنّ وعده أصدق الوعد ( و علاقه پيدا كنيد به آنچه كه خداوند متقيان را وعده فرموده است ، زيرا وعده خداوندى راست‏ترين وعده است . ) وعده‏هائيكه خداوند سبحان به مردم با تقوى داده است ، فراوان و متنوع است كه جامع‏ترين همه آنها سعادت واقعى دنيا و آخرت است . اينكه گفتيم وعده‏هاى خداوند سبحان به مردم با تقوى فراوان و متنوع است ، به اين جهت است كه به اضافه وعده‏هاى صريح در قرآن ، انجام هر يك از تكاليف چه به صورت بجا آوردن بايستگيها و شايستگى‏ها و چه به صورت اجتناب از معاصى و ناشايستگى‏ها ، نتيجه‏اى را در بر دارد كه تحقق آن نتيجه به دنبال انجام آن تكاليف بطور مشخص و يا بطور كلى مورد وعده خداوندى است .

به عنوان مثال : خداوند متعال براى كسانيكه قدم در برآوردن نيازهاى مستمندان بر ميدارند ، وعده طول عمر داده است ، اين طول عمر نتيجه همان انجام تكليف است كه مورد وعده خداونديست به اضافه اين وعده مشخص ، همين انجام تكليف مورد وعده كلى خداوند است كه درباره انسانهاى با تقوى داده است . اكنون به بيان نمونه‏اى از وعده‏هاى كلى كه خداوند عز و جل به متقيان داده است ، مى‏پردازيم

1 وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقُوا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ [ البقره آيه 103] ( و اگر آنان ايمان بياورند و تقوى بورزند ، [ براى آنان ] پاداشى است در نزد خدا كه بهتر است اگر بدانند . ) [ پاداشى بهتر براى آنان در نزد خدا است ]

2 لِلَّذِينَ اتَّقُوا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ [ آل عمران آيه 15 و آيه 198 و الزمر آيه 20 و آيه 73] و الرعد آيه 35 و الفرقان آيه 15 و محمد ( ص ) آيه 15 و آل عمران آيه 134 و الدخان آيه 51 و الذاريات آيه 15 و الطور آيه 17 و القمر آيه 54 و القلم آيه 34 و المرسلات آيه 41 و النبأ آيه 31 .( براى كسانيكه تقوى ورزيده‏اند در نزد پروردگارشان باغهائى است كه از زير آنها نهرها جارى ميشود . )

3 لِلَّذيِنَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقُوا أَجْرٌ عَظِيمُ [ آل عمران آيه 172 و آيه 179 و الطلاق آيه 5] ( براى كسانى از آنان كه احسان نموده‏اند و تقوى ورزيده‏اند پاداشى است بزرگ . ) 4 عاقبت از آن متقين است . معناى اين وعده چنين است كه خداوند عاقبتى كه سعادتمندانه و شايسته وجود انسانى باشد ، نيستند .فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ [هود آيه 49 و القصص آيه 83] ( بردبار باش زيرا عاقبت از آن مردم با تقوى است . ) براى آشنائى با ديگر مباحث تقوى مراجعه فرماييد به مجلد سوم از ص 338 تا ص 342 و مجلد پنجم از ص 63 تا ص 67 و مجلد ششم از ص 27 تا ص 31 و مجلد يازدهم از ص 7 تا 8 و از ص 19 تا ص 27 و مجلد سيزدهم از ص 68 تا ص 74 و از ص 144 تا ص 147 . 20 ، 22 و اقتدوا بهدى نبيّكم فإنّه أفضل الهدي و استنّوا بسنّته فإنّها أهدى السّنن ( و اقتداء كنيد به هدايت پيامبرتان زيرا برترين هدايت‏ها است ، و بپذيريد سنت پيامبرتان را زيرا هدايت كننده‏ترين سنت‏ها است . )

ارشاد پيامبر بهترين ارشادها و سنت او هدايت كننده‏ترين سنت‏ها است

امير المؤمنين عليه السلام در جمله فوق به اين حقيقت اشاره مى‏فرمايد كه اسلام شايسته‏ترين و فراگيرترين مكتب سازنده و عامل رشد انسانها در همه ابعاد و در همه زمانها و مكانها است . اينست محتواى هدايت و ارشاد پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و اما طرقى كه محتواى مزبور را اثبات و واقعيت آنرا روشن مى‏كند عبارت است از :

1 عقل سليم با هماهنگى وجدان كه كارگردانان فطرت خالصند و آن دو هماهنگ با يكديگر آن محتوا را درك نموده و به آن حكم مينمايند .

2 قرآن ، كتاب اللّه اعظم كه لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ [ فصلت آيه 42] ( باطل به آن قرآن راه ندارد نه از پيش رويش و نه از پشتش [ اين قرآن ] فرستاده شده‏ايست از خداوند حكيم و حميد . ) 3 سنت پيامبر اعظم صلى اللّه عليه و آله و سلم كه فرمود :ما من شى‏ء يقرّبكم إلى الجنّة و يبّعدكم عن النّار إلاّ فقد أمرتكم به و ما من شى‏ء يبعّدكم عن الجنّة و يقرّبكم إلى النّار إلا فقد نهيتكم عنه ( هيچ چيزى نيست كه شما را به بهشت نزديك و از آتش دور كند مگر اينكه شما را به آن امر كردم و هيچ چيزى نيست كه شما را از بهشت دور و به دوزخ نزديك كند مگر اينكه شما را از آن نهى نمودم . ) و بديهى است كه بهشت شايسته كسانى است كه در اين دنيا براى خود حيات معقول تحصيل نمودند و با تأدب به آداب اللّه و تخلق به اخلاق اللّه در مسير كمال قرار گرفته و رهسپار بهشت كه بارگاه الهى است ، گشتند و دوزخ سزاوار كسانى است كه در اين دنيا خود را از حيات معقول محروم ساختند و با غوطه‏ور شدن در شهوات و هوى و هوسها و خودپرستى‏ها لغزشگاههاى سقوط را پيش گرفته و خود را از بارگاه خداوندى مهجور ساختند .

و اما بيان و اظهار آن محتويات ( شايسته‏ترين و فراگيرترين مكتب سازنده و عامل رشد انسانها . . . ) به قدرى شيوا و گيرنده و قرين اخلاص بود كه خود ميتوانست عظمت و برحق بودن محتواى هدايت و ارشاد پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله را اثبات نمايد . آن حقائقى كه به عنوان عقائد و معارف و احكام اسلامى از دهان مبارك پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله بر مى‏آمد ، بدانجهت كه از پاكترين قلب كه كمترين آلودگى راهى به آن نداشت ، موج ميزد ، خود با روشنترين وجه دلالت بر حقيقت بودن آنها مينمود . در بيان آن حضرت نه خشونتى ديده ميشد و نه كلماتى ركيك و زشت و مستهجن ، نه اختصارى كه اخلال به مقصود آن حضرت برساند در بيانش وجود داشت و نه آن طول دادن بيمعنى كه براى شنونده ملالت‏انگيز باشد .

در بيان آن حضرت كوچكترين ابهامى كه شنونده را به دردسر بيندازد و او را گيج كند ديده نشده است . با اينحال ، سخنان حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم بهيچ وجه با قرآن مجيد قابل مقايسه نميباشد . 23 ، 26 و تعلّموا القرآن فإنّه أحسن الحديث ، و تفقّهوا فيه فإنّه ربيع القلوب ،و استشفوا بنوره فإنّه شفاء الصّدور و أحسنوا تلاوته فإنّه أنفع القصص . ( و قرآن را بياموزيد ، زيرا بهترين گفتار است ، در آن قرآن تدبر و تفقه نماييد ، زيرا بهار دلها است ، و از نور قرآن شفا بطلبيد كه قرآن شفاى سينه‏ها است . )

با قرآن آشنا شويم و عالى‏ترين فهم خود را در شناخت آن بكار بيندازيم و با نور قرآن بيماريهاى فكرى و روانى خود را شفا بدهيم و با اين آشنائى و شناخت و استشفاء در دلهاى خود بهار هميشگى به وجود بياوريم .

آشنائى با قرآن و آموزش آن ، يعنى آشنائى و آموزش انسان درباره جان شيفته كمال خود . [ در منطقه آنچنانكه هست و آنچنانكه بايد ] قرآن يك كتاب علمى معمولى نيست كه انسان را از ديدگاهى محدود مطرح نمايد ، يا با دانش‏هاى قرار گرفته در معرض دگرگونى . و يا معلول حواس طبيعى هستند كه به اضافه وساطت نسبى كه در حصول معرفت دارند ، مختصات خود را هم با واقعيت مورد بررسى درهم مى‏آميزند و به مغز ما تحويل ميدهند ، با هدف گيريهاى معين . قرآن كتابى است كه اگر تدبر و فهم عالى خود را با درونى پاك در تعلم و دريافت آن به كار ببنديم ، بطور قطع همه واقعيات مربوط به انسان را [ چه در منطقه آنچنانكه هست چه در منطقه آنچنانكه بايد ] از آن قرآن دريافت نموده و خواهيم پذيرفت به اين شرط كه معرفت‏هاى مربوطه به هر حقيقتى كه مورد تدبير است قبلا دريافته باشيم با حداقل درباره آنها مقدارى مطالعه نموده و انديشيده باشيم و آنگاه در آيه يا آيات مربوطه به تأمل و تفقه بپردازيم .

به عنوان مثال ميخواهيم درباره عامل محرك تاريخ از ديدگاه قرآن تحقيقى نمائيم و معرفتى حاصل كنيم . براى بدست آوردن چنين معرفتى نبايد بدون مطالعات قبلى و بدون انديشه در موضوع مزبور مستقيما به سراغ آيات قرآنى برويم زيرا در اين صورت معرفتى كه ميتوانيم بدست بياوريم ، ساده و ابتدائى بوده و اغلب با تكيه به اصل كلى « قرآن حجت است زيرا كلام خدا است » مفاهيم ذهنى خود را به جريان انداخته و معرفتى از آن مفاهيم حاصل نموده را حجت الهى خواهيم پنداشت . [ البته درست است كه قرآن مجيد حجت است و كلام الهى است ، ولى همين كلام الهى در طول تاريخ با همه گونه تفكرات و ذوق‏هاى شخصى تفسير و تأويل شده و مورد قبول قرار گرفته است . لذا بايد براى وصول به معانى قرآن بطوريكه وجدان انسان احساس رضايت نمايد به شرايط فوق عمل كرد]آنچه كه براى تحصيل معرفت درباره موضوع مزبور از قرآن لازم است : 

يك انديشه‏ هاى ناب و تدبيرهاى متكى بر واقعيات .

دو بر حذر بودن از اختلاط آن انديشه‏ها با مفاهيم و دريافت‏هاى فرهنگهاى رسوبى كه [ اگر هم زمانى صحيح بوده‏اند امروز صحت خود را از دست داده‏اند ] كه تجريد ذهن از آنها نيازمند اراده‏هاى قوى است .

سه مطالعات پيگير در حداكثر ممكن پيرامون آن موضوع كه مورد تحقيق است . اين شرط سوم از آنجهت حائز اهميت است كه انسان پيش از اطلاع از تفكرات و انديشه‏هاى ديگران كه حداكثر تلاش را براى شناخت موضوعى به عمل آورده‏اند ، درباره آن موضوع يك دريافت دارد و پس از اطلاع از تفكرات و انديشه‏هاى ديگران دريافتى ديگر .

چهار شرط ديگر ، اطلاع از سخنان ائمه معصومين عليهم السلام درباره آياتى است كه موضوع مورد تحقيق را بيان نموده است ، زيرا علوم و معارف ائمه معصومين عليهم السلام مستند به خاتم الانبياء محمد مصطفى صلى اللّه عليه و آله و سلم است كه قرآن به قلب مبارك او نازل شده و او است كه داراى معرفتى بالاتر از همه درباره معانى قرآن ميباشد .

با اجتماع اين شرايط چهارگانه ميرويم به سراغ پيدا كردن عامل محرك تاريخ از ديدگاه قرآن . در مرحله نخستين بايد بينديشيم در اينكه تاريخ يعنى چه ؟ ابعاد متنوع تاريخ چيست ؟ در همين مرحله بايستى توجه داشته باشيم به اينكه به جريان انداختن صحيح اين انديشه [ همانند ديگر موارد با اهميت ] بدون بر حذر بودن از اختلاط آن با مفاهيم و دريافت‏هاى فرهنگى رسوبى [ كه اگر هم زمانى صحيح بوده‏اند امروزه صحت خود را از دست داده‏اند ] تقريبا امكان ناپذير ميباشد . در مرحله سوم كار مطالعاتى ما شروع ميشود ، يعنى بررسى آراء و عقائد كسانى كه درباره عامل محرك تاريخ اظهار نظر نموده‏اند ، [ 1 ] پس از اين مرحله ميرويم به سراغ شرط چهارم كه بدست آوردن

[ 1 ] . نظريات گوناگونى درباره عامل محرك تاريخ به عرصه افكار عرضه شده است كه عمده آنها از اينقرار است :

1 طبيعت انسانى به معناى عام آن .

اطلاع از سخنان ائمه معصومين عليهم السلام درباره آيات مربوطه به عامل محرك تاريخ است . وقتى كه اين مرحله هم با تبتع و تحقيق صحيح سپرى ميشود ، مى‏بينيم ما در برابر دو گروه از آيات قرآنى قرار گرفته‏ايم كه حقيقت اصلى را درباره عامل محرك تاريخ بيان نموده‏اند :

گروه يكم آياتى به اين مضمون أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رَابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ [ الرعد آيه 17 ] ( خداوند سبحان آبى از آسمان فرستاده دره‏ها به اندازه خود ، آن آب را بر خود حمل كردند آب از دره‏ها به اندازه آنها به جريان افتاد پس ، سيل كف بر آمده بر خود حمل كرد ، و از آنچه كه حرارت به آن ميدهند در آتش براى طلب زينت يا متاع [ ديگر ] مانند آن [ كف برآمده از سيل ] كفى است ، بدينسان خداوند حق و باطل را ميزند [ معين ميفرمايد ] اما كف پوچ ميشود و

2 عوامل طبيعى خارج از خود انسان كه محيط به انسان است ، مانند عوامل جغرافيائى و ديگر عوامل كه بخواهد يا نخواهد بلكه خواه بداند و خواه نداند از كيهان بزرگ بر او وارد ميشود .

3 عوامل سياسى كه بر اجتماعات حاكم ميشود .

4 قوه ( نيرو ) به معناى عمومى آن ، همانگونه كه تفكرات كسانى را مانند فردريك نيچه را به خود جلب كرده است .

5 نوابغ و شخصيت‏هاى برجسته‏اى كه ميتوانند از جهات مختلف روش جوامع را دگرگون بسازند .

6 طبيعت انسانى نه به معناى عام آن ، بلكه از آنجهت كه عاشق منافع مادى است .

اگر اين نظريه فقط عوامل مادى معينى را مطرح نمايد ، همانست كه اقتصاد به معناى عمومى آنرا عامل محرك تاريخ ميداند . درباره توضيح و ريشه‏يابى اين نظريه مراجعه فرماييد به كتاب مقدمه عبد الرحمن بن خلدون .ميرود و اما آنچه كه به مردم سود ميدهد در روى زمين ميماند بدنيسان خداوند مثل‏ها را ميزند . ) معناى اين آيه شريفه اينست كه هر نمود و امرى كه در روى زمين به وجود مى‏آيد خواه كوشش و اراده و اختيار بشر در آن دخالت داشته باشد و خواه دخالت نداشته باشد ، بر دو نوع عمده تقسيم ميگردد :

نوع يكم امور و پديده‏هاى صورى و وابسته و موقت كه در بقاء و تقويت و به فعليت رساندن استعدادهاى بشرى تأثيرى چندان ندارد ، اين نمودها و امور همانند كف‏هاى ناپايدار روى سيل است كه با فاصله‏هاى كمى از زمان ما بين بروز و سقوط از بين ميروند .

نوع دوم حقائقى هستند اصيل و مايه‏دار و مفيد كه به نحوى از انحاء در بقاء و تقويت و به فعليت رساندن استعدادهاى بشر تأثيرى اساسى دارند . اين نوع حقائق در روى زمين پايدار ميمانند ، زيرا كه مفيد به حال بشريت‏اند . اين نكته را هم بايد در نظر داشت كه آنچه در آيه شريفه به كار رفته است كلمه انسان است نه قوم و گروهى خاص ، و فراوانى اينگونه نكات ( اصول ) در قرآن مجيد از بهترين دلائل اين حقيقت است

7 پديده‏ها و قوانين اقتصادى بر محور وسائل توليد .

8 يك عامل مخفى كه جوامع را به سرنوشت‏هاى گوناگون توجيه و رهبرى مينمايد .اين عامل در فلسفه اشپنگلر به ميدان كشيده شده است .

9 ايده مطلق كه هگل و پيروان او مطرح ميكنند .

10 موجودات و كرات آسمانى و قوانين آنها . اين نظريه بنوبت خود به دو عقيده مهم تقسيم ميشود :عقيده يكم موجودات و كرات آسمانى جاندار و بلكه داراى نفوس فرض ميشود كه مديريت عالم خاكى و تاريخ انسانهايش را بعهده دارد .عقيده دوم تأثيرات طبيعى از طرف موجودات و كرات فضائى در كره خاكى و موجوداتش .

11 اراده حيات يا مطلق اراده چنانكه در فلسفه شوپنهور آمده است .

12 يك زندگى يا يك روح فعال كه از ماوراى نمودهاى طبيعى است . اين عامل را ميتوان از فلسفه هنرى برگسون استفاده نمود .كه قرآن كتاب همه انسانها است و شايستگى توجيه همه انسانها در همه جوامع و قرون و اعصار را دارا ميباشد .

گروه دوم آياتى است به اين مضمون إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ [ الرعد آيه 11 ] ( خداوند تغيير نميدهد آنچه را كه موقعيت [ مادى و معنوى ] قومى بر آن است ، مگر اينكه آنان آنچه را كه نفوسشان بر آن است دگرگون نمايند . ) اين مضمون در آيه 53 از سوره الانفال نيز آمده است . همانگونه كه در كتاب آفرينش و انسان مطرح نموده‏ايم عوامل مفيد مادى نا آگاه ، عامل مادى و موتور محرك تاريخ ، و انسان وارده او عامل مديريت آن عوامل است . از طرف ديگر عامل اراده خداوندى فوق اين دو نوع عامل است كه حافظ و محاسبه كننده هر دو نوع مزبور ميباشد . بحث مشروح و مستدل اين نظر در كتاب آفرينش و انسان نوشته اينجانب از ص 209 تا ص 243 آمده است .

مقصود كلى ما در اين بحث اينست كه موقعى ميتوان به عظمت آيات قرآنى

13 رگه‏هاى رسوب شده روانى از گذشتگان هر جامعه مانند آنچه كه به وراثت منتقل ميشود و مانند ايده‏هاى محكم . گوستاولوبون اين نظريه را تأييد ميكند [ مراجعه شود به دو كتاب وى روح جمعيت‏ها ] ( قوانين روانى تحول امت‏ها ) روح الجماعات و السّنن النّفسيّة لتطوّر الأمم

14 افزايش جمعيت كه موجب بروز كيفيت‏هاى جديد در زندگى انسانها ميگردد .

اين نظريه را ميتوان از مطالب مالتوس استنباط كرد .

15 غريزه جنسى به معناى عمومى آن كه اگر نظريات فرويد مورد تحقيق شايسته قرار بگيرد ، ميتواند به او مستند شود .

16 ايده‏هاى اصيلى كه در جوامع بروز مى‏كنند و رسوخ پيدا مى‏كنند ، و ايتهد در كتاب آگاه گشت كه شرايط چهارگانه دقيقا مراعات شود . البته بعضى از آن شرايط [ غير از شرط چهارم ] در مواردى داراى اهميتى بيش از شرايط ديگر ميباشد مانند بررسى آراء و عقائد صاحبنظران در مواردى كه موضوع براى آنان با اهميت تلقى شده و كوششهاى فكرى فراوانى در آن موضوع به كار برده‏اند مانند ، موضوع عامل محرك تاريخ .

امير المؤمنين عليه السلام ميفرمايد : و در آن قرآن تدبر و تفقه نماييد ، زيرا بهار دلها است . جاى ترديد نيست هر كس كه در درون خود طراوت و شادابى بهار و نسيم‏هاى روح افزاى آن را دريابد محال است كه آرزوى دوام و بقاى آنرا ننمايد . اين چند بيت زير از زبانحال همه انسانها سروده شده است

اى خدا اين وصل را هجران مكن
سر خوشان عشق را نالان مكن

باغ جان را تازه و سر سبز دار
قصد اين بستان و اين مستان مكن

كعبه آمال ما اين درگه است
كعبه آمال را ويران مكن

اين بهار موقعى در درون آدمى به وجود مى‏آيد كه به مرحله ماجراى ايده‏ها مطالبى را بيان مى‏كند كه ميتوان اين نظريه را از آن استنباط نمود .

17 شانس و تصادف و اتفاق كه بر انكار قانون عليت مبتنى است

18 جنگ‏ها و تضادها و رقابت‏ها .

19 عشق و كينه يادگار سيستم فلسفى امپيدوكل ( يا تجاذب و تدافع )

20 موجود برين خداوند سبحان . اين نظريه هم بر دو نوع آمده است :

نوع الف خدا به طور مستقيم تاريخ بشر را با همه تنوعات و تحولات جزئى و كلى به جريان مى‏اندازد .

نوع ب خداوند به وسيله دو عامل مادى و انسانى تاريخ را با كيفيت مزبور به جريان مى‏اندازد . لطفا مراجعه فرماييد به كتاب آفرينش و انسان مبحث عامل محرك تاريخ ( فصل چهارم ) از ص 209 تا 243 نوشته اينجانب .

لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ [ البقره آيه 38 ] برسد كه ( براى آنان نه خوفى است و نه اندوهى ) اين مطلب در سوره البقره آيه 62 و 112 و 262 و 274 و 277 و در سوره آل عمران آيه 170 و المائده آيه 69 و الانعام آيه 48 و الاعراف آيه 35 و يونس آيه 62 و الاحقاف آيه 13 نيز آمده است و از ديدگاه عرفان همانگونه كه ابن سينا ميگويد :

العارفون المتزهون إذا وضع عنهم دنس [ درن ] مقارنة البدن و انفكّوا عن الشّواغل خلصوا إلى عالم القدس و السّعادة و انتعشوا بالكمال الأعلى و حصلت لهم اللّذّة العليا و قد عرفتها [ الاشارات و التنبيهات ابن سينا ج 3 ص 353 و 354 النمط الثامن] ( عارفانى كه از آلودگى‏ها تنزه يافته‏اند ، هنگاميكه آلودگى‏هاى ناشى از اتصال به بدن از آنان مرتفع گشت و از اشتغالات مادى جدا شدند ، به عالم قدس و سعادت رها ميشوند و به وسيله دريافت كمال اعلا نعشه ميگردند و لذت اعلى براى آنان حاصل ميشود . ) اينگونه بهار بدون شك محصول صفا و تنزه و درخشش نور الهى است كه بذرهاى و علم آدم الاسماء را ميروياند و با آب حيات بخش ذكر خداوندى آنرا آبيارى مينمايد و طراوت بهشتى در دل آدمى به وجود مى‏آورد و همه اين عوامل و مقدمات و شرائط در آيات قرآن مجيد مطرح شده است .

اين حقيقت را بايد اعتقاد كنيم كه اگر درون يك آدم با بذرها و نهال‏ها و اشعه خورشيد ربانى و چشمه‏سار و هواى حيات بخش حقائقى كه در قرآن آمده است نتواند درون خود را هميشه بهار بسازد ، درون چنين انسانى با هيچ تصور و تخيل و آرمان و علم و فلسفه بافى و جست و خيز و چشيدن لذائذ شهوات و خوراكها و مقام و شهرت و مال دنيا بهارى نخواهد يافت . پيش از بيان مقدارى از آيات شريفه كه هر انسانى معانى آنها را واقعا بفهمد و آنها را از اعماق جانش بپذيرد ، منطقه قلب او هميشه بهار خواهد بود ، به اين نكته اشاره ميكنيم كه انتخاب اين مقدار از آيات به عنوان كليدهائيست كه هر انسانى در هر حال و موقعيتى كه باشد فقط بشرط اينكه داراى مغز و روانى معتدل باشد ، ميتواند بفهمد كه مغز و دل و جان و روان و روح انسانى براى تكامل هيچ عاملى ضرورى‏تر و با عظمت‏تر و شايسته‏تر از آنچه كه قرآن تعليم مينمايد ندارد .

و الا همه آيات قرآنى كلام خداوندى و آب حيات مغز و دل و جان و روان و روح انسانى است . بعبارت روشنتر معانى آياتى را كه مى‏آوريم در حقيقت مانند فهرست و كليد اصول اساسى براى مبناى شناخت انسان آنچنانكه هست و حركت در مسير انسان آنچنانكه بايد ميباشد كه تخلف از آنها ، كنار گذاشتن انسان از قابليت معرفت و حركت مزبور است ، اصول بديهى و و اساسى كه همه كس ميتواند بطور مستقيم آنها را دريابد . و اين نكته را هم در نظر بايد گرفت كه ما فقط به ذكر آيات و ترجمه مستقيم آنها قناعت كرديم ، زيرا اولا تفسير مشروح آنها به تفصيل بسيار طولانى نيازمند است . و ثانياً همانگونه كه اشاره كرديم اين آيات مانند اصول بديهى كلى درباره جهان و انسانها است كه مردم آگاه با توجه به معلومات و نتائج عالى تفكراتى كه دارند آنها را بى‏نياز از استدلال خواهند يافت ،زيرا آنان ميتوانند با بكار بردن احساس برين خود حقائق بنيادين بودن آنها را دريابند .

1 اِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ [ الفاتحة آيه 4] [ خداوندا ، ] ( ترا مى‏پرستيم و از تو يارى ميجوئيم . )

2 وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ .يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذيِنَ آمَنُوا وَ مَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ [ البقره آيه 8 و 9] ( و بعضى از مردم هستند كه ميگويند : ما به خدا و به روز واپسين ايمان آورده‏ايم و آنان از ايمان آورندگان نيستند . آنان در صدد فريب دادن خدا و كسانى كه ايمان آورده‏اند ، بر آمده‏اند و آنان فريب نميدهند مگر خودشان را و نمى‏فهمند . )

3 وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفسِدُوا فِى الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ . أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَكِنْ لاَ يَشْعُرُونَ [ البقره آيه 11 و 12] ( و هنگاميكه به آنان گفته ميشود در روى زمين فساد نكنيد ميگويند جز اين نيست كه مائيم اصلاح كنندگان . آگاه باشيد خود آنان هستند فسادكنندگان و لكن نمى‏فهمند . )

4 وَ إِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَ إِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ . أَللَّهُ يَسْتَهْزِى‏ءُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِى طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ [ البقره آيه 14 و 15] ( و هنگاميكه آن تبهكاران مردمى را كه ايمان آورده‏اند ملاقات ميكنند ميگويند ما ايمان آورده‏ايم و موقعى كه با شياطين خودشان خلوت كردند ميگويند ما با شمائيم جز اين نيست كه ما استهزاء كنندگانيم . خدا به آنان استهزاء ميكند و [ چون تصميم به طغيانگرى گرفته ‏اند ] آنان را در طغيانگرى كه پيش گرفته‏اند كمك مى‏كند كه متحير و گيج در آن غوطه‏ور گردند . )

5 يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ . اَلَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً وَ السَّمَاءَ بِنَاءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلاَ تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ [ البقره آيه 21 و 22]( اى مردم بپرستيد پروردگارتان را كه شما و انسانهاى پيش از شما را آفريده است باشد كه تقوى بورزيد . خداوندى كه زمين را براى شما فرش و آسمان را بنا قرار داد و از آسمان آب فرستاد و به وسيله آن از ثمرات براى شما روزى بيرون آورد ، پس براى خدا شركاء قرار ندهيد در حاليكه ميدانيد كسانى كه عهد خداوندى را مى‏شكنند پس از بستن آن و آنچه را كه خدا دستور داده است وصل شود قطع مى‏كنند و در روى زمين فساد به راه مى‏اندازند آنان هستند كه زيانكارانند . )

6 وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَليِفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّى أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ . وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرْضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِى بِأَسْمَاءِ هَؤُلاَءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ . قَالُوا سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ . قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّى أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ . وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِريِنَ . وَ قُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلاَّ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَ لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُّوٌّ وَ لَكُمْ فِى الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَى حِينٍ . فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهْ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ [ البقره آيه 30 تا 38 ] ( و در آن هنگام كه پروردگار تو به فرشتگان گفت : من در روى زمين خليفه‏اى قرار ميدهم ، فرشتگان گفتند آيا در روى زمين قرار ميدهى كسى را كه در آن فساد كند و خونها بريزد و ما براى اداى حمد تو تسبيح ميگوئيم و تقديست مينمائيم خدا گفت من چيزى را ميدانم كه شما نميدانيد .و خداوند همه اسماء را به آدم تعليم كرد و سپس آنها را به ملائكه عرضه نمود و گفت اگر راست ميگوئيد ، اسماء آن حقائق را به من خبر بدهيد .

فرشتگان گفتند پاك پروردگار كه توئى براى ما علمى جز آنكه تو تعليم كرده‏اى نيست ، قطعا توئى دانا و حكيم . خدا گفت : اى آدم اسماء آنان را به فرشتگان خبر بده وقتى كه آدم اسماء آنان را به فرشتگان خبر داد ،خدا گفت من به شما نگفتم من غيب آسمانها و زمين را ميدانم و ميدانم آنچه را كه آشكار ميكنيد و آنچه را كه مخفى ميداريد . و هنگاميكه به فرشتگان گفتيم به آدم سجده كنيد ، همه آنان سجده كردند مگر شيطان كه امتناع كرد و تكبر ورزيد و او از جمله كافران بود و گفتيم اى آدم تو و همسرت در بهشت ساكن باشيد و به خوشى و به فراوانى هرچه بخواهيد از بهشت بخوريد و به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران ميگرديد .شيطان آن دو را از بهشت لغزانيد و از آن موقعيت نيكو كه بودند بيرون كرد و ما به آنان گفتيم فرود آييد بعضى از شما دشمن بعض ديگريد و براى شما است در روى زمين قرارگاه و متاعى تا وقت معين . آدم از پروردگارش كلماتى دريافت و با آن توبه نمود قطعا خدا است كه پذيرنده توبه و مهربان است . )

7 إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ النَّصَارَى وَ الصَّابِئيِنَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ [ البقره آيه 62] ( كسانى كه ايمان آورده‏اند و كسانى كه به يهوديت گرويده‏اند و نصارى و صابئيان كسى است كه به خدا و روز معاد ايمان آورده و عمل صالح انجام داده است ، براى آنان است پاداششان در نزد پروردگارشان و براى آنان نه خوفى است ، و نه اندوه براى آنان راه دارد . ) در تفسير آيه فوق مطالبى گفته شده است ، بنظر ميرسد كه خداوند در آيه فوق همه مردم را مخاطب قرار داده ميفرمايد : هرگز به فكر گروه بازى و عنوان پردازى نيفتيد ، اگر شما ميخواهيد نجات يابندگان را بشناسيد ، كسانى هستند كه ايمان به خدا و روز معاد بياورند و عمل صالح [ كه بدون ارشاد پيامبر امكان پذير نيست ] انجام بدهند ،براى آنان است پاداششان در نزد پروردگارشان و براى آنان خوف و اندوهى نيست .و مسلم است كه اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد و صفات كماليه خداوندى و تكاليف الهى كه در متن دين ابراهيم خليل عليه السلام است ، همان است كه هر امت صالح و پيرو ابراهيم ( ع ) در امتداد تاريخ آن را دارا بوده است و اين همان متن دين است كه امروزه اسلام آنرا براى بشريت مطرح مينمايد و پيروان ديگر اديان را به تفاهم درباره آن دعوت جدى مينمايد :

8 قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَ لاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ [ آل عمران آيه 64 ] ( بگو اى اهل كتاب بياييد به يك كلمه مشترك ميان ما و شما و آن اينكه نپرستيم جز خدا را و هيچ چيزى را به او شريك قرار ندهيم و بعضى از ما بعضى ديگر را در مقابل خدا ارباب اتخاذ نكند پس از اين دعوت اگر آنان رويگردان شدند به آنان بگوييد : شاهد باشيد به اينكه ما مسلمان هستيم . )

9 قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِى اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ وَ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ [ البقره آيه 139] ( به آنان بگو آيا با ما درباره خدا احتجاج ميكنيد در صورتيكه خدا پروردگار ما و پروردگار شما است و براى ما است اعمال ما و براى شما است اعمال شما و ما به آن خدا اخلاص ميورزيم . )

10 وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلّيِهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ [ البقره آيه 148] ( و براى هر كسى طريقه و هدفى است كه رو به آن ميگرداند ، پس شما در خيرات مسابقه نماييد هر كجا باشيد خدا همه شما را مى‏آورد ، قطعا خداوند بر همه چيز توانا است . )

11 وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَ لَكِنْ لاَ تَشْعُرُونَ [ البقره آيه 154] ( و نگوئيد درباره كسانى كه در راه خدا شهيد شده‏اند ، آنان مردگانند ،بلكه آنان زنده‏اند و شما نمى‏فهميد . )

12 لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلاَئِكَةِ وَ الْكِتَابِ وَ النَّبِييِنَ وَ آتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِليِنَ وَ فِى الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ وَ آتَى الزَّكَاتَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَاْسِ اُولئِكَ الَّذيِنَ صَدَقُوا وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ [ البقره آيه 177] ( نيكوكارى آن نيست كه صورتهايتان را به طرف مشرق و مغرب بگردانيد ،بلكه نيكوكارى [ از آن ] كسى است كه ايمان به خدا و روز واپسين و فرشتگان و كتاب و پيامبران بياورد و در راه محبت خدا [ و يا از روى محبت ] مال [ در راه برطرف كردن نيازمندى ] خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان و نيازمندان و [ آزاد كردن ] بندگان بدهد و نماز برپا دارد و زكات بدهد [ آنان كسانى هستند كه ] وقتى پيمان ببندند به پيمانشان وفا ميكنند و شكيبايان در سختى‏ها و ناگواريها و در هنگام هراس ، آنان كسانى هستند كه [ در ادعاى نيكوكارى راستگويند و آنان هستند مردم با تقوى . ]

13 وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِى وَ لْيُؤْمِنُوا بِى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ [ البقره آيه 186] ( و هنگاميكه بندگان من از تو درباره من بپرسند من [ به آنان ] نزديكم دعوت دعوت كننده را اجابت ميكنم موقعيكه مرا بخواند پس از من اجابت را مسألت نمايند و به من ايمان بياورند باشد كه آنان نائل به رشد گردند . )

14 وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِى قَلْبِهِ وَ هُوَ اَلَدُّ الْخِصَامِ . وَ إِذَا تَوَلَّى سَعَى فِى الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لاَ يُحَبُّ الْفَسَادَ [ البقره آيه 204 و 205] ( بعضى از مردم هست كه سخن او در زندگانى دنيا براى تو بسيار جالب است و خدا را به آنچه كه در قلبش است گواه ميگيرد و او شديدترين خصم‏ها است . وقتى كه به راه خود افتاد مى‏كوشد در روى زمين افساد كند و كشت و نسل [ اولاد آدم ] را نابود بسازد و خداوند فساد را دوست نميدارد . )

15 مَنْ ذَا الَّذِى يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ [ البقره آيه 245]( كيست كه به خدا قرض حسنه‏اى بدهد كه خداوند چند برابر زياد آن قرض را براى او برميگرداند و خدا [ امور را ] مى‏بندد و ميگشايد و به سوى او برميگرديد . )

16 يُؤْتِى الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْراً كَثِيراً وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ اُولُو الْأَلْبَابِ [ البقره آيه 269] ( خداوند حكمت را به هر كس كه ميخواهد ميدهد و هر كس كه حكمت به او داده شد ، خير فراوانى به او عطا شده است و [ از اين لطف الهى ] كسى متذكر نميشود مگر صاحبان عقول . )

17 آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلاَئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قَالُوا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ . لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤآخِذْنَا إِنَّ نَسَيْنَا أَوْ أَخْطَانَا رَبَّنَا وَ لاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَ لاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلاَنَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرينَ [ البقره آيه 285 و 286] ( پيامبر به آنچه كه از پروردگارش به او نازل شده ايمان آورده است و همه مردم با ايمان به خدا و فرشتگان او و كتب او و رسولان او ايمان آورده‏اند [ آنان ميگويند : ] ما فرقى ميان رسولان خدا نميگذاريم و گفتند ما شنيديم و اطاعت نموديم مغفرت ترا ميجوئيم اى پروردگار ما و بازگشت به سوى تست . خداوند هيچ كسى را به غير طاقتش مكلف نميسازد به سود هر نفس است آنچه را كه [ از نيكوئى‏ها ] اندوخته است و به ضرر هر نفس است آنچه را كه [ از بدى‏ها ] اندوخته است . اى پروردگار ما ، اگر فراموش كرديم يا مرتكب خطا شديم ما را مؤاخذه مفرما ، اى پروردگار ما ،بر ما بار سنگينى را حمل مفرما آنگونه كه به مردمى پيش از ما حمل فرموده بودى اى پروردگار ما ، آنچه را كه ما را طاقتى به آن نيست بر ما حمل مفرما و ما را عفو نموده و مغفرت و رحمتت را نصيب ما فرما توئى مولاى ما ، ما را بر قوم كفار يارى فرما . )

18 وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ [ آل عمران آيه 103] ( و همگى به طناب خداوندى چنگ بزنيد و متفرق نشويد و به ياد بياوريد نعمت خدا را بر شما كه دشمنانى بوديد ، پس ميان دلهاى شما الفت انداخت و با نعمت خداوندى برادرانى گشتيد و شما بر لبه گودالى از آتش بوديد خداوند شما را از آن نجات داد ، خداوند آيات خود را بدين سان براى شما آشكار مينمايد باشد كه هدايت شويد . )

19 وَ سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ . أَلَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنيِنَ [ آل عمران آيه 133 و 134] ( و بشتابيد به مغفرتى از پروردگارتان و به بهشتى كه پهناى آن آسمانها و زمين است كه براى مردم با تقوى آماده شده است . [ مردم با تقوى ] كسانى هستند كه در فراوانى و سختى انفاق ميكنند و آنان غضب خود را فرو مى‏نشانند و مردم را عفو مى‏كنند و خداوند نيكوكاران را دوست ميدارد . )

20 إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نَدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ [ آل عمران آيه 140] ( اگر زخمى [ آسيبى ] به شما ميرسد قوم [ مقابل يعنى دشمن ] را هم مانند همان زخم اصابت كرده است و ما آن روزگاران را ميان مردم به جريان مى‏ اندازيم . )

21 فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظاًّ غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضّوُا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ [ آل عمران آيه 159] ( به وسيله رحمتى از خدا بود كه براى مردم نرم شدى و اگر درشتخو و سخت دل بودى از پيرامون تو پراكنده ميشدند پس آنها را عفو كن و براى آنان طلب مغفرت نما و در امر با آنان مشورت كن ، پس هنگاميكه عزم به اقدام كردى به خدا توكل كن زيرا خدا توكل كنندگان را دوست ميدارد . )

22 وَ مَا كَانَ لِنَبِىٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لاَ يُظْلَمُونَ [ آل عمران آيه 161] ( و براى هيچ پيامبرى شايسته نيست كه زنجيرى [ براى مردم ] بزند و هر كس زنجيرى بزند روز قيامت با همان زنجير مى‏آيد [ همان زنجير را مى‏آورد ] سپس هر كسى آنچه را كه اندوخته است درمى‏يابد و به آنان ظلم نخواهد شد . )

23 إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلاَفِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِى الْأَلْبَابِ . أَلَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهِ قِيَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ : رَبَّنَا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ مَا لِلظَّالِمِينَ . مِنْ أَنْصَارٍ .رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنادِياً يُنَادِى لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّآتِنَا وَ تَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ . رَبَّنَا وَ آتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِكِ وَ لاَ تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لاَ تُخْلِفُ الْمِيعَادَ [ آل عمران آيه 190 تا 194] ( قطعا در آفرينش آسمانها و زمين و توالى شب و روز آياتى است براى صاحبان عقول . آنان كسانى هستند كه خدا را ذكر مى‏كنند در حال ايستادن و نشستن و در حال خوابيدن به پهلو و مى‏انديشند در آفرينش آسمانها و زمين [ و آنگاه از اعماق دل ميگويند ] : اى پروردگار ما ، اين [ دستگاه سترگ را ] بيهوده نيافريده‏اى ، پاكيزه‏اى [ اى خداى هستى ] ما را از عذاب آتش حفظ فرما . اى پروردگار ما ، تو اگر كسى را به آتش داخل كنى قطعا او را رسوا ساخته‏اى و براى ستمكاران يارانى نيست . اى پروردگار ما ، ما ندا دهنده‏اى را شنيديم كه [ مردم را ] به ايمان دعوت ميكرد [ و ميگفت : ] ايمان به پروردگارتان بياوريد ، پس اى پروردگار ما ، ما ايمان آورديم ، [ تو هم ] گناهان ما را ببخشا و گناهان ما را از ما ساقط فرما و ما را با نيكوكاران از دنيا ببر . اى پروردگار ما ، و آنچه را كه به پيامبرانت درباره ما وعده داده‏اى بما عطا فرما و روز قيامت ما را رسوا مفرما قطعا تو از وعده تخلف نمى‏نمائى . )

24 إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَ إِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعاً بَصيِراً [ النساء آيه 58]( قطعى است كه خداوند شما را دستور ميدهد كه امانت‏ها را به صاحبان آنها برگردانيد و هنگاميكه ميان مردم حكم مى‏كنيد با عدالت حكم كنيد ، چه نيكو وعظ مى‏كند خدا شما را خداوند شنوا و بينا است . )

25 وَ مَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً [ النساء آيه 75 ] ( چه شده است شما را كه نمى‏جنگيد در راه خدا و بينوايان از مردان و زنان و فرزندان كه ميگويند : اى پروردگار ما ، ما را از اين آبادى كه مردمش ستمكارند بيرون ببر و از نزد خود براى ما وليى قرار بده و از نزد خود براى ما يار و ياورى عنايت فرما . )

26 وَ إِذَا حُيِّيِتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْرُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ حَسيِباً [النساء آيه 86] ( و هنگاميكه شما با تحيتى تحيت داده شديد ، با بهتر از آن پاسخ تحيت را بدهيد يا مثل آن را برگردانيد خداوند بر همه چيز محاسبه دارد [ ناظر است ] . )

27 لاَ يَسْتَوىِ الْقَاعِدونَ مِنَ الْمُؤْمِنيِنَ غَيْرُ اُولِى الضَّرَرِ وَ الْمُجَاهِدوُنَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً . دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً [ النساء آيه 95 و 96]( مساوى نيستند آن گروه از مؤمنان كه بدون داشتن ضرر از جهاد نشسته‏اند با آن مؤمنانى كه در راه خدا با اموال و نفوسشان جهاد مى‏كنند ،خداوند مجاهدانى را كه با اموال و نفوسشان جهاد مى‏كنند درجه‏اى بر نشستگان برترى داده است و خدا بر همه وعده خوب داده است و مجاهدين را بر نشستگان به وسيله پاداشى عظيم برترى داده است درجاتى از خداوند و بخشايشى و رحمتى ، و خداوند بسيار بخشاينده و مهربان است . )

28 إِنَّ الَّذيِنَ تُوفَّاهُمْ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِى أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِى الْأَرْضِ قَالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ سَائَتْ مَصِيراً إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدَانِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لاَ يَهْتَدُونَ سَبيِلاً [ النساء آيه 97 و 98] كسانيكه فرشتگان آنانرا در حاليكه ستم بر خود روا داشته‏اند ميگيرند [ وقت مرگ يا پس از آن از آنان ميپرسند ] در چه موقعيتى بوديد ؟ پاسخ ميدهند ما بينوايانى در روى زمين بوديم . فرشتگان ميگويند : آيا زمين خدا پهناور نبود كه در آن هجرت كنيد ، آنان جايگاهشان دوزخ است و دوزخ سرنوشت نهائى بدى است ، مگر آن بينوايان از مردان و زنان و فرزندان كه چاره‏اى نميتوانند و راهى را نميتوانند پيش بگيرند . )

29 وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَليِلاً [ النساء آيه 125] ( و كيست داراى دينى بهتر از كسيكه روى خود را به خدا تسليم نموده در حاليكه نيكوكار است و از ملت حنيف ابراهيم پيروى نموده است وخداوند ابراهيم [ عليه السلام ] را دوست اتخاذ كرده است . )

30 يَا أَيُّهَا الَّذيِنَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُوا الْهَوىَ أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً [ النساء آيه 135] ( اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ، [ به تمام معنى ] قيام به عدالت كنيد ، شهادت براى خدا بدهيد اگر چه بر ضرر خودتان و يا پدر و مادر و خويشاوندانتان باشد ، [ عدالت و شهادت براى خدا را رها نكنيد ] خواه غنى باشد يا فقير [ نه غناى كسى موجب شود كه از حق منحرف شويد و نه فقر كسى كه با مراعات حال او از حق تعدى كنيد ] زيرا خدا به آن دو شايسته‏تر است .پس پيروى از هوى نكنيد كه مبادا از حق عدول كنيد و اگر از حق منحرف شويد و يا اعراض كنيد خداوند به آنچه كه عمل مى‏كنيد آگاه است . )

31 لاَ يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ كَانَ اللَّهُ سَميِعاً عَلِيماً [ النساء آيه 148] ( خداوند آشكار كردن سخن زشت را دوست نميدارد مگر از كسيكه به او ظلم شده است و خداوند شنوا و دانا است . )

32 وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى وَ لاَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ [ المائده آيه 2] ( و براى نيكوئى و تقوى هماهنگ كمك كنيد و به گناه و خصومت تعاون ننماييد و به خدا تقوى بورزيد خداوند كيفر سختى ميدهد . )

33 مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِى إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِى الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً [ المائده آيه 32] ( از اين جهت بود كه مقرر داشتيم بر بنى اسرائيل اينكه هر كس نفسى را بدون عنوان قصاص يا فساد در روى زمين بكشد مانند اينست كه همه مردم را كشته است و هر كس نفسى را احيا كند مانند اينست كه همه انسانها را احياء نموده است . )

34 يَا أَيَّهُا الَّذيِنَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ [ المائده آيه 105] ( اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد بر شما باد [ شخصيت ] خودتان ، [ خود را در منجلاب هوسها و خودخواهى‏ها تباه مسازيد ] كسى كه گمراه شده است ضرر به شما نرساند اگر شما هدايت يافته‏ايد ، برگشت همه شما به سوى خدا است و خبر خواهد داد به شما آنچه را كه عمل ميكرديد . )

35 فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّروا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا اوُتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ . فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذيِنَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ [ الانعام آيه 44 و 45] ( هنگاميكه آن تبهكاران فراموش كردند آنچه را كه به آنان تذكر داده بودند درهاى همه چيز را براى آنان باز كرديم تا آنگاه كه به آنچه كه داده شده بودند شاد گشتند ناگهان آنان را گرفتيم و در خمودى فرو رفتند .پس دنباله مردمى كه ظلم كرده بودند قطع شد و حمد خداى را كه پروردگارعالميان است . )

36 وَ لاَ تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَى‏ءٍ وَ مَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَىْ‏ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ [ الانعام آيه 52] ( و طرد مكن كسانى را كه صبحگاهان و شامگاهان پروردگارشان را ميخوانند و تقرب به او را ميخواهند نه از حساب آنان به تو چيزى است و نه از حساب تو براى آنان چيزى ، اگر طردشان كنى از ستمكاران خواهى گشت . )

37 وَ إِذَا جَائَكَ الَّذِينَ يُؤمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بِعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ [ الانعام آيه 54] ( و هنگاميكه مردم با ايمان به آيات ما نزد تو آمدند ، به آنان بگو : درود بر شما پروردگار شما رحمت به شما را بر خود مقرر داشته است كه اگر كسى از شما از روى نادانى مرتكب عمل بدى شد و سپس توبه كرد و اصلاح نمود خداوند بخشاينده و مهربان است . )

38 وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَ لاَ حَبَّةٍ فِى ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِى كِتابٍ مُبِينٍ [ الانعام آيه 59] ( و در نزد او است كليدهاى عالم غيب و نميداند آنها را مگر اوو ميداند آنچه را كه در خشكى و در دريا است و هيچ برگى بر زمين نمى‏افتد مگر آنكه آنرا ميداند و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتاب مبين ثبت است . )

39 قَدْ جَائَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِىَ فَعَلَيْهَا وَ مَا أَنَا عَلَيْكُمْ بَحَفِيظٍ [الانعام آيه 104] ( براى شما وسائل بينش از پروردگارتان آمده است پس هر كس كه بينا گشت به سود خود او است و هر كس كه نابينا گشت به ضرر خود او است و من نگهبان [ جبرى ] شما نيستم . )

40 وَ لاَ تَسُبُّوا الَّذيِنَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسَبُّونَ اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ . . . [ الانعام آيه 108] ( و دشنام ندهيد كسانى را كه غير از خدا را ميخوانند تا آنان خدا را ناسزا بگويند از روى عداوت و نادانى . ) 2 42 وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ [ الانعام آيه 115 ] ( و مشيت پروردگار تو بر مبناى صدق و عدل تمام شده است و هيچ چيزى تبديل كننده مشيتهاى او نيست . )

41 وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِى الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ [ الانعام آيه 116] ( و اگر اكثر كسانى را كه در روى زمينند اطاعت كنى ترا از راه خدا گمراه خواهند كرد ، آنان پيروى نميكنند مگر از ظن و آنان كارى جزدست‏اندازى به غيب انجام نميدهند . )

42 أَ وَ مَنْ كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِريِنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ [ الانعام آيه 122] ( آيا كسى كه مرده‏اى بود و ما آنرا احيا كرديم و براى او نورى قرار داديم كه با آن نور در ميان مردم راه ميرود ، مانند كسى است كه مثل او [ زندگى ] در ظلمات است و از آن بيرون نميرود ، بدينسان اعمال كافران به خودشان آراسته مينمايد . )

43 قُلْ اِنَّ صَلَوتِى وَ نُسُكِى وَ مَحْيَاىَ وَ مَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ . لاَ شَرِيكَ لَهُ وَ بِذَلِكَ اُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ . قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغىِ رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ لاَ تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْهَا وَ لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرىَ ثُمَّ إِلىَ رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ [الانعام آيه 162 تا 164] ( بگو قطعا نمازم و عبادتم و حيات و مماتم از آن خدا پروردگار عالميان است . شريكى براى او نيست و اين دستوريست كه به من داده شده است و من اولين مسلمانم . بگو آيا جز خدا را طلب كنم در حاليكه او است خداى همه چيز و هيچ نفسى چيزى جز براى خود نمى‏اندوزد و گناه و و بال هيچ كس به عهده كسى ديگر نيست ، سپس برگشت شما به سوى پروردگارتان بوده و شما را درباره آنچه اختلاف مى‏ورزيديد خبر خواهد داد . )

44 يَا بَنِى آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ . وَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَائَنَا وَ اللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ [ الاعراف آيه 27 و 28] ( اى فرزندان آدم ، شما را شيطان دچار فتنه نسازد چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد ، پوشاك آن دو را مى‏كند ( خروج از بهشت به سبب اغواى شيطان ) تا اعضاء پوشيدنى‏شان را به آنان نشان بدهد .شيطان و گروهش شما را مى‏بينند از آنجا كه شما آنها را نمى‏بينيد ، ما شياطين را اولياء كسانى قرار داديم كه ايمان نمى‏آورند . و موقعى كه كار زشتى را انجام بدهند ميگويند ما پدرانمان را ديديم كه كار زشت را مرتكب ميشدند و خداوند ما را به اين كار ناشايست دستور داده است ،به آنان بگو قطعا خداوند امر به فحشاء نمى‏كند آيا درباره خدا ميگوئيد چيزى را كه نميدانيد . )

45 قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذيِنَ آمَنُوا فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ . قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّىَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْىَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِا اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ [ الاعراف آيه 32 و 33] ( بگو چه كسى زينت خداوندى را كه براى بندگانش بيرون آورده و پاكيزه‏ها از روزى را تحريم نموده است ، بگو اين زينت ( امور مطلوب ) و روزى پاكيزه در قيامت در اختصاص كسانى است كه در اين زندگى دنيوى ايمان آورده‏اند ، بدينسان آيات را براى كسانى كه ميدانند تفصيل ميدهيم .بگو جز اين نيست كه تحريم نموده است پروردگار من امور فحشاء را چه آشكار و چه مخفى و گناه و ظلم بدون حق را و شرك به خدا را كه اختيار و سلطه‏اى براى آن نازل نكرده است و اينكه درباره خدا چيزى را بگوييد كه نميدانيد . )

46 و لكل امة اجل فاذا جاء اجلهم لا يستاخرون ساعة و لا يستقدمون [ الاعراف آيه 34] ( و براى هر امتى مدتى است ، وقتى كه آن مدت به پايان رسيد نه ساعتى تأخير خواهند كرد و نه پيش خواهند افتاد . )

47 وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقُوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ [ الاعراف آيه 96] ( و اگر اهل آباديها ايمان مى‏آورند و تقوى ميورزيدند براى آنان بركاتى از آسمان و زمين باز ميكرديم ولى آنان تكذيب كردند پس ما آنان را در نتيجه كارهائى كه كردند گرفتيم . )

48 سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِىَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِى الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لاَ يُؤْمِنُوا بِهَا وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَىِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ كَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ [ الاعراف آيه 146] ( من بزودى كسانى را كه در روى زمين بدون حق تكبر ميورزند از آيات خود محروم خواهم كرد . آنان كسانى هستند كه هر آيه‏اى را ببينند ايمان به آن نمى‏آورند و اگر راه رشد را ببينند آنرا براى خود راه اتخاذ نمى‏كنند و اگر راه گمراهى را ببينند آنرا براى خود راه اتخاذ ميكنند ،اين براى آن است كه آنان آيات ما را تكذيب نمودند و از آن آيات غفلت ورزيدند . )

49 وَ الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِهَا وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ [ الاعراف آيه 153] ( و كسانيكه مرتكب گناهان شده و پس از آن گناهان توبه نمايند و ايمان بياورند قطعا پروردگار تو بعد از آن توبه بخشاينده و مهربان است . )

50 أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِى مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَىْ‏ءٍ . . . [ الاعراف آيه 185] ( آيا ننگريسته‏اند در ملكوت آسمانها و زمين و در آنچه كه خداوند آفريده است . )

51 وَ اذْكُر رَبَّكَ فِى نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ وَ لاَ تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ [ الاعراف آيه 205] ( و ذكر كن پروردگارت را در نفس خود با ناله مشتاقانه و بيمناك و با صداى ملايم از سخن ، صبحگاهان و مواقع تاريكى و مباش از مردم غفلت زده . )

52 . . . وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَ يَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ . لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ [ الانفال آيه 7 و 8] ( و خداوند اراده كرده است كه با كلمات [ يا مشيت‏هاى ] خود حق را تثبيت نمايد و دنباله كافران را قطع كند . تا حق را احقاق و باطل را ابطال نمايد اگر چه گناهكاران كراهت داشته باشند . )

53 إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ [ الانفال آيه 22] ( بدترين چارپايان نزد خدا ، مردم كر و لالى هستند كه تعقل نمى‏كنند . )

54 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحيِيكُمْ . . . [ الانفال آيه 24] ( اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد خدا و رسول او را اجابت كنيد هنگاميكه شما را براى چيزى ميخوانند كه شما را احيا ميكند . )

55 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَاناً وَ يُكَفِّر عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ [ الانفال آيه 29] ( اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد اگر براى خدا تقوى بورزيد براى شما عامل جدائى حق از باطل را قرار ميدهد و گناهان شما را محو مينمايد و بر شما مى‏بخشايد و خداوند داراى فضل بزرگى است . )

56 وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرَ الْمَاكِرينَ [ الانفال آيه 30] ( و آن تبهكاران مكرپردازى مى‏كنند و خداوند [ هم ] چاره‏سازى مينمايد و خداوند بهترين چاره كنندگان است . )

57 وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصيِرٌ [ الانفال آيه 39]( و با آنان بجنگيد تا فتنه منتفى شود و دين كلا از آن خدا باشد ، پس اگر خوددارى كردند قطعا خداوند به آنچه كه عمل مى‏كنند بينا است . )

58 لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيَى مَنْ حَىَّ عَنْ بَيِّنَةٍ [ الانفال آيه 42] ( تا كسى كه هلاك ميشود از روى دليل روشن هلاك گردد و هر كس زندگى ميكند از روى دليل روشن زندگى نمايد . )

59 ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّروُا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ [ الانفال آيه 53] ( انتقام خداوندى از روى ظلم نيست ، بلكه براى اينست كه اراده خداوندى اين نبوده است كه نعمتى را كه به قومى عنايت فرموده آنرا تغيير بدهد مگر اينكه آن قوم آنچه را كه در خود دارند دگرگون بسازند . )

60 وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمْ أَللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَىْ‏ءٍ فِى سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفِّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ [ الانفال آيه 60] ( و براى آنان هرچه كه بتوانيد از نيرو و جمع‏آورى و تنظيم اسب‏ها مهيا كنيد تا بوسيله آن آمادگى دشمن خدا و دشمن خود را وعده ديگرى را كه شما نميدانيد و خدا ميداند به هراس و وحشت بيندازيد و هرچه كه در راه خدا انفاق كنيد به شما خواهد رسيد و بر شما ستمى نخواهد رفت . )

61 وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَّ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ .وَ إِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِى أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنيِنَ .وَ أَلّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِى الْأَرْضِ جَمِيعاً مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزيِزٌ حَكيِمٌ [ الانفال آيه 63] ( و اگر آن دشمنان ميل به صلح داشته باشند تو [ هم ] به آن ميل نما و به خدا توكل كن ، او است شنوا و دانا و اگر چه بخواهند ترا فريب بدهند ،زيرا كفايت كننده تو خدا است ، همان خدائيكه ترا با يارى خود و مردم با ايمان تأييد كرد و ميان دلهاى آنان الفت انداخت .

اگر تو همه آنچه را كه در روى زمين است خرج ميكردى نميتوانستى دلهاى آنان را بهم نزديك كنى ولى خداوند ميان دلهاى آنان الفت برقرار نمود ، او است عزيز و حكيم . ) تبصره بعضى از اشخاص گمان كرده‏اند كه مقصود از آيه فوق اينست كه اگر چه مسلمانان بدانند كه دشمن با تظاهر به ميل به صلح ، ميخواهد حيله‏گرى راه بيندازد و به اصطلاح دست و پاى خود را جمع كند و تجديد قوا و تحصيل آگاهى‏هاى لازم براى بدست آوردن وسائل از بين بردن مسلمانان نمايد بايد به اين اشخاص گفت آيه نميگويد : حتى اگر شما مسلمانان بدانيد كه دشمن با تظاهر به ميل به صلح حيله‏بازى راه انداخته و كوشش دارد كه خود را از مهلكه‏اى كه مسلمانان براى آنان ايجاد كرده‏اند ، نجات بدهد و سپس با قواى بيشتر و بران‏تر بر سر مسلمانان تاختن بياورد .

زيرا نامعقول بودن و ناسازگارى چنين تجويز با تمام منابع اسلامى و حكم عقل كه ميگويد دفع ضرر محتمل واجب است چه برسد به ضرر قطعى ، روشنتر از آن است كه نيازى به اثبات داشته باشد . آيا اين تجويز بر خلاف عمل مولى الموحدين امير المؤمنين عليه السلام نيست كه در جنگهاى صفين حيله‏گرى معاويه را آشكار كرد و فرمود : اينكه قرآن‏ها را بر سر نيزه‏ها بلند كرده‏اند فريبى بيش نيست چون حالا اينان طعم شكست را مى‏چشند و دست به چنين كار به ظاهر حق به جانب زده‏اند كه شما رابفريبند دست از جنگ و پيكار برنداريد .

آيا اين تجويز بر خلاف جمله امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه نيست كه ميفرمايد :و لا نتخوّف قارعة حتّى تحلّ بنا [ خطبه 32 ] و از هيچ حادثه كوبنده‏اى نمى‏ترسيم تا اينكه بر ما وارد شود به طور كلى با نظر به حكم عقل و مجموع آيات و احاديث مربوطه ، معناى آيه شريفه اينست كه « اگر دشمن ميل به صلح كرد شما هم ميل به صلح كنيد ، اگر چه ميل به صلح دشمن براى فريب دادن باشد ، يعنى تظاهر به ميل به صلح نمايند ولى ميل درونى آنان به شكست دادن شما باشد و شما آن نفاق و حيله‏گرى را ندانيد . و اما اگر بدانيد يا احتمال عقلائى بدهيد كه آنان مخيواهند شما را بفريبند ، قطعا نبايد به تظاهر به ميل آنان به صلح ترغيب اثرى بدهيد . جاى تأسف است كه بعضى اشخاص با نگرش محدودى در آيات قرآنى مى‏نگرند و گاهى به نتائج نامعقولى ميرسند .

62 وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَعْلَمُونَ [ التوبه آيه 6] ( و اگر كسى از مشركين از تو پناه خواست پس به او پناه بده تا سخن خدا را بشنود سپس او را به جايگاه امن خود برسان اين بدانجهت است كه آنان قومى هستند كه نميدانند . )

63 مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَ فِى النَّارِهُمْ خَالِدُونَ . إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ أَقامَ الصَّلَوةَ وَ آتَى الزَّكَاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسَى اُولَئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ [ التوبه آيه 17 و 18]( جائز نيست براى مشركين كه مساجد خدا را آباد كنند در حاليكه به كفر خودشان شهادت ميدهند ، اعمال آنان پوچ گشته و در آتش جاودان خواهند ماند . جز اين نيست كه مساجد خدا را كسى آباد ميكند كه به خدا و روز واپسين ايمان بياورد و نماز را اقامه كند و زكات بدهد و جز خدا از كسى نترسد ، شايد كه آنان از هدايت يافتگان باشند . )

64 أَلَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَروُا وَ جَاهَدُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ اُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ . يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوَانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ . خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ [ التوبه آيه 20 تا 22] ( كسانى كه ايمان آورده و هجرت نموده و در راه خدا با اموال و نفوس خود مجاهدت كرده‏اند در نزد خدا داراى درجه‏اى عظيم‏ترند و آنان هستند نائل شدگان [ به لطف و عنايت ربانى ] آنان را پروردگارشان بشارت ميدهد به رحمت و به رضوانى از خود و به باغهائى كه براى آنان نعمت‏هائى پايدار در آن وجود دارد . آنان در آن باغهاى بهشتى جاودان خواهند بود . قطعا در نزد خداوند پاداشى بزرگ است . )

65 وَ الَّذيِنَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ يُنْفِقُونَهَا فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ . يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ [ التوبه آيه 34 و 35] ( و آنانكه طلا و نقره را متراكم [ و راكد ] ميسازند و آنها را در راه خدا انفاق نميكنند ، آنانرا به عذابى دردناك بشارت بده . روزى كه طلا و نقره‏ها [ ى متراكم و راكد ] با آتش جهنم بر افروخته ميشود و با آن طلاها و نقره‏هاى تفتيده پيشانى‏ها و پهلوها و پشت‏هاى آنان داغ ميشود [ به آنان گفته خواهد شد ] : اينست آنچه را كه براى خودتان اندوختيد و متراكم و راكد نموديد ، حال بچشيد آنچه را كه براى خود اندوخته‏ايد . )

66 إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ . قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلاَّ مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَينَا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ . قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنِيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِنَدِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبَّصُونَ [ التوبه آيه 50 تا 52] ( اگر خيرى به تو برسد آنان [ منافقين ] را ناراحت ميكند و اگر مصيبتى به تو برسد خواهند گفت ما پيش از اين فكر خود را كرده [ و براى اين پيشامد حسابمان را نموده بوديم ] آنان در حاليكه شادمانند روى ميگردانند .به آنان بگو چيزى به ما نخواهد رسيد جز آنكه خدا براى ما مقرر داشته او است مولاى ما و مردم با ايمان تنها بر او توكل مى‏كنند . به آنان بگو آيا جز يكى از دو سرنوشت نيكو را براى ما انتظار مى‏كشيد [ يا پيروزى و اقامه حق يا شهادت و نيل به رحمت الهى ] و ما هم در انتظار رسيدن عذاب خدائى به شما هستيم يا از نزد خدا و يا با دست ما . شما درباره ما انتظار بكشيد و ما هم با شما درباره شما در انتظار بسر ميبريم . )

67 وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ [ التوبه آيه 105] ( و به آنان بگو [ هر كارى را كه ميخواهيد ] انجام بدهيد خدا و رسول او و مؤمنان عمل شما را خواهند ديد و به زودى به سوى [ خداوند ]داناى غيب و شهود بر ميگرديد و او شما را به آنچه كه انجام داده‏ايد خبر خواهد داد . )

68 وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرَاراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَى وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ . لاَ تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ . أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِى نَارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ . لاَ يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِى بَنَوْا رِيبَةً فِى قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ [ التوبه آيه 107 تا 110] ( و كسانيكه مسجدى را اتخاذ كردند براى وارد كردن ضرر و اشاعه كفر و جدائى انداختن ميان مؤمنان و كمينگاهى براى كسانيكه قبلا با خدا و رسولش به محاربه برخاسته بودند و سوگند ميخورند كه ما [ از ساختن اين مسجد ] قصدى جز خير نداريم و خداوند گواهى ميدهد كه آنان قطعا دروغ ميگويند . هرگز در آن مسجد ضرار اقامه مكن شايسته است در آن مسجد اقامه كنى كه از نخستين روز بر اساس تقوى بنيانگزارى شده است . در آن مسجد مردانى هستند كه ميخواهند پاك شوند و خداوند پاك شوندگان را دوست ميدارد . آيا كسى كه بنيانش را بر تقوى براى خدا و رضاى الهى [ يا به هدف‏گيرى رضوان خداوندى ] پايه ريزى نموده است ، بهتر است يا كسيكه بنيان خود را بر لبه پرتگاه سقوط كننده تأسيس نموده است كه بنيانش او را به جهنم ساقط كرده است و خداوند گروه ستمكار را هدايت نميكند . آن بنيانى كه ساخته‏اند هميشه در دلهاى آنان موجب ترديد [ و اضطراب ] مينمايد مگر اينكه دلهاى آنان بريده شود [ و پوسيده گردد ] و خداوند دانا و حكيم است . )

69 إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمَلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِى جَنَّاتِ النَّعِيمِ . دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتَهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَ آخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ . [ يونس آيه 9 و 10] ( قطعا كسانى كه ايمان آورده‏اند و اعمال صالحه انجام داده‏اند پروردگارشان آنان را به وسيله ايمانى كه داشته‏اند هدايت ميكند [ به بهشتى كه ] از زير آنان در باغهاى نعمتها نهرها جارى ميشود ، سخن آنان در آن باغهاى بهشتى [ چنين است ] : پاكيزه پروردگارا ، خداوندا ، و درود آنان در آن باغها سلام ، و پايان سخنشان اينست كه حمد از آن خداوند رب العالمين است . )

70 وَ إِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائِماً فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَاَنْ لَمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرِّ مَسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ [ يونس آيه 12] ( و هنگاميكه ضررى به انسان رسيد ما را ميخواند به پهلو يا نشسته يا ايستاده و موقعى كه ضرر را از او مرتفع ساختيم به راه خود مى‏رود چنانكه گوئى ما را براى ضررى كه به او وارد شده بود نخوانده است ،بدين‏سان آراسته شده براى مردم اسرافگر اعماليكه انجام ميدادند . )

71 وَ مَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِى مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ [ يونس آيه 36] ( و تبعيت نميكنند اكثر آنان مگر از ظنى [ گمانى و پندارى ] . قطعى است كه ظن [ آدمى را ] از چيزى از حق بى‏نياز نميكند ، قطعا خداوند به آنچه كه انجام ميدهند دانا است . )

72 إِنَّ اللَّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لَكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ [ يونس آيه 44] ( قطعى است كه خداوند هيچ گونه ظلمى به مردم نميكند و لكن مردمند كه به خودشان ظلم مى‏كنند . )

73 وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ وَ مَا كَانُوا مُهْتَدِينَ [ يونس آيه 45] ( و روزى كه آنان را محشور ميكنيم [ آنان چنين درمى‏يابند ] كه [ در زندگى دنيوى ] جز ساعتى از روز درنگ نكرده‏اند ، آنان ميان خود آشنائى نشان ميدهند ، قطعا كسانيكه ديدار خدا را تكذيب كردند به خسارت افتادند و هدايت يافتگان نبودند . )

74 وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِى الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِى كِتَابٍ مُبِينٍ [هود آيه 6] ( و هيچ جنبنده‏اى [ جاندارى ] نيست مگر اينكه روزى آن با خدا است و خداوند ميداند موقعيت‏هاى استقرارى و موقت آنها را ، همه اينها در كتاب مبين ثبت است . )

75 وَ نَادىَ نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِى مِنْ أَهْلِى وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ . قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْس مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْئَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّى أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ قَالَ رَبِّ إِنِّى أَعُوذُبِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ مَا لَيْسَ لِى بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لِى وَ تَرْحَمْنِى أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرينَ [هود آيه 45 و 46 و 47] ( و نوح پروردگارش را خواند و عرض كرد اى پروردگار من ، پسرم از خاندان من است و قطعا وعده تو حق است و تو والاترين حاكم‏هائى .خدا گفت اى نوح او از خاندان تو نيست او [ تجسمى از ] عمل ناصالح است ، چيزى را از من مپرس كه علم به آن ندارى . من ترا پند ميدهم مبادا از جاهلان باشى . نوح گفت اى پروردگار من ، من به تو پناه ميبرم از اينكه چيزى را از تو بپرسم كه به آن علم ندارم و اگر مرا نبخشائى و ترحم نكنى من از زيانكاران خواهم بود . )

76 قَالُوا يَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَةٍ وَ مَا نَحْنُ بِتَارِكِى آلِهَتِنَا عَنْ قَوْلِكَ وَ مَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ . إِنْ نَقُولُ إِلاَّ اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّى اُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّى بَرِى‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ . مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِى جَميِعاً ثُمَّ لاَ تُنْظِرُونِ .إِنِّى تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّى وَ رَبِّكُم مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّى عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ [هود آيه 53 تا 56] [ آن تبهكاران ] ( گفتند : اى هود دليل روشنى براى ما نياوردى و ما خدايان خود را از گفتار تو [ با پذيرش گفتار تو ] رها نخواهيم ساخت و ما ايمان به تو نخواهيم آورد . ما [ درباره تو ] نميگوئيم مگر اينكه بعضى از خدايان ما ترا با بدى اصابت نموده . [ هود ] گفت من به خدا شهادت ميدهم و شاهد باشيد كه من از آنچه جز خدا است ، شما به آن شرك ميورزيد بيزارم .

همگى درباره من حيله براه بيندازيد و سپس مهلتم ندهيد . من به خدا [ كه ] پروردگار من و شما است توكل كرده‏ام هيچ جنبنده‏اى نيست مگر اينكه او موى بالاى پيشانى آن را گرفته است ، قطعا [ مشيت پروردگار من ] بر صراط مستقيم است . )

77 وَ يَا قَومِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَ الْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَ لاَ تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْيَائَهُمْ وَ لاَ تَعْثَوْا فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ [ هود آيه 85] [ حضرت شعيب عليه السلام به قوم خود گفت : ] ( اى قوم من ، وفا كنيد [ كامل كنيد ] پيمانه و ترازوا را با عدالت ، و اشياء مردم را از ارزش نيندازيد و در روى زمين براى فساد تلاش نكنيد . )

78 فَاسْتَقِمْ كَمَا اُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَكَ وَ لاَ تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرُ .وَ لاَ تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لاَ تُنْصَروُنَ [هود آيه 112 و 113] ( استقامت بورز همانگونه كه به تو دستور داده شده است و [ استقامت بورزند ] كسانيكه با توبه سوى خدا بازگشته‏اند و طغيان نكنيد خداوند به عمل شما بينا است . و به كسانيكه ستم كرده‏اند تكيه نكنيد كه آتش به شما اصابت ميكند و براى شما جز خدا اوليائى نيست [ اوليائى جز خدا و آنانكه اولياى خدايند وجود ندارد ] سپس يارى نخواهيد گشت . )

79 إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ [ الرعد آيه 11] ( قطعا خداوند تغييرى در هيچ قومى ايجاد نميكند مگر اينكه آنان آنچه را كه در خود دارند تغيير بدهند . )

80 وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلاَلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْأَصَالِ [ الرعد آيه 15] ( و به خدا سجده ميكند هر كس [ و هر چيزى ] كه در آسمانها و زمين است با اختيار و با اكراه و سايه‏هاى آنان [ نيز به خدا سجده ميكند ] صبحگاهان و شامگاهان . )

81 أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاْحتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رَابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُون عَلَيْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ [ الرعد آيه 17] ( [ خداوند ] آبى از آسمان فرستاد و در آن دره‏ها به اندازه خود به جريان افتاد پس سيل كف بر آمده‏اى بر خود حمل كرد و از آنچه كه در آتش براى بدست آوردن زينت يا متاعى حرارت ميدهيد كفى است مثل آن [ برآمده ] بدينسان خداوند حق و باطل را بيان ميدارد اما كف بفناء ميرود و اما آنچه كه براى مردم سودمند است در روى زمين ميماند بدينگونه خداوند مثل‏ها را مى‏آورد . )

82 وَ الَّذيِنَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلَوةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلاَنِيَةً وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةِ أُولَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ . جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَ مَنْ صَلَحَ مَنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلاَئِكَةُ يَدْخلُونَ عَلَيْهِم مِنْ كُلِّ بَابٍ . سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ [ الرعد آيه 22 تا 24] ( و آنانكه در طلب وجه [ يا خواست ] پروردگارشان صبر كردند و نماز را بر پا داشتند و از آنچه كه به آنان روزى كرديم نهانى و آشكارا انفاق نمودند و با كار نيكو بدى را ساقط كردند براى آنان سراى آخرت . [ مقرر است ] باغهاى بهشتى كه آنان و مردمى صالح از پدرانشان و همسرانشان و اولادشان ، و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد ميشوند . [ و ميگويند ] سلام بر شما باد در برابر صبرى كه [ در زندگى دنيوى ] نموديد ، چه نيكو است سراى آخرت . )

83 أ لاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ [ الرعد آيه 28] ( آگاه باشيد دلها با ذكر خداوندى آرامش پيدا مى‏كنند . )

84 يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْكِتَابِ [ الرعد آيه 39 ] ( خداوند آنچه را كه بخواهد محو مى‏كند و [ آنچه را كه بخواهد ] اثبات مى‏كند و در نزد او است كتاب اصيل . )

85 قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِى اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ . . . [ ابراهيم آيه 10] ( پيامبران آنان گفتند آيا درباره خدا شكى وجود دارد [ خداونديكه ] آسمانها و زمين را آفريده و شما را ميخواند تا شما را ببخشد . )

86 وَ قَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِىَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ مَا كَانَ لِىَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلاَّ أَنْ دَعْوَتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِى فَلاَ تَلُومُونِى وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ مَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِىِّ إِنِّى كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ [ ابراهيم آيه 22]( و در آن هنگام كه امر زندگى دنيوى به پايان رسيد شيطان [ به مردم تبهكار ] گفت خداوند به شما وعده حق داد و من [ هم ] به شما وعده دادم و تخلف كردم و من سلطه‏اى بر شما نداشتم مگر اينكه شما را خواندم شما مرا اجابت كرديد پس مرا ملامت نكنيد و خودتان را ملامت كنيد ،[ امروز ] من پناه‏دهنده شما نيستم و شما [ هم ] پناه دهنده من نيستيد ،من كفر ورزيدم به آن شركى كه شما پيش از اين در اطاعت من در برابر خدا ورزيديد ، قطعا براى ستمكاران عذابى است دردناك . )

87 أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّمَاءِ . تُؤْتِى اُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ . وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَالَهَا مِنْ قَرَارٍ . [ ابراهيم آيه 24 و 25 و 26] ( آيا نديده‏اى خداوند چگونه مثلى زده است [ كه ] كلمه پاكيزه مانند درختى پاكيزه است كه ريشه آن ثابت و شاخه‏اش در آسمان است . با اذن خداوندى در هر وقتى ميوه‏هاى خود را ميدهد و خداوند مثل‏ها را براى مردم ميزند باشد كه آنان متذكر شوند . و مثل كلمه خبيثه مانند كلمه خبيث است كه از زمين كنده شده است و قرارى براى آن نيست . )

88 يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فِى الْأَخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللَّهُ الضَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ [ ابراهيم آيه 27] ( خداوند كسانى را كه ايمان آورده‏اند با قول ثابت در زندگى دنيا و آخرت تثبيت مى‏كند و خداوند ستمكاران را گمراه مينمايد و آنچه را كه بخواهد انجام ميدهد . )

89 وَ آتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ [ ابراهيم آيه 34] ( و خدا از هرچه كه شما از او خواسته‏ايد به شما داده است و اگر نعمت خداوندى را بشماريد نميتوانيد ، قطعا انسان ظلم كننده و پوشاننده [ حق ] است . )

90 وَ إِنْ مِنْ شَىْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ [ الحجر آيه 21] ( و هيچ چيزى نيست مگر اينكه منابع آن نزد ما است و ما نمى‏فرستيم آنرا مگر به اندازه معلوم . )

91 نَبِّى‏ءْ عِبَادِى أَنِّى أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ [ الحجر آيه 49] ( خبر بده به بندگان من [ كه ] قطعا منم [ خداوند ] بخشنده و مهربان . ]

92 مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ [ النحل آيه 97] ( و هر كس عمل صالح انجام بدهد از مرد يا زن در حاليكه با ايمان باشد ما او را با حيات پاكيزه احياء ميكنيم و پاداش آنانرا به بهترين وجهى درباره آنچه عمل ميكردند ميدهيم . )

93 اُدْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ [ النحل آيه 125]( دعوت كن به سوى پروردگارت به وسيله حكمت و پند نيكو و با آنان با بهترين راه مجادله [ بحث ] كن قطعا پروردگار تو به كسى كه از راه او گمراه شده است داناتر است و او به هدايت يافتگان داناتر است . )

94 وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ [ النحل آيه 126] ( و اگر كيفر داديد به همانگونه كه عذاب شده‏ايد ، كيفر بدهيد و اگر صبر كنيد البته براى بردباران بهتر است . )

95 وَ كُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِى عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقَيَامَةِ كِتَاباً يَلْقيهُ مَنْشُوراً . إِقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً [ الاسرى آيه 13 و 14] ( و عمل هر انسانى را بگردنش الزام كرديم و آنرا روز قيامت براى او كتابى باز بيرون مى‏آوريم . بخوان كتابت را براى حسابگرى نفس تو براى تو كفايت مى‏كند . ) [ تفسير طائر به عمل از عبد اللَّه بن عباس و مجاهد و قتاده است و ابو عبيده و قيتبى آنرا بهره انسان از خير و شر معنا نموده‏اند . جابر بن خالد بن نجيح از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود : يذكر العبد جميع أعماله و ما كتب عليه كأنّه فعله تلك السّاعة ( بنده روز قيامت همه اعمالش را به ياد مى‏آورد و آنچه كه بر او نوشته شده است مانند اينست كه همان ساعت [ روز قيامت موقعى كه اعمالش را بياد مى‏آورد ] انجام داده است . ) ]

96 مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَدْحُوراً . وَ مَنْ أَرَادَ الْأَخِرَةَ وَ سَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً . كُلاًّ نُمِدُّ هَؤُلاَءِ وَ هَؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَ مَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً [ الاسرى آيه 18 تا 20 ] ( هر كس اين دنياى زود گذر را بخواهد ما براى او در همين دنيا آنچه را كه مشيت ما براى كسى كه تعلق بگيرد ، خواهيم داد سپس دوزخ را براى او مقرر خواهيم داشت كه توبيخ شده و مطرود در آن خواهد افتاد .و هر كس آخرت را بخواهد و براى آن بكوشد در حاليكه مؤمن است ،كوشش آنان مورد سپاس خواهد بود . همه آنان [ دنيا طلبان ] و آنان [ آخرت طلبان ] را از عطاء پروردگارت امداد خواهيم كرد و عطاى پروردگار تو ممنوع نبوده است . )

97 وَ قَضَى رَبُّك أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُلْ لَهُمَا اُفٍّ وَ لاَ تَنْهَرْهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلاً كَرِيماً .وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِى صَغِيراً [ الاسرى آيه 29] ( و پروردگار تو حكم كرده است كه نپرستيد مگر او را و [ حكم نموده ] احسان به پدر و مادر را . هنگاميكه در نزد تو يكى يا هر دوى آنها به سن زياد رسيدند براى آنان اف مگو و آنان را طرد مساز و به آنان سخن كريمانه بگو . و بال رحمت را بر آنان فرود آور و بگو اى پروردگار من به آنان ترحم فرما همانگونه كه در كوچكى به من رحم كردند . )

98 وَ لاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنْقِكَ وَ لاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً [ الاسرى آيه 29 ( دستت را بگردنت بسته قرار مده و به كلى [ هم ] باز مكن كه ملامت شده و درمانده بنشينى . )

99 وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ اُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً [ الاسرى آيه 36] ( و تبعيت مكن از آنچه كه علم به آن ندارى ، قطعا گوش و چشم و قلب همه آنها از آنچه كه به آن علم ندارى مسؤول است . )

100 وَ قُلْ لِعِبَادىِ يَقُولُ الَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوّاً مُبِيناً [ الاسرى آيه 53] ( و بگو به بندگانم آن [ سخن‏ها و عقائد ] را بگويند كه بهتر است ، زيرا شيطان ميان آنان القاء عداوت ميكند قطعا شيطان براى انسان دشمنى است آشكار . )

101 وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً [ الاسرى آيه 70] ( ما فرزندان آدم را اكرام نموده و آنانرا در خشكى و دريا به حركت درآورديم و آنانرا از پاكيزه‏ها روزى داديم و آنانرا به مقدارى فراوان از آنچه كه آفريديم برترى داديم . )

102 وَ مَنْ كَانَ فِى هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِى الْأَخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً [ الاسرى آيه 72( و هر كس كه در اين دنيا كور باشد او در آخرت كورتر و گمراه‏تر است . )

103 وَ إِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِىَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَ إِذاً لاَ تَّخَذُوكَ خَلِيلاً . وَ لَوْلاَ أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً .إِذاً لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاتِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً [ الاسرى آيه 73 تا 75] ( و آنان در صدد برآمدند كه ترا از آنچه كه ما به تو وحى كرده‏ايم به اضطراب بيندازند تا غير از آنچه را كه به تو وحى كرده‏ايم به ما افتراء بزنى و در اين صورت ترا دوست خود اتخاذ ميكردند . و اگر ما ترا تثبيت نمى‏كرديم نزديك بود كه چيز اندكى به آنان تكيه كنى . [ اگر چنين كارى صورت ميگرفت ] دو برابر عذاب زندگى و دو برابر عذاب مرگ [ گنهكاران ] را به تو مى‏چشانديم سپس از ما براى خود يارى نمى‏يافتى . )

104 وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقا [ الاسرى آيه 81] ( و به آنان بگو حق آمد و باطل محو شد و قطعا باطل محو شدنى است . )

105 وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى وَ مَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً [ الاسرى آيه 85] ( و از تو درباره روح مى‏پرسند بگو روح از [ عالم ] امر پروردگار من است و از علم به شما داده نشده است مگر اندكى . )

106 إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً [ الكهف آيه 7]( ما آنچه را كه روى زمين است زينتى براى زمين قرار داديم تا مردم را آزمايش كنيم تا [ برگزيده شوند ] آنانكه عمل نيكوتر انجام ميدهند . )

107 إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئىْ لَنَا مِنْ أَمْرِ نَارَ شَداً [ الكهف آيه 10] ( در آن هنگام كه آن جوانمردان به غار پناه بردند ، گفتند : اى پروردگار ما ،براى ما از نزد خود رحمتى عنايت فرما و از امر ما رشدى براى ما آماده فرما . )

108 وَ لاَ تَقُولَنَّ لِشَىْ‏ءٍ إِنِّى فَاعِلٌ ذَلِكَ غَداً إِلاَّ أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسَى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّى لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً [ الكهف آيه 23 و 24] ( و هرگز مگو من فردا آن كار را انجام خواهم داد مگر اينكه [ بگوئى ] مگر مشيت خداوندى بر خلاف باشد و پروردگارت را به ياد بياور هنگاميكه فراموش كردى و بگو باشد كه پروردگار من مرا به نزديكتر از اين درجه به رشد و [ كمال ] هدايت كند . )

109 وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ لاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ كَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً [ الكهف آيه 28] ( و خود را بردبار ساز در هماهنگى [ در راه عبوديت ] با كسانى كه پروردگارشان را صبحگاهان و شامگاهان ميخوانند و تقرب بر او را مى‏خواهند و چشمانت را از آنان تجاوز مده در حاليكه زينت زندگى دنيوى را بخواهى و اطاعت مكن كسى را كه قلبش را از ذكر ما [ به جهت معصيت برگردانديم ] و غافل ساختيم و او از هواى خود پيروى ميكند و كارش افراط گريست . )

110 أَلْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ الْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً [ الكهف آيه 46] ( مال و فرزندان زينت زندگانى دنيوى هستند و باقيات صالحات [ است كه ] در نزد پروردگار تو از جهت پاداش و شايستگى براى آرزو كردن بهتر است . )

111 قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً . الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً [ الكهف آيه 103 و 104] ( به آنان بگو آيا به شما خبر بدهم كه زيانكارترين مردمان كيست . [ آنان ] كسانى هستند كه كوشش و تلاششان در اين دنيا تباه شده است در حاليكه گمان مى‏كنند كه كار خوبى انجام ميدهند . )

112 قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِكَلِمَاتِ رَبِّى لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّى وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً [ الكهف آيه 109] ( بگو به آنان اگر دريا مركبى براى نوشتن مشيت‏هاى پروردگارم باشد دريا تمام ميشود پيش از آنكه كلمات پروردگارم به پايان برسد اگر چه مثل آن دريا را كمك بياوريم . )

113 إِنْ كُلُّ مَنْ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِى الرَّحْمَنِ عَبْداً . لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدّا . وَ كُلُّهُمْ آتِيةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً [ مريم آيه 93 تا 95( هيچ چيزى در آسمانها و زمين نيست مگر اينكه در جريان عبوديت خداوند رحمان است . خداوند آنها را احصاء نموده و شمارش كرده است . و همه آنان روز قيامت منفردا در بارگاه خدا حاضر ميشوند . )

114 إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً [مريم آيه 96] ( قطعا آنانكه ايمان آورده و اعمال نيكو انجام داده‏اند ، خداوند رحمان براى آنان محبتى قرار خواهد داد . )

115 وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكرِى فَإِنَّ لَهُ مَعْيِشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى . قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِى أَعْمَى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً . قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ كَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى [طه آيه 124 تا 126] ( و هر كس از ذكر من اعراض كند قطعا براى او است معيشتى تنگ [ اضطراب انگيز ] و ما او را روز قيامت نابينا محشور ميكنيم . او ميگويد اى پروردگار من ، چرا مرا كور محشور كردى . خداوند پاسخ ميدهد بدانسان كه آيات ما به تو رسيد و تو آنها را فراموش نمودى و همچنين در اين روز تو فراموش ميشوى . )

116 وَ لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقَى [ طه آيه 131] ( و چشمانت [ نگاههايت را ] به آن گروه‏ها درباره امتيازات مضاعف كه به آنان داديم خيره مكن كه براى شكوفائى زندگى دنيوى به آن تبهكاران داده‏ايم تا آنان را درباره آنچه كه داديم در آزمايش قرار بدهيم و روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است . )

117 وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ . لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فَاعِليِنَ . بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ [ الانبياء آيه 16 تا 18] ( و ما آسمان و زمين و آنچه را كه در ميان آن دو است در حال بازيگرى نيافريديم . اگر ميخواستيم آنرا برى لهو [ بازى ] اتخاذ كنيم ، [ عامل لهو را ] از نزد خود اتخاذ مى‏كرديم اگر ميخواستيم چنين كارى را انجام بدهيم . ) [ مرحوم علامه سيد محمد حسين طباطبائي ميگويد : مقصود از اينكه اگر ميخواستيم بازيگرى كنيم بازى را از نزد خود انتخاب ميكرديم . جهان هستى كه خارج از ذات خداوند متعال است ، به جهت پستى و ناچيزى نميتواند براى خداوند وسيله بازى باشد كه نيازمندى خدا را به مخلوقات خود اثبات كند . و اگر بر فرض محال خداوند ميخواست چنان كارى انجام بدهد [ كه محال است ] با شأنى از شؤون ذاتى خود انجام ميداد كه محذور نياز به خارج از ذات را نداشت . و اين بيان فقط براى اثبات نبوت و معاد است كه نتيجه عدم بازى خدا به وسيله آفرينش هستى است . اين مطلب متين است . (تفسير الميزان ج 14 تفسير آيه فوق) ]

118 لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ [ الانبياء آيه 23 ] ( او [ خدا ] از آنچه كه ميكند مسؤول نيست و آنان [ مردم ] مسؤولند . )

119 أَوَ لَمْ يَرَ الَّذيِنَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَىْ‏ءٍ حَىٍّ أَفَلاَ يُؤْمِنُونَ [ الانبياء آيه 30] ( آيا آنانكه كفر ورزيده‏اند ، نديده‏اند كه آسمانها و زمين بسته [ متراكم ] بود ما آن دو را باز كرديم و هر موجود زنده را از آب به وجود آورديم آيا ايمان نخواهند آورد . )

120 وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِى الصَّالِحُونَ [ الانبياء آيه 105] ( قطعا ما در زبور بعد از ذكر نوشتيم كه زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد . )

121 أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِى الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا اَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ [ الحج آيه 46] ( آيا در روى زمين سير نكرده‏اند تا براى آنان دلهائى باشد كه به وسيله آنها تعقل كنند يا براى آنان گوشهائى باشد كه به وسيله آنها بشنوند ،[ حقيقت اينست كه ] چشمها نابينا نميشوند ولى دلهائى كه در سينه‏ها است كور ميگردند . )

122 وَ لاَ نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا [ المؤمنون آيه 62] ( و ما هيچ نفسى را مكلف نميكنيم مگر به مقدار قدرت او . )

123 وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَائَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ . . . [ المؤمنون آيه 71 ] ( و اگر حق از هوى‏هاى آنان پيروى كند قطعا آسمانها و زمين و هر كه در آنست فاسد ميگردد . )

124 وَ هُوَ الَّذِى أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَا تَشْكُرُونَ [ المؤمنون آيه 78 ( و او است خداوندى كه براى شما گوش و چشمان و دلها را ايجاد كرده است اندكى از شما شكر ميگزارند . )

125 حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمَ يُبْعَثُونَ [ المؤمنون آيه 100] ( تا آنگاه كه بيكى از آنان مرگ فرا رسد ميگويد : اى خداى من ، مرا برگردانيد ، باشد كه در آنچه از خود باقى ميگذارم عمل صالح انجام بدهم [ به او گفته ميشود ] : هرگز ، اين سخنى است كه ميگويد و از دنبال [ زندگى ] آنان عالم برزخ است ، تا روزى كه مبعوث ميشوند . )

126 إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِى الَّذيِنَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِى الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ [ النور آيه 19] ( قطعا براى آن كسانيكه ميخواهند پديده‏هاى زشت را در ميان كسانيكه ايمان آورده‏اند اشاعه بدهند عذابى است دردناك در دنيا و آخرت و خداوند ميداند و شما نميدانيد . )

127 أَللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ أَلْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَةٍ أَلزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لاَ شَرْقِيَّةٍ وَ لاَ غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتَهَا يُضِى‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عَلِيمٌ [ النور آيه 35] ( خداوند نور آسمانها و زمين است ، مثل نور او مانند جايگاه چراغى است كه چراغ در آن نهاده شده و آن چراغ در شيشه‏اى شفاف قرار گرفته و آن شيشه گوئى ستاره درى است كه از درخت مبارك زيتون كه نه شرقى است و نه غربى روشن ميشود ، روغن زيتون آن روشنائى ميدهد اگر چه آتشى با آن تماس نگرفته باشد ، نورى بر نور ، خداوند هر كس را بخواهد به نور خود هدايت ميكند و خداوند براى مردم مثل‏ها ميزند و خداوند به همه چيز دانا است . )

128 رِجَالٌ لاَ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَنْ ذِكِرِ اللَّهِ وَ أَقَامِ الصَّلَوةِ وَ اِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ . لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ . وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ . أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِى بَحْرٍ لُجّىٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ [ النور آيه 37 تا 40 ] ( مردانى كه نه تجارت آنانرا از ذكر خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات مشغول ميسازد و نه خريد و فروش ، [ آنان ] از روزى ميترسند كه دلها و چشمان دگرگون ميشوند تا خداوند بهترين پاداش به عمل آنان عنايت كند و از فضل خود به آنان بيفزايد و خداوند به هر كس مشيتش تعلق يابد بدون محاسبه روزى ميدهد . و آنانكه كفر ورزيده‏اند اعمالشان مانند شوره‏زارى در دشت هموار است كه آدم تشنه گمان ميكند آب است تا آنگاه كه به آن شوره زار ميرسد چيزى نمى‏يابد [ زمينى بى‏آب مى‏بيند ] و خدا را در آنجا [ در پايان اعمال تباهش ] مى‏بيند و حساب او را به او ميدهد و خداوند حسابگر سريع است . يا [ اعمال آنان ] مانند ظلماتى است در دريائى ژرف كه ساحلى براى آن ديده نميشود ، موجى بر آن دريا سر ميكشد ، موجى ديگر بالاى آن بر مى‏آيد ، ابرى بالاى آن موج ، ظلماتى بعضى بالاى بعضى ديگر ، اگر دستش را بيرون بياورد [ از شدت تاريكى ] آنرا نخواهد ديد و هر كس كه خدا نورى براى او قرار نداد ، براى او نورى نيست . )

129 أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً [ الفرقان آيه 43] ( آيا مى‏بينى كسى را كه هواى [ هوس ] خود را خداى خود قرار داده است ،آيا تو وكيل او ميباشى . )

130 وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذيِنَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً . وَ الَّذيِنَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِيَاماً . وَ الَّذيِنَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاماً . إِنَّهَا سَائَتْ مُسْتَقَرّاً وَ مُقَاماً . وَ الَّذيِنَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَاماً . وَ الَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ وَ لاَ يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لاَ يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَاماً . يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهَاناً إِلاَّ مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَاوُلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً . وَ مَنْ تَابَ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَاباً . وَ الَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّوا بِالْلَّغْوِ مَرّوا كَرَاماً . وَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمّاً وَ عُمْيَاناً . وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّيَاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً . اُولَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَ سَلاَماً . خَالِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَ مُقَاماً . قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّى لَوْ لاَ دُعَائُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَاماً [ الفرقان آيه 63 تا 77( و بندگان خدا كسانى هستند كه بر زمين با فروتنى راه ميروند و هنگاميكه نادانان آنان را مخاطب قرار دادند درود ميگويند . و كسانيكه براى پروردگارشان شب را در سجده و قيام به بامداد ميرسانند . و آنان هستند كه ميگويند : اى پروردگار ما ، عذاب دوزخ را از ما برگردان زيرا عذاب دوزخ زيانكارى است . دوزخ قرارگاه و جايگاه بديست .

و آنان هستند كه هنگاميكه انفاق كنند اسراف ننمايند و بخل نورزند و حد معتدل ميان آنرا انتخاب ميكنند . و آنانند كه خداى ديگرى را با خداى يگانه نمى‏خوانند و نفسى را كه خدا تعدى به آنرا تحريم كرده است نميكشند مگر از روى حق و آنان مرتكب زنا نميشوند و هر كس كه آن كار زشت را مرتكب شود گرفتار مجازات ميگردد . روز قيامت عذاب او چند برابر ميشود و با پستى در آن عذاب جاودان مى‏ماند .

مگر كسى كه توبه كند و ايمان بياورد و عمل صالح انجام بدهد ، پس آنان هستند كه خداوند گناهانشان را به حسنات تبديل مينمايد و خداوند بخشاينده و مهربان است . و هر كس كه از گناهان بازگشت كند باز گشتى به سوى خدا مينمايد . و آنان كسانى هستند كه در مجالس باطل و ناشايست حاضر نميشوند [ در تفسير كلمه زور كه در منابع مربوط به غناء نيز آمده است مطالبى گفته شده است .شيخ ابو على طبرسى در مجمع البيان ج 7 ص 181 چنين ميگويد : « زور عبارتست از مجالس باطل كه شامل مجالس غنا ، نيز ميشود و فحش و زشت گوئى . ضحاك ميگويد : زور يعنى شرك . زجاج گفته است : زور در لغت دروغ است و دروغى بالاتر از شرك نيست . از محمد بن سيرين نقل شده است كه زور عيدهاى كفار اهل ذمه است و مجاهد زور را به غناء تفسير كرده است و اين تفسير از امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهما السلام نقل شده است . على بن طلحه زور را به شهادت دروغين تفسير نموده است » به نظر ميرسد زور معناى جامعى دارد كه همان بى‏اصل و بى‏اساس و باطل است كه همه مفاهيم منقوله در بالا مصاديق آن ميباشند . )]

و هنگاميكه از جايگاه ارتكاب گناه بگذرند مانند اشخاص كريم [ كه از زشتى‏ها رويگردانند ] ميگذرند . و آنان كسانى هستند كه اگر به آيات پروردگارشان تذكر داده شوند در برابر آنها كر و كورنمى‏افتند . و آنان كسانى هستند كه ميگويند اى پروردگار ما ، از همسران و فرزندانمان براى ما روشنائى ديدگان عنايت فرما و ما را براى مردم با تقوى [ كه پس از اين مى‏آيند ] طلايه دار و قابل اقتدا بفرما . آنان هستند كه در برابر صبرى كه كرده‏اند غرفه پاداش داده ميشوند و تحيت و درود در آنجا در مى‏يابند . در آن جايگاه مبارك جاودانند كه قرارگاه و اقامتگاه نيكوئى است . بگو به آنان پروردگار من چه اعتنائى به شما دارد جز اينكه شما را [ به دين كمال بخش ] دعوت كند ، شما دين و رسول خدا را تكذيب كرده‏ايد كه به زودى مجازات تكذيب كردن شما را خواهد گرفت . )

131 وَ لاَ تُخْزِنِى يَوْمَ يُبْعَثُونَ . يَوْمَ لاَ يَنْفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ . إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليِمٍ [ الشعراء آيه 88 و 89] ( پروردگارا ، و مرا روزى كه مردم مبعوث خواهند شد رسوا مفرما .روزى كه نه مال سودى خواهد داد و نه فرزندان مگر كسى كه به بارگاه خداوندى با قلبى سليم وارد شود . )

132 وَ الشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ . أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِى كُلِّ وَادٍ يَهيِمُونَ .وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لاَ يَفْعَلُونَ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ [ الشعراء آيه 224 تا 227] ( و شعراء كسانى هستند كه گمراهان از آنان تبعيت مى‏كنند . آيا نديده‏اى كه آنان در هر وادى كلافه ميگردند . و آنان ميگويند چيزى را كه آنرا انجام نميدهند . مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالحه انجام بدهند و ذكر خداوندى را فراوان به جاى آورند و طلب يارى نمايند [ به وسيله شعر براى رسول خدا ( ص ) ] پس از آنكه مظلوم شده‏اند و بزودى ستمكاران خواهند دانست كه رو به چه سرنوشتى ميگردند . )

133 وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ [ النمل آيه 14] ( و آن تبهكاران آيات خداوندى را [ با زبان ] منكر شدند در حاليكه نفس‏هاى آنان به آن آيات يقين داشت [ اين نابكارى آنان ] از روى ظلم و اعتلا طلبى بود ، پس بنگر كه چگونه بود عاقبت مفسدين . )

134 فَانْظُرُ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ .فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ [ النمل آيه 51 و 52 ] ( بنگر كه عاقبت حيله‏گرى آنان چگونه بود ما همگى آنان را و قومشان نابود كرديم . [ اكنون خانه‏هاى آنان به سبب ستمى كه كردند خالى است .قطعا در اين جريان [ كنش واكنش ، عمل و نتيجه ] آياتى است براى كسانيكه ميدانند . )

135 وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ [ القصص آيه 5] ( و ما ميخواهيم به كسانى كه در روى زمين مستضعف شده‏اند احسان نمائيم و آنان را پيشوايانى قرار بدهيم و آنان را وارثان زمين نمائيم . )

136 وَ مَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِى اُمِّهَا رَسُولاً يَتْلُواعَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَ مَا كُنَّا مُهْلِكِى الْقُرَى إِلاَّ وَ أَهْلُهَا ظَالِمُونَ [ القصص آيه 59] ( پروردگار تو هلاك كننده آباديها نبوده است مگر اينكه در مركز آنها رسولى را مبعوث ميكرد كه بمردم آن آباديها آيات ما را تلاوت مينمود و ما آباديها را هلاك نميكرديم مگر اينكه مردم آنها ستمكار بودند . )

137 وَ ابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدّارَ الْآخِرَةَ وَ لاَ تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ أَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِى الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ [ القصص آيه 77] ( و در آنچه كه خداوند به تو داده است سراى آخرت را طلب كن و نصيب خود را از دنيا فراموش مكن و نيكى [ يا احسان ] كن چنانكه خداوند به تو نيكى [ يا احسان ] نموده است و خواهان فساد در روى زمين مباش قطعا خداوند فساد كنندگان را دوست نميدارد . )

138 تِلْكَ الدَّارُ الْأَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذيِنَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِى الْأَرْضِ وَ لاَ فَسَاداً وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ [ القصص آيه 83] ( و آن سراى آخرت را از آن كسانى قرار ميدهيم كه در روى زمين نه اعتلائى ميخواهند و نه فسادى و عاقبت از آن مردم با تقوى است . )

139 أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لاَ يُفْتَنُونَ [ العنكبوت آيه 2] ( آيا مردم گمان كرده‏اند كه رها شده‏اند كه بگويند ما ايمان آورديم و آنان در آزمايش قرار نگيرند . )

140 وَ مَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْأَخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ [ العنكبوت آيه 64] ( و نيست اين زندگانى دنيوى مگر اشتغال به پديده‏هاى بى‏اساس و بازيگرى و فقط سراى آخرت است كه حيات حقيقى است اگر ميدانستند . )

141 يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الْأَخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ [ الروم آيه 7] ( آنان ظاهرى از زندگى دنيوى را ميدانند و آنان از حيات اخروى غافلند . )

142 ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ أَسَاؤُا السُّوأىَ أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَ كَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِؤُنَ [ الروم آيه 10] ( سپس پايان كار كسانى كه مرتكب بدى شدند اين بود كه آيات خداوندى را تكذيب نموده و به آن آيات استهزاء كردند . )

143 وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ [ الروم آيه 21] ( و از آيات خداوندى اينكه براى شما از خودتان همسرانى آفريد تا با آنها آرامش بگيريد و ميان شما و داد و مهربانى قرار داد در اين خلقت آياتى است براى قومى كه به تفكر مى‏پردازند . )

144 فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيِفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدَّيِنُ الْقَيِّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ . مُنيِبِينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلَوةَ وَ لاَ تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ . مِنَ الَّذيِنَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كَانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ [ الروم آيه 30 تا 32] ( روى خود را براى دين الهى متوجه و برپا ساز دينى كه مطابق فطرتى است كه خداوند مردم را بر مبناى آن آفريده است ، خلقت خداوندى را تبديلى نيست ، اينست دين قوام بخش [ و برپا دارنده روح آدمى ] و لكن اكثر مردم نميدانند . [ رو به دين الهى باشيد ] در حاليكه به خدا بازگشت مى‏كنيد و نماز را اقامه كنيد و از مشركين مباشيد . از آن كسانى كه دين خود را متفرق ساختند و به صورت گروه‏هائى درآمدند و هر دسته‏اى به آنچه در نزد خود دارند شادمانند . )

145 ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ لِيُذيِقَهُمْ بَعْضَ الَّذِى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ [ الروم آيه 41] ( فساد در خشكى و دريا پديدار گشت به جهت آنچه كه دستهاى مردم [ از فسق و تباهى ] اندوخته بودند تا خداوند برخى از اعمال آنانرا به آنان بچشاند باشد كه به سوى خدا برگردند . )

146 فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِى الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِكَ لَمُحْيِى الْمَوْتَى وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديِرٌ [ الروم آيه 50] ( بنگر به آثار رحمت خداوندى كه چگونه زمين را پس از مرگش احياء مى‏كند و خداوند است كه زنده كننده مرده‏ها است و او است بر هر چيز توانا . )

147 وَ لَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ حَمِيدٌ [ لقمان آيه 12] ( و ما به لقمان حكمت داديم اينكه سپاس بگزار خدا را و هر كس خدا را سپاسگزار باشد ، سپاس براى خويشتن ميگزارد و هر كس كه كفر بورزد قطعا خداوند بى‏نياز و شايسته حمد است . )

148 وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِأَبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَىَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٍ عَظِيمٌ [ لقمان آيه 13] ( و لقمان در هنگام پند به فرزندش ، گفت اى فرزند من ، به خدا شرك مورز ،زيرا شرك ظلمى است بزرگ . ) يَا بُنَىَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِى صَخْرَةٍ أَوْ فِى السَّمَاوَاتِ أَوْ فِى الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ [ لقمان آيه 16] ( اى فرزند من ، اگر اعمال انسانى به مقدار دانه‏اى از خردل [ هم ] باشد خواه در ميان صخره‏اى قرار بگيرد ، يا در آسمانها يا در زمين باشد ، خدا آنرا خواهد آورد قطعاً خداوند لطيف و آگاه است . ) يَا بُنَىَّ أَقِمِ الصَّلَوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ [ لقمان آيه 17] ( اى فرزند من ، نماز را برپا دار و امر به معروف و از منكر نهى كن و به آنچه بر تو اصابت كند شكيبا باش ، قطعا شكيبائى از تصميم صحيح در امور است . )وَ لاَ تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لاَ تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ [ لقمان آيه 18] ( [ از روى تكبر ] رويت را از مردم مگردان و بر روى زمين با كبر حركت مكن قطعا خداوند هيچ متكبر و صاحب نخوت را دوست نميدارد . ) وَ اقْصِدْ فِى مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرٍ [ لقمان آيه 19] ( در راه رفتن معتدل باش و از صدايت بكاه ، زيرا زشت‏ترين صداها ،صداى خران است . )

149 وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَ إِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ [ لقمان آيه 22] ( و هر كس با دين خالص روى خود را به خدا تسليم كند در حاليكه نيكوكار است به طناب محكم خداوندى چنگ زده و عاقبت امور به سوى خدا است . )

150 مَا خَلْقُكُمْ وَ لاَ بَعْثُكُمْ إِلاَّ كَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصيِرٌ [ لقمان آيه 28] ( نيست آفرينش و محشور شدن شما مگر مانند نفس واحده قطعا خداوند شنوا و بينا است . )

151 أَلَّذِى أَحْسَنَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ خَلْقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ . ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ . ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَا تَشْكُرُونَ 1 ( خداونديكه آفرينش هر چيزى را نيكو ساخت و خلقت انسان را از گل شروع كرد و سپس نسل او را از برگزيده‏اى از آب ضعيف قرار داد .سپس او را ساخت و از روح خود در او دميد و براى شما گوش و چشمان و دلهائى قرار داد ، اندكى از شما شكر ميگزاريد . )

152 فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا اُخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ [ السجدة آيه 7 تا 9] ( و هيچ نفسى نميداند آن پاداش روشنائى بخش چشمها را كه در برابر آنچه عمل ميكردند براى آنان مخفى [ نگاهداشته شده ] است . )

153 مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِى جَوْفِهِ [ السجده آيه 17] ( خداوند براى هيچ مردى دو قلب در درونش قرار نداده است . )

154 لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً [ الاحزاب آيه 4] ( قطعا براى شما در رسول خدا [ صلى اللّه عليه و آله و سلم ] پيروى نيكوئى است براى كسى كه اميد به خدا و روز واپسين دارد و خدا را بسيار ذكر كند . )

155 مَنِ الْمُؤْمِنيِنَ رَجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْديِلاً [ الاحزاب آيه 21( از مردم با ايمان مردانى هستند كه به آنچه با خدا پيمان بستند وفا كردند كسانى از آنان كار خود را به پايان رساندند [ چشم از اين دنيا بستند ] و برخى از آنان در انتظارند و عهدى را كه با خدا بسته بودند دگرگون نساختند . ) 156 إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً [ الاحزاب آيه 33 .] ( جز اين نيست كه خداوند مى‏خواهد پليدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاكيزه گرداند . ) [ در تفسير مجمع البيان در تفسير سوره الاحزاب تفسير آيه فوق چنين آمده است ابو سعيد الخدرى و انس بن مالك و وائلة بن الاسقع و عائشة و ام سلمه گفته‏اند : آيه مخصوص به رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام است . ابو حمزه ثمالى از شهر بن حوشب از ام سلمه :قالت جائت فاطمة إلى النّبىّ صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تحمل حريرة لها فقال ادعى زوجك و ابنيك فجائت بهم فطعموا ثمّ ألقى عليهم كساء له خيبريّا فقال الّلهمّ هؤلاء أهل بيتى و عترتى فاذهب عنهم الرّجس و طهرّهم تطهيرا فقلت يا رسول اللَّه و أنا معهم ؟ قال أنت على خير .( ام سلمه ميگويد فاطمه عليها السلام به نزد پيامبر ( ص ) آمد در حاليكه حريره‏اى با خود داشت ، پيامبر فرمود همسر و دو فرزندت را دعوت كن بيايند ، فاطمه عليها السلام آنان را آورد و آن حريره را خوردند سپس عبادى خيبرى كه داشت روى آنها انداخت و گفت خدايا ،اينان اهل بيت من و عترت من هستند ، پليدى را از آنان ببر و آنانرا پاك و پاكيزه فرما ، من گفتم : اى رسول خدا من هم با آنان هستم ؟ فرمود : تو به خيرى . ) سيد ابو الحمد با اسناد خود از محمد بن المنكدر از جابر ميگويد اين آيه درباره]

157 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً . وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيِلاً .هُوَ الَّذِى يُصَلِّى عَلَيْكُمْ وَ مَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنيِنَ رَحِيماً . تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلاَمٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً كَرِيماً [ الاحزاب آيه 41 تا 44] ( اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خدا را بسيار ذكر كنيد ، و او را صبحگاه و شامگاه تسبيح بگوئيد . او است كه بر شما درود و مغفرت مى‏فرستد و فرشتگانش نيز تا شما را از ظلمات بيرون آورده و به نور داخل كند و خداوند بر مردم با ايمان رحيم است . تحيت آنان روزيكه او را ديدار مى‏كنند سلام است و خداوند پاداش نيكوئى براى آنان آماده فرموده است . )

158 يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً . وَ دَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُنِيراً [ الاحزاب آيه 45 و 46] ( اى پيامبر ، ما ترا شاهد و بشارت دهنده و تهديد كننده فرستاديم . و ترا دعوت كننده به سوى خدا با اذن خداوندى و چراغى روشنگر به رسالت برانگيختيم . )

159 وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ [ سبأ آيه 28 ] ( و ما ترا نفرستاديم مگر براى همه مردم بشارت دهنده و تهديد كننده و لكن اكثر مردم نميدانند . )

160 إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است . در روايتى از زاذآن از حسن بن على عليهما السلام نيز به پنج نفر آل عبا تفسير شده است . )وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً [ الاحزاب آيه 72] ( ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم آنها از حمل آن امانت امتناع نموده و ترسيدند و انسان آنرا حمل كرد ، او ستمكار و نادان بود . )

161 قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَىْ عَذَابٍ شَدِيدٍ . قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ شَهِيدٌ [سبأ آيه 46 و 47] ( بگو به آنان جز اين نيست كه من شما را به يك كلمه پند ميدهم اينكه قيام كنيد براى خدا دو به دو و يك به يك ، سپس به تفكر بپردازيد كه رفيق شما [ رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم ] جنونى ندارد ، من نيستم مگر تهديد كننده شما در برابر عذابى سخت . بگو به آنان هر پاداشى كه از شما بخواهم براى خود شما است [ محبت و اعتقاد به ذوى القربى اهل بيت عصمت موجب تقرب انسان به خدا است ] پاداش من نيست مگر بر خدا و او است شاهد همه چيز . )

162 إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذيِنَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَكْرُ اُولئِكَ هُوَ يَبُورُ [ الملائكة آيه 10] ( به سوى خداوندى صعود ميكند كلمه‏هاى پاكيزه ، و عمل صالح است كه آنها را به سوى خدا بالا ميبرد [ يا و عمل صالح را خداوند بالا ميبرد ] و كسانيكه مكر پردازى در عمل به گناهان ميكنند براى آنان عذابى است سخت و حيله‏گرى آنان از بين ميرود . )

163 يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ [ الملائكه آيه 15] ( اى مردم شمائيد كه نيازمند بارگاه خداوندى هستيد و خدا است كه بى‏نياز و شايسته حمد است . )

164 ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ [ الملائكه آيه 32] ( سپس ما كتاب را براى برگزيدگانى از بندگانمان واگذار كرديم ، جمعى از آنان ستمكار خويش بودند و گروهى ديگر ميانه‏رو و دسته‏اى از آنان سبقت كننده در خيرات با اذن خداوندى و اين سبقت است كه فضيلت بزرگى است . )

165 أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِى آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ .وَ أَنِ اعْبُدُونِى هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ [ يس آيه 60 و 61] ( اى بنى‏آدم ، آيا از شما پيمان نگرفتم به اينكه شيطان را پرستش نكنيد ،زيرا شيطان براى شما دشمنى است آشكار . و به اينكه مرا بپرستيد اينست صراط مستقيم . )

166 وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِى الْعِظَامَ وَ هِىَ رَمِيمٌ .قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِى أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ . أَلَّذِى جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ . أَ وَ لَيْسَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ . إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونَ . فَسُبْحَانَ الَّذِى بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ [ يس آيه 78 تا 83] ( [ اين انسان ناآگاه ] براى ما مثل زده اصل خلقتش را فراموش نموده ميگويد كيست كه استخوانهائى را كه پوسيده است زنده خواهد كرد . بگو [ به آنان ] آن كسى آنها را زنده خواهد كرد كه براى اولين بار آنها را به وجود آورده است و او به همه چيز دانا است و خداوندى كه از درخت سبز براى شما آتشى قرار داد كه شما آنرا شعله‏ور ميسازيد . آيا آن خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده است قدرت ندارد كه مثل آنها را بيافريند آرى و او است خلاق دانا . امر او جز اين نيست كه اگر چيزى را بخواهد ،به آن ميگويد : باش و آن چيز به وجود مى‏آيد . پس پاكيزه خداوندى كه ملكوت همه اشياء در دست او است و به سوى او برميگرديد . )

167 وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ . إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ .وَ إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ [ الصافات آيه 171 تا 173] ( و مشيت ما به بندگان مرسل ما سبقت كرده است . فقط آنان هستند يارى شدگان . و فقط لشكر ما هستند كه پيروزند . )

168 وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ [ الحجر آيه 85] ( و ما نيافريديم آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان آنها است مگر بر حق . )

169 قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِى . فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذيِنَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلاَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ [ الزمر آيه 14 و 15( بگو من خدايم را مى‏پرستم در حاليكه دينم را با اخلاص به او عمل مى‏كنم . شما [ هم ] هر چيز جز خدا را كه بخواهيد عبادت كنيد ، بگو زيانكاران كسانى هستند كه نفس‏هاى خود و دودمان‏شان را در روز قيامت در خسارت فرو برده‏اند آگاه باشيد همانست خسارت آشكار . )

170 فَبَشِّرْ عِبَادِ . الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ اُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ اُولئِكَ هُمْ اُولُوا الْأَلْبَابِ [ الزمر آيه 17 و 18] ( بشارت بده به بندگانم كسانى كه سخن را ميشنوند و بهترين آن را تبعيت مى‏كنند آنان هستند كه خدا هدايتشان كرده است و آنان هستند كه خردمندانند . )

171 أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ [ الزمر آيه 36] ( آيا خداوند بنده خود را كفايت نميكند . )

172 وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مَا فِى الْأَرْضِ جَميِعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدُوا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ بَدَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ [ الزمر آيه 47] ( و اگر كسانى كه ظلم كرده‏اند همه آنچه را كه در زمين است به اضافه مثل آن در اختيار داشتند ، فديه ميدادند [ فدا ميكردند ] كه از عذاب سخت در روز قيامت نجات پيدا كنند و آشكار شد [ در آنروز ] براى آنان چيزى كه حساب نميكردند . )

173 قُلْ يَا عِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفَورُ الرّحِيمُ [ الزمر آيه 53] ( بگو اى بندگان من كه بخويشتن اسراف كرده‏ايد از رحمت خداوندى نا اميد مباشيد ، زيرا خداوند همه گناهان را مى‏بخشد قطعا او است بخشاينده و مهربان . )

174 وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ . . . [ المؤمن آيه 60] ( و پروردگار شما گفت بخوانيد مرا استجابت كنم شما را . )

175 إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِى كُنْتُمْ تُوعَدُونَ [ فصلت آيه 30] ( كسانيكه گفتند پروردگار ما اللّه است سپس بر همين قول استقامت ورزيدند فرشتگان بر آنان نازل ميشوند [ و به آنان ميگويند ] نترسيد و اندوهگين مباشيد و بشارت باد بر شما بهشتى كه به شما وعده داده ميشد . )

176 سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِى الاَفَاقِ وَ فِى أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ شَهِيدٌ [ فصلت آيه 53] ( ما براى آنان بزودى آيات خود را در جهان عينى و در نفوس آنان نشان خواهيم داد تا آشكار شود كه او است حق . آيا براى [ روشن ساختن وجود ] پروردگارت كافى نيست كه او بر همه چيز شاهد است . )

177 شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَ مَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى أَنْ أَقيِمُوا الدِّينَ وَ لاَ تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِى إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِى إِلَيْهِ مَنْ يُنيِبُ . وَ مَا تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا جَائَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ . . . فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَمَا اُمِرْتَ وَ لاَ تَتَّبِعْ أَهْوَائَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ ، أَللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ لاَ حُجَّةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ [ الشورى آيه 13 تا 15] ( براى شما از دين همان را تشريع نموده است كه به نوح و آنچه كه بر تو وحى كرديم و آنچه كه به ابراهيم و موسى و عيسى توصيه نموديم اينست كه دين را برپا داريد و در دين پراكنده نشويد ، آنچه كه شما به آن دعوت مى‏كنيد بر مشركان سنگين است ، خداوند هر كس را كه بخواهد براى خود بر مى‏گزيند و هدايت ميكند به سوى خود كسى را كه بازگشت به سوى او نمايد . و متفرق نشدند مگر پس از آنكه براى آنان علم رسيده بود .

اين پراكندگى از روى تجاوز ميان آنان به وجود آمد . و به همين جهت دعوت [ به سوى خدا ] كن و استقامت بورز همانگونه كه به تو امر شده است و از هواهاى آنان تبعيت مكن . و به آنان بگو من ايمان آورده‏ام به كتابى كه خدا فرستاده است و من مأمور شده‏ام كه ميان شما عدالت برقرار كنم ، خدا است پروردگار ما و پروردگار شما ، از آن ما است اعمال ما و از آن شما است اعمال شما ميان ما و شما حجتى نمانده است ، خدا ما را با هم جمع خواهد كرد و حركت و سرنوشت به سوى او است . )

178 وَ كَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِى قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَائَنَا عَلَى اُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ . قَالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدىَ مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آبَائَكُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ . فَانْتَقَمْنَامِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ [ الزخرف آيه 23 تا 25 ] ( و همچنان ما هيچ تبليغ كننده‏اى را پيش از تو در يك آبادى نمى‏فرستاديم مگر اينكه خود كامگان آنها ميگفتند ما پدرانمان را بر عقيده‏اى يافتيم و ما از آثار آنان پيروى ميكنيم . [ آن پيامبر ] گفت آيا اگر چه من هدايت كننده‏تر از آنچه را كه پدرانتان را معتقد به آن يافتيد آورده باشم ، [ آن تبهكاران ] گفتند ما به آنچه كه شما براى آن فرستاده شديد كافريم . پس ما از آنان انتقام گرفتيم ، پس بنگر كه چه شد عاقبت تكذيب كنندگان . )

179 كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ . وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ كَرِيمٍ . وَ نَعْمَةٍ كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ . كَذَلِكَ وَ أَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِينَ . فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا كَانُوا مُنْظَرِينَ [ الدخان آيه 25 تا 29] ( چقدر باغها و چشمه سارهائى را كه رها كردند [ و رفتند ] و زراعت‏ها و مقام عزيز و نعمتى كه در آن برخوردار بودند [ از خود گذاشتند و رفتند ] ،همچنان ما آنها را به قومى ديگر واگذار نموديم آسمان و زمين براى آنان نگريستند و كسى هم انتظار آنان را نكشيد . )

180 أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْديِهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ .وَ قَالُوا مَا هِىَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا يُهْلِكُنَا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ مَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ [ الجاثية آيه 23 تا 24] ( آيا ديده‏اى كسى را كه هوايش را خداى خود قرار داده و او را بر مبناى علمش گمراه نموده و مهر به گوشش و قلبش زده و بر ديده‏اش پرده‏اى قرار داده است ، كيست كه پس از خدا او را هدايت كند آيا متذكر نميشويد .[ و آن تبهكاران ] گفتند نيست مگر همين حيات دنيوى كه مى‏ميريم و زنده ميشويم و هلاك نميكند ما را مگر دهر و آنان به اين ادعا علمى ندارند ، آنان فقط گمانى مى‏كنند . )

181 وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ اُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَثُونَ شَهْراً حَتّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعيِنَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِى أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِى أَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَ عَلَى وَالِدَىَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَ أَصْلِحْ لِى فِى ذُرِّيَّتِى إِنِّى تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّى مِنَ الْمُسْلِمِينَ [ الاحقاف آيه 15] ( و ما وصيت كرديم انسان را كه درباره پدر و مادرش احسان كند مادرش او را با ناگوارى حمل و با ناگوارى وضع نمود و مدت حمل و بازگرفتن او از شير سى ماه است تا آنگاه كه به رشد خود رسيد و به چهل سالگى كه بالغ شد ، گفت پروردگارا ، الهامم كن كه نعمتى را كه به من و به والدينم عنايت فرموده‏اى سپاس بگزارم و عملى صالح انجام دهم كه تو از آن راضى باشى [ و خداوندا ] ، اولاد مرا اصلاح كن من بازگشت به تو نموده و من يكى از مسلمانان هستم . )

182 وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِى حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِى الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِمَا كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ [ الاحقاف آيه 20 ] ( و روزى كه كافران بر آتش عرضه ميشوند [ به آنان گفته ميشود ] شما ( سرمايه‏ هاى پاكتان را در زندگى دنيوى خود از بين برديد و از آنها برخوردار گشتيد ، در نتيجه امروز با عذاب پست كننده‏اى مجازات خواهيدشد به سبب استكبارى كه بنا حق در زمين به راه انداختيد و بدانجهت كه مرتكب فسق مى‏گشتيد . )

183 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنَوُا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ [ محمد ( ص ) آيه 7] ( اى مردمى كه ايمان آورده‏ايد اگر خدا را يارى كنيد او شما را يارى خواهد كرد و قدمهاى شما را ثابت خواهد داشت . )

184 أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَائَهُمْ [محمد ( ص ) آيه 14] ( [ آيا مساوى است ] كسى كه بر دليلى روشن از پروردگارش [ زندگى مى‏كند ] با كسى كه عمل زشتش براى او آراسته و از هواهاى خود تبعيت مينمايد . )

185 مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهارٌ مِنْ مَآءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهَارٌ مِنْ لَبَنِ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَ أَنْهَارٌ مَنْ عَسَلٍ مُصْفىًّ وَ لَهُمْ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِى النَّارِ وَ سُقُوا مَاءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعَائَهُمْ [ محمد ( ص ) آيه 15] ( مثل بهشتى كه به مردم با تقوى وعده داده شده است [ چنين است : ] در آن بهشت چشمه‏سارهايى است از آب بى‏تغير و چشمه‏سارهايى از شيرى كه طعمش دگرگون نشده است و چشمه‏سارهايى از شراب كه لذتى است براى آنانكه مى‏آشامند و چشمه‏سارهائى از عسل شهد و براى آنان در آن بهشت از هرگونه ميوه‏ها است و مغفرتى از پروردگارشان [ آيا وضع اين سعادتمندان ] مانند كسى است كه در آتش جاودان بوده و از آب بسيار داغ سيراب شده و اجزاء درونى او را پاره پاره كرده است . )

186 إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديِهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهُ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً [ الفتح آيه 10] ( كسانيكه با تو بيعت مى‏كنند جز اين نيست كه آنان با خدا بيعت مى‏كنند دست خداوندى بالاى دست آنان است و هر كس بعد از بيعت با تو آنرا نقض كند ، در حقيقت به ضرر خودش نقض مينمايد و هر كس كه وفا كند به پيمانى كه با خدا بسته است خداوند پاداشى بزرگ به او ميدهد . )

187 مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذيِنَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً سيِمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِى التَّوْرَاتِ وَ مَثَلُهُمْ فِى الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَأَزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوىَ عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغيِظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذيِنَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً [ الفتح آيه 29] ( محمد ( ص ) فرستاده خدا و كسانى كه با او هستند در برابر كفار سخت و ميان خودشان به همديگر مهربانانند مى‏بينى آنانرا در حال ركوع و سجود كه از خداوند فضل و رضوان مى‏طلبند علامت آنان اثر سجده‏ها درويشان است ،و آنست مثل آنان در تورات و مثل آنان در انجيل مانند زرعى است كه جوجه‏ها [ شاخه‏هاى پيرامون ريشه و برگ‏ها ] ى خود را بيرون آورد و آنرا تقويت نمود پس آن زرع قدرت يافت و برساقه‏هاى خود ايستاد[ به طوريكه ] كشاورزان را به شگفتى واميدارد ، تا كفار از روييدن و نيرومند شدن ياران پيامبر به خشم آيند ، خداوند كسانى از آنان را كه ايمان آورده و اعمال صالحه انجام داده‏اند بخشايش و پاداشى بزرگ وعده داده است . )

188 وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنيِنَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِى تَبْغِى حَتَّى تَفِى‏ءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَائَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ . إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخْوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ [ الحجرات آيه 9 و 10] ( و اگر دو گروه از مؤمنان به كشتار يكديگر برخاستند ما بين آن دو را اصلاح كنيد ، پس اگر يكى از آن دو تعدى بر ديگرى كرد با آن گروه كه تعدى مى‏كند بجنگيد تا به امر خدا برگردد پس اگر به امر خدا برگشت ميان آن دو را با عدالت اصلاح كنيد و دادگرى كنيد زيرا خداوند دادگران را دوست ميدارد . جز اين نيست كه مؤمنان برادرانى هستند پس ميان برادرانتان را اصلاح كنيد و به خدا تقوى بورزيد باشد كه مورد رحمت قرار بگيريد . )

189 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لاَ تَجَسَّسُوا وَ لاَ يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ [ الحجرات آيه 12] ( اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد از بسيارى از گمانها اجتناب كنيد ، زيرا بعضى از گمانها گناه است و از همديگر تجسس [ تفتيش و ماجراجوئى ] نكنيد و بعضى از شما بعضى ديگر را غيبت نكند آيا هيچ كسى از شما دوست دارد كه گوشت مرده برادرش را بخورد ، شما كراهت از آن داريد و براى خدا تقوى بورزيد قطعا خداوند پذيرنده توبه و مهربان است . )

190 يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ [ الحجرات آيه 13 ] ( اى مردم ما شما را از مردى و زنى آفريديم و شما را دسته‏ها و قبيله‏ها قرار داديم تا با يكديگر آشنا و هماهنگ شويد ، با كرامت‏ترين شما نزد خدا قطعا با تقوى‏ترين شما است . )

191 أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَ زَيَّنَّاهَا وَ مَالَهَا مِنْ فُرُوجٍ . وَ الْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَ أَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِىَ وَ أَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ [ ق آيه 6 و 7 ] ( آيا به آسمان در بالاى خود ننگريسته‏اند كه چگونه آنرا بنا كرديم و آنرا آراستيم و براى آن شكافها [ ى مختل كننده قانون ] وجود ندارد .و زمين را گسترانيديم و كوههائى را در آن انداختيم و در آن زمين از هر جفتى بهجت ‏انگيز رويانيديم . )

192 وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ [ ق آيه 16] ( ما انسان را آفريديم و ميدانيم آنچه را كه نفسش به آن وسوسه مينمايد و ما به او از رگ گردنش نزديكتريم . )

193 مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ [ ق آيه 18]( انسان هيچ سخنى را تلفظ نميكند مگر اينكه نزد آن رقيبى است آماده براى نگهدارى آن . )

194 وَ فِى السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ . فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ [ الذاريات آيه 22 و 23 ] ( و در آسمان است روزى شما و آنچه كه به شما وعده داده ميشود . پس سوگند به خداى آسمان و زمين قطعا آن روزى حق است همانگونه كه شما سخن ميگوئيد . )

195 وَ السَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ . وَ الْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ . وَ مِنْ كُلِّ شَىْ‏ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ . فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّى لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ [ الذاريات آيه 47 تا 50] ( و ما آسمان را با قدرت آفريديم و قطعا آنرا گسترش ميدهيم . و زمين را گسترديم و ما بهترين گسترده‏ايم و از هر چيزى جفت [ يا دو صنف ] آفريديم باشد كه شما متذكر شويد . بس بگريزيد به طرف خدا من شما را برحذر دارنده آشكار درباره خدا هستم . )

196 أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَىْ‏ءٍ أًَّمْ هُمُ الْخَالِقُونَ [ الطور آيه 35] ( يا [ آيا ] از هيچ آفريده شده‏اند يا آنان هستند آفرينندگان . )

197 وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى . إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحَى . عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوىَ [ النجم آيه 3 تا 5]( و او [ پيامبر اكرم ( ص ) ] سخن از هوى نميگويد . آنچه كه ميگويد نيست جز وحيى كه به او مى‏رسد . فرشته‏اى [ جبرئيل ] داراى قواى شديد به او تعليم كرده است . )

198 اَمْ لِلْإِنْسَانِ مَا تَمَنَّى . فَلِلَّهِ الْأَخِرَةُ وَ الْأُولَى [ النجم آيه 24 و 25] ( يا [ آيا ] براى انسان است آنچه كه ميخواهد [ آيا انسان ميتواند به هر چيز كه بخواهد برسد ] آخرت و دنيا تنها از آن خداست . )

199 وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى . وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى [ النجم آيه 39 و 40] ( و اينكه نيست براى انسان مگر كوشش او . و قطعا كوشش او به زودى ديده خواهد شد . )

200 وَ أَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى . وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكَى . وَ أنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَ أَحْيَى [ النجم آيه 42 تا 44] ( و قطعى است كه پايان همه امور رو به پروردگار تست و او است كه خندانيد و گريانيد و او است كه ميرانيد و زنده كرد . )

201 إِنَّا كُلَّ شَىْ‏ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ . وَ مَا أَمْرُنَا إِلاَّ وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ [ القمر آيه 49 و 50] ( ما همه چيز را به اندازه آفريديم . و نيست امر ما مگر يك لحظه مانند يك چشم بهم زدن . )

202 كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ . وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ [ الرحمن آيه 26 و 27]( هر كس [ و هر چيز ] كه در روى زمين است فانى خواهد گشت و تنها مقام شامخ پروردگار تست كه باقى خواهد ماند وجه پروردگار داراى جلال و اكرام . )

203 يَسْئَلُهُ مَنْ فِى السَّمَاواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِى شَأْنٍ [ الرحمن آيه 29 ] ( از او ميخواهد [ فيض وجودى خود را ] هر كس [ و هر چيز ] كه در آسمانها و زمين است . خداوند در هر زمانى در كاريست . )

204 هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلاَّ الْإِحْسَانُ [ الرحمن آيه 60] ( آيا پاداش احسان چيزى جز احسان است . )

205 أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ . أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ [ الواقعه آيه 63 و 64] ( آيا مى‏بينيد آنچه را كه زراعت مى‏كنيد . آيا شماييد كه آنرا زراعت مى‏كنيد يا مائيم زراعت كننده . )

206 فَلَوْلاَ إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ . وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ . وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لَكِنْ لاَ تُبْصِرُونَ [ الواقعه آيه 83 تا 85] ( مگر نه اينست كه هنگاميكه روح به گلو ميرسد . و شما در آنموقع مى‏نگريد . و ما به او نزديكتر از شما هستيم و لكن شما نمى‏بينيد . )

207 وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَمَا كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْلَمُونَ بَصِيرٌ . [ الحديد آيه 4 ]( و او [ خدا ] با شما است هر جا كه باشيد و خدا به عمل شما بينا است . )

208 مَنْ ذَا الَّذِى يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ [ الحديد آيه 11] ( كيست كه به خدا قرض نيكوئى بدهد و خداوند براى او چند برابر عطا كند و براى قرض دهنده پاداشى است كريم . )

209 أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذيِنَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ . . . [ الحديد آيه 16] ( آيا براى كسانيكه ايمان آورده‏اند وقت آن نرسيده است كه دلهاى آنان با ذكر خداوندى خشوع نمايد . )

210 إِعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِى الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلاَدِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ يَكُوُن حُطَاماً وَ فِى الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ وَ مَا الْحَيَاةُ الدَّنْيَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ [ الحديد آيه 20] ( بدانيد كه حيات دنيا چيزى نيست جز بازى و مشغوليت بى‏اساس و آرايش و فخر فروشى ميان خودتان و افزون طلبى در اموال و اولاد ،[ مثل جالب بودن حيات دنيوى با زرق و برقش ] مانند بارانى است كه رويانيدنش كافران را به شگفتى واميدارد سپس آن روييده‏ها مى‏خشكد و مى‏بينى آنرا كه زرد شده سپس خس و خاشاكى ميشود و در آخرت عذابى است شديد [ و براى مردم با تقوى ] مغفرتى است از خدا و رضوانى و نيست حيات دنيوى مگر متاعى فريبا . )

211 مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لاَ فِى أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ فِى كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيِرٌ . لِكَيْلاَ تَأْسُوا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَ اللَّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ [ الحديد آيه 22 و 23] ( هيچ مصيبتى در روى زمين يا در نفوس شما به وجود نمى‏آيد مگر اينكه در كتابى [ ثبت شده است ] پيش از آنكه نفوس را بيافرينيم ، اين جريان براى خدا آسان است . تا به آنچه از شما فوت شده است اندوهگين نباشيد و به آنچه خداوند به شما داده است دل خوش نكنيد خداوند هيچ متكبر فخر فروش را دوست نميدارد . )

212 كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِى إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِيزٌ [ المجادلة آيه 21] ( خداوند مقرر داشته است كه قطعا من و رسولانم غلبه خواهيم كرد خداوند قوى و عزيز است . )

213 وَ الَّذيِنَ جَاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذيِنَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَ لاَ تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ [ الحشر آيه 10] ( و كسانى كه بعد از آنان [ مهاجرين و انصار ] آمدند ميگويند اى پروردگار ما ، براى ما و برادرانيكه در ايمان از ما سابق‏تر بودند مغفرت نصيب فرما و در دلهاى ما براى آنان كه ايمان آورده‏اند كينه و عداوتى قرار مده ،اى پروردگار ما ، قطعا تو مهربان و رحيمى . )

214 وَ لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ اُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ [ الحشر آيه 19]( و مباشيد مانند كسانيكه خدا را فراموش كردند پس خداوند وا داشت كه آنان خود را فراموش كنند آنان هستند مردم فاسق . )

215 هُوَ اللَّهُ الَّذِى لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ .هُوَ اللَّهُ الَّذِى لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ . هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِى‏ءُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ [ الحشر آيه 22 تا 24] ( او است خدائى كه نيست جز او خدائى ، داناى غيب و شهود و او است رحمان و رحيم . او است خدائى كه نيست جز او خدائى ، مالك مطلق همه اشياء ، پاك از همه نقائص ، سلامت بخش همه موجودات و امن دهنده انسانها [ يا همه موجودات ] و امين و شاهد و عزيز و داراى شأن بزرگ و بزرگتر از همه چيز ، پاكيزه است خداوند از شركى كه به او قرار ميدهند . او است خداوند آفريننده و به وجود آورنده و صورتگر براى او است نيكوترين اسماء به او تسبيح ميكند هرچه كه در آسمانها و زمين است و او است عزيز و حكيم . )

216 لاَ يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِى الدِّيِنَ وَ لَمْ يَخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ . إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذيِنَ قَاتَلُوكُمْ فِى الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَ ظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ [ الممتحنه آيه 8 و 9] ( خداوند شما را از نيكوكارى و عدالت درباره كسانيكه در دين با شما نجنگيده‏اند و شما را از وطن‏هايتان بيرون نكرده‏اند نهى ننموده است ،قطعا خداوند دادگران را دوست ميدارد . جز اين نيست كه خداوند شما را از ارتباط نيكو با كسانيكه با شما درباره دين جنگيده و از وطن‏تان بيرون رانده‏اند و در اخراج شما از وطن يارى يكديگر نموده‏اند نهى مينمايد [ و خداوند شما را ] از دوست داشتن آنان نهى ميكند و هر كس كه آنان را دوست بدارد آنان ستمكارانند . )

217 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ . كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ [ الصف آيه 2 و 3 ] ( اى مردمى كه ايمان آورده‏ايد چرا ميگوئيد چيزى را كه انجام نميدهيد .قبح بزرگى دارد در نزد خدا اينكه بگوئيد آنچه را كه نميكنيد . )

218 إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ [الصف آيه 4] ( خداوند دوست ميدارد كسانى را كه در راه خدا مانند يك مجموعه متشكل سربى مى‏جنگند . )

219 يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ [الصف آيه 8] ( آنان مى‏خواهند نور خداوندى را با دهانشان خاموش كنند و خداوند تتميم كننده نور خويش است اگر چه كافران نخواهند . )

220 هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلاَلٍ مُبِينٍ [ الجمعه آيه 2] ( او خداوندى است كه در ميان مردم عامى [ يا منسوب به ام القرى ] رسولى از خود آنان مبعوث كرد كه آيات او را بر آنان ميخواند و آنانرا تزكيه ميكرد و كتاب و حكمت به آنان تعليم مينمود و آنان پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند . )

221 إِتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ . ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَفْقَهُونَ . وَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُو تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ [ المنافقين آيه 2 تا 4] ( آنان [ منافقين ] سوگندهاى خود را سپرى براى كفرشان قرار داده و از راه اسلام منحرف گشتند [ و ديگران را از حركت در راه اسلام جلوگيرى نمودند ] قطعا آنان مرتكب عمل بد مى‏گشتند . اين براى آنست كه آنان ايمان آوردند و سپس كفر ورزيدند و خداوند دلهاى آنان را مهر كرد پس آنان نمى‏فهمند . و هنگاميكه آنان را مى‏بينى اجسام آنان ترا به شگفتى واميدارد و اگر سخنى بگويند به سخنشان گوش فرا ميدهى آنان مانند چوبهائى خشكند [ اجسام بى روح ] هر صدائى را بر ضرر خود حساب مى‏كنند گمان مى‏برند كه دشمنند ، از آنان بر حذر باش خداوند آنان را محو كند [ از حق و حقيقت ] به كدام جهت روى ميگردانند . )

222 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لاَ يُخْزِى اللَّهُ النَّبِىَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْديِهِمْ وَ بِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَ اغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ [ التحريم آيه 8 ] ( اى مردمى كه ايمان آورده‏ايد توبه نصوح به سوى خداوندى كنيد باشد كه پروردگار شما گناهان شما را پاك كند و به باغهاى بهشتى كه از زير آن چشمه‏سارها در جريان است داخل نمايد روزى كه خداوند پيامبر و كسانى را كه به او ايمان آورده‏اند عذاب نميكند انوار آنان از پيش رو و طرف راستشان حركت ميكند ، ميگويند اى پروردگار ما ، نور ما را تتميم فرما و بر ما ببخشا تو بر همه چيز توانائى . )

223 وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ [ القلم آيه 4] ( و قطعا تو داراى اخلاق عظيم هستى . )

224 تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ . وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ .لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ . ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ . فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ [ الحاقه آيه 43 تا 47 ] اين قرآن فرستاده‏ايست از پروردگار عالميان . و اگر [ پيامبر ] سخنانى بى‏اساس را [ كه ما نگفته‏ايم ] به ما نسبت بدهد از دست راستش ميگيريم و سپس رگ قلبش را قطع ميكنيم ، و هيچ كسى نميتواند مانع اين عذاب ما درباره او باشد . )

225 إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً . إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً . وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً .إِلاَّ الْمُصَلِّينَ . أَلَّذيِنَ هُمْ عَلَى صَلَوتِهِمْ دَائِمُونَ [ المعارج آيه 19 تا 24 ] ( انسان ضعيف آفريده شده است [ طبيعت مادى او موجب ناتوانى او در برابر خير و شر است نه همه طبيعت او ، بقرينه الا المصلين . . . هنگاميكه شرى به او برسد ناله و فرياد مى‏كند و موقعى كه خير به او برسد ديگران را از آن منع مى‏كند . ] مگر نمازگزاران . كسانيكه نمازشان را دائماً برپا مى‏دارند . )

226 فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئكَ تَحَرَّوْا رَشَداً [ الجن آيه 14] ( و هر كس كه اسلام را بپذيرد پس آنان براى رشد كوشيدند . )

227 عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً . إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً [ الجن آيه 26 و 27] ( خدا است داناى غيب و هيچ كسى را بر غيب خود مطلع نميسازد مگر از رسولانش كه رضايت داشته باشد [ كه غيب را به آن آشكار نمايد ] پس از پيش رو و پشت سر ، براى مطلع ساختن او راهى باز مى‏كند . )

228 إِنَّ نَاشِئَةَ الَّيْلِ هِىَ أَشَدُّ وَطْاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً [ المزمل آيه 6 و 7] ( اواخر شب [ موقع تهجد براى نماز شب ] سخت‏تر و براى ذكر مناسب‏تر است . )

229 بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ . وَ لَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ [ القيامة آيه 14 و 15]( بلكه انسان به خويشتن بينا است . و اگر چه براى خود عذرها بتراشد . )

230 إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً [ الانسان آيه 3] ( ما انسان را به راه راست هدايت نموديم [ با اختيار خود ] يا شكر گزار ميشود و يا كفران ميورزد . )

231 يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخَافُونَ يَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً . وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتيِماً وَ أَسِيراً إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُكُوراً [ الانسان آيه 7 تا 9] ( آنان [ آل عبا كه عبارتند از محمد و على و فاطمه و حسن و حسين صلوات اللّه عليهم اجمعين ] وفا به نذر ميكنند و از روزى مى‏ترسند كه ناگوارى آن فراگير است و بر محبت خداوندى اطعام مى‏كنند مسكين و يتيم و اسير را [ ميگويند : ] ما شما را فقط براى خدا اطعام مى‏كنيم و از شما پاداش و سپاس نميخواهيم . )

232 وَ جَعَلَنَا الْلَيْلَ لِبَاساً . وَ جَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشاً [عم آيه 10 و 11] ( و شب را براى شما پوشاننده و روز را براى معاش قرار داديم . ) 233 كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا [ النازعات آيه 46] ( گوئى آنان در آنروز كه قيامت را خواهند ديد [ در اين زندگى دنيوى توقف نكردند ] مگر مقدارى از روز [ آخر روز يا اول روز ] را . )يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ [ الانشقاق آيه 6] ( اى انسان تا با عمل و تكاپو به سوى پروردگارت حركت مى‏كنى و به لقاى او خواهى رسيد . )

235 وَ فِرْعَوْنَ ذِى الْأَوْتَادِ . الَّذِينَ طَغَوْا فِى الْبِلاَدِ . فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ .فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ . إِنَّ رَبَّكَ لَبِاالْمِرْصَادِ [ الفجر آيه 10 تا 14 ] ( و فرعون صاحب لشكرها . كسانى كه در شهرها طغيان نمودند . فساد بسيار در آنها به راه انداختند پس پروردگار تو تازيانه عذاب بر آنان ريخت . قطعاً [ همه مردم و همه اشياء ] در ديدگاه خداوندى هستند [ يا راه همه آنها رو به خدا است ] . )

236 يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ . إِرْجِعِى إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَّةً مَرْضِيَّةً . فَادْخُلِى فِى عِبَادِى . وَ ادْخُلِى جَنَّتِى [ الفجر آيه 27 تا 30] ( اى نفس نائل شده به مقام آرامش ، برگرد به سوى پروردگارت ، تو از او خشنود او از تو راضى . پس داخل در جمع بندگانم باش و به بهشت من وارد شو . )

237 وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا . فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا . قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا .وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا [ الشمس آيه 7 تا 10] ( و سوگند به نفس و ساخته شدن آن . خداوند فجور و تقواى نفس را به آن الهام نمود . هر كس كه نفسش را تزكيه [ تهذيب و تطهير ] نمود قطعا رستگار گشت ، و محروم [ از سعادت ابدى ] گشت ، هركس كه آنرا پست و گمراه ساخت . )

238 فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً . إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً [ الانشراح آيه 5 و 6 ] ( قطعا با هر مشكلى ، سهولت و گشايشى است . البته با هر مشكلى سهولت و گشايشى است . )

239 إِقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ . أَلَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ . عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ [ العلق آيه 3 تا 5] ( بخوان و پروردگارتست با كرامت‏ترين موجودات . خداونديكه نوشتن با قلم را تعليم نمود . تعليم كرد به انسان آنچه را كه نميدانست . )

240 كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى . أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى [ العلق آيه 6 تا 8] ( حق است و قطعى است كه انسان بناى طغيانگرى ميگزارد ، اگر خود را بى‏نياز ببيند . حتمى است كه برگشت به سوى پروردگارتست . )

241 فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ . وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ [ الزلزال آيه 7 و 8 ] ( پس هر كس كه به وزن ذره‏اى عمل خير انجام بدهد آنرا خواهد ديد .و هر كس كه به وزن ذره‏اى عمل شر انجام بدهد آنرا خواهد ديد . )

242 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ الْعَصْرِ . إِنَّ الْإِنْسَانِ لَفِى خُسْرٍ . إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ . وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ [ سوره العصر]( سوگند به عصر . قطعا انسان در خسارت است . مگر كسانيكه ايمان آورده و اعمال صالحه انجام داده‏اند . و همديگر را به حق توصيه كنيد و همديگر را به صبر توصيه نمائيد . )

243 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ . وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة . الَّذِى جَمَعَ مَالاً وَ عَدَّدَهُ . يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ . كَلاَّ لَيُنْبَذَنَّ فِى الْحُطَمَةِ وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ . نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ . أَلَّتِى تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ . إِنَّهَا عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ . فِى عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ [ سوره الهمزه] ( و اى بر هر سخن چين [ نفاق افكن ] و موذى با زبان و چشمش . كسى كه مال جمع كرد و آنرا شمرد . گمان مى‏كند كه مال او برايش جاودانى خواهد ماند . قطعا در حطمه انداخته خواهد شد . و چه ميدانى كه حطمه چيست .آتش شعله‏ور خدا . كه موج به دلها ميكشد . آتش بر آنها طبقه بسته است با ميخ‏هايى بلند . )

244 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ . قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدُ . أَللَّهُ الصَّمَدُ . لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ . وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ [سوره الاخلاص] ( بگو آن خدا يگانه است خداوند بى‏نياز مطلق . نزاييده و زاييده نشده است . و براى او هيچ احدى همتا نيست . )

26 ، 30 و إنّ العالم العامل بغير علمه كالجاهل الحائر الّذي لا يستفيق من جهله ،بل الحجّة عليه أعظم . و الحسرة له ألزم . و هو عند اللَّه ألوم ( و قطعى است آن عالم كه به غير علمش عمل ميكند مانند جاهلى است متحير كه از جهلش رها نميشود و بيدار نميگردد ، بلكه حجت عليه او از جاهل بزرگتر است و حسرت و تأسف از او جدائى ناپذيرتر . و در نزد خدا براى ملامت شايسته‏تر . )

مصيبت‏ها و ناگواريهائى كه از عالم غير عامل به خود و ديگران وارد ميشود شديدتر از نتائج ناگوار جهل جاهلان ميباشد .

تصور كنيد كسى را كه هر لحظه نيش زهر آگين خود را در خويشتن فرو ميبرد و هنگاميكه همه موجوديتش با آن زهر مسموم گشت در ميان انسانها به مسموم كردن ديگران مى‏پردازد . اين كس همان عالم است كه به غير علم خود عمل مى‏كند .اينكه او ميداند ، يعنى ارتباط علمى با واقعيت دارد ، و چون هر واقعيتى معلوم نوعى پيوستگى به وجود معنوى آدمى دارد ، پس مانند جزئيست از اجزاء او ، لذا وقتى كه من خود را بخواهد كاملا و با آنچه دارد براى خود مطرح كند همان واقعيت معلوم را هم به عنوان جزئى يا صفتى يا مختصى از من مطرح مينمايد و لذا بايد پذيرفت كه من به اضافه علم به ضرورت عدالت غير از آن من است كه چنين علمى را ندارد .

و به همين جهت است كه اگر انسان با عاملى مزاحم معلوم خود روياروى شود [ اگر آن معلوم واقعا به طور حق اليقين دريافت شده باشد ] حالت تزاحم با همه من خود را احساس نموده و در صدد دفع آن عامل بر مى‏آيد ، زيرا حذف و نابود تلقى كردن معلوم مانند منفى تلقى نمودن جزئى از من است ، بنابر اين كسيكه عمل به علم نمى‏كند در حقيقت به يك مبارزه دائمى با من خويش گرفتار است دائما به خود نيش ميزند و مسموم مينمايد . امير المؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد . عالمى كه به غير علمش عمل مى‏كند مانند جاهل متحيرى است كه از جهل خود رها نميگردد .

وقتى كه علم نتواند كسى را وادار به تطبيق عمل بر معلوم نمايد ،به اضافه از دست رفتن امتياز واقع گرايى و واقع يابى ، ارزش و عظمت و ضرورت پيروى ازعلم نيز از بين مى‏رود كه اين معنى خود باعث سلب روشنگرى از علم نيز ميگردد ، در نتيجه چنين شخصى از جمله جاهلانى است كه اعتناء و توجهى به علم و روشنگرى و مربوط ساختن انسان با واقعيت ندارد ، اينست علت فرار اين جاهل از بيدارى . و ميفرمايد : حجت عليه اينگونه عالمان بزرگتر از حجت عليه جاهلان ميباشد . و اين قاعده روشنتر از آنست كه نيازى به استدلال و تفصيل بيشترى داشته باشد .

در جمله بعدى مى‏فرمايد : حسرت عالمى كه به غير علم خود عمل مى‏كند دائمى‏تر و جدائى‏ناپذير است از حسرت جاهلى كه به جهت ندانستن عمل نكرده است . دريغ و اسف و حسرت و ندامت آن پديده‏هاى روانى هستند كه با برداشته شدن پرده از روى حقائق ، سوختن و خاكستر شدن خرمن عمر كسانى را بازگو مى‏كنند كه به علم خود عمل ننمودند . و هراندازه ضرورت و شايستگى عمل‏هاى بدون علم و علم‏هاى بدون عمل عالى‏تر باشد ، دريغ و اسف و حسرت و ندامت شديدتر خواهد بود و استحقاق توبيخ بيشترى از خدا را خواهند داشت .

شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری  جلد ۲۰

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=