google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
40-60 ترجمه خطبه ها شرح ابن میثمترجمه خطبه ها شرح ابن میثم

خطبه۴۰ ترجمه شرح ابن میثم بحرانی( اهل بیت(ع), جهل وجهالت, حیله ومکر, دین, راستی(صدق), زمان, فکر و رای ونظر, قلب وقلوب, وفا)

(خطبه۴۱ صبحی صالح )

و من خطبه له ع و فیها ینهى عن الغدر و یحذر منه

ایها الناس إِنَّ الْوَفَاءَ تَوْاءَمُ الصِّدْقِ وَ لا اءَعْلَمُ جُنَّهً اءَوْقَى مِنْهُ، وَ ما یَغْدِرُ مَنْ عَلِمَ کَیْفَ الْمَرْجِعُ، وَ لَقَدْ اءَصْبَحْنا فِی زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ اءَکْثَرُ اءَهْلِهِ الْغَدْرَ کَیْسا، وَ نَسَبَهُمْ اءَهْلُ الْجَهْلِ فِیهِ إ لى حُسْنِ الْحِیلَهِ، ما لَهُمْ؟ قاتَلَهُمُ اللَّهُ! قَدْ یَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِیلَهِ وَ دُونَهُ مَانِعٌ مِنْ اءَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ فَیَدَعُهَا رَاءْیَ عَیْنٍ بَعْدَ الْقُدْرَهِ عَلَیْهَا، وَ یَنْتَهِزُ فُرْصَتَها مَنْ لا حَرِیجَهَ لَهُ فِی الدَّینِ.

لغات

جنّه: چیزى که به وسیله آن از سلاح و مانند آن استتار شود.
قلّب الحوّل: شخصى که در اختیار و انتخاب کارها و شناخت امور بسیار متحول و دگرگون عمل مى ‏کند.
انتهاز: پیشدستى کردن در کارها.
فرصه: وقتى که امکان انجام کار باشد.
حریجه: دورى از بدى و گناه.

ترجمه :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) که در آن نهى مى کند از مکر و حیله  

وفا همزاد راستى است . هیچ سپرى نمى شناسم که بهتر از وفا آدمى را از گزند در امان دارد. و آنکه بداند، که پس از مرگ به کجا باز مى گردد، هرگز راه بیوفایى نپوید. ما در زمانى زندگى مى کنیم که بیشتر مردمش بیوفایى و غدر را گونه اى کیاست مى شمرند و نادانان نیز، چنین مردمى را زیرک و کارگشا مى خوانند. اینان چه سودى مى برند خدایشان نابود کناد، مردم کار افتاده و زیرکى هستند که مى دانند در هر کارى چه حیلت سازند، ولى امر و نهى خداوندى سد راه آنهاست . اینان با آنکه راه و رسم حیله گرى را مى دانند و بر انجام آن توانایند، گرد آن نمى گردند. تنها کسانى که از هیچ گناهى پروایشان نیست ، همواره منتظر فرصت اند تا در کار مردم حیلتى به کار برند.

ترجمه عبدالمحمد آیتی

شرح:
 واژه وفاء که در کلام امیر المؤمنین (ع) آمده است، ملکه‏اى است نفسانى که از پایبندى به پیمان و پابرجایى بر آن حاصل مى‏ شود و صدق و راستى خصلتى است نفسانى، که از برابرى سخن با واقع تحقّق پیدا مى‏ کند. و این دو، از صفات نیک و فضایلى هستند که داخل در ویژگى عفّت و همراه آن مى‏ باشند.
چون کلمه توأم براى دو کودکى که با یک شکم از مادر بدنیا مى‏آیند بکار مى‏رود حضرت وفاء را که همراه با صدق، تحت ملکه عفّت قرار دارد به دو کودک همزاد تشبیه کرده و لفظ توأم را براى آن دو استعاره آورده است.

و بدین سان فضیلت وفاء در مقابل صفت پست مکر و فریب و فضیلت صدق و راستى در برابر صفت زشت دروغگویى، و این دو صفت رذل، تحت پوشش گناهکارى توأم بوده و ضد پاکى و عفت‏اند. سپس مى‏فرماید من سپرى از وفاى توأم با راستى، نگهدارنده‏تر نمى‏دانم. این بیان حضرت کاملا واضح و روشن است، زیرا وفادارى براى شخص در آخرت نگاهبان کاملى از عذاب خدا، بلکه بزرگترین مانع کیفر اخروى است.

و امّا در دنیا استتار کننده خوبى از زشت نامى و ننگ است، از آنچه نتیجه بى‏وفایى مى‏دهد. مثل مکر و دروغ که آلودگى نفسانى است.
وقتى که بدانى هیچ چیز مانند وفا انسان را از بدیها پناه نمى‏دهد خواهى دانست که سپرى پناه دهنده‏تر از آن نیست. سخن در ستودن وفاء و بدگویى ازحیله و نیرنگ فراوان است چنان که خداوند متعال مى‏ فرماید: الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ«» و باز مى ‏فرماید: لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ«» و در ستایش وفاى به عهد مى‏ فرماید: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ،«» و باز مى ‏فرماید: إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ.«» در بدگویى و مذمّت مکر و فریب، در روایت مى‏ گوید: «با هر فریبکارى پرچمى است که روز قیامت بدان شناخته مى ‏شود.

قوله علیه السلام: و لا یغدر من علم کیف المرجع
سپس امام (ع) مى‏ فرماید: آن که برگشتش را بسوى خدا بداند، فریب‏کارى نمى‏ کند. دانستن چگونگى بازگشت به سوى خداوند متعال و آگاهى یافتن بر منزلگاههاى سیر و سفر الى اللّه. و ویژگیهاى آخرت که آخرین مرحله سیر و دار استقرار است، بازدارنده نیرومندى، از انجام دادن اعمال پست و از آن جمله فریب‏کارى است.
این که امام (ع) مکر و فریب را به نادانى، در باره معاد و بازگشت به سوى خداوند نسبت داده ‏اند، براى این است که حضرت مى‏ خواهند وفاى به عهد را ستوده و افراد را بر وفادارى نسبت، به پیمانها ترغیب کنند.

سپس فرموده‏ اند و لقد اصبحنا فى زمان الى قوله الحیله
«ما در بد روزگارى قرار داریم…» این که مردم روزگار، گروهى فریب‏کارى را به جاى زیرکى گرفته، و بیشتر مردم این فریبکاران را چاره‏جویان خوبى دانسته‏اند. براى بیان این‏ حقیقت است، که هر دو گروه، به دو نوع نادانى گرفتارند: ۱- به عواقب بد فریب‏کارى آگاه نیستند ۲- بین نیرنگ و زیرکى فرق نمى‏ گذارند.

میان فریب‏کارى و زیرکى اشتراک مفهومى برقرار است. توضیح مطلب این است که فریب‏کار، براى رسیدن بمقصود نامشروع و چاره‏ جویى در دستیابى به خواست خود، به زرنگى و هوشیارى نیازمند است چنان که شخص زیرک براى رسیدن بمقصود خیرخواهانه و جهات مصلحت به هوشیارى، زرنگى و درست اندیشى احتیاج دارد بنا بر این هم شخص فریب‏کار و هم فرد زیرک، به هوشیارى و زرنگى نیازمندند، امّا فریب کار براى استنباط اندیشه ‏اى که مبتنى بر حیله است تلاش مى‏ کند هر چند، با قوانین شریعت مخالف باشد، و مصالح کلّى را در رابطه با مصلحت جزئى پایمال کند.
ولى مرد زیرک و دوراندیش، استنباط راه بهتر را براى نظام مبتنى به مصالح جهان و توافق با قوانین شرع انجام مى‏دهد. چون فرق گذارى میان این دو معنى بسیار دقیق بوده است، فریب‏کاران فریب‏کارى‏شان را، بجاى زیرکى قرار داده‏ اند. و نادانان آنها را چاره‏ساز خوبى به حساب آورده‏ اند.

امام (ع) حیله ‏بازان را در انجام فریب‏کارى به خوب حیله کردن متّصف کرده ‏اند، زیرا آنان چنان فریب‏کارى را دقیق انجام مى‏ دادند که همگان آن را زیرکى به حساب مى‏ آوردند. حضرت بصراحت این نوع فریب‏کارى را به عمرو عاص و مغیره بن شعبه و امثال آنها نسبت داده است. آنها فریب‏کارى مى ‏کنند بى‏ آن که بدانند چاره‏ جویى در امر فریب‏کارى، آنها را به پستى رذالت و ستمگرى مى‏ کشاند، و هیچ حسنى در حیله‏اى که منجر به سستى شود نیست.

قوله علیه السلام: ما لهم قاتلهم اللّه
در پایان خطبه حضرت کوفیان را نفرین کرده مى ‏فرماید: آنها را چه مى ‏شود خداى بکشدشان. این کلام حضرت‏
بصورت پرسش انکارى پس از کنکاش آنان از کار امام (ع) نفرینى بر علیه آنهاست که بعنوان جنگ با خداوند اعلام شده است.
جنگ با خدا، کنایه از دشمنى و دورى از رحمت خداوند است. روشن است که فریب‏کاران حیله‏ گر از رحمت خدا بدورند.
پس از بیان لعن و نفرین، سخن امام (ع) باین حقیقت اشاره دارد که، افتخار کردن آنها به زیرکى در به کار بستن انواع فریب‏کارى، فضیلت و برترى به حساب نمى‏آید، چه این که، فریب کارى خیانت است، افراد زیرک و تیزبین، انواع فریب‏کارى را بخوبى مى ‏دانند، ولى در عمل بدان اقدام نمى ‏کنند، زیرا از ناحیه خداوند، مانعى بر سر راه داشته، و نهى کردن حق متعال از فریب‏کارى، موجب ترک رذایل مى‏ شود، افراد با هوش و زیرک، با شناخت راههاى حیله‏ گرى آن را رها مى‏ کنند. یعنى با وجودى که فریب‏کارى را مى ‏شناسند و بر انجام آن، نیز توانایى دارند به دلیل ترس و خشیت از خدا آن را ترک مى‏ کنند.
ولى کسى که حیله را بشناسد و اعتقاد به گناه بودن آن و تخریب پایه ‏هاى دین نداشته باشد، با امکان دست به انجام مى‏زند. این دلیل فضیلت حیله ‏گر نیست. در حقیقت فضیلت از آن کسى است که فریب‏کارى را ترک کرده و دین را استوار دارد. واژه قلّب و حوّل اشاره به خود امام (ع) دارد، زیرا سرشت بزرگوارانه آن حضرت اقتضاى ترک فریبکارى و حیله‏ گرى را داشته است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج ‏البلاغه(ابن‏ میثم بحرانی)، ج ۲ ، صفحه‏ ى  ۲۲۹-۲۲۶

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=