google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
100-120 ترجمه و شرح فلسفی خطبه ها علامه جعفریشرح و ترجمه خطبه هاعلامه محمد تقی جعفری

خطبه ها خطبه شماره ۱۱7 (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

117 و من كلام له عليه السلام

يوبخ البخلاء بالمال و النفس 1 فلا أموال بذلتموها للّذي رزقها 2 ، و لا أنفس خاطرتم بها للّذي خلقها 3 . تكرمون باللّه على عباده 4 ، و لا تكرمون اللّه في عباده 5 فاعتبروا بنزولكم منازل من كان قبلكم 6 ، و انقطاعكم عن أوصل إخوانكم 7

ترجمه خطبه صد و هفدهم

امير المؤمنين عليه السلام در اين خطبه كسانى را كه به مال و جان بخل مى‏ورزند توبيخ مى‏نمايد 1 شما مردم [ نابكار ] نه مالى را در راه خداوندى كه آنرا بشما عطا فرموده است ، بخشيديد 2 و نه جان خود را در راه خالق آن به مخاطره‏ها انداختيد . 3 بوسيله نعمت‏هائى كه خداوند بشما داده است به بندگان او ، اظهار شرف و حيثيت مى‏كنيد 4 در صورتيكه خدا را در ميان بندگانش اكرام و اطاعت نمى‏كنيد 5 عبرت بگيريد از اينكه در منزلگاه‏هاى اقوام و ملل پيش از خود فرود آمده و منزل كرده‏ايد 6 و عبرت بگيريد از اينكه از نزديكترين برادران خود منقطع خواهيد گشت 7 .

تفسير عمومى خطبه صد و هفدهم

1 ، 7

به ادعاى محض قناعت نكنيد

به ادعا قناعت كرده‏ ايد و فقط تظاهر مى‏كنيد شگفت آورتر اينكه به آگاهى‏هاى خود از واقعيات بسنده نموده و به لذت آن آگاهى‏ها كفايت كرده و عمل نمى‏كنيد .

يقينا همه شما مى‏دانيد كه صرف مال در راه خدا چه عظمتى دارد . آيات قرآن مجيد را درباره انفاق و احسان و دستگيرى از مستمندان را بارها خوانده‏ايد . و همچنين لزوم اين صفات انسانى را با تجاربى كه در عمر خود كرده‏ايد نيز مى‏دانيد و لزوم كوشش و فداكارى در مسير احقاق حق و ابطال باطل و دفاع از حوزه اسلام و ريشه كن كردن فساد را هم بهتر از همه مى‏دانيد . پس كو اراده و تصميم ؟ و كو عمل ؟ شما اگر در راه خدا بذل مال كنيد در حقيقت امانت خداوندى را به بارگاه او بر مى‏گردانيد و اگر در همين راه جانبازى نمائيد ، معامله با خدائى مى‏نماييد كه كالايش همان جان است كه خدا بشما داده است . آياتى كه در قرآن مجيد باين دو معنى ( مال از آن خدا و جان مخلوق خدا است ) دلالت كند ، بسيار فراوان است .

ولى دريغا كه خواندن آن آيات براى احساس لذت از معانى بهجت آور آنها شما را از عمل بآنها كه موجب فوق لذتها است ، باز داشته است شگفتا ، خدا و نعمت‏هاى او را وسيله كرامت و شرف خود ميان مردم قرار مى‏دهيد ولى عظمت و مقام ربوبى خداوندى را در ميان بندگانش بجاى نمى ‏آوريد ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً [ نوح آيه 13] ( چه شده است بر شما كه توجه و اميد و تذكرى به عظمت و وقار خداوندى نداريد . )

اگر بشر خدا را بشناسد و دريابد

عنوان بحث ما اينست كه « اگر بشر خدا را بشناسد و دريابد » نه اينكه خدا را از روى تقليد بخواند و توجهى مبهم به او داشته باشد . براى اينكه مقصود ما روشن شود اين سه بيت زير را مى ‏آوريم :

خدا خوان تا خدادان فرق دارد
كه حيوان تا به انسان فرق دارد

بدينسان از خدادان تا خداياب
ز انسان تا به سبحان فرق دارد

محقق را مقلد كى توان گفت
كه دانا تا به نادان فرق دارد

آيا اين آرزو براى ابد در دل خدا شناسان و خدا يافتگان واقعى خواهد ماند ؟

آيا روزى فرا نخواهد رسيد كه انسانهاى آگاه و خردمند چونان حكيم و عارف حقيقى روى زمين را مانند رصدگاهى ببينند كه به سوى بى‏نهايت نصب شده و انسانها از نقطه‏هاى مختلف اين رصدگاه عظمت و فروغ ربوبى را در مى‏يابند ؟ اين كه چنين روزى فرا خواهد رسيد پيش از بوجود آمدن يك دولت جهانى الهى كه انسانهاى الهى در رأس آن قرار بگيرند و به اضافه تنظيم زندگانى اجتماعى آنان ، حيات معقول و طيبه و مستند به برهان روشن ربوبى آنان را نيز فراهم بياورند ،بسيار بعيد بنظر برسد [ اگر امكان ناپذير نباشد ] بنابراين ، با شرائط و عواملى كه بر بشر امروزى حاكم است ، چنين انتظارى نميرود كه كمال بشرى بحدى برسد كه خدا را بشناسد و دريابد و مطابق اين شناخت و دريافت هم حركت كند .

اما آنچه كه مورد توقع و انتظار است ، اينست كه حد اقل مردم روى زمين بآن حد از سقوط نرسند كه خدا براى آنان يا اصلا مطرح نباشد و يا بعنوان زينت زندگانى طبيعى مطلوب واقع گردد و يا مستند به تقليد از فرهنگ رسوبى نياكان بوده و اين مردم به كلى از شناخت و دريافت حقيقى خدا دور و محروم باشند . حال اين سئوال پيش مى‏آيد كه آيا بشر راميتوان به نعمت عظماى شناخت و دريافت حقيقى خداوندى نائل ساخت ؟

پاسخ اين سئوال قطعا منفى نيست اگر چه وقتى كه پاسخ مثبت بدهيم حتما بايد توضيحى در كميت و كيفيت اين پاسخ مثبت داشته باشيم . اگر زمامداران و سياستمداران دنيا موافقت كنند كه خدا شناسى بطور جدى در مسائل تعليم و تربيتى گنجانده شود و باضافه تعليمات و تربيتهاى مفيد درباره موضوع مزبور ، اصول اخلاق والاى انسانى كه مورد قبول همه اديان الهى و انسانشناسان است در عمل وارد ميدان زندگى بشر گردد نه تنها مشكلات و دردهاى بيدرمان بشر حل و چاره‏جوئى ميشود ،بلكه آن اندازه از مردم موفق به خدا شناسى و خدايابى مى‏گردند كه تاريخ بسيار پر سرو صدا و بى‏اساس انسانى را از ورشكست شدن نجات بدهد . اينست نتيجه قضيه مشروطى كه عنوان بحث ما در اين مورد است .

بنابراين ، قضيه باين صورت در مى‏آيد كه « اگر بشر خدا را بشناسد و دريابد با تغييرى كه در زندگانى او بوجود مى‏آيد ،خود را و تاريخش را از شكست نجات ميدهد . » البته همه ما مى‏دانيم كه شكست تاريخ بشرى را از ديدگاه آرمانهاى والاى انسانى ، هرگز براى هابس‏ها و چنگيزها و ماكياولى‏ها نميتوان قابل درك ساخت ،زيرا براى اينگونه اشخاص ، تاريخ يعنى خود طبيعى حيوانى آنان آرمانهاى والاى انسانى يعنى خواسته‏هاى آنان كمال و رشد ، يعنى پيروزى مطلق آنان در ميدان تنازع در بقاء .

سپس امير المؤمنين عليه السلام دستور به عبرت گيرى از جانشين شدن مردم زنده بجاى گذشتگان و از بريده شدن از نزديكترين برادران مى‏فرمايد . و اين اصل در مواردى از مجلدات پيشين بحث شده است .

شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری  جلد ۲۱

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
-+=