google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
40-60 ترجمه خطبه ها شرح ابن میثمترجمه خطبه ها شرح ابن میثم

خطبه۴۴ترجمه شرح ابن میثم بحرانی(حمد نعمت ورحمت خدا،دنیا ووظیفه ساکنان آن)

(خطبه  ۴۵صبحی صالح)

و من خطبه له ع 

الْحَمْدُلِلَّهِ غَیْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ، وَ لا مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ، وَ لا مَاءیُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ، وَ لا مُسْتَنْکَفٍ عَنْ عِبَادَتِهِ الَّذِی لا تَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَهٌ، وَ لا تُفْقَدُ لَهُ نِعْمَهٌ، وَ الدُّنْیَا دَارٌ مُنِیَ لَها الْفَناءُ، وَ لِاءَهْلِها مِنْهَا الْجَلاَءُ، وَ هِیَ حُلْوَهٌ خَضْرَهٌ، وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِبِ، وَ الْتَبَسَتْ بِقَلْبِ النَّاظِرِ، فَارْتَحِلُوا مِنْها بِاءَحْسَنِ ما بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ، وَ لا تَسْاءَلُوا فِیها فَوْقَ الْکَفَافِ، وَ لا تَطْلُبُوا مِنْهَا اءَکْثَرَ مِنَ الْبَلاَغِ.

لغات

قنوط: یأس و ناامیدى.
استنکاف: تکبر ورزیدن خوددارى کردن.
منى لها: مقدّر شده است.
جلاء: خارج شدن از وطن.

التبست: آمیخته شد، مخلوط گردید.
کفاف: مقدار مالى که انسان را از دیگران بى‏ نیاز کند.
بلاغ: آنچه در مدت زندگى انسان به دست مى‏ آورد.

ترجمه : 

خطبه اى از آن حضرت (ع )  

خدا را سپاس ، در حالى که نه از رحمت او نومیدم ، نه از نعمتش بى بهره ام و نه از آمرزش او ماءیوسم و نه از پرستش او سر بر تافته ام . خداوندى ، که رحمت او همواره برجاست و نعمتش را زوال نباشد و دنیا سرایى است ، که ناپایدارى مقدر اوست . مردمش از آنجا رخت برخواهند بست . هم شیرین و گواراست و هم سبز و خرّم . خواستاران خود را زود مى یابد و مى رباید. هرکه در او بنگرد، دلش را مى فریبد. پس هر توشه نیکو، که میسّر است ، برگیرید و قدم به راه سفر نهید. در دنیا بیش از آنچه شما را بسنده است مخواهید و بیش از آنچه به شما داده است طلب مکنید.

ترجمه عبدالمحمد آیتیَ

 

شرح

به نظر من (شارح) این خطبه بخشى از یک خطبه طولانى است که حضرت آن را روز عید فطر ایراد فرموده است و بین فرازهاى این خطبه پیوستگى نیست، بلکه میان واژه نعمت و الدّنیا فرازى طولانى بوده که در این خطبه ذکر نشده فصل دیگرى در همین خطبه و بدین عبارت امّا بعد فانّ الدّنیا قد ادبرت پس از این فصل بود که ما به لحاظ طولانى شدن از آوردن آن خوددارى کردیم.

با اعتبار و ملاحظه شش حالت، امام (ع) خداوند را سزاوار حمد و ستایش دانسته و انسانها را متوجه این حقیقت کرده

و با عبارت «غیر مقنوط من رحمته» به اولین خصوصیّت ذات مقدس حق تعالى که در این آیه کریمه: وَ رَحْمَتى وَسِعَتْ کل شَى‏ء«» آمده اشاره فرموده است و آیه کریمه دیگر که: یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ«». این ویژگى حق تعالى، چیزى است که عقل آن را اثبات مى ‏کند. زیرا بنده بهنگام دریافت توجّهات خداوندى و دستیابى به نعمتهاى الهى، ارتباط تمام موجودات را جزئى و کلّى به مدبّرى‏ حکیم درک مى‏ کند و مى‏ داند که هیچ چیز خالى از مصلحت و حکمت نیست بنا بر این استنباط مى‏ کند، که خداوند هر چیزى را براى مصلحتى خاص ایجاد کرده، و بدین منظور از وى پیمان عبادت و پرستش گرفته شده است. تا به بارگاه اصلى و مبدأ آغازین که همانا ثبوت توحید و ستایش مطلق است جذب شود و از آتش فروزان، و جهنّمى سوزان در امان بماند و مصداق وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا جلوه‏ گر شود. بدین لحاظ از روح و رحمت حق بهنگام نزول امور واجبه، از چیزهایى که شر و بدى محسوب مى‏گردند مأیوس نمى‏ شود، بلکه به امیدوارى‏ اش مطمئن‏تر گشته و قلبش به دریافت توجّهات حق تعالى وابسته‏ تر مى ‏شود، زیرا جز کسانى که قوه بینائى دلشان را از دست داده‏ اند و اسرار خداوندى را درک نمى‏ کنند، ناامید نمى‏ گردند. آرى آنان در ستمگریشان مدهوش ‏اند و همانها زیان کارانند.

امام (ع) با عبارت: «و لا مخلوّا من نعمته» به حالت دوّم اشاره فرموده، و تفسیرى نیز بر آیه کریمه «وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ» می ‏باشد. جریان نعمت خداوند، به دلیل توانایى‏ اش، همیشگى است، زیرا نیاز وجودى خلق بخالق و قدرت نامتناهى او، فیض ان بخشش را ایجاب مى‏ کند. و این فیض دائمى- بزبان حال یا قال- مستلزم ستایش مطلق و شکرگزارى مدام مى ‏شود. قرآن بحق ناطق مى‏گوید: تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ

بویژگى سوّم خداوند با عبارت «و لا مأیوس من مغفرته» اشاره فرموده‏ اند.
همان حقیقتى که در آیه کریمه چنین آمده است. قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏  آیه کریمه بر پرده ‏پوشى گسترده و گذشت زیاد و آمرزش گناهان گواهى مى ‏دهد، تا آنها که خردشان به دست شیطان سپرده شده، و ابلیس آنها را به هلاکت افکنده، و آنان نیز تسلیم شده و از مقاومت در برابر شیطان درمانده شده‏ اند با وجودى که مى ‏توانستند به حق متعال متوسّل شوند. ولى پناه بردن به خداوند را جدّى نگرفتند و در برابر خواهشهاى نفسانى شکست خوردند. مأیوس نشوند هر چند آمرزش خداوند به نسبت توجّه و توسل افراد فرق مى ‏کند، لکن آمرزش و عفو خداوندى عمومیّت دارد. هر خردى این حقیقت را تأیید و بدرستى آن گواهى داده، حکم مى‏ کند، زیرا هر انسانى که توجّه به خداوند داشته باشد، امید خلاصى و بخشش را دارد، گر چه رهایى یافتن گنهکاران از عذاب خداوند، مطابق دلایلى که در جاى خود بطور کامل نقل شده است، بعید به نظر مى‏ رسد. امّا همین که فرموده، از رحمت خداوند ناامید نشوید، موجب پذیرش نیکى و مستلزم ثنا و سپاس مى‏ شود.

امام (ع) بویژگى چهارم خداوند بدین بیان «و لا مستنکف عن عبادته» اشاره فرموده که دقیقا مفهوم آیات کریمه لا یَسْتَنْکِفُون عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَکْبِرُونَ و لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لَا الْمَلائِکَهُ الْمُقَرَّبُونَ«» است.
این مضمون که از بندگى خداوند، خوددارى نمى ‏شود گواه بزرگى بر عظمت او بوده، و صرفا شایستگى حق متعال را اثبات مى‏ کند زیرا تنها خداست که داراى کمالات مطلق است و هیچ جهت نقصى در ذاتش قابل تصوّر نیست، تا سبب خوددارى از پرستش وى شود و یا خود بزرگ‏بینى را در برابرخداوند ایجاب کند. به لحاظ ادبى کلمه «غیر» در عبارت حضرت به عنوان حال منصوب است.

امام (ع) دو، ویژگى دیگر حق تعالى را که موجب حمد و سپاس مى‏ شود، بدین عبارت الّذى لا تبرح منه رحمه و لا تفقد له نعمه بیان کرده‏ اند.
با توجّه به این که رحمت خداوندى زوال نمى ‏پذیرد، و نعمتهایش تمام شدنى نیست. وجوب شکر حق تعالى امرى ضرورى و لازم به نظر مى‏ رسد.

امام (ع) با آوردن این عبارت که رحمت خداوند مدام بر بندگان جارى و بخششهایش پایان ناپذیر است و جایى نیست که از نعمتهایش تهى باشد، افراد را بر اداى شکر حق تعالى ترغیب مى‏ کند و با ذکر خصلتهاى ششگانه خداوند که موجب شکرگزارى مى ‏شود، انسانها را، متوجّه عیوب دنیا کرده تا از آن شدیدا متنفّر شوند و در آغاز مى‏ فرمایند: «دنیا بطور حتم از بین مى ‏رود» و سپس از بزرگترین عیب دنیا «وجوب مفارقت و جدائى از آن»- که اگر کمترین توجّه بدان شود، موجب عدم اعتماد و سلب محبّت آن مى ‏شود- برحذر مى‏ دارد و آن گاه به دو ویژگى دنیا که همواره توجّه انسانها را بخود جلب کرده و مى ‏کند پرداخته است.

یکى از دو ویژگى مربوط بقوّه چشایى، یعنى شیرینى دنیا و دیگرى مربوط به قوه بینایى یعنى سرسبزى دنیاست، لفظ «حلوه و خضره» مجاز بکار رفته، و کنایه است از جهات میل انسانى به دنیا. به کار بردن لفظ «حلوه» براى قوه چشایى و «خضره» براى قوّه بینایى از باب به کار بردن لفظ جزء در مفهوم کل است.
هر چند دو صفت حلوه و خضره بظاهر بیان کننده ستایش دنیا محسوب مى‏ شوند، ولى منظور حضرت از به کار بردن این دو صفت، مذمّت دنیا بوده است، بدین لحاظ براى پیشگیرى از اعتراض احتمالى، عبارتى را که گویاى‏ پاسخ باشد آورده و فرموده ‏اند:

این شیرینى و سبزى براى دنیا هر چند سهل الوصول است، امّا دیرپا نیست و عاقبت مطلوبى هم ندارد. زیرا هر چیزى که سود آنى داشته باشد، بخصوص براى افرادى که عاقبت‏نگر نباشند و نعمت آنى را منظور نظر داشته باشند در نهایت مضرّ خواهد بود و دنیا براى دنیا طلب چنین است. حضرت به همین معنا اشاره کرده، مى ‏فرمایند:

«دل دنیا طلب با محبّت آن آمیخته مى‏ گردد» سپس امام (ع) لفظ «ناظر» را به اعتبار این که کلمه «خضره» آمده و بمعنى سبزى است به کار برده‏ اند زیرا سبزى از چیزهایى است که چشم از آن لذّت مى‏ برد. بنا بر این هر کس در به دست آوردن دنیا عجله کند و قلبش را با دوستى آن درآمیزد، چون در نهایت از دنیا جدا مى‏ شود، و براى عاقبتش سودى ندارد، بعذاب دائمى دچار خواهد شد و در تاریکى ترس زندانى مى‏ شود.

قرآن کریم بدین معنا اشاره کرده، مى‏ فرماید: مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَهَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً«» پس از تذکّر مصایب دنیا دستور کوچ کردن از دنیا با برداشت بهترین زاد و توشه را مى‏ دهد، زیرا راهى که فراروى ما قرار دارد، و باید پیموده شود، در نهایت سختى و دشوارى و مسیرى طولانى است، با توجّه باین که زمان برداشت زاد و توشه نیز بسیار اندک است.

خواننده گرامى خدایت رحمت کند- از واژه ارتحال نباید معناى کوچ کردن حسّى که بمثابه انتقال چیزى از شخصى به شخص دیگر است برداشت کنى و نه از واژه «زاد» خوراکیهاى حیوانى را بدین دلیل که بسیارى از زاد و توشه ‏هایى که به نظر ما نیکو و زیباست مورد نهى خداوندى است. منظور از کوچ معنایى است که از تصوّر پیمودن راه آخرت به دست مى‏ آید.

هنگامى که بدانى هدف از انجام وظایف شرعى رسیدن به پیشگاه حضرت حق و مشاهده عظمت و کبریاى خداست خواهى فهمید که راه رسیدن به این مقصود، استفاده از علایم و راهنماییهاى خداوند و دریافتهاى معنوى از جانب اوست. طى کننده راه، و عبور کننده منزل گاههاى آخرت پاى اندیشه تو است که با توسّل به نشانه‏ هاى واضحى که وجود دارد، منازل را مى‏ پیماید و به هر منزلى که مى‏ رسد شناخت آن منزل او را براى رسیدن به منزل دیگر، که از منزل قبل برتر و با ارزش‏تر است آماده مى‏ کند، چنان که از آیه کریمه: لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ: «بر هر مرتبه‏ اى بعد از مرتبه‏ اى مسلّطشان مى‏ گردانیم»، همین معنا فهمیده مى ‏شود.بدین سان عروج پیاپى انجام مى‏ شود تا بدرگاه حضرت حقّ بار یابد و در نزد، ملیک مقتدر منزل گزیند.

پس از آن که معناى کوچ کردن را تصوّر کردى، دانستى که براى هر کوچ و سفرى توشه ‏اى مخصوص لازم است و فهمیدى که با ارزشترین و نیکوترین زاد، در پیمودن راه آخرت، جز تقوى و کارهاى شایسته نیست، خوراک عقل، و اساس زندگى اخروى کار شایسته و تقواست. و بدین معنا سخن حضرت اشاره دارد که: «براى آخرت زاد و توشه برگیرید و بهترین توشه پرهیزکارى است».

امام (ع) با عبارت «ما بحضرتکم» اشاره دارند به آنچه در توان ما از انجام کارهاى صحیح براى نیل بثوابهاى اخروى مى‏ تواند باشد. و پس از تشویق براى توشه‏ گیرى اخروى، از فزون خواهى لذّتهاى دنیوى و افراط در چیزهایى که بدن بدانها نیازمند است، نهى فرموده ‏اند زیرا بدن بمنزله مرکبى است که جان و روان بتواند بوسیله آن، مراحل وجودى خود را طى کند، بنا بر این بیشتر از نیاز بدن، روان به امورى نیازمند است که ناگزیر بدانها توجّه کرده و در رسیدن به مقصد آنها را دوست بدارد.

فزون طلبى دنیا جز آن که بار انسان را سنگین و او را از مقصد باز دارد چیزى نیست. فرموده حضرت: «بیشتر از اندازه کفاف دنیا مخواهید، و فزون‏تر از آنچه به شما رسیده طلب نکنید» ناظر به همین معناست. یعنى نگاهتان را به آنچه نعمت داران بدان بهره‏مندند، ندوزید، زیرا در کوچ کردن به آخرت کوتاهى مى‏ کنید و سرگرم به دست آوردن چیزهایى مى‏ شوید که نظرتان بدانها افتاده است.

ترجمه ‏شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم بحرانی)، ج ۲ ، صفحه‏ ى۲۵۹ -۲۵۳

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=