183
ومن خطبه له علیه السلام
من خطبة له (علیه السلام) في قدرة اللّه و في فضل القرآن و في الوصية بالتقوى:
الله تعالى:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ وَ الْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ مَنْصَبَةٍ؛ خَلَقَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ اسْتَعْبَدَ الْأَرْبَابَ بِعِزَّتِهِ وَ سَادَ الْعُظَمَاءَ بِجُودِهِ؛ وَ هُوَ الَّذِي أَسْكَنَ الدُّنْيَا خَلْقَهُ وَ بَعَثَ إِلَى الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ رُسُلَهُ، لِيَكْشِفُوا لَهُمْ عَنْ غِطَائِهَا وَ لِيُحَذِّرُوهُمْ مِنْ ضَرَّائِهَا وَ لِيَضْرِبُوا لَهُمْ أَمْثَالَهَا وَ لِيُبَصِّرُوهُمْ عُيُوبَهَا، وَ لِيَهْجُمُوا عَلَيْهِمْ بِمُعْتَبَرٍ مِنْ تَصَرُّفِ مَصَاحِّهَا وَ أَسْقَامِهَا وَ حَلَالِهَا وَ حَرَامِهَا، وَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ لِلْمُطِيعِينَ مِنْهُمْ وَ الْعُصَاةِ مِنْ جَنَّةٍ وَ نَارٍ وَ كَرَامَةٍ وَ هَوَانٍ. أَحْمَدُهُ إِلَى نَفْسِهِ كَمَا اسْتَحْمَدَ إِلَى خَلْقِهِ، وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً وَ لِكُلِّ قَدْرٍ أَجَلًا وَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاباً.
آفريدگار توانا:
«الحمدلله المعروف من غير رويه و الخالق من غير منصبه …» (ستايش خداي راست كه شناخته شده است بودن ديده شدن و آفريننده است بدون تلاش و كوشش …).
هيچ حقيقتي در عموميت شناخته شدن خداوندي بدون ديدن، در جهان وجود ندارد:
هيچ حقيقتي مانند وجود خداوند ذوالجلال در هستي نيست كه بدون مشاهده و ديده شدن، به نحوي شناخته شده باشد كه هر كسي در موقع توجه فطري به ارتباط آن خدا با او بگويد كه اين خدا فقط خداي من است. با اين جمله همه ما آشنايي داريم كه در موقع هيجانات روحي ميگوييم: (اي خداي من)
و به قول سعدي:
چنان لطف او شامل هر تن است
كه هر بنده گويد خداي من است
يا اين كه به قول مولوي:
تن ز جان و جان ز تن مستور نيست
ليك كس را ديد جان دستور نيست
مگر افراد بسيار آگاه و وارسته از اتصال به علايق دنيوي، و تحصيل قدرت ديدن مجرد از ماده و ماديان او خداوندي است كه مخلوقات را بدون حركت و تلاش و كوشش آفريده است همانگونه كه ما انسانها در حالات طبيعي و حصول توانايي مغزي، عدد 1 يا 2 را در ذهن خود به وجود ميآوريم. او مخلوقات را با قدرت خود آفريد و هيچ نيازي به استمداد از عوامل و قدرتهاي ديگر كه خود، مخلوقات او هستند ندارد.
او تمامي گردنكشان دنيا را به بندگي خود كشيده و با جود و عطاي خود بر همه بزرگان، مالكيت دارد. براي اثبات اين حقيقت نيازي به چون و چراهاي بي سر و ته ندارد، تنها كافي است كه آدمي بتواند درباره مفهوم كمال مطلق الهي دريافتي داشته باشد.
و براي همين منطق اصيل است كه عدهاي از عظماي فكر بشري چه در شرق و چه در غرب معتقد شدهاند كه براي درك صفات باعظمت خداوند متعال كافي است كه با يك نورانيت و صفاي ذهني و قلبي آن مفهوم بزرگ دريافت شود كه اشتياق به آن در نهاد همگان به وديعت نهاده شده است و اگر خداوند اين اشتياق را كه به همگان عنايت فرموده است، قابل وصول به نتيجه قرار نميداد در درون مانميآفريد: (گر نخواهم داد خود ننمايمش).
«و هو الذي اسكن الدنيا خلقه و بعث الي الجن و الانس رسله ليكشفوا لهم عن غطائها …» (او همان خداونديست كه مخلوقاتش را در دنيا ساكن نمود و رسولان خود را به دو گروه جن و انس فرستاد تا پردههاي ظلماني دنيا را از جلو چشمان آنان بردارند …).
اهميت شناخت دنيا در اهداف برانگيخته شدن پيامبران عظام صلوات الله عليهم:
ساده لوحاني وجود دارند كه گمان ميكنند خداوند ذوالجلال پيامبران را مبعوث فرموده است تنها براي آن كه مردم در يك دنياي ناشناخته و با عوامل ذهني و قلبي مجهول و بدون آشنايي با اهداف شناخت و عبادت خداوندي، زندگي خود را به سر آورند و چهره در نقاب خاك بكشند. اين تصور قطعا از مهمترين عوامل ركود و جمود انسانها در اين زندگاني است كه هم از شناخت عظمت حيات محرومشان ميسازد و هم از خداشناسي و هم از آشنايي با جهاني كه واقعا ميتواند
براي مردم آگاه رصدگاهي براي نظاره و انجذاب به بارگاه خداوندي گردد. بايد با كمال جديت گفت: شناخت هر بعدي از دنيا با آشنايي با ذات درك كننده اگر چه به طور اجمال هم باشد، آدمي را با نزديك ساختن به هدف حيات و هدف بعثت انبياء عليهمالسلام به خدا نزديكتر ميكند (مراجعه فرماييد به تفسير خطبه يكم).
ما او را ستايش ميكنيم همانگونه كه استعداد و اشتياق به ستايشش را در ما به وجود آورده است:
اين دعا هم بخشش و انعام توست
ورنه در گلخن گلستان از چه رست!
(مولوي)
او خداونديست كه براي همه چيز اندازهاي قرار داده و هر اندازهاي را مدتي و براي هر مدتي ضابطهاي، تا گمان نرود همه چيز در همه حال كه انسان بخواهد ممكن است و انسان داراي آن قدرت است كه هيچ چيز را شرط هيچ چيز نداند. قانون نظم كه در جهان هستي بزرگترين نشان وجود خداوند حافظ موجودات است چگونه ميتواند با تخيلات و هوي و هوسهاي بياساس ما به نفع ما دگرگون شود.
بعضي از مردم گمان ميكنند دعا و نيايش با قانون نظم سازش ندارد، در صورتي كه خود دعا كه يك فعاليت بسيار نيرومند دروني و از وسايل تقرب به خدا و تاثير در حوادث است از عاليترين اركان نظم است. اين شما و اين كاربرد دعاهاي حقيقي در طول تاريخي كه درست بازگو شده باشد حتي در اين عمرهاي كوتاهي كه ميبينيم و ميشنويم اگر بشر بپذيرد كه اصل سببيت اسباب دنيا به چه مقامي وابسته است، مسئلهاي در اين باره براي او نميماند.