google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
60-80 ترجمه و شرح فلسفی خطبه ها علامه جعفریشرح و ترجمه خطبه هاعلامه محمد تقی جعفری

خطبه ها خطبه شماره ۷9 (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

متن خطبه هفتاد و نهم

79 و من كلام له عليه السلام

قاله لبعض أصحابه لما عزم على المسير إلى الخوارج 1 ، و قد قال له : إن سرت يا أمير المؤمنين ، في هذا الوقت 2 ، خشيت ألا تظفر بمرادك ، من طريق علم النجوم 3 فقال عليه السلام أ تزعم أنَّك تهدي إلى السّاعة الّتي من سار فيها صرف عنه السّوء 4 ؟ و تخوَّف من السّاعة الّتي من سار فيها حاق به الضّرّ ؟ 5 فمن صدَّقك بهذا فقد كذَّب القرآن ، 6 و استغنى عن الاستعانة باللَّه في نيل المحبوب و دفع المكروه 7 ، و تبتغي في قولك للعامل بأمرك أن يوليك الحمد دون ربَّه 8 ، لأنَّك بزعمك أنت هديته إلى السّاعة الَّتي نال فيها النَّفع 9 ، و أ من الضّرّ 10 ثم أقبل عليه السلام على الناس فقال : 11 أيُّها النَّاس ، إيّاكم و تعلّم النّجوم 12 ، إلاّ ما يهتدى به في برّ أو بحر 13 ، فإنَّها تدعو إلى الكهانة 14 ، و المنجِّم كالكاهن 15 ، و الكاهن كالسَّاحر 16 ، و السَّاحر كالكافر 17 و الكافر في النَّار 18 سيروا على اسم اللَّه 19 .

ترجمه خطبه هفتاد و نهم

و از سخنان آن حضرت است در موقعيكه امير المؤمنين عليه السلام تصميم به حركت به سوى خوارج گرفت 1 بعضى از ياران آن حضرت عرض كردند : يا امير المؤمنين ،اگر در اين موقع حركت فرمائى 2 مى‏ترسم در مقصودت پيروز نگردى ، ( با نظر به ستاره شناسى ) ،سخنان زير را فرمودند : 3 آيا گمان مى‏برى تو آن ساعتى را كه هر كس در آن ساعت حركت كند ناگوارى از او برطرف ميشود ، ميدانى 4 ؟ لذا از حركت در چنين ساعتى كه موجب احاطه ضرر بر انسان متحرك ميشود ، مى‏ ترسانى ؟ 5 هر كس كه ترا در اين نظر تصديق كند ، قرآن را تكذيب كرده 6 و از طلب كمك از خدا در رسيدن به محبوب و دفع ناخوشايند احساس بى ‏نيازى نموده است 7 و تو با اين دستورى كه مي دهى ، علاقمند باين هستى كه عمل كننده به دستور تو ، ترا بستايد ، نه پروردگارش را 8 زيرا تو بگمان خود او را به آن ساعتى هدايت كرده‏اى كه در آن ساعت به سود رسيده 9 و از ضرر در امان مانده است 10 سپس امير المؤمنين عليه السلام رو به مردم نموده و فرمود 11 اى مردم ، بپرهيزيد از آموزش نجوم 12 ( براى حكم در سرنوشت مردم ) مگر بعنوان وسيله‏اى براى سمت‏يابى در خشكى و يا در دريا 13 زيرا علم نجوم انسان را به كهانت مى‏كشاند 14 و منجم مانند كاهن است 15 و كاهن مانند ساحر 16 و ساحر مانند كافر 17 است و كافر در آتش است 18 . بنام خداوندى حركت كنيد ) .

تفسير عمومى سخن هفتاد و نهم

1 ، 2 ، 3 ، 4 ، 5 ، 6 ، 7 ، 8 ، 9 ، 10 أ تزعم أنَّك تهدى ألى السَّاعة الَّتى من سار فيها صرف عنه السُّوء و تخوِّف من السَّاعة الَّتى من سار فيها حاق به الضّرّ ؟ فمن صدَّقك بهذا فقد كذَّب القرآن . . . ( آيا گمان ميبرى تو آن ساعتى را كه هر كس در آن ساعت حركت كند ،ناگوارى از او برطرف ميشود ، ميدانى ؟ لذا از حركت در چنين ساعتى كه موجب احاطه ضرر بر انسان متحرك ميشود ، ميترسانى ؟ هر كس كه ترا در اين نظر تصديق كند ، قرآن را تكذيب كرده است ) .

آيا ستارگان هستند كه سرنوشت انسانها را ميسازند ؟

نكوهش مكن چرخ نيلوفرى را
برون كن ز سر باد خيره‏سرى را

برى دان ز افعال چرخ برين را
نكوهش نشايد ز دانش برى را

چو تو خود كنى اختر خويش را بد
مدار از فلك چشم نيك اخترى را

ناصر خسرو

چرخ از تو هزار بار بيچاره‏تر است
كانانكه مدبرند سرگردانند

تاريخ استناد سرنوشت بشرى و حوادث زندگى به ستارگان به درستى معلوم نيست ، ولى اين مقدار مسلم است كه در قرون و اعصار گذشته استنادمزبور بسيار شيوع داشته است ، مخصوصا يكى از انگيزه‏هاى ترويج علم نجوم كه از طرف قدرتمندان و سلاطين انجام مي گرفت ، براى دانستن رويدادها و حوادث مربوط به خودشان بود كه رفتارها و فعاليتهايشان را طبق احكام نجومى چنان قرار بدهند كه همواره پيروز شوند پيش از بيان بطلان « علم احكام نجومى » يك تقسيم بندى درباره كتابهاى نجومى كه در كتاب تاريخ نجوم اسلامى ( علم الفلك ) كه بوسيله دانشمند محترم آقاى احمد آرام ترجمه شده است ،متذكر ميشويم البته اين تقسيم بر كتابهاى نجومى عربى است : « اما كتابهاى نجومى عربى را ميتوان به چهار دسته تقسيم كرد : دسته اول كتابهاى ابتدائى است كه عنوان مدخل علم هيئت دارد و اصول و مبادى اين علم به صورت اجمالى و بدون ذكر دليل در آنها آمده است و به كتابهاى هيئت زمان حاضر شباهت دارد .

و از اين دسته كتاب احمد بن محمد بن كثير ( قصير ) فرغانى است [ نام كتاب اين شخص « كتاب فى علم النجوم و اصول الحركات السماويه يا الفصول الثلثين يا كتاب علل الافلاك است ] و كتاب تذكرة النصيريه فى الهيئة تأليف نصير الدين طوسى و الملخص فى الهيئة تأليف چغمينى و تشريح الافلاك بهاء الدين محمد بن الحسين ( شيخ بهائى ) دسته دوم كتابهاى مطول است كه تمام علم هيئت در آنها مورد بحث قرار گرفته و هر چه در آنها آمده با دلائل هندسى به اثبات رسيده است و نيز همه جداول عددى كه در كارهاى نجومى مورد نياز است در آنها وجود دارد .

از ميان اين كتابها كه بر روش كتاب مجسطى بطلميوس نوشته شده كتابهاى ذيل را ميتوان نام برد : المجسطى تأليف ابو الوفاء بوزجانى متوفى به سال 388 ه ق 998 م و القانون المسعودى تأليف ابو ريحان بيرونى متوفى به سال 440 1048 و تحرير المجسطى تأليف نصير الدين طوسى متوفى به سال 672 1274 و نهاية الادراك فى دراية الافلاك تأليف قطب الدين محمود بن مسعود شيرازى متوفى به سال 710 1311 و جز اينها .

نيز از اين دسته است كتاب اصلاح المجسطى تأليف جابر بن افلح اشبيلى متوفى در حدودسال 540 1145 جز اينكه جداول را ندارد . دسته سوم كتابهائى است كه تنها براى رفع نياز حسابگران و رصدكنندگان تأليف شده و به نام « ازياج » يا « زيجات » يا زيجه ناميده ميشود . . . از آنجمله است الزيج الصابى تأليف محمد بن جابر سنان البتانى كه در سه جلد در رم بچاپ رسيده و كتابهاى متعدد ديگر .

دسته چهارم كتابهائى است كه در موضوعات خاص همچون تقاويم و مصنفاتى است در ساختن و به كار بردن آلات نجومى يا در وصف صور فلكى و تعيين مواضع ستارگان آنها بر حسب طول و عرض و از اين نوع است كتاب جامع المبادى و الغايات تأليف ابو على الحسن المراكشى كه متضمن توصيف آلات رصدى است و نيمه اول آن به فرانسه ترجمه شده و كتاب الكواكب و الصور تأليف ابو الحسين عبد الرحمان بن عمر صوفى متوفى به سال 374 986 كه آن نيز به زبان فرانسه ترجمه شده است » [ تاريخ نجوم اسلامى ترجمه علم الفلك ، تاريخه عند العرب فى القرون الوسطى خلاصه سخنرانيهاى گرلو الفونسونلينو ترجمه آقاى احمد آرام از ص 51 تا ص 54 و رجوع شود به رساله علم از ديدگاه اسلام قسمت دانشمندان علم هيئت تأليف اينجانب . ] . و بهرحال تحقيق بسيار دامنه‏ دارى براى بدست آوردن چگونگى تأثيرات ستارگان در رويدادهاى زندگى و علل آن كه از حوصله اين مبحث ما خارج است ، صورت گرفته است . لذا مى‏پردازيم به نظر مكتب اسلام درباره علم نجوم :

علم هيئت و علم نجوم ( ستاره شناسى ) در اسلام

عمر بن حسام در نزد عمر ابهرى علم نجوم مي خواند ، روزى يكى از فقهاء عمر بن حسام را مى‏بيند و از او مى ‏پرسد ، اينروزها چه ميخوانيد ؟ عمر بن حسام ميگويد : مشغول تفسير يكى از آيات قرآنى هستيم كه ميگويد :

أَ فَلَمْ يَنْظُروُا إِلىَ السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها [ ق آيه 6] ( آيا در بالاى سرشانبه آسمان نمى ‏نگرند كه آنرا چگونه بنا نهاديم ) ما چگونگى بنياد آسمانها را تفسير مي كنيم . [ تفسير فخررازى ج 4 ص 303] آيات قرآنى در مواردى متعدد به نظر در آسمانها و ستارگان و شناخت آنها دستور مي دهد .

از آنجمله :

أَفَلَمْ يَرَوْا إِلى‏ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ [سبأ آيه 9] ( آيا نديده‏اند از آسمان و زمين آنچه را كه در پيش رو دارند و آنچه را كه پشت سر گذاشته ‏اند . )

أَنَّ فى‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْل وَ النَّهارِ لَآياتِ لِأُولىِ الْأَلْبابِ [ آل عمران آيه 191] ( قطعا در آفرينش آسمانها و زمين و پشت سر هم آمدن شب و روز آياتى براى خردمندان آگاه وجود دارد )

وَ يَتَفَكَّرُونَ فى‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ [ آل عمران آيه 190] ( آن خردمندان در آفرينش آسمانها و زمين به تفكر مى ‏پردازند [ و مي گويند : اى پروردگار ما ، اين دستگاه را بيهوده نيافريده‏اى ،پاكيزه ‏توئى اى خدا ، ما را از عذاب آتش مصون بدار )

أَ وَ لَمْ يَنْظُرُ وافى‏ مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ [ الاعراف آيه 185] ( آيا آنان در ملكوت آسمانها و زمين نظر نكرده ‏اند )

إِنَّ فىِ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فىِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ [يونس آيه 6] ( قطعا در پشت سر هم آمدن شب و روز و در آنچه كه خداوند در آسمانها و زمين آفريده است ، آياتى است براى مردمى كه تقوى مي ورزند )

آيات فوق با كمال صراحت لزوم شناسائى آسمانها و آنچه را كه در آنها است و همچنين زمين و آنچه را كه در آن است ، گوشزد مينمايد . بعضى از اين آيات مانند آيه 9 از سوره سبأ و 185 از سوره الاعراف كسانى را كه به آسمانها و فروغ ملكوتى كه بآنها ميتابد نمى‏نگرند ، مورد توبيخ قرار داده است . آيات ديگرى در قرآن وجود دارد كه ميگويد : خداوند هر چه را كه در آسمانها و زمين است براى شما مسخر كرده است ( يعنى در اختيار شما گذاشته است ) مانند :

وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فىِ السَّماواتِ وَ ما فىِ الْأَرْضِ جَميعاً [ الجاثيه آيه 13] ( و خداوند همه آنچه را كه در آسمانها و زمين است براى شما مسخر فرموده است ) اينگونه آيات دلالت ميكند بر اينكه انسان نه تنها بايد در دستگاه آفرينش اعم از فضا و كرات فضائى و زمين و آنچه كه در آنها است ، بينديشد و آيات بودن آنها را درك كند ، بلكه همه آنها را در اختيار بشر گذاشته است كه از آنها بهره‏بردارى بنمايند .

اين تأكيد شديد باعث شد كه مسلمانان به علم هيئت سخت علاقمند گشتند و تحقيقات فراوانى در اين علم انجام دادند . جان بر نال اعتراف ميكند : « اگر رصدهاى اخترشناسى در فرهنگ اسلامى دچار نكث ميشد اخترشناسان رنسانس نمي توانستند از ما حصل تجارب نهصد ساله پيشينيان خود بهره ‏مند شوند و كشفيات مهمى كه مبناى علوم جديد را تشكيل ميدهند ،به تأخير مى‏افتاد و يا اصلا تحقق پيدا نميكرد » . [ علم در تاريخ ص 212 ]

آنچه كه درباره علم نجوم در اسلام ممنوع است ، استنباط و سرنوشت انسانها و استخراج وقايع و رويدادهاى آينده است كه به خواص ستارگان و كيفيت حركات و موقعيت‏هاى آنها مستند بوده باشد . با نظر به مجموع تحقيقاتى كه فقهاء در اين مسئله نموده‏اند ، روش تحقيق فقاهى مرحوم شيخ مرتضى انصارى رحمة اللّه عليه از ديگر فقهاء دقيق‏تر و كاملتر بوده است . محقق و فقيه مزبور ميگويد :

تنجيم ، چنانكه محقق ثانى ( عبد العالى كركى ) در كتاب جامع المقاصد گفته است ، عبارت است از خبر دادن از احكام ستارگان با نظر به حركات فلكى و اتصالات آنها با يكديگر . توضيح مطلب به بحث در چند مسئله نيازمند است :

يكم ظاهر اينست كه خبر از اوضاع فلكى كه مبتنى بر سير ستارگان بوده باشد ، حرام نيست ، مانند خبر از خسوف ناشى از قرار گرفتن زمين ميان آفتاب و ماه و از كسوف كه ناشى از قرار گرفتن ماه ميان آفتاب و زمين است ، بلكه در صورتيكه اينگونه اخبار ( اطلاعات علمى ) مستند به برهان و دليلى باشد كه مورد اعتقاد خبر دهنده مي باشد ، يا مستند به دلائل ظن آور باشد ، جائز است .

حتى عده‏اى از فقهاء كه نجوم شناسى را منكر شده‏ اند ، به اطلاعات مزبور كه مستند به برهان و دليل بوده باشد ، اعتراف نموده ‏اند ، مانند سيد مرتضى و شيخ ابو الفتح كراجكى ، از اين فقهاء در رد استدلال به صحت احكام نجومى چنين نقل شده است كه : كسوف‏ها و اتصالات ستارگان و انفصالات آنها بر مبناى حساب و حركت آنها كه بر مبناى اصول صحيح و قواعد محكم خبر داده ميشوند ، غير از آن است كه بعنوان تأثير ستارگان در خير و شر و نفع و ضرر گفته ميشود .

و اگر ميان اين دو مسئله تفاوتى جز اين نبود كه اطلاعات مربوط به كسوف‏ها و امثال آن دائما مطابق واقع ميباشد تا آنجا كه خطائى در آنها ديده نميشود ، در صورتيكه احكام نجومى همواره به خطا و خلاف واقع بودن مشهور است ، كافى بود . حتى تطابق احكام نجومى با واقع كاملا به ندرت و استثنائى اتفاق مى‏ افتد ، حتى گاهى صحت نظر كسى كه درباره حكم نجومى با تخمين سخنى گفته است ، بيشتر از آن مدعيان دانش احكام نجومى مي باشد . . . » [مكاسب شيخ مرتضى انصارى رحمة اللّه عليه مكاسب محرمه ص 25] سپس شيخ انصارى حتى علم اوضاع ستارگان ( علم هيئت ) را هم در معرض خطا معرفى مي نمايد و مي گويد : « زيرا خطاهاى علماى علم هيئت هم بسيار فراوان است ، بهمين جهت است كه درباره اين اطلاعات هم نميتوان به اشخاص عادل از اين علماء اطمينان كرد .

چه رسد به فاسق‏هاى آنها ، زيرا محاسبات آنان مبتنى بر عده ‏اى امور نظرى است كه بر نظريات ديگرى مبتنى است . مگر اينكه اطلاع و تحقيقاتشان بر مبناى بديهى استوار شده باشد » [مأخذ مزبور] ملاحظه مي شود كه مبارزه فقه تشيع با خرافات در حد اعلا بوده و علم به واقعيات عينى را به تمام معنى مى ‏پذيرد .

شيخ انصارى در مسئله دوم ميگويد : « حكم به بروز پديده‏هاى خاص در ستارگان بسبب حركات و اتصالات و غير ذلك . . . جايز است اگر به ظنى مستند باشد كه محصول تجربه مستقيم خود عالم علم هيئت يا به نقل از تجربه ديگران بوده باشد ، با تكيه به اراده خداوندى در موقع بروز وضع مخصوص در ستارگان بدون اعتقاد به رابطه ( عليت ) ميان آنها .

بلكه ظاهر اينست كه ميتوان درباره اينگونه مسائل اگر بر تجربه قطعى مستند باشد ، حكم قطعى صادر نمود ، زيرا هيچ اشكالى وجود ندارد كه كسى حكم قطعى به باريدن باران در اين شب بنمايد و به فرود آمدن سگ از پشت بام به داخل خانه استدلال كند ، چنانكه براى ترويج كننده و احياء كننده اين علم خواجه نصير طوسى اتفاق افتاد كه در يكى از مسافرتهايش ميهمان آسيابانى شد كه در بيرون شهر آسيابى داشت ، وقتى كه خواجه نصير وارد خانه آن آسيابان گشت ، بجهت گرماى هوا به پشت بام رفت ، صاحب خانه گفت : بيا پائين و در خانه بخواب ، تا باران ترا ناراحت نكند ، خواجه به اوضاع ستارگان نگريست و چيزى كه علامت آمدن باران باشد ، نديد ، صاحب خانه گفت : من سگى دارم كه هر شبى كه باران در آن ببارد وارد خانه ميشود .

خواجه اين استدلال آسيابان را قبول نكرد و در پشت بام خوابيد و آن شب باران باريد و خواجه در تعجب فرو رفت . » [مأخذ مزبور] در اين مطالب شيخ انصارى دو مسئله فوق العاده با اهميت وجود دارد كه تذكر به آن دو در حد اعلاى ضرورت است :

مسئله يكم ارزش و اعتبارى كه اين فقيه بسيار عاليقدر به تجربه و برهان بيان مي كند ، بهترين دليل بر بطلان ياوه‏گويانى است كه ميگويند : اسلام هم مانند ديگر اديان منحرف شده با علم سازگار نيست چنانكه ملاحظه ميشود شيخ در همين مبحث ترتب احكام شرعيه را كه مربوط به وضع ستارگان و موقعيت هاى متغير آنها است ، در صورت استناد به تجربه تجويز مينمايد ، مخصوصا با نظر به روش محتاطانه‏اى كه شيخ در فقه دارا مي باشد .

مسئله دوم تكيه بر اراده خداوندى حتى درباره پديده‏هاى عينى حركات و موقعيت‏ هاى ستارگان كه علم هيئت به تحقيق آنها مى‏پردازد . اين مسئله در مباحث مربوط به حركت و تحول مورد بررسى مشروح قرار گرفته است . سپس شيخ وارد مسئله احكام نجومى گشته و مي گويد :

مسئله سوم اطلاع دادن از حوادث و حكم به آنها با استناد به اتصالات ( درباره خير و شر و منفعت و ضرر . . . ) چه استقلالا و چه بعنوان عامل دخالت كننده كه در اصطلاح تنجيم گفته ميشود ، با نظر به فتاوى و نصوص حرام مؤكد است . محقق ابو القاسم حلى در كتاب المعتبر از پيامبر اكرم ( ص ) بطور مرسل نقل ميكند كه :

أنّه من صدَّقَ منجِّما أو كاهنا فقد كفر بما أنزل على محمَّد ( ص ) ( هر كس كه منجم يا كاهنى را تصديق كند ، به آنچه بر محمد ( ص ) نازل شده كفر ورزيده است .

و اين روايت با رساترين و بليغ ‏ترين وجهى حكم منجم را تحريم مينمايد .و در روايت نصر بن قابوس از امام صادق ( ع ) چنين آمده است :

المنجِّم ملعون و الكاهن ملعون و السَّاحر ملعون . در روايتى ديگر امير المؤمنين به منجمى كه آن حضرت را از حركت به مقصدى نهى ميكرد ، فرمود : . . .

اتزعم أنَّك تهدى ألى السَّاعة الَّتى من سار فيها صرف عنه السُّوء و السَّاعة الَّتى من سار فيها حاق به الضّرّ ؟ من صدَّقك بهذا استغنى بقولك عن الإستعانة باللَّه فى هذا الوجه و أحوج ألى الرَّغبة اليك فى دفع المكروه عنه . ( آيا گمان مي برى ، تو آن ساعت را مي دانى كه هر كس در آن ساعت حركت كند ، بدى از او برمي گردد و آن ساعت را مي دانى كه هر كس در آن حركت كند ، ضرر او را احاطه مي كند ؟ هر كس اين سخن تو را تصديق كند ، با تكيه باين سخن احساس بى ‏نيازى از استمداد از خداوند در اين راه نموده و به رغبت بتو براى دفع ناگوار محتاج شده است ) [ مأخذ مزبور ص 25].

و در روايت عبد الملك بن اعين ،قلت : لأبى عبد اللَّه عليه السّلام : أنىّ قد ابتليت فأريد الحاجة فأذا نظرت إلى الطَّالع و رأيت الطَّالع الشّرّ فجلست و لم أذهب فيها فأذا رأيت الطَّالع الخير ذهبت فى الحاجة ؟ فقال لى : تقضى ؟ قلت : نعم ، قال : أحرق كتبك [مأخذ مزبور ص 26 نقل از من لا يحضره الفقيه صدوق] . ( به امام صادق عليه السلام عرض كردم من مبتلا شده ‏ام ، هنگاميكه مي خواهم براى رفع احتياجى حركت كنم ، وقتى كه به طالع نظر كنم و ببينم شر است ، مى ‏نشينم و دنبال آن حاجت نميروم و اگر طالع را خير ديدم ، دنبال آن حاجت ميروم [ آيا اين صحيح است ؟ ] آن حضرت فرمود : آيا حكم ميكنى ؟ عرض كردم : آرى . فرمود كتابهايت را بسوزان ) .

شيخ انصارى رحمة اللّه عليه در همين مبحث از سيد مرتضى علم الهدى چنين نقل مى‏كند كه : « چگونه ممكن است براى يك مسلمان باطل بودن احكام نجومى مشتبه شود ، با اينكه مسلمانان خواه در قديم و خواه در دوران جديد اتفاق نظر و اجماع بر تكذيب منجمان نموده و به فساد مذهب و بطلان احكام آنان شهادت داده‏ اند و ضرورت تكذيب احكام منجمان در دين پيامبر اسلام معلوم است و رواياتى كه در انتقاد و ناتوان معرفى كردن آنان از احكامى كه صادر مي كنند وارد شده است بيش از حد شمارش است و همچنين با مخالفت شديد علماء اهل بيت پيغمبر ( ائمه معصومين « ع » ) و اصحاب بزرگوار و شهرت ممنوعيت احكام نجومى با اين شهرت زياد چگونه ميتواند كسى كه منسوب به ملت اسلام است و بر قبله نماز ميگذارد فتوى بر خلاف دهد ؟ » [ مأخذ مزبور]

خلاصه حكم به حرمت تنجيم باين معنى كه اعتقاد و حكم به ارتباط نفع و ضرر و خير و شر و ديگر مسائل مربوط به سرنوشت زندگى انسانها به وضع و موقعيت و حركات ستارگان در اسلام قطعا ممنوع بوده و منابع و مأخذى كه باين ممنوعيت دلالت دارند ، از نظر كميت و كيفيت بيش از آن است كه اندك ترديدى در آنها وجود داشته باشد . 11 ، 12 ، 13 ، 14 ، 15 ، 16 ، 17 ، 18 ، 19 أيُّها النَّاس أيَّاكم و تعلّم النّجوم إلاَّ ما يهتدى به فى برّ أو بحر فأنّها تدعوا الى الكهانة و المنجّم كالكاهن و الكاهن كالسّاحر و السَّاحر كالكافر و الكافر فى النَّار .

سيروا على اسم اللَّه ( اى مردم ، بپرهيزيد از آموزش نجوم ( براى حكم در سرنوشت مردم )مگر به عنوان وسيله‏اى براى سمت‏يابى در خشكى و يا در دريا ، زيرا علم نجوم انسان را به كهانت مي كشاند و منجم مانند كاهن است و كاهن مانند ساحر و ساحر مانند كافر و كافر در آتش است . حركت كنيد به نام خدا ) .

علم هيئت بلى ، و اما نسبت دادن حوادث و سرنوشت مردم به ستارگان ، نه هرگز

چنانكه در گذشته گفتيم آيات قرآنى در تحريك و تشويق مردم به فراگيرى علوم مربوط به كرات آسمانى و فضا فراوان است و هيچ‏گونه ترديدى در اين نيست كه علوم مزبوره در حقيقت شناختهاى ما را درباره آيات خداوندى در اين كيهان بزرگ وسعت و كمال مى ‏بخشد و همچنين قطعى است كه استخراج احكام مربوط به سرنوشت انسانها از ستارگان خرافاتى است كه اسلام با كمال جديت با آنها بمبارزه برخاسته است .

اين مبارزه در جملات امير المؤمنين عليه السلام كه ما در اين صفحات تفسير ميكنيم به حد اعلاى خود رسيده است . در اينجا حتى آموزش احكام نجومى ممنوع اعلام شده است ، مخصوصا با نظر به اينكه علم به يك عده مسائل غالبا براى نفوس ضعيف موجب اعتقاد مي گردد .

اين اعتقاد ناشى از تلقين صحت مبادى و اصول آن علم به خويشتن ميگردد و انسان بدون اينكه متوجه شود ، فرا گرفته‏هاى خود را بعنوان واقعيات مى‏پذيرد لذا امير المؤمنين ( ع ) حتى از آموزش مسائل مربوط به احكام نجومى نهى فرموده است . ولى يك مسئله در اين مبحث وجود دارد كه تذكر به آن لازم است و آن اينست كه اگر آموزش احكام نجومى وسيله‏اى براى انتقاد و اثبات خرافات بودن آنها بوده باشد ، چنانكه در آموزش سحر گفته شده است ، ممنوع نمي باشد .

سپس امير المؤمنين عليه السلام شناخت ستاره‏ ها و حركات و موقعيت‏هاى آنها را براى استفاده در خشكى و دريا از ممنوعيت استثناء فرموده و آن را تجويز ميفرمايد . البته مسلم است كه با نظر به ديگر منابع اسلامى اين استثناء بيان بعضى از مصاديق معقول و قابل استفاده از ستاره‏شناسى است و لذا نبايد فائده مشروع ستاره ‏شناسى را در سير و سمت‏يابى در خشكى و دريا منحصر نمود .

سپس امير المؤمنين سپاهيان را دستور بحركت داده و ميفرمايد با تكيه بخدا و با تبرك بنام خدا حركت كنيد و خرافاتى را كه اين منجم گفت مورد اعتنا قرار ندهيد .

لا مؤثِّر فى الوجود إلاَّ اللَّه ( در قلمرو هستى جز خدا هيچ مؤثرى وجود ندارد ) .

لا حول و لا قوّة الاَّ باللّه ( هيچ حركت و قوه‏اى بچيزى جز خدا مستند نيست ) .

زمام هستى و قوانين جاريه در آن و همه حوادث كوچك و بزرگ كه بوقوع مى‏ پيوندند ، تحت مشيت او است با بقاى سلطه و نظاره مطلق او كه :

يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثَبِّتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ [ الرعد آيه 39] ( خداوند آنچه را كه بخواهد محو و آنچه را كه بخواهد اثبات مى‏كند و كتاب اصل در نزد او است ) .

اين ناتوانى درك ما انسانها است كه در ميان حلقه‏هاى زنجيرى قوانين قرار گرفته و نظم هستى را در ديدگاه خود بسته و آنها را چنان محكم و استوار تلقى مى‏كنيم كه نشان ابديت بر پيشانى آنها مى‏ چسبانيم :

چنانكه اگر همواره زندگى ما با خورشيد بود و غروب آنرا نميديديم گمان ميكرديم كه آفتاب موجوديست و روشنائى هم پديده‏ايست كه همزمان با يكديگر ديده مى ‏شوند :

اگر خورشيد بر يك حال بودى
فروغ او بيك منوال بودى

ندانستى كسى كاين پرتو او است
نكردى هيچ فرق از مغز تا پوست

تو پندارى جهان خود هست دائم
وجود او بخود گشته است قائم

شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری  جلد۱۱

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=