
شرح ابن میثم
۱۰۰- و قال علیه السّلام: لَقَدْ عُلِّقَ بِنِیَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَهٌ- هِیَ أَعْجَبُ مَا فِیهِ وَ هُوَ الْقَلْبُ- وَ ذَلِکَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِکْمَهِ وَ أَضْدَاداً مِنْ خِلَافِهَا- فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ- وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَکَهُ الْحِرْصُ- وَ إِنْ مَلَکَهُ الْیَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ- وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَیْظُ- وَ إِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَا نَسِیَ التَّحَفُّظَ- وَ إِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ- وَ إِنِ اتَّسَعَ لَهُ الْأَمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّهُ- وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِیبَهٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ- وَ إِنْ أَفَادَ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَى وَ إِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَهُ شَغَلَهُ الْبَلَاءُ- وَ إِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ وَ إِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ کَظَّتْهُ الْبِطْنَهُ- فَکُلُّ تَقْصِیرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ کُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ
اللغه
أقول: النیاط: عرق علّق به القلب. و غاله: أخذه على غرّه.
المعنى
و أراد بالموادّ من الحکمه الفضایل الخلقیّه فإنّها بأسرها من الحکمه و هى العلم ممّا ینبغی أن یفعل و هو الأصلح فی کلّ باب و هى موادّ کمال القلب، و أشار بأضدادها المخالفه لها إلى الرذائل المضادّه للفضایل و هى الّتی أطراف التفریط و الإفراط منها: فالاولى: الطمع و هى رذیله الإفراط من الرجاء و نفّر عنها بما یلزمها من الذلّه للمطموع فیه و بما یلزم اشتداد الطمع من الحرص المهلک فی الدارین. الثانیه: الیأس و هو رذیله التفریط من الرجاء و نفّر عنها بما یلزمها من شدّه الأسف القاتل. الثالثه رذیله الإفراط من الغضب و هى اشتداد الغیظ المسمّى طیشا. و الوسط من الغضب فضیله الشجاعه و کظم الغیظ. الرابعه: ترک التحفّظ و نسیانه و هو رذیله الإفراط من رضا الإنسان بما یحصل علیه من دنیاه. الخامسه: رذیله الإفراط من عروض الخوف و هى الاشتغال بالحذر عمّا لا ینبغی عند عروضه و الّذی ینبغی فیه الأخذ بالحزم و ترک الإفراط فی الخوف و العمل للأمر المخوف. السادسه: رذیله التفریط فی عروض ضدّه و هو الأمن و هى استلاب الغرّه
لعقل الأمن حتّى لا یفکّر فی مصلحته و حفظ ما هو علیه من الأمن. السابعه: رذیله التفریط من فضیله الصبر على المصیبه و هى الجزع و نفّر عنه بما یلزمه من الافتضاح به. الثامنه: رذیله الإفراط من حصول المال و هو الطغو بکثرثه و الغنى منه.
و الطغو: تجاوز الحدّ. التاسعه: رذیله التفریط من الصبر على الجوع. و ذکر لازمها و هو قعود الضعف به عمّا ینبغی. و نفّر به عنها. الحادیه عشر: رذیله إفراط الشبع من فضیله القصد فیه و ما یلزم تلک الرذیله من جهد البطنه. و نفّر عنها بما یلازمها. ثمّ ختم ذلک بالتنفیر من طرف الإفراط و التفریط فیها إجمالا بما یلزم التفریط من مضرّه القلب بعدم الفضیله و یلزم الإفراط فیها من إفساده بخروجه عنها. و باللّه العصمه.
مطابق با حکمت ۱۰۸ نسخه صبحی صالح
ترجمه فارسی شرح ابن میثم
۱۰۰- امام (ع) فرمود: لَقَدْ عُلِّقَ بِنِیَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَهٌ- هِیَ أَعْجَبُ مَا فِیهِ وَ هُوَ الْقَلْبُ- وَ ذَلِکَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِکْمَهِ وَ أَضْدَاداً مِنْ خِلَافِهَا- فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ- وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَکَهُ الْحِرْصُ- وَ إِنْ مَلَکَهُ الْیَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ- وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَیْظُ- وَ إِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَا نَسِیَ التَّحَفُّظَ- وَ إِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ- وَ إِنِ اتَّسَعَ لَهُ الْأَمْنُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّهُ- وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِیبَهٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ- وَ إِنْ أَفَادَ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَى- وَ إِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَهُ شَغَلَهُ الْبَلَاءُ- وَ إِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ- وَ إِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ کَظَّتْهُ الْبِطْنَهُ- فَکُلُّ تَقْصِیرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ کُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ
لغات
نیاط: رگى که دل به آن آویخته است غاله: ناگهانى او را گرفت
ترجمه
«به یکى از رگهاى بدن این انسان پاره گوشتى آویخته شده که شگفتترین عضو بدن اوست، و آن قلب است که در آن مایههاى حکمت و ضد آن از غیر حکمت وجود دارد: اگر امیدوار باشد، طمع او را خوار سازد، و اگر طمع بر آن روآور شود، حرص و آز آن را از پاى در آورد، و اگر ناامیدى او را فرا گیرد، غم حسرت او را بکشد، و اگر خشم و غضب بر او مستولى گردد، شدت خشم بر او سخت گیرد، و اگر خوشنودى یار او گردد، خویشتندارى را از یاد ببرد، و اگر ترس به ناگه او را فرا گیرد، احتیاط و محافظهکارى او را سرگرم سازد، و اگر زیاده آسوده خاطر شود، دچار غفلت مىگردد، و اگر مصیبتى بر او روآورد، بیتابى او را رسوا کند، اگر به مالى برسد، بىنیازى او را به طغیان وادارد، و اگر از بىچیزى رنج برد، گرفتار بلا گردد، و اگر زیاد سیر شود از شکمپرى رنجیده شود، بنا بر این هر نوع کاستى و کوتاهى او را زیان رساند و هر نوع زیادتى او را فاسد کند».
شرح
مقصود امام (ع) از مواد حکمت، فضایل اخلاقى است، زیرا تمام فضایل از شاخههاى حکمتند، و حکمت خود عبارت است از دانستن آنچه باید انجام داد، و آن شایسته ترین مورد در هر زمینه است و همینها مادههاى کمال قلبند، وامام (ع) به هر یک از اضداد مخالف آن مواد یعنى رذایلى که ضد فضایلند نیز اشاره فرموده است، که همان دو طرف افراط و تفریط فضایل مىباشند.
۱- طمع، یعنى صفت ناپسند افراط از امیدوارى، امام (ع) وسیله پیامد خوارى و ذلّت در برابر آنچه طمع بسته و هم به وسیله زیاد شدن طمع، یعنى همان آزمندى کشنده در دنیا و آخرت از این صفت، برحذر داشته است.
۲- ناامیدى که همان صفت ناپسند تفریط از امیدوارى است، امام (ع) به دلیل پىآمد آن یعنى تأسّف شدید و کشنده از آن برحذر داشته است.
۳- صفت پست زیادهروى در خشم، یعنى همان شدّت خشم که سبک مغزى شمرده مىشود و حد وسط خشم، فضیلت شجاعت و فروخوردن خشم است.
۴- ترک خویشتندارى و فراموش کردن آن، یعنى همان صفت ناپسند زیادهروى از حالت رضامندى انسان است بدانچه از دنیا عاید او گشته است.
۵- صفت ناپسند افراط در ترس و آن عبارت از این است که انسان در حالت ترس از چیزى بترسد که نباید بترسد، در صورتى که آنچه براى او شایسته است همان رعایت جانب احتیاط و ترک کارهاى وحشتناک است.
۶- صفت پست تفریط در داشتن ضدّ ترس یعنى آسوده خاطرى و دچار غفلت شدن عقل، به حدّى که انسان در مصلحت خود، و حفظ آسایش و امنیّت خود نیندیشد.
۷- صفت ناپسند کاستى از فضیلت صبر و تحمّل در برابر مصیبت، یعنى بىتابى، امام (ع) از این حالت به دلیل پىآمد آن که همان رسوایى است، برحذر داشته است.
۸- صفت نارواى افراط در به دست آوردن مال دنیا یعنى طغیان به علّت ثروت زیاد، و بىنیازى. طغیان یعنى از حدّ خود تجاوز کردن.
۹- صفت پست کوتاهى در صبر بر گرسنگى، و پىآمد آن را نیز یادآور شده است که همان زمینگیر شدن در اثر ناتوانى از انجام وظیفه است، و به همین دلیل امام (ع) از این خوى ناپسند برحذر داشته است.
۱۰- صفت ناپسند سیرى بیش از حدّ فضیلت اعتدال، که پیامد این عمل عبارت شکمپرى است. و امام (ع) به دلیل همین پیامد از آن برحذر داشته است.
آن گاه امام (ع) با برحذر داشتن از دو طرف افراط و تفریط در خوردن، به طور اجمال سخن خود را به پایان برده است به این دلیل که چون تفریط قلب را از فضیلت تهى مىکند، پس براى آن زیانبخش است، و افراط در آن نیز قلب را از فضیلت بیرون مىسازد و باعث فساد قلب مى گردد. توفیق نگهدارى از فساد به دست خداست.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج۵ // قربانعلی محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده
بازدیدها: ۱۴
دیدگاهها