متن خطبه شصت و ششم
66 و من كلام له عليه السلام
في تعليم الحرب و المقاتلة 1 و المشهور أنه قاله لأصحابه ليلة الهرير أو أول اللقاء بصفين 2 معاشر المسلمين 3 : استشعروا الخشية 4 ، و تجلببوا السّكينة 5 ،و عضّوا على النّواجذ 6 ، فإنّه أنبى للسّيوف عن الهام 7 .
و أكملوا اللاّمة 8 ، و قلقلوا السّيوف في أغمادها قبل سلّها 9 . و الحظوا الخزر 10 ، و اطعنوا الشّزر 11 ، و نافحوا بالظّبا 12 ، و صلوا السّيوف بالخطا 13 ، و اعلموا أنّكم بعين اللّه 14 ، و مع ابن عمّ رسول اللّه 15 . فعادوا الكرّ 16 ، و استحيوا من الفرّ 17 ، فإنّه عار في الأعقاب 18 ،و نار يوم الحساب 19 .
و طيبوا عن أنفسكم نفسا 20 ، و امشوا إلى الموت مشيا سجحا 21 ، و عليكم بهذا السّواد الأعظم 22 ، و الرّواق المطنّب 23 ،فاضربوا ثبجه 24 ، فإنّ الشّيطان كامن في كسره 25 ، و قد قدّم للوثبة يدا 26 ، و أخّر للنّكوص رجلا 27 . فصمدا صمداً 28 حتّى ينجلي لكم عمود الحقّ « و أنتم الأعلون 29 ، و اللّه معكم ، و لن يتركم أعمالكم » 30 .
ترجمه خطبه شصت و ششم
اين خطبه در تعليم جنگ و كارزار است 1 و مشهور است كه اين خطبه را در ليلة الهرير يا نخستين ديدار سپاهيان شام در صفين فرموده است 2 اى گروههاى سپاه مسلمين 3 ، خشيت خداوندى را شعار خود قرار بدهيد 4 و لباس آرامش بر خود بپوشيد 5 و دندانها رويهم بفشاريد 6 زيرا فشار دندانها روى هم شمشير دشمن را در تارك از اثر مىاندازد 7 و لباس جنگى ( زره ) را در بدن خود تكميل نمائيد 8 و شمشيرها را پيش از كشيدن در غلافهاى خود حركت بدهيد 9 و نگاهتان از گوشه مؤخر چشم باشد 10 و نيزه و شمشيرها را از راست و چپ بر دشمن بزنيد 11 و با لبه شمشير ضربه وارد كنيد 12 و شمشيرها را با قدمهاى پيشرو به دشمن برسانيد 13 و بدانيد كه كار شما در ديدگاه خداونديست 14 و شما با پسر عموى پيامبر در حركت و تلاش هستيد 15 حمله را تكرار 16 و از فرار شرم كنيد 17 زيرا فرار از جهاد ننگ براى نسلهاى آينده شما 18 و آتشى است در روز حساب 19 و به رها كردن روح از كالبدتان رضايت دهيد و دلخوش باشيد 20 و سبكبال به سوى مرگ حركت نمائيد 21 و بر شما باد توجه به اين جايگاه انبوه متراكم سپاه دشمن 22 و چادرهاى مستحكم بوسيله طناب 23 بزنيد وسط و متن آن خيمه را 24 كه شيطان در جانبى از آن كمين گرفته 25 و براى جستن به پيش ، دستى به پيش 26 و براى فرار ، پائى به عقب گرفته است 27 براى مقاومت و قصد شكستن دشمن هر چه سختتر قصد پافشارى كنيد 28 تا نور پر فروغ ملكوتى بر شما بتابد و شمائيد انسانهاى برتر 29 و خدا با شما است و پاداش اعمال شما را هرگز كم نخواهد كرد 30
تفسير عمومى خطبه شصت و ششم
3 ، 4 معاشر المسلمين ، استشعروا الخشية ( اى گروههاى سپاه مسلمين خشيت خداوندى را شعار خود قرار بدهيد )
اى سربازان الهى ، اينجا ميدان جنگ است ، هيچ حركتى را بدون خشيت خداوندى انجام ندهيد
سپاهيان من ، اينجا ميدان جنگ است و صحنه كارزار ، اينجا است جايگاهى كه در هر لحظه احتمال خاموشى شعله فروزان حيات موج ميزند . هر لحظه اى كه ميگذرد ، آن كسى كه خود را زنده مىبيند ، مىپندارد كه زندگى تازهاى يافته ، روز اول تولدش را تجسيم مينمايد .
همه صحنه پهناور كارزار يك نوار باريك مرزى است كه يكطرف آن زندگى و طرف ديگرش مرگ است . هر شمشيرى كه بر تارك يا بر سينه يك انسان فرو ميرود ، صدها تفكرات و احساسات و كاخهاى آمال و آرزوها و اميدها را فرو ميريزد ، و از يك انسان جاندار لاشهاى بيجان در خاك و خون مى اندازد ، در حاليكه صدها چشم در دودمانش بانتظار نشسته از هر كسى سراغش را ميگيرند و از هر صدائى كه از در خانه در ميآيد ، اميدها و احتمالات در درون آن چشم در انتظارها ميجوشد كه شايد آن عضو كاروان سفر هولناك هم اكنون با گرد و غبار از راه ميرسد .
سربازان من ، اينجا ميدان جنگ است و صحنه كارزار ، دو گروه متخاصم كه روياروى يكديگر صفآرائى كردهاند ، خواستهاى جز نابودى طرف ديگر ندارند ، براى فرزندان آدم موقعيتى حساستر و خطرناكتر از اين صحنه وجود ندارد كه هر يك از طرفين كارزار زندگى خود را در توى شيشه اى بسيار نازك و زودشكن مى بينند كه ادامه وجود آن براى لحظهاى ديگر بسته به احتمال ادامه آن شيشه بسيار نازك و زودشكن در برابر رگبار سنگها و صخره هاى اسلحه است كه از هر سو بسوى آن مى بارد و جان ديگران در قلعه آهنينى است كه بايد همه توانائى خود را براى شكستن و يا ذوب كردن آن بكار بيندازند .
اين تلقين كه در هر دو طرف به شدت وجود دارد ، موجب ميشود كه عقول و دلهاى طرفين كارزار تا حد نگهبانى يك شيشه نازك و زودشكن و نابود كننده يك قلعه آهنين به فعاليت بيفتد . در صورتيكه وسيلهاى كه براى اين نگهبانى در دست دارند ، برانترين و شكننده ترين اسلحه ميباشد .
جانبازان من ، اينجا ميدان جنگ است و صحنه كارزار فقط در اين ميدان مرگ است كه انسانها همه قواى مغزى و عضلانى خود را جمعآورى نموده و براى نابود كردن طرف و خاموش ساختن چراغ زندگى او بسيج ميكنند و همه اصول و قوانين و نيك و بد و بايد و نبايد و شايد و نشايد را چنان از ديدگاه خود كنار ميگذارند كه گويى اين انسانها همان موجودات پيش از ورود به عرصه كارزار نبوده اند بدتر و ناگوارتر و نابخردانه تر از همه اينها ،اين مسئله است كه پس از ارتكاب هزاران خطاهاى ضد بشرى در ميدان جنگ ،اگر از وى بپرسند كه چرا در ميدان جنگ آن خطاها را مرتكب شدى ؟
با يك قيافه از خود راضى كه گوئى همه آن خطاها و گناهانش وظائف بسيار بسيار ضرورى بوده است ، چنين پاسخ مى دهد كه : ميدان جنگ بود و ميبايست آن كارها را انجام بدهم مثلا ميبايست مادران را در حاليكه پستان به دهان شيرخوارهاى خود گذاشته و مايه جانشان را در شكل مايع سفيد رنگى به نامشير به آنان تغذيه ميكردند و هيچ ارتباطى هم با ميدان جنگ نداشتند ،قطعه قطعه كنم توپها و موشكها و خمپارهها را در نيمه هاى شب كه پير مرد كهنسالى در كوخ محقر خود سر ببالش استراحت نهاده و مادرى كه در يك ساختمان خشتى و گل اندود ، كودكش را به بغل چسبانده و با نفسهاى گرم مادرانه خود حرارت حيات بخش را در او ميدمد ، بسوى آنان پرتاب مى كردم ،خوب ديگر جنگ است و در جنگ نقل و نبات كه پخش نمي كنند اگر يك متفكرى ادعا كند كه من در مقابل هزار دليل كه مدعيان پيشرفت انسانيت و تكامل عقلائى ميآورند ، فقط با يك دليل ، آرى فقط با يك دليل آن هزار دليل را رد نموده و پوچ بودن همه آنها را اثبات ميكنم و آن عبارتست از قيافه ضد بشرى انسانها در ميدان جنگ ، اين متفكر صحيح ميگويد و عين حقيقت را بيان ميكند و مطلبى را ابراز ميكند كه تأويل و توجيه آن نابخردانهتر از خود نابخردى بشر در موقع جنگ است .
سپاهيان من ، اينجا ميدان جنگ است و صحنه كارزار از هيجانات حيوانى و درنده خوئى خود جلوگيرى كنيد ، از انتقام جوئىهاى ددمنشانه بپرهيزيد ، كينه توزىهاى شخصى را فراموش كنيد ، شما در ميدان جنگ و كارزاريد ، اين ميدان براى آگاهان و خردمندان يك نام ديگر دارد كه هرگز آنرا از نظر دور نمي دارند ، اين نام كه متأسفانه در كتابهاى لغت پيدا نميشود و شايد لغت دانان از خجلت و شرمندگى اين لغت را در كتابهايشان نمي آورند ،عبارتست از جايگاهى كه بزرگترين جلوهگاه مشيت خداوند كه حيات انسان است از مسير طبيعى خود كنار افتاده و در گردابهاى هولناك گرفتار طوفان هوى و هوسها ميشود ، حق و ناحق و زشت و زيبا و بايد و نبايد و همه اصول پذيرفته شده انسانى رنگ خود را مىبازد و خنثى ميگردد و انگيزگى خود را از دست ميدهد .
اينست نام اصلى اين ميدان كه درندگان انساننما اسم آنرا ميدان بروز قهرمانى قهرمانها ناميدهاند ، و ملاك استحقاق اين اسم را بى پروائى درباره همه اصول و قوانين انسانى قرار دادهاند پس اى لشگريان من ، آگاه باشيد كه شما در حقيقت ، در اين ميدان هولناك روياروى خدا حركت مى كنيد ، و سر و كار شما در اين عرصه مرگزاى با عالى ترين جلوهگاه مشيت خداوندى است كه حيات انسانها است ، آرامش خود را از دست ندهيد ، به اعصاب خود مسلط شويد و بدانيد كه شما به اين ميدان براى نابود ساختن ضد حيات انسانها وارد شده ايد ، نه براى خاموش كردن عالى ترين جلوه مشيت خداوندى كه حيات انسانها است . درك اين حقايق و آشنائى امير المؤمنين ( ع ) با ارزش جانهاى آدميان بود كه آن جان شناس آلهى را وادار ميكرد كه همواره پيش از جنگ و در اثناء جنگ ارتباط شديد با خدا را فراموش نكند و دائما در حال نيايش با خدا بوده باشد .
ابن ابى الحديد از نصر بن مزاحم منقرى نقل مى كند كه عمرو بن شمر از جابر جعفى روايت كرده است كه امير المؤمنين عليه السلام هر موقعى كه رهسپار ميدان جنگ مي شد ، پيش از آنكه سوار شود ، نام خدا را به زبان ميآورد ، و ميگفت :
الحمد للّه على نعمه علينا و فضله ، « سبحان الّذى سخّر لنا هذا و ما كنّا له مقرنين . و إنّا ألى ربّنا لمنقلبون » [الزخرف آيه 13 و 14] ( ستايش مرخداى را است كه اين مركب را در تسخير ما قرار داد [ و اگر مشيت الهى نبود ] ما توانائى تسخير آنها را نداشتيم . و ما بسوى پروردگارمان برگشت خواهيم كرد ) .
1 نام خدا را بر زبان ميآورد ، آرى ، حيات از آن خدا است ، مالك حيات و موت او است . اين منطقه ممنوعه حيات فقط با مشيت تكوينى و اراده تشريعى خداوندى قابل شكستن است .
2 مركب كه در اين موقعيت يكى از وسائل جنگ است ، و با اراده خداوندى در اختيار من قرار گرفته است ، بايد در راه خدا مورد بهرهبردارى قرار بگيرد . اگر اقوام و ملل اين نكته را در پديده جنگى مورد توجه قرار ميدادند و اين حقيقت را در مغزشان خطور ميدادند كه همه وسائل و مواد جنگى موجوداتى هستند كه فقط با عقل و انديشه بشرى به اشكال مطلوب در ميآيند و اگر عقل و انديشه بشرى نبود ، چه بسا كه آن موجودات انسانها را تسخير مىكردند ، يا لا اقل انسانها مانند ديگر حيوانات توانائى استفاده از آنها را نداشتند و اين عقل و انديشه از با عظمتترين نعمتهاى خدادادى است . پس چرا در بكار بردن وسائل جنگى كه محصولى از نعمتهاى خدا دادى بوده و در حساسترين مسائل بشرى كه مسئله زندگى و مرگ است بياد خدا نباشيم .
3 إنّا ألى ربّنا لمنقلبون ( قطعا ما بسوى خداى خود برميگرديم ) . و مسئول همه انديشهها و هدفگيريها و كارهاى خويشتن كه در ميدان كارزار انجام دادهايم ، خواهيم بود . ريختن يك قطره خون ناحق كافى است كه ما را به عذاب تلخ الهى گرفتار كند . كمترين مسامحه در احقاق حق و تسلط بر اعصاب و كنار گذاشتن كينهتوزىهاى احمقانه كافى است كه ما را در غضب جدى خداى زندگى و مرگ غوطهور بسازد . اندك غرور و فخر فروشى و مباهات به شمشير بازى خودخواهانه براى جلب شقاوت ابدى كفايت ميكند .
آرى ، يا در اين ميدان جنگ و يا چند روز و شب ديگر ما بسوى خداى خود برميگرديم و در پيشگاه او ميايستيم و از كوچكترين حركت چشم و موج انديشه تا تاخت و تاز بر سرنوشت زندگى آدميان ، مورد محاسبه و مؤاخذه قرار خواهيم گرفت . پس ما بايد ميدان جنگ را نه تنها دور از ديدگاه الهى تلقى نكنيم ، بلكه آنرا چنان مورد نظاره الهى بدانيم كه همه حركات ما عنوان ذكر و قيام و ركوع و سجود بخود بگيرد . جابر جعفى ميگويد : امير المؤمنين ( ع ) پس از نيايش فوق رو به قبله ميايستاد و دستها را به سوى آسمان بلند ميكرد و با خداوند متعال چنين راز و نياز ميكرد :
اللّهمّ أليك نقلت الأقدام و أتعبت الأبدان و أفضت القلوب و رفعت الأيدى و شخصت الأبصار ، « ربّنا افتح بيننا و بين قومنا بالحقّ و أنت خير الفاتحين » ( پروردگارا قدمها بسوى تو برداشته شده و بدنها در راه تو خسته و دلها بسوى تو كشيده شده و دستها بطرف تو بلند و چشمها ببارگاه تو دوخته شده است . « اى پروردگار ما ، ميان ما و قوم ما فتح را بر مبناى حق برقرار فرما و توئى بهترين فتح كنندگان » ) .
1 خداوندا ، ما با ايمان به اينكه در مسير حق حركت مي كنيم ، قدم برداشتهايم ، نه در راه جاه طلبى ها و خودخواهىهاى ضد حق و حقيقت .
2 خداوندا ، ما بدنهاى خود را كه امانتهاى تست در راه تو از دشتها و تپهها و هامونها و خارستانها و سنگلاخها مى كشيم و آنها را به زحمت و مشقت مى اندازيم .
3 خداوندا ، ديدگان خود را ببارگاه تو دوخته و انتظار رحمت ترا مىكشيم ، اى مالك زندگى و مرگ انسانها .
4 پروردگارا ، فتح حقيقى و حل و فصل خصومتها از آن تست و از مشيت بالغه تو . ما آنچه را كه در پيشگاه تو فتح است ، از تو مسئلت ميداريم ، زيرا فتح و پيروزى بر مبناى حق از آن تست نه پيروزى ظاهرى و شكست دادن يكمشت نادان از خود بىخبر و ضد انسان كه از روى حماقت و كينهتوزى با مبادى و اصول حيات ، خود را و ما را به مرز زندگى و مرگ كشانده و با تو بمبارزه برخاسته اند .
5 خداوندا ، آن انبوه موجودات كه روياروى ما ايستادهاند ، قوم ما هستند و از نوع ما و فرزندان همان آدمند كه ما را هم مانند آنان وارد عرصه زندگى كرده اندحال كه تضاد و خصومت ما با يكديگر ذاتى نيست ،خود فتح بر مبناى حق را ميان ما برقرار بفرما .
سپس امير المومنين دستور حركت صادر نموده و مى فرمود :
سيروا على بركة اللّه ، ثمّ يقول : اللَّه اكبر ، اللَّه اكبر ، لا اله الاّ اللَّه ،اللَّه اكبر ، يا اللَّه ، يا احد ، يا صمد ، يا ربّ محمّد ( ص ) اكفف عنَّا بأس الظّالمين « الحمد للَّه ربّ العالمين . الرّحمن الرّحيم . مالك يوم الدّين .
ايّاك نعبد و ايّاك نستعين » بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم و لا حول و لا قوّة الاَّ باللَّه العلىّ العظيم . ( سپاهيان من ، اى سربازان الهى ، اكنون با بركت خداوندى حركت كنيد ، حالا راه بيفتيد [ و بدانيد كه مبدء حركت ما انَّا للَّه است و مقصد حركت ما و انَّا اليه راجعون ] . سپس ميگفت : اللَّه اكبر ، اللَّه اكبر ، لا اله الا اللَّه ، اللَّه اكبر ، يا اللَّه ، يا احد ، يا صمد ، اى خداى محمد ( ص ) شدت [ درنده خوئى ] ستمكاران را از ما بازدار . ستايش مرخداى را است كه پرورنده عالميان است ، رحمان و رحيم و مالك مطلق روز جزا است . اى خداوند بزرگ ، تنها ترا مىپرستيم و تنها از تو كمك ميجوئيم . بنام خداوند رحمان و رحيم . هيچ حركت و نيروئى نيست مگر از آن خداوند بزرگ و با عظمت است ) .
حال ببينيم : اين فرزند بزرگ آدم ابو البشر با اين هيجان مقدس روحى و با اين احساسات ملكوتى جنگ را چگونه مىبيند و با چه روحيهاى روانه ميدان كارزار ميگردد :
1 سربازان من ، با تكيه به بركت و ميمنت مشيت الهى حركت كنيد ، نه با تكيه به زور و قدرت عاريتى كه از طبيعت محدود شما برمى خيزد و در معرض نابودى بوسيله قدرت و زور موجوداتى از نوع خود شما مى باشد به زر و زيور و آرايش انبوه سلحشوران خود نيز مغرور مباشيد زيرا :
تكيه بر اختر شبگرد مكن كاين ايام
تاج كاووس ربود و كمر كيخسرو
هم اكنون برگرديد و به تاريخى كه در پشت سر خود گذاشته ايد ، لحظاتى چند بينديشيد كه در همه اقوام و ملل و در همه دورانها ، كشتيبانهائى قدرتمند با همه تجهيزات لازم و مفيد ، كشتى هاى خود را بسوى مقصدى به حركت در مي آوردند ، و هنوز مسافتى طى نكرده طوفانى محاسبه نشده ، كشتى و كشتيبان و كشتى نشينان را با كمال بىاعتنائى به كام مرگ مى سپرد آرى :
برد كشتى آنجا كه خواهد خداى
و گر جامه بر تن درد ناخداى
2 لشگريان من ، با نام خداوندى و با بركت خداوندى حركت كنيد ، از اين لحظات به بعد ، من و شما در شديدترين آزمايشهاى الهى قرار ميگيريم ، ما رو به ميدانى ميرويم كه مىتوانيم سعادت ابدى را براى خود بيندوزيم و ميتوانيم خود را گرفتار شقاوت ابدى بنمائيم .
سعادت ابدى ما در اينست كه حيات انسانها را بازيچه خود خواهى و قدرت پرستى خود قرار ندهيم و شقاوت ابدى ما در اينست كه صداى چكاچك شمشيرها نداى وجدانى ما را خاموش بسازد و صداى خداوندى را كه در چنين موقعيت حساسى رساتر از هر موقعيت در درون ما طنين مى اندازد ، از اثر بيندازد . اى لشگريان من ،اين راه جهاد اصغرى كه پيش گرفتهايد ، بدون جهاد اكبر كه تسلط بر هوى و هوسهاى شيطانى است ، حتى اگر شما را به پيروزى هم برساند ، نتيجهاى را كه خدا از حركت در اين راه از شما ميخواهد ، بدست نخواهيد آورد .
3 اللَّه اكبر ، اللَّه اكبر . خدا از همه چيز با عظمتتر است ، خدا با عظمتتر از آنست كه قابل توصيف باشد . خدا بزرگتر از جنگ و پيكارى است كه ما بسوى آن رهسپار گشتهايم . خدا بزرگتر از آن است كه آبروى انسانهائى را كه در راه او قدم برميدارند در مقابل دشمنانش بريزد . خدا بزرگتر از آنست كه حكمت و مشيت بالغه خود را تابع هوى و هوس يك مشت موجودات از خدا بى خبر و خودپرست قرار بدهد . خدا بزرگتر از آن است كه صداى ما را نشنود و ناظر اعمال درونى و برونى ما نباشد .
4 لا اله الا اللَّه سربازان من ، من كه امير و فرمانده شما هستم ، بندهاى از بندگان خدايم ، مبادا در حق من غلو و مبالغه كنيد و خود را طعمه آتش غضب الهى نمائيد . در آنهنگام كه قدرت و توان دشمن را بيش از قدرت و توان خود ديديد ، مبادا خود را ببازيد و گمان ببريد كه قدرت و توان است كه سرنوشت انسانها را تعيين ميكند ، نه ، هرگز ، زيرا سازنده و تعيين كننده سرنوشتها فقط خداوند ذو الجلال است كه بر همه چيز دانا و توانا است و در آن هنگام كه قدرت و توان خود را بيش از دشمن ديديد ، كبر و نخوت شما را ديوانه نكند و عقل خدا دادى را از شما نربايد ، زيرا كه معبودى جز اللَّه وجود ندارد و هيچ قدرت و توانى قابل ستايش و خيره شدن نيست .
5 بار ديگر اللَّه اكبر خداوند بيچون حتى از اين توصيفات كه پر از مفاهيم ذهنى خود ما است ، بزرگتر است . او بزرگتر است زيرا او خدا است اگر معناى خدا را در مىيافتيد ، بدون نياز به تعليم ، خودتان ميگفتيد : اللَّه اكبر لا اله الاّ اللَّه .
6 يا اللَّه هيچ ميدانيد كه اگر اين كلمه را از اعماق جان برآوريد ، چه ميگوئيد ؟ آيا هيچ مي دانيد كه با آمدن اين كلمه به زبانتان از همه قلههاى هستى بالاتر رفته و در پيشگاه خداى هستى آفرين ، با روح شكوفا ايستاده ايد ؟
آرى چنين است :
بلكه آن اللَّه تو لبيك ما است
و ان نياز و درد و سوزت پيك ما است
نى ترا در كار من آوردهام
نه كه من مشغول ذكرت كردهام
حيله ها و چارهجوئىهاى تو
جذب ما بوده گشاده پاى تو
درد عشق تو كمند لطف ما است
زيرا هر يا رب تو لبيكها است
7 يا احد اى خداوند يگانه ، هيچ موجودى شباهتى با تو ندارد و تو آن يكتا و بىنظير خدائى كه هر چيزى و هر كسى كه بخواهد خود را شبيه و مثل تو نمايد ، حقارت و ذلت و پستى خود را آشكارتر ميسازد . يگانه خداوندا ، ما باين عرصه كارزار نيامدهايم كه تكيه بر قدرت و زور و مهارت خود نموده و خود را با تو شريك بسازيم و قدرت و زور خود را شريك تو قرار بدهيم . ما به ناتوانى خود در برابر تو معترف و فيض قدرت را در هر لحظه از سوى تو ميدانيم .
8 يا صمد اى بىنيازترين بىنيازها ، اى خداوندى كه قدرت مطلقه تو از ذات تو و هيچ قدرت و توانى بى اراده تو كارساز نيست .
9 يا رب محمد اى پروردگار محمد ( ص ) كه در همه جنگها و پيكارها با امدادهاى غيبى خود او را بر دشمنان پيروز ساختى و رعب او و سپاهيان او را در دلهاى كافران و مشركان انداختى ، اكفف عنَّا بأس الظَّالمين شدت و صولت ستمكاران را از ما باز دار . ستايش مرخداى را است كه پرورنده عالميان ، رحمان و رحيم و مالك على الاطلاق روز حساب است .
بار الها ، فقط ترا مى پرستيم ، و فقط از تو كمك و امداد مى طلبيم . بنام خداوند رحمان و رحيم .
و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العلىّ العظيم ( و هيچ حركت و قوهاى نيست مگر اينكه مستند به خداوند بزرگ و با عظمت است ) .
ملاحظه مى شود كه امير المؤمنين عليه السلام پيش از ورود به ميدان كارزار ، چه هيجانات ربانى و چه حالات نيايش شگفت انگيز پيدا مى كند .
اين همه تكرار نامهاى خداوندى و اينهمه توجه به مقام ربوبى نشانگر آن است كه آن انسان بزرگ عظمت و ارزش زندگى انسانها را بهتر از همه فهميده است كه براى ورود به جنگ آنهمه بىتابى و بيقرارى در برابر خدا از خود نشان مىدهد كه مبادا او و يا سپاهيانش كمترين تخلف از قانون زندگى و مرگ نموده و قطرهاى خون ناحق بر زمين بريزيد . آرى ، اين حقيقت همواره در اعماق دل امير المؤمنين عليه السلام موج ميزد كه :
خون نپوشد جوهر تيغ مرا
باد از جا كى برد ميغ مرا
تو نگاريده كف مو ليستى
آن حقى كرده من نيستى
خطاب به دشمن مى گويد :
5 و تجلببوا السّكينة ( و لباس آرامش بپوشيد )
چند لحظه درباره هدف از جهاد بينديشيد و در كمال آرامش تلاش كنيد
درست فكر كنيد ، هدفى را كه از اين جنگ و پيكار در نظر گرفته ايد ، در نظر بياوريد ، آيا ميدانيد شما در چه موقعيتى قرار گرفتهايد ؟ شما در حال جهاد با ستمكاران ضد انسان و حيوانات درنده و شهوت پرست ، تكاپو مي كنيد .
شما از اين نعمت خداوندى برخوردار شده ايد كه در راه دفاع از حريم مقدس عدالت و مستضعفان و در راه اعتلاى كلمه حق تا مرز زندگى و مرگ گام برداشته ايد . شما در راه اين آرمانهاى انسانى الهى پشت پا به دنيا و علائق زودگذر آن زده و روى به خدا آوردهايد ، پس اضطراب براى چه ؟ دلهره و پريشان خاطرى چه معنى دارد ؟ شما هم اكنون جان را كه امانت خداوندى است ، بر كف اخلاص گرفته و ميگوئيد : بار پروردگارا ، اگر زمان استرداد امانت تو فرا رسيده است ، اين جان ما ، اين خون ما ، اين سر ما ، اين پيكر ما ، و اگر موقع ارجاع امانت نرسيده است ، باقى عمر را نيز امانت دار تو هستيم كه :
چون مرگ رسد چرا هر اسم
كان راه به توست مى شناسم
از خورد گهى به خوابگاهى
وز خوابگهى به بزم شاهى
گر شوق تو خانه خيزم
خوش خسبم و شادمانه خيزم
گر خط خنتى نوشته تست
ور تن حبشى سرشته تست
گر هر چه نوشتهاى بشوئى
شويم دهن از زياده گوئى
گر باز به داورم نشانى
اى داور داوران تو دانى
نظامى 6 ، 7 و عضّوا على النَّواجذ فانّه انبى للسّيوف عن الهام ( و داندانها روى هم بفشاريد ، زيرا فشار دندانها رويهم شمشير دشمن را در تارك از اثر مىاندازد ) رابطه دو مسئله ( فشردن دندانها رويهم و مقاومت جمجمه ) هم از جهت طبيعى ممكن است رابطه مثبت باشد ، باين معنى كه قدرتى بر اعصاب و ديگر عضلات ببخشد كه در برابر ضربهها مقاومتى بيشتر داشته باشد و هم از نظر روانى كه موجب بروز قدرتهاى مقاومت و بازسازيهاى شديد عضلانى گردد .
باده از ما مست شد ، نى ما از او
قالب از ما هست شد نى ما از او
8 و أكملوا للامة و قلقلوا السّيوف في أغمادها قبل سلّها و الحظوا لخزر و أطعنوا الشّزرونا فحوا بالظّبا و صلوا السّيوف بالخطا ( لباس جنگى ( زره ) را تكميل نموده و شمشيرها را پيش از كشيدن در غلافهاى خود حركت بدهيد و نگاههايتان از گوشه مؤخر چشم باشد و نيزه و شمشير را از راست و چپ به دشمن بزنيد و با لبه شمشير ضربه وارد كنيد و شمشيرها را با قدمهاى پيشرو به دشمن برسانيد ) .
توجه به ضرورتهاى جنگى در موقع جهاد اهميت حياتى دارد
دستوراتى كه امير المؤمنين عليه السلام در اين خطبه به سپاهيان خود صادر فرمودهاند ، مربوط به ضرورتهاى مقابله با دشمن در ميدان كارزار است و ميتوان از اين دستورات اكيد و ديگر اوامرى كه در موارد ديگر فرمودهاند ، ملاك همه آنها را بخوبى دريافت . اين ملاك عبارت است از حد اكثر كوشش براى حفظ جان و دفاع از آن در نهايت درجهاى كه ممكن است و شديدترين تلاش براى از پاى درآوردن دشمنى كه از چشمهسار حيات بيرون آمده و خود را از مبدء فياض و حيات بخش گسيخته و تمام كوشش آنرا در درو كردن گلهاى جانهاى حاميان حق صرف ميكند .
البته مسلم است كه تأكيد بر موضوعاتى مانند زره و شمشير و غير ذلك نه از آنجهت كه وسائل پيكار در آن وسائل جنگى منحصر است ، بلكه با نظر به ملاكى كه متذكر شديم ، دستورات فوق بر همه دورانها و همه گونه وسائل جنگى كه در قرون پس از صدر اسلام ساخته شدهاند ، تعميم مييابد .
دستورات مورد تأكيد در اين خطبه و ساير موارد بر سه قسمت عمده تقسيم ميگردند :
1 وسائل جنگى و امور طبيعى .
2 فعاليت و مقاومت روانى .
3 دريافت حالات ملكوتى .
جملات شماره هاى 6 و 8 و 9 و 11 و 12 و 13 و 16 و 17 و 22 و 23 و 24 و 28 مربوط به قسمت يكم است و جملات شمارههاى 5 و 6 ( بيك احتمال ) و 10 و 18 مربوط به قسمت دوم و شمارههاى 4 و 14 و 15 و 19 و 25 و 26 و 29 و 30 مربوط به قسمت سوم است . [ شمارهها بر حسب ترجمه آمده است ، يعنى جمله اول خطبه كه « اى گروههاى سپاه مسلمين » است ، شماره 3 منظور شده است . ] 14 ، 15 ، 16 ، 17 ، 18 ، 19 و اعلموا أنّكم بعين اللَّه و مع ابن عمّ رسول اللَّه فعاودوا الكرّ و استحيوا من الفرّ فانّه عار فى الأعقاب و نار يوم الحساب ( و بدانيد كه كار شما در ديدگاه خداونديست و شما با پسر عموى پيامبر در حركت و تلاش هستيد . حمله را تكرار و از فرار شرم كنيد ، زيرا فرار از جهاد ، ننگى براى نسلهاى آينده شما و آتشى است در روز حساب ) .
بدانيد كه خداوند شما را در اين تكاپو كه در مرز زندگى و مرگ مى كنيد مى بيند
اى سپاهيان من هيچ خيال و پندارى به دل راه ندهيد ، از هيچگونه تلقينات شيطانى و وسوسههاى بىاساس متأثر نشويد ، و بدانيد كه هيچ هدفى ارزش آن را ندارد كه شما جان خود را در راه وصول به آن از دست بدهيد و يا بزندگى انسان ديگرى پايان ببخشيد ، جز يك هدف و آن هدف مشيت الهى است كه متعلق بر ريشه كن شدن ستمگران و راهزنان راه حق و حقيقت ميباشد . كمترين مسامحه در اين مرز حساس حيات و موت ، در تعيين سرنوشت ابدى مؤثر بوده و عذاب الهى را در دنبال خواهد آورد .
همين مقدار بدانيد كه خداوند شما را مى بيند و ميداند كه شما چگونه جان خود را در كف اخلاص گرفته و در تلاش و تقلا به سر ميبريد ، اينكه اگر شما پيروز شويد ، قهرمان ناميده خواهيد شد اگر پيروز شويد غنيمت خواهيد برد يا انتقام شخصى خود را از دشمن گرفته ايد يا آبروئى دنيوى براى پيدا كردن موقعيت در جامعه بدست آوردهايد هدفهائى نيستند كه بتوانند ارزش جان را داشته باشند .
همين مقدار بدانيد كه خدا شما را مى بيند ، مبادا ، حتى كمترين حدى از آن مزيتهاى پوچ و خيالى در دلتان خطور كند . شما در اين ميدان كارزار دوشادوش پسر عموى پيامبرتان در تلاش و تكاپو به سر مىبريد و شما مىدانيد كه على ابن ابيطالب كسى است كه پيامبر شما دربارهاش فرموده است :
الحقّ مع علىّ و علىّ مع الحقّ ( حق با على و على با حق است ) 20 ، 21 و طيبوا عن أنفسكم نفسا و امشوا إلى الموت مشيا سجحا ( و به رها كردن روح از كالبدتان رضايت دهيد و دلخوش باشيد و سبكبال به سوى مرگ حركت كنيد ) اى سپاهيان من پس از آنكه تكليف الهى براى شما قطعى شد و هيچ گونه عذرى براى اطاعت از آن تكليف نداشتيد ، روانه ميدان كارزار شده ايد .
حال كه شما در مسير انجام تكليف گام برميداريد ، در حقيقت جان خود را در گرو اين تكليف حساس درآوردهايد ، اگر در چنين موقعيتى عظمت تكليف را فراموش كنيد در حقيقت جان خود را از ارزش ساقط كردهايد ، پس از آنكه جان از ارزش خود ساقط شد ، اگر عمر ابدى هم در اين دنيا داشته باشيد ، اين جان بار سنگينى بر دوش شما خواهد بود . زيرا احساس عظمت تكليف و اطاعت آن است كه جان شما را قابل ارزش و حركت به ملكوت الهى مي نمايد . 22 ، 23 ، 24 ، 25 ، 26 ، 27 و عليكم بهذا السّواد الأعظم و الرّواق المطنّب فاضربوا ثبجه فإنّ الشّيطان كامن فى كسره و قد قدّم للوثبة يدا و أخّر للنكّوص رجلا ( و بر شما باد توجه بآن جايگاه انبوه متراكم سپاه دشمن و چادرهاى مستحكم بوسيله طناب ، بزنيد وسط و متن آن خيمه را كه شيطان در جانبى از آن كمين گرفته و براى جستن به پيش ، دستى به پيش و براى فرارپائى به عقب گرفته است ) .
همه همتها و فعاليتهاى تان متوجه آن جايگاه انبوه دشمن باشد
آنجا است كه شيطان جن به كمك شياطين انس آمده و با همديگر به شور و گفتگو پرداختهاند ، سخن شوم يكى با سخن نحس ديگرى تاييد مىشود ، بانگ شوم اين يكى با حماسه پليد آن ديگرى پاسخ داده ميشود . آنجا است جايگاه تعاون بر معصيت و عدوان بر ضد خواست خداوندى كه فرموده است :
وَ تَعاوَنُوا عَلىَ الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلىَ الأثْمِ وَ الْعُدْوانِ [ المائده آيه 2] ( تعاون بر نيكوكارى و تقوا بورزيد و تعاون بر معصيت و عدوان ننمائيد ) .
تمامى همت و فعاليتهايتان را در جدىترين وجه بآن جايگاه متوجه بسازيد كه معاويه و همدستان دنيا پرستش در آنجا نشسته و تشنه خون مسلمانانند و براى چند روزه كامجوئى در اين دنياى ناپايدار روياروى حق و حق طلبان ايستاده و با خدا بمبارزه پرداخته اند .
آنجا اشقيائى زبون نشستهاند و بهيچ اصل و قانونى تكيه ندارند ، ترديد و وسوسه سطوح دلهاى آنان را فرا گرفته است ، بطورى كه دستى پيش گرفتهاند كه در اين كارزار اگر مانند درندگان طرف را بيمناك و ترسو ديدند ، پيش بتازند ، و اگر از آنان استقامت و پايدارى ديدند فرار را بر قرار ترجيح بدهند . 28 ، 29 ، 30 فصمدا صمدا حتّى ينجلى لكم عمود الحقّ و أنتم الأعلون و اللَّه معكم و لن يتركم أعمالكم ( براى مقاومت و قصد شكستن دشمن هر چه سختتر پافشارى كنيد تا نور پر فروغ ملكوتى بر شما بتابد و شمائيد انسانهاى برتر و خدا با شما است و پاداش اعمال شما را هرگز كم نخواهد كرد ) .
نور پر فروغ حق در مقاومت شديد در برابر دشمنانتان بر شما خواهد تابيد
يك بعد بسيار با عظمت انسانى كه موجب جلوه نور حق و تابش فروغ ملكوتى بر درون او ميگردد ، مقاومت شديد او براى دفاع از حق است ، زيرا در اين مقاومت است كه آدمى درون خود را از همه خواسته ها و لذايذ و آمال و آرزوها تخليه مي نمايد و حتى حيات طبيعى محض خود را كه در متن طبيعت محبوب مطلق او است را زير پا ميگذارد و هيچ خواستهاى جز حق ندارد « ز خدا نبوده بجز خدا طلب و سئوال تو يا على » هنگاميكه درون آدمى به اين صفا و خلوص رسيد ، واضح است كه انوار حق بر درون او خواهدتابيد . در اينجا است كه ترقى و اعتلاى انسانى به درجه اعلاى خود ميرسد ،ديگر اندوه و سستى براى چنين انسانى راه ندارد چنانكه خداوند متعال ميفرمايد :
وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ أَنْ كُنْتُمْ مُوْمِنينِ [ آل عمران آيه 139] ( و سست و اندوهگين مباشيد در حاليكه شما برتريد اگر داراى ايمان هستيد ) .
اگرچه خداوند در همه احوال با انسانها است و مطابق آيه كريمه « او از رگ گردن به ما نزديكتر است » ، ولى فقط در آنموقع كه آدمى در دفاع از حق و ارتباط با حق بسر مي برد ، طعم و اللَّه معكم را مى فهمد ( خدا با شما است ) آگاهى به اين معيت ، كه مساوى با آگاهى به حقيقت حيات آلهى است ، براى همه انسانها و در همه شرايط امكانپذير نيست ، يعنى خود انسانها هستند كه عامل اين آگاهى را بدست نمي آورند
يار نزديكتر از من به من است
وين عجبتر كه من از وى دورم
چكنم با كه توان گفت كه او
در كنار من و من مهجورم
شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری جلد ۱1