google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
440-460 حکمت شرح ابن ابي الحدیدحکمت ها شرح ابن ابي الحدید

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره 455 متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)

حکمت 446 صبحی صالح

446- وَ قَالَ ( عليه‏ السلام  ) لِغَالِبِ بْنِ صَعْصَعَةَ أَبِي الْفَرَزْدَقِ فِي كَلَامٍ دَارَ بَيْنَهُمَا مَا فَعَلَتْ إِبِلُكَ الْكَثِيرَةُ قَالَ دَغْدَغَتْهَا الْحُقُوقُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ ( عليه ‏السلام  )ذَلِكَ أَحْمَدُ سُبُلِهَا

حکمت 455 شرح ابن ‏أبي ‏الحديد ج 20

455: وَ قَالَ ع لِغَالِبِ بْنِ صَعْصَعَةَ أَبِي الْفَرَزْدَقِ فِي كَلَامٍ دَارَ بَيْنَهُمَا-  مَا فَعَلَتْ إِبِلُكَ الْكَثِيرَةُ-  قَالَ ذَعْذَعَتْهَا الْحُقُوقُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ-  فَقَالَ ع ذَلِكَ أَحْمَدُ سُبُلِهَا ذعذعتها بالذال المعجمة مكررة فرقتها-  ذعذعته فتذعذع و ذعذعة السر أذاعته-  و الذعاذع الفرق المتفرقة الواحدة ذعذعة-  و ربما قالوا تفرقوا ذعاذع- .

دخل غالب بن صعصعة بن ناجية بن عقال المجاشعي-  على أمير المؤمنين ع أيام خلافته-  و غالب شيخ كبير-  و معه ابنه همام الفرزدق و هو غلام يومئذ-  فقال له أمير المؤمنين ع من الشيخ-  قال أنا غالب بن صعصعة-  قال ذو الإبل الكثيرة قال نعم-  قال ما فعلت إبلك-  قال ذعذعتها الحقوق و أذهبتها الحملات و النوائب-  قال ذاك أحمد سبلها من هذا الغلام معك-  قال هذا ابني قال ما اسمه قال همام-  و قد رويته الشعر يا أمير المؤمنين و كلام العرب-  و يوشك أن يكون شاعرا مجيدا-  فقال لو أقرأته القرآن فهو خير له-  فكان الفرزدق بعد يروي هذا الحديث و يقول-  ما زالت كلمته في نفسي-  حتى قيد نفسه بقيد و آلى ألا يفكه حتى يحفظ القرآن-  فما فكه حتى حفظه

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حكمت (455)

و قال عليه السّلام: لغالب بن صعصعة، ابى الفرزدق فى كلام دار بينهما: ما فعلت ابلك الكثيرة قال: ذعذعتها الحقوق يا امير المؤمنين. فقال عليه السّلام: ذلك احمد سبلها.

«و آن حضرت ضمن گفتگويى كه ميان او و غالب بن صعصعه پدر فرزدق صورت گرفت فرمود: شتران بسيار تو چه شد گفت: اى امير المؤمنين پرداخت حقوق آنها را پراكنده ساخت. فرمود: اين بهترين راه آن است.»

غالب بن صعصعة بن ناجية بن عقال مجاشعى به روزگار خلافت امير المؤمنين عليه السّلام به حضور او آمد، غالب پيرى سالخورده بود. پسرش همام-  فرزدق-  كه در آن هنگام نوجوانى بود، همراهش بود. امير المؤمنين پرسيد اين پيرمرد محترم كيست گفت: من غالب بن صعصعه ‏ام. فرمود: همان كه شتر بسيار دارد گفت: آرى، فرمود: شترانت چه شد گفت: رعايت و پرداخت حقوق و پيشامدها و تحمل گرفتاريها آن را پراكنده ساخت.

فرمود: اين پسنديده‏ ترين راه آن است، اين نوجوان كه همراه توست كيست گفت: پسر من است. فرمود: نامش چيست گفت: همام و افزود كه: اى امير المؤمنين به او شعر و كلام عرب را آموخته ‏ام و اميد است كه شاعرى پسنديده گردد.

فرمود: اگر قرآن به او مى‏ آموختى برايش بهتر بود. فرزدق بعدها خود اين موضوع را نقل مى‏ كرد و مى ‏گفت: همواره سخن على عليه السّلام در گوش جان من است سرانجام هم بندى بر خود بست و سوگند ياد كرد كه تا قرآن را حفظ نكند آن را از خود نگشايد و باز نكرد تا قرآن را حفظ كرد.

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد 8 //دکتر محمود مهدوى دامغانى

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
-+=