خطبه شماره ۱۱۱(نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه : ۱۱۱- و من خطبه له ( علیه‏السلام ) فی ذم الدنیا

و من خطبه له ع  

امَّا بَعْدُ فَإِنِّی احَذِّرُکُمُ الدُّنْیا، فَإِنَّها حُلْوَهٌ خَضِرَهٌ، حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ، وَ تَحَبَّبَتْ بِالْعَاجِلَهِ، وَ رَاقَتْ بِالْقَلِیلِ، وَ تَحَلَّتْ بِالْآمَالِ، وَ تَزَیَّنَتْ بِالْغُرُورِ، لا تَدُومُ حَبْرَتُها، وَ لا تُؤْمَنُ فَجْعَتُهَا، غَرَّارَهٌ ضَرَّارَهٌ، حَائِلَهٌ، زَائِلَهٌ، نَافِدَهٌ، بَائِدَهٌ، اکَّالَهٌ، غَوَّالَهٌ، لا تَعْدُو إِذا تَناهَتْ إِلى امْنِیَّهِ اهْلِ الرَّغْبَهِ فِیها؛ وَالرِّضَاءِ بِهَا انْ تَکُونَ کَما قَالَ اللَّهُ تَعَالَى : (کَماءٍ اءَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْارْضِ فَاصْبَحَ هَشِیما تَذْرُوهُ الرِّیاحُ، وَ کانَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِرا.) لَمْ یَکُنِ امْرُؤٌ مِنْها فِی حَبْرَهٍ إلا اعْقَبَتْهُ بَعْدَها عَبْرَهً، وَ لَمْ یَلْقَ مِنْ سَرَّائِها بَطْنا إ لا مَنَحَتْهُ مِنْ ضَرَّائِهَا ظَهْرا، وَ لَمْ تَطُلَّهُ فِیها دِیمَهُ رَخَاءٍ إ لا هَتَنَتْ عَلَیْهِ مُزْنَهُ بَلاَءٍ، وَ حَرِیُّ إ ذا اءَصْبَحَتْ لَهُ مُنْتَصِرَهً اءَنْ تُمْسِیَ لَهُ مُتَنَکِّرَهً، وَ إ نْ جَانِبٌ مِنْهَا اعْذَوْذَبَ وَاحْلَوْلَى اءَمَرَّ مِنْهَا جَانِبٌ فَاءَوْبَى .

لا یَنالُ امْرُؤٌ مِنْ غَضارَتِهَا رَغَبا إ لا ارْهَقَتْهُ مِنْ نَوائِبِها تَعَبا، وَ لا یُمْسِی مِنْهَا فِی جَناحِ امْنٍ إ لا اصْبَحَ عَلَى قَوادِمِ خَوْفٍ، غَرَّارَهٌ، غُرُورٌ مَا فِیهَا، فَانِیَهٌ فانٍ مَنْ عَلَیْها، لاَ خَیْرَ فِی شَیْءٍ مِنْ ازْوَادِها إ لا التَّقْوَى ، مَنْ اقَلَّ مِنْهَا اسْتَکْثَرَ مِمَّا یُؤْمِنُهُ، وَ مَنِ اسْتَکْثَرَ مِنْهَا اسْتَکْثَرَ مِمَّا یُوبِقُهُ، وَزالَ عَمَّا قَلِیلٍ عَنْهُ.

کَمْ مِنْ وَاثِقٍ بِها قَدْ فَجَعَتْهُ، وَ ذِی طُمَأْنِینَهٍ إِلَیْهَا قَدْ صَرَعَتْهُ، وَ ذِی اءُبَّهَهٍ قَدْ جَعَلَتْهُ حَقِیرا، وَ ذِی نَخْوَهٍ قَدْ رَدَّتْهُ ذَلِیلاً، سُلْطانُها دُوَّلٌ، وَ عَیْشُها رَنِقٌ، وَ عَذْبُها اجَاجٌ، وَ حُلْوُها صَبِرٌ، وَ غِذاؤُها سِمامٌ، وَ اءَسْبابُها رِمَامٌ، حَیُّها بِعَرَضِ مَوْتٍ، وَ صَحِیحُها بِعَرَضِ سُقْمٍ، مُلْکُها مَسْلُوبٌ، وَ عَزِیزُها مَغْلُوبٌ، وَ مَوْفُورُها مَنْکُوبٌ، وَ جَارُها مَحْرُوبٌ.

اءَلَسْتُمْ فِی مَساکِنِ مَنْ کانَ قَبْلَکُمْ اطْوَلَ اءَعْمارا، وَ اءَبْقَى آثَارا، وَاءَبْعَدَ آمالاً، وَ اءَعَدَّ عَدِیدا، وَ اءَکْثَفَ جُنُودا، تَعَبَّدُوا لِلدُّنْیا اءَیَّ تَعَبُّدٍ، وَ آثَرُوها ایَّ إِیْثَارٍ، ثُمَّ ظَعَنُوا عَنْها بِغَیْرِ زادٍ مُبَلِّغٍ، وَ لا ظَهْرٍ قَاطِعٍ؟! فَهَلْ بَلَغَکُمْ اءَنَّ الدُّنْیا سَخَتْ لَهُمْ نَفْسا بِفِدْیَهٍ، اوْ اءَعانَتْهُمْ بِمَعُونَهٍ، اءَوْ اءَحْسَنَتْ لَهُمْ صُحْبَهً؟

بَلْ ارْهَقَتْهُمْ بِالْفَوادِحِ، وَ اوْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَارِعِ، وَضَعْضَعَتْهُمْ بِالنَّوائِبِ، وَ عَفَّرَتْهُمْ لِلْمَناخِرِ، وَوَطِئَتْهُمْ بِالْمَناسِمِ، وَ اعانَتْ عَلَیْهِمْ رَیْبَ الْمَنُونِ، فَقَدْ رَایْتُمْ تَنَکُّرَها لِمَنْ دانَ لَها، وَآثَرَها وَ اخْلَدَ إِلَیْها حِینَ ظَعَنُوا عَنْها لِفِراقِ الْاءَبَدِ، وَ هَلْ زَوَّدَتْهُمْ إِلا السَّغَبَ، اوْ احَلَّتْهُمْ إِلا الضَّنْکَ، اوْ نَوَّرَتْ لَهُمْ إِلا الظُّلْمَهَ، اوْ اءَعْقَبَتْهُمْ إِلا النَّدَامَهَ؟ افَهَذِهِ تُؤْثِرُونَ، امْ إِلَیْها تَطْمَئِنُّونَ، امْ عَلَیْها تَحْرِصُونَ؟

فَبِئْسَتِ الدَّارُ لِمَنْ لَمْ یَتَّهِمْها وَ لَمْ یَکُنْ فِیها عَلَى وَجَلٍ مِنْها، فَاعْلَمُوا وَ اءَنْتُمْ تَعْلَمُونَ بِاءَنَّکُمْ تَارِکُوهَا وَ ظَاعِنُونَ عَنْها، وَاتَّعِظُوا فِیها بِالَّذِینَ قَالُوا: (مَنْ اشَدُّ مِنّا قُوَّهً) حُمِلُوا إ لى قُبُورِهِمْ فَلا یُدْعَوْنَ رُکْبَانا، وَ اءُنْزِلُوا الْاءَجْداثَ فَلا یُدْعَوْنَ ضِیفَانا، وَجُعِلَ لَهُمْ مِنَ الصَّفِیحِ اءَجْنَانٌ، وَ مِنَ التُّرَابِ اءَکْفَانٌ، وَ مِنَ الرُّفاتِ جِیرَانٌ.

فَهُمْ جِیرَهٌ لا یُجِیبُونَ دَاعِیا، وَ لا یَمْنَعُونَ ضَیْما، وَ لاَ یُبَالُونَ مَنْدَبَهً؛ إنْ جِیدُوا لَمْ یَفْرَحُوا، وَ إ نْ قُحِطُوا لَمْ یَقْنَطُوا، جَمِیعٌ وَ هُمْ آحَادٌ، وَ جِیرَهٌ وَ هُمْ اءَبْعَادٌ، مُتَدانُونَ لا یَتَزاوَرُونَ، وَ قَرِیبُونَ لا یَتَقارَبُونَ، حُلَمَاءُ قَدْ ذَهَبَتْ اءَضْغانُهُمْ، وَجُهَلاَءُ قَدْ ماتَتْ اءَحْقادُهُمْ، لا یُخْشَى فَجْعُهُمْ، وَ لا یُرْجَى دَفْعُهُمْ، اسْتَبْدَلُوا بِظَهْرِ الْاءَرْضِ بَطْنا، وَ بِالسَّعَهِ ضِیقا، وَ بِالْاءَهْلِ غُرْبَهً، وَ بِالنُّورِ ظُلْمَهً، فَجَاءُوها کَما فارَقُوها حُفَاهً عُرَاهً، قَدْ ظَعَنُوا عَنْها بِاءَعْمالِهِمْ إِلَى الْحَیَاهِ الدَّائِمَهِ، وَ الدَّارِ الْباقِیَهِ، کَما قالَ سُبْحانَهُ وَ تَعَالَى (کَم ا بَدَاءْن ا اءَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ، وَعْدا عَلَیْن ا، إِنّ ا کُنّ ا ف اعِلِینَ).

ترجمه :

خطبه اى از آن حضرت (ع )

اما بعد. شما را از دنیا برحذر مى دارم که در کام شیرین است و در چشم سبز و خرّم و، پیچیده در خواهشهاى نفسانى . مردمان را با نعمت زوال یابنده خود به دوستى فرا مى خواند و متاع اندکش را در چشم آنان زیبا جلوه مى دهد. در جامه آرزوها خود را بنمایاند و بفریب ، خویشتن را بیاراید. شادمانى و نعمتش بر دوام نماند و از درد و اندوهش امان نتوان یافت . بسیار فریبنده ، بسیار آزار دهنده ، رنگ به رنگ شونده و زوال یابنده ، پایان یافتنى و هلاک شونده ، شکمباره و مردم کش .

هنگامى که بدانجاى رسد که همه آرزوهاى دوستداران خود را برآورد و آنان را از خود خشنود سازد، فراتر از آن نرفته اند که خداى تعالى فرموده است : (چون بارانى است که از آسمان ببارد و با آن گیاهان گوناگون بفراوانى بروید. ناگاه خشک شود و باد به هر سو پراکنده اش سازد و خدا بر هر کارى تواناست .) هیچکس از سرور و شادمانى آن بهره مند نشد جز آنکه ، شادیش را اشکى در پى بود. به کسى از خوشیهایش روى نیاورد که عاقبت از بدیها و زیانهایش بر او پشت نکرد و بر کسى باران نرم آسایش نبارید که پس از آن به رگبار بلایش گرفتار ننمود. اگر بامدادان به کسى روى یارى نشان دهد، شامگاهان بر او چهره دژم کند. اگر از سویى ، شربت گوارا و شیرین به کام ریزد، از دیگر سو، شرنگ بلا و مصیبتش چشاند. اگر کسى را نعمتى دلخواه ارزانى دارد، بیدرنگ ، به رنجى جانکاهش گرفتار سازد. هر که در سایه بالهاى امن و آسایش او روزى را به شب رساند، بیقین شب را در زیر بالهاى خوف و وحشت به روز آورد.دنیا خود بغایت ، فریبنده است و هر چه در اوست فریبى بیش ‍ نیست . ساکنانش ، سرانجام ، جام فنا را سر خواهند کشید. در هیچ توشه او خیرى نیست ، جز در توشه پرهیزگارى . هر که از توشه دنیا بهره کمترى دارد از آنچه سبب ایمنى اوست بهره بیشترى یافته است و هر که از دنیا بهره بیشترى دارد از آنچه موجب هلاکت اوست ، سهم بیشترى برداشته . پس از اندک زمانى نیز زوال یابد.

چه بسیار مردمى که به دنیا اعتماد کردند و دنیا دردمندشان ساخت و چه بسیار کسانى که به او اعتماد ورزیدند و بر زمینشان کوبید. چه مردم پر هیبت و ابهتى را که حقیر ساخت و چه مردم خودپسندى را که خوار نمود. سلطنت و ریاستش دست به دست مى گردد و فضاى شادخواریهاى آن تیره و تار است . زلالش شور و ناگوار است و شیرینیش با تلخى سرشته است . طعام آن زهرى است کشنده . و آنچه در آن مایه دلبستگى است ، چونان ریسمانهایى کهنه و بریده است . زنده اش ‍ در معرض مرگ است و تندرستش ، دستخوش بیمارى . ملک آن از دست ربودنى است . پیروزمندش ، شکست خورده است و توانگر آن نکبت زده است و ساکن آن غارت شده .

آیا نه چنین است ، که شما اکنون در سراهاى کسانى هستید که عمرشان از شما درازتر بود و آثارشان پایدارتر و آرزوهایشان بیشتر و شمارشان افزونتر و لشکرهایشان انبوه تر آنان دنیا را بندگى کردند و چه بندگى کردنى و آن را برگزیدند و چه برگزیدنى . سپس از دنیا رخت بربستند، بى هیچ توشه اى که به جایى رساندشان و بى هیچ مرکبى که از مراحل دشوار بگذراندشان . آیا هیچ خبرى شنیده اید که دنیا براى رهایى اسیرانش فدیه اى داده باشد یا لحظه اى به یاریشان برخاسته باشد یا براى آنها مصاحبى نیک بوده باشد نه دنیا همانند کرمى ، که درخت و دندان را مى خورد، آنان را خورده و نابود کرده و حوادث کوبنده آن بنیان زندگیشان را سست نموده است .

با سختیهاى خود ذلیلشان ساخت و بینى آنها بر خاک مالید و لگدکوب سمّ ستورانشان نمود. همه یارى و مددکاریش در حق آنها این بود، که حوادث سخت روزگار را بر سرشان کشد. فراوان دیده اید، ناآشنایى نمودن و چهره دژم کردنش را به آنان که در برابر او خضوع کردند یا او را برگزیدند یا بدو اعتماد کردند تا آنگاه که او را براى همیشه گذاشتند و گذشتند. آیا جز گرسنگى به آنها توشه اى داد و جز به تنگنایى حقیر به جایى گشاده فرود آورد یا در تاریکى فروغى بخشید یا جز ندامت چیزى از پیشان فرستاد آیا این است آنچه براى خود برگزیده اید یا بدان اطمینان روا داشته اید یا آزمند آن گشته اید بدسرایى است براى کسى که بدو بدگمان نباشد. یا از خطرش بیمى به دل راه ندهد.

بدانید، هر چند خود مى دانید، که دنیا را خواهید گذاشت و از آن کوچ خواهید کرد. از آنان ، که بر خود مى بالیدند و مى گفتند چه کسى از ما زورمندتر است عبرت بگیرید. آنان را به گورهایشان بردند و نگذاشتند که خود مرکب خود را اختیار کنند. آنان را به گورهایشان بردند، بى آنکه سوارانشان خوانند. و به گورها سپردند، بى آنکه مهمانانشان شمارند. و در زمین برایشان قبرها تعبیه کردند و از خاک کفنها ساختند و از استخوانهاى پوسیده ، همسایگان گرفتند. همسایگانى که به نداى همسایه خود پاسخ ندهند و ستمى را از آنان رفع ننمایند و به زارى نوحه گران التفاتى نکنند. اگر باران ببارد شادمان نمى شوند و اگر قحط آید نومید نمى گردند. مجتمع اند و تنهایند، همسایه اند و از هم دوراند، نزدیکان اند و به دیدار یکدیگر نروند، خویشاوندان یکدیگرند و اظهار خویشاوندى نکنند.

مردمى بردبارند، کینه هایشان از میان رفته است و بى خبران اند و خصومتهایشان مرده است . دیگر نه از آزارشان بیمى است و نه در یاریشان امیدى . به جاى زیستن بر روى زمین ، در دل زمین جاى گرفته اند و به جاى فراخى ، تنگى را برگزیده اند و به جاى زندگى در میان خاندان به غربت گرفتار آمده اند. در عوض نور از تاریکى نصیب برده اند. برهنه پاى و برهنه تن ، درون خاک جاى گرفته اند، آنسان که از خاک بر آمده بودند. بار اعمال بر دوش از آنجا به زندگى جاوید و سراى باقى سفر کردند (چنانکه نخستین بار بیافریدیم ، باز گردانیم . این وعده اى است که بر آوردنش بر عهده ماست .)(۲۸)

___________________________________________________

۲۸-سوره ۲۱، آیه ۱۰۴٫

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.