google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
100-120 ترجمه و شرح فلسفی خطبه ها علامه جعفریشرح و ترجمه خطبه هاعلامه محمد تقی جعفری

خطبه ها خطبه شماره ۱۰2 (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

102 و من خطبة له عليه السلام

ترجمه خطبه صد و دوم

اين خطبه هم در مجراى خطبه صد و يكم ( در حوادث بزرگ و پر خطر ) است 1 و در اين خطبه ذكرى از روز قيامت و احوال آينده مردم در آنروز است 2 و آن روز ( قيامت ) روزى است كه خداوند همه مخلوقاتى را كه در اوّل و آخر آمده و در اين دنيا زندگى كرده ‏اند ، براى بررسى حسابشان 3 و جزاى اعمالشان 4 جمع ميكند . انسان‏ها در آن روز در حال خضوع و قيامند 5 عرق تا دهانشان جارى گشته 6 و زمين زير پاى آنان خواهد لرزيد 7 در آنروز حال كسيكه محلى براى گذاشتن پاهايش 8 و گشايشى براى نفسش پيدا كند ، بهتر از حال ديگران خواهد بود 9 آينده‏اى كه در انتظار مردم است 10 ( از جملات اين خطبه است : ) فتنه‏هائى مانند ظلمت‏هاى متراكم شب تاريك 11 كه هيچ گروهى به مبارزه با آنها قيام نكند 12 و پرچمى از آنها برنگردد 13 آن فتنه‏ها با وسائل و ابزار كامل بشما روى مى‏آورند 14 راننده آن فتنه‏ها آنها را تحريك مى‏كند 15 و كسى كه سوار آن فتنه‏ها است آنها را در جريان تشديد مينمايد 16 اهل آن فتنه‏ها مردمى هستند كه آزار و شرارتشان سخت 17 و غنيمتى كه از لباس و سلاح كشته شدگان ميبرند اندك است 18 گروهى از جهادگران در راه خدا با آنان ميجنگند كه در نزد متكبّران خوار و پست مينمايند 19 آن گروه در روى زمين مجهول 20 و در آسمان معروفند 21 واى بر تو اى بصره ، در آنموقع از سپاهى از نقمت‏هاى خداوندى 22 كه نه گرد و غبارى دارد و نه حسّ و حركتى 23 و بزودى اهل تو اى بصره ، به مرگ سرخ 24 و گرسنگى خاك آلود گرفتار خواهند گشت 25 .

تفسير عمومى خطبه صد و دوم

روز قيامت ، روز اجتماع همه انسانها براى بررسى حساب است .

مقدارى از مباحث مربوط به معاد در مجلّد چهارم از صفحه 298 تا 304 و مجلّد پنجم از صفحه 8 تا 11 و مجلّد نهم از صفحه 280 تا 291 و مجلّد دهم از صفحه 137 تا 149 و مجلّد سيزدهم از صفحه 46 تا 51 و از صفحه 85 تا 87 و از صفحه 91 تا 93 و از صفحه 122 تا 126 و از صفحه 225 تا 230 مطرح شده است . در اين مورد بحثى درباره حساب مطرح ميكنيم : بارها اين مسأله را متذكّر شده‏ايم كه تكيه باين توهّم بى‏اساس : چون نمى‏بينم پس نيست براى نفى همه علوم كافى است ، زيرا هيچ كس تا حال نتوانسته است روابط قانونى ميان اشياء در عالم طبيعت را ببيند ،با اين وصف هيچ موضوع و رويدادى در عالم طبيعت وجود ندارد كه بدون رابطه قانونى با ديگر اشياء در جريان باشد . و همين عموميّت رابطه ميان اشياء است كه انسانها با درك آن ، قوانين و اصول علمى را تنظيم مينمايند .

و نيز هيچ احدى تا كنون پديده‏ها و فعّاليّت‏هاى روانى و مغزى را نديده است ، مانند ميليونها محفوظات ،اعداد ، تعقّل ، انديشه ، تصوّرات ، تصديقات ، تداعى معانى‏ها ، تجسيم‏ها و تجريدها با انواع گوناگونى كه دارند ، لذائذ و آلام با انواع بسيار مختلفى كه دارند ،ولى همه آنها حقيقت دارند و هر كس ترديدى در وجود آنها داشته باشد ، حقّ اظهار نظر و سخن گفتن درباره انسان را ندارد .

بنابر اين ، اگر كسى واقعيّت معاد و حساب در آنروز را باين دليل كه آنها را نمى‏بيند ، منكر شود ، بهتر است كه نخست همه قوانين علمى را منكر شود ، زيرا چنانكه گفتيم : قوانين علمى عبارتند از قضايائى كلّى كه از جريان روابط ميان اشياء در عالم طبيعت ، استفاده ميشوند و جاى ترديد نيست كه بهيچ وجه روابط قابل مشاهده و لمس نيستند . و نيز چنين شخصى بايد همه علوم روانى و مغزى را منتفى بداند ، زيرا موضوعات مسائل و قوانين آنها قابل مشاهده نمى‏باشند .

رباعى زير به شيخ الرّئيس حسين بن عبد اللّه بن سينا نسبت داده شده است :

هر هيئت و هر نقش كه شد محو كنون
در مخزن روزگار ماند مخزون

روزى كه به پايان برسد وضع فلك
از مخزن غيبش آورد حق بيرون

يكى ديگر گفته است :

يا سبو يا خم مى يا قدح باده كنند
يك كف خاك در اين ميكده ضايع نشود

عمل محاسبه در روز قيامت ، هم از راه ضبط كتابى ( لوحى ) انجام خواهد گرفت و هم از راه منعكس ساختن عينى همه كارها و سخنان و حركاتى كه از انسان صادر شده است ، و هر دو راه در آيات قرآنى بيان شده است :

وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ماعَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً . [ الكهف آيه 49] ( و كتاب برنهاده شد . گنهكاران را مى‏بينى كه از وضعى كه در آن قرار گرفته‏اند ، در وحشتند و ميگويند : اى واى بر ما ، چيست براى اين كتاب كه نه [ حادثه ] كوچكى را رها كرده و نه حادثه بزرگى را مگر اينكه آنها را بر شمرده است و حاضر يافتند آنچه را كه كرده‏اند و پروردگار تو به هيچ احدى ظلم نميكند . )

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ . وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ [ الزّلزال آيات 7 و 8] .( هر كس كه به وزن ذرّه‏اى خير انجام بدهد آنرا خواهد ديد . و كسيكه به وزن ذرّه‏اى شرّ انجام بدهد آنرا خواهد ديد . ) وَ اَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعَى‏ . وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى‏ . [ النّجم آيات 39 و 40] ( و قطعا نيست براى انسان جز آنچه كه كوشيده است و قطعا بزودى كوشش او ديده خواهد شد . ) اين آيات هر دو نوع ارائه اعمال انسان را بيان ميدارد . اينكه بعضى از متفكّران در گذشته گمان ميكردند اعراض و حركت‏ها قابل نقل و بقاء نيستند و همينكه از بين رفتند ، معدوم ميشوند ، نه تنها از ديدگاه علوم امروزى كه همه آنها را قابل نقل و بقاء نشان ميدهند ، بلكه حتّى متفكّرانى بزرگ مانند جلال الدّين مولوى و عدّه‏اى از متكلّمين دورانهاى گذشته نيز نقل و بقاء اعراض را در اشكال ديگر پذيرفته ‏اند ،از آنجمله مولوى است كه با احاطه بآن آراء ميگويد :با اينكه زراعت از مقوله كار و دارو از مقوله كيف است ، ولى در صورت جواهر بوجود خود ادامه ميدهند

از زراعت خاكها شد سنبله
داروى مو كرد مو را سلسله

آن نكاح زن عرض بد شد فنا

جوهر فرزند حاصل شد زما

جفت كردن اسب و اشتر را عرض
جوهر كرّه بزائيدن غرض

هست آن بستان نشاندن هم عرض
گشت جوهر ميوه‏اش اينك غرض

هم عرض دان كيميا بردن بكار
جوهرى زان كيميا گر شد ببار

صيقلى كردن عرض باشد شها
زين عرض جوهر همى يابد صفا

پس مگو كه من عملها كرده‏ام
دخل آن اعراض را بنما مرم

اين صفت كردن عرض باشد خمش
سايه بز را پى قربان مكش

اين عرضها نقل شد لون دگر
حشر هر فانى بود كون دگر

نقل هر چيزى بود هم لايقش
لايق گلّه بود هم سايقش

روز محشر هر عرض را صورتيست
صورت هر يك عرض را نوبتيست

بنگر اندر خود نه تو بودى عرض
جنبش جفتى و جفتى با غرض

بنگر اندر خانه و كاشانه‏ها
در مهندس بود چون افسانه‏ها

كان فلان خانه كه ما ديديم خوش
بود موزون صفّه و سقف و درش

از مهندس آن عرض و انديشه‏ها
آلت آورد و درخت از بيشه‏ها

چيست اصل و مايه هر پيشه‏اى
جز خيال و جز عرض و انديشه‏اى

جمله اجزاى جهان را بى‏غرض
درنگر حاصل نشد جز از عرض

اوّل فكر آخر آمد در عمل
بنيت عالم چنان دان در ازل

بنابر اين ، براى بحث از « محال بودن اعاده معدوم » موضوعى نميماند ، زيرا چيزى كه بوجود آمد اگر چه از ديدگاه دقيق حتّى يك لحظه در يك حال نيست و دائما در تغيير و دگرگونى است ، ولى در شكل يا هويّت ديگرى كه مناسب آن است ،در پشت پرده طبيعت بوجود خود ادامه ميدهد . اساسى‏ترين دليل ضرورت بقاى اعمال و حركات انسانى و نتائج آنها براى حساب در روز قيامت ، ابديّت نفس با كيفيّتى است كه در اين دنيا بوسيله اعمال و حركات براى خود اندوخته است . نفس انسانى بجهت تجرّدى كه دارد ، همه اعمال و حركاتش را در خود دارد . يك نفس قاتل در حقيقت عمل قتل را در خود دارد و آن عمل نتيجه خود را در روز قيامت بشكل كيفيّتى خاصّ در نفس بوجود مى‏ آورد

اى برادر تو همان انديشه‏ اى
مابقى خود استخوان و ريشه‏ اى

گر بود انديشه‏ات گل گلشنى
ور بود خارى تو هيمه گلخنى

در روايتى آمده است : و لو أنّ رجلا أحبّ حجرا لحشره اللّه معه . ( و اگر مردى سنگى را دوست بدارد ، خدا او را با همان سنگ محشور ميدارد . ) در جمله مورد تفسير كه در توصيف روز قيامت است ، اجتماع همه انسانها تذكّر داده شده است . قرآن مجيد اين اجتماع را در چند مورد تصريح نموده است ،از آنجمله :

ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ . 1 ( روز قيامت روزيست كه مردم در آن روز براى آن ( حضور در بارگاه خدا يا براى حساب ) جمع ميشوند . ) قُلْ إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْأخِرِينَ لَمَجْمُوعُونَ إِلَى‏ ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ . 2 ( بگو بآنان : قطعا همه مردم از اوّل‏ها تا آخرهاى آنان به جايگاه روزى معلوم جمع خواهند گشت . ) و ميفرمايد : خضوعا ، قياما . معناى خضوعا در جمله امير المؤمنين عليه السّلام در اين آيه خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ 3 و فعل قيام هم در آيه زير :يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمينَ . 4 ( روزى كه مردم براى اداى حساب براى پروردگار عالميان مى‏ايستند . ) آمده است .

روز قيامت ، روز اجتماع همه انسانها براى بررسى حساب است .

مقدارى از مباحث مربوط به معاد در مجلّد چهارم از صفحه 298 تا 304 و مجلّد پنجم از صفحه 8 تا 11 و مجلّد نهم از صفحه 280 تا 291 و مجلّد دهم از صفحه 137 تا 149 و مجلّد سيزدهم از صفحه 46 تا 51 و از صفحه 85 تا 87 و از صفحه 91 تا 93 و از صفحه 122 تا 126 و از صفحه 225 تا 230 مطرح شده است .

در اين مورد بحثى درباره حساب مطرح ميكنيم : بارها اين مسأله را متذكّر شده‏ايم كه تكيه باين توهّم بى‏اساس : چون نمى‏بينم پس نيست براى نفى همه علوم كافى است ، زيرا هيچ كس تا حال نتوانسته است روابط قانونى ميان اشياء در عالم طبيعت را ببيند ،با اينوصف هيچ موضوع و رويدادى در عالم طبيعت وجود ندارد كه بدون رابطه قانونى با ديگر اشياء در جريان باشد .

و همين عموميّت رابطه ميان اشياء است كه انسانها با درك آن ، قوانين و اصول علمى را تنظيم مينمايند . و نيز هيچ احدى تا كنون پديده‏ها و فعّاليّت‏هاى روانى و مغزى را نديده است ، مانند ميليونها محفوظات ،اعداد ، تعقّل ، انديشه ، تصوّرات ، تصديقات ، تداعى معانى‏ها ، تجسيم‏ها و تجريدها با انواع گوناگونى كه دارند ، لذائذ و آلام با انواع بسيار مختلفى كه دارند ،ولى همه آنها حقيقت دارند و هر كس ترديدى در وجود آنها داشته باشد ، حقّ اظهار نظر و سخن گفتن درباره انسان را ندارد .

بنابر اين ، اگر كسى واقعيّت معاد و حساب در آنروز را باين دليل كه آنها را نمى‏بيند ، منكر شود ، بهتر است كه نخست همه قوانين علمى را منكر شود ، زيرا چنانكه گفتيم : قوانين علمى عبارتند از قضايائى كلّى كه از جريان روابط ميان اشياء در عالم طبيعت ، استفاده ميشوند و جاى ترديد نيست كه بهيچ وجه روابط قابل مشاهده و لمس نيستند . و نيز چنين شخصى بايد همه علوم روانى و مغزى را منتفى بداند ، زيرا موضوعات مسائل و قوانين آنها قابل مشاهده نمى‏باشند .

رباعى زير به شيخ الرّئيس حسين بن عبد اللّه بن سينا نسبت داده شده است :

هر هيئت و هر نقش كه شد محو كنون
در مخزن روزگار ماند مخزون

روزى كه به پايان برسد وضع فلك
از مخزن غيبش آورد حق بيرون

يكى ديگر گفته است :

يا سبو يا خم مى يا قدح باده كنند
يك كف خاك در اين ميكده ضايع نشود

عمل محاسبه در روز قيامت ، هم از راه ضبط كتابى ( لوحى ) انجام خواهد گرفت و هم از راه منعكس ساختن عينى همه كارها و سخنان و حركاتى كه از انسان صادر شده است ، و هر دو راه در آيات قرآنى بيان شده است :

وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ماعَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً . [ الكهف آيه 49] ( و كتاب برنهاده شد . گنهكاران را مى‏بينى كه از وضعى كه در آن قرار گرفته‏اند ، در وحشتند و ميگويند : اى واى بر ما ، چيست براى اين كتاب كه نه [ حادثه ] كوچكى را رها كرده و نه حادثه بزرگى را مگر اينكه آنها را بر شمرده است و حاضر يافتند آنچه را كه كرده‏اند و پروردگار تو به هيچ احدى ظلم نميكند . )

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ . وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ [ الزّلزال آيات 7 و 8] .( هر كس كه به وزن ذرّه‏اى خير انجام بدهد آنرا خواهد ديد . و كسيكه به وزن ذرّه‏اى شرّ انجام بدهد آنرا خواهد ديد . ) وَ اَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعَى‏ . وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى‏ . [ النّجم آيات 39 و 40] ( و قطعا نيست براى انسان جز آنچه كه كوشيده است و قطعا بزودى كوشش او ديده خواهد شد . ) اين آيات هر دو نوع ارائه اعمال انسان را بيان ميدارد .

اينكه بعضى از متفكّران در گذشته گمان ميكردند اعراض و حركت‏ها قابل نقل و بقاء نيستند و همينكه از بين رفتند ، معدوم ميشوند ، نه تنها از ديدگاه علوم امروزى كه همه آنها را قابل نقل و بقاء نشان ميدهند ، بلكه حتّى متفكّرانى بزرگ مانند جلال الدّين مولوى و عدّه‏اى از متكلّمين دورانهاى گذشته نيز نقل و بقاء اعراض را در اشكال ديگر پذيرفته‏اند ،از آنجمله مولوى است كه با احاطه بآن آراء ميگويد :

با اينكه زراعت از مقوله كار و دارو از مقوله كيف است ، ولى در صورت جواهر بوجود خود ادامه ميدهند

از زراعت خاكها شد سنبله
داروى مو كرد مو را سلسله

آن نكاح زن عرض بد شد فنا

جوهر فرزند حاصل شد زما

جفت كردن اسب و اشتر را عرض
جوهر كرّه بزائيدن غرض

هست آن بستان نشاندن هم عرض
گشت جوهر ميوه‏اش اينك غرض

هم عرض دان كيميا بردن بكار
جوهرى زان كيميا گر شد ببار

صيقلى كردن عرض باشد شها
زين عرض جوهر همى يابد صفا

پس مگو كه من عملها كرده‏ام
دخل آن اعراض را بنما مرم

اين صفت كردن عرض باشد خمش
سايه بز را پى قربان مكش

اين عرضها نقل شد لون دگر
حشر هر فانى بود كون دگر

نقل هر چيزى بود هم لايقش
لايق گلّه بود هم سايقش

روز محشر هر عرض را صورتيست
صورت هر يك عرض را نوبتيست

بنگر اندر خود نه تو بودى عرض
جنبش جفتى و جفتى با غرض

بنگر اندر خانه و كاشانه‏ها
در مهندس بود چون افسانه‏ها

كان فلان خانه كه ما ديديم خوش
بود موزون صفّه و سقف و درش

از مهندس آن عرض و انديشه‏ها
آلت آورد و درخت از بيشه‏ها

چيست اصل و مايه هر پيشه‏اى
جز خيال و جز عرض و انديشه‏اى

جمله اجزاى جهان را بى‏غرض
درنگر حاصل نشد جز از عرض

اوّل فكر آخر آمد در عمل
بنيت عالم چنان دان در ازل

بنابر اين ، براى بحث از « محال بودن اعاده معدوم » موضوعى نميماند ، زيرا چيزى كه بوجود آمد اگر چه از ديدگاه دقيق حتّى يك لحظه در يك حال نيست و دائما در تغيير و دگرگونى است ، ولى در شكل يا هويّت ديگرى كه مناسب آن است ،در پشت پرده طبيعت بوجود خود ادامه ميدهد . اساسى‏ترين دليل ضرورت بقاى اعمال و حركات انسانى و نتائج آنها براى حساب در روز قيامت ، ابديّت نفس با كيفيّتى است كه در اين دنيا بوسيله اعمال و حركات براى خود اندوخته است .

نفس انسانى بجهت تجرّدى كه دارد ، همه اعمال و حركاتش را در خود دارد . يك نفس قاتل در حقيقت عمل قتل را در خود دارد و آن عمل نتيجه خود را در روز قيامت بشكل كيفيّتى خاصّ در نفس بوجود مى‏آورد

اى برادر تو همان انديشه‏ اى
مابقى خود استخوان و ريشه ‏اى

گر بود انديشه‏ات گل گلشنى
ور بود خارى تو هيمه گلخنى

در روايتى آمده است : و لو أنّ رجلا أحبّ حجرا لحشره اللّه معه . ( و اگر مردى سنگى را دوست بدارد ، خدا او را با همان سنگ محشور ميدارد . ) در جمله مورد تفسير كه در توصيف روز قيامت است ، اجتماع همه انسانها تذكّر داده شده است . قرآن مجيد اين اجتماع را در چند مورد تصريح نموده است ،از آنجمله :

ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ . [ هود آيه 103] ( روز قيامت روزيست كه مردم در آن روز براى آن ( حضور در بارگاه خدا يا براى حساب ) جمع ميشوند . ) قُلْ إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْأخِرِينَ لَمَجْمُوعُونَ إِلَى‏ ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ . [ الواقعة آيات 49 و 50] ( بگو بآنان : قطعا همه مردم از اوّل‏ها تا آخرهاى آنان به جايگاه روزى معلوم جمع خواهند گشت . ) و ميفرمايد : خضوعا ، قياما . معناى خضوعا در جمله امير المؤمنين عليه السّلام در اين آيه خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ [ القمر آيه 7] و فعل قيام هم در آيه زير :

يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمينَ . [ المطففين آيه 6] ( روزى كه مردم براى اداى حساب براى پروردگار عالميان مى‏ايستند . ) آمده است .

منتفى شدن هر گونه نيك و بد نتيجه طبيعى فراموش كردن يا انكار روز قيامت

اين مطلب كه

روزگار و چرخ و انجم سر بسر بازيستى
گر نه اين روز دراز دهر را فرداستى

حقيقتى است كه به هيچ وجه قابل انكار و ترديد نيست ، باضافه اينكه اينجانب مطلب مزبور را از عدّه‏اى قابل توجّه از بزرگترين متفكّران شرق و غرب ديده‏ ام بديهى‏ترين مطلبى مى‏بينم كه فقط كافى است كه يك انسان از مقدارى حقائق قانونى هستى آگاه بوده باشد ، تا آنرا بفهمد و بپذيرد . از اينجهت است كه اينجانب نيازى براى تفصيل دادن در استدلال براى اثبات اين مطلب نمى‏بينم . معهذا براى يادآورى مختصر ، نتيجه طبيعى فراموش كردن يا انكار روز قيامت را متذكّر ميشويم كه عبارتست از منتفى شدن هرگونه نيك و بد .

بعنوان نمونه : انسانى كه فرضا صدها ميليون ، بلكه همه اولاد آدم را در راه لذائذ و منافع و خودكامگى‏هاى خود بخاك و خون بكشد با كسيكه فرضا صدها ميليون ، بلكه همه انسانها را از نظر معاش يا امور روحى و معنوى احياء كرده باشد هيچ فرقى ندارد ، بلكه بايد گفت : بر فرض نبودن معاد و حساب در آنروز ،شخص دوم بدبخت و خيالاتى و ناتوان و احمق بوده است كه شهوات و منافع و خودكامگى‏ها و خودپرستى‏هاى خود را كنار گذاشته و به ديگران پرداخته است در صورتيكه شخص اول كه به انگيزگى لذّت و منفعت و خودكامگى‏ها نسل بشر را از روى زمين برداشته است ، خوشبخت و انديشمند و خردمند و نيرومند ميباشد روى همين مسأله است كه امروزه كشورهاى نيرومند بجاى آنكه انواع نيروهاى خود را در راه سعادت مادّى و معنوى مردم جوامع خودشان و مردم ديگر جوامع انسانى كه در آتش فقر و جهل شعله مى‏كشند ، بكار بيندازند ، براى كشتار يكديگر و ديگر انسانهائى كه در اين دنيا با عرق جبين از سنگلاخ طبيعت موادّ معيشت خود را استخراج و مصرف مينمايند و با خداى خود ارتباط برقرار ميكنند ، قيام نموده‏ اند .

اينست نتيجه كاملا طبيعى انكار و فراموشى روز حساب . شگفت آورتر از جريان فوق اينست كه ماكياولى منشان خودپرست چنان در دفاع از نيكى‏ها و ارزشهاى عالى انسانى و پيروى از وجدان و ضرورت دورى از زشتى‏ها و ضدّ ارزش‏ها و وجدان كشيها رجزخوانى مينمايند كه انسانهاى ساده‏لوح را ميفريبند و از اين راه صحنه را براى قربانى كردن همه واقعيّات بعنوان وسائل در برابر اهدافى كه جز برخوردارى هر چه بيشتر از خودكامگى‏ها نميباشد ، آماده ميسازند بگذاريد انسانها را بگريانند تا نوبت گريستن آنان فرا رسد .7 و رجفت بهم الأرض ( و زمين زير پاى آنان خواهد لرزيد . )

وضع كيهان در روز قيامت دگرگون مى‏شود .

مباحث علمى امروزى بطور اجمال دگرگونى اساسى را كه در كيهان بزرگ اتّفاق خواهد افتاد پيش بينى ميكند ، اگر چه كيفيّت آنرا بطور كامل بيان نمى‏نمايد . اين حادثه ( دگرگونى وضع كيهان ) در آيات قرآنى فراوان آمده است از آنجمله :

1 إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ . لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ . خافِضَةٌ رافِعَةٌ . إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجّاً . وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسّاً . فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثّاً . [ الواقعة آيات 1 تا 6] ( هنگاميكه آن حادثه ( قيامت ) بوقوع پيوست . وقوع چنان روزى دروغ نيست . روزى است كه پست كننده و بلند كننده است . هنگاميكه زمين حركت شديد كرده و كوه‏ها شكستند . و مانند غبارى پراكنده گشتند . ) در معناى اينكه روز قيامت پست كننده و بلند كننده است ، اختلاف نظر وجود دارد .

ابن عبّاس ميگويد : پست كننده مردمى است و بلند كننده مردمى ديگر و حسن و جبائى گفته‏اند روز قيامت سرنگون كننده مردمى است به آتش و بلند كننده مردمى است به بهشت . [ مجمع البيان ج 9 ص 214 فضل بن الحسن طبرسى ] طبرسى ميگويد : جامع هر دو نظريّه پست شدن مردمى است در روز قيامت كه در دنيا بزرگ مينمودند و بالعكس .

2 وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً . فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ .وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِىَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ . [ الحاقّة آيات 14 تا 16] ( و زمين و كوهها از جاى خود برداشته شده و در يكبار شكسته شدند .در چنين روزى است كه واقعه ( قيامت ) واقع شد . و آسمان از هم شكافت .آسمان در چنين روزى بسيار سست ميشود . )

3 يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ كانَتِ الْجِبالُ كَثِيباً مَهِيلاً . [ المزّمّل آيه 14] ( قيامت روزى است كه زمين و كوهها حركتى سخت مضطربانه ميكنند و كوهها بصورت ريگى به جريان در ميآيند . )

4 يَوْمَ نَطْوِى السَّماءَ كَطَىِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ . [ الانبياء آيه 104] ( روزى كه آسمان را مانند طومار مى‏پيچانيم . )

5 اَلسَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً . [ المزّمّل آيه 18] ( آسمان [ در روز قيامت ] از هول و رعب آنروز از هم ميشكافد ، وعده خداوند تحقّق يافته است . )

6 يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ . فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ . وَ خَسَفَ الْقَمَرُ . وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ . يَقُولُ الْإِنْسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ . [ القيامة آيات 6 تا 10] ( انسان ميپرسد : روز قيامت كى است ؟ [ روز قيامت ] موقعى است كه چشم خيره گشت . و ماه خسوف كرد . و آفتاب و ماه در گرفته شدن و تاريك گشتن يكى شدند . انسان در اين روز ميگويد : كجاست گريزگاه ؟ )

7 إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ . فَإِذا النُّجُومُ طُمِسَتْ . وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ . [ المرسلات آيات 7 تا 10] ( جز اين نيست : آنچه كه بشما وعده شده است ، قطعا بوقوع خواهد پيوست .موقعى كه روشنائى ستارگان از بين رفت . و آسمان از هم شكافت . و كوه‏ها از جاى خود كنده شدند . )

8 وَ فُتِحَتِ السَّمآءُ فَكانَتْ أَبْواباً . وَ سُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكانَتْ سَراباً . [ النّبأ آيات 19 و 20( و آسمان باز شد و داراى درهائى گشت . و كوه‏ها از جاى خود زائل شده و مانند سراب ( نمايش كوه ) گشتند . )

9 يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ . تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ . [النازعات آيات 6 و 7] ( روزى كه بوسيله دميدن در صور صيحه عظيم همه مردم را ميميراند و نفخه دوم [ كه مردم را زنده ميكند ] دميده شد . )

10 إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ . وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ . وَ إِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ .وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ . وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ . وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ . [ التكوير آيات 1 تا 6] ( هنگاميكه آفتاب نورش رفت و تاريك شد . و هنگاميكه ستارگان تيره گشتند . و هنگاميكه كوهها براى گرديدن بحركت درآمدند . و هنگاميكه شتران حامله [ كه ده ماه از حمل آنان گذشته است ] رها و متروك شدند .

و هنگاميكه حيوانات وحشى محشور شدند . و هنگاميكه درياها [ شيرين و شور آنها ] بهم مخلوط گشتند [ و يا جوشيدند ] . )

11 وَ إِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ . [ التكوير آيه 11] ( و هنگاميكه آسمان از جايش برآمد . )

12 إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ . وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ . [ الانفطار آيات 1 و 2] ( هنگاميكه آسمان از هم شكافت و ستارگان از هم پاشيدند . )

13 إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ . وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ . وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ .و أَلْقَتْ ما فيها وَ تَخَلَّتْ . وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ . [ الانشقاق آيات 1 تا 5] ( هنگاميكه آسمان از هم شكافت . و از خدايش شنيد و اطاعت نمود و امر شايسته خود را انجام داد . و هنگاميكه زمين هموار شد و آنچه را كه در درونش بود انداخت و چيزى در آن باقى نماند . و از خدايش شنيد و اطاعت نمود و امر شايسته خود را انجام داد .

14 كَلاَّ إِذا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكّاً دَكّاً . [ الفجر آيه 21 ] ( نه هرگز ، هنگاميكه زمين شكست و چيزى روى آن باقى نماند . )

15 إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها . وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها . [ الزّلزال آيات 1 و 2] ( هنگاميكه زمين زلزله خود را انجام داد . و زمين آنچه را از مردگان كه در درونش بود بيرون آورد . )

16 الْقارِعَةُ . مَا الْقارِعَةُ . وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ . يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ . وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ . [ القارعة آيات 1 تا 5] ( روز كوبنده ( قيامت ) چگونه كوبنده‏اى . و تو حقيقت آن كوبنده را نميدانى .

روزى است كه مردم مانند پروانه‏هاى منتشره ميشوند . و كوه‏ها مانند پنبه حلاّجى شده ميگردند . ) با نظر بآيات قرآنى كه ذكر كرديم ، حوادث زير در مقدّمه روز قيامت و همانروز بوقوع خواهند پيوست .

يك تحرّك و زلزله شديد زمين كه در چند آيه مباركه تصريح بآن شده است .

دو كوه‏ها پوچ ، مانند پنبه حلاّجى شده و سپس متلاشى ميشوند ، بطوريكه زمين هموار ميگردد .

سه شكافتن آسمان و سست شدن و بهم پيچيده شدن آن .

چهار از بين رفتن روشنائى خورشيد و ماه .

پنج تاريك شدن ستارگان و پراكنده شدن آنها .

شش باز شدن آسمان و بوجود آمدن درها در آن ، براى نزول و صعود ملائكه .

هفت دو صيحه بسيار عظيم كه در يكى همه مردم قالب تهى كنند و در دومى زنده شوند .

هشت وحشت شديد و اضطراب انسانها تا آنجا كه دست از عزيزترين حيوانات ( عشار ) خود بردارند و از برادر و پدر و مادر و فرزندانشان بگريزند و زنهاى حامله حمل خود را وضع كنند و مردم از شدّت اضطراب و تحيّر حالت شبيه به مستى پيدا كنند .

نه بيرون انداختن زمين هر چه كه در درون خود دارد از مردگان و غير از آنها .

ده جوشيدن آب درياها و شعله‏ور شدن آنها با بهم درآميختن انواع آبهاى شور و شيرين آنها .

اين دگرگونيهاى شديد چنان نيست كه در يك موقع معيّن واقع شوند ، بلكه چنانكه اشاره كرديم بعضى از آنها پيش از بعض ديگر اتّفاق مى‏افتد . 8 ، 9 فأحسنهم حالا من وجد لقدميه موضعا و لنفسه متّسعا ( در آنروز حال كسيكه محلّى براى گذاشتن پاهايش و گشايشى براى نفسش پيدا كند بهتر از حال ديگران خواهد بود . )

قيامت روزى است بسيار سخت .

آيات قرآنى روز قيامت را بسيار سخت توصيف مينمايد . آيا اين سختى بجهت برهم خوردن اوضاع كيهانى است ؟ آيا بجهت وارد ساختن فشار بر ابعاد و نيروهاى مادّى انسانها است كه براى مشاهده واقعيّت خود و بيان آن آماده مى‏شوند ؟

البتّه ، هم با نظر به حكم عقل و هم با توجّه به بعضى از دلائل نقليّه ، اشخاص بجهت اختلاف در سعادت و شقاوتى كه در زندگى دنيوى براى خود اندوخته و وارد قيامت ميشوند ،

در ارتباط با سختى‏هاى روز قيامت مختلف مى‏باشند . از جمله آياتى كه با اشاره يا صراحتا سختى‏هاى روز قيامت را بيان ميدارد ، بدينقرار است :

1 يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةُ السَّاعَةِ شَىْ‏ءٌ عَظيمٌ . يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى‏ وَ ما هُمْ بِسُكارى‏ وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَديدٌ . [ الحج آيات 1 و 2] ( اى مردم ، تقوى بورزيد براى پروردگارتان ، قطعا زلزله روز قيامت شيئى است عظيم . روزى كه آن زلزله را خواهى ديد هر شير دهنده‏اى از شير خوارش غفلت مينمايد و هر زن حامله‏اى وضع حمل ميكند [ و در آنروز ] مردم را مست خواهى ديد در صورتيكه آنان مست نيستند ،بلكه عذاب خداوندى شديد است . )

2 فَإِذا جائَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى‏ . [ النازعات آيه 34] ( پس هنگاميكه بزرگترين حادثه كه غالب بر همه حوادث است ( قيامت ) فرا رسيد . )

3 فَإِذا جائَتِ الصَّاخَّةُ . يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ . وَ أُمِّهِ وَ أَبيهِ . وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيهِ . لِكُلِّ امْرِى‏ءٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنيهِ .[عبس آيه 33 تا آيه 37] ( هنگاميكه صيحه روز قيامت برخاست . روزيست كه مرد از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش فرار ميكند . براى هر مردى در چنين روزى كاريست كه او را از پرداختن بهر چيز ديگر بى‏نياز ميكند . ) از جمله آياتى كه تفاوت اشخاص را در ارتباط با سختى‏هاى روز قيامت بيان مى‏كند ، آيات زير است :

1 وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ . إِلَى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ . وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ .تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ . [ القيامة آيه 22 تا آيه 25] ( صورتهائى در چنان روزى شكوفا و مبتهج ، منتظر لطف پروردگارشان هستند و صورتهائى در آنروز در هم پيچيده و عبوس . اطمينان دارند كه حادثه كوبنده‏اى آنها را درهم خواهد كوبيد . )

2 وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ . عامِلَةٌ ناصِبَةٌ . تَصْلَى‏ ناراً حامِيَةً . . . وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ . لِسَعْيِها راضِيَةٌ . فِى‏ جَنَّةٍ عالِيَةٍ . [ الغاشية آيه 2 تا آيه 4 و آيه 8 تا آيه 10] ( صورتهائى در آن روز ذليلند . در آتش غضب الهى عمل كننده و نصب شده ، انداخته ميشوند بآتش شعله‏ور . . . صورتهائى در چنان روز در لذّت نعمتهاى الهى فرو رفته . از كوشش خود در دنيا راضى و سكونت آنان در بهشت اعلى است . )

3 فَأَمَّا مَنْ اُوتِىَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ . فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسيراً . وَ يَنْقَلِبُ إِلَى‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً . وَ اَمَّا مَنْ اُوتِىَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ . فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً .وَ يَصْلَى‏ سَعيراً . [ الانشقاق آيه 7 تا آيه 12] ( و امّا كسيكه نامه اعمال او بدست راستش داده شود ، بزودى اعمال او محاسبه آسانى ميشود . و شادمان به اهلش برميگردد . و امّا كسيكه نامه او از پشتش داده شود ، بزودى واى بر خود سرميدهد [ كه هلاك شده است ] و به آتش انداخته ميشود . )

4 وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ . ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ . و وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ . تَرْهَقُها قَتَرَةٌ . اُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ . [عبس آيه 38 تا آيه 42] ( صورتهائى در چنان روز ، نورانى و درخشان ، خندان و بشارت بهشت بآنها داده شده است . و صورتهائى كه در چنان روز خاك اندوه بر آنها نشسته . كه سياهى و تيرگى بر آن احاطه كرده است . آنان كفّار و فجّارند . ) معناى اينكه : و لنفسه متّسعا روز قيامت كسى كه گشايشى براى نفس خود پيدا كند ، از كسانى است كه حالش بهتر از ديگران است ، براى همگان قابل درك است ،زيرا از سختى‏هائى كه از آيات شريفه در توصيف روز قيامت درك ميشود ، ميتوان شدّت ناگوارى و مشقّت در آنروز را فهميد .

11 ، 18 و منها : فتن كقطع اللّيل المظلم . لا تقوم لها قائمة و لا تردّ لها راية ، تأتيكم مزمومة مرحولة . يحفزها قائدها و يجهدها راكبها ، أهلها قوم شديد كلبهم ، قليل سلبهم ( فتنه‏هائى مانند ظلمت‏هاى متراكم شب تاريك كه هيچ گروهى بمبارزه با آنها قيام نكند و پرچمى از آنها برنگردد . آن فتنه‏ها با وسائل و ابزار كامل بشما روى ميآورند .

راننده آن فتنه‏ ها آنها را تحريك مينمايد و كسيكه سوار آن فتنه‏ها است ، آنها را در جريان تشديد ميكند . اهل آن فتنه‏ ها مردمى هستند كه آزار و شرارتشان سخت ،و غنيمتى كه از لباس و سلاح كشته شدگان ميبرند ، اندك است . )

اى مردم ، فتنه ‏هائى مانند ظلمات شب تاريك در پيش رو است .

در ميان شارحان نهج البلاغه ، درباره فتنه ‏هائى كه امير المؤمنين عليه السّلام در اين خطبه از آنها خبر داده است ، اختلاف نظر وجود دارد . ابن ابى الحديد ميگويد :

« امير المؤمنين عليه السّلام با اين جملات از فتنه‏ ها و رويدادهاى بزرگى خبر ميدهد كه در آخر الزّمان بوقوع خواهد پيوست و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله از اين فتنه ‏ها و رويدادهاى بزرگ خبر داده است . » [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 7 ص 104 ] بنا به نقل مرحوم هاشمى خوئى ، مرحوم مجلسى ( محمّد باقر ) در بحار الانوار گفته ابن ابى الحديد را تأييد نموده است . [منهاج البراعة هاشمى خوئى ج 7 ص 177] ابن ميثم بحرانى ميگويد : « مقصود امير المؤمنين عليه السّلام فتنه صاحب الزّنج در بصره است . » [ شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحرانى ج 3 ص 14] مرحوم مجلسى اين نظريّه را در بحار بعيد ميشمارد و ميگويد : مجاهدين صاحب زنج داراى آن اوصاف نبودند كه امير المؤمنين عليه السّلام اشاره فرموده‏اند ( يجاهدهم فى سبيل اللّه قوم . . . )

19 ، 21 يجاهدهم فى سبيل اللّه قوم أذلّة عند المتكبّرين ، فى الأرض مجهولون ،و فى السّمآء معروفون ( گروهى از جهادگران در راه خدا با آنان مى‏جنگند كه در نزد متكبّران ، خوار و پست و در روى زمين ، مجهول و در آسمان معروفند . )

جهادگران در برابر آن فتنه‏ گران ، در نزد متكبّران ، ناچيز و در روى زمين مجهول و در آسمان معروفند .

درباره اين جهادگران نيز اختلاف نظر در ميان شارحان وجود دارد . اين اختلاف عمده از آن جهت بوجود آمده است كه خود آن فتنه‏ ها كه مانند ظلمات شب تاريك حمله ‏ور ميشوند ، مورد اختلاف نظر است . ما در اين مورد با نظر به اينكه منظور از فتنه‏ها همان حوادث آخر الزّمان است كه جهادگران در برابر آنها داراى همان صفات رائج در همه جهادگران در راه خدا ميباشند ، تفسير مينمائيم :

1 جهادگران راه خدا همان انسانها هستند كه مستكبران قرون و اعصار آنان را پست و ذليل تلقّى مى‏كنند .

2 اينان در روى زمين ناشناخته ‏اند ، زيرا هرگز در صدد مطرح كردن خود در جامعه‏ايكه افراد آن ، بردگان خور و خواب و خشم و شهوتند برنمى ‏آيند . اگر هم چهره ظاهرى آنان شناخته شده باشد ، باطن آنان براى مردم ظاهر بين مجهول است .

3 آنان در آسمان معروفند ، يعنى خدا و موجودات مقدّس مانند فرشتگان آنانرا ميشناسند . از مسائل مربوط باين جملات ، مسئله استضعاف و استكبار و مستضعفان و مستكبران است كه انشاء اللّه در تفسير خطبه‏ هاى بعدى مشروحا خواهد آمد . 22 ، 25 فويل لك يا بصرة عند ذلك من جيش من نقم اللّه لا رهج له و لا حسّ و سيبتلى أهلك بالموت الأحمر و الجوع الأغبر ( واى بر تو اى بصره ، در آنموقع از سپاهى از نقمت‏هاى خداوندى كه نه گرد و غبارى دارد و نه حسّ و حركتى و بزودى اهل تو اى بصره ، به مرگ سرخ و گرسنگى خاك آلود مبتلا ميشوند . ) با نظر به دو كلمه عند ذلك ( در آنموقع ) معلوم ميشود كه سرنوشت مزبور كه بصره و مردم آنرا مبتلا خواهد كرد ، در فتنه ‏هاى آخر الزّمان خواهد بود .

شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری  جلد ۱۸

 

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=