google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
1-20 ترجمه و شرح فلسفی خطبه ها علامه جعفریشرح و ترجمه خطبه هاعلامه محمد تقی جعفری

خطبه ها خطبه شماره 11 (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

خطبه يازدهم

و من كلام له عليه السلام لابنه محمد بن الحنفية لما أعطاه الراية يوم الجمل

تزول الجبال و لا تزل 1 عضّ على ناجذك 2 . أعر اللّه جمجمتك 3 .

تد في الأرض قدمك 4 . ارم ببصرك أقصى القوم 5 ، و غضّ بصرك 6 ،

و اعلم أنّ النّصر من عند اللّه سبحانه 7 .

ترجمه خطبه يازدهم

از سخنان امير المؤمنين ( ع ) در جنگ جمل به فرزندش محمد بن الحنفيه هنگامى كه پرچم را بدست او داد فرزندم ، اگر كوه‏ها از جاى كنده شوند ، تو پا بر جا باش 1 دندانها روى هم بفشار 2 جمجمه‏ات را به خدا بسپار 3 قدمت را روى زمين چونان ميخ فرو رفته ثابت بدار 4 چشم به آخرين صفوف دشمن بدوز 5 و ديده از نيروها و بارقه‏ هاى شمشير آنان بپوش و خيره مباش 6 و بدانكه پيروزى از نزد خداوند سبحان است 7

تفسير عمومى خطبه يازدهم

1 ، 2 تزول الجبال و لا تزل عضّ على ناجذك ( فرزندم ، اگر كوه‏ها از جاى كنده شوند ، تو پا بر جا باش ، دندان‏ها روى هم بفشار ) .

اگر كوه‏ها از جاى خود كنده شوند تو پا بر جاى باش

فرزندم ، نخست در اين بيانديش كه چه علتى ما را از خانه‏ هاى خود بميدان كارزار كشيده است ؟

آن سبب چيست كه آرامش زندگى ما را مبدل به هيجان و اضطراب جنگ نموده ما را به گام برداشتن در مرز زندگى و مرگ وادار نموده است ؟

آيا ما با اين تبهكاران دعواى ارث مالى داريم ؟

آيا جنگ ما با اينان بر سر ثروت و مال دنيا است ؟

آيا خصومت شخصى ما را وادار كرده است كه با اينان به كشتار برخيزيم ؟

آيا ما با اين خود باختگان جنگ قبيله‏ اى داريم ؟

بدان كه علت روياروى قرار گرفتن ما با اين پيمان‏ شكنان خطا پيشه ، هيچيك از اين امور نيست . صف آرايى ما در برابر يكديگر جز صف آرايى حق و باطل نيست . ما از حق حمايت مى‏ كنيم ، آنان در باطل غوطه ورند و مى‏ خواهند انسانها را از حق گرايى و حق يابى محروم بسازند .

در اين حقيقت هم بيانديش كه پيشتازان رياست پرست اين قوم ، پيمان‏هاى الهى با من بستند و با كمال بى اعتنايى به پيمان الهى ، آن را شكستند . آنگاه دست به آشوبگرى‏ ها زدند و جامعه اسلامى را مضطرب ساختند و زن پيامبر را كه مي بايست در خانه خود بنشيند و به نگهبانى اسلام بپردازد ، با خود برداشته بيابان‏ها و دشت و تپه ‏ها در نورديدند و خود را بميدان جنگ رسانيدند .

اگر از اينان بپرسى كه براى چه اين كارزار را به راه انداخته‏ ايد ، آنان در پاسخ تو نمى ‏توانند بگويند :

ما حق را مى‏ خواهيم ، زيرا خود آنان از اعماق دلشان مى‏ دانند كه حق با من است ، لذا هر سخنى كه براى مغالطه و سفسطه بازى بياورند ، انحراف خودشان را اثبات خواهد كرد .

بدينسان چشمه سار حيات روحى اين قوم خشكيده است و نمى‏ توانند حيات حق جويان را درك و قابل ارزش بدانند .

لختى در محتويات مغزى آنان نيز بيانديش . فعال‏ترين محتواى مغزى آنان اينست كه وجود على بن ابيطالب ( ع ) ( كسى كه نسبتش با پيامبر اسلام ، نسبت هارون با موسى است ) و اين همه پاكان مهاجرين و انصار كه در اشاعه حق و حقيقت زندگى خود را متزلزل ساخته ‏اند ، در اين كره خاكى نه تنها بيهوده است ، بلكه وجود او و پيروانش براى انسان‏ها ضرر بار است تخيلات ديگرى هم در توى جمجمه آنان موج مى ‏زند كه بازگو كردنش دل را آشفته مى‏ سازد و ساده لوحان را به بدبينى مى‏ كشاند ، زيرا اين مطلب براى ساده لوحان قابل هضم نيست كه اينان اسلام و حقيقت را براى اغراض شخصى خود استخدام مى‏ كنند و همه انديشه‏ ها و استعدادهاى آنان در تحقق بخشيدن اين آرمان شيطانى مصروف مى ‏شود كه اسلام وسيله‏ اى براى خودكامگى و برترى‏ جويى مادّى بر ديگران و چشيدن طعم امر و نهى مى‏ باشد .

با اين محاسبات عينى اينان به موجودات ضد حيات مبدل شده ‏اند و دست به خودكشى زده ‏اند .

فرزندم ، ما اينان را از پاى در نمى ‏آوريم ، زيرا حق حيات و موت از آن خدا است و بس . ما زندگى باين مردم نداده ‏ايم ، تا حق مرگ آنان در اختيار ما باشد .

شمشيرى كه در راه دفاع از حق كشيده مى ‏شود ، مشيت تجسم يافته خداوندى است كه براى نگهبانى حق بكار افتاده است .

در اين هنگام كارزار كه محتويات مغزها در هم و بر هم و دل‏ها در شورش و اضطراب غوطه ‏ور شده ، گوش به صداى چكاچاك شمشيرها كه فضا را پر كرده ، فرا مده .

از هيكل‏هاى تنومند ، روى مركب‏ها كه مانند كوهى سر بفلك كشيده ديده مى ‏شوند ،مرعوب مباش .

زيرا :

در آنهمه هيكل ز دل و جان خبرى نيست
جز وسوسه و فكر پريشان خبرى نيست

بيهوده به خود راه مده ترس و هراسى
مشتى دد و ديوند ز انسان خبرى نيست

[ دو بيت فوق منسوب به غمام همدانى است . مصرع اول بيت دوم را ، بمناسبت موضوع بحث تغيير داديم و در بيت غمام باين ترتيب است : « بيهوده مؤدب منشين مى خور و پاكش » .] مقاومت كن ، متزلزل مباش ، كسى كه تكيه گاهش خدا است ، از انبوه دشمن بيم و هراسى ندارد . 3 ، 4 ، 5 ، 6 اعر اللّه جمجمتك تد فى الأرض قدمك ارم ببصرك اقصى القوم و غضّ بصرك ( جمجمه‏ات را به خدا بسپار قدمت را روى زمين چونان ميخ فرو رفته ثابت بدار ، چشم به آخرين صفوف دشمن بدوز و ديده از انبوه دشمن بپوش ) .

جمجمه‏اى كه چون گوى بى ‏اختيار تسليم چوگان الهى نباشد ، دير يا زود گوى پيش پاى قوانين طبيعت گشته ، راه نابودى را پيش خواهد گرفت .

فرزندم ، تأكيد مى ‏كنم كه مالك زندگى و مرگ خدا است . نيروها و حركات و دگرگونى ‏ها همه و همه در ميدان مشيت الهى بجريان مى‏ افتند .

لا حول و لا قوّة الاّ باللّه .

ذكر دائمى كسى است كه آشنايى نزديكى با هستى آفرين پيدا كرده است . از يك بند انگشت گرفته تا هشتاد ميليارد سلّول مغزى با پانصد ميليون شبكه ارتباطات كه در زير جمجمه تو مشغول فعاليت است ، جلوه‏ گاهى از مشيت قاهره خداى تست . اين همه نيروها و استعدادها كه چند روزى به امانت بر ما سپرده شده است ،

در هنگام پيكار با باطل ، بايستى دركف اخلاص به پيشگاه او تقديم شود . اينجا لب جوى زيبا نيست ، اينجا براى تماشاى مناظر زيباى طبيعت نيامده‏ايم . اينجا بازار سوداگرى هم نيست . اين ميدان كارزار جايگاه برگردانيدن امانت الهى است كه زندگى و هستى ما است . متزلزل مباش ، يكايك صفوف دشمن را منگر ، نيروها و وسايل جنگى آنان خيره و مرعوبت نسازد . ديده بر آخرين صفوف دشمن بدوز چونان قهرمان پيروزى كه انبوه دشمن را درنوردد و آخرين جبهه خصم را بگيرد . 7 و اعلم انّ النّصر من عند اللّه سبحانه ( و بدان كه پيروزى از نزد خداوند سبحان است ) .

پيروزى از خدا و براى خداست و بس

اينست منطق پيشواى الهى ما كه در فوق منطق درّندگان انسان نما قرار گرفته است .من زدم ، من كشتم ، من پيروز شدم ، من دشمن را از بين بردم ، سخنان گرگ صفتانى است كه سرتاسر تاريخ را با پنجه‏ ها و دندان‏هاى خود ، با خون انسانها رنگين نموده ‏اند .

من انسان يا انسان‏هايى را از پاى درآوردم و پيروز گشتم ، جمله ‏ايست كه تاكنون در فضاى تاريخ طنين انداخته است و احساس مى‏ شود كه پس از اين هم چنين خواهد بود . اين طبيعت درنده آدمى است كه همه مصلحان و پيامبران براى تعديل و تلطيف آن ، مى ‏كوشند و فداكارى در اين راه را اولين ماده رسالت خود مى ‏دانند .

پليدتر و نفرت آورتر از اين طبيعت آدمى و جانگدازتر از آن ، نامگذارى جنايتكارانه ‏اى است كه كشنده را پيروز و كشته شده را شكست خورده مى ‏نامند مگر كسى نيست كه به اين نامگذاران از حيات بى ‏خبر بگويد :

حالا كه در تعديل و تلطيف طبيعت بشرى و تربيت آن قدم برنمى‏ داريد اقلا جنايتكاران را با كلمه پيروزى مست‏تر و ديوانه‏ تر نسازيد .

اگر شما اين كلمه را بكار نبريد و به كلمه قاتل كفايت كنيد ، احتمال آن ميرود كه روزى آن جنايتكاران روياروى وجدان خود قرار بگيرند و اشكى چند به خودكشى خويشتن بريزند .

بياييد ، براى خدا و براى احترام قطره‏ هاى خون ، تابلوهايى را كه منظره شكار گاهى را نشان مى ‏دهد كه درنده سرمستى حيوان بينوايى را با شكنجه فوق تصور از پاى در مى ‏آورد ، بسوزانيد نابود كنيد ، حيوانى كه نوزادهاى خود را در آشيانه مخفى كرده براى پيدا كردن غذا كوه‏ها و دره‏ها را درنورديده با حالت يأس ،در دامنه كوهى چشم به افق‏هاى دور دست دوخته ، باشد كه برگ و نوايى براى نوزادان خود پيدا كند و رو بآشيانه خود برود ، ناگهان درنده سرمستى از راه مى‏ رسد و متلاشى ‏اش مى ‏كند ، يا انسان درنده ‏تر از وحشى جنگل ، نه براى رفع گرسنگى ،بلكه براى آنكه تيرش به هدف برسد آن جاندار بينوا را از حيات لذيذش محروم مى ‏سازد نقاش هنرمندى پيدا مى ‏شود و با حماسه‏اى مانند شراب كهن درندگان را مست‏تر مى ‏نمايد اين منظره وقيح و جانسوز را بصورت تابلو در مى‏آورد و پول‏هايى كلان را از جريان زندگى مردم خارج كرده ، هم پول را كه براى جريان شئون اقتصادى مردم بوجود آمده است ، در آن تابلو راكد مى ‏نمايد و هم حيات مردم را در آن تابلو به پوچى مى ‏كشاند مى ‏گويند : از تماشاى اين منظره‏ ها لذت مى ‏برند آرى ، كسانى كه درندگان ضد حيات را پيروزمند صدا مى‏ كنند همان‏ها هستند كه مى ‏توانند حالت تنا آميز روحى را كه در هنگام تماشاى منظره ظالم كشنده و مظلوم كشته شده ، به وجود مى ‏آيد ، لذت بنامند بينواى سيه روز ، اين لذت نيست ، بلكه نوعى از تلاطم تناقض انگيز روح است كه از دريافت عظمت حيات جاندار و بى ارزش نابكارانه‏اى كه در آن لحظه حيات را گرفتار كرده است ، ناشى مى‏ گردد . چه كسى مى ‏داند ؟ كه اين تناقض‏هاى روحى بظاهر لذت بخش ، در روح ما انسان‏ها چه تأثيرهائى بجاى مى ‏گذارد ؟ و چگونه جنگ‏هاى خانمان سوز را يكى پس از ديگرى در گذرگاه تاريخ به وجود مى ‏آورد . آرى بگذاريد ذوق كنند :

آتشش پنهان و ذوقش آشكار
دود او ظاهر شود پايان كار

بياييد از همين امروز در اصطلاحات مربوط به حيات تجديد نظر كنيم و هرگز كلمه پيروز را درباره قاتل و شكست خورده را درباره مقتولان بكار نبريم .

بياييد هم صدا با امير المؤمنين ( ع ) بگوئيم :

« پيروزى از خدا و براى خدا است و بس . » معناى اين جمله بطور مختصر اينست كه چون حيات و موت در اختيار خداست و بس ، پس تصرف در حيات بدون مشيت الهى ، جز جنايت نام ديگرى ندارد و آنگاه كه انسان يا انسان‏هايى حيات ديگران را از ارزش مى ‏اندازند و آن را مي خشكانند ،حيات خود آنان طبق مشيت الهى از ارزش افتاده سزاوار نابود شدن مى‏ گردد .

متصدى نابود كردن اين ضد حيات‏ها وظيفه ‏اى را انجام داده است كه آفريننده حيات مقرر داشته است . چون قدرت و راهنمايى و قانون از خدا است ، پس پيروزى از آن خدا و براى خداست .

مفاد جمله امير المؤمنين ( ع ) ( بدان كه پيروزى از نزد خداوند سبحان است ) در آياتى از قرآن مجيد چنين آمده است :

وَ مَا النَّصْرُ اِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ [ آل عمران آيه 126 و الانفال آيه 10] .

( پيروزى نيست مگر از نزد خداوند عزيز حكيم ) .

بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الرَّحيم [الروم آيه 5] .

( خداوند با يارى خود هر كه را بخواهد پيروز مى ‏سازد و اوست خداى عزيز رحيم ) .

شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری  جلد 3

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=