(خطبه۵۶ صبحی صالح )
وَ لَقَدْ کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص- نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا- مَا یَزِیدُنَا ذَلِکَ إِلَّا إِیمَاناً وَ تَسْلِیماً- وَ مُضِیّاً عَلَى اللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلَى مَضَضِ الْأَلَمِ- وَ جِدّاً فِی جِهَادِ الْعَدُوِّ-
وَ لَقَدْ کَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الْآخَرُ مِنْ عَدُوِّنَا- یَتَصَاوَلَانِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَیْنِ یَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا- أَیُّهُمَا یَسْقِی صَاحِبَهُ کَأْسَ الْمَنُونِ- فَمَرَّهً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا وَ مَرَّهً لِعَدُوِّنَا مِنَّا- فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْکَبْتَ- وَ أَنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصْرَ- حَتَّى اسْتَقَرَّ الْإِسْلَامُ مُلْقِیاً جِرَانَهُ وَ مُتَبَوِّئاً أَوْطَانَهُ-
وَ لَعَمْرِی لَوْ کُنَّا نَأْتِی مَا أَتَیْتُمْ- مَا قَامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ وَ لَا اخْضَرَّ لِلْإِیمَانِ عُودٌ- وَ ایْمُ اللَّهِ لَتَحْتَلِبُنَّهَا دَماً وَ لَتُتْبِعُنَّهَا نَدَماً
لغات
کلمه سواء: سخنى که از روى عدالت گفته شود.
منشر: دسته اى از اسبها که تعدادشان بین صد تا دویست باشد. برخى گفتهاند به سپاهى مى گویند که هر چیز را که در مسیر خود بیابد از بین ببرد.
خمیس: مطلق لشکر و سپاه.
تدعق: وقتى که بر سرزمینى یورش برند و از سم اسبها در آن آثارى بر جاى ماند.
شنّ الغاره: آثار و علائم هجوم و غارت آشکار گردید لقم: مسیر راه مضض: سوزش درد.
یتصاولان: درهم آویختن دست به گریبان شدن.
یتخالسان: هر یک از دو هماورد مىخواست فرصت را از دیگرى بگیرد.
منون: مرگ، مردن.
کبت: تصرف کردن، خوار و ذلیل کردن.
جران البعیر: جلو گردن شتر از محل ذبح تا جایگاه نحر.
تبوء وطنه: در آن سکنا گرفت آرام شد.
ترجمه
سخنى از آن حضرت (ع)
ما با رسول الله (صلى اللّه علیه و آله) بودیم. پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود را مى کشتیم و این جز به ایمان و تسلیم ما نمى افزود، که بر راه راست بودیم و بر سوزش آلام شکیبایى مى ورزیدیم و در جهاد با دشمن به جدّ در ایستاده بودیم.
بسا مردى از ما و مردى از دشمنان ما، مردانه، پنجه در مى افکندند، تا کدامیک دیگرى را شرنگ مرگ چشاند. گاه ما بودیم که جام مرگ از دست دشمن مى گرفتیم و گاه دشمن بود که جام مرگ از دست ما مى گرفت. چون خداوند صداقت ما را در پیکار دید، دشمن ما را خوار و زبون ساخت و ما را پیروزى داد. تا اسلام استقرار یافت و از خوف دشمنان آرمید و در منزلگاههاى خود مأوا گزید،
به جان خودم سوگند، اگر شیوه و سیرت شما را پیش گرفته بودیم، حتى ستونى از این بنا برپا نمىشد و درخت اسلام را شاخه ترى نمى رویید. به خدا سوگند، آنچه زین پس مى دوشید خون خواهد بود و نصیبى جز پشیمانى نخواهید برد.
ترجمه عبد الحمیدآیتى
شرح
چنان که روایت شده است این سخن را در روز جنگ صفین، هنگامى که مردم براى صلح آماده شده بودند ایراد فرموده است. آغاز کلام با عباراتى شروع مى شده که بدین مضامین بوده است.
اى یاران صلح طلب من بدانید که معاویه و اطرافیانش چنین نیستند که حق طلب بوده و از این طرح صلح، قصد عدالت و رعایت آن را داشته باشند.
این پیشنهاد را وقتى مطرح کردند که صدها سواره را فراروى خود دیدند، که با لشکریان فراوان دیگرى پشتیبانى مى شدند، خود را در مقابل سپاهى گران یافتند که با تدارکات عظیم جنگى پیش مى آمدند و سرزمین آنها را در مى نوردیدند، و جایگاهى که شامیان اردو زده بودند، با سواره نظامشان اشغال کرده، اطراف چاههاى آب و چراگاهها را بتصرّف در آوردند. و از هر سو آنها را در میان گرفته و آثار شکست را بر آنها آشکار ساختند و در نهایت خود را با جمعیّتى روبرو دیدند که براستى شکیبا بوده، و کشته شدن، عزمشان را بر کارزار استوارتر مى کرد، مرگشان براى خدا و در راه حق تعالى بود. و چنین مرگى بیشتر آنان را در اطاعت جدّى مى ساخت و به ملاقات خداوند حریص مى کرد. آرى چنین هیبتى معاویه و یارانش را به صلح طلبى واداشته، ولى شما فریب خورده سستى کردید.
بر خلاف این سستى و سهل انگارى که در شما است، ما در رکاب پیامبر (ص)… تا پایان، سخن حضرت که ترجمه شد ادامه مى یابد.
مقصود حضرت از بیان این بخش سخن، توبیخ و سرزنش یارانش بر ترک جنگ و کوتاه آمدن در برابر دسیسه دشمنان است که فریب اینان را خورده، تن به صلح دادند و بیان این مطلب که ما در رکاب پیامبر (ص) تا بدان حد پایمردى مى کردیم، یادآورى فضیلت و نحوه عمل خود و دیگر یاران مخلص صحابه پیامبر به هنگام کارزار فراروى رسول خدا (ص) به هدف پابرجایى اسلام و آشکار شدن فرمان خداست، تا بدین وسیله کوتاهى و عقب نشینى شنوندگان را، نسبت به جدیّت و کوشش یاران رسول خدا (ص) در امر جهاد، روشن سازد. امام (ع) در آغاز به توضیح سختیهایى که در این راه متحمّل شده پرداخته، و بیان مىدارد که براى رضاى خداوند، و حمایت از دینش، بدون ملاحظه، پدران و برادرانشان را مى کشته اند و این امر موجب سستى آنها در دینشان نمى شده، بلکه بر ایمان و تسلیمشان در برابر فرمان خدا مى افزوده است، و حرکتشان را بر راه روشن هدایت، و شکیبایى در طاعت، و تحمّل سوزش دردهاى پیاپى را، زیاد مى کرده است. و در صداقت یارى خود از رسول خدا (ص) تا بدین حد جدّى و قاطع بوده اند، که هرگاه یک نفر از مسلمین با دشمن درگیر مى شده، بدین قصد بوده اند که هر کدام بتواند جان دیگرى را از تنش بگیرد.
امام (ع) لفظ «کأس» را که به معناى ظرف آب خوردن است، مجازا براى جرعه تلخ مرگ به هنگام کشته شدن به کار برده است و با بیان این جمله، که گاهى پیروزى با ما و گاهى با دشمنان ما بود. مى خواهد این پندار را از ذهن شنونده بیرون کند، که اقدام جدّى آنان بر جهاد در راه خدا، نه به دلیل آن نیرومندى بوده، که مسلمانها در آن روز داشته اند، و پیروزى خود را به یقین مى دانسته اند بلکه با وجودى که گاهى پیروزى از آن دشمنان مسلمین بوده، اصحاب رسول خدا (ص) در امر جهاد کوتاهى نکرده، نهایت تلاش خود را به کار مى گرفته اند.
کلمه «مرّه» در عبارت حضرت به عنوان ظرف، منصوب است. معناى ضمنى کلام چنین مى شود: گاهى برترى به نفع ما بر دشمنان، و گاهى به نفع آنان بر علیه ما بود.
سپس مى فرمایند: (فلمّا رأى اللّه صدقنا الى قوله النّصر
«چون که خدا درستى و صداقت ما را دید، خوارى را بهره دشمن و پیروزى را بر ما نازل فرمود.» در این کلام توجّه بدین حقیقت مى دهند، که در جود و بخشش الهى هیچ بخلى نیست و از ناحیه ذات مقدس حق تعالى منعى وجود ندارد، بخشش و کرم الهى هر آماده بخشش و مستعد رحمتى را فرا مى گیرد.
منظور از دیدن خداوند راستى و صداقت مسلمین را، دانستن استحقاق و آمادگى آنها براى صبر در برابر مشکلاتى است که فراروى آنها بوده است، و مقصود از نزول نصر و خوارى دشمن این است که هر گروهى استحقاق نفسانى خود را از جانب خداوند دریافت مى دارد.
آن گاه فرموده اند: حتّى استقر الاسلام الى قوله اوطانه
«چون پایدارى و استقامت ما به اوج خود رسید، دیانت اسلام استقرار یافت، و در جایگاه خود ساکن شد.» این سخن حضرت اشاره است به آن هدف نهایى که از جهاد با دشمن داشته اند، که عبارت از استقرار یافتن اسلام در دلهاى بندگان خدا بوده است.
امام (ع) لفظ «جران» را به عنوان استعاره به کار برده و این استعاره را به واژه «القاء» زینت بخشیده اند، جهت مشابهت، استقرار یافتن اسلام در جایگاه خود مى باشد، همچون شترى که در مکان خود راحت گرفته و گردنش را با آرامش تمام بر روى زمین دراز کند. همچنین لفظ «تبوّء» را به عنوان استعاره به کار گرفته، و سپس آن را «باوطان» نسبت داده اند از جهت تشبیه کردن حالت تزلزل آمیز اوّل اسلام، به انسانى که در آغاز کارش هراسان، ترسناک و متزلزل باشد و سپس در محلى مسکن بگیرد و استقرار یافته، پابرجا شود. لفظ «اوطان» را براى دلهاى مؤمنین استعاره آورده اند و جمله «تبوّء اوطانه» را کنایه از استقرار یافتن اسلام در دلها ذکر کرده اند.
فرموده است: و لعمرى لو کنّا نأتی الى قوله عود
این فراز از فرموده حضرت که سوگند به جان خودم اگر ما مثل شما مى بودیم… بازگشتى است به مقصود اصلى ایراد این کلام، که توجّه دادن اصحابش در خوددارى از جنگ مى باشد.
جان سخن حضرت این است که اگر آن روز ما در کار خود کوتاهى مى کردیم چنان که شما امروز کوتاهى مى کنید. و پیامبر را وا مى گذاشتیم چنان که شما امروز مرا واگذاشته اید، آنچه امروز از پابرجایى دین حاصل شده، حاصل نمى شد. لفظ «عمود» را براى دین کنایه از نیرومندى و عظمت آن به عنوان استعاره بالکنایه آورده اند. و سبزى چوب ایمان را کنایه از تازگى و طراوت ایمان در قلبها دانسته اند. در عبارت اول، اسلام را به خانه اى که داراى ستونهایى است و در جمله دوّم ایمان را به درختى که داراى شاخه هاى سبزى باشد تشبیه کرده اند.
سپس سوگند یاد کرده اند، که با این سستى و سهل انگارى و با این خوددارى از تعقیب دشمن به جاى شیر، خون خواهند دوشید. دوشیدن خون را به عنوان استعاره، نتیجه کوتاهى و خوددارى از فراخوانى آنها به جا دانسته است.
در بیان این استعاره امام (ع) یارانش را به دلیل کوتاهى از کار جنگ به ناقه اى تشبیه کرده است، که به دلیل بى توجّهى صاحبش دچار بیمارى شده و شیرش را خشک کرده است، که جز پشیمانى سودى ندارد، زیرا نتیجه تفریط کارى پشیمانى است.
در عبارت حضرت دو نوع سجع به کار رفته: یکى سجع متوازى و دیگرى سجع مطرّف، میان «لقم و ألم» سجع متوازى است، نسبت میان «جرانه و اوطانه» سجع مطرف مى باشد و بدین سان میان «عمود و عود» و «دما و ندما» نیز سجع مطرّف است.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم بحرانی)، ج ۲ ، صفحه ى ۳۱۹-۳۱۵