(خطبه166صبحی صالح)
و من خطبة له ( عليه السلام ) الحث على التآلف
بخش اول
لِيَتَأَسَّ صَغِيرُكُمْ بِكَبِيرِكُمْ- وَ لْيَرْأَفْ كَبِيرُكُمْ بِصَغِيرِكُمْ- وَ لَا تَكُونُوا كَجُفَاةِ الْجَاهِلِيَّةِ- لَا فِي الدِّينِ يَتَفَقَّهُونَ وَ لَا عَنِ اللَّهِ يَعْقِلُونَ- كَقَيْضِ بَيْضٍ فِي أَدَاحٍ- يَكُونُ كَسْرُهَا وِزْراً وَ يُخْرِجُ حِضَانُهَا شَرّاً
لغات
قيض البيض: شكستن تخم است، قضت البيضة يعنى تخم را شكستم
أداح: جمع أدحىّ بر وزن افعول و مصدر آن دحو است و آن جايى است كه شتر مرغ در آن جوجه مىگذارد.
انقاضت: بىآن كه آن را بشكنند شكافته شد.
تقيّضت: بر اثر شكافتگى شكسته شد
ترجمه
از سخنان آن حضرت عليه السّلام است:
«بايد كوچك شما به بزرگ شما اقتدا كند، و بزرگ شما به كوچك شما مهربان باشد، شما مانند ستم پيشگان جاهليّت نباشيد كه نه در دين آگاهى به دست مىآوردند، و نه در شناختن خداوند مىانديشيدند، همچون تخم پرندگان در آشيانه شتر مرغ بودند كه شكستن آن گناه است، و (چون ممكن است تخم مار باشد) جوجه آن مايه شرّ و فساد.»
شرح
امير مؤمنان (ع) در اين سخنان دستور مىدهد كه كوچك آنان به بزرگشان تأسّى كند، زيرا بزرگترها از آزمودگى و زيركى و عاقبت انديشى بيشترى برخوردارند و به اين كه نمونه و سرمشق باشند سزاوارترند، همچنين به بزرگسالان سفارش مىكند كه به خردسالان و كوچكترهاى خود مهربان باشند، زيرا به كوچكترها گمان ضعف مىرود و در معرض اين احتمالند و شايسته نوازش و مهربانىاند، و به سبب كم تجربگى در كارها معذور مىباشند، اين كه امام (ع) نخست به كوچكترها فرمان مىدهد كه از بزرگترها پيروى كنند چون آنها به تأديب و آموزش نيازمندترند، و هدف از به كار بستن اين دستورها انتظام امور، و ايجاد دوستى و همبستگى ميان آنهاست، پس از اين آنان را منع مىكند از اين كه همانند جفاكاران و ستم پيشگان دوران جاهليّت باشند كه نه در صدد آموختن و فهميدن دين بودند و نه اوامر الهى را درك مىكردند، و درست به تخم افعى در لانه خود شبيه بودند، كه اگر كسى آن را بشكند بدين سبب كه اين جانور را آزار داده و يا بنا بر آنچه گفته شده به گمان اين كه تخم حيوان ديگرى مثلا مرغ سنگخواره باشد گناه كرده است و اگر آن را رها كند و نشكند نگهدارى آن شر و فسادى بر پا مىكند، زيرا اژدهايى كشنده از آن بيرون خواهد آمد، اينان هم اگر شبيه همان ستمگران دوران جاهليّت باشند همين وضع را دارند، زيرا آزار و اهانت آنها از نظر حفظ حرمت اسلام ظاهرى آنان روا نيست، و اگر بدين حال رها و به دست نادانى و نابخردى خود سپرده شوند، شيطانهايى به بار خواهند آمد. و توفيق از خداوند است.
بخشى از اين خطبه است:
افْتَرَقُوا بَعْدَ أُلْفَتِهِمْ وَ تَشَتَّتُوا عَنْ أَصْلِهِمْ- فَمِنْهُمْ آخِذٌ بِغُصْنٍ أَيْنَمَا مَالَ مَالَ مَعَهُ- عَلَى أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيَجْمَعُهُمْ لِشَرِّ يَوْمٍ لِبَنِي أُمَيَّةَ- كَمَا تَجْتَمِعُ قَزَعُ الْخَرِيفِ- يُؤَلِّفُ اللَّهُ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَجْمَعُهُمْ رُكَاماً كَرُكَامِ السَّحَابِ- ثُمَّ يَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمْ أَبْوَاباً- يَسِيلُونَ مِنْ مُسْتَثَارِهِمْ كَسَيْلِ الْجَنَّتَيْنِ- حَيْثُ لَمْ تَسْلَمْ عَلَيْهِ قَارَةٌ- وَ لَمْ تَثْبُتْ عَلَيْهِ أَكَمَةٌ- وَ لَمْ يَرُدَّ سَنَنَهُ رَصُّ طَوْدٍ وَ لَا حِدَابُ أَرْضٍ- يُذَعْذِعُهُمُ اللَّهُ فِي بُطُونِ أَوْدِيَتِهِ- ثُمَّ يَسْلُكُهُمْ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ- يَأْخُذُ بِهِمْ مِنْ قَوْمٍ حُقُوقَ قَوْمٍ- وَ يُمَكِّنُ لِقَوْمٍ فِي دِيَارِ قَوْمٍ- وَ ايْمُ اللَّهِ لَيَذُوبَنَّ مَا فِي أَيْدِيهِمْ بَعْدَ الْعُلُوِّ وَ التَّمْكِينِ- كَمَا تَذُوبُ الْأَلْيَةُ عَلَى النَّارِ أَيُّهَا النَّاسُ لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ- وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِينِ الْبَاطِلِ- لَمْ يَطْمَعْ فِيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ- وَ لَمْ يَقْوَ مَنْ قَوِيَ عَلَيْكُمْ- لَكِنَّكُمْ تِهْتُمْ مَتَاهَ بَنِي إِسْرَائِيلَ- وَ لَعَمْرِي لَيُضَعَّفَنَّ لَكُمُ التِّيهُ مِنْ بَعْدِي أَضْعَافاً- بِمَا خَلَّفْتُمُ الْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ- وَ قَطَعْتُمُ الْأَدْنَى وَ وَصَلْتُمُ الْأَبْعَدَ- وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِنِ اتَّبَعْتُمُ الدَّاعِيَ لَكُمْ- سَلَكَ بِكُمْ مِنْهَاجَ الرَّسُولِ وَ كُفِيتُمْ مَئُونَةَ الِاعْتِسَافِ- وَ نَبَذْتُمُ الثِّقْلَ الْفَادِحَ عَنِ الْأَعْنَاقِ
لغات
قزع: پاره ابرهاى پراكنده
قارّة: قرارگاه
حداب: جمع حدب، زمين بلند
تهنوا: سست مىشويد،
توهين الباطل: خوار گردانيدن باطل
فادح: سنگين
مستثارهم: جاى جوش و خروش ابرها
أكمة: تپّه
ذعذعة: با هر دو ذال نقطهدار، پراكندن
ترجمه
«پس از انس و همدمى از يكديگر جدا گشتند، و از اصل و ريشه خود دور و پراكنده شدند، برخى به شاخهاى آويختند و به هر سو كه مايل گشت مايل شدند، تا اين كه خداوند آنان را براى بدترين روزى كه بنى اميّه در پيش دارند مانند ابر پاييزى گرد خواهد آورد، و مانند ابرهاى به هم پيوسته و انبوه ميان آنان سازش و همبستگى برقرار مىسازد، سپس درهايى بر روى آنها مىگشايد، و از جايى كه برانگيخته مىشوند مانند سيل ميان دو باغ (شهر مآرب) سرازير مىشوند آن چنان كه هيچ پشته و تپّهاى به حال خود بر جاى نمىماند، و اين سيل را استوارى و پا برجايى كوه و بلنداى زمين از راه خود بر نمىگرداند، خداوند آنان را در درون درّهها پراكنده، و سپس مانند چشمه- سارها در زمين روان مىسازد، و به وسيله آنها حقوق گروهى را از گروه ديگر باز مىستاند و مردمانى را در جاى مردمان ديگر مىنشاند، به خدا سوگند آنها پس از برترى و قدرتمندى مانند دنبه كه بر روى آتش آب مىشود گداخته و نابود خواهند شد.
اى مردم اگر در يارى حقّ از كمك به يكديگر دست باز نمىداشتيد، و در پست كردن و زبون ساختن باطل سستى نمىكرديد، كسى كه همپايه شما نيست بر شما طمع نمىكرد، و آن كه در برابر شما قوّت يافته بر شما توان و نيرو نمىيافت، ليكن شما مانند قوم بنى اسرائيل سرگردان شديد، و به جان خودم سوگند پس از من سرگردانى شما چند برابر خواهد شد، زيرا شما حقّ را رها و به پشت سر انداختيد، و از كسى كه نزديكتر است بريديد و به دورترين پيوستيد و بدانيد اگر از رهنماى خود پيروى مىكرديد شما را به راه پيامبر خدا (ص) مىبرد، و از رنج بيراهه روى آسوده مىگشتيد و اين بار گران دشواريها را از دوش خود به دور مىانداختيد.»
شرح
در اين بخش از خطبه روى سخن امير مؤمنان (ع) با اصحاب و يارانش مىباشد، مراد از اصل در عبارت و تشتّتوا عن أصلهم خود آن حضرت عليه السّلام است، و جدايى آنها پس از انس و الفت، كنارهگيرى آنها از جمعيّت آن بزرگوار و پيوستن آنها به خوارج و جز آنهاست.
فرموده است: فمنهم آخذ بغصن.
يعنى برخى از اين يارانش به كسى كه پس از او از خاندان پيامبر گرامى (ص) جانشين او خواهد شد تمسّك خواهند جست و به راه او خواهند رفت مانند شيعيان، و اين كه برخى ديگر به راه ديگر خواهند رفت گفته نشده و در تقدير است به سبب اين است كه با بيان حال دسته نخست، به ذكر احوال دسته دوم نيازى نبوده است.
فرموده است: على أنّ اللّه سيجمعهم.
يعنى كسانى كه بر اعتقاد خود نسبت به ما پايدار بوده، و در بدترين سرنوشتى كه بنى اميّه در پيش دارد شركت نداشته باشند خداوند آنان را به دور هم گرد خواهد آورد، گرد آمدن اين گروه و پيوستن آنها را به يكديگر به پارههاى ابر پراكنده در پاييز تشبيه فرموده است كه به هم پيوسته و انبوه و متراكم مىگردد، و مناسبت اين تشبيه، اجتماع اين گروه پس از جدايى و پراكندگى آنهاست، مراد از درهايى كه خداوند به روى آنان باز مىكند يا عبارت از نوع آراء و اعتقادهايى است كه موجب غلبه و بر انگيختن آنها به گردهمايى و اجتماع آنها شده، و يا اسباب و انگيزههايى اعمّ از اينهاست مانند ديگر عواملى كه موجب چيرگى و غلبه است از قبيل هميارى يكديگر و ايثار در جان و مال و مانند اينها.
امام (ع) براى قيام و خروج اين جمعيّت، واژه سيل را استعاره فرموده، و جنبش آنها را به سيل عرم كه موجب نابودى دو باغستانى كه اين سيل از ميان آنها گذشته و سدّ مآرب را ويران ساخته تشبيه فرموده است، و اين دو باغستان در شهر سبا (در يمن) بوده و قرآن كريم از آن خبر داده كه «فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ«»» وجه مناسبت در اين تشبيه قيام و خروج شديد اينها و ويرانى و تباهى است كه به وسيله آنان به وجود مىآيد همانند سيل كه زمينهاى بلند هم از آسيب آن مصون نمىماند، و كوههاى استوار آن را از راه و جريان خود باز نمىگرداند، يعنى رويدادى سخت فراگير است.
پس از اين فرموده است: يذعذعهم اللّه في بطون أوديته، ثمّ يسلكهم ينابيع فى الأرض.
جمله دوّم از الفاظ قرآن است، و منظور اين است: همان گونه كه خداوند باران را از آسمان فرود آورده، و در لابلاى زمين جا مىدهد، و سپس از دهانه چشمهها سرازير مىگرداند، اين گروه را نيز به همين گونه در دل درّهها و تنگناهاى زمين پراكنده و پنهان ساخته و پس از اين آنان را ظاهر گردانيده به وسيله آنان حقوق از دست رفته گروهى را از گروه ديگر باز مىستاند، و قومى را در سرزمين و ديار قوم ديگر جا داده استيلا مىبخشد، سپس سوگند ياد مىكند كه آنچه بنى اميّه دارند همچون دنبه كه بر روى آتش آب مىشود گداخته مىگردد، وجه مشابهت نابودى و از ميان رفتن آنها مىباشد، مصداق اين وقايع كه امير مؤمنان (ع) از آنها خبر داده، نهضت شيعيان هاشمى و اتّفاق آنها در بر انداختن حكومت بنى اميّه است، و در اين دعوت و قيام كه در اواخر دوران حكومت مروان حمار آخرين فرمانرواى اموى واقع شد آنهايى كه در دوستى على (ع) و خاندان او ثابت قدم بودند و هم غير اينان شركت داشتند.
امام (ع) پس از اين سخنان به نكوهش شنوندگان مىپردازد، و به عواملى كه موجب برانگيختن طمع و چيرگى كسانى بر آنها شده كه از نظر قدرت و منزلت از آنان پستترند اشاره مىفرمايد و منظور آن حضرت معاويه و ياران اوست، و اين عوامل عبارت از خوددارى آنها از يارى حقّ، و ضعف و سستى آنان در زبون گردانيدن باطل است، و اين سخنان را براى سرزنش و توبيخ آنان بيان مىكند، سپس امام (ع) سرگشتگى و حيرتزدگى آنها را به سرگردانى قوم بنى اسرائيل تشبيه مىكند، و آنچه سبب اين شباهت است، سستى و خوارى و زبونى اينهاست همان گونه كه بنى اسرائيل به سبب نافرمانى و خوددارى از اجراى اوامر الهى، خداوند آنها را در وادى سرگردانى گرفتار، و به خوارى و زبونى دچار ساخت، پس از اين آنان را از فرجام اين سستى و سر انجام خوددارى آنان از يارى يكديگر خبر داده و هشدار مىدهد كه ادامه اين روش مايه مزيد حيرت، و پس از درگذشت آن حضرت موجب پراكندگى و روگردانيدن آنان از حقّ، و بريدن از آن بزرگوار است با همه خويشى و پيوستگى كه با پيامبر خدا (ص) دارد، و باعث پيوستن به معاويه و جز اوست با همه دورى نسبتى كه معاويه را با پيامبر (ص) است. سپس آن حضرت به ارشاد شنوندگان و جلب آنان براى پيروى و فرمانبردارى از خود پرداخته و فرموده است: اگر دعوت كننده را فرمانبردار باشيد و مراد او از دعوت كننده خود آن حضرت است، شما را به شيوه و طريقه پيامبر گرامى (ص) سوق داده و به آن راه، خواهد برد، و از رنج گمراهى و سرگشتگى رهايى خواهيد يافت، و بار گناهان آخرت را از دوش خود بر خواهيد داشت، گناهانى كه بسيار سنگين است، شايد مراد آن حضرت از بار سنگين، گرفتاريهاى همين اوقات و رويدادهاى دشوارى باشد كه به سبب سرپيچى و نافرمانى مردم از اوامر آن حضرت به آنها رو آورده بود. و توفيق از خداوند است.
ترجمه شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحرانی ج 3