google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
60-80 ترجمه و شرح فلسفی خطبه ها علامه جعفریشرح و ترجمه خطبه هاعلامه محمد تقی جعفری

خطبه ها خطبه شماره ۷2 (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

متن خطبه هفتاد و دوم

72 و من الخطبة له عليه السلام

علم فيها الناس الصلاة على النبي صلى اللَّه عليه و آله 1 و فيها بيان صفات اللَّه سبحانه و صفة النبي و الدعاء له 2

صفات اللّه

اللّهمّ داحي المدحوّات 3 ، و داعم المسموكات 4 ، و جابل القلوب على فطرتها : شقيّها و سعيدها 5 .

صفة النبي

اجعل شرائف صلواتك ، و نوامي بركاتك ، على محمّد عبدك و رسولك الخاتم لما سبق 7 ، و الفاتح لما انغلق 8 ، و المعلن الحقّ بالحقّ 9 ، و الدّافع جيشات الأباطيل 10 ، و الدّامغ صولات الأضاليل 11 ، كما حمّل فاضطلع 12 ، قائما بأمرك 13 ، مستوفزا في مرضاتك 14 ، غير ناكل عن قدم 15 ، و لا واه في عزم 16 ، واعيا لوحيك 17 ، حافظا لعهدك 18 ، ماضيا على نفاذ أمرك 19 ، حتّى أورى قبس القابس 20 ، و أضاء الطّريق للخابط 21 ، و هديت به القلوب بعد خوضات الفتن و الآثام 22 ، و أقام بموضحات الأعلام 23 ، و نيّرات الأحكام 24 ، فهو أمينك المأمون 25 ، و خازن علمك المخزون 26 ، و شهيدك يوم الدّين 27 ، يو بعيثك بالحقّ الخلق 29 .

الدعاء للنبي

اللَّهمَّ افسح له مفسحا في ظلِّك 30 ، و اجزه مضاعفات الخير من فضلك . 31 اللَّهمَّ و أعل على بناء البانين بناءه 32 ، و أكرم لديك منزلته 33 ، و أتمم له نوره 34 ، و اجزه من ابتعاثك له مقبول الشّهادة 35 ، مرضي المقالة 36 ، ذا منطق عدل 37 ، و خطبة فصل 38 . اللَّهمَّ اجمع بيننا و بينه في برد العيش و قرار النِّعمة 39 ، و منى الشَّهوات 40 ، و أهواء اللَّذَّات 41 و رخاء الدّعة 42 ، و منتهى الطّمأنينة 43 ، و تحف الكرامة 44

ترجمه خطبه هفتاد و دوم

خطبه‏ ايست از آنحضرت در اين خطبه درود به پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله را بر مردم تعليم ميدهد 1 و در اين خطبه بيانى است از صفات خداوند سبحان و صفت پيامبر اكرم و دعا براى او 2 . خداوندا ، اى گسترنده و رها كننده گسترده‏ها [ براى كار خود ] 3 و اى بر پا دارنده آسمانهاى بلند 4 و اى آفريننده دلها چه شقى و چه سعيد بر فطرت اصلى خود 5 درودهاى شريف و بركات فزاينده خود را بر بنده و رسولت محمد بفرست 6 كه پايان دهنده گذشته است 7 و گشاينده گره‏هاى پيچيده 8 پيامبرى كه حق را بر مبناى حق اعلان نمود 9 و جوشش‏ها و غليان باطل‏ها را دفع و خاموش 10 و هيبت شديد و حملات گمراهى ‏ها را محو و نابود ساخت 11 رسالتى را كه بر عهده گرفت ، با كمال قدرت آنرا پيش برد 12 به امر تو قيام 13 و در راه تحصيل رضاى تو برشتافت 14 در تكاپو به پيش هرگز عقب ننشست 15 و در هيچ تصميمى سستى نورزيد 16 او بود دريافت كننده وحى الهى 17 و نگهدارنده عهد ربانى 18 و حركت كننده در مسير اجراى دستور تو 19 تا آنگاه كه نور الهى را ابلاغ و در پهنه هستى منتشر ساخت كه جويندگان انوار خداوندى را به مقصدشان نائل ساخت 20 و راه را بر گمشده در تاريكى‏ هاى جاهليت روشن نمود 21 هم بوسيله او بود كه دلهاى فرو رفته در فتنه‏ها و گناهان هدايت گشت 22 پيامبر عزيزى كه پرچمها و علائم رهنما را بر پا داشت 23 و احكام نورانى خداوندى را ابلاغ و اجراء فرمود 24 او [ بر حقايق و اسرار ] امين 25 و نگهبان علم مخفى تو بود 26 و شاهد تو در روز حساب 27 و مبعوث بر حق از طرف تو 28 و فرستاده تو بسوى خلق 29 .

بارالها ، عرصه وسيعى از سايه بيكرانت را بر او بگستران 30 و پاداشى از خير فراوان از فضل و احسانت بر او عنايت فرما 31 خداوندا ، بنائى را كه [ او براى نجات انسانها ] نهاده است ، بر همه بناهاى بنيان گذاران بلند بدار [ يا در ديار ابديت منزلت و مقام او را بالاتر از همه منزلت‏ها و مقامات بفرما ] 32 و مقام او را در پيشگاهت عزيز و مكرم فرما 33 و نورى را كه بر آن وجود پاك عنايت فرموده‏اى ، اتمام نموده 34 و او را در برابر بر انگيختنت [ براى رسالت عظمى ، پاداش لطف فرما ] شهادتش را مقبول 35 و گفتارش را مورد رضايت 36 و منطقش را دادگرانه 37 و سخنش را جدا كننده حق از باطل قرار بده 38 پروردگارا ، ميان ما و او را در زندگى خوش و قرارگاه نعمت 39 و برآورده شدن آرزوهاى مطلوب 40 و خواسته‏هاى لذت بار 41 و راحتى آسايش 42 و نهايت آرامش 43 و ارمغانهاى كرامتت جمع فرما 44 .

تفسير عمومى خطبه هفتاد و دوم

1 ، 2 ، 3 ، 4 ، 5 اللَّهمّ داحى المدحوَّات و داعم المسموكات و جابل القلوب على فطرتها شقيَّها و سعيدها ( خداوندا ، اى گسترنده و رها كننده گسترده‏ها [ براى كار خود ] و اى بر پا دارنده آسمانهاى بلند ، و اى آفريننده دلها چه شقى و چه سعيد بر فطرت اصلى خود ) .

اى خدا ، اى خالق بى چون و چند
از تو پيدا گشته اين كاخ بلند

معناى دحو در لغت گستردن و رها كردن جسم در فضا يا در زمين است كه مانند انداختن يك جسم و قرار دادن آن جسم در موقعيت مناسب به طبيعت خود مي باشد ، اعم از اينكه آن موقعيت مناسب سكون باشد يا حركت ، لذا نميتوان از اين جمله براى حركت يا سكون زمين استدلال قطعى و محكم كرد ، البته بعضى از صاحبنظران علوم اسلامى با نظر به دلايلى ديگر حركت زمين را از ديدگاه اسلام مى ‏پذيرند . اين جمله مورد تفسير به سه گروه از آيات قرآن مجيد اشاره ميكند كه مصاديقى بر مفهوم فوق مى ‏باشند :

گروه يكم كه داراى مضمون آيه زير است :

أَ أَنْتُمْ اَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها . رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها . وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها [ النازعات 27 تا 29 ] .

( آيا شما ( انسانها ) از نظر خلقت شديدتريد ، يا آسمانى كه آنرا بنا نهاد و بلندى آنرا مرتفع ساخت و تنظيمش كرد و شبش را تاريك و روزش را روشن ساخت ) .

گروه دوم وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها أَخْرَجَ مِنْها مائَها وَ مَرْعاها [ النازعات 30 و 31] .

( و پس از آن زمين را در فضا گسترانيد و آب و چراگاهش را بيرون آورد ) .

گروه سوم وَ لكِنَّ اللَّهَ جَبَّبَ إِلَيْكُمُ الاْيمانَ وَ زَيَّنَهُ فى‏ قُلوُبِكُمْ [ الحجرات 7] .

( ولى خداوند ايمان را بر قلب شما محبوب و آنرا در دلهاى شما بياراست ) فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتى‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها [ الروم 30] .

( ايمان بخداوند همان فطرت اصلى است كه خداوند مردم را بر مبناى آن سرشته است ) .

اين گونه نيايش كه در مواردى متعدد در نهج البلاغه آمده است ، فوق العاده آموزنده و ناشى از وسعت ديدگاه آدمى است كه انسان نيايشگر به عظمت جهان و فروغى كه از ماوراى آن بر اين جهان ميتابد ، هشيار و آگاه باشد كه در كجا زندگى مى ‏كند و اگر مقدارى سر به بالا ببرد و شكوه هستى و فروغ خيره كننده آنرا درك كند ، نه تنها مى‏ فهمد كه تصادفات طبيعت وى را در يك بيابان بى سر و ته رها نكرده است ، بلكه او در يك جهانى پرمعنى زندگى ميكند كه هيچ فردى نميتواند آن را بى‏ معنى تلقى نكند ، مگر اينكه مغز يا روان او از حال اعتدال خارج شده باشد .

تازه اين نتيجه منحصر به فرد چنين نظاره و بالانگرى نيست ، بلكه نتيجه ‏اى با اهميت ‏تر از اين را در بردارد كه عبارتست از احساس يك معناى والا در هستى خود نظاره‏ گر . چه خوب گفته است آن متفكر بيدارى كه مي گويد : بى ايمانى به معنى ‏دار بودن جهان و انسان بآن آسانى نيست كه معمولا اشخاص سطح نگر مى ‏پندارند .

براى رسيدن به اين بى‏ ايمانى ، نبايد سربالا برده و بر هستى نگريست كه حتما اين نگرش اگر شايسته و عميق باشد ، قطعا ايمان به معنى‏ دار بودن جهان و انسان را در دنبال خواهد داشت . همينكه ايمان مزبور در درون انسان بوجود آمد ، ايمان به معنى‏دار بودن وجود خويش ، نيز مانند يك معلول قطعى كه از علت زائيده ميشود ، بوجود خواهد آمد .

بنابر اين اينگونه نيايش‏ها كه از پيشوايان عالم تشيع بطور فراوان صورت گرفته است ، با اهميت‏ ترين حقيقت را به انسانها مى‏آموزد كه عبارتست از معنى‏دار بودن جهان و انسانى كه در آن زندگى ميكند .

اما اينكه اينگونه نيايشها ناشى از وسعت ديدگاه آدمى است ، مطلبى است كاملا روشن و بى نياز از تفصيل و استدلالهاى پر پيچ و خم ، زيرا تفاوت بسيار زياد است ميان كسى كه توجهش به خدا در دائره مشتى درك شده‏هاى ابتدائى و انگيزه‏هاى سطحى است كه ناشى از محدودنگرى و احتياجات خود طبيعى محقر او است و آن كسى كه از اين دائره‏هاى محدود و محدود كننده بالاتر رفته و هستى را مانند يك واحد پرمعنى در ديدگاه خود مى‏ بيند و پس از آن به درون خود مسافرت ميكند و جهانى بزرگتر از آن را در خود مشاهده ميكند و آنگاه به نيايش با خداى آن بيرون و اين درون مى ‏پردازد .

اينهمه گفتيم ليك اندر بسيچ
بى‏عنايات خدا هيچيم و هيچ

بى‏عنايات حق و خاصان حق
گر ملك باشد سياهستش ورق

اى خدا اى فضل تو حاجت روا
با تو ياد هيچكس نبود روا

اى خدا اى خالق بى‏ چون و چند
از تو پيدا گشته اين كاخ بلند

اى خدا اى خالق بى چند و چون
آگهى از حال بيرون و درون

آيا شقاوت و سعادت در ذات انسانها تعبيه شده است ؟

با نظر به دلائل عقلى بديهى و همچنين با توجه كافى به آيات قرآنى و احاديث معتبر ، ذاتى بودن شقاوت و سعادت كاملا نامعقول است ، لذا هر روايتى كه دلالت بر ذاتى بودن اين دو صفت داشته باشد ، بقرينه روايتى كه از معصوم در تفسير آن وارد شده است ، بايد توجيه گردد :الشّقىّ شقىّ فى بطن أمّه و السَّعيد سعيد فى بطن أمّه كه از حضرت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله نقل شده است ( شقى در شكم مادرش شقى است و سعيد در شكم مادرش سعيد است ) .

روايتى كه در تفسير اين حديث نبوى وارد شده است اينست كه : خداوند سرنوشت همه مردم را پيش از ورود به اين دنيا ميداند . و همينطور بايد جمله‏اى كه مورد بحث ما است ، تفسير شود و الا لوازم ظاهر روايت بهيچ وجه قابل قبول نيست زيرا :

1 اگر شقاوت اشقياء و سعادت سعداء از شكم مادر در موجوديتشان تعبيه شده باشد ، اينكه دنيا جاى آزمايش اختيارى است ، پوچ و بيمعنى خواهد بود .

2 عقل و وجدان آدمى هيچگونه اثرى در ارشاد و هدايت آدمى نخواهد داشت .

3 بساط بسيار پرمعنى و اصيل مسئوليت برچيده خواهد گشت .

4 ارسال پيامبران و انزال كتاب و ميزان لغو و بيهوده خواهد بود .

5 شرافت و فضيلت و مفاهيم مقابل آن دو ( دنائت و پليدى ) مرتفع خواهد گشت .

6 تعليم و تربيت هيچ منطقى قابل قبول نخواهد داشت .

با اين ملاحظات همه روايات و احاديثى كه در ظاهر دلالت بر ذاتى بودن شقاوت و سعادت داشته باشد ، بحكم عقل بديهى بايد مطابق آن روايت كه مي گويد : « مقصود از امثال روايت فوق بيان عموميت علم خداوندى است كه شامل تمامى حالت انسان پيش از خلقت و پس از خلقت مي باشد » تفسير و تبيين گردد .

اما اينكه علم خداوندى به شقاوت و سعادت انسانها همان نتيجه ذاتى بودن آن دو را در بر دارد ، مسئله ‏ايست كه در مباحث مجلدات پيشين و تفسير و نقد و تحليل مثنوى و در كتاب جبر و اختيار مورد بررسى قرار داده و اثبات كرده‏ايم كه علم خداوندى بهيچوجه عامل جبر و منتفى شدن اختيار نمى ‏باشد .

لطفا مراجعه شود . 6 ، 7 ، 8 ، 9 ، 10 ، 11 ، 12 ، 13 إجعل شرائف صلواتك و نوامى بركاتك على محمّد عبدك و رسولك الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق و المعلن الحقّ بالحقّ و الدّافع جيشات الأباطيل و الدّامغ صولات الأضاليل . كما حمّل فاضطلع قائما بأمرك ( خداوندا ، درودهاى شريف و بركات فزاينده خود را بر بنده و رسولت محمد بفرست كه پايان دهنده گذشته و گشاينده گره‏هاى پيچيده است .

پيامبرى كه حق را بر مبناى حق اعلان نمود و جوشش و غليان‏هاى باطلها را دفع و خاموش و هيبت شديد و حملات گمراهى را محو و نابود ساخت . رسالتى را كه بر عهده گرفت با كمال قدرت آنرا پيش برد و به امر تو قيام كرد ) .

علل شايستگى پيامبر اكرم ( ص ) بر درود خداوندى

جملات موجود در اين خطبه ، مانند بيان علل شايستگى پيامبر اكرم ( ص ) بر درود خداونديست . در حقيقت آنچه كه در اين خطبه شريفه بعنوان توصيف براى پيامبر عظيم الشان اسلام آمده است ، در عين حال كه توصيف بسيار عالى و جامع درباره شخصيت الهى آن بزرگوار است ، بيان كننده شايستگى پيامبر اكرم ( ص ) بر درود خداونديست ، صفات وارده در اين خطبه بقرار زير است :

1 بنده خدا چنانكه در ذكر تشهد نيز آمده است ، ميگوئيم :و اشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله . توصيف پيامبر اولا به بندگى خداوندى ،بيان اساسى‏ترين عامل صفات با عظمت آن حضرت است كه

چون ز خود رستى همه برهان شدى
چونكه گفتى بنده‏ام سلطان شدى

بندگى در حد اعلا بوده است كه آن پيشواى الهى را شايسته منصب رسالت عظمى نموده و ظرفيت تحمل سنگين‏ترين بار امانت را كه ابلاغ دين جاودانى براى بشر بوده است ، بآن حضرت داده است .

2 رسول خدا او فرستاده خدا بر همه انسانها در همه دورانهاست .

اين مقام شامخ رسالت اگر چه مطابق آيه اَللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ [الانعام آيه 142] ( خداوند داناتر است باينكه رسالت خود را در چه كسى قرار بدهد ) .

با اينحال براى كشيدن بار چنين امانتى بزرگ ، تأدب به آداب اللّه و تخلق به اخلاق اللّه و تهذب با عالى‏ترين صفات حميده و كمالات انسانى كه با كوشش و تلاش اختيارى بوجود ميآيند ، ضرورت دارد . و فضيلت و عظمت شخصيت آن وجود مقدس معلول همين امور اختيارى است ، نه مختصات ذاتى كه مربوط به اختيار او نمي باشد .

3 پايان دهنده گذشته گذشته اقوام و ملل بشرى مخصوصا دورانهاى جاهليتى كه به نژاد عرب گذشته و آنانرا در لجن‏هائى متنوع از پستى‏ها و دنائت‏ها فرو برده بود ، با ظهور پيامبر اكرم ( ص ) پايان مى‏پذيرد ، نه اينكه ظهور پيامبر اكرم ( ص ) آن بدبختى‏ها و نابسامانى‏ها را محو و نابود ساخت ،

بلكه مقصود اينست كه آن حضرت با معجزات و كتاب الهى كه در دست داشت ،نور و برهان روشنى را براى بشريت آورد كه انسانها با عمل به آن نور و برهان ميتوانند از تاريخ طبيعى كه داشته‏اند وارد تاريخ انسانى گردند . معناى ديگرى نيز براى پايان دادن به گذشته ميتوان در نظر گرفت .

و آن عبارتست از ختم نبوت و رسالت بوسيله پيامبر اكرم ( ص ) كه پس از او هيچ كسى و هيچ مقامى حق ادعاى نبوت و رسالت را ندارد . خداوند متعالى براى اثبات خاتميت پيامبرش باضافه اينكه مكتبش را كاملترين مكتب‏ها و اديان قرار داد بطوريكه هيچ نقص و نارسائى در آن راه ندارد ، هر كسى را كه ادعاى پيامبرى پس از آن بزرگوار نمود ، چنان مفتضح و رسوايش ساخت كه براى هيچ خردمندى آگاه جائى براى شك و ترديد باقى نگذاشت .

4 گشاينده گروه‏هاى پيچيده اگر حيات انسانى را با تمام ابعاد مادى و معنويش در نظر بگيريم ، هيچ مكتب و دينى مانند دين اسلام گشاينده گره‏ها و معماهاى پيچيده شئون حيات بشرى نميباشد . سطح نگران از زندگى بيك رضايت سطحى به جريان بعد طبيعى قناعت ميكنند و انسان را در زندان تاريخ و محيط و تمايلات حيوانيش با باز گشتن طرق اشباع خواسته ‏ها و شهوات حيوانيش ، محبوس مينمايند و نام آن را حيات انسانى مي نامند و ديگر ابعاد اصليش را بعنوان پندارهاى بى ‏اساس به او تلقين مى‏ كنند و سپس با كمال بى اعتنائى به صدها گروه‏ها و معماهاى پيچيده حيات حقيقى او ، فرمول « در آوريد و بخوريد و بخوابيد و عده ‏اى مانند خود را بى ‏هدف باين كره خاكى بغلطانيد و سپس راهى زير خاك شويد ، كار شما تمام است » براى او ديكته و قابل پذيرش مي سازند شكر خداى بزرگ را كه انسانها در موقع تولد بدون اين تلقينات بى‏پايه قدم باين دنيا ميگذارند و همواره با انواعى گوناگون از گره‏ها و سئوالات و سرپيچى ‏ها و جنگ و كشتارها دروغ بودن آن تلقينات را اثبات ميكنند .

5 اعلان كننده حق بر مبناى حق همانطور كه آيات قرآنى تأكيد ميكندكه پيامبر اكرم هرگز از روى هوى سخنى نميگويد : وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ أَنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى‏ [ النجم آيه 4 ] .( پيامبر سخن از روى هوى نميگويد ، هر چه كه ميگويد ، جز وحيى كه بر او ميشود ، چيز ديگرى نيست ) .

دلايل عقلى و رفتار خود آن حضرت با وضوح كامل اثبات مى‏كند كه او كارى جز اعلان حق بر مبناى حق انجام نداده است . بر خلاف يك مشت اجامر و اوباش از حق بى‏خبر كه براى برده كردن انسانها ، سخنان حق ميگفتند و مقصودى جز باطل و اجراى مقاصد شوم خود نداشته‏ اند .

اين از نظر انگيزه حق گوئى . و اما از نظر علت و دلائلى كه حق بودن ، ادعاى پيامبر را [ كه حق بر مبناى حق ميگويد ] اثبات مى ‏كند ، استناد گفته‏ها و اعمال پيامبر اكرم ( ص ) [ چنانكه اشاره كرديم ] ، بر وحى و مشيت خداوندى و دلائل عقل سليم و فطرت اصلى انسان است كه در اصول و فروع همه ابعاد دين اسلام وجود دارد .

6 دفع كننده جوششها و غليان باطل‏ها و محو كننده هيبت شديد و حملات گمراهى‏ها چه كسى ميتواند كمترين ترديدى داشته باشد ، در اينكه ، با ظهور اسلام و تلاش فوق توصيفى كه پيامبر در تبليغ علمى و عملى آن انجام داد ، نمودهاى فريبنده باطل‏ها را كه گريبانگير بشرى بود ، باز نموده و تباهى باطل‏ها را آشكار ساخت . جوشش و غليان اباطيل و خرافات چنان مردم را در خود فرو برده بود كه حتى بشكل قانون و آداب و رسوم مردم را بخود جلب كرده بود .

زنده بگور كردن دختران معصوم ، رباخواريها ، ميگساريها ،كينه توزيهاى بى‏اساس ، مباهات و افتخارات مسخره‏آميز ، استثمار ،سوداگرى جانهاى آدميان ، همه و همه آن اباطيل و خرافات و گمراهى‏هائى بوده‏اند كه در فضاى جوامع آنروزى بصورت قانون و آداب و رسوم مردم را اداره ميكردند پيامبر اعظم چنان مبارزه‏اى با آن اباطيل و گمراهى‏ها شروع ميكند كه نه تنها ساعتى نمى‏آرامد ، بلكه خداوند متعال او را از شدت فرو رفتن در آنهمه مصائب و مشقت‏ها باز ميدارد

طه‏ . ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى [طه آيه 1 و 2] .

( ما قرآن را بر تو نفرستاديم كه خود را به مشقت بيندازى ) .

فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ [ فاطر آيه 8] .

( جانت براى حسرت از تباهى و كفر آنان ، ( نرود ) مضطرب نگردد ) .

إنَّكَ لا تَهْدى‏ مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدى‏ مَنْ يَشاءُ [ القصص آيه 56] .

( تو نميتوانى هر كس را كه بخواهى هدايت كنى ، بلكه فقط خدا است كه هر كس را بخواهد هدايت ميكند ) .

7 پيش برنده رسالت با كمال قدرت ، همانطور كه امانت رسالت را پذيرفته بود سنگينى بار رسالت عظمى و بجا آوردن آن بدون كمترين دخالت دادن هوى و هوس و بدون اندك مسامحه و اعتذار ، چنان نيست كه بتوان با كلمات معمولى از عهده توضيح آن برآمد . اگر عظمت امانتى را درك كنيم كه خداوند بر آسمانها و زمين و كوه‏ها عرضه فرمود و همه آنها را از پذيرش آن امانت امتناع كردند و انسان با كمال بى‏اعتنائى به عظمت آن ، خود را آماده تحمل چنان امانتى معرفى كرد و سپس از عهده آن برنيامد ميتوانيم تا حدودى سنگينى و عظمت فوق تصور بار رسالت عظمى را كه پيامبر اكرم ( ص ) پذيرفته

[ 1 چون ترجمه هر يك از اين جملات در شماره‏هاى تفسير بيان مى‏شود لذا از ترجمه مجموع اين جملات خوددارى شد و مطالعه كننده محترم مى‏تواند به ترجمه كلى اين خطبه مراجعه نمايد . ] .

بار غم عشق او را گردون ندارد تحمل
چون ميتواند كشيدن اين پيكر لاغر من

آسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه فال بنام من ديوانه زدند

و با كمال امانت و صدق آنرا به دوش كشيد ، حدس بزنيم .

8 قيام كننده به امر خداوندى اولين كسى كه به دستور با عظمت الهى :

قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى‏ [سباء آيه 46] .

( بآنان بگو : من شما را فقط بيك حقيقت پند ميدهم و آن اينكه دو به دو يك به يك براى خدا قيام كنيد ) .

قيام و عمل جدى نمود ، خود پيامبر اكرم ( ص ) بوده است . اين قيام و عمل بقدرى عميق و جدى بود كه مطالبه معجزه با ديدن چنان وضع ماوراى طبيعى ، مستند بيك دير باورى احمقانه بوده است . با اين وضع ربانى كه هيچ عامل طبيعى قدرت بوجود آوردن آنرا ندارد ، از آن بيابان بى‏آب و علف و بى انسان برخاست و باتفاق همه صاحبنظران تحليل‏گر تاريخ مسير بشريت را از انحراف نجات داد و يك مكتب انسانى جدى كه پاسخگوى همه ابعاد مادى و معنوى انسان بود ، بجهانيان عرضه كرد . 14 ، 15 ، 16 ، 17 ، 18 ، 19 ، 20 ، 21 ، 22 ، 23 ، 24 ، 25 ، 26 ، 27 ، 28 ، 29 مستوفزا فى مرضاتك غير ناكل عن قدم و لا واه فى عزم . واعيا لوحيك ،

حافظا لعهدك ، ماضيا على نفاذ أمرك . حتّى أورى قبس القابس و أضاء الطريق للخابط و هديت به القلوب بعد خوضات الفتن و الأثام و أقام بموضحات الأعلام و نيّرات الأحكام . فهو أمينك المامون و خازن علمك المخزون و شهيدك يوم الدّين و بعيثك بالحقّ و رسولك إلى الخلق [ 1 ] 9 شتابنده در راه مرضات الهى آن برگزيده محبوب خداوندى يك لحظه در اين زندگانى آرام نگرفت ، چون او بخوبى ميدانست كه هر لحظه از عمر مباركش كار ساز ابديت او است . او بخوبى مى‏دانست كه از همه اجزاء اين عالم هستى اين صداى پرطنين براى اولاد آدم هشدار ميدهد كه :

بر لب بحر فنا منتظريم اى ساقى
فرصتى دان كه ز لب تا به دهان اينهمه نيست

فرصت شمار صحبت كز اين دو راهه منزل
چون بگذريم ديگر نتوان بهم رسيدن

آيات قرآنى كه دستور جدى به سبقت جوئى و پيشتازى در راه خيرات ميدهد ، نخست قلب مبارك آن محبوب خداوندى را تحريك ميكرد و آن آيات قرآنى كه انسانها را به تلاش جدى و سرعت بسوى مغفرت و تحصيل زاد و توشه براى سفر بزرگ ابديت دستور ميدهد ، نخست عقل و وجدان آن كاملترين انسان را آگاه مى‏ساخت . بهمين جهت است كه هرگز سستى و مسامحه و چشم دوختن به فرداهاى ناپيدا نتوانست حيات آن حضرت را از مسير ربانى منحرف بسازد .

10 تكاپوگرى كه هرگز عقب ننشست . چرا عقب بنشيند آن كاملترين انسانى كه بخوبى ميدانست كه :

نيك بنگر ما نشسته ميرويم
مى‏نبينى قاصد جاى نويم

پس مسافر آن بود اى ره پرست
كه مسير و روش در مستقبل است

چرا عقب بنشيند كسيكه ميداند :

هيچ انگورى دگر غوره نشد
هيچ ميوه پخته باكوره نشد

11 تصميم گيرنده‏اى كه سستى و ترديد راهى بر تصميمش ندارد مگر تصميم آن هميشه بيدار و از همه چيز آگاه معلول انگيزه‏هاى زودگذر و خيالات بى‏اساس و اطلاعات ناقص بود كه امروز تصميم بگيرد و فردا آن را بشكند ؟ امروز اراده كند و انتخاب نمايد و فردا آنرا بر هم بزند ؟ وحى الهى به آنوجود نازنين واقعيت را روشن ساخته بود كه تصميم و عزم را بر مبناى واقعيات بگيرد و الا تناقض شئون زندگى او را از پاى درميآورد . خداوند بوسيله او بر بندگانش فرموده است :

سعيكم شتّى تناقض اندريد
روز ميدوزيد و شب برميدريد

12 دريافت كننده وحى الهى دارنده آن قلب پاك و نورانى كه شايستگى گيرندگى وحى الهى را بدست آورده بود . آرى براى چنين مقام والائى قلبى ميخواهد مافوق عظمت جهان هستى و روشنتر از همه انوارى كه بر هستى مى‏تابد و آنرا روشن مى‏سازد . آيا آن قلب بزرگى كه انوار الهى بر آن ميتابد ، ميتواند بدون توانائى رؤيت وجدانى وحى كننده ، قابليت تابش آن انوار را داشته باشد ؟

13 نگهدارنده عهد ربانى عمل به تعهد برين كه آدمى بوسيله فطرت و عقل سليم در اين زندگانى با خدا بسته است و وفاء به ديگر تعهدها و پيمانها با همنوعان كه در حقيقت سايه‏اى از عمل به تعهد برين است ، از شاخص‏ترين صفات آن برگزيده محبوب خدا بوده است كه بزرگترين اصل سازنده انسانى در مسير كمال است . هيچ عاملى جز عهد ربانى توانائى آنرا نداشت كه آن روز كه قريش بت‏پرست همه امتيازات دنيوى را براى دست برداشتن از آن عهد برين بر او عرضه كرد ، مقاومت فرموده ، بگويد : اگر آفتاب را بدست راست و ماه را بدست چپ من بگذاريد ( همه امتيازات دنيا را بمن بدهيد ،دست از تعهد الهى برنخواهم داشت .

14 حركت كننده در مسير اجراى دستورات خداوندى چنان حركتى كه خداوند متعال چنانكه گفتيم دستور به تقليل آن ميدهد و ميفرمايد :طه‏ . ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى [طه آيه 1 و 2 ] ( طه ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه به مشقت بيفتى ) .

15 منتشر سازنده نور الهى در پهنه هستى كه جويندگان انوار خداوندى را به مقصدشان نائل ساخت و راه را بر گمشدگان وادى ضلالت روشن فرمود .

پيش از بعثت آن برگزيده محبوب خداوندى ، فضاى جامعه آنروزى چنان تاريك و مبهم بود كه قانون و عدالت و حق و آزادى ، يك عده مفاهيم غير قابل تفسير و توجيه بوده ، و در حقيقت جز در يك عده رسوم و اخلاق تابوئى [ كه عبارت بودند از يك عده قضاياى غير عقلانى كه يك جامعه بدون دليل بآنها پاى‏بند ميباشند . ] هيچ اصالت و ارزشى ديده نميشد .

ميتوان گفت : فاصله ميان حضرت عيسى ( ع ) و ظهور اسلام از تاريك‏ترين دورانهائى بوده است كه بشر در پشت سر گذاشته است . منتشر كننده نور الهى در روى زمين محمد بن عبد اللّه ( ص ) بود كه مردم غرق شده در جهالت و غوطه‏ور در احساس‏هاى ابتدائى و مهار گسيخته را از آن سيه روزيها نجات داد و نويد يك تمدن انسانى الهى را در فضاى آن دوران طنين انداز ساخت .

16 هدايت كننده دلهاى فرو رفته در فتنه‏ها و گناهان . در آنهنگام كه همه الگوها و اصول ارزشها درهم ريخته شود و هيچ ملاكى براى « حيات معقول » وجود نداشته باشد ، چنان نيست كه دلها و عقول مردم احساس و گيرندگى و درك و دريافت‏هاى اصيل خود را از دست داده و مبدل به اعضاى ناآگاه كالبد بوده باشند ، عقل ، عقل است و دل ، دل است ، چنانكه گوش ، گوش است و چشم هم چشم است .

اختلالات عرضى وارده بر اين اعضاء اگر چه آنها را از فعاليت‏هاى قانونى خود باز ميدارد ، ولى اگر عوامل مضر از خارج موجب ادامه آن اختلالات نگردد ، معمولا نوعى نيروى بازسازى داخلى از سقوط نهائى آن اعضاء جلوگيرى مينمايد . دوام عقل و دل در موجوديت آدمى بيش از دوام ديگر اعضاى مادى او است ، لذا احساس فتنه و گناه و پديده‏هاى ضد آنها ( جريان معتدل آنها و احساس صواب ) مدتهاى طولانى ادامه پيدا ميكند ، تا آنگاه كه دو عامل مزبور بكلى از كار بيفتند . لذا ميتوان گفت :

در دوران ما قبل ظهور اسلام ، چنان نبود كه انسانها تغيير ماهيت داده و عقل و دل را بكلى از دست داده باشند ، بهمين جهت فتنه و اضطراب درونى و احساس گناه در دلهاى آنان ، يك امر طبيعى بوده است . پيامبر اسلام با اصول و قوانين اسلامى ، مشعل هدايت را در سر راه آنان نصب فرمود ، تا لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَىَّ عَنْ بَيِّنَةٍ [ الانفال آيه 42 ] ( تا هر كسى كه در اين زندگانى تباه ميشود ، از روى دليل روشن باشد ، و هر كسى كه موفق به حيات طيبه ( حيات معقول ) ميشود ، از روى دليل روشن باشد . )

17 نگهبان علم مخزون خداوندى شايستگى نگهبان بودن براى علم مخفى خداوندى ، و داشتن چنين ظرفيت عقلى و قلبى نه قابل تصور است و نه قابل توصيف با مفاهيم معمولى . دلها و عقول آدميان اگرچه داراى ظرفيتها و عظمتهاى گوناگون است ، بعضى از آنان از نعمت ظرفيت و عظمت بسيار زياد برخوردارند و برخى ديگر حالت متوسط دارند و گروهى خود را از آن نعمت عظمى محروم ساخته‏اند و بهر حال انسانهائى وجود دارند كه قطره‏اى از امتيازات ، ظرف درون آنان را لبريز ميسازد و انسانهاى ديگرى وجود دارند كه درياهائى از امتيازات علم و دانش و فهم و انواع قدرتها كمترين اضطراب و احساس دارائى در آنان پديد نميآورد ، بلكه باصطلاح معمولى ممكن است از كمى اندوخته‏ها و موجوديت خود احساس تأسف نمايند .

در اينجا داستانى كه به شمس تبريزى و مولوى نسبت داده شده است ، ميتواند براى فهم اين مسئله براى ما كمك كند . نقل شده است كه وقتى كه شمس تبريزى به مولوى رسيد اين سئوال را از او كرد كه بايزيد بسطامى عارفتر است يا محمد ( ص ) پيامبر اسلام ؟ مولوى گفت : اين چه مقايسه‏ايست ، پيامبر اسلام كجا و بايزيد بسطامى كجا ؟ شمس گفت : پس چرا بايزيد ميگفت :

ليس فى جبّتى ألاّ اللّه ( نيست اندر جبه ‏ام الا خدا ) در صورتيكه پيامبر فرمود :إلهى ما عرفناك حقَّ معرفتك و ما عبدناك حقَّ عبادتك ( خداوندا ،آنچنانكه شايسته مقام شامخ تو بود ، ترا نشناختيم ، و آنچنانكه شايسته عظمت تست ، ترا عبادت نكرديم ) .

مولوى پاسخ داد : بايزيد داراى ظرفيتى كوچك بود كه با يك جرعه لبريز شد ، در صورتيكه پيامبر اكرم ( ص ) داراى ظرفيت بينهايت بود ، اگر درياهائى از معرفت مينوشيد ، ظرفيت او پر نميگشت .

18 شاهد گوياى خداوندى در روز حساب و مبعوث بر حق از طرف خدا يا أَيُّهاَ النَّبِىُّ إنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبْشِّراً وَ نَذيراً [الاحزاب آيه 45 و الفتح آيه 8] ( اى پيامبر ، ما ترا شاهد و بشارت دهنده و تهديد كننده فرستاديم ) .

وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فى‏ كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنابِكَ شَهيداً عَلى‏ هؤلاء [النحل آيه 89] ( و روز قيامت ، روزيست كه در هر امتى از خود آنان شاهدى بر مى‏انگيزيم و ترا هم بر آن مردم شاهد مى ‏آوريم ) .

اين شهادت از پيامبران برونى است كه خداوند متعال در روز حساب براى اثبات مسئوليت انسانها مقرر فرموده است چنانكه عقول و دلهاى مردم شهود درونى هستند كه مسئوليت انسانها را اثبات خواهند كرد . باضافه اين دو نوع شاهد ، خود اعضاء كالبد مادى نيز بآنچه كه انجام داده‏اند ، شهادت خواهند داد اَلْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ [يس آيه 65] .

( امروز ( روز قيامت ) بر دهانهاى آنان مهر سكوت ميزنيم و دستهاى آنان با ما سخن خواهند گفت و پاهايشان بآنچه كه در زندگانى مياندوختند ،شهادت خواهند داد ) .

ممكن است گفته شود : هر پيامبرى كه به امتى مبعوث شده است ، حتى آن پيامبران كه رسالت آنان جهانى بوده است ، عمر محدودى در ميان امت خود داشته‏اند ، بنابر اين ، چگونه ميتوانند در روز قيامت بهمه گفتارها و اعمال و انديشه‏هاى آنان شهادت بدهند ؟ پاسخ اين سئوال چنين است كه پيامبران الهى ميتوانند به دو نوع شهادت بدهند :

نوع يكم بدانجهت كه ارواح مقدس آن بزرگواران پس از رحلت از اين دنيا ، ناظران اعمال امت‏هاى خود بوده و همه رفتار آنان را مى‏بينند و ميتوانند درباره آنها شهادت بدهند .

نوع دوم شهادت آنان بوسيله دينى كه بر امت‏هاى خود ابلاغ فرموده ‏اند ،انجام خواهد گرفت . باين معنى كه آنان به پيشگاه خداوند متعال عرض خواهند كرد كه خداوندا ، ما همه دستورات ترا بر امت خود تبليغ نموده‏ايم و ما بهيچ وجه كوتاهى در امر رسالت نكرده ‏ايم .

اينست دلايل مسئلت امير المؤمنين ( ع ) از خداوند متعال كه درودهاى شريف و بركات فزاينده خود را بر بنده و رسولش پيامبر اكرم ( ص ) بفرستد .

نكته بسيار مهم در اين مطلب كه خداوند بر آن وجود مقدس درود ميفرستد و همه مردم بايد براى آن حضرت درود و سلام بفرستند ، اينست كه عظمت ماهيت و نتائج كوشش‏ها و تلاشهاى پيامبر كه در مدتى معين از زمان به وقوع پيوسته است ، مافوق كميت و اندازه‏گيرى با نمودها و كشش زمان بوده است كه مستحق درود و سلام بى ‏پايان گشته است .

اين عظمت مربوط به چگونگى و شدت مقاومت آن حضرت در برابر شرك و كفر و بيدادگرى‏ها و اخلاص و عشق بى‏پايان او به توحيد و حق و عدالت بوده است كه مافوق امتداد زمان و محدوديت نمودهاى حيات آن حضرت بوده است . و از همين مطلب عظمت روح پيامبر و ارواح انسانهاى رشد يافته بخوبى روشن ميشود كه اين عظمت بقدرى است كه ميتواند شايسته فيض بيكران الهى بوده باشد . مخصوصا با نظر به آيه مباركه إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلىَ النَّبِىِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً .[ الاحزاب آيه 56 ] ( قطعا ، خدا و فرشتگانش به پيامبر درود ميفرستند ، اى مردمى كه ايمان آورده‏ايد ، بر آن پيامبر درود بفرستيد و بر او سلامهائى هديه كنيد ) .

اين آيه عظمت فوق تصور را براى روح مبارك پيامبر اثبات ميكند ،مخصوصا با توجه به كلمه « يصلون » كه ظاهرش دوام درود بر آن حضرت است . 30 ، 31 ، 32 ، 33 ، 34 ، 35 ، 36 ، 37 ، 38 ، 39 ، 40 ، 41 ، 42 ، 43 ، 44 اللّهمّ افسح له مفسحا فى ظلّك و أجره مضاعفات الخير من فضلك و أعل على بناء البانين بنائه و أكرم لديك منزلته و أتمم له نوره و أجزه من ابتعاثك له مقبول الشّهادة ، مرضىّ المقالة ، ذا منطق عدل و خطبة فصل . اللّهم اجمع بيننا و بينه فى برد العيش و قرار النّعمة و منى الشّهوات و أهواء اللّذات ( بارالها ، عرصه وسيعى از سايه بيكرانت را بر آن وجود نازنين بگستران [ وَ ظِلٍّ مَمْدوُدٍ ] [الواقعه آيه 30] .

عرصه‏اى بس با گشاد و با فضا
كاين خيال و هست زو يا بد نوا

از خيرات فراوان فضل و احسانت بر او عنايت فرما ، آنچنانكه شايسته عظمت رسالتى كه او در اين دنيا تبليغ نمود ، بوده باشد ، و منزلت و مقام آن سرور كائنات را در ديار ابديت از همه منزلتها و مقامات بالاتر بفرما و بنائى را كه او براى نجات انسانها نهاده است ، بر همه بناهاى بنيان گذاران بلند بدار .

نورى كه بر آن وجود پاك عنايت فرموده‏اى تكميل و اتمام بفرما .

[ مسئلت اين مقام و منزلت و اتمام نور مورد دستور خداوندى است ،

وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنى مُنْزَلاً مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلينَ ، [المؤمنون آيه 29] . ( و بگو خداوندا ، مرا در منزل مباركى فرود آور ، تو بهترين منزلت دهندگانى ) .

يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى‏ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا أَنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْى‏ءٍ قَديرٌ [التحريم آيه 8] .

( روز قيامت روزى است كه خداوند پيامبر و كسانى را كه با او ايمان آورده ‏اند ،رسواى نخواهد كرد . نور آنان پيشاپيش و اطراف آنان حركت ميكند ، ميگويند :

اى پروردگار ما ، نور ما را بر ايمان اتمام فرما و بر ما ببخشا ، قطعا تو بر هر چيزى توانا و قدرتمندى ) . ] شهادتش را درباره امتش مقبول و گفتار و شفاعتش را در مورد رضايت و منطقش را دادگرانه و سخنش را جدا كننده حق از باطل قرار بده [ إنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ، وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ [ الطارق آيه 13] . [ قطعا اين قرآن يا گفتار و شهادت او در روز قيامت جدا كننده حق از باطل است و شوخى بى‏پايه نيست ) . ] پروردگارا ، ميان ما و آن برگزيده محبوبت را در زندگى خوش و جايگاه نعمت‏هاى عظمى كه در ابديت نصيبش خواهى فرمود و برآورده شدن آرزوهاى مطلوب و خواسته‏هاى لذت بار ، جمع فرما ) .

لطف و عنايت ربانى تو اى خداوند لطيف و توانا ميتواند ما را در سراى ابديت از ديدار آن وجود نازنين محروم نسازد ، آنچنانكه خورشيد جهان افروز از تابش فروغش بر اجسام محقر دريغ نميدارد . اگرچه ما انسانهاى پست و ناچيز شايسته آن الطاف ربوبى نيستيم كه پيامبر عزيزت لايق آنها است ،اما اميدها و آرزوهائى كه در درون ما شعله مي كشند ، همه و همه از عنايات تو سر ميكشند « گر نميدادم بر او ننمودش » و دل و عقل ما را بسوى تو متوجه ميسازند كه اگر قدرت مطلقه و رحمت واسعه تو آن اميدها و آرزوهاى ما را بباد فنا ميداد ، از اول آنها را در درون ما بوجود نمي آورد .

1 چون ترجمه هر يك از اين جملات در شماره‏هاى تفسير بيان مى ‏شود لذا از ترجمه مجموع اين جملات خوددارى شد و مطالعه كننده محترم مى‏تواند به ترجمه كلى اين خطبه مراجعه نمايد .

شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری  جلد۱۱

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=