حکمت ها حکمت شماره 191 منهاج ‏الولاية في ‏شرح‏ نهج‏ البلاغة به قلم ملا عبدالباقی صوفی تبریزی (تحقیق وتصحیح حبیب الله عظیمی)

حکمت 191 صبحی صالح

۱۹۱-وَ قَالَ ( علیه ‏السلام )إِنَّمَا الْمَرْءُ فِی الدُّنْیَا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فِیهِ الْمَنَایَا وَ نَهْبٌ تُبَادِرُهُ الْمَصَائِبُ وَ مَعَ کُلِّ جُرْعَهٍ شَرَقٌ وَ فِی کُلِّ أَکْلَهٍ غَصَصٌ وَ لَا یَنَالُ الْعَبْدُ نِعْمَهً إِلَّا بِفِرَاقِ أُخْرَى وَ لَا یَسْتَقْبِلُ یَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا بِفِرَاقِ آخَرَ مِنْ أَجَلِهِ

فَنَحْنُ أَعْوَانُ الْمَنُونِ وَ أَنْفُسُنَا نَصْبُ الْحُتُوفِ فَمِنْ أَیْنَ نَرْجُو الْبَقَاءَ وَ هَذَا اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ لَمْ یَرْفَعَا مِنْ شَیْ‏ءٍ شَرَفاً إِلَّا أَسْرَعَا الْکَرَّهَ فِی هَدْمِ مَا بَنَیَا وَ تَفْرِیقِ مَا جَمَعَا

الباب السابع فی الإعراض عن الدنیا الفانیه و الإقبال على الآخره الباقیه

من کتاب منهاج الولایه فی نهج البلاغه فی الإعراض عن الدنیا الفانیه و الإقبال على الآخره الباقیه

حکمت 191

و من كلامه-  عليه الصّلوة و السّلام- : «إنّما المرء في الدّنيا غرض تنتضل فيه المنايا، و نهب تبادره المصائب،» نيست شخص در دنيا مگر نشانه تيركه تيراندازى مى ‏كنند در او مرگ‏ها، و غارتى ‏اى كه مبادرت مى ‏كنند بر او مصيبتها.

«مع كلّ جرعة شرق، و في كلّ أكلة غصص.» با هر جرعه آبى دردها است، و در هر خوردن لقمه غصّه‏ هاست.

كنّى بالشّرق و الغصص عن شوب لذّات الدنيا بالتكدير و عدم خلوصها.

«و لا ينال العبد نعمة إلّا بفراق اخرى،» و نمى‏ رسد بنده را به نعمتى مگر به فراق نعمتى ديگر.

«و لا يستقبل يوما من عمره إلّا بفراق آخر من أجله.» و استقبال نمى‏ كند روزى را از عمر او مگر به فراق روزى ديگر از مدّت اجل او.

«فنحن أعوان المنون، و أنفسنا نصب الحتوف،» پس ما يارى دهندگان مرگ‏هاييم، نفسهاى ما نصب كرده هلاكها است، به اعتبار آنكه هر حركت كه مى ‏كند و هر نفس كه مى‏ كشد، مقرّب انسان است به اجل او، فكأنّه ساع الى أجله.

«فمن أين نرجو البقاء و هذا اللّيل و النّهار لم يرفعا من شي‏ء شرفا، إلّا أسرع الكرّة في هدم ما بنيا، و تفريق ما جمعا» پس از كجا اميد بقا داريم و اين شب و روز بر نداشتند هيچ چيزى را از روى شرف الّا كه به سرعت بازگشتند در ويران كردن آنچه بنا كرده ‏اند، و جدا كردن آنچه جمع كرده ‏اند كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ مى ‏نگر، و كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ مى ‏شمر.

  دردا و دريغا كه از آن خاست و نشست
خاكى است ترا بر سر و بادى است به دست‏

إنّ شمسكم هذه شمس فرعون و قارون، طلعت على قصورهم ثمّ طلعت على قبورهم.

شيخ احمد غزالى-  رحمه اللّه-گويد: «عش ما شئت فإنّك ميّت» اساس تنبيه است، «و أحبب من أحببت فإنّك مفارقه» قاعده تجريد است، «و اعمل ما شئت فإنّك مجزىّ به» تشديد و تهديد است.

آشوب دل ما همه ز آمد شدن توست
يك سر بر ما باش و بياساى و برستى‏

به هيچ چيز از همه باز ماندن موجب غرامت است، و فانى را بر باقى اختيار كردن مثمر ندامت است. به چه اعتماد اين همه غرور أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ، باشد كه اجل ناگاه كمين برگشايد، و كار ناساخته بى‏زاد بمانى، و هيچ عذر نباشد إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ يقين است، إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ دين است.

منهاج ‏الولاية في‏ شرح ‏نهج‏ البلاغة، ج 2 عبدالباقی صوفی تبریزی ‏ (تحقیق وتصیحیح حبیب الله عظیمی) صفحه 890-892               

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.