google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
160-180 ترجمه و شرح فلسفی خطبه ها علامه جعفریشرح و ترجمه خطبه هاعلامه محمد تقی جعفری

خطبه شماره 177 (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

177

ومن خطبه له علیه السلام

و من كلام له (علیه السلام) في معنى الحكمين:
فَأَجْمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى أَنِ اخْتَارُوا رَجُلَيْنِ، فَأَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَنْ يُجَعْجِعَا عِنْدَ الْقُرْآنِ وَ لَا يُجَاوِزَاهُ وَ تَكُونَ أَلْسِنَتُهُمَا مَعَهُ وَ قُلُوبُهُمَا تَبَعَهُ، فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَكَا الْحَقَّ وَ هُمَا يُبْصِرَانِهِ وَ كَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا وَ الِاعْوِجَاجُ [دَأْبَهُمَا] رَأْيَهُمَا، وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا فِي الْحُكْمِ بِالْعَدْلِ وَ الْعَمَلِ بِالْحَقِّ سُوءَ رَأْيِهِمَا وَ جَوْرَ حُكْمِهِمَا، وَ الثِّقَةُ فِي أَيْدِينَا لِأَنْفُسِنَا حِينَ خَالَفَا سَبِيلَ الْحَقِّ وَ أَتَيَا بِمَا لَا يُعْرَفُ مِنْ مَعْكُوسِ الْحُكْمِ.

داستان حكميت،

از پست‌ترين رسوايي‌هاي تاريخ بشري بود كه به انگيزه حق‌كشي به وجود آمد و به اضافه اين كه به زيان ظاهري حمايتگران حق تمام گشت، حتي چهره ماكياولي منش‌هارا هم تيره ساخت.

توضيحي اجمالي درباره داستان حكميت:

مالك اشتر پيروزي نهايي را نصيب سپاهيان اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليه‌السلام ساخته بود، آخرين صف‌هاي لشكريان معاويه در تلاش براي فرار از ميدان جنگ قرار گرفته بودند. معاويه آماده گريز از آتشي بود كه خود او شعله‌ورش ساخته بود. مالك اشتر نخعي، آن زاهد بسيار شجاع و آن سلحشور باتدبير، در صدد دگرگون ساختن وضع و برچيدن دام بساطي بود كه دنياپرستان خودكامه براي مقام چند روزه اين زندگي گسترده و در صدد توسعه آن بودند.

مالك در اجراي اين تصميم به موفقيت كامل رسيده بود. حاميان حق و حقيقت زير پرچم حقشناس بزرگ تاريخ قرار داشتند و زمينه براي عرصه رسالتي كه آن پرچمدار حق به عهده داشت آماده مي‌گشت. كه ناگهان دنياپرستي از تبار فرعونيان، دست به مكرپردازي ماكياولي‌گري برده و فرياد (وا قرآنا) سر داد كه ما بايد سرنوشت اين غائله را به وسيله قرآن تعيين كنيم!

كسي كه اين نقشه خلاف قرآن را كشيده و اين فرياد را سر داد، عمرو بن عاص بود كه از آن هنگام كه در رديف معاويه و معاويه‌منش‌ها قرار گرفته بود، رويگردان شدن او از قرآن و مكتب قرآن، حداقل براي خود او و آگاهان جوامع آن روز مسلمين پوشيده نبود.

اين نداي ويرانگر جمعيت مسلمين در مغز ساده‌لوحان لشكريان معاويه كار خود را كرد و سپس به وسيله جاسوسان قاسطين (لشكر شام به حاكميت معاويه) اختلاف در ناآگاهان سپاهيان اميرالمومنين عليه‌السلام كارگرادانان شريف و مديران خردمند دستگاه آن حضرت، حيله‌گري نابكارانه‌اي را كه گردانندگان دستگاه معاويه به راه انداخته بودند توضيح و تفسير نمودند براي خاموش ساختن فتنه‌اي كه مسلمانان را دچار اختلاف مي‌كرد موثر نگشت.

بالاخره امام بزرگوار براي جلوگيري از اختلاف بيشتر مسئله حكميت را با آن شرايط كه مقرر شده بود پذيرفتند. و همانگونه كه همه تواريخ اسلامي نشان مي‌دهد آن دو حكم (ابوموسي اشعري و عمرو عاص) با يك بازي كاملا مسخره، دستور قرآن و مبناي اصلي اسلام را زير پا گذاشتند و پيشرفت اسلام را كه رسالت تكامل براي بشر آورده بود پشت سر انداختند.

خلاصه اين بازي مسخره (كه به عقيده بعضي از صاحبنظران در تحليل تاريخ صدر اسلام يك جريان پيش ساخته بود) در دومه‌الجندل چنين بود كه آن دو مرد فريبكار و فريبخور(عمرو عاص و ابوموسي اشعري) يا به اصطلاح صحيح‌تر آن دو فريبكار نشستند و كار زمامداري جوامع اسلامي را با اين جمله كه ابوموسي مي‌گويد: من علي را از خلافت عزل كردم چنانكه اين انگشتر را از انگشتم خارج نمودم! در صورتي كه قرار بر اين بود كه هر دو مرد اقدام به خلع معاويه و خليفه برحق مسلمانان نمايند.

بخنديد اي اهل دنيا، بخنديد. گريه كنيد اي حمايتگران حق و حقيقت گريه كنيد بر اينكه سرنوشت ميليون‌ها مسلمان در آن روز و ميلياردها مسلمان بلكه كاروان بشريتي كه در آينده تدريجا از راه مي‌رسند، با بازي كودكانه‌اي با داخل و خارج كردن يك انگشتر تعيين مي‌گردد!
«و الثقه في ايدينا لانفسنا حين سبيل الحق و اتيا بما لا يعرف من معكوس الحكم» (و ما به آن حجت و برهان روشن كه در دست داريم براي خود مطمئن هستيم، در حالي كه آن دو مرد با راه حق مخالفت ورزيدند و حكمي معكوس آوردند كه در راه حق ناشناخته بود).

 

آن دو مرد كه به عنوان حكم برگزيده شده بودند عمل به شرط و حكم قرآن ننمودند:

اميرالمومنين عليه‌السلام و پيروان راستين و آگاه آن بزرگوار كه هيچ گفتار و كردار را بر غير مبناي حجت و دليل به رسميت نمي‌شناختند، معلوم بود كه به آن‌گونه بازيگريهاي مسخره و مكرپردازي‌هاي ضد عقل و دين كه حركتي بر خلاف قرآن بود كمترين ارزشي نمي‌دادند.

آن خنده‌هاي عمرو عاص كه در آن موقع به علت پيروزي بر يك مرد ساده‌انديش يا (ساده‌انديش‌نما) پيروان معاويه را خندانيد، بديهي است كه چه گريه‌هايي را به دنبال داشت كه نمونه‌هايي از آنها قتل عام مدينه و اهانت به خانه خدا و به شهادت رساند امام حسين عليه‌السلام به دست فرزند نابكار معاويه، يزيد بود كه با شميشر و ارعاب او را بر مسلمانان خليفه ساخته بود!

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=