(خطبه ۷۲صبحی صالح)
و من خطبه له ( علیه السلام ) علم فیها الناس الصلاه على النبی ( صلى الله علیه وآله )
و فیها بیان صفات الله سبحانه و صفه النبی و الدعاء له صفات الله
اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْمَدْحُوَّاتِ وَ دَاعِمَ الْمَسْمُوکَاتِ- وَ جَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَى فِطْرَتِهَا شَقِیِّهَا وَ سَعِیدِهَا
اجْعَلْ شَرَائِفَ صَلَوَاتِکَ- وَ نَوَامِیَ بَرَکَاتِکَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ- الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَقَ- وَ الْمُعْلِنِ
الْحَقَّ بِالْحَقِّ وَ الدَّافِعِ جَیْشَاتِ الْأَبَاطِیلِ- وَ الدَّامِغِ صَوْلَاتِ الْأَضَالِیلِ- کَمَا حُمِّلَ فَاضْطَلَعَ قَائِماً بِأَمْرِکَ مُسْتَوْفِزاً فِی
مَرْضَاتِکَ- غَیْرَ نَاکِلٍ عَنْ قُدُمٍ وَ لَا وَاهٍ فِی عَزْمٍ- وَاعِیاً لِوَحْیِکَ حَافِظاً لِعَهْدِکَ- مَاضِیاً عَلَى نَفَاذِ أَمْرِکَ حَتَّى أَوْرَى قَبَسَ
الْقَابِسِ- وَ أَضَاءَ الطَّرِیقَ لِلْخَابِطِ- وَ هُدِیَتْ بِهِ الْقُلُوبُ بَعْدَ خَوْضَاتِ الْفِتَنِ وَ الْآثَامِ- وَ أَقَامَ بِمُوضِحَاتِ الْأَعْلَامِ وَ نَیِّرَاتِ
الْأَحْکَامِ- فَهُوَ أَمِینُکَ الْمَأْمُونُ وَ خَازِنُ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ- وَ شَهِیدُکَ یَوْمَ الدِّینِ وَ بَعِیثُکَ بِالْحَقِّ- وَ رَسُولُکَ إِلَى الْخَلْقِ.
اللَّهُمَّ افْسَحْ لَهُ مَفْسَحاً فِی ظِلِّکَ- وَ اجْزِهِ مُضَاعَفَاتِ الْخَیْرِ مِنْ فَضْلِکَ.
اللَّهُمَّ وَ أَعْلِ عَلَى بِنَاءِ الْبَانِینَ بِنَاءَهُ- وَ أَکْرِمْ لَدَیْکَ مَنْزِلَتَهُ وَ أَتْمِمْ لَهُ نُورَهُ- وَ اجْزِهِ مِنِ ابْتِعَاثِکَ لَهُ مَقْبُولَ الشَّهَادَهِ-
مَرْضِیَّ الْمَقَالَهِ ذَا مَنْطِقٍ عَدْلٍ وَ خُطْبَهٍ فَصْلٍ.
اللَّهُمَّ اجْمَعْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ فِی بَرْدِ الْعَیْشِ وَ قَرَارِ النِّعْمَهِ- وَ مُنَى الشَّهَوَاتِ وَ أَهْوَاءِ اللَّذَّاتِ وَ رَخَاءِ الدَّعَهِ- وَ مُنْتَهَى
الطُّمَأْنِینَهِ وَ تُحَفِ الْکَرَامَهِ .
لغات
مدحوّات: گسترش یافته ها، کنایه از زمین.
مسموکات: برافراشته شده ها، کنایه از آسمان است.
دعمها: آنها را با پایه و ستون حفظ کرد.
جبل: آفرید.
فطرات: جمع فطرت به معناى خلقت، آفریدن
دمغ: شکستن استخوان دماغ «کنایه از مغلوب ساختن طرف مقابل».
جیشات: جمع جیشه، وقتى که دیگ بجوش آید و غلیان پیدا کند.
اضطلع بالأمر: براى حمل چیزى قوّت و نیرو یافت، از مصدر ضلاعه که به معناى قوت است گرفته شده است.
استیفاز: عجله کردن.
نکول: رجوع، بازگشت.
قدم: جلو افتادن، پیشى گرفتن.
وهى: ضعف و ناتوانى.
وعى الامر: موضوع را فهمید.
قبس: شعله آتش.
و أورى: روشن ساخت، فروزان کرد.
ترجمه
از خطبه هاى امام (ع) است که به مردم آداب صلوات فرستادن بر پیامبر را مى آموزد:
«خداوندا اى گستراننده زمین و اى برپا دارنده آسمانها و اى کسى که دلها را مطابق فطرتشان آماده پذیرفتن حق و ارشاد آفریده اى، آن که بخواهد سعادت و آن که نخواهد شقاوت را انتخاب مى کند.
شریفترین درودها و برترین برکاتت را بر محمد (ص) رسول و بنده خود قرار بده پیامبرى که انبیاء پیشین به وى ختم گردید و راهگشاى مشکلات آینده شد. دین حق را با دلیل و برهان براى مردم ظاهر و آشکار گرداند و لشکریان باطل و ناحق را از میان برد، هیبت و صولت گمراهان را در هم شکست.
خداوندا چنان که پیامبر به دستور تو قیام کرد، و بار سنگین رسالت را به دوش کشید، و براى رضا و خوشنودى تو، ثبات قدم به خرج داد، بى آن که در انجام وظیفه اش سستى ورزد و یا در اراده عزمش تردید و دو دلى پدید آید (تو نیز بر او رحمت و درود فرست).
(بار الهى این محمّد (ص) پیامبر تو است که وحى را ضبط و نگهدارى کرد و بر پیمانت وفادار ماند، و در اجراى فرامین و احکامت کوشش کرد، تا روشنایى دانش را در دلها برافروخت و راه راست را براى اشخاص خطاکار روشن ساخت، و با وجودى که دلها در فتنه و گناه غوطه ور بودند، آنها را هدایت کرد. پرچمهاى دیانت را به وضوح برافراشت، و احکام نورانى شریعت را رواج داد). آرى او امانتدار وحى، و نگاهبان اسرار نهفته و خزانه دار رموز خداوندى تو است و به همین دلیل در روز قیامت گواه راستین تو خواهد بود، چه این که از جانب تو برانگیخته شده و فرستاده تو در میان مردم است.
بار خدایا در سایه رحمت خود، براى او جایى وسیع مقرر فرما، و از فضل و کرم و بزرگواریت پاداشهاى نیکو به وى ارزانى دار.
بار الهى دیانت او را نسبت به انبیاء پیشین رونق بیشترى ببخش و در پیشگاه خودجایگاهش را برتر، جلوه ده و نورانیّتش را فزونتر گردان و به پاداش و مزد رسالت گواهیش را بپذیر و کلامش را پسندیده و منطقش را استوار و او را جدا کننده حق از باطل قرار بده.
خداوندا میان ما و رسولت، در جایى که زندگانى خوش، و نعمت، فراوان، و خواسته ها برآورده است، پیوند برقرار فرما. در بهشت جاویدان، جاى وسیع آسایش، مرکز راحت و اطمینان، محلّ کرامتها و هدایا، ما را در کنار رسولت بدار».
شرح
این خطبه در بردارنده سه فصل است و به توضیح زیر:
۱- در باره صفات و کیفیّت ستودن خداوند.
۲- در باره صفات پیامبر (ص)
۳- ترتیب طبیعى به کار بردن انواع صفت.
فصل اول
امام (ع) از جهت مجد و عظمت به سه اعتبار خداوند تعالى را ستوده است
و به ترتیب ذیل:
الف: خداوند گستراننده زمینهاست، یعنى حق متعال زمینهاى هفتگانه را گسترانیده است از این بیان امام (ع) هر طبقه اى از زمین با وجودى که کل زمین کروى است انبساط یافته و گسترانیده شده است. به دلیل فرموده حق تعالى: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها«». و فرموده دیگر حق تعالى: وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها«» به خوبى روشن است که گستردن و امتداد دادن به اعتبار طبقات زمین در نظر گرفته شده است نه آن که چند زمین وجود داشته باشد. و گاهى به لحاظ سطح خارج زمین از آب، که حیوانات از آن استفاده مى کنند، گستردگى اطلاق مى شود، چه به ظاهر، در ذهن مردم، روى زمین مسطّح و گسترده است، هر چند به اعتبار عقل، زمین، محدّب و برآمده مى باشد. البتّه به مسطّح بودن زمین خداوند اشاره کرده مى فرماید: وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بِساطاً«» الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً«».
ب: خداوند کسى است که آسمانها را محکم و استوار ساخت که بر زمین سقوط نکند. اگر اشکال شود که امام (ع) در خطبه قبل فرموده اند: آسمان را بدون استوانه و پایه اى محکم و استوار ساخت امّا در این خطبه به «عمد» که طناب و پایه است اشاره کرده، استحکام آسمان را به عمد نسبت مى دهد و بظاهر این دو کلام منافات دارند در پاسخ این اشکال گفته مى شود این دو کلام با یکدیگر تناقض ندارند.
چنان که قبلا توضیح دادیم منظور از «عمدى» که آسمانها بدان استوار شده است قدرت خداوند است نه وسایل مادّى، پس وقتى که مى گوییم عمدّ ندارد، یعنى طناب و استوانه هاى مادّى، هنگامى که گفته مى شود «عمد» دارد یعنى قدرت حق آن را محکم و استوار نگاه داشته است.
ج: خداوند کسى است که دلها را بر فطرت آفرید چه آنها که شقى اند و چه آنان که سعید مى باشند یعنى حق تعالى، نفوس را چنان مهیّا و مستّعد و آماده آفریده است، که قادرند راه خیر و یا شرّ را پیموده، و در نتیجه مطابق قضاى الهى مستحق سعادت و یا شقاوت قرار گیرند. خداوند متعال در باره زمینه استعداد و آمادگى فرموده است: وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها«» در آیه دیگر مى فرماید: وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ«». یعنى معرفت پیمودن راه خیر و شر را، بدو الهام کردیم. عرفاء در بسیارى از موارد، نفس را به قلب و شقاوت دل را به وارونگى آن، تعبیر کرده اند. بدین توضیح که سعادت و شقاوت، به فطرتى که در لوح محفوظ مقرر است مربوط مى شود، پس آن که عنایت خداوند را، با جلودارى عقل مطابق آنچه برایش نوشته شده است، بگیرد، آماده قبول هدایت براى پیمودن راه خدا مى شود و چنین کسى سعادتمند است، و آن که براه عقل نرود، حکم خداوندى و قضاى الهى او را گرفتار کرده و به وادى هلاکت و نابودى مى کشاند، چنین کسى بدبخت و رانده شده از درگاه حق مى باشد. خداوند متعال به همین حقیقت اشاره دارد که: فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ«».
قوله علیه السلام: و اجعل شرائف صلواتک و نوامى برکاتک على محمّد عبدک و رسولک.
این فراز از کلام امام (ع) بعضى از خواستهایى است، که حضرت، از خداوند منان دارند. و در طلب آن خواستها دعا مى کنند. منظور از «شرائف صلواه» تقاضاى رحمت فراوان و کمال جود و بخشش براى اشخاص مستعد و نفوس آماده فیضگیرى است. و مقصود از «نوامى برکاه» فزونى برکت و عطا و وجود مى باشد.
فصل دوّم در باره پیامبر است
که او را به دلیل دارا بودن صفات متعدّد (بیست و یک صفت) مستحقّ رحمت خداوند، و زیادى نزول برکت از جانب حق تعالى دانسته است، به ترتیب زیر:
۱- چون پیامبر (ص) عبد اللّه است، بندگى و عبودیّت خداوند، موجب شده، که رحمت حق بر آن بزرگوار نزول یابد.
۲- رسول خداست. فرستاده خدا بودن نوع خاصى از بندگى است و موجب رحمت و شفقت حق تعالى مى شود.
۳- با نورانیّت خود پایان بخش انوار وحى و رسالت و ادیان حق مى باشد، داشتن این ویژگیها آماده گى او را براى دریافت رحمت، و درجات کمال فراهم مى آورد.
۴- راهگشاى مشکلات طریق حق و هدایت که پس از نسخ شدن ادیان گذشته پیش آمده است مى باشد. پیامبر (ص) نواقص ادیان پیشین را برطرف ساخت و چگونگى هدایت انسانها را بیان کرد، و بدین سبب مستحقّ رحمت خداوند شده است.
۵- پیامبر (ص) حق را به وسیله حق آشکار ساخت. منظور از واژه «حق» اوّل دین و شریعت است. و در معناى حقّ دوّم اقوالى به شرح زیر نقل شده است:
الف. مقصود از حق دوّم معجزات باشند، یعنى پیامبر (ص) به وسیله معجزات دین را واضح و آشکار گردانید، زیرا به وسیله معجزات مى توان دین را اثبات کرد.
ب: منظور جنگ و ستیز باشد، یعنى پیامبر به وسیله جهاد و کوشش دین خدا را آشکار ساخت، و دشمنان دین را شکست داد. به مثل گفته مى شود فلان حاقّ فلانا فحقّه، یعنى فلان شخص با دیگرى پیکار کرده مغلوبش ساخت.
در این مثل حقّ به معناى مغلوب کردن خصم به کار رفته است.
ج: مقصود از واژه «حق» بیان و سخن باشد، یعنى دین را با استدلال و برهان واضح و آشکار ساخت.
هر چند در باره معناى حق اقوال سه گانه فوق ذکر شده است امّا به نظرمن (شارح) روشنترین معنى براى عبارت امام (ع) این است که گفته شود: پیامبر (ص) بعضى از امور حق را با بعضى دیگر از امور حق توضیح داده، روشن کرده است. به این دلیل که بر جزئىترین جزء حق هم حق اطلاق مى شود. زیرا واضح است که تمام دین به یکباره نزول نیافته، بلکه مطابق روایت اسلام بر پنج پایه استوار شده است، و سپس بر این اساس، فروع فراوانى از دین ظاهر شده، زیرا قوام فروع، به اصول دین است. با توجّه به این حقیقت که پیامبر حق را آشکار کرده، شایسته رحمت حق قرار گرفته است.
۶- پیامبر سپاهیان باطل را دفع کرد. یعنى فتنه اى که از ناحیه مشرکین برپا شده، و آشوبى که براى خاموش کردن نور خدا به وجود آمده بود، از میان برد و یا بدین معنى است که پیامبر (ص) فتنه و آشوبى که قبل از بعثت میان اعراب جاهلى از قتل و غارت اموال و جنگهاى قبیله اى مرسوم بود، از میان برد، چه تمام آن امور باطل و از نظر عدل الهى خلاف قانون بودند. این فداکارى پیامبر براى اقامه عدل و آشوب زدایى مورد رحمت قرار گرفتن پیامبر راه ایجاب مى کند.
۷- پیامبر (ص) شکوه گمراهان را در هم شکست.
این فراز هفتم از نظر معنى با فراز ششم بسیار نزدیک است. امام (ع) لفظ «دمغ» را در این عبارت، براى از میان رفتن کلّ گمراهى به برکت وجود رسول خدا (ص) استعاره آورده است. جهت استعاره این است، که شکستن استخوان مغز براى انسان کشنده است، بنا بر این فعل پیامبر را در از بین بردن و محو کردن باطل، به شکستن استخوان مغز تشبیه کرده و آن گاه لفظ «دمغ» را استعاره آورده است.
واژه «ضلال» در کلام امام (ع) به معنى انحراف از راه خدا، که لازمه جهل و نادانى است به کار رفته، و سپس به ملاحظه تشبیه کردن، منحرفین از راه خدا، در فزونى انحراف و زیادى فساد به حیوان حمله کننده لفظ «صولات» را براى گمراهان استعاره آورده است.
۸- پیامبر عهده دار امر رسالت بود، و با نیرومندى و قوّت آنچه بر عهده داشت به انجام رساند.
در عبارت امام (ع) تمام کلماتى که به صورت منصوب () به کار رفته اند معناى حال را دارند. بدین معنى که پیامبر (ص) عهده دار رسالت شد، در حالى که قیام به این واجب نمود و… در بیان امام (ع) جمله «کما حمّل زیبائى خاصّى دارد. بدین توضیح که حضرت از خداوند مى خواهد، چنان که قیام به امر رسالت را با همه مشکلاتى که دارد، بر دوش پیامبر گذاشته است رحمتى به همان اهمیّت و فراوانى بر پیامبر (ص) نازل فرماید، زیرا پاداش حکیم عادل، با فعل پاداش گیرنده مناسبت خواهد داشت، زیرا استحقاق یافتن رحمت این برابرى را ایجاب مى کند.
۹- پیامبر (ص) در امتثال اوامر حق تعالى، و رضایت وى کوشا بود.
۱۰- در انجام فرامین خداوند کوتاهى نداشت، و خوددارى نمى کرد.
۱۱- در انجام دستورات الهى، عزم و اراده راسخى داشت، و به هیچ وجه در به کارگیرى آنها تأمّل نمى کرد.
۱۲- وحى خداوند را بخوبى فرا گرفته حفظ و ضبط مى کرد، و از جهت نیروى نفسانى آمادگى لازم را دارا بود.
۱۳- در تبلیغ رسالت و اداى امانت، پیمان خداوندى را حفظ و نگاهبانى مى کرد.
چون معنى عهد خداوند قبلا دانسته شد نیازى به تکرار آن احساس نمى شود.
۱۴- براى نفوذ دادن دستورات الهى در جهان، و متوجّه ساختن مردم به پیمودن راه حق، تلاشگرى شایسته بود.
۱۵- هرگز براى جلب رضاى خدا احساس خستگى نمى کرد، و نور خدا را در همه جاى عالم پراکنده ساخت انوار دین را در همه جا گسترد و افکار را چنان آماده کرد که بتوانند علوم و دانش را تحصیل کرده فرا گیرند. امام (ع) لفظ «قبس» را براى دانش و حکمت و لفظ «اورى» را براى روشن شدن راه خدا به وسیله پیامبر (ص) به عنوان استعاره به کار برده است.
۱۶- پیامبر (ص) راه را براى نادانان روشن کرد: منظور از راه در عبارت حضرت، راه بهشت و رسیدن به محضر مقدس حق تعالى است. و مقصود از روشن کردن راه، آموزش کیفیّت پیمودن راه و طىّ طریق، و ارشاد به سوى خداوند مى باشد.
«خابط» در کلام امام (ع) نادانى است که قصد رسیدن به حکمت الهى و هدایت یافتن را دارد ولى در تاریکى جهل و نادانى باقى مانده و قادر به پیمودن راه نیست. پیامبر (ص) وظیفه ارشاد او را به عهده گرفته و از ظلمت نجاتش مى دهد، و بدین سبب مستحق رحمت الهى مى شود.
۱۷- به وسیله پیامبر (ص) دلها با علائم روشنى هدایت شدند. یعنى از برکت وجود پیامبر (ص) نشانه هاى واضح حق، و دستورات نورانى و مطالب روشنى را دریافتند، و با دریافت این حقایق روشن و دستور العملهاى نورانى، دلهایى که بر اثر معصیت و گناه غرق در پلیدى و زشتى بودند، نجات یافته و براه حق رفتند. هدایت یافتن خلق، و به وسیله پیامبر از منجلاب گناه در آمد نشان امرى روشن و غیر قابل انکار است. بنا بر این اجر زحمات رسول اکرم رحمت حق را مى طلبد و بدین سبب سزاوار رحمت خداوندى مى شود.
۱۸- پیامبر (ص) امین خدا بود یعنى امین وحى و رسالت الهى واژه «مأمون» در بیان امام (ع) تأکیدى بر امانتدار بودن رسول گرامى اسلام است.
معناى امانت را پیش از این توضیح داده ایم نیازى به تکرار آن نیست.
۱۹- پیامبر خزانه دار علوم نهفته خدا بود منظور از علوم نهفته، علوم غیبى است که در نزد خداوند موجود است. و انسانهاى معمولى اهلیّت فرا گرفتن آنها را ندارند. خداوند در قرآن کریم بدین معنى اشاره کرده مىفرماید: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ«».
۲۰- پیامبر گواه روز قیامت است: خداوند متعال مى فرماید: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً.«» بدین معنى که پیامبر (ص) روز قیامت آنچه از خیر و شرّ در باره اعمال امّتش بداند گواهى مى دهد.
اگر سؤال شود که حقیقت و فایده این شهادت و گواهى چیست با این که خداوند خود داناى غیب و شهود است: پاسخ این است، که حقیقت گواهى پیامبر (ص) مبیّن اطّلاع و آگاهى رسول خدا (ص) از کردار و رفتار امّتان مى باشد، بدین توضیح که نفوس قدسى، بر امور غیبى اطّلاع دارند. با وجودى که در خرقه جسمانى پیچیده هستند، حقایق جهان در آنها نقش مى بندد. پس اگر از ظلمت جسمانى جهان مادّه آزاد شوند چگونه خواهند بود به یقین بر تمام افعال امّتها واقفند و تمام خوبى و بدى آنها را مى دانند.
امّا فایده شهادت پیامبر نسبت به افعال امّت. به این دلیل است که بیشتر قضاوتهایى که مردم مى کنند. احکامى غیر یقینى و توهّم آمیز است. قوّه واهمه گاهى خدا را چنان که هست، منکر مى شود بنا بر این انکار آگاهى خداوند، نسبت به جزئیّات افعال انسان و آنچه بر قلبش خطور مى کند، ساده است. همین انکارآگاهى خداوند نسبت به امور سبب مى شود که اهمیتى به زشت و زیبا بودن کار ندهد. و به انجام باطل و ارتکاب منهیّات دست بزند. ولى هنگامى که متوجّه شود که بر انسان گواهان، نگاهبانان، و نویسندگانى گماشته شده اند، تا افعال او را محاسبه کنند، این توجّه به عقل او کمک مى کند تا نفس امّاره را در هم بشکند، و توهّمات دروغ خود را کنار بگذارد و از پیروى هواى نفس کناره گیرى کند، پس فایده شاهد بودن پیامبر به خود آمدن انسان از حال غفلت و بى خبرى است. این گواهى و شهادت ادامه مى یابد و بعد از رسول خدا (ص) ناگزیر، براى دین حافظانى خواهند بود که امانتداران رسول، و تا روز قیامت گواهان بر امّت باشند.
با توجّه به این که شاهد، باید از مورد شهادت آگاهى داشته باشد، و حقیقت آن را بداند. فائده آن ترس وحشت شخصى خواهد شد، که بر علیه او گواهى داده مى شود. بنا بر این فرد گناهکار همواره نگران خواهد بود که اگر حقى را منکر شود و یا حقى را به صاحبش نرساند شاهد بر علیه او گواهى دهد. و رسوا شود و به بدترین وجهى آبرویش به خطر افتد. با توضیح فوق روشن شد که همین معنى و فایده بر گواهى انبیاء نسبت به امّت بار است و به طریق ذیل.
۱- شهادت انبیا، موجب حفظ دستورات خدا، و انجام تکالیفى مى شود که، از جانب حق مقرر شده است.
۲- شهادت انبیاء سبب ترس گناهکاران در روز قیامت مى شود که مبادا رسول در آن روز بر علیه آنان شهادت دهد، و موجب رسوایى روز حشر آنان شود.
و در نتیجه به عقوبت واجباتى که ترک کرده اند، گرفتار شده، عذاب دردناکى آنها را فرا گیرد.
با شرحى که داده شد، معناى گواه بودن پیامبر بر خلق خدا بخوبى روشن شد.
۲۱- پیامبر (ص) از جانب خداوند به حق مبعوث گردیده است.
منظور از حق در عبارت امام (ع) دینى است که خود ثابت و پابرجا و نفع و نتیجه آن در دنیا و آخرت آشکار مى شود.
امام (ع) جمله: رسول اللّه الى خلقه را به این دلیل تکرار کرده است، که صفت رسول، اصل دیگر، صفات مى باشد. و روشن است که پیامبر (ص) به لحاظ هر یک از این صفات مستحقّ رحمت و برکت و افاضه صلوات خداوند است.
فصل سوّم:
در فصل سوّم امام (ع) از این جمله دعاء که: اللّهم افسح تا آخر، امورى را از خداوند متعال، و به شرح زیر مسئلت مى کند.
۱- از خداوند مى خواهد که براى پیامبر (ص) در سایه رحمت خود جایگاه وسیعى را مقرّر فرماید: یعنى مکان و جایگاه پیامبر (ص) را در محضر قدس و سایه وجودش توسعه دهد. در عبارت امام (ع) لفظ «ظلّ» براى وجود، عاریه آمده است، وجه مشابهت آسایشى است که در هر دو مورد وجود دارد. بدین شرح که شخص پناهنده به سایه، از رنج تابش آفتاب در آسایش، و پناهنده بسایه حق تعالى از گرماى سوزان جهنم و عذاب دردناک آن در أمان است. آیه کریمه قرآن به همین حقیقت اشاره دارد که: ظلّ ممدود یعنى در سایه بلند حق تعالى آرمیده اند.
۲- خداوند از فضل و کرم خود، پاداش پیامبر (ص) را، خیر دو چندان عنایت کند. یعنى از نعمتهاى خود، کمالات نبىّ اکرم را مضاعف گرداند. چنان که قبلا توضیح داده ایم مراتب استحقاق نعمتهاى خداوند نامتناهى است.
۳- خداوند ساختمان رسول خدا (ص) را بلندترین ساختمان قرار دهد.
محتمل است که منظور امام (ع) از ساختمان، استوارى دیانت پیامبر باشد، که البتّه برترى آن، عبارت از اتمام و اکمال دین است تا بر همه أدیان برترى یابد.
احتمال دیگر آن که منظور، استحکام یافتن ملکات خیر نفسانى پیامبر (ص) باشد تا بدان سبب مستحقّ مراتب بهشت و کاخهاى بلند آن شود.
۴- خداوند جایگاه پیامبر (ص) را در نزد خود قرار دهد. یعنى جایگاه مبارکى که وعده داده به وى ارزانى دارد. چنان که پیامبر نیز دستور دارد که عرض کند: قل ربّ انزلنى منزلا مبارکا.
۵- خداوند نورانیّتى را براى پیامبر (ص) تمام گرداند مقصود از «نور» روشنائى بعثت است. که در این صورت، منظور از اتمام نور انتشار آن در قلب جهانیان مى باشد. و یا آن روشنایى که در جوهر ذات پیامبر وجود داشته و مقصود از اتمام نور، فزونى کمال پیامبر (ص) خواهد بود.
۶- خداوند پاداش رسالت پیامبر را قبول شهادت و پذیرش تقاضاهایش قرار دهد.
در عبارت امام (ع) کلمه «مقبول» مفعول دوّم و «ذا منطق» به عنوان حال در جمله منصوب آمده است. قبول شهادت پیامبر (ص) کنایه از کمال خوشنودى خداوند از آن حضرت مى باشد چه شهادت کسى قبول مى شود که حرفش را پذیرفته باشند، و لزوما چنین کسى از رذایل اخلاقى که موجب خشم خدا شود به دور است.
ممکن است قبول شهادت کنایه از این باشد، که مشاهدات پیامبر (ص) از اعمال امّتش به دور از آمیختگى به اشتباه و توهّمات است و کلام پیامبر در شفاعت و جز آن مورد قبول خداوند واقع شود.
منظور از کلام حضرت که نبىّ اکرم داراى منطق عدل بود، این است که هرگز در کردار و گفتار از حق عدول نمى کرد و ستمى روا نمىداشت. و معناى «خطبته فصل» که براى پیامبر آورده یعنى حق را از باطل جدا کرد.
تمام ویژگیهایى که امام (ع) براى پیامبر برشمرد، هر چند از نظر معنى مختلف اند ولى به یک حقیقت که همانا فزونى کمال و تقرّب آن بزرگوار، بخداوند باشد، باز مى گردند.
در پایان خطبه امام (ع) با این عبارت که «اللّهم اجمع» از خداوند مى طلبد که میان او و پیامبر (ص) روز قیامت در امورى انس و الفت برقرار نماید به قرار زیر:
۱- «برد العیش»: یعنى، خوشى بیدردسر، بدین مفهوم که امام (ع) و پیامبر در کنار هم زندگى خوشى داشته باشند. وقتى عرب مى گوید. «عیش بارد» که هیچ نوع زحمت جنگ و دشمنى… وجود نداشته باشد، چنین زندگى در قیامت به معناى بهره گیرى از بهشتى است که هیچ رنج و زحمتى در آن وجود ندارد.
۲- نعمت پایدار ارزانى دارد، یعنى نعمت پابرجا و غیر قابل زوال که همانا بهشت و محضر خداوندى باشد.
۳- تمام خواسته هایشان را برآورده گرداند، یعنى آنچه که نفس از تمنیّات مى طلبد و خوشیهاى لذّتبخش که نعمتهاى ابدى باشند عنایت کند.
۴- نهایت آرامش و دورى از رنج را برایشان فراهم آورد. منظور از اطمینان نفس، آرامش فراوان نفس به خوشیهایى که جداى از حق و از بین رفتن انس با ساکنین قرب خدا نباشد. و به دور از گرفتاریهائى که مشابه گرفتاریها و آفتهاى دنیاست صورت نپذیرد.
۵- هدیه هاى بزرگوارانه اى به آنان عطا فرماید.
منظور از «تحف الکرامه» میوه هاى بهشتى است که شاخه هاى آن پایین آمده و نزدیک اهل بهشت قرار دارد. آرى هدایایى که خداوند براى اولیاى خود مقرر فرموده است، تاکنون هیچ چشمى ندیده، و هیچ گوشى نشنیده و حتّى بر قلب هیچ انسانى خطور نکرده است.
ترجمه شرح نهج البلاغه (ابن میثم بحرانی)، ج ۲ ، صفحه ى ۴۳۷-۴۲۵