google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
80-100 ترجمه خطبه ها شرح ابن میثمترجمه خطبه ها شرح ابن میثم

خطبه85 ترجمه شرح ابن میثم بحرانی(عوامل هلاکت انسانها)

(خطبه88صبحی صالح)

و من خطبة له ( عليه‏ السلام ) و فيها بيان للأسباب التي تهلك الناس‏
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يَقْصِمْ جَبَّارِي دَهْرٍ قَطُّ إِلَّا بَعْدَ تَمْهِيلٍ وَ رَخَاءٍ- وَ لَمْ يَجْبُرْ عَظْمَ أَحَدٍ مِنَ الْأُمَمِ إِلَّا بَعْدَ أَزْلٍ وَ بَلَاءٍ- وَ فِي دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْبٍ- وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبَرٌ- وَ مَا كُلُّ ذِي قَلْبٍ بِلَبِيبٍ وَ لَا كُلُّ ذِي سَمْعٍ بِسَمِيعٍ- وَ لَا كُلُّ نَاظِرٍ بِبَصِيرٍ- فَيَا عَجَباً وَ مَا لِيَ لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هَذِهِ الْفِرَقِ- عَلَى اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِي دِينِهَا- لَا يَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِيٍّ وَ لَا يَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِيٍّ- وَ لَا يُؤْمِنُونَ بِغَيْبٍ وَ لَا يَعِفُّونَ عَنْ عَيْبٍ- يَعْمَلُونَ فِي الشُّبُهَاتِ وَ يَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ- الْمَعْرُوفُ فِيهِمْ مَا عَرَفُوا وَ الْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْكَرُوا- مَفْزَعُهُمْ فِي الْمُعْضِلَاتِ إِلَى أَنْفُسِهِمْ- وَ تَعْوِيلُهُمْ فِي الْمُهِمَّاتِ عَلَى آرَائِهِمْ- كَأَنَّ كُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ- قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِيمَا يَرَى بِعُرًى ثِقَاتٍ وَ أَسْبَابٍ مُحْكَمَاتٍ
لغات:َ

قصم: باقاف به معنى شكستن.
ازل: با فتح همزه: تنگنا و سختى.
اقتصّ اثره: از او پيروى كرد.

ترجمه

«پس از حمد و ثناى خداوند سبحان و درود بر روان پاك و مطهر پيامبر (ص) بدرستى كه خداوند هيچ يك از ستمگران روزگار را درهم نشكست، مگر پس از آن كه مهلت فراوان و نعمت بى‏ شمارى به آنها داد (تا خوب پيمانه‏ ظلمشان لبريز شد و هرگز دست از ستمگرى بر نداشتند) و شكستگى استخوان هيچ يك از امتان گذشته را بهبود نبخشيد، مگر بعد از نابوديها و رنجهاى بسيار (يعنى در برابر مشكلات بايد صبر كرد تا بر دشواريها فايق شد) در رنج و سختيهايى كه به استقبال شما شتافتند و شما به آنها پشت كرده‏ ايد، درس عبرتى وجود دارد (من از اين كه شما از گذشته عبرت نگرفته و پندى نياموخته‏ايد، در شگفتم) گر چه نه هر دارنده دلى خردمند، و نه هر دارنده گوشى شنوا، و نه هر دارنده چشمى بيناست (تا با دلى دانا، و گوشى شنوا و چشمى بينا گذشته را آينه عبرت آينده قرار دهد، و از آن پند گيرد) وه كه چقدر در شگفتم و چرا در شگفت نباشم، از كجرويهاى اين گروههاى گوناگون و از اختلافاتى كه در دين دارند (با وجودى كه دين و كتابشان يكى است) براهى كه پيامبر رفت نمى ‏روند و از كردار وصىّ پيامبر پيروى نمى‏ كنند نه بغيب و قيامت ايمان مى‏ آورند، و نه از عيب جويى باز مى ‏ايستند. به شبه ‏ها عمل كرده، در راه خواهشهاى نفسانى گام مى‏ نهند، (مطابق عقيده باطل خود، رفتار مى‏ كنند) خوب، چيزى است كه آنها خوب بدانند، و بد آن است كه آنها بد بدانند، در حلّ مشكلات به خود پناه مى‏ برند و در امور مبهم و پيچيده به رأى نادرست خود عمل مى‏ كنند، چنين به نظر مى‏ رسد كه هر كدام از آنها (در امر دين) امام پيشواى خود مى‏ باشد. كه با خيال خام و انديشه ناسالم خويش، بندهاى استوار و دلايل محكم از پيش ساخته ذهنى درست كرده، و به آنها چنگ زده‏ اند (به دين و احكام الهى پشت پا زده، دل به آرا و عقايد باطل خود بسته‏ اند)».
شرح
مقصود امام (ع) از بيان اين خطبه توبيخ و سرزنش امّت، است كه به دليل اختلافى كه در دينشان پيدا كرده بودند و هر كدام بر حسب آرا و انديشه خود در مسائل دينى و فقهى عمل مى‏ كردند، آنها را نكوهش مى‏ كند، چه با وجودى كه امام (ع) در ميان امّت بود، به آن حضرت مراجعه نمى‏ كردند و به دانش خود متّكى بودند.
فقوله: امّا بعد الى قوله ببصير
عبارت فوق بيان كننده دليل صدور خطبه‏ مى ‏باشد و چنين به نظر مى‏ رسد كه امام (ع) علّت بيان اين خطبه را خود رايى مردم در عدم مراجعه به آن حضرت دانسته كه ناشى از تكبّر آنها در فراگيرى دانش و استفاده معنوى نبردن از محضر امام (ع) بوده است. راحت طلبى آنها موجب شد تا براى شناخت حقيقت دين به خود زحمتى ندهند و در جهت دورى جستن از اشتباه تلاشى نكنند و رنجى را متحمل نشوند.

به اين دليل آنان را از گرفتار شدن به سرنوشت شوم ستمكاران مى‏ ترساند و از اين كه به دليل اختلاف آرا اساس دين را ترك كنند و نهايتا زمينه هلاكت و نابودى خود را فراهم آورند آنها را، بر حذر داشته مى ‏فرمايد: خداوند هيچ ستمگر روزگارى را درهم نشكست، مگر پس از مهلت زياد و آسايش فراوانى كه به وى مرحمت فرمود، و آنها بدان مهلت و رفاهى كه داشتند، مغرور و در خوشگذرانى و لذّت غرق شدند، در نتيجه از آخرت رو برگردانيدند. و ياد خدا را فراموش كردند و آماده ترك دستورات دين، كه نظام جهان بر آن استوار است شده زمينه هلاكت خود را آماده ساختند چنان كه خداوند متعال مى‏ فرمايد: وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً«».

امام (ع) براى تكميل و تأييد موضوع فوق مى‏ فرمايد: خداوند شكست هيچ امتى را جبران نكرد، مگر بعد از سختيها و مشكلاتى كه تحمّل كردند. استوارى يافتن استخوان شكسته را استعاره بالكنايه از نيرومندى بعد از ضعف و ناتوانى آورده‏اند. صدق اين حقيقت كه: پيروان انبيا پس از ناتوانى نيرومند شده ‏اند، روشن است. زيرا هر جمعيّتى كه به منظور يارى دين از انبيا تبعيّت كرده ‏اند و يابراى رسيدن به دنيا از پادشاهشان پيروى كرده‏ اند بمقصود نرسيده‏ اند، مگر پس از سپرى كردن دوران ضعف و ناتوانى، و حمايت كردن از يكديگر، و گرفتار شدن بدشواريهاى طاقت‏ فرسايى كه موجب آمادگى توسّل بدرگاه خداوند متعال شده است و دلهاى آنها را به هم نزديك و اراده آنها را براى رسيدن به پيروزى آماده كرده است.

اين سخن امام (ع) وجوب وحدت در دين و تفرقه نداشتن در آرا را گوشزد مى ‏كند، چه تفرقه در رأى، موجب شود كه مردم گروه گروه و متفرق شوند و در نتيجه دچار سستى و ناتوانى و ضعف گردند، در صورتى كه تمام اين حالات به طورى كه قبلا بيان شد خلاف خواسته شارع مقدس مى‏ باشد.

احتمال ديگرى كه در شرح سخن امام (ع): لم يقصم جبّارى دهر… داده مى ‏شود اين است كه منظور حضرت از «ستمكاران روزگار» كنايه به معاويه و يارانش باشد، و مقصود از: «لم يجبر عظم احد...» پيروان امام (ع) باشند. با فرض صحّت اين احتمال با عبارت اوّل مردم را آگاه مى‏ سازد كه ستمكاران هر چند دوران حكومت و اقتدارشان طولانى شود، اين فرصت و مهلتى است كه خداوند به آنها داده است تا پيمانه گناهشان لبريز و آماده هلاكت شوند و با عبارت دوّم، تسلّى خاطرى به يارانش مى‏ دهد كه هر چند شما ضعيف و گرفتار باشيد، براى كسانى كه بخواهد يارييشان كند، سنّت پروردگار چنين است كه پس از ابتلا و رنج و گرفتارى آنان را پيروز فرمايد.

پس از بيان اين حقيقت امام (ع) مردم را بر اختلاف و پراكندگى رأى در دين و مذهب توبيخ مى‏ كند، چه اختلاف نظر و پراكندگى رأى موجب طولانى شدن اندوه و ضعف در مقابله با دشمن مى‏ گردد.
قوله عليه السلام: و فى دون ما استقبلتم من عتب و استدبرتم من خطب

از تذكّر و عتابى كه از ناحيه من به استقبال شما آمده (بايد عبرت بگيريد) و از ترس‏ و هراسى كه در صدر اسلام از ناحيه مشركين ديده ‏ايد پند بياموزيد، آن گاه كه شما اندك بوديد و دستور چنين بود كه بهنگام جنگ هر فردى در برابر ده نفر مقاومت كند. سپس خداوند شما را يارى و دلهايتان را نسبت به يكديگر مهربان كرد و به وسيله تازه مسلمانهايى كه بدين شما داخل مى‏ شدند كمبودتان را جبران و شكست شما را برطرف ساخت، چه عبرتى براى عبرت گيرنده از اين بالاتر مى‏ تواند باشد اينك و در حال حاضر اگر اتّحاد در دين نداشته باشيد، و تلخيهاى بى ياورى را بچشيد و دچار اختلاف رأى شويد، چنان كه متأسفّانه هستيد (با وجودى كه به لحاظ شمارش عدّه زيادى را تشكيل مى‏ دهيد) زيادى افراد شما مشكلى را حل نمى‏ كند.

و به سخن ديگر گويا امام (ع) مى ‏فرمايد: عبرت گرفتن از گذشته كه در برابر مشركين، اندك و بسختى گرفتار بوديد، ايجاب مى‏ كند، كه در دين متّحد بوده و در رأى و نظر نيز متفرّق نباشيد. به پند و اندرز من گوش بسپاريد تا من شما را به اصول و فروع دين آگاه سازم.

قوله عليه السلام: فما كل ذى قلب بلبيب الى قوله ببصير.

مقصود امام (ع) از «ذى قلب» انسان مى‏ باشد، و روشن است كه انسان گاهى عقل خود را از دست مى‏ دهد و منظور از «لبّ» عقل و ذكاوت و تيزهوشى است. به كار بردن «لبّ» در مفهوم عقل و خرد، در حقيقت آن نتيجه‏اى است كه از عقل و خرد گرفته مى‏ شود. بنا بر اين «لبيب» آن كسى است كه از عقلش در موردى كه نياز بفكر دارد استفاده كند. به عبارت روشن‏تر به نتيجه عقل و خرد «لبّ» گفته مى‏ شود نه خود عقل و بدين طريق كسانى را «سميع» و «بصير» مى‏ گويند كه از شنيدنيها و ديدنيها پند بگيرند، و به اصلاح امر آخرتشان بپردازند، چنان كه خداوند متعال در اين زمينه مى ‏فرمايد: أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ‏ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها«»

و باز مى ‏فرمايد: أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ«» فايده ‏اى كه امام (ع) از اين عبارت مورد نظر دارد، وادار كردن انسانها بر عبرت گرفتن است، تا اگر كسى از حقايق پند آموخت، نابخرد، ناشنوا و نابينا بشمار نيايد.

قوله عليه السلام: يا عجبا الى آخره

عبارت تعجّب آميز امام (ع) در زمينه سؤالى است كه در ضمن كلام فهميده مى ‏شود. گويا سؤال كننده ‏اى از تعجّب، ناراحتى و اندوهناكى آن حضرت، شگفت زده شده و (به زبان حال) پرسيده است كه علت تعجّب، اندوه و تأسف شما چيست و آن حضرت در پاسخ فرموده: چگونه مى‏ توانم از اشتباهاتى كه فرق اسلامى بدان دچار شده ‏اند تعجّب نكنم و سپس خطاكاريها و نارواييهائى كه آنان بصورت اجتماع بدان دچار شده‏ اند كه شگفت‏زدگى امام (ع) را موجب گرديد، به تفصيل بيان داشته است. و از جمله به ترك امورى كه انجام آنها لازم بوده است اشاره كرده، و قبل از هر چيز، اختلاف آنها را در دين بيان كرده است زيرا اختلاف در دين اساس همه بديهاست و بيشتر پستيها به اختلاف در دين باز مى‏ گردد.

امورى كه ترك آنها براى جامعه مسلمين روا نبوده و نيست چند چيز است:

1- مسلمين پيروى از پيامبر (ص) را ترك كردند. چه اگر آنها به راه پيامبر مى ‏رفتند، اختلاف در دين پيدا نمى‏ شد، و چنان كه قبلا توضيح داده شد، در شريعتى كه پيغمبر آورده اختلافى نيست، و به همين دليل كه در دينشان اختلاف‏ كردند، راه پيامبرشان را نرفته ‏اند.

2- عمل وصّى پيامبر را براى خود الگوى رفتار قرار ندادند. مقصود از وصىّ پيامبر وجود مقدّس امام (ع) است. نرفتن به راه امام (ع) و اقتدا نكردن به آن حضرت هر گونه بهانه ‏اى را از دست آنها مى‏ گيرد، زيرا گاهى به دليل اين كه همه مردم نمى ‏توانند حقيقت را درك كنند و پيامبر هم در ميانشان نيست تا اسرار شريعت را بپرسند ناگزير اختلاف پيش مى‏ آيد.
امّا با دسترسى به امام معصوم (ع) كه در ميان آنها زندگى مى‏ كرده است عذرى باقى نمى ‏ماند و نمى‏ توانند براى گروه گروه شدن خود بهانه‏ اى بتراشند و پيش آمدن اختلاف را ضرورى بدانند.

3- ايمان داشتن به غيب را ترك كردند. يعنى تصديق و اعتمادى كه به عالم غيب داشتند رها كردند.
مفسّرين در معناى غيب اقوالى به شرح زير نقل كرده ‏اند:

الف: به نظر ابن عباس غيب امورى است كه از نزد خداوند نزول يافته است.
ب: عطاء كه يكى از مفسّرين است غيب را خداوند متعال دانسته است.
ج: بروايت حسن غيب، عالم آخرت، ثواب و عقاب و حساب مى‏ باشد.
د: بنا به قولى: منظور از غيب ايمان داشتن به امور نهانى است، چنان كه حق تعالى مى‏ فرمايد: يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ: «در نهان از پروردگارشان بيم دارند» بنا بر اين معناى كلام امام (ع) اين است كه آنها پشت سر يكديگر شرايط ايمان را حفظ نكردند.
ه: به گفته ابن عيسى، غيب چيزى است كه به حواس درك نمى ‏شود ولى با دليل علمى قابل اثبات است.
و: اخفش گفته است: غيب عبارت از متشابهات قرآن است، كه از ادراك مؤمنين پنهان مى ‏باشد.

4- خصيصه زشت ديگر آنها اين بود كه از عيب‏جويى خوددارى نمى‏ كردند.
اين عبارت حضرت اشاره به غيبتى است كه نسبت به يكديگر روا مى‏ داشتند، و معلوم است، غيبت كردن گناهى است كه انسان را از فضيلت و پاكدامنى دور و به افراط و زياده ‏روى گرفتار مى‏ كند.
امّا كارهايى كه مسلمانها نبايد انجام مى‏ دادند امورى بوده است:

1- شبهات را گرفته و بدانها عمل مى‏ كردند. بدين معنى، هنگامى كه با امور مشتبه روبرو مى‏ شدند، توقّف نمى‏ كردند، تا در باره حق و باطل آن تحقيق كنند و آنچه هواى نفسشان بدان حكم مى‏ كرد، عمل مى ‏كردند.
2- آنها به طرف شهوات مى ‏رفتند، وقتى كه خواست نفسانى و ميل باطنى آنها نسبت به امور دنيوى جلب مى‏ شد، در آن غرق مى‏ شدند و تمام وقتشان را به خوشگذرانى سپرى مى‏ كردند و در جهت لذّات و شهوات گام بر مى ‏داشتند.
در اين عبارت امام (ع) لفظ «يسيرون» را، براى سلوك استعاره آورده‏ اند.
3- معروف چيزى بود كه آنها معروف مى‏ دانستند و منكر چيزى بود كه آنها منكر تصوّر مى‏ كردند بدين معنا كه معروف و منكر تابع خواست، و ميل و اراده طبيعى آنها بود. بنا بر اين آنچه طبعشان قبول نمى‏ كرد، منكر بود، هر چند در شريعت معروف بحساب مى ‏آمد و آنچه خواست باطنى آنها مى‏ پسنديد و بدان ميل مى‏ كرد، در ميان آنها معروف شمرده مى ‏شد، هر چند بر طبق شريعت منكر بود با اين كه مى‏ بايست خواست و ميل آنها تابع دستورات شرع باشد، هر چه را دين معروف مى ‏داند، معروف و آنچه را منكر مى‏ داند، منكر بدانند.
4- در گرفتاريها و مشكلات به خودشان پناه مى ‏برند و در مسائل مبهم و غير معلوم به رأى خود تكيه مى‏ كنند اين بيان حضرت كنايه از اين است، كه در تمام امور دشوار و دستورات و احكام شرعى، پيرو هواى نفس هستند و به قوانين شرعى اعتنايى ندارند و در نتيجه به خواسته ‏هاى نفس امّاره كه جز ببدى‏ حكم نمى‏ كند، عمل مى‏ كنند با وجودى كه هواى نفس سرچشمه مخالفت با شريعت و پيشوايان بر حقى است كه در فراگرفتن احكام و دستورات دين بايد به آنها مراجعه كرد. ولى بر خلاف حقيقت هر كسى خود را پيشوا مى‏ داند و درك خود را، ملاك حق قرار مى‏ دهد، هر چيزى را كه هواى نفسش صلاح بداند بكار مى‏ بندد و به رأى خود عمل مى‏ كند. گويا انديشه‏ اش، محكم‏ترين وسيله ‏اى است كه هر كس بدان چنگ زند، هرگز گمراه نمى‏ شود، و در بردارنده اسباب استوارى است كه انسان را از خطا باز مى‏ دارد بدين معنى كه دستورات عقل فرامين آشكار و ادلّه‏اى واضح‏اند كه اشتباهى در آنها نيست.

پيش از اين معناى «حكم» دانسته شد، و لفظ «عرا» «ثقات» از بندهاى استوار و قابل اعتماد استعاره آمده است و جهت استعاره قبلا ذكر گرديد.

ترجمه‏ شرح ‏نهج ‏البلاغه(ابن ‏ميثم بحرانی)، ج 2 ، صفحه‏ ى 651-643

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

دکمه بازگشت به بالا
-+=