(خطبه 92صبحی صالح)
دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي- فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً- لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ- لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ- وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ- وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ- وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ- . وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ- رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ- وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ- وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ- وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ- لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ- وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً- خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيراً
ترجمه
از سخنان آن حضرت (ع) است كه پيش از بيعت كردن مردم با آن بزرگوار بعد از كشته شدن عثمان بيان فرموده است.
«مرا وانهيد و ديگرى را بخلافت برداريد، زيرا ما نگران حادثه اى هستيم كه داراى رنگهاى گوناگون است (اگر حكومت را چنان كه شما متقاضى هستيد. بپذيرم هر روز بايد با گروهى بجنگم) پس اگر من خلافت را بپذيرم، دلها بر آن نپايد و عقلها بر آن استوار نماند، كران تا كران جهان تاريك و راه روشن ناپيداست.
(رهبران حكومت پيش از من در امر ديانت اخلال كردند و اسلام را بدين روز سياه نشاندند) بايد توجّه داشته باشيد كه اگر من خلافت بر شما را بپذيرم (گوش به سخن كسى نمى دهم و از ملامت، ملامت گران باك نخواهم داشت) آن را كه صلاح بدانم بر شما فرمانروا مى كنم. ولى اگر مرا بحال خود رها كنيد، مثل شما يك فرد به حساب مى آيم و شايد هم نسبت به خليفه اى كه شما انتخاب كنيد مطيع و فرمانبردارتر باشم. من اگر وزير شما باشم بهتر از آن است كه امير شما باشم».
شرح
از محتواى سخن امام (ع) در اين خطبه چنين استفاده مى شود، كه براى ايجاد علاقه در هر امر مطلوبى لازم است كه دشوارى و منعى بوجود آيد، تا قدرش بخوبى دانسته شود. فلسفه و حكمت اين امر اين است، كه اگر كسى چيزى را به اصرار بخواهد و از آن باز داشته شود، در به دست آوردن آن حرص مى ورزد. طبيعت انسان چنين است كه نسبت به امور ممنوعه حرص دارد. و از آنچه سريع به دست آورد، بزودى متنفّر مى شود. امام (ع) با عدم پذيرش خلافت در آغاز رغبت و ميل آنها را شديدا بر انگيخت تا در قبول خلافت اصرار بورزند.
زيرا انتقال خلافت به امام (ع) بعد از دگرگونيهايى بود كه در دستورات دينى پديد آمده بود و قتل عثمان اتّفاق افتاد و مردم بر ريختن خون او جرأت يافتند در زمينه اين حوادث و تحولات، نياز بود كه روحيّه مردم را تقويت و آنها را بر قواعد حق و دستورات الهى تشويق كند تا رغبت و ميل آنها را بر خلافت خويش بيش از پيش فزونى بخشد. با توجّه به وضع موجود و عاقبتنگرى لازم،
فرمود: دعونى و التمسوا غيرى
مرا رها كنيد و ديگرى را براى اين امر بجوييد.
مگر نمى بيند كه پس از انكار قبول خلافت امام (ع) آنها را توجّه مى دهد كه: فرا روى ما حوادث گوناگون و مشكلى قرار دارد. مقصود حضرت از تذكّر مشكلات آينده، جلوگيرى از اشكال تراشى است تا وحدت كلمه پيدا كرده برخى از آنها موجب پايدارى ديگران گردند و در نهايت صلاحپذير و آماده رويارويى پيشآمدهاى سخت و دشوار آينده باشند.
علّت نپذيرفتن خلافت، حوادث ناگوار آينده و پيمان شكنى بعضى از عناصر نامطلوب بود كه در آغاز خلافت اصرار فراوانى بر قبول حكومت امام (ع) داشتند. مانند طلحه و زبير.
نظر به مشكلات و حوادث آينده بود كه فرمود: به پيشواز امورى مى رويم كه چهره ها و رنگهاى گوناگونى دارد، بدان هيبت و صلابت كه دلها تحمّل صبر بر آن امور را ندارند و خردها نه تنها پذيراى آنها نيستند، بلكه از قبول آن امور به دليل مخالفت با شريعت و نظام هستى ابا و انكار دارند. امور آينده اى كه امام (ع) بر آنها واقف و آگاه بود، اختلاف مردم و تحليلهاى نادرست و شبهات بيهوده و باطلى بود كه بعدها تحقق پذيرفت مانند تهمتهايى كه معاويه و مردم بصره بر آن حضرت زدند و او را متهم به قتل عثمان كردند و يا خوارج او را متّهم به قبول حكميت در جنگ صفّين كردند. چهره ها و رنگهاى مختلفى كه در عبارت حضرت آمده است استعاره بالكنايه از همين اتهامات مى باشد.
قوله عليه السلام: و إنّ الآفاق قد أغامت و المحجّة قد تنكّرت
ابرهاى تيره ظلم و جهل اطراف بلاد و دلها را فرو پوشانده و نادانى مردم شريعت را منكر گرديده است امام (ع) در عبارت فوق لفظ «غيم» را براى فروپوشى آفاق و كرانه دلها استعاره به كار برده و كنايه از اين است كه تاريكهاى ستمگرى و نادانى دلها را در جهت فساد و تباهى دگرگون كرده است. وجه شباهت اين است، چنان كه از ابر و رعد و برق چيزى جز نزول باران انتظار نيست از دلهاى تاريك ستمگران چيزى جز شرّ و فساد انتظار نمى رود.
عبارت «محجّة» اشاره به آشكار بودن راه شريعت و انكار آن به دليل نادانى مردم و عدم رفتار به احكام آن مى باشد.
قوله عليه السلام: و اعلموا الى قوله عتب العاتب.
پس از آن كه امام (ع) قبول خلافت را رد كرد و صداقت آنها را در تمايل بخلافت خويش دانست شرايطى براى قبول خلافت بيان كرد و نحوه برخورد خود با مسائل اجتماعى و يا كيفيّت عمل خود را به اجمال توضيح داد و به آنها فهماند كه در صورت پذيرش خلافت جز آنچه از شريعت مى داند در كار خلافت توصيه كسى را قبول نمى كند، و سخن كسى را كه به خواهش هواى نفس و مخالف شريعت گفته شود نمى پذيرد، و به تهديد و ارعاب كسى كه فزون طلب و يا ناراضى باشد در باره امرى كه بيقين مخالف شريعت است ترتيب اثر نمى دهد، زيرا ناحقگو و تهديد كننده بر خدا افترا بسته و خدا را در حقيقت تهديد كرده است. در حقيقت امام (ع) به آنچه وعده كرده بود وفا كرد. بزودى و به تفصيل در داستان برادرش عقيل توضيح خواهيم داد. كه چگونه وقتى عقيل از آن حضرت تقاضاى يك صاع گندم يا جو اضافى كرد آهنى را داغ كرده و به دست عقيل داد. و عقيل از سوز دست فريادى بر آورد. امام (ع) خطاب به عقيل فرمود: گريه كنندگان بحالت گريه كنند آيا از گرماى آهنى كه انسانى ببازيچه داغ كرده است فرياد بر مى آورى چگونه من از آتشى كه خداوند با خشمش بر افروخته است فرياد برنياورم…. لفظ «ركوب» در عبارت امام استعاره از استوارى حضرت بر امور يقينى و علمى خود مى باشد.
قوله عليه السلام: و ان تركتمونى الى آخره…
يعنى اگر مرا به خودم واگذاريد و قبول خلافت را از من نخواهيد، در فرمانبردارى اميرى كه انتخاب كنيد همچون يكى از شما نه، بلكه شايد فرمانبردارتر از شما نسبت به آن امير خواهم بود. اظهار اطاعت امام (ع) از خليفه اى كه آنها انتخاب مى كردند به اين دليل بود كه امام (ع) وجوب اطاعت از پيشوا را از ديگران بهتر مى دانست.
در اين كه امام (ع) فرمود شايد فرمانبردارتر باشم بدين لحاظ است كه اگر به فرض آنها اميرى براى خود انتخاب مى كردند و آن امير بر خلاف فرمان خدا عمل مى كرد امام (ع) در برابر چنين اميرى فرمانبردارتر از آنها نبود كه بماند مخالفت هم مى كرد، پس چون احتمال اين كه آنها اميرى انتخاب مى كردند و اوموافق يا مخالف فرامين الهى عمل مى كرد بوده است، بكار بردن كلمه «شايد» بجا و مناسب بوده است.
كلمه «واو» در كلام امام (ع) كه فرمود «و أنا» به معناى حال و كلمه «وزيرا و اميرا» حال هستند. عمل كننده در اين دو حال فعلى است كه جار و مجرورها بدان متعلق هستند. يعنى فعل «كنت» معناى كلام چنين است: در حالى كه من وزير شما باشم از اين كه فرمانروا و امير، براى شما باشم بهتر است.
مقصود امام (ع) از وزير، معناى لغوى، يعنى كمك كار و پشتيبان مى باشد. كه بار سنگين مشورت را بدوش دارد. روشن است كه امام (ع) همواره وزير مسلمين و معاضد و پشتيبان آنها بود.
خيريّت امير نبودن امام (ع) براى مسلمانها سهولت كار آنها در امر دنيا بوده است. چه اگر آن حضرت خليفه مى بود آنها را بر امورى كه بر خلاف طبع و ميلشان بود مانند پيكار در راه خدا و صبر و استعانت وا مى داشت بعلاوه بيت المال را بطور مساوى بين مستمندان تقسيم مى كرد، چنان كه انجام داد و آنها را از چيزهايى كه مختصر منعى در شريعت داشت باز مى داشت و اين همه بظاهر خير آنها نبود و آنها را بمخالفت وا مى داشت چنان كه وا داشت.
امّا اگر وزير مى بود اين مشكلات نبود، چون وزير وظيفه اى جز مشورت و راى زنى شايسته و كمك در جنگ ندارد. و هر گاه مسئول را نتواند بر كار نيك الزام كند بر خلاف نظر او رأى مى دهد. البتّه اين خيريّت ما در آغاز كه خلافت را در نمود مطرح كرد، زيرا جمله «اگر فرمانم را اجابت كنيد» براى به طمع انداختن مردم بر اجابت و پذيرش آورده شده است.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن ميثم بحرانی)، ج 2 ، صفحه ى 811-807