متن خطبه صد و بيست و ششم
ترجمه خطبه صد و بيست و ششم
از سخنان آن حضرت است . در هنگامى فرموده است كه در تقسيم بيت المال بطور مساوى مورد توبيخ قرار گرفت 1 آيا شما بمن امر مىكنيد كه در قلمرو زمامدارى خود با ستمكارى پيروز شوم 2 سوگند بخدا هرگز چنين كارى نمىكنم مادامى كه شب و روز پشت سر هم مىآيند و مىروند 3 و مادامى كه ستارهاى بدنبال ستارهاى حركت مىكند 4 اگر مال از آن من بود ، همه مردم را در تقسيم آن مساوى مىگرفتم ، 5 چه رسد باينكه مال قطعا مال خدا است . 6 آگاه باشيد ، كه عطاى مال در غير موردش افراط در خرج و اسراف است 7 و اين افراطگرى و اسراف صاحبش را در دنيا بالا مىبرد و در آخرت ساقطش مىنمايد 8 و در ميان مردم عزيز مىدارد و در نزد خدا پست و خوارش مىسازد 9 و هيچ كسى مال خود را در مصرف ناحق و براى كسانيكه شايستگى آن مال را ندارند ، صرف نمىكند ، مگر اينكه خداوند او را از سپاسگزارى همان مردم محروم مىنمايد 10 و محبّت آنان براى كس ديگر بر قرار مىگردد 11 و اگر روزى پايش در حوادث روزگار بلغزد و به كمك آنان نيازمند شود ،همان مردم بدترين دوست و لئيمترين رفيق محسوب مىگردد . 12
تفسير عمومى خطبه صد و بيست و ششم
2 ، 4 ا تامرونى ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه و اللّه لا اطور به ما سمر سمير ، و ما امّ نجم فى السماء نجما ( آيا شما به من امر مىكنيد كه در قلمرو زمامدارى خود با ستمكارى پيروز شوم سوگند بخدا ، هرگز چنين كارى نمىكنم مادامى كه شب و روز پشت سر هم مىآيند و مىروند . و مادامى كه ستارهاى بدنبال ستارهاى حركت مىكند . )
نابكاران نابخرد به على بن ابى طالب عليه السلام كه عدالت محض است دستور مىفرمايند كه با اشباع خواستههاى خود كامانه آنان و ظلم بر بينوايان به پيروزى برسد
داستان از اين قرار است كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيت المال را ما بين عرب و عجم و مهاجرين و انصار و ديگر مسلمانان بطور مساوى تقسيم مىفرمود . و گفته شده است كه ابوبكر نيز بيت المال را مساوى تقسيم مىكرده است .عبارت بيهقى در اين موضوع چنين است :جاء عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فى الغنائم : للّه خمسه و أربعة أخماس للجيش ، و ما أحد أولى به من أحد ، و لا السّهم تستخرجه من جنبك . لست أنت أحقّ به من أخيك المسلم [سنن البيهقى ج 6 ص 324 ]( از رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله درباره غنايم چنين آمده است كه : يك پنجم آن از آن خداست و چهار پنجم آن براى سپاه و هيچ كس در بيت المال شايسته تر از ديگرى نيست و هر سهمى كه از جنب خود استخراج كنى تو از برادر مسلمانت به آن سهم شايسته تر نيستى ) محقق مرحوم هاشمى خويى با نظر به مآخذ مربوط مى گويد :« بدان كه سنت رسول خدا در تقسيم بيت المال و في [ سنن ابو داود ج 2 ص 25 و سند احمد بن حنبل ج 6 ص 29 نقل از علامه امينى ] در روايتى ديگر آمده است :صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اذا جائه فيىء قسمه من يومه فاعطى ذالاهل خطين و اعطى العزب خطا [ فيىء اموالى است كه بدون جنگ با كفار به دست مسلمانان مى افتاد .] ( هر موقعى كه براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فيىء مىآمد ، در همان روز تقسيم مى كرد ، براى كسى كه متأهل بود ، دو سهم و براى شخص مجرد يك سهم ) و صدقات بر مبناى عدالت و تساوى بود و بدون ترجيح و برترى دادن به كسانى كه حيثيتى در جامعه داشتند و يا داراى سوابقى بودند و هنگامى كه ابو بكر خلافت را به دست گرفت مطابق سنت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفتار كرد ، و هنگامى كه عمر به زمامدارى رسيد ، در عطاء ( تقسيم بيت المال ) بنا را بر ترجيح و برترى دادن بعضى بر بعضى ديگر نهاد .
اگر مال ، مال خودم بود و از دسترنج خويشتن تهيه كرده بودم ، و مىخواستم آنرا به مردم بدهم ، فرقى ميان آنان نمىگذاشتم حال اگر مال ، مال خداوندى باشد ،بديهى است كه همه مردم مستمند درباره آن مساويند .
وقتى كه مال از آن خود انسان باشد ، اختيار او در صرف و مستهلك ساختن آن در دست خود انسان است ، در صورتيكه اگر مال ، از آن خدا باشد قطعا بايد بدستور خداوندى صرف شود .
در منابع فقهى آنچه كه درباره مصارف بيت المال آمده است ،عناوين فقراء و درماندگان و ديگر موارديست كه ترجيحى درباره بعضى از آنها بر بعضى ديگر بجهت آن امتيازاتى كه بعضى از زمامداران در نظر مىگرفتند ، وجود ندارد . حال بايد به اين قضيه بسيار با اهميت توجه كرد كه امير المؤمنين عليه السلام مىفرمايد : حتّى اگر مال از آن خودم بود ، آنرا ميان مردم مساوى تقسيم مىكردم .
اين اصل را بايد در نظر بگيريم : عمده امتيازات بر دو قسم مهم تقسيم مىگردند :
قسم يكم امتيازات عالى و معنوى كه ناشى از رشد و كمال شخصيت است .مانند سابقه نيكو و خدمات در راه اعتلاى اصول والاى انسانى و غيره .
قسم دوم امتيازات جبرى ( تخيلى محض ) . اگر زمامدار يا هر مقام و شخصى بخواهد ارزش امتيازات عالى و معنوى انسانها را با مال دنيا تعيين كند ، تدريجا همه امتيازات عالى و معنوى تا حدّ كالاى قابل خريد و فروش تنزل مىكند . همانگونه كه در طول تاريخ بطور فراوان مشاهده كرديم . بعلاوه اينكه قرار دادن امتيازات والاى انسانى در مجراى معاملات و سوداگريها ، خود انسان صاحب امتياز را چنان تنزل مىدهد كه اگر تخدير نشود از شخصيت خود بيزار مىگردد .
و اگر امتيازات قسم دوم باشد كه يك عده پديدههاى چبرى است ، مانند نژاد ، و زيبايى و محيط خاص و غير ذلك ، در اينصورت برخوردارى بيشتر از مال ، مستند بچيزى مىشود كه بهيچ وجه در اختيار انسان نيست ، و در اين صورت باضافه متورم ساختن آن شخص صاحب امتياز جبرى ، وادار كردن اوست به خود محورى و خودستايى بوسيله چيزى كه بهيچ وجه در اختيار او نبوده و كمترين تلاش درباره تحصيل آن ننموده است .
ميگويند : روزى شمس تبريزى در سن 5 يا 6 سالگى با پدر و مادر خود نشسته بود ، شمس در برابر گفته پدر سخنى پر معنى گفت ، پدر وى بر آشفت و گفت : بس كن ،من كه پدر تو هستم و ترا بوجود آورده ام نمى فهمم ، تو مى فهمى ؟ شمس فورا چنين پاسخ داد : اى پدر ، اجازه مي دهى من حرفى بزنم ؟ گفت : بگو .
شمس گفت : پدر ، مردم گوناگونى كه از كوچه ها مي گذرند ، آيا ديوارهاى آن كوچه ها ، آن مردم را مى شناسند كه كدام شريف است و كدام پست ، چه كسى نادان است و چه كسى دانا ؟ پدر گفت : معلوم است كه ديوارها مردم را كه از ميان آنها مى گذرند ، نمى شناسند . شمس گفت : پدر عزيز ،من هم از ميان ديوارهاى تو و مادرم عبور كردم و شما نمى دانستيد من كيستم .
حال آيا پدر شمس ، نبوغ فرزندش را مى تواند بحساب امتياز خود درآورد و به آن مباهات نمايد و از بيت المال بيشترى هم برخوردار گردد نه هرگز . بنابراين ، هيچ يك از دو قسم امتياز ( اختيارى و اجبارى ) نمىتواند بيش از استحقاق واقعى خود از بيت المال بهره ور شود .
حالا توجه كنيم به منشاء حكمى تساوى مردم در برخوردارى از بيت المال كه عبارتست از اتحادهاى دوازدهگانه كه انسانها را از ابعاد گوناگونى با يكديگر مساوى نموده است : [ 1 ]
[ 1 ] اين اتحادها را در مبحث « فقط حق است كه مىتواند جامع حقيقى انسانها در يك وحدت عالى بوده باشد » مطرح كرده ايم . و بدانجهت كه اين اتحادها و نتيجه گيرى از آنها از اهميت بالايى برخوردار است لذا در اين مبحث هم آنها را آورديم .
1 تساوى در خالق ( خالق همه آنان خدا است ) ( ماوراى طبيعى )
2 تساوى در حكمت بالغه خداوندى كه آنانرا بوجود آورده است و در سرنوشت نهائى و هدف اعلائى كه همه انسانها توانائى وصول به آن را دارند .( ماوراى طبيعى است ، زيرا تكاپو براى وصول به آن سرنوشت و هدف ، به اختيار انسان و در عرصه طبيعت انجام مىگيرد . )
3 تساوى در آغاز خلقت در طبيعت . از يك پدر و مادر ( طبيعى )
4 تساوى در ماده خلقت . ( خاك ) ( طبيعى )
5 اتحاد در ماهيت و اصول مختصات جسمانى و مغزى و روانى ( طبيعى و ماوراى طبيعى )
6 تساوى در كرامت طبعى اولى كه خداوند بر همه انسانها عنايت فرموده است . ( طبيعى و ماوراى طبيعى )
7 تساوى در داشتن استعداد تحصيل كرامت ارزشى در بثمر رساندن شخصيت انسانى ( طبيعى و ماوراى طبيعى )
8 تساوى ناشى از جاذبه كرامت ارزشى ميان انسانهاى رشد يافته ( طبيعى و ماوراى طبيعى )
9 تساوى فوق وحدتها و كثرتها طبيعى 1 همه و همه 1 ( ماوراى طبيعى ) [ الاصول من الكافى ج 2 ص 166 المؤمن اخوا المؤمن . . .]
10 تساوى در وحدت اصول اديان الهى ( فطرى )
11 تساوى در هدف گيريها ( طبيعى )
12 تساوى در برابر حقوق طبيعى و وضعى و هر قانونى كه براى زندگى طبيعى و حيات معقول انسانها ضرورت دارد . ( قراردادى طبيعى ) سپس امير المؤمنين عليه السلام مىفرمايد : عطاى مال در غير موردش اسراف است .
از اين جمله روشن مىشود كه فرق گذاشتن ميان مردم در تقسيم بيت المال و درهر گونه عطاء خلاف اصل و قانون است كه اسراف محسوب مىشود و آيات و روايات فراوانى در ممنوعيت اسراف وارد شده است كه دلالت بر معصيت بودن اسراف مىنمايند .
سپس مىفرمايد : فرق گذاشتن ميان مردم بجهت امتيازات ، اگر چه در اين دنيا موجب سر بلندى ميان مردم مىباشد ، ولى بدانجهت كه خلاف قانون است ، بار جرم آنرا در روز قيامت بايد بدوش خود بكشد . از طرف ديگر همان مردمى كه بدون استحقاق واقعى مالى را دريافت كردهاند ، سپاسگزارى و قدر دانى و وفا به بخشنده مال نخواهند نمود . اين حقيقتى است كه تجربه آنرا بخوبى نشان داده است .
البته در اين مورد دو مسئله مهم وجود دارد كه يكى از آن دو كاملا روشن است و دومى احتياج به توضيحى دارد كه مطرح خواهيم كرد . اما مسئله يكم تساوى در صورتيست كه بعضى از افراد نيازى بيشتر از ديگران نداشته باشند كه در صورت بر طرف نشدن آن ،حيات آن افراد با خطر مواجه مىگردد .
مسئله دوم آيا انسانهايى كه داراى امتيازات اختيارى هستند با احساس تساوى با ديگران در برخوردارى از مزاياى زندگى ، مأيوس و دلسرد نمىشوند ؟ و بديهى است كه اين يأس و دلسردى موجب ورود ضرر بر اجتماع مىگردد .
اين يك سؤال بسيار با مورد است و حاصل آن اينست كه اگر انسانهايى كه از امتيازات اختيارى برخوردارند ، مانند تلاش و تكاپو در راه مصالح جامعه و دفع ضرر و آسيب از آن و همچنين مانند بكار بردن نبوغ و هشياريها و انرژىهاى مغزى و عضلانى در بوجود آوردن ساختار تكاملى براى جامعه ، اگر در بهره بردارى از وسايل معيشت با ديگران مساوى باشند ، طبيعى است كه دلسرد مىشوند و يأس و نوميدى جوشش و اشتياق آنان را به كارهاى مفيد فرو مىنشاند و از بين مىبرد .
حلّ اين مشكل را مىتوان به ترتيب زير مطرح نمود :اينكه اكثريت قريب به اتفاق مردم سود جو و تمايلات آنان به نفع بمعناى عام بسيار فراوان است ، هيچ مورد ترديد نيست .
بنابراين ، ما چند راه در پيش داريم كه مىتوانيم آنها را مورد توجه قرار بدهيم :
1 كوشش جدى براى تعليم و تربيتى كه بتواند عظمت ارزش ذاتى امتيازات اختيارى را به مردم قابل پذيرش واقعى بسازد و با اين شناخت و پذيرش ، حقارت و ناچيزى سودهاى دنيوى را در هر شكلى كه باشند بفهمند و از ته دل آن را نپذيرند .
البته ترديدى نيست كه اين تعليم و ترتيب هر اندازه هم كه در حدّ بالا باشد ، فقط در مردم كمى تأثير مىنمايد . حضرت سيد الشهداء امام حسين بن على عليهما السلام در حركت به مقصد نينوا هنگامى كه متفرق شدن مردم و دور شدن آنان را از حق و حقيقت مشاهده كرد ، چنين فرمود :
النّاس عبيد الدّنيا و الدّين لعق على ألسنتهم ، يحوطونه ما دارت به معائشهم فإذا محصّوا بالبلاء قلّ الدّيانون ( مردم بردگان دنيا هستند و دين ( كه كمال انسانى است ) براى چشيدن با سر زبانشان مىباشد ، آنان مادامى كه معاششان با آن دين جريان دارد دور آن مىگردند ، و هنگامى كه بوسيله آزمايش تصفيه شوند ، انسانهاى متدين اندكند ) در روايتى ديگر نقل شده است : النّاس أبناء الدّنيا و لا يلام المرء لحبّ امّه ( مردم فرزندان دنيا هستند ، و هيچ انسانى به جهت محبت به مادر خويش توبيخ نمىشود .
منظور از عدم ملامت ، آن است كه اين يك امر طبيعى است كه انسان مادامى كه در آغوش مادر است و دوران طفوليت مىگذراند ، او را دوست دارد و جاى توبيخ هم نيست . و منافاتى با آن ندارد كه محرك تكامل انسانى بايد او را از آغوش مادر بگيرد و در فضاى كمال او را به پرواز در آورد .
گفت دنيا لهو و لعب است و شما
كودكيد و راست فرمايد خدا
گر تو بر تمييز طفلت مولعى
اين زمان يا امّ موسى أرضعى
مىگويد : تو اگر مىخواهى طفل روحت ( يا شخصيت تو ) به درجه تمييز و رشد برسد ، او را بطور طبيعى از شير مادر سيراب كن و سپس آنرا به درياى كمال بينداز .
همانگونه كه مادر حضرت موسى عليه السلام او را شير داد و در صندوقى گذاشت و به رود نيل رها كرد و موسى عليه السلام پس از گذشت ساليان دراز و تكاپو و تلاش جدى در مسير كمال به مقاومت رسالت رسيد و فرعون و فرعونيان را نابود كرد و دنيايى را از گمراهى نجات داد .
2 در صورتيكه تفكرات و خدمات يك انسانى مورد نياز جامعه باشد و آن شخص بدون دريافت امتيازات مالى يا ديگر امتيازات دنيوى اقدام به كار نكند ،ترديدى نيست در اينكه براى رفع نياز جامعه و ارضاى آن شخص ، به اندازه عادلانه ،بايد اقدام ، و خواسته آن شخص را بطور قانونى برآورد .
شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری جلد ۲۲