خطبه ها خطبه شماره ۶۰-۶۱ (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

متن خطبه شصتم

لما قتل الخوارج فقیل له : یا امیر المؤمنین ، هلک القوم بأجمعهم ۱ کلاّ و اللّه ۲ ، إنّهم نطف فی أصلاب الرّجال ۳ ، و قرارات النّساء ۴ ، کلّما نجم منهم قرن قطع ۵ ، حتّى یکون آخرهم لصوصا سلاّبین ۶ .

ترجمه خطبه شصتم

هنگامیکه همه خوارج کشته شدند ، بآنحضرت گفته شد که یا امیر المؤمنین ، همه خوارج کشته شدند ۱ ( فرمود : نه هرگز ، سوگند بخدا ۲ از آنان نطفه هائى در پشت مردان ۳ و ارحام زنان وجود دارند ۴ هر موقعى که از آنان شاخى بروز کرد ، بریده میشود ۵ تا اینکه آخرین افراد آنان دزدانى لخت کننده مردم میشوند ۶ .

تفسیر عمومى این جملات در مباحث قبلى انجام گرفته است ، مراجعه شود . 

متن خطبه شصت و یکم

لا تقاتلوا الخوارج بعدی ۱ ، فلیس من طلب الحقّ فأخطأه ۲ ، کمن طلب الباطل فأدرکه ۳ .

قال الشریف : یعنی معاویه و أصحابه ۴ .

ترجمه خطبه شصت و یکم

( پس از من با خوارج نجنگید ، ۱ زیرا کسى که حق را بجوید و به خطا رود ۲ مانند کسى نیست که خطا را بجوید و آنرا دریابد ۳ ) 

تفسیر عمومى خطبه شصت و یکم

۱ لا تقاتلوا الخوارج بعدى . . . ( پس از من با خوارج نجنگید . . . )

با نیت حق در باطل افتادن غیر از افتادن در باطل با نیت باطل است

در این جملات امیر المؤمنین علیه السلام مردم را از جنگ با خوارج پس از خود نهى فرموده است . علت این نهى را چنین بیان میدارد که کسى که حق را بجوید و به خطا رود ، مانند کسى نیست که خطا را بجوید و آنرا دریابد .

معناى علت اینست که خوارج با نیت حق و بعنوان حق جوئى ، به عقاید باطل و رفتار غلط دچار شده اند و اینگونه خطا و غلط غیر از آنست که با نیت خطا و تبهکارى و قدرت پرستى و خودخواهى رفتار و عقایدى را براى خود اتخاذ نمایند ، مانند معاویه و دیگر سران بنى امیه که مقصودى جز کامجوئى و نژاد پرستى و خودخواهى و تعصب جاهلى نداشته اند . این تفسیر را ابن ابى الحدید و مرحوم علامه مجلسى و شارحان بعدى نهج البلاغه پذیرفته اند .

سپس ابن ابى الحدید به مدعاى خود چنین استدلال میکند : « مراد امیر المؤمنین ( ع ) اینست که خوارج بجهت اشتباهى که به مغزشان رفته بود ، گمراه شده اند ، آنان حق را طلب میکردند و تا حدودى ملتزم به دین بودند و از عقیده اى که بآن گرویده بودند ، دفاع مینمودند ، اگر چه در آن عقیده به خطا رفته بودند .

و اما معاویه ، اصلا در جستجوى حق نبود و او بر مبناى باطلى حرکت میکرد که از روى اعتقادى که در آن اشتباه کرده باشد ، نبود و نمیتوانست از آن عقیده حمایت و دفاع نماید .تمامى حالات معاویه دلیل بر باطل بودن همه رفتار او بود ، زیرا معاویه اهل دین نبود و عبادتى از او دیده نشده و حالات نیکوئى از او ثابت نگشته است .

او در صرف بیت المال در اغراض شخصى و آماده کردن زمینه سلطه و اقتدار براى خود بى پروا و اسرافگر بود ، همه این کامجوئیها و بى باکى ها دلالت به دورى او از عدالت و اصرار او به باطل مینمود و چون وضع معاویه چنین بود ، براى مسلمانان جایز نبود که او را در سلطه جوئیهایش یارى کنند و خوارج هر چند که اهل ضلالت بودند ، بهتر از معاویه بودند ، زیرا آنان نهى از منکر میکردند و خروج بر پیشوایان جور و ستم را واجب میدیدند . » [شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج ۵ ص ۷۸] لذا با معاویه براى همین تبهکاریهایش مى جنگیدند . ابو العباس مبرد میگوید :

« از جمله خوارجى که پس از شهادت امیر المؤمنین ( ع ) بر معاویه خروج کردند حوثره اسدى و حابس طائى بودند که با جمعیت خودشان خروج کردند و به محلى از نخیله رفتند ، در آنموقع معاویه در کوفه بود که در سال جماعت ( عام الجماعه ) بآنجا وارد شده بود . سپس امام حسن از کوفه خارج شد و رهسپار مدینه گشت ، معاویه به امام حسن ( ع ) مینویسد : که جنگ با خوارج را بپذیرد و فرماندهى لشگر را به عهده بگیرد .

پاسخ امام حسن ( ع ) به معاویه چنین بوده است : سوگند بخدا ، من براى جلوگیرى از خون مسلمانان از جنگ با تو خوددارى کردم و گمان نمى کردم که براى جنگ با تو قدرت داشته باشم . . . آیا براى دفاع از تو ، با خوارج بجنگم تو براى کشته شدن سزاوارتر از خوارج مى باشى ، و این جواب مطابق سخن پدرش امیر المؤمنین ( ع ) است و مقصود سخن هر دو بزرگوار اینست که خوارج از معاویه معذورتر و گمراهى آنان کمتر از معاویه است و جنگ با معاویه سزاوارتر از خوارج است .[الکامل ابوالعباس مبرد ج ۳ ص ۹۷۸ ] » با نظر به داستان خوارج ( مارقین ) و چگونگى رفتار امیر المؤمنین ( ع ) با آنان و جمله مورد تفسیر و سخن امام حسن علیه السلام در رد پیشنهاد معاویه که آن حضرت با خوارج بجنگد ، این اصل کلى ثابت مى شود که : با نیت حق در باطل افتادن غیر از افتادن در باطل با نیت باطل است .

کسانیکه با نیت حق در باطل میفتند ، بجهت نیت حق ، با ارزشتر از گروه دیگرند که با نیت باطل در باطل افتاده اند . این داستان یکى از با عظمت ترین دلایل عدالت امیر المؤمنین ( ع ) و روح الهى او است ، زیرا با اینکه خوارج او را تکفیر کردند ولى معاویه آن حضرت را تکفیر نکرده بود ، با اینحال بجهت نیت حقى که خوارج داشتند ، امیر المؤمنین ( ع ) آنانرا به معاویه کثیف و ریاست پرست و حیله گر مقدم میدارد و آنانرا از معاویه و معاویه پرستان با ارزشتر معرفى میفرماید .

از طرف دیگر با اینکه یکى از همین خوارج بنام ابن ملجم امیر المؤمنین را شهید کرد و خود آنحضرت سوء قصد او را درباره خود میدانست با اینحال قضاوت امیر المؤمنین ( ع ) درباره آنان عالیترین قضاوتى است که تاریخ بیاد دارد .

همچنین فرزند بزرگوارش امام حسن ( ع ) با اینکه از خوارج آنهمه تکفیر و اذیت و آزار و کارشکنى درباره پدرش امیر المؤمنین ( ع ) دیده بود و بالاخره حتى شاهد شهادت آنحضرت بدست خوارج بود ، با اینحال آنان را بر معاویه و معاویه پرستان ترجیح داده و تصدى جنگ با خوارج را بسود معاویه که قدرت بزرگى در اختیار داشت نپذیرفت ، این هم قضاوت امام حسن علیه السلام درباره خوارج ( مارقین ) و معاویه و معاویه پرستان ( قاسطین ) .

در صورتیکه کسانى بخواهند با اعتقاد فاسد ولى با نیت حق در اجتماع اخلال کنند ، محکوم بوده و باید از اخلال و افساد آنان جلوگیرى نمود . یعنى اگر کسانى باشند که با اعتقاد فاسد و گمراه کننده ولى با نیت حق ، فساد و اخلال در جامعه راه بیندازند ، بدون تردید باید از فعالیت آنان جلوگیرى کرد ، چنانکه امیر المؤمنین علیه السلام درباره خوارج انجام داده .

نخست آنحضرت آراء و عقاید خوارج را بوسیله ابن عباس و دیگران تحقیق فرمود و نیز خود آنحضرت بطور مستقیم از معتقدات فاسد آنان مطلع گشت ، فرمود : مادامى که خونى نریخته اند و مالى را بغارت نبرده اند و ناموسى را هتک نکرده اند ، کارى با آنان نداشته باشید ، یعنى مادامى که قناعت به اعتقاد فاسد خود دارند و تعدى و تجاوز نمى کنند ، مستحق جنگ و پیکار نیستند .

بهمین جهت بود امیر المؤمنین علیه السلام مدتى جنگ با خوارج را به تأخیر انداخت و در آن مدت بوسیله شخصیت هاى آگاه و مطلع و موثق باحتجاج با آنان پرداخت و هرگز جنگ را با آنان آغاز نکرد ، بلکه خوارج وقتى که شروع به لجاجت نموده و جنگ را آغاز کردند ، حضرت فرمان حمله را صادر فرمود . اینست معناى اینکه « عقیده اشخاص محترم است » نه اینکه هر عقیده اى باید در اجتماع و بدون هیچ قید و شرطى ابراز شود و جامعه را به اضطراب و تشویش و خونریزیها مبتلا بسازد .

در آزادى عقیده اى که جان استوارت میل و دیگر هواداران آزادى از آن دم میزنند ، این مسئله حیاتى را در نظر نمیگیرند که آزادى نباید در راه از بین بردن آزادى دیگران بکار برده شود . یک عقیده فاسد اگر با نیت حق بوجود بیاید مادامى که منکر اصول ثابت و روشنگر واقعیات نبوده باشد و غرض ورزى و لجاجت در کار نباشد و ضررى بحال جامعه نداشته باشد قابل تعقیب نیست .

زیرا بدان جهت که شخص معتقد خود را بر حق مى بیند ، اگر چه در ضلالت و گمراهى است ، نمیتوان او را فقط بدانجهت که معتقد بیک اعتقاد فاسد است از بین برد و حق حیاتش را سلب نمود ، اما مادامى که در صدد تحمیل عقیده فاسد خود بر دیگران برنیاید .

همین دستور را امیر المؤمنین ( ع ) درباره خوارج صادر فرمود که آنان مادامى که در صدد فعالیت هاى مخرب براى پیشبرد عقیده فاسد خود بر نیایند ، جنگ و پیکار با آنان صحیح نیست و البته این وظیفه تعلیم و تربیتى جامعه و اداره کنندگان آن است که با تبلیغ منطقى واقعیات ، معتقدان به عقاید فاسد را ارشاد و راهنمائى کنند . 

شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری  جلد ۱۰

بازدیدها: ۲۲

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.