google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
40-60 ترجمه خطبه ها شرح ابن میثمترجمه خطبه ها شرح ابن میثم

خطبه۴۳ ترجمه شرح ابن میثم بحرانی(چون بردگان گریختن ،دشمنان اهل بیت(ع), نفرین)

(خطبه  ۴۴صبحی صالح)

و من کلام له ع لَما هَرَبَ مَصْقِله بْنَ هَبیرهَ الشیبانی إ لى مُعاویهَ، وَ کانَ قَدْ ابْتاعَ سَبی بنیناجِیه مِن عامِل اءمیر المؤ منین علیه السلام وَ اءعْتقهم ، فَلَما طالِبهبِالمال خاسَّ بِه وَ هَرْب إ لى الشام

قَبَّحَ اللَّهُ مَصْقَلَهَ فَعَلَ فِعْلَ السَّادَهِ، وَ فَرَّ فِرارَ الْعَبِیدِ، فَما اءَنْطَقَ مَادِحَهُ حَتَّى اءَسْکَتَهُ، وَ لا صَدَّقَ واصِفَهُ حَتَّى بَکَّتَهُ، وَ لَوْ اءَقامَ لَاءَخَذْنا مَیْسُورَهُ، وَ انْتَظَرْنا بِمالِهِ وُفُورَهُ.

لغات
قبحه اللّه: خداوند او را توفیق به عمل خیر ندهد.
تبکیت: ملامت بر او باد    وفور: زیادى و فراوانى مال. این لغت در بعضى از نسخه‏ ها موفوره روایت شده.

ترجمه :

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که مصقله ابن هبیره شیبانى ، اسیران بنى ناجیه را ازعامل امیرالمؤ منین خرید و آزاد کرد و چون على (ع ) بهاى آن مطالبه نمود، مصقله نزد معاویه گریخت و على (ع ) درباره آن فرمود:

خداوند مصقله را از خیر دور کناد. کردارش چون سروران آزاده بود و فرارش چون بردگان . ستاینده اش را، هنوز سخن آغاز نکرده ، خاموش ‍ ساخت و هنوز زبان به وصف او نگشوده بود که سرزنش نمود. اگر مانده بود و نمى رفت آنچه را که برایش میسر بود از او مى ستدم و براى باقى ، تا مالى به دستش افتد، مهلت مى دادم .

ترجمه عبدالمحمد آیتیَ

شرح:

در علت صدور این کلام از حضرت باید دانست که مصقله عامل حضرت على (ع) در محلى به نام اردشیر خرّه بود و بنو ناجیه قبیله‏اى بودند که خود را به اسامه بن لوّى بن غالب نسبت مى‏ دادند، ولى قریش این نسبت را براى آنها صحیح ندانسته و آنها را بنى ناجیه نامیدند. و این ناجیه مادر آنها زنى سامى بود.

اما علت فرار مصقله به شام این بود که «حریث» یکى از همین بنى ناجیه که در صفین همراه حضرت على (ع) بود شیطان او را اغوا کرد و به دلیل حکمیت جزو خوارج شد و با گروهى از یارانش از على (ع) کناره گرفت و به مداین رفت. امام (ع) معقل بن قیس را با دو هزار سوار از مردم بصره براى سرکوب آنها فرستاد. معقل بن قیس آنها را تعقیب کرد تا سرانجام در ساحل خلیج فارس بدانها رسید. با حریث جمعیّت فراوانى از جمله مسیحیانى بودند که قبلا مسلمان شده و سپس به سبب اختلاف مسلمین از اسلام برگشته بودند.
معقل بن قیس بر حریث و یارانش تاخت حریث و جماعتى کشته و تعدادى زن و مرد هم اسیر شدند. معقل از اسرا هر کس را که مسلمان بود آزاد کرد.

نصرانیهاى مرقد با خانواده اشان که حدود پانصد نفر بودند، در اسارت باقى ماندند.
معقل، همراه اسرا از محلّ «اردشیر خره» که محلّ فرمانروایى، مصقله بود عبور مى ‏کرد. اسرا از مصقله یارى خواسته تقاضا کردند، که بزرگوارى کرده آنها را خریدارى و آزاد کند. مصقله سوگند یاد کرد که صدقه داده آنها را آزاد خواهد کرد. سپس قاصدى پیش معقل فرستاد و اسرا را به پانصد هزار درهم خریدارى کرد و به معقل فرمانده نظامى حضرت قول داد که این پانصد هزار درهم را در وقت معیّنى براى امیر المؤمنین (ع) خواهد فرستاد. معقل بهنگام بازگشت جریان امر را به عرض امام (ع) رساند. حضرت از زحمات معقل قدردانى کرد و منتظر فرستادن پانصد هزار درهم شد. امّا مصقله در فرستادن مال تأخیر کرد. حضرت‏ نامه ‏اى نوشت و از مصقله خواست که یا سریعا پول را بفرستد، و یا خودش براى رسیدگى نزد آن حضرت باز گردد، مصقله که نامه حضرت را خواند بفکر تهیه پول افتاد. باز مدّتى گذشت. هنگامى که امام (ع) در کوفه بود، مجددا مال را مطالبه کرد. مصقله دویست هزار درهم فرستاد، و سیصد هزار درهم باقى مانده را نتوانست فراهم کند. از این بابت هراسناک شده و به نزد معاویه گریخت. وقتى که خبر فرار مصقله به حضرت رسید این کلام را ایراد فرمود: مقصود حضرت از این دعا نفرین مصقله، و بیان اشتباه اوست، خطاى مصقله این بود که میان دو امر مخالفى که عرفا قابل جمع نیستند جمع کرده بود.

یکى خریدن و آزادى اسرا که کارى شبیه کار بزرگان است و یکى فرار از حقیقت که روش بردگان و طبیعت آنهاست.
براى تاکید و توضیح بیشتر مطلب حضرت دو مثال آورده ‏اند و بطریق ذیل.

۱- ستایشگر او هنوز ستایشش را شروع نکرده بود که خاموش شد. این بیان حضرت دو معنا دارد.
الف: ساکت شدن ستایشگر فرع بر این است که شروع به ستایش کرده باشد، در صورتى که عبارت حضرت «لم ینطق» به کار رفته، یعنى شروع نکرده بود، پس چگونه تصوّر خاموش ساختن ستایشگر مى‏رود پس باید معناى سخن حضرت را چنین بدانیم که مدح کننده قصد ستایش مصقله را به سبب کرم و بزرگواریى که بواسطه خریدن و آزاد کردن بردگان به حسب ظاهر صورت گرفته بود، داشت که ناگاه به علّت فرار او، از این قصد منصرف شد.

ب: معناى دوّم این که مقصود از اداى این عبارت، بیان اندیشه مصقله، که جمع میان دو هدف متناقض است مى‏ باشد، یعنى او ستایشگر را به سبب فدیه دادن براى اسرا به ستایش واداشت و پیش از اتمام سخن و ستایش فرار
کرد، و ستایشگر را از ستایش ساکت نمود، و این کنایه از مربوط کردن پستى و رذیلت مصقله است با فضیلت او، چنان که گویا میان این دو هدف جمع کرده است. بدان سان که در باره جدایى سریع دوستان از یکدیگر، گفته ‏اند: اجتماع نکردند مگر آن که متفرق شدند. یعنى به دلیل سرعت جدایى‏شان، گویا روزگار بین اجتماع و افتراق‏شان جمع کرده بود.

۲- مثال دوّم حضرت که توصیف کننده او هنوز تصدیقش نکرده بود که ملامتش کرد. توضیح این مثال مانند توضیح مثل فوق است بنا بر این تکرار نمى‏ کنیم.

بدنبال ذکر این دو مثال امام (ع) فرموده ‏اند: اگر مصقله فرار نکرده ایستاده بود، هر مقدار از پانصد هزار درهم را که مى‏ توانست مى‏ پرداخت. پس از آن که حضرت به اشتباه مصقله اشاره مى‏ کند. سخنى را مى‏ فرمایند که بتواند جواب بهانه تراشیهایى باشد که احتمالا از ناحیه وى مطرح مى‏شود، و آن بهانه جوییها مى‏ تواند چنین باشد، گمان ما این بود که در باره پرداخت الباقى پانصد هزار درهم، مورد تعقیب قرار گیریم، بهمین دلیل از انجام وظیفه فرار کردیم.

در برخى از روایات، بیان حضرت این است: اگر مصقله فرار نمى‏ کرد، آنچه در توان داشت مى‏ گرفتیم و اگر پرداخت مقدار وجه برایش دشوار بود مهلتش مى ‏دادیم و اگر نمى‏ توانست بپردازد از او چیزى نمى‏ گرفتیم ولى عبارت اول از این روایت مشهورتر است. توفیق از ناحیه خداوند است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم بحرانی)، ج ۲ ، صفحه ‏ى ۲۵۱-۲۴۸

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=