اخبار غيبى امير المؤمنين عليه السّلام
ابن ابى الحديد چنين مىگويد : « فصل في ذكر أمور غيبيّة أخبر بها الإمام ثمّ تحقّقت » فصلى است در ذكر امورى غيبى كه امام به آنها خبر داده و سپس آنها تحقّق يافتهاند . بدان كه امير المؤمنين عليه السّلام در اين فصل سوگند بخدائى ياد كرده است كه جانش در دست او است ، باينكه آنان ( مردم ) از هيچ حادثهاى ما بين موقعيّت خودشان در آن زمان تا روز قيامت نخواهند پرسيد مگر اينكه امير المؤمنين عليه السّلام بآنان درباره آن حادثه خبر خواهد داد و درباره طائفهاى كه بوسيله آن صد نفر هدايت خواهد گشت و صد نفر به ضلالت خواهد افتاد و درباره دعوت كنندگان و فرماندهان و رانندگان و جايگاههاى فرود آمدن مركبهاى آنان و همچنين درباره كسى از آنان كه كشته خواهد شدو كسى كه با مرگ طبيعى خود خواهد مرد .
اين ادّعا از آن حضرت ادّعاى خدائى و ادّعاى نبوّت نيست ، بلكه آن حضرت مىفرمود : از حضرت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله علم آن اخبار را دريافت نموده است . و ما اخبار غيبى امير المؤمنين عليه السّلام را امتحان ( تتبّع ) كرديم و آنها را موافق واقع ديديم و از اين راه بصدق ادّعاى مذكور از آن حضرت استدلال نموديم . از آنجمله :
1 خبر درباره ضربتى كه بر سر مباركش اصابت خواهد كرد و خون سرش ريش مباركش را خضاب خواهد كرد .
2 خبر درباره قتل امام حسين عليه السّلام .
3 اخبارى درباره كربلا و حادثهاى كه در آن روى خواهد داد ، در موقع عبور از آنجا بطرف صفّين .
4 خبر درباره ملك ( سلطنت ) معاويه بعد از وفات خود .
5 خبرى در توصيف معاويه و دستور او به سبّ امير المؤمنين عليه السّلام .
6 خبر درباره حجّاج بن يوسف .
7 . خبر درباره يوسف بن عمر .
8 . خبر درباره مارقين امر خوارج در نهروان .
9 اخبار درباره كشته شدههاى خوارج و آنان كه به دار كشيده خواهند شد .
10 اخبار درباره ناكثين ( طلحه و زبير ) و پيروانشان كه جنگ جمل را براه انداختند .
11 اخبار درباره قاسطين ( معاويه و عمرو بن عاص ) و دارو دسته آن دو .
12 خبر درباره شماره سپاهى كه از كوفه به آنحضرت وارد شدند در آنهنگام كه آن حضرت آماده حركت به بصره براى جنگ با اصحاب جمل گشته بود .
13خبر درباره عبد اللّه بن زبير : « چيزى را مىخواهد كه به آن نخواهد رسيد .او طناب [ دام ] دين را براى شكار دنيا مىگستراند .[ در اين جملات در توصيف عبد اللّه بن زبير خبّ ضبّ يروم أمرا و لا يدركه و هو بعد مصلوب قريش آمده است :( حيله گر و كينه توز ) امرى را مىخواهد و آن را در نخواهد يافت . او به اضافه اينكه به دار كشيده شده قريش است . )
14 خبر درباره هلاكت و غرق شدن بصره در آب .
15 خبر درباره هلاكت بصره بار ديگر بوسيله صاحب زنج كه خود را علىّ بن محمّد بن احمد بن عيسى بن زيد ناميده است .
16 اخبار درباره ظهور پرچمهاى سياه از طرف خراسان و تصريح فرمودن ايشان به قومى از اهالى آن كه بنى رزيق معروف بودند و آنان آل مصعب بودند كه از جمله آنان طاهر بن الحسين و فرزندش و اسحاق بن ابراهيم مىباشند كه آنان و گذشتگانشان از دعوت كنندگان به دولت عبّاسى بودهاند .
17 اخبار درباره ظهور پيشوايانى از فرزندانش در طبرستان مانند النّاصر و الدّاعى [حسن بن علىّ النّاصر و حسن بن زيد ملقّب به داعى ] و غير از آنها كه در بعضى از سخنانشان فرمودهاند : و إنّ لآل محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بالطّالقان لكنزا سيظهره اللّه إذا شاء دعائه حقّ حتّى يقوم بإذن اللّه فيدعو إلى دين اللّه ( و قطعا براى آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در طالقان خزانهاى است كه خداوند آنرا اگر بخواهد ظاهر مىسازد ، دعاى او [ دعوت او ] حقّ است تا اينكه با اذن خداوندى قيام مىكند و به دين خداوندى دعوت مينمايد . )
18 خبر درباره كشته شدن نفس زكيّه در مدينه [محمّد بن عبد اللّه المحض ] و اينكه در نزد سنگهاى زيت كشته مىشود .
19خبر درباره برادر نفس زكيّه ( ابراهيم ) كه در باب حمزة كشته مىشود : « يقتل بعد أن يظهر و يقهر بعد أن يقهر » ( كشته مىشود پس از آنكه ظهور كند و مغلوب مىشود پس از آنكه غلبه مىكند . )
20خبر در سبب قتل ابراهيم كه فرموده است : يأتيه سهم غرب ( تيرى به او اصابت مىكند كه تيراندازش معلوم نمىشود . )يكون فيه منيّته فيابؤسا للرّامي شلّت يده و وهن عضده ( مرگ ابراهيم در آن تير خواهد بود ، اى بدا بحال تيرانداز ، دستش شل و بازويش سست باد . )
21 خبر او درباره كشته شدگان وج ( وج به طائف گفته شده است كه آخرين جهاد پيامبر در آنجا روى داده است ) و اين كلمه قطعا غلط است بلكه فخ است كه فرمودند بهترين مردم روى زمين بودند .
22 اخبار او درباره مملكت علوى در غرب و تصريح او بنام كتامه و آنان كسانى بودند كه ابو عبد اللّه الدّاعى معلم را يارى كردند .
23 خبر درباره ابو عبد اللّه المهدى كه اوّلين شخص از آنان بوده است سپس صاحب قيروان چشم پوش و خوش رنگ [ يا كسى كه از چشمش آب بيايد ] داراى نسب ناب برگزيده از نسل كسيكه درباره او بداء واقع شد و درعباء خوابيده شد . و عبيد اللّه المهدى سفيد رنگى بود مايل به سرخى و فربه و داراى عضلات نرم بود و مقصود از ذو البداء اسماعيل بن جعفر بن محمّد عليهما السّلام است و اوست خوابيده شده در رداء زيرا وقتى كه اسماعيل از دنيا رفت پدرش ابو عبد اللّه امام جعفر صادق عليه السّلام او را در عبا پيچيد [ خوابانيد ] و بزرگان شيعه را به او وارد كرد ، تا او را ببينند و بدانند كه او از دنيا رفته است و شبهه از وضع او منتفى گردد .
24 خبر درباره بنىبويه و درباره آنان فرموده است : و از بنو الصّيّاد ديلمان ظهور مىكنند كه اشاره به بنىبويه است ، پدر بزرگ آنان با دستش ماهى شكار مىكرد و با قيمت آن زاد توشه خود و عائلهاش را آماده مينمود و خداوند از فرزندان صلبى ( اصلى ) او سه پادشاه بوجود آورد و نسل آنانرا منتشر ساخت تا جائيكه ملك و سلطنت آنان ضرب المثل شد و همچنين سخن امام درباره آنان كه فرمود : امر آنان گسترش مىيابد تا آنجا كه زوراء ( بغداد ) را مالك مىشوند و خلفاء را از مقامشان بركنار مىكنند . گويندهاى پرسيد يا امير المؤمنين زمان سلطه آنان چه مقدار است ؟ امام فرمود : « صد يا مقدارى كم يا بيش از صد . »
25 خبر درباره مترف بن اجذم از بنى بويه كه در كنار دجله بدست پسر عمويش كشته خواهد شد و او اشاره به عزّ الدّوله بختيار بن معزّ الدوله ابو الحسين است و معزّ الدوله بجهت . . . . . . . دست بريده بود . . . . . . امّا اينكه فرموده است خلفاء را خلع خواهند كرد ، زيرا معزّ الدّوله المستكفى باللّه را بر كنار نمود و بجايش المطيع للّه را نصب كرد و بهاء الدّوله ابو نصر بن عضد الدّوله الطّائع را خلع و القادر را بجاى او نشاند و مدّت ملك آنان همان مقدار بود كه امام عليه السّلام خبر داده بود .
26 خبرى كه به عبد اللّه بن عبّاس درباره انتقال امر زمامدارى به فرزندانش داده بود . « هنگامى كه علىّ بن عبد اللّه متولّد شد ، پدرش او را پيش على عليه السّلام برد ، آن حضرت مقدارى از آب دهانش را در دهان فرزند عبد اللّه وارد كرد و با خرمائى كه آنرا جويده بود ، زير چانه او را بست و به عبد اللّه برگرداند و فرمود : اى پدر ملوك ، بگير اين را ، روايت صحيحه بدين ترتيب بود كه نقل كرديم . اين روايت را ابو العبّاس مبرّد در كتاب الكامل آورده است و آن روايتى كه عدد فرزندان عبد اللّه بن عبّاس را هم متذكّر شده است ،صحيح نيست و چه فراوان است خبرهاى غيبى مانند قضايائى كه گفتيم از امير المؤمنين عليه السّلام كه اگر بخواهيم همه آنها را يادآورى كنيم صفحات فراوانى را بايد براى اين كار اختصاص بدهيم و كتب سير بطور مشروح آنها را در بر دارد . » [شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 7 از ص 47 تا ص 50]
27 اخبار مربوط به موقعيّت و حوادثى كه در انتظار امير المؤمنين عليه السّلام بوده است .
28 اخبار مربوط به آينده كوفه و اينكه حوادث بسيار تندى بسراغ كوفه خواهد آمد .
29 اخبار مربوط به مروان بن الحكم و فرزندانش كه امّت اسلامى روز سرخى از آنان خواهد ديد .
30 اخبار مربوط به بنىاميّه ، مدّتى كوتاه از دنيا بهرهمند مىشوند و سپس همه آنچه را كه بدست آورده بودند از دست مىدهند .
31 خبر مردى گمراه در شام كه عربده خواهد كشيد و پرچمهايش را در حومههاى كوفه نصب خواهد كرد .
32 خبر مغول و اينكه تاخت و تاز و خونريزيها براه خواهند انداخت . 14 ، 21 و لو قد فقد تموني و نزلت بكم كرائه الأمور و حوازب الخطوب لأطرق كثير من السّآئلين و فشل كثير من المسئولين ، و ذلك إذا قلّصت حربكم و شمّرت عن ساق ، و ضاقت الدّنيا عليكم ضيقا ، تستطيلون معه أيّام البلآء عليكم ، حتّى يفتح اللّه لبقيّة الأبرار منكم ( و اگر شما مرا گم كنيد و امور ناگوار و رويدادهاى بسيار سخت بر شما فرود آيد ، كثيرى از سؤال كنندگان سر پايين اندازند و كثيرى از مسئولين شكست بخورند و اين هنگامى است كه جنگ و پيكارى كه شما را در خود فرو برده است ، خود را جمع كند و پوشاك پاهايش را بالا بزند و دنيا بر شما تنگ گردد و روزهاى ابتلاء و آزمايش را كه بر شما مىگذرد بسيار طولانى احساس كنيد ، تا اينكه خداوند متعال براى باقيمانده نيكوكاران شما گشايش [ يا پيروزى ] عنايت فرمايد . )
روزگارى فرا مىرسد كه نه سؤال كنندگان روحيّه سؤال خواهند داشت و نه پاسخ دهندگان قدرت براى پاسخ دادن ، تا عنايت خداوندى بار ديگر فرا رسد
در آنهنگام كه منابع معرفتى روى بزير خاك كشيدند و باقيماندگانشان از تنگى سينههاى مردم و فشار رويدادهاى روزگار در گوشهها خزيدند كه
قرص درخشنده چو پنهان شود
شب پره بازيگر ميدان شود
و شب پرههاى ضدّ خورشيد تاريكى فضا را به مراد خود ديدند و پروازهاى كور خود را شروع كردند ، اشتياق براى وصول به واقعيّتى نيست كه سؤالى درباره آن طرح شود ، مسئولى نيست كه در صدد پاسخ به آن سؤال بر آيد .
در آن هنگام كه حوادث گيج كننده و ناگوار دنيا بر سر قومى تاختن بياورد كه رهبرى واقع بين و واقعخواه و واقعگو و حقّبين و حقّخواه و حقّگو در ميان آنان نباشد ، نه سؤالى در دلها موج خواهد زد و نه پاسخ دهندهاى كه خود را مديون جامعه بداند و خود از حقّ و واقع كاملا مطّلع باشد . براستى آيا امير المؤمنين عليه السّلام با اين جملات با همه تاريخ بشرى صحبت نميكند ؟ آيا اين اصل كلّى در همه جادّهها و طرق اصلى و فرعى تاريخ جريان ندارد ؟ 22 ، 27 إنّ الفتن إذا أقبلت شبّهت ، و إذآ أدبرت نبّهت ، ينكرن مقبلات ، و يعرفن مدبرات ، يحمن حوم الرّياح يصبن بلدا و يخطئن بلدا ( بدانيد هنگامى كه فتنهها روى مىآورند مشتبه مىباشند ( عوامل اشتباه ) و وقتى كه روى بر ميگردانند بيدار مىسازند ، در هنگام آمدن مورد انكار و ناشناسند و در موقع برگشت و روى گردان شدن شناخته مىشوند . فتنهها مانند بادها مىگردند به شهرى ميرسند ( در يك شهر وارد مىشوند و ميوزند و از شهرى بدون اصابت مىگذرند . )
هنگامى كه طلايه هاى فتنه نمودار مى گردند امور را مشتبه مىنمايند ،
و هنگامى كه روي گردان مىشوند بيدار مىكنند .
امير المؤمنين عليه السّلام در اين چند جمله دو اصل بسيار مهمّ و فراگير را در تحرّكات و آشوبهاى فتنهاى گوشزد فرموده است كه با شناخت آن دو اصل مىتوان مقدارى فراوان از معمّاهاى تاريخ را حلّ و فصل نمود . اين دو اصل عبارتند از :
1 فتنه در هنگام شروع ناشناخته و عامل اشتباه است .
2 فتنه در هنگام پايان يافتن و رويگران شدن ، شناخته شده و بيدار كننده است .
اصل اوّل هر فتنهاى كه با دست بشر و با تفكّرات او در جامعه بروز مىكند ، هرگز بعنوان فتنه و علائم و مختصّات فتنه كه همه فهم باشد بروزنمىكند ، يعنى اينطور نيست كه وقتى كه فتنهاى در يك جامعه سر بر مىآورد بقدرى علامتها و مختصّات فتنه بودن آن واضح و روشن است كه همگان ميتوانند بفهمند . زيرا بوجود آورندگان فتنهها آگاهتر و ماهرتر از آنند كه كارى انجام بدهند كه مردم جامعه از نخستين بروز نمودهاى آن ، حالت مقاومت از خود نشان داده و آن را استفراغ كنند . لذا مهمّترين و اساسىترين كارى كه فتنهگران براى گسترش و تعميق كار خود انجام مىدهند چند چيز است :
1 استخدام قيافه هائى كه در جامعه بخوبى و پاكيزگى و اخلاص شناخته شده باشند ، مانند بعضى از افراد خوارج نهروان كه با پيشانى پينه بسته و لبهاى ذاكر و چشمهاى فرو رفته از شب بيداريها و قرآن به بغل وسيلهاى براى بروز فتنه تباه كننده خوارج گشتند . چه خوب گفته آن شاعر زبر دست در باره قاتلين امام حسين عليه السّلام :
جاؤا برأسك يا أبن بنت محمّد
متر مّلا بدمآئه ترميلا
و يكبّرون بأن قتلت و إنّما
قتلوا بك التّكبير و التّهليلا
( اى پسر دختر محمّد صلّى اللّه عليه و آله ( اى حسين ) سر بريده ترا كه با خونش آغشته بود ، آوردند و آنان در موقع آوردن سر مبارك تو تكبير مىگفتند كه تو كشته شدهاى و جز اين نيست كه با قتل تو تكبير ( اللّه اكبر ) و تهليل ( لا إله الاّ اللّه ) را كشتند . )
2 استخدام بهترين شعارها براى مردم آن جامعه ، مثلا اگر فقر مادّى در آن جامعه حكمفرماست ، شعار « ثروت قارون براى همه » اگر خفقان و اسارت و زنجير جبر جامعهاى را در خود فرو برده است ، قطعا شعارش آزادى مطلق است كه ادّعاى آزادى جان استوارت ميل و اگزيستانسياليسم ،سارتر و ياسپر و هايدگر در برابرش نه تنها رنگ باخته ميباشند ، بلكه اصلا رنگى ندارند . اگر نژادپرستى هدف افراد و گروههاى يك جامعه باشد ، شعار نژادپرستى مانند « نژاد آلمان فوق همه » را سر خواهند داد و بهر حال فتنهگران ماهرپيش از آنكه مقتضاى جوّ جامعه را بشناسند بهيچ كارى اقدام نمىكنند . وقتى كه جوّ جامعه را شناختند مىفهمند كه تقاضاى اصلى و تقاضاى فرعى جامعه چيست تا كالاى خود را براى عرضه بآن جامعه با تقاضاى موجود تنظيم نمايند .
3 اگر فتنهگران مردم ژرفنگر و مطّلع بوده باشند ، تا آنجا كه ميتوانند دم از اصول عاليه انسانى و ارزشهاى او مىزنند و چنان فرياد :
وا عدلا ، وا حقّا ، وا آزاديا ، وا پيشرفتا [ ولى چه بايد كرد
راه هموار است و زيرش دامها
قحطى معنا ميان نامها
لفظها و نامها چون دامهاست
لفظ شيرين ريگ آب عمر ماست]
و بطور كلّى چنان فرياد وا انسانا مىزنند كه حتّى بعضى از انسانهاى دانشمند و آگاه و خردمند را هم مىتوانند به اشتباه بيندازند .
4 موقعيّت گذشته جامعه و اصول حقوقى و سياسى و اجتماعى و علمى و هنرى و جهانبينى حاكم در آن را چنان بىامان و مطلق مىكوبند و چنان در آن كوبيده قيافه حقّ بجانب از خود نشان مىدهند كه سادهلوحان را وادار ميكنند كه حتّى درباره بديهىترين اصول و قوانين طبيعى و قرار دادى دوران گذشته به ترديد بيفتند ، مثلا شكّ كنند در اينكه آيا خورشيد دوران گذشته هم مانند امروز روى زمين را روشن مىساخت آيا 2 2 هاى آن دوران ، مانند اين دوران جديد 4 نتيجه مىداد يا 04 517 آيا در دوران گذشته كشاورزان با قراردادى معيّن با كارفرمايان زمين را زراعت ميكردند ، يا با راهنمائى جانوران جنگلى 5 ايجاد اراده و حركت از هر راه و با هر وسيلهاى كه ممكن است ،اگر چه هدف منظور داراى حتّى يكصدم ارزش سپرى كردن آن راه و قربانى كردن وسيله را نداشته باشد .
مسلّم است كه اين امور پنجگانه براى اغلب مردم كه از نگرشهاى عميق و همه جانبه محرومند همه امور جامعه را از تفكّرات اصلى گرفته تا تخيّلات و از عالىترين ارزشها گرفته تا عادىترين پديدهها مورد سؤال قرار داده در ابهام فرو مىبرد .
اصل دوم فتنه در هنگام پايان يافتن و رويگردان شدن ، بيدار ميكند .
براى توضيح اين اصل مجبوريم دو نوع فتنه را بطور مختصر توضيح بدهيم :
نوع يكم فتنههاى گذرا نوع دوم فتنههائى كه در جامعه رسوب مىكنند و عناصر و اصول خود را بعنوان مكتب و عقيده بر جامعه تحميل كنند ، بطوريكه تدريجا همه فرهنگ جامعه را فرا مىگيرند .
دو نوع فتنه مزبور مشتركاتى دارند و تمايزاتى . مشتركان آن دو عبارتند از :
يك امور پنجگانهاى كه در تفسير اصل اوّل متذكّر شديم .
دو انقسام مردم در برابر فتنهها به گروههاى مختلف :
1 ساده لوحانى كه مبناى زندگى و ارادهها و تصميمها و هدفگيرى آنان بر اساس « كشمش و غوره » است [ با يك كشمش گرمشان و با يك غوره سردشان مىشود ] .
2 مردمانى كه تا حدودى از آگاهىهاى مفيد در زندگى برخوردارند و يك كشمش و يك غوره نمىتواند وضع آنان را دگرگون كنند ، ولى باغى از كشمش و يا غوره مىتواند در دگرگون كردن وضع آنان مؤثّر بوده باشد .
3 جمعى ديگر وجود دارند كه بيدارتر و هشيارتر از آنند كه در بروز فتنهها عناصر معرفتى و اختيارى شخصيّت خود را ببازند ، بلكه تا حدود زيادى مىتوانند به تحليل و تركيب قضايائى كه فتنه با خود آورده است بپردازند البتّه اينان در اقلّيّت اسفانگيزند همچنانكه نوابغ در اقليّت اسفانگيزند .
هر دو نوع فتنه پس از نزول يا استقرار براى آگاهان قابل شناخت و آموزنده مىباشند ، زيرا پس از آن كه يك فتنه در معرض زوال قرار گرفت عوامل و انگيزههاى بوجود آمدن خود را آشكار مىسازد و همچنين با شناخت چگونگى قطع علاقه مردم از آنچه كه فتنه آنرا مطلوب نشان مىداد ميتوان حقيقت مطلوبيّت آنرا بخوبى ارزيابى كرد مثلا اگر مشاهده شد كه « با بادى از بين رفت » كشف مىشود كه « با بادى آمده بود » امّا تمايزات دو نوع فتنه ، برخى از آنها بدينقرار است :
1 فتنه هاى گذرا از آنجهت كه به اصل و قانون ثابت مستند نيستند و فقط از حوادث و تحوّلات مىتوانند استفاده كنند ، لذا دير يا زود صحنه جامعه را ترك مىكنند و در موقع ترك جامعه براى عدّهاى قابل توجّه از مردم شناخته مىشوند . در صورتى كه فتنههاى رسوبى از آنجهت كه با مهارت كامل خود را وابسته اصل و قانون ثابت نشان مىدهند ، لذا مىتوانند زمانهائى طولانى مغز و روان مردم جامعه را در اختيار خود بگيرند ، بلكه چنانكه در بالا اشاره كرديم ، ممكن است تدريجا به صورت فرهنگ ثابت جامعه درآيند .
2 شناختن فتنههاى گذرا براى مردمى كه تا حدودى از خرد و آگاهى برخوردارند ، آسانتر است از شناختن فتنههاى رسوبى ، زيرا فتنههاى رسوبى بجهت نمايش وابستگى به اصول و قوانين ثابت انسانى چنانكه اشاره كرديم مىتوانند حتّى هشيارترين انسانها را مبهوت بسازند و چنانكه در مباحث گذشته ديديم : خزيمه با آن خرد و تقوى نخست از پيكار با معاويه امتناع ورزيد ،تا آنگاه كه سپاهيان معاويه عمّار بن ياسر را شهيد كردند و بيادش آمد كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله درباره او فرموده بود : يا عمّار تقتلك الفئة الباغية ( اى عمّار ترا گروهى ستمكار خواهد كشت . ) [ در اين مورد مناسب است كه بياد بياوريم : هنگامى كه عمّار شهيد شد ، شهادت
آن صحابى بزرگ بدست سپاهيان معاويه ، جنجالى بر پا كرد و هر كس از سپاهيان معاويه كه از فرمايش پيامبر درباره عمّار كه در بالا متذكّر شديم مطّلع بود يا آنروز مطّلع گشت ، به اضطراب افتاد اين اضطراب در سپاهيان معاويه شيوع پيدا مىكرد كه جدّ اعلاى ماكياولى ( عمرو بن عاص ) وارد ميدان شد و گفت : بمردم بگوئيد :
عمّار بن ياسر را ما نكشتيم بلكه كسى او را كشته است كه او را به اين ميدان جنگ آورده است و او علىّ بن ابيطالب است نه ما هنگامى كه امير المؤمنين عليه السّلام اين مغالطه ماكياولى گرانه را شنيد ، فرمود : در پاسخ آن خودكامگان ضدّ راستى و حقيقت بگوئيد : بنا بگفته شما ، قاتل حمزة بن عبد المطّلب عليه السّلام خود پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بوده است ، زيرا حمزه را آن حضرت بميدان جنگ آوردهاند تبصره گاهى حيلهگران و مكرپردازان ماكياولى فراموش مىكنند كه در برابر چه كسى قرار گرفتهاند . عمرو بن عاص آنروز فراموش كرده بود كه اين مغالطه بازى را در برابر چه كسى براه مىاندازد كه در همان روز شايعه ، با پاسخ امير المؤمنين عليه السّلام كوس رسوايى ماكياولىگرى عمرو نواخته شد ولى كيست كه از رو برود]
3 فتنههاى رسوبى كه با گذشت زمان در جامعه رسوب مىكنند و چه بسا كه بصورت فرهنگ ثابت جامعه در مىآيند ، ممكن است با بروز شخصيّتهاى بزرگ و با تقوى مورد تصفيه قرار بگيرند ، و امور نامناسب و ناشايست آنها را از واقعيّات و امور شايسته تفكيك نموده و جامعه را از تصفيه مزبور برخوردار بسازند . 28 ، 32 ألا و إنّ أخوف الفتن عندي عليكم فتنة بني أميّة ، فإنّها فتنة عميآء مظلمة :عمّت خطّتها ، و خصّت بليّتها ، و أصاب البلآء من أبصر فيها ، و أخطأ البلآء من عمي عنها ( هشيار باشيد كه خوفناكترين فتنهها براى شما در نظر من فتنه بنى اميّه است زيرا فتنهاى است كور و تاريك و تاريك كننده [ خصلتها ] نقشهاش فراگيرو بلاهايش مخصوص [ پيشوايان دين و انسانهاى با ايمان ] و هر كس كه در آن فتنه بينا باشد بلا بر او فرود آيد و هر كس كه در آن فتنه نابينا باشد بلا او را گم مىكند ( به او نمىرسد ) .
فتنهاى كور كه بينايان در آن در رنج و نابينايان در آن در راحتند .
براى آشنائى مختصر با بنى اميّه مراجعه فرمائيد به مجلّد 11 از صفحه 210 تا 214 البتّه براى توصيف بنى اميّه نه تنها آن چهار صفحه بلكه هزار صفحه كافى نيست ، بنى اميّه در برابر بنىهاشم خود را مجبور به عرض وجود ديده و براى اثبات اينكه « ما هم هستيم » روش متضادّ با روش برگزيدگان بنىهاشم مانند محمّد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و علىّ بن ابيطالب عليه السّلام پيش گرفتند .
ابو سفيان براى اثبات اينكه موجود است جنگها و كشتارها براه مىاندازد تا محمّد صلّى اللّه عليه و آله را از بين ببرد و اثبات كند كه « موجود است » معاويه تمام كوشش و تلاش و سعيش بر اينست كه علىّ بن ابيطالب عليه السّلام را از صفحه روى زمين بزير زمين بكشاند و اسلام را به عربگرايى و قيصر و كسرى بازى مبدّل بسازد تا اثبات كند كه « موجود است » همانگونه كه فرزند دست پروردهاش يزيد بن معاويه با شمشيرى كه پدرش بلند كرد و بمردم گفت بفرزندم يزيد بيعت كنيد ، اثبات كرد كه « موجود است » در برابر چه كسى ؟ در برابر حسين بن علىّ عليهما السّلام . حسين بن على كه بود ؟ او كسى بود كه پيامبر درباره او و برادرش امام حسن مجتبى عليه السّلام فرمود : إمامان قاما أو قعدا ( اين دو فرزند من امامند قيام كنند يا در حال قعود باشند . ) او پسر فاطمه سلام اللّه عليها بود .
او پسر علىّ بن ابيطالب عليه السّلام بود او گوينده نيايش عرفه بود ، او كسى بود كه براى حفظ اسلام از همه موجوديّت خود گذشت كرد . او از عشق الهى چنان سرشار بود كه ميگفت : إلهى رضى بقضآئك و تسليما لأمرك لا معبود سواك يا غياث المستغيثين ( خداى من رضا به قضايت دارم و تسليم امر توام ، معبودى جز تو نيست اى پناه پناهندگان . ) احتياج زيادى به بحث در اين مورد نداريم و در مجلّد 13 از تفسير و نقد و تحليل مثنوى از ص 292 تا 319 درباره بنى اميّه و مخصوصا درباره يزيد و پدر وى و درباره امام حسين عليه السّلام مقدارى بررسى شده است ،
مراجعه فرمائيد . امير المؤمنين عليه السّلام دو مختصّ مهمّ براى فتنه بنى اميّه متذكّر شده اند :مختصّ يكم كور و تاريك و تاريك كننده است ، زيرا دعاوى بنى اميّه به هيچ اصل و قانونى مستند نبود ، آنچه كه براى آنان مطرح بود هوى و خودكامگى و سلطهجوئى بود و چون اين سه موضوع هيچ مبنا و اصلى ندارند ،لذا قطعى است كه فتنهاى كه بر مبناى بىمبنائى بوجود بيايد و ادامه پيدا كند ،كور و تاريك و تاريك كننده خواهد بود .
2 مختصّ دوم فراگير همه مردم جامعه مىباشد ، زيرا اوّلا قدرت را بدست داشتند ، ثانيا از قيافههاى بظاهر حقّ بجانب استفاده مىكردند ثالثا شعارهائى عوامپسند مانند شعار درباره قرآن كه معاويه در روزهاى صفّين با تعليمات عمرو بن عاص براه انداخت ، ولى فقط خواصّ و عظماء بودند كه از فتنه بنى اميّه واقعا در شكنجه و فشار بودند . لذامىفرمايد : عمّت خطّتها و خصّت بليّتها ( نقشه و خصلتش فراگير عموم ولى بلايش مخصوص بود . ) اين بلا و شكنجه و رنج سراغ آگاهان و پاكان انسانهاى آن دوران را كه در رديف اوّلشان ائمّه اطهار و اولياء اللّه بودند ، مىگرفت .
و دو جمله آخرى
( أصاب البلآء من أبصر فيها ، و أخطا البلآء من عمي عنها ) در حقيقت توضيح علّت همان جمله خصّت بليّتها مىباشد زيرا معناى دو جمله چنين است كه هر كس كه در آن فتنه بينا باشد [ و ناشايستى و وقاحتهاى آن را درك كند و بخواهد خود را از آنها دور نمايد ، ] قطعى است كه بلا و مشقّت و محنت و رنج بر سر او تاختن خواهند گرفت و اگر كسى كه چيزى نمىفهمد و در صدد هم نيست كه چيزى از آن فتنه بفهمد و باصطلاح عامّيان توبره يا آخورش را مىخواهد كه سر در آن فرو كند ، نه بلائى خواهد ديد و نه رنجى . 33 ، 45 و أيم اللّه لتجدنّ بني أميّة لكم أرباب سوء بعدي كالنّاب الضّروس :
تعذم بفيها و تخبط بيدها ، و تزبن برجلها ، و تمنع درّها ، لا يزالون بكم حتّى لا يتركوا منكم إلاّ نافعا لهم أو غير ضآئر بهم . و لا يزال بلآؤهم عنكم حتّى لا يكون انتصار أحدكم منهم إلاّ كانتصار العبد من ربّه و الصّاحب من مستصحبه ، ترد عليكم فتنتهم شوهآء مخشيّة ، و قطعا جاهليّة ليس فيها منار هدى و لا علم يرى ( و سوگند بخدا ، پس از من بنى اميّه را مالكان و رؤساى بدى براى خود خواهيد يافت ، مانند شتر بد خلق [ در موقع دوشيدن ] كه با دهانش ( دندانهايش ) زخمى مىكند و با دستش مىزند و با پاهايش دفع مىكند و از دوشيدن شير جلوگيرى مىنمايد . بنى اميّه بهمان وضعى كه گفتم با شما رفتار خواهند كرد تا كسى را از شما نگذارند مگر اينكه سودى براى آنان داشته باشد ، و يا ضررى بآنها نرساند و بلاى آنان از شما زايل نگردد تا موقعى كه پيروزى [ يا انتقام ] يكى از شما از آنان مانند پيروزى بردهاى بر مالكش و تابعى بر متبوعش باشد . فتنه بنى اميّه بطور قبيح و وحشتناك و دسته دسته با وضع جاهليّت بر شما وارد ميگردد ، نه مناره هدايتى در آن وجود دارد و نه نشانهاى كه ديده شود و راهگشا باشد . )
شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری خطبه شماره 93/2 جلد ۱۶