google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
20-40 ترجمه خطبه ها شرح ابن میثمترجمه خطبه ها شرح ابن میثم

خطبه ۲۱ ترجمه شرح ابن میثم بحرانی (بسیج دارودسته شیطان ،پیامد هر کاری به انجام دهنده اش باز میگردد ،حجت خدا سنجش حق وباطل ، کسی که شبه ای در دینش نیست ترس از چیزی ندارد)

 
أَلَا وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ ذَمَرَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ- لِیَعُودَ الْجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ وَ یَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ- وَ اللَّهِ مَا أَنْکَرُوا عَلَیَّ مُنْکَراً- وَ لَا جَعَلُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ نَصِفاً وَ إِنَّهُمْ لَیَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَکُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَکُوهُ- فَلَئِنْ کُنْتُ شَرِیکَهُمْ فِیهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِیبَهُمْ مِنْهُ- وَ لَئِنْ کَانُوا وَلُوهُ دُونِی فَمَا التَّبِعَهُ إِلَّا عِنْدَهُمْ- وَ إِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى أَنْفُسِهِمْ- یَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ وَ یُحْیُونَ بِدْعَهً قَدْ أُمِیتَتْ- یَا خَیْبَهَ الدَّاعِی مَنْ دَعَا وَ إِلَامَ أُجِیبَ- وَ إِنِّی لَرَاضٍ بِحُجَّهِ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ عِلْمِهِ فِیهِمْ فَإِنْ أَبَوْا أَعْطَیْتُهُمْ حَدَّ السَّیْفِ- وَ کَفَى بِهِ شَافِیاً مِنَ الْبَاطِلِ وَ نَاصِراً لِلْحَقِّ- وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَیَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلَادِ- هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ- لَقَدْ کُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لَا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ- وَ إِنِّی لَعَلَى یَقِینٍ مِنْ رَبِّی وَ غَیْرِ شُبْهَهٍ مِنْ دِینِی

نکته : در نسخه صبحی صالح خطبه   ۲۲

لغات

ذمر، ذمّر: برانگیخت

جلب: گروهى از مردم و یا حیوان که جمع شوند و متحد شوند

تمحّضت: به حرکت در آمد

نصف: انصاف

تبعه: عقوبت و نتیجه عمل

حمّ: تفاله دنبه‏اى که بعد از گرفتن روغنش مى‏ ماند

حمّه السّواد: استعاره است براى مردم پست و بى‏ اطلاع

جبله: صداها

جونه: سیاهى‏

انکفّت و استکفّت: دور مى ‏زند

زاح و انزاح: دور شد

نصاب: اصل

تنصّل من الذّنب: از گناه دورى جست

عبّ: نوشیدن بدون وقفه

خسوه: یک مرتبه احساس کردن

جلاد: جنگ با شمشیر

هبول: زن فرزند مرده

هبل: گریان

ترجمه
«آگاه باشید که شیطان جمعیّت خود را برانگیخته است و همه امکانات خود را فراهم ساخته تا ستم را به جاى اوّلیه خود بازگرداند و باطل را به اصل خود رجوع دهد. به خدا سوگند (طلحه و زبیر) از هیچ ناروایى بر من دریغ نورزیدند و میان من و خودشان انصاف را رعایت نکردند. آنها از من حقّى را مطالبه مى‏ کنند که خود ترک کرده‏ اند و تاوان خونى را (خون عثمان) که ریخته‏ اند از من مى‏ خواهند.
بر فرض که من شریک آنها در خون عثمان باشم باز مکافات سهم آنها بر خودشان قرار دارد، و اگر آنها بدون دخالت من خون عثمان را ریخته‏ اند کیفر این عمل بر خود آنهاست. بزرگترین دلیل آنها بر علیه خودشان است. از مادرى شیر مى‏ خواهند که از شیر دادن باز ایستاده است، مى‏ خواهند بدعتى را زنده کنند که مرده است. اى دعوت کننده نومید دعوت کننده کیست و چه جواب مى‏ شنود من حجّتى را که مورد رضایت خدا باشد از آنها مى‏ پذیرم و اگر نپذیرند تیزى شمشیر را بر آنها خواهم نهاد و در این حالت شمشیر بهترین پاسخگوى باطل و یاور حقّ است.
تعجّب این است که آنها به من پیام فرستاده ‏اند که براى کارزار آماده باشم و در مقابل ضرب نیزه آنها مقاومت داشته باشم. گریه کنندگان به حالشان بگریند. من چه وقت از تهدید به جنگ ترسیده ‏ام و چه وقت از ضرب شمشیر و نیزه فرار کرده‏ ام من به پروردگارم یقین داشته و شبه ه‏اى در دینم ندارم که از جنگ بترسم».

شرح

بیشتر این خطبه از خطبه‏ اى است که قبلًا یادآورى کردیم که وقتى امام (ع) شنید طلحه و زبیر بیعت خود را شکسته ‏اند ایراد فرمود. در این خطبه کم و زیادى وجود دارد که سیّد رضى قبلًا بعضى از آنها را نقل کرده است هر چند که وى دلیل کم و زیادى و تکرار آن را بیان کرده، امّا ما تمام خطبه را نقل مى ‏کنیم تا به مقصود دست یابیم. امام (ع) پس از حمد خدا و درود بر پیامبر (ص) خطبه را چنین ایراد مى ‏فرماید: مردم خداوند جهاد را واجب کرد و آن را بزرگ شمرد و یارى دهنده دینش قرار داد. سوگند به خدا دنیا و دین اصلاح نمى‏ شود مگر با جهاد. شیطان جمعیّت خود را گرد آورده و لشکر و همه کسانى را که از او پیروى مى‏ کنند فراهم آورده است تا مرام و روش و نیرنگهاى خود را بازگرداند و تجدید کند، من حرکتهایى را مى‏ بینم، سوگند به خدا طلحه و زبیر از هیچ کار ناپسندى در باره من دریغ نورزیدند و میان من و خود به انصاف رفتار نکردند، آنها طالب حقّى هستند که خود بدان عمل نکرده ‏اند و از من قصاص خونى را مى‏ خواهند که خود ریخته‏ اند، بر فرض که من شریک آنها در قتل عثمان باشم باز سهم آنها به عهده خودشان است. و اگر آنها به تنهایى عثمان را کشته باشند قصاص از آنها باید مطالبه شود. اوّلین نتیجه عدالتخواهى آنها بر علیه خودشان است. من از آنچه که انجام داده ‏ام عذر نمى‏ خواهم و از خود دور نمى‏ کنم زیرا با یقین کارى را انجام مى‏ دهم، نه اشتباه مى‏ کنم و نه کسى مى‏ تواند من را به اشتباه بیندازد. آنها (طلحه و زبیر و ایادیشان) گروه سرکش و یاغى‏ اند.
اراذل و اوباش اطراف آنها را گرفته و سر و صدا راه انداخته ‏اند، تاریکى و گمراهى اطراف آنها را گرفته تا باطل را به جایگاه اوّلش برگردانند. اى دعوت کننده فریبکار چه کسى را فرا مى ‏خوانى چیز ناآشنایى در کار نیست آنچه در پیش روست و روش معمول است جنگ در راه خداست. به خدا سوگند اگر جنگى پیش آید باطل رسوا مى‏ شود و زبانش قطع مى‏ گردد. اگر چنین وضعى پیش آید گمان نمى ‏کنم راه روشنى در پیش داشته باشد. به خدا سوگند کسى را که کشته‏ اند پیش از مرگ از گناهانش توبه نکرد و از خطاهایش پوزش نخواست و از شورشیان عذرخواهى‏ نکرد تا بپذیرند و از آنها یارى نخواست تا یاریش کنند. سوگند به خدا براى آنها حوضى را پر آب کنم که کسى نتواند آن را خالى کند و از آنها که در آن افتاده ‏اند کسى را نجات نیابد و از آن سودى نبرند. من به حجّتهاى الهى و علم او در باره آنها راضیم. من آنها را به حقّ دعوت مى‏ کنم و عذرخواهیشان را مى ‏پذیرم پس اگر باز گردند و توبه کنند و حرف حق را بپذیرند و در پیشگاه خدا زارى کنند توبه قابل پذیرفتن است و از جانب من مزاحمتى نخواهد بود، و اگر امتناع ورزند تیزى شمشیر را بر آنها قرار خواهم داد که در این حالت شمشیر باطل را نابود و اهل ایمان را یارى مى‏ کند با هر نامه عملى نویسندگان آنها بر آنها شاهدند. به خدا سوگند زبیر و طلحه و عایشه مى‏ دانند که حق با من است و آنها بر باطلند.

باید دانست که امام (ع) در آغاز به فضیلت جهاد توجّه داده است و مقصود امام (ع) بیان فرار مردم از جنگ با اهل بصره است. پس امام (ع) نخست به وجوب جهاد از جانب خداوند اشاره فرموده و کتاب خدا از آن پُر است چنان که مى‏ فرماید: «انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا وَ»«» و امثال این نیز وارد شده است.

پس از بیان وجوب جهاد، امام (ع) فضیلت جهاد را در پیشگاه خداوند تعالى بیان مى ‏فرماید و در این معنى سخن حق تعالى است: «لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِینَ دَرَجَهً وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏ وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَى الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَهً وَ رَحْمَهً وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً»«».

سپس امام (ع) اشاره فرموده است که خداوند جهاد را پیروزى دین خدا و یاور دین قرار داده است و این معنى از این آیه استفاده مى ‏شود که: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مقصود از یارى خدا یارى دین خدا و بندگان شایسته اوست، زیرا خداوند بى‏ نیاز مطلقى است که حاجتى به کمک و پشتیبان ندارد. سپس امام (ع) بدرستى سوگند یاد مى‏ کند که صلاح دین و دنیا ممکن نیست، مگر به جهاد، زیرا اگر جهاد در راه خدا و مقاومت دین داران نباشد زمین و شهرها خراب مى ‏شوند چنان که خداى تعالى فرموده است: فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ«».

امّا نظام یافتن دین روشن است، زیرا تلاش دشمنان دین در مورد براندازى آن ناکام مى ‏ماند، امّا کلام امام (ع) که فرمود شیطان گروه خود را بسیج کرده و جمعیّت خود را فراهم آورده است قبلًا توضیح داده شد.

فرموده است: لیعود له دینه و سنّته و خدعه
توضیح کلام این است که نهایت سعى شیطان در وسوسه‏ اى که مى‏ کند این است که فریبکارى را در میان مردم رواج دهد و روشهاى باطلى که پیش از بعثت رسول (ص) دین و روش شیطان بوده است دوباره در جامعه برقرار سازد.
تمام سخن امام (ع) براى این است که شنوندگان را به سمت خدا کوچ دهد و آنها را براى جنگ آماده سازد.

فرموده است: و قد رأیت امورا قد تمحّضت
این سخن امام (ع) اشاره به بیان امورى است که آنان را به گریز از آن وا مى‏ دارد و آن امور احساس آن حضرت در باره مخالفت (ناکثین) و آمادگى آنها براى جنگ با آن حضرت بوده است.

فرموده است: و اللّه ما انکروا علىّ منکرا و لا جعلوا بینى و بینهم نصفا و انّهم… الى قوله سفکوه
این سخن حضرت انکار ادّعاى انجام امر ناشایستى بود که به آن حضرت نسبت مى ‏دادند و آن عبارت بود از قتل عثمان و سکوت آن حضرت در برابر قاتلان عثمان، که به نظر مخالفان، سکوت حضرت را در مقابل قاتلان عثمان امرى ناشایست و از نظر دینى منکر مى‏ دانستند.
امام (ع) اولًا پشت کردن به عثمان را که مخالفان کار منکرى از آن حضرت مى‏ دانستند انکار فرمود و چون این کار از حضرت صادر نشده بود، این نسبت به آن حضرت افترا بوده و خود امر منکرى است که مخالفان حضرت مرتکب شدند. و به این حقیقت اشاره مى‏ فرماید که اگر میان من و آنها میزان عدالتى برپا گردد. روشن مى‏ شود که آنها ادّعاى باطلى دارند، زیرا آنها از من امر حقّى را مطالبه مى‏ کنند که خودشان آن را ترک کرده‏ اند و قصاص خونى را مى‏ طلبند که خود ریخته‏ اند. منظور از قصاص خون مطالبه خون عثمان مى‏ باشد که مخالفان حضرت او را مسئول مى‏ دانستند در حالى که خود شریک اصلى خون بودند.

ابو جعفر طبرى در تاریخ خود نقل کرده است که وقتى مردم تصمیم گرفتند تا عثمان را محاصره کنند امام (ع) براى کارى در خیبر بود و زمانى که به مدینه وارد شد مردم به منظور محاصره عثمان در خانه طلحه جمع شده بودند، عثمان کسى نزد آن حضرت فرستاد و از طلحه شکایت کرد. حضرت به فرستاده فرمود من چاره‏ اندیشى خواهم کرد و سپس به خانه طلحه روانه شد، خانه او پر از جمعیت بود. حضرت به طلحه فرمود: این چه کارى است که در باره عثمان مى‏کنى طلحه پاسخ داد اى أبا لحسن این تصمیمى است که گرفته شده. امام (ع) روانه بیت المال شود و فرمود تا در آن را باز کنند امّا کلید آن پیدا نشد،حضرت در آن را شکست و اموال آن را بین مردم تقسیم کرد. اطرافیان طلحه بعد از این ماجرا از اطراف او پراکنده شدند و او تنها ماند. عثمان از این پیشامد خوشحال شد. طلحه (که خود را تنها دید) پیش عثمان آمد و گفت: اى امیر المؤمنین من قصد انجام کارى را داشتم ولى خداوند بین من و آن کار فاصله انداخت و اینک براى توبه نزد تو آمده‏امد. عثمان گفت، براى توبه نیامده‏ اى، چون شکست خورده ‏اى آمده ‏اى، خدا سزایت را بدهد.

و باز طبرى نقل کرده است که عثمان پنجاه هزار دینار یا درهم از طلحه طلبکار بود، روزى طلحه به عثمان گفت طلبت حاضر است بیا بگیر، عثمان به طلحه گفت آن پاداش جوانمردیت باشد. وقتى که عثمان به محاصره افتاد امام (ع) به طلحه گفت به خدا سوگندت مى ‏دهم آیا تو از جانب عثمان برخوردار نشدى طلحه گفت نه، به خدا قسم دست برنمى ‏دارم تا این که حقّ بنى أمیه را بپردازد. بعد از این واقعه امام (ع) مى‏ فرمود: «بازخواست خدا بر این صعبه (طلحه) باد، عثمان به او بخشش کرد آنچه بخشش کرد و طلحه در باره او انجام داد آنچه انجام داد.» نقل شده است در روز جنگ جمل وقتى که زبیر به میدان امام (ع) آمد، امام (ع) به وى فرمود چه چیز تو را به این کار وادار کرده است زبیر در پاسخ گفت مطالبه خون عثمان، امام (ع) به او فرمود تو و طلحه رهبرى قتل عثمان را به عهده داشتید، توبه شما این است که خود را تسلیم ورثه عثمان کنید.
دخالت طلحه و زبیر در قتل عثمان امرى روشن است و ما این مقدّمه را براى اتمام حجّت علیه آنها نگاشتیم.

فرموده است: فلئن کنت شریکهم فیه فانّ لهم لنصیبهم منه و لئن کانوا ولّوه دونى فما التّبعه الّا عندهم.
این کلام امام (ع) براى اتمام حجّت آورده شده است. توضیح آن این‏ است که (ناکثین) در قتل عثمان شرکت داشتند و هر کس که در قتل عثمان شرکت کرده، یا به کمک دیگران بوده است یا بدون کمک دیگران. و به هر حال آنها نمى‏ توانند از دیگران قصاص خون را مطالبه کنند. طبق نظر آنها بر فرض که من شریک آنها در قتل عثمان باشم باز هم آنها خود شریک قتل عثمانند، پس بر آنها لازم است که خود را تسلیم صاحبان خون عثمان کنند. و اگر آنها بدون شرکت من عثمان را به قتل رسانده ‏اند فقط آنها متّهم به قتل هستند و قصاص خون از آنها مطالبه مى‏ شود و اگر آنها مى‏ خواهند عدالت را برپا سازند باید خود را مؤاخذه کنند. این جمله امام (ع) توضیح دیگرى براى اتمام حجّت است، یعنى عدالتى که آنها مى‏ پندارند طرفدار آن هستند شایسته است که اوّل در باره خود اجرا کنند. 

فرموده است: و لا اعتذر ممّا فعلت و لا ابرء ممّا صنعت.
یعنى کناره‏ گیریى که من به هنگام قتل عثمان انجام دادم بر سبیل کوتاهى در وظیفه دینى نبود که موجب معذرت خواهى و تبرّى من شود. به خواست خدا معنى این سخن امام (ع) را بزودى توضیح خواهیم داد.

فرموده است: و انّ معى لبصیرتى ما لبست و لا لبّس علىّ توضیح این سخن امام (ع) قبلًا گذشت (و نیازى به تکرار آن نیست)
فرموده است: و انّها للفئه الباغیه فیها الحمّ و الحمّه.
دو لفظ «حمّ» و «حمّه» را براى افراد پست و رذل جامعه که براى جنگ با آن حضرت گرد هم آمده بودند استعاره آورده است. وجه استعاره شباهت آنهاست به تفاله دنبه که روغن آنها را گرفته ‏اند و فایده‏ اى ندارد. و منظور امام (ع) از کلمات: طالت جلّبها، بلند کردن سر و صداست و آن کنایه از این سخن است که امام (ع) را به جنگ تهدید کرده و او را مى ترسانند.

فرموده است: انکفّت جونتها

یعنى جمعیّت فراوانى گرد آورده بودند و آن کنایه از این است که جمعیّت خود را براى مقصودى که داشتند جمع‏ آورى کرده بودند.

فرموده است: یرتضعون امّا قد فطمت.
امام (ع) «امّ» را براى خود یا براى خلافت استعاره آورده است، در این صورت بیت المال به منزله شیر و مسلمانان به منزله بچّه ‏هاى شیرخوار بیت المال ‏اند. و شیر خوردن مردم از پستان بیت المال که اکنون خشک شده، کنایه است از تقاضاى عده‏ اى از مردم براى دریافت بخششهاى و هدایا از بیت المال، چنان که عثمان به آنها بخشش و هدایا مى‏داد و در این راه بعضى را بر بعضى برترى مى‏ بخشید. ولى امام (ع) این کار را منع کرد.

فرموده است: و یحیون بدعه قد امیتت.
این کلام امام (ع) اشاره به همین فزون طلبى بى‏ دلیل است که بر خلاف سنّت رسول خدا (ص) و دو خلیفه اوّل بوده است و بدعتى است در مقابل سنّت و مقصود از «اماتتها» کنار گذاشتن این بدعت است به وسیله امام (ع) در زمان خلافتش.

فرموده است: لیعودنّ الباطل فى نصابه
این جمله امام (ع) ترساندن مردم است از بازگشت به دوران باطل جاهلیّت و بدین سبب شنوندگان را براى جنگ بسیج مى‏ کند.

فرموده است: یا خیبه الدّاعى من دعا
این جمله به منزله تعجّب از فریبکارى بزرگى است که دعوت کنندگان مردم براى جنگ با آن حضرت به راه انداخته بودند، و جمله «من دعا» و «ما اجیب»، پرسشى است بر سبیل تحقیر دعوت شدگان به جنگ و یارانشان، زیرا مردم عوام و بى‏ اراده را جمع کرده بودند و دعوت براى یارى چیزى مى ‏کردند که باطل بود.

فرموده است: لو قیل ما انکر فى ذلک و ما امامه و فیمن سنّته و اللّه اذن لزاح الباطل عن نصابه و انقطع لسانه.
این جمله امام (ع) شرطیّه متّصله است و معناى تقدیرى آن این است که اگر جدال کننده ‏اى از دعوت کنندگان به باطل، چیزى را از خلافت من و از امامى که از آن پیروى مى‏ کنند و از سنّتى که خواهان آن هستند سؤال کند، زبان حالشان گواهى مى‏ دهد که من امام آنها هستم و سنّت را من پاسدارى مى ‏کنم. در این صورت باطلى که بدان روآورده‏ اند روشن شده و زبانشان قطع مى ‏شود.
به کار گرفتن لفظ لسان در این عبارت در حقیقت حذف مضاف الیهى را در تقدیر دارد، یعنى زبان صاحبش از جواب کوتاه مى‏ شود و انقطاع استعاره براى سکوت و یا مجاز در کلام است، یعنى باطل جوابى ندارد.

فرموده است: و ما اظنّ الطّریق له فیه واضح حیث نهج
این جمله عطف بر جمله انقطع لسانه است. واضح مبتدا، فیه خبر، و جمله در محل نصب و مفعول دوّم براى فعل اظنّ مى‏باشد. معناى جمله این خواهد بود: اگر سؤال کننده ‏اى از عمل انحرافى آنها سؤال کند گمان نمى‏ کنم بتوانند جواب درستى بدهند و در نتیجه زبانشان کوتاه مى ‏شود.

فرموده است: و اللّه ما طاب من قتلوه… الى قوله فنصروه.
این جمله امام (ع) اشاره به کشته شدن عثمان و نکوهش آنهاست، از این جهت که قصاص خون عثمان را از امام مى‏ خواستند در حالى که عثمان قبل از کشته شدن از آنها عذر خواهى کرد، امّا آنها نپذیرفتند و وقتى عثمان در محاصره مردم بود از آنها یارى خواست و آنها با وجود قدرت یارى کردن وى را یارى نکردند.

فرموده است: و ایم اللّه لافر طنّ لهم حوضا انا ماتحه ثمّ لا یصدرون عنه برى‏ء
این جمله امام (ع) در خطبه دهم توضیح داده شد.

فرموده است: و لا یعبّون حسوه ابدا
این جمله کنایه از دست نیافتن مخالفان امام (ع) به خلافت و یا به بعضى‏ از خواسته‏ هایشان در مورد خلافت است چنان که مثلًا ما به دشمنان که خواهان چیزى است مى‏ گوییم: سوگند به خدا از آن چیزى نمى‏ خورى و نمى‏ آشامى

فرموده است: انّها لطیّبه نفسى بحجّه اللّه علیهم و علمه فیه
کلمه «نفسى» به عنوان بدل از ضمیر متّصل به انّ، و یا به فعل مقدرّى که تفسیر کننده ضمیر است منصوب مى‏ باشد. و کلمه «حجّه اللّه» اشاره است به اوامر خداوند متعال بر لزوم پیکار با جمعیّت سرکش، چنان که خداوند متعال مى‏ فرماید: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏«».
بدین صورت هر امرى و نهى خداوند که اطاعت نشود برهان حقّى است بر علیه انسان و هر برهان حقّى برهان خداست، یعنى من به اقامه برهان حقّى بر علیه آنها راضیم و به آنچه انجام مى ‏دهند آگاهم. چه خوشنودیى براى خردمند کاملتر و چه پاکیزگى طینتى بزرگتر از این است که انسان پایبند حقّ باشد و دشمن او بر باطل و خارج از اطاعت خدا و خداوند متعال بر آنچه هر نفسى انجام دهد نظارت دارد.

فرموده است: و انّى داعیهم فمعذّر… الى قوله ناصر المؤمن
این جمله امام (ع) واضح است و نیاز به توضیح ندارد.

فرموده است: و لیس علىّ کفیل
یعنى من براى این که از آنها بگذرم و بدانها امان دهم، در صورتى که توبه کنند، نیازى به ضامن ندارم. کلمات «شافیا» و «ناصرا» در جمله امام (ع) به عنوان تمیز منصوب مى‏ باشند.

فرموده است: و مع کلّ صحیفه شاهدها و کاتبها
«واو» ابتداى جمله حالیّه است و معناى جمله این است: اگر مخالفان از راه باطلشان بازنگردند تیزى شمشیر را به آنها حواله مى‏ کنم.
فرشتگان بزرگوار نویسندگانى هستند که آنچه ما انجام مى‏ دهیم مى ‏دانند و اعمال کسانى را که به آنها گماشته شده ‏اند در دفتر مخصوصى مى‏ نویسند و در روز قیامت بدانها گواهى مى‏ دهند.

فرموده است: و من العجب بعثتهم الىّ ان ابرز للطّعان و ان اصبر للجلاد.
امام (ع) از تهدید آنها تعجّب مى‏کند زیرا آنها بر شجاعت و جنگجویى و صبر بر مشکلات او واقفند، این سخن را امام (ع) به صورت استهزا و به عنوان تعجّب آورده است.

فرموده است: هبلتهم الهبول
یعنى گریه کنندگان به حالشان گریه کنند. این عبارت از کلماتى است که عرب با آن نفرین مى‏ کند.

فرموده است: لقد کنت و ما اهدّد بالحرب و لا ارهب بالضّرب.
یعنى از جنگ و ستیز نمى ‏ترسم.

فرموده است: و انّى لعلى یقین من ربّى و فى غیر شبهه من دینى.
این جمله تأکید امام (ع) است بر توانائى ‏اش به جنگ و جذب دلهاى شنوندگان به اطمینان به این که وى بحق از جانب خداست تا در جنگ و ستیز با بینش کامل از او پیروى کنند زیرا وقتى که انسان یقین کند که امام (ع) بر حقّ است و یاور دین خداست شبهه باطل در چهره یقینش نیست و بر مقاومتش در سختیها افزوده مى‏ شود و توانایى پیکارش افزون مى‏ گردد و در ناخوشایندها ثابت قدم مى ‏ماند.
بر عکس، آنها که چنین نباشند با دل شبه ه‏ناک به جنگ مى‏ پردازند و چشم بصیرتشان پوشیده مى‏ ماند، یا به متاع دنیا دل مى‏ بندند و امور باطل آنها را رهبرى مى ‏کند.

توفیق از خداوند متعال است. این جا پایان جلد اوّل است و اوّل جلد دوّم این کتاب را خواهید خواند.

ترجمه ‏شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم بحرانی)، ج ۱ ، صفحه‏ ۶۶۰-۶۷۲

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

دکمه بازگشت به بالا
-+=