google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
1-20 ترجمه و شرح فلسفی خطبه ها علامه جعفریشرح و ترجمه خطبه هاعلامه محمد تقی جعفری

خطبه ها خطبه شماره 10 (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

خطبه دهم

و من خطبة له عليه السلام يريد الشيطان أو يكني به عن قوم

ألا و إنّ الشّيطان قد جمع حزبه 1 ، و استجلب خيله و رجله 2 ،و إنّ معي لبصيرتي 3 : ما لبّست على نفسي ، و لا لبّس عليّ 4 . و ايم اللّه لأفرطنّ لهم حوضا أنا ماتحه 5 لا يصدرون عنه ، و لا يعودون إليه 6 .

ترجمه خطبه دهم

خطبه ‏ايست از على ( ع ) منظور وى در اين خطبه شيطان و يا گروه شيطان صفت مي باشد .

آگاه شويد ، كه شيطان . . . 1 سواران و پيادگان خود را جلب و بسيج نموده است 2 من بينائيم را با خود دارم 3 هرگز امرى را بر خود مشتبه نساخته‏ام و كسى نتوانسته است واقعيتى را بر من مشتبه بسازد 4 سوگند به خدا ، حوضى براى آنان پر خواهم كرد كه ساقى آن خودم باشم 5 كه اگر وارد آن حوض شوند نتوانند بيرون روند و اگر از آن بگريزند نتوانند برگردند 6

تفسير عمومى خطبه دهم

1 ، 2 الا و انّ الشّيطان قد جمع حزبه و استجلب خيله و رجله [ اين خطبه مختصرى از خطبه بيست و دوم است . بنظر مى ‏رسد كه سيد رضى آن را تقطيع نموده دو خطبه قرار داده است].( آگاه شويد ، كه شيطان سواران و پيادگان خود را جلب و بسيج نموده است ) .

در برابر حزب شيطان كه براى فريب دادن اولاد آدم بسيج شده است ،

بى تفاوت نباشيدمسلم است كه حزبى بنام حزب شيطان با علامت مخصوص يا با لباس مشخص در هيچ نقطه ‏اى از تاريخ بشرى نمودار نگشته است .ما با هر حزبى كه در تاريخ روبرو مى ‏شويم ، با يكى از صفات جالب كه مفهوم آرمانى انسانى دارد ، خود را مشخص كرده است ، مانند حزب عدالت ، حزب آزادى ،حزب نجات ، حزب ترقي خواهان و غيره . . . بنابر اين مقصود از حزب شيطان يك حزب رسمى با يك برنامه معين و هدف مشخص شيطانى نيست ، بلكه بنا بقاعده اصلى :

ناريان مر ناريان را طالبند
نوريان مر نوريان را جاذبند

منظور گردهم‏آيى و تشكل افراد و گروه‏هايى از انسان نماها است كه هوى و هوس‏ها و خودكامگى ‏ها و زير شكم و مقام ‏پرستى و تورم « خود طبيعى » آنان را با يكديگر متشكل ساخته ، همداستان و هم رزم و هم پياله نموده است .

اينگونه تشكل كه امير المؤمنين عليه السلام آن را حزب شيطان مى ‏نامد ، از نظر ماهيت و نتيجه پست‏تر و وقيح‏تر از تشكّل حيوانات درنده مى ‏باشد ، زيرا درندگان هر اندازه و به هر كيفيتى هم كه متشكل گردند ، نمى‏ توانند به فعاليتهاى وسيعتر و عميق ‏تر از محدوده غرايز معين خود بپردازند ، مثلا تشكل ببرها هرگز نمي تواند تحول پليد در گروه ببرها يا ديگر جانداران بوجود بياورد ، در صورتى كه حزب شيطان كه از افراد انسانى تشكيل مى ‏يابد ، داراى نيروها و استعدادهايى است كه بوسيله آنها مى ‏توانند ارزش‏ها را نابود كنند ، تحولات قهقرايى ايجاد نمايند ، اگر موقعيت ايجاب كند ، راه‏هايى را كه به پوچى حيات منتهى مى ‏گردد . پيش پاى مردم بگسترانند .

حزب شيطان مختصات ديگرى هم دارد ، از آنجمله مى ‏تواند از مفاهيم عالى انسانى مانند علم ، تكامل ، عدالت ، وطن ، آزادى سوء استفاده نموده ، با تحريك ابعاد آرمان جويى در انسانها ، آنان را تا اعماق تباهى‏ها براند . 3 ، 4 و انّ معى لبصيرتى ما لبّست على نفسى و لا لبّس علىّ ( من بينايى ‏ام را با خود دارم ، هرگز امرى را بر خود مشتبه نساخته ‏ام و كسى نتوانسته است واقعيتى را بر من مشتبه بسازد ) .

اينست معناى بينايى كه آدمى خود را نفريبد و فريب ديگران را نخورد

شايد نكته بسيار مهمى كه در مقدم داشتن « من امرى را بر خود مشتبه نساخته‏ام » بر جمله « و كسى نتوانسته است واقعيتى را بر من مشتبه بسازد » وجود دارد ، اين باشد كه اگر كسى خود را نفريبد ، فريب ديگران را هم نمى‏ خورد . يعنى علت اساسى اينكه آدمى بازيچه ديگران قرار نگيرد ، اينست كه خود را ببازى نگيرد . انسانى كه انديشه جدى درباره خود دارد ، هرگز انديشه‏هاى غرض آلود ديگران او را نمى‏ فريبد .

اگر آدمى در شناخت آرمانها و حركت براى وصول به آنها خود را گول نزند ، امكان ندارد وسيله بازى براى آرمان‏هاى ديگران قرار بگيرد . دليل اين مدّعاى بسيار مهم اينست كه آدمى براى وصول بمرحله بينايى و جدّى گرفتن خويشتن بايستى مراحل زير را در پشت سر بگذارد :

1 « خود » را كاملا بشناسد ، يا حدّاقل عناصر و سرمايه‏ هاى اساسى « خود » را درك و ارزيابى كند .

2 پس از اين شناخت است كه تشنگى خود را به هدف عالى حيات درك مي نمايد .

3 تحقيق جدى در هدف عالى را شروع نموده مى‏فهمد كه اين هدف جز به فعليت رسيدن همه استعدادها و امكانات در راه وصول به جاذبه عظمت الهى نمى باشد .

4 در اين مرحله درك مى‏كند كه با چنين « خود » ى نمي توان شوخى كرد ، اين « خود » را نمى ‏توان تسليم قوانين ناآگاه طبيعت و ديگر انسان‏ها نمود . در اين مرحله است كه آدمى بخوبى مى ‏فهمد كه در جهان هستى يك چيز جدى وجود دارد ،آن هم « خود » او است ، زيرا اين « خود » وابسته مشيت الهى است كه فوق همه امور جدى و به وجود آورنده آنها است .

هنگامى كه چنين بينايى نصيب آدمى گردد ، چگونه مى‏ تواند « خود » را گول بزند كه عبارت ديگرى از محو كردن آن « خود » است :

در مجلد يكم [ رسالت انسانى و شخصيت على ( ع ) ] اين جملات را متذكر شده ‏ايم :

اگر تو خود را نشكنى ، كسى نمى ‏تواند ترا شكست بدهد .

اگر تو خود را نابينا نكنى كسى نمى ‏تواند ترا كور كند .

اگر تو خود را فانى و نابود نسازى هيچ عاملى قدرت فانى و نابود ساختن ترا ندارد .

اگر بخواهى حركت كنى هيچ عاملى نمى‏تواند ترا ساكن نمايد .

روى همين قانون است كه امير المؤمنين عليه السلام مى ‏فرمايد :

« چون امر را بر خود مشتبه نساخته‏ ام ، لذا هيچ كس حقيقتى را بر من مشتبه ننموده است . » دليل صحت اين قانون اينست كه هيچ قدرت و عامل سقوط راهى به شخصيت آدمى ندارد ، زيرا خداوند متعال شخصيت را در آن منطقه ممنوعه قرار داده است كه تنها خود انسان اجازه ورود به آن را دارد و بس .

اگر آدمى با دست خود حرمت اين منطقه را نشكند ، هر گونه وسيله فريب و شكست و اخلال كه تصور گردد از سطوح ظاهرى شخصيت آدمى عبور مي كند ولى نمى‏ تواند وارد آن منطقه گردد .

يك مطالعه لازم در شخصيت عظماى تاريخ اين معنى را بخوبى اثبات مي كند كه همه عوامل فساد و فريبكارى و نابينايى و شكست در حيات ، پيرامون آن عظما را گرفته بود ، و چون آنان به وسيله هشيارى‏ ها و تقوا و هدف‏ گيرى معقول در زندگى ،سد پولادينى دور منطقه شخصيت خود كشيده بودند ، هيچيك از آن عوامل نتوانست شخصيت آنان را مختل بسازد . بعنوان نمونه آيه زير را در نظر بگيريم :وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىّ عَدُوًّا شَياطينَ الْاِنْسِ وَ الْجِنِّ [ الانعام آيه 112] .( و بدينسان براى هر پيامبرى دشمنى از شياطين انس و جن قرار داديم ) .

مسلم است كه شياطين انس و جنّ براى مختل ساختن شخصيت پيامبران از هر راهى كه ممكن بود وارد مى ‏گشتند ، ولى چنانكه گفتيم خود آنان بجهت شناخت عظمت شخصيت ، نگهبانى منطقه شخصيت را بعهده گرفته بودند و خداوند نيز در دفاع از آن منطقه پيروزشان مى‏ساخت . 5 ، 6 و ايم اللّه لافرطنّ لهم حوضا انا ماتحه ، لا يصدرون عنه و لا يعودون اليه ( سوگند به خدا ، حوضى براى آنان پر خواهم كرد كه ساقى آن خودم باشم كه اگر وارد آن حوض شوند نتوانند بيرون روند و اگر از آن بگريزند نتوانند برگردند ) .

آنان موقعيتى را كه من به وجود خواهم آورد ، قدرت بر هم زدن آنرا نخواهند داشت

مسلم است كه منظور امير المؤمنين عليه السلام از « آنان » مردم تبهكار و خود كامگان مى ‏باشد كه در آغاز خطبه از آنان به حزب شيطان تعبير كرده است .

اينان طلحه و زبير و پيروان آن دو بوده‏اند كه فتنه و آشوب بر پا كرده غائله جمل را ناجوانمردانه براه انداختند و راه را براى بازيگرى ‏هاى معاويه و ساير خود كامكان بنى اميه در برابر امير المؤمنين هموار كردند .

بيانى كه امير المؤمنين ( ع ) درباره رويارو قرار گرفتن با آنان مي كند ،اينست كه آنحضرت موقعيتى را بوجود خواهد آورد كه از شكستن محاصره آن ناتوان مى ‏باشند .

واقعيت چنان شد كه او فرموده بود ، زيرا آنان نه از جنبه نيروهاى جنگى و عظمت افرادى كه پيرامون آنان را گرفته بودند ، ياراى مقاومت در مقابل امير المؤمنين را داشتند و نه از جنبه حقوق الهى و انسانى .

آنان كمترين دليل و بهانه ‏اى براى بر پا كردن چنان كشتار بيرحمانه و دستاويز قرار دادن زن پيامبر اكرم ( ص ) دارا نبودند ، لذا همانطور كه امير المؤمنين عليه السلام فرموده است : چنان موقعيتى به وجود آمد كه نتوانستند خود را از آن رها كنند و نظير آن را بار ديگر به وجود بياورند .

شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری  جلد 3

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=