خطبه هشتاد و نهم
89 و من خطبة له عليه السلام
في الرسول الأعظم صلى اللّه عليه و آله و بلاغ الامام عنه 1 أرسله على حين فترة من الرّسل 2 ، و طول هجعة من الأمم 3 ، و اعتزام من الفتن 4 ، و انتشار من الأمور 5 ، و تلظّ من الحروب 6 ، و الدّنيا كاسفة النّور 7 ، ظاهرة الغرور 8 ، على حين اصفرار من ورقها 9 ، و إياس من ثمرها 10 ، و اغورار من مائها 11 ، قد درست منار الهدى 12 ، و ظهرت أعلام الرّدى 13 ، فهي متجهّمة لأهلها 14 ، عابسة في وجه طالبها 15 . ثمرها الفتنة 16 ، و طعامها الجيفة 17 ، و شعارها الخوف 18 ، و دثارها السّيف 19 . فاعتبروا عباد اللّه 20 ، و اذكروا تيك الّتي آباؤكم و إخوانكم بها مرتهنون 21 ، و عليها محاسبون 22 ، و لعمري ما تقادمت بكم و لا بهم العهود 23 ، و لا خلت فيما بينكم و بينهم الأحقاب و القرون 24 ، و ما أنتم اليوم من يوم كنتم في أصلابهم ببعيد 25 . و اللّه ما أسمعكم الرّسول شيئا إلاّ و ها أنا ذا مسمعكموه 26 ، و ما أسماعكم اليوم بدون أسماعكم بالأمس 27 ، و لا شقّت لهم الأبصار 28 ، و لا جعلت لهم الأفئدة في ذلك الزّمان 29 ، إلاّ و قد أعطيتم مثلها في هذا الزّمان 30 . و و اللّه ما بصّرتم بعدهم شيئا جهلوه 31 ، و لا أصفيتم به و حرموه 32 ، و لقد نزلت بكم البليّة جائلا خطامها 33 ، رخوا بطانها 34 ، فلا يغرّنّكم ما أصبح فيه أهل الغرور 35 ، فإنّما هو ظلّ ممدود ، إلى أجل معدود 36 .
ترجمه خطبه هشتاد و نهم
خطبه ايست از آن حضرت درباره رسول اعظم صلّى اللّه عليه و آله و ابلاغ امير المؤمنين عليه السّلام از حضرت رسول ( ص ) به امّت اسلامى 1 خداوند متعال پيامبر اكرم را در دوران فترت ( دوران انقطاع رسالت و وحى ) فرستاد 2 در دورانى كه خواب امّتها طولانى شده 3 و فتنهها قصد جدّى [ براى براه انداختن هرج و مرج و فساد ] داشتند 4 و در دورانى كه امور پراكنده و از هم گسيخته 5 و آتش جنگها شعلهور بود 6 نور دنيا گرفته و تاريكى همه جا را احاطه نموده 7 و دنيا چهره فريباى خود را آشكار ساخته بود 8 برگها [ ى درخت حيات در دنيا ] زرد 9 و نوميدى از بارور شدن آن بر دلها مسلّط 10 و آب [ رحمت ] دنيا در آن دوران فروكش نموده بود 11 علمها و مشعلهاى روشنگر هدايت از كار افتاده 12 و علامات هلاك بروز كرده بود 13 دنياى آنروز چهره خشن و موذى به اهلش نشان ميداد 14 و بروى جويندهاش عبوس و متنفّر مىنگريست 15 ميوه دنياى آنروز فتنه 16 طعامش لاشه 17 پوشاكش ترس و هراس 18 و آنچه كه مردم بر روى لباس بر خود مىبستند ، شمشير بود 19 اى بندگان خدا عبرت بگيريد 20 آن حالات را بياد بياوريد كه پدران و برادرانتان در گرو آنها 21 و بر مبناى آنها مورد محاسبه قرار گرفتند 22 سوگند به حياتم ، دورانها و زمانها ميان شما و آنها بسيار طول نكشيده است 23 و ميان شما و آنان قرنها فاصله نيفتاده است 24 و امروز شما از آنروز كه در اصلاب ( پشتهاى ) آنان بوديد ، دور نيستيد 25
سوگند بخدا ، پيامبر اكرم چيزى را بشما نشنوانيد مگر اينكه اكنون من آنرا بشما ميشنوانم 26 گوشهاى شما امروز غير از [ يا پستتر از ] گوشهاى شما در ديروز نيست 27 و براى آن گذشتگان در آن زمان چشمهائى باز نشد 28 و دلهائى آماده درك نگشت 29 مگر اينكه در اين زمان مثل همان [ باز شدن چشمها و آماده ساختن دلها براى فهم ] بشما نيز عطا شده است 30 و سوگند بخدا ، شما پس از درگذشت آنان بچيزى بينا نشدهايد كه گذشتگان آنرا نميدانستند 31 و شما براى تصاحب امتيازى برگزيده نشديد كه آنان از آن محروم بودهاند 32 و قطعا بلا و آزمايشى براى شما فرود آمده است كه افسارش مضطرب [ و غير قابل گرفتن است ] 33 و شكم بندش سست است 34 اى مردم ، آنچه كه فريب خوردگان در آن غوطهورند ، شما را نفريبد 35 زيرا امور فريبنده سايهايست كشيده شده تا مدّتى معيّن 36
تفسير عمومى خطبه هشتاد و نهم
2 ، 19 أرسله على حين فترة من الرّسل ، و طول هجعة من الأمم ، و اعتزام من الفتن ، و انتشار من الأمور و تلظّ من الحروب . . . و دثارها السّيف ( خداوند متعال پيامبر اكرم ( ص ) را در دوران فترت ( دوران انقطاع رسالت و وحى ) فرستاد ، در دورانى كه خواب امّتها طولانى شده ، و فتنهها قصد جدّى [ براى براه انداختن هرج و مرج و فساد ] داشتند . در دورانى كه امور پراكنده و از هم گسيخته و آتش جنگها شعلهور بود . نور دنيا گرفته شده و تاريكى همه جا را احاطه نموده و دنيا چهره فريباى خود را آشكار ساخته بود . برگهاى [ درخت حيات در دنيا ] زرد ، و نوميدى از بارور شدن آن بر دلها مسلّط ، و آب [ رحمت ] دنيا در آن فروكش نموده بود . علمها و مشعلهاى روشنگر هدايت از كار افتاده و علامات هلاك بروز كرده بود .
دنياى آن روز چهره خشن و موذى به اهلش نشان ميداد و بروى جويندهاش عبوس ( متنفّر ) مىنگريست . ميوه دنياى آنروز فتنه و طعامش لاشه و پوشاكش ترس و هراس و آنچه كه روى لباس بر خود مىبستند شمشير بود ) .
سرگذشت عرب در جاهليّت قبل از ظهور اسلام بطور مختصر
براى آشنائى با سرگذشت عرب در جاهليّت سه راه در پيش داريم :راه يكم تفسير كلمه « جاهليّت » كه در قرآن مجيد آمده است :
1 عرب در دوران جاهليّت وعدهها و وعيد ( تهديد ) هاى خداوندى را مورد اهمّيّت قرار نمىدادند و آنها را تكذيب مىنمودند .
يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقّ ظَنّ الْجَاهِلِيّةِ [. آل عمران آيه 154] ( آنان گمان ناحقّ درباره خدا ( و وعدهها و وعيدهاى او ) كه همان گمان جاهليّت است دارند )
2 در دوران جاهليّت حكم بر مبناى هوى رائج بوده است . وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَآ أَنْزَلَ اللّهُ وَ لاَ تَتّبِعْ أَهْوَآئَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَآ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ ، فَإِنْ تَوَلّوْا فَاعْلَمْ أَنّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنّ كَثِيراً مِنَ النّاسِ لَفَاسِقُونَ . أَفَحُكْمَ الجَاهِلِيّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ [ المائده 49 و 50] ( و اينكه ميان آنان مطابق آنچه كه خدا نازل نموده است ، حكم كن و از هوىهاى آنان پيروى منما و بر حذر باش از اينكه ترا از بعضى حقايق فرستاده شده از طرف خداوندى بسوى تو منحرف نمايند . اگر آنان از تو روى گرداندند ، بدانكه خداوند ميخواهد آنانرا به مجازات بعضى از گناهانشان گرفتار بسازد و قطعا عده كثيرى از مردم فاسقند . آيا آنان حكم جاهليّت را ميخواهند و كيست بهتر از خداوند در حكم فرمودن براى كسانى كه يقين آوردهاند )
3 بى پروائى زنان در ظهور در ميان مردم از مختصّات جاهليّت بوده است . وَ قَرْنَ فِى بُيُوتِكُنّ وَ لاَ تَبَرّجْنَ تَبَرّجَ الْجَاهِلِيّةِ الْأُولَى [ الأحزاب آيه 33] ( اى زنان پيغمبر ، در خانههاى خود مستقرّ باشيد و مانند ظهور دردوران جاهليّت اولى در ميان مردم ظاهر نشوند ) مقصود از جاهليّت اولى ، دوران تاريك جاهليّت پيش از بعثت پيامبر اكرم ( ص ) ميباشد . در حقيقت مقصود از « اولى » گذشته و قديم است . البتّه اقوال ديگر نيز در تفسير « اولى » وجود دارد كه بقول مرحوم علاّمه طباطبائى مستند به دليل نمى باشند .
4 حميّت و تعصّب و پافشارى درباره معلومات ناچيز و خواسته هاى بى اساس ، از بارزترين خواصّ زندگى در جاهليّت بوده است . اين خاصّيّت تباه كنندهترين پديدهاى بود كه زندگى مردم آن دوران را در خود فرو برده بود إِذْ جَعَلَ الّذِينَ كَفَرُواْ فِى قُلُوبِهِمُ الحَمِيّةَ حَمِيّةَ الْجَاهِلِيّةِ فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التّقْوَى وَ كَانُواْ أَحَقّ بِهَا وَ أَهْلَهَا وَ كَانَ اللّهُ بِكُلّ شَىْءٍ عَلِيماً [الفتح آيه 26] ( چون ، آنان كه كفر ورزيدند حميّت و تعصّب در دلهاى خود قرار دادند حميّت و تعصّب جاهليّت ، پس خداوند آرامش خود را بر رسولش و بر مؤمنين فرستاد و آنانرا باعتقاد و حركت تقوائى الزام ( موفّق ) فرمود ، رسول خدا و مؤمنان شايسته تقوى و [ آرامش ] و داراى اهليّت براى آن بودند . و خداوند بهمه چيز دانا است ) اين پديده بنيان كن مردم آن دوران را بروزگار سياه نشانده بود .
پرستشهاى جاهلانه كه خود كشف از ضعف نفس و محدوديّت اطّلاعات و كوته بينى مينمايد ، مانند نژاد پرستى كه در قبائل عرب بيداد ميكرد ، همه سطوح روانى مردم جاهليّت را فرا گرفته بود [براى توضيح بيشتر در مسائل مربوط به جاهليّت رجوع شود به كتاب المفصّل فى تاريخ العرب قبل الاسلام دكتر جواد على در اين كتاب منابعى براى تحقيق بيشتر در مباحث مربوط به دوران جاهليّت ذكر شده كه قابل توجّه است] . ميتوان گفت : اصلا پديدهاى بنام حيات و جان كه در همه افراد نوع بشر وجود داشت براى يك فرد جاهلى مطرح نبود تا درباره احترام و ارزش آن دو بينديشد امير المؤمنين عليه السّلام در توصيف و بيان خواصّ جاهليّت مطالبى ميفرمايد كه بايد مورد توجّه قرار بگيرند .
از آنجمله در توصيف بنى اميّه ميفرمايد :
1 ترد عليكم فتنتهم شوهآء مخشيّة و قطعا جاهليّة ليس فيها منار هدى و لا علم يرى [خطبه 93 ص 138] ( فتنه آشوب ( فساد و تباه كننده ) بنى اميّه با چهرهاى بس زشت و رعب انگيز و گروه به گروه كه متّصف به جاهليّتاند بر شما وارد ميشود نه دليل هدايتى در آنها وجود دارد و نه نشانى كه براى هدايت ديده شود ) و ما صفات رذل آل اميّه را ميدانيم كه آنان چگونه بار ديگر نژاد پرستى و مقام پرستى و ثروت پرستى و حيله بازيها در راه وصول به مقاصد خود را در جوامع مسلمين براه انداختند .
2 صدّقه به أبنآء الحميّة و إخوان العصبيّة و فرسان الكبر و الجاهليّة [خطبه 192 ص 287 و 288] ( شيطان را در تهديد به اغواى فرزندان آدم ( ع ) فرزندان مقاومت در مقابل حقّ و برادران تعصّب ( لجوجها و متعصّبها ) و سواران مركب تكبّر و جاهليّت تصديق نمودند ) يعنى آنان با حركات و انديشه هاى خود تهديد شيطان را كه اغوا كردن بود تصديق نمودند و اغوا شدند .
3 و استخفّتهم الجاهليّة الجهلآء [خطبه 95 ص 140] [ خداوند پيامبر اكرم ( ص ) را در ( زمانى مبعوث فرمود كه مردم درضلالت و حيرت . . . بودند . . . ] و مردم آن دوران را جاهليّتى بسيار سخت ، سبك و بى مغز نموده بود ) 4 فاللّه اللّه فى كبر الحميّة و فخر الجاهليّة [ خطبه 192 ص 289] ( از خدا بترسيد ، از خدا بترسيد [ يا خدا را در نظر بگيريد ، خدا را در نظر بگيريد ] درباره تكبّر ناشى از مقاومت لجوجانه در برابر حقّ و افتخارى كه در جاهليّت ميورزيديد ) 5 فأطفئوا ما كمن فى قلوبكم من نيران العصبيّة و أحقاد الجاهليّة [همين خطبه 288] ( پس خاموش كنيد آن آتشهاى تعصّب و كينههاى جاهليّت را كه در دلهايتان مخفى شده است ) 6 فإنّهم قواعد أساس العصبيّة و دعآئم أركان الفتنة و سيوف اعتزآء الجاهليّة [همين خطبه ص 290] ( زيرا آنان ( آن پيشتازان كه تكبّر مىورزند . . . ) پايه هاى اساس تعصّب و تكيهگاههاى اركان فتنه و شمشيرهاى افتخار جاهلى به انتساب به نسب و نژاد مىباشند ) براى تتميم اطّلاع از دوران جاهليّت لطفا به مجلّد هشتم اين دوره از ص 284 تا ص 290 مراجعه فرمائيد .
در اينجا لازم است بيك نكتهاى اشاره شود و آن اينست كه بعضى از نويسندگان عرب ميكوشند دوران جاهليّت را كه نژاد عرب پيش از اسلام داشته و با طلوع اسلام آنرا پشت سر گذاشته است ، طورى تفسير كنند كه اهانتى بر اين نژاد وارد نشود . البتّه اسناد زشتىها و نابكارىها به هر گروه و جامعه و نژادى بدون دليل قانع كننده صحيح نيست ، خواه عرب باشد يا غير عرب ،ولى وقتى كه منابعى متقن و قابل اعتماد اثبات كرد كه مثلا قبائلى يا قبيلهاى از عرب گاهى دخترها را زنده به گور ميكردند ، يا مثلا بر مبناى حميّت و عصبيّت هيچ نژادى را جز خود ، انسان نميدانستند ، آيا باز بايد دفاع كرد رجوع شود به مجلّد هشتم از ص 284 تا 290 . البتّه مفهوم اثبات جاهليّت براى نژاد عرب پيش از اسلام ، هرگز اثبات نمىكند كه ديگر اقوام و ملل دنيا در تمدّن كاملا انسانى بسر ميبردند ، زيرا ما ميدانيم كه وقتى نوع بشر مربّى الهى نداشته باشد و هيچ قوّه قهريّهاى نتواند از كامكارىها و فساد او جلوگيرى نمايد ، حركت او در حيات حركت نزولى رو به حيوانيّت خواهد بود .
در همين خطبه مورد تفسير مىبينيم كه امير المؤمنين صلوات اللّه و سلامه عليه چه اوصافى را درباره مردم دوران جاهليّت بيان ميفرمايد . آيا امير المؤمنين ( ع ) به دوران جاهليّت نزديك بود ، يا بعضى از نويسندگان برادران عرب دوران ما آيا احتمال ميرود امير المؤمنين ( ع ) خلاف واقع يا گزافهگوئى براه انداخته باشد او ميفرمايد : در آن دوران : 1 خواب امّتها طولانى شده بود . 2 فتنه ها در مجراى براه انداختن هرج و مرج قرار گرفته بودند . 3 امور زندگى پراكنده و از هم گسيخته 4 آتش جنگها شعله ور . 5 نور از دنيا رخت بر بسته و تاريكى همه جا را احاطه نموده بود . 6 چهره فريباى دنيا آشكار .
7 برگهاى درخت حيات دنيا زرد و افسرده 8 نوميدى از بارور شدن آن درخت بر دلها مسلّط 9 آب رحمت فروكش كرده 10 مشعله اى روشنگر هدايت از كار افتاده 11 علائم و نشانههاى هلاكت بروز نموده 12 دنيا قيافه خشن و موذى به اهلش نشان ميداد . 13 ميوه دنياى آنروز فتنه ، طعامش لاشه ، پوشاكش ترس و هراس و آنچه مردم آن دوران از روى لباس براى نشان دادن قدرت بديگران بخود بسته بودند شمشير بوده است .
20 ، 22 فاعتبروا عباد اللّه ، و اذكروا تيك الّتى آبآؤكم و إخوانكم بها مرتهنون ، و عليها محاسبون ( پس اى بندگان خدا ، عبرت بگيريد ، و آن حالات را بياد بياوريد كه پدران و برادرانتان در گرو آنها و بر مبناى آنها مورد محاسبه قرار گرفتند )
ضرورت عبرتگيرى از اعمال گذشتگان و نتائجى كه آن اعمال ببار آورده است
شگفتا ، ما فرزندان آدم همه قوانين را كه در جهان برون ذاتى ( طبيعت در همه سطوح و ابعاد آن ) در جريان است ، با كمال تسليم مىپذيريم و در راه شناخت آنها از هيچگونه تلاش و تكاپو دريغ نميداريم و اگر كسى بر خلاف آن قوانين سخنى بگويد ، با نظر مسخره به او مىنگريم و فورا حكم به عدم اعتدال مغزى يا روانى او مينمائيم . وقتى كه از علل اين اهمّيّت كه به قوانين جهان برون ذاتى ميدهيم مورد سؤال قرار بگيريم ، پاسخ ما اينست كه ما آن قوانين را با استقراء و تتبّع و تجربه دريافت نمودهايم ، بنابر اين بهيچوجه نميتوان آن قوانين را به شوخى گرفت . با اينحال ما فرزندان آدم درباره آن قوانينى كه مغز و روان ما را احاطه كرده است نمىانديشيم و مشاهدات خود را درباره آنها داراى ارزش تلقّى نمىكنيم بايد ببينيم واقعا علّت اين تبعيض نابخردانه درباره قوانين برونى و درونى كه ما گرفتار آن هستيم چيست ؟
يعنى علّت چيست كه به قوانين حاكم بر درون اعمّ از قوانين مربوط به مغز و روان اهمّيّت قوانين برونى را قائل نيستيم ؟
آيا نمى بينيم كه همه آن مردمى كه از دروغگوئى بيمى بخود راه نميدهند و در زندگى در حال ارتباط با ديگران ، حتّى در ارتباط با موجوديّت خويشتن دروغ مىگويند ، چگونه شخصيّت خود را بازيچه هوى و هوس خود قرار داده آنرا نابود مىسازند ؟ آيا مشاهده نمىكنيم كه جهل و نادانى كه قابل بر طرف شدن است چگونه روشنائى دنيا را از ديدگاه ما ميگيرد و بدون آگاهيهاى صحيح از زندگى و شئون آن ، از برخوردارى از « حيات معقول » فقط به نفس كشيدن قناعت ميورزيم ؟ آيا هنوز براى ما اثبات نشده است كه هر فرد و جامعهاى از گذشتگان چه نياكان ما و چه ديگران هر بذر ستم و جورى كه پاشيدند ، همان را درو كردند ؟ آيا هنوز ما از گذشتگان اين تجربه را بدست نياوردهايم كه پيمان شكنىها و نقض عهدها روابط زندگى اجتماعى را مختلّ مىسازد ؟ آرى ما فرزندان آدم همه اين مسائل را مىدانيم و يا اگر به موجوديّت خويشتن اهمّيّت داده و خود را انسان تلقّى كنيم مىتوانيم همه آن مسائل را بخوبى بدانيم ، ولى ترس ما از يك چيز است و آن اينست كه اگر به جريان زندگى گذشتگان با ديده عبرت بنگريم و از راه تجارب مفيد علم ، اين معرفت نصيب ما شود كه :
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوى ما آيد نداها را صدا
و بفهميم كه :
كُلّ نَفْس بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ [المدّثّر آيه 38] ( هر نفسى در گرو اندوختههاى خويشتن است ) فورا بايد بپذيريم كه « ديگر نبايد خود خواهى كرد » ، « ديگر زندگى مردم را با روش ماكياولى نمىتوان ببازى گرفت » ، « ديگر نمىتوان براى سود جوئى زير دستان را در جهل غوطهور ساخت » ، « ديگر نميتوان دروغ گفت » ، « ديگر نميتوان بكسى ستمى روا داشت » ، « ديگر نمىتوان نژاد پرست شد » ، « ديگرنمى توان جز خدا را پرستيد » و بايد بخود بپسنديم آنچه را كه بر ديگران مىپسنديم و بر ديگران نپسنديم آنچه را كه بر خود نمىپسنديم و اين تكليف هم موقعى قابل انجام دادن خواهد بود كه خود طبيعى ما مبدّل به من انسانى گردد ، زيرا فقط اين من است كه ميتواند با بيمارى خودخواهى مبارزه نموده و پيروز گردد .
و بايد در همه شئون زندگى آن واقعيّاتى كه بعنوان وسائل ، قربانى هدفها مىشوند ، و آن واقعيّاتى كه بعنوان اهداف ، واقعيّاتى را بعنوان وسايل قربانى خود مىسازند ، بدقّت هر چه تمامتر ارزيابى گشته و روشن شود كه آيا آنچه كه بعنوان هدف منظور شده است ، واقعا داراى آن عظمت و ارزش مىباشد كه آن واقعيّات بعنوان وسيله ، قربانى آن هدف قرار بگيرند يا نه ؟ و بايد معرفت و علم را بر همه ابناء بشر تعميم داد ، زيرا چراغهاى محدود در ميان صخرهها و خارستانها و جنگلهاى تاريك اگر بتوانند ديگر چراغها را روشن بسازند ، ولى سودجوئى جلو آنها را بگيرد و نگذارد آنها را روشن نمايند نمىتوانند از روشنائىهاى خود برخوردار شوند .
بايد راست گفت و از اين راه ننگ قديمى دروغ پردازى را كه نام انسان را زشت ساخته است ، از چهره آدميان پاك نمود . بايد عدالت ورزيد ، و الاّ راهى جز تنازع در بقاء پيش پاى بشر گسترده نخواهد گشت . و چون بشر از همه موجودات و واقعيّات مىتواند فراتر برود ، او نبايد چيزى را جز خداوند سبحان بپرستد . 23 ، 25 و لعمرى ما تقادمت بكم و لا بهم العهود ، و لا خلت فيما بينكم و بينهم الأحقاب و القرون ، و مآ أنتم اليوم من يوم كنتم فى أصلابهم ببعيد ( سوگند بحياتم ، دورانها و زمانها ميان شما و آنان بسيار طول نكشيده است ، و ميان شما و آنان قرنها فاصله نيفتاده است ، و امروز شما از آنروز كه در اصلاب [ پشتهاى ] آنان بوديد ، دور نيستيد )
اين يك عذر قابل قبول نيست كه بگوئيد : ما از گذشتگان مان فاصله زياد گرفته ايم
اين قاعده يكى از بديهىترين قواعد در همه قلمروهاى علمى ما است كه اگر موجودى موضوعيّت خود را در مدّتى حفظ نموده باشد ، با گذشت زمان همان مدّت ، چنانكه مختصّات آن دگرگون نميگردد ، احكام و قوانين آن نيز تغيير نمىيابد ، به اصطلاح امروزى بشر حدّاقلّ در حدود چهل هزار سال است كه با اين تشكيلات عضوى و اجزاء مادّى و قوى و استعدادهاى مغزى و روانى زندگى مىكند . بنابر اين ، در اين مدّت اصول مختصّات مادّى و روانى او تغييرى ننموده است .
همچنين آن قوانين جهانى هم كه انسان را احاطه نموده است ، بكار خود ادامه ميدهد . در اين مدّت بروز فرهنگها و تمدّنها و اعتلاء و سقوط آنها در عين حال كه متنوّع و با يكديگر متفاوت بودهاند ، ولى اصول و قواعد مربوط به انگيزهها و شرائط و موادّ آنها براى انسانهاى همه اقوام و ملل قابل درك بوده است بطوريكه اگر همان عواملى كه موجب بروز آن امور براى اقوامى بالخصوص گشته است براى اقوام ديگر نيز بوجود مىآمد ، همان امور بروز ميكرد . و بقول متفكّران بزرگ : انسان همان انسان است ، آنچه كه در وى دگرگون ميگردد ، اشكال و خصوصيّات فرعى و روبنائى است . شوپنهور باين مسئله اصرار دارد . بنابر اين ، اين يك عذر قابل قبول نيست كه بگوئيد : ما از گذشتگانمان فاصله گرفتهايم .
اين مطالب كه گفتيم ، مربوط به مختصّات هويّت انسان بود كه قديم و جديد نمىشناسد ، در صورتيكه امير المؤمنين عليه السّلام آن مردم ناآگاه را به عبرت گيرى از پدران و ديگر گذشتگان مانند برادران دستور ميدهد كه در ميان آنها قرون و اعصار فاصله نيفتاده بود . آنان پدران خود را ديده بودند و آن پدران نيز پدران خود را مشاهده كرده بودند و ميدانستند كه آنان چه كردند و چگونه نتايج كارشان را ديدند . 26 ، 30 و اللّه ما أسمعكم الرّسول شيئا إلاّ و هآ أنا مسمعكموه ، و ما أسماعكم اليوم بدون أسماعكم بالأمس ، و لا شقّت لهم الأبصار ، و لا جعلت لهم الأفئدة فى ذلك الزّمان ، إلاّ و قد أعطيتم مثلها فى هذا الزّمان ( و سوگند بخدا ، رسولخدا براى شما چيزى را نشنوانيد مگر اينكه اكنون من آنرا بشما ميشنوانم ، گوشهاى شما امروز غير از [ يا پستتر از ] گوشهاى شما در ديروز نيست . و در آن زمان براى آن گذشتگان چشمهائى باز نشد و دلهائى آماده درك نگشت ، مگر اينكه در اين زمان مثل همان ( باز كردن چشمها و آماده ساختن دلها براى فهم ) براى شما نيز عطا شده است ) .
شما مردم بار ديگر با نفس پيامبر اعظم روبرو هستيد
آيه مباهله ميگويد : فَمَنْ حَاجّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَآئَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَآئَنَا وَ أَبْنَائَكُمْ وَ نِسَآئَنَا وَ نِسَآئَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ [ آل عمران آيه 61] ( اى پيامبر ، پس از آنكه علم به تو روى آورد [ اگر كسى درباره داستان عيسى ( ع ) با تو به مخاصمه برخاست ] بگو : بيائيد ما فرزندان خود را بخوانيم و حاضر كنيم و شما فرزندان خود را و ما زنان خود را شما هم زنان خود را و ما نفسهاى خود را شما هم نفسهاى خود را بخوانيم و حاضر كنيم و سپس مباهله ( نيايش و دعا و زارى به درگاه خدا ) نمائيم و لعنت خداوندى را بر دروغگويان قرار بدهيم ) به اتّفاق همه راويان و مورّخين اسلامى و بدون استثناء ، پيامبر اكرم ( ص ) براى مباهله امام حسن و امام حسين ( ع ) را بمعناى [ ابنائنا ] و حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه عليها را به معناى [ نسائنا ] و امير المؤمنين علىّ بن ابيطالب عليه السلام را بمعناى [ انفسنا ] براى مباهله جمع فرموده است . بهمين جهت است كه متكلّمان و حكماء عالم تشيّع كلاّ و عدّهاى جالب توجّه از متكلّمان و حكماى اهل تسنّن با اين آيه به مساوى بودن نفس امير المؤمنين با نفس پيامبر اكرم [ مگر در نبوّت و رسالت ] حكم كرده اند .
رواياتى معتبر با مضامين گوناگون اين حقيقت را اثبات مىكند كه امير المؤمنين عليه السّلام آنچه كه فرموده ، يا بوسيله پيامبر اكرم مستند به وحى بوده است ، و يا بجهت صفاى كامل درونى كه او را بمقام : لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا ( اگر پرده برداشته شود بر يقين من افزوده نگردد ) رسانيده است ، بر مبناى حقّ و حقيقت بوده است لذا بديهى است كه روش آن حضرت در آگاه ساختن مردم به حقائق اسلام ، مانند خود پيامبر اكرم ( ص ) بوده است . مطلبى را كه امير المؤمنين عليه السّلام در اين خطبه فرموده است در مواردى ديگر از نهج البلاغه نيز مى بينيم .
از آنجمله
در خطبه 180 صفحه 263 چنين آمده است : أيّها النّاس إنّي قد بثثت لكم المواعظ الّتى وعظ الأنبيآء بها أممهم ، و أدّيت إليكم مآ أدّت الأوصياء إلى من بعدهم ، و أدّبتكم بسوطى فلم تستقيموا و حدوتكم بالزّواجر فلم تستوا سقوا للّه أنتم أتتوقّعون إماما غيرى يطابكم الطّريق و يرشدكم السّبيل ( اى مردم ، من براى شما همان مواعظ را كه پيامبران براى امّتهاى خود نمودند ابلاغ كردم و آنچه را كه اوصياء به مردم پس از پيامبران ادا كردند ، رساندم ، و شما را با تازيانهام تأديب كردم ، به صراط مستقيم نيفتاديد ، و شما را بوسيله نواهى خداوندى به راه صحيح راندم و شما نظم حركت در دين را نپذيرفتيد ، شما را بخدا ، آيا پيشوائى غير از من انتظار داريد كه راه را براى شما هموار كند و شما را به راه خداوندى ارشاد كند ) جمله بعدى كه مي فرمايد :
31 ، 32 و و اللّه ما بصّرتم بعدهم شيئا جهلوه ، و لآ أصفيتم به و حرموه ( و سوگند بخدا ، شما پس از آنان بچيزى بينا نشدهايد كه گذشتگان آنرا نميدانستند و شما براى تصاحب امتيازى برگزيده نشديد كه آنان محروم از آن بودهاند ) با نظر به تفسير جملات گذشته روشن است : 33 ، 36 و لقد نزلت بكم البليّة جآئلا خطامها ، رخوا بطانها ، فلا يغرّنّكم مّآ أصبح فيه أهل الغرور ، فإنّما هو ظلّ مّمدود إلى أجل مّعدود ( و قطعا بلا و آزمايشى براى شما فرود آمده است كه افسارش مضطرب و شكم بندش سست است . اى مردم آنچه كه فريب خوردگان در آن غوطهورند شما را نفريبد ، زيرا امور فريبنده سايه ايست كشيده شده تا زمانى معيّن )
شما در آزمايشهائى سخت قرار گرفته ايد ، عواملى كه فريب خوردگان را در خود فرو برده ، شما را نفريبد
هر آزمايش و ابتلائى در خواستهها و آرمانهاى مردمى كه مورد آزمايش قرار گرفتهاند ، تغييراتى بوجود مىآورد آنچه ، كه ديروز مورد تمايل نبود ، امروز مورد علاقه شديد قرار ميگيرد ، حتّى گاهى ممكن است با نشان دادن قيافه حياتى انسان را بخود جلب نمايد . و بالعكس آنچه كه ديروز مورد علاقه شديد بود ، امروز مكروه و نا ملايم جلوه كند . و بطور كلّى زشتىها زيبا ، و زيبائىها زشت مينمايد . بهمين جهت مقاومت منطقى در برابر آن دگرگونيها از هر كسى ساخته نيست . با توجّه به كثرت از پاى در آمدگان در هنگام آزمايشها در طول تاريخ ، راهى جز احساس شرمندگى از سرعت انعطاف و از دست دادن مقاومت و فريفته شدن در برابر عوامل ناچيز ، ديده نمى شود .
شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری جلد۱۵