وَ لَعَمْرِی مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَانٍ فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ فِرُّوا إِلَى اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ امْضُوا فِی الَّذِی نَهَجَهُ لَکُمْ وَ قُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِکُمْ فَعَلِیٌّ ضَامِنٌ لِفَلْجِکُمْ آجِلًا إِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلًا
لغات
ادهان و مداهنه: مصانعه: ظاهرسازى کردن ایهان: مصدر باب افعال سستى و ضعف نشان دادن.
خابط الغىّ: از باب مفاعله، عدم استقامت هر یک در برابر دیگرى، در این خطبه به معناى پیروى از گمراهى است. معناى حبط را پیش از این بیان کردیم، پایدارى نکردن و به نوعى سازش نمودن را نیز خبط مى گویند.
غىّ: جهل و نادانى نهجه: آشکار گردانید او را عصبه بکم: آن را به شما ربط داد.
فلج: رستگارى، سعادتمندى منحه: عطیه، بخشش، جود
ترجمه
به جان خودم سوگند، در نبرد با کسى که مخالفت حق کند و طریق گمراهى سپرد، نه مداهنه مى کنم و نه سستى. اى بندگان خدا، از خداى بترسید و از خشم خدا، در پناه رحمت خدا بگریزید. و آن راه روشنى را که در پیش پاى شما گشاده است بسپرید و به آنچه شما را بدان مکلف ساخته، قیام کنید که على ضامن پیروزى شماست در آن جهان، هر چند، در این جهان پیروزى حاصل نکنید.
شرح
در این فصل حضرت نظر کسانى را که مى گفتند، آن جناب با مخالفان کنار بیاید و با آنها نجنگد و بنوعى سازش کند چرا که از کارزار با آنها بهتر است، رد مى کند و مى فرماید: لعمرى ما علىّ… و لا ایهان به جان خودم سوگند، سازشکارى با آنان- به این لحاظ که صلاح دیانت در این است- بر من واجب نیست، و آنان نتوانسته اند مرا ضعیف کنند، و در پیکار با آنها، در خود ناتوانى و درماندگى نمى بینم که با آنان کنار بیایم پس چه چیز ایجاب مى کند که بنا به نظر اینان، از مخالفان حق پیروى کنم» استدلال حضرت بر لزوم پیکار با دشمنان، انکار کردن حق و کنار آمدنشان، با ستمگرى و تجاوز بیان شده است. ستمکار بودن آنان تنبّهى است براى شنوندگان و نزدیک ساختن ذهنشان، به معذور بودن آن حضرت به قیام و اقدام بر جنگ و ستیز با آنان زیرا پیکار با کسانى که حق را انکار، و با ستمگر کنار آمده باشند، واجب و لازم است. پس نباید وقوع جنگ را ناپسند شمرد، چنان که نظر صلح طلبان همین بود.
حضرت پس از توضیح این که چرا با ستمگران مى جنگد، سه مطلب را تذکر داده است و به شرح زیر توصیه مى فرماید:
اول آن که، انسانها را به تقوا و پرهیزگارى امر فرموده است.
دوّم مردم را، به پناه بردن از غضب خدا به رحمتش ترغیب کرده است.
سوم وظیفه اجتماع را پیمودن راه روشن عدالت دانسته و فرمان به سلوک این راه داده است.
در صفحات قبل روشن شد که تقوا عبارت از ترسى است، که موجب کناره گیرى انسان از امور منهیّه و منکر مى شود به تعبیر دیگر همان زهد حقیقى را تقوا گویند و حضرت به تقوا و وارستگى امر مى کند.
در توصیه دوّم، مردم را امر به فرار به سوى خداوند کرده اند، فرار به سوى خدا، امر به توجّه و روى آوردن به سوى حق تعالى مى باشد، یعنى برگرداندن چهره نفس و جان به سوى کعبه وجود واجب جانان، که کنایه از دورى جستن از وسوسه هاى نفسانى و پناه بردن به الهامات رحمانى است. باید توجّه داشت که، فرار بندگان به سوى خداوند متعال داراى مراتب و درجاتى است به ترتیب ذیل:
الف: فرار بنده، از بعضى آثار، به بعضى از آثار دیگر خداوند، چنان که از اثر خشم خداوند، به اثر رحمتش پناه بریم. خداوند، تضرّع و زارى مؤمنان را، چنین حکایت کرده است: رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَهَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا…«» از آیه شریفه چنین استفاده مى شود، که مؤمنان، جز خداوند و افعالش چیزى را نمى بینند، بنا بر این از بعضى آثار، به پناه بعضى آثار فرار مى کنند.
ب: معناى دوّم فرار به سوى خدا، این است که بنده، پس از مشاهده افعال خداوند، و مراتب قرب و نزدیکى، و معرفت و شناخت الهى، به سرچشمه افعال، که صفات خداوندى است، دست یابد. بنا بر این، از بعضى صفات، به سوى برخى صفات فرار کرده است. آنچه از حضرت زین العابدین (ع) در دعا نقل شده است به همین معنى است: اللّهم اجعلنى، اسوه من قد انهضته بتجاوزک من مصارع المجرمین، فاصبح طلیق عفوک من اسر سخطک «بار خدایا مرا، براى اشخاصى که توفیق دورى جستن، از جایگاه هلاکت گناهکاران را، داده اى الگو و پیشوا قرار بده آنان که شب را به صبح نابرده، از بند عذاب و خشمت، به آزادى گذشت عفوت رسیدند.» «عفو و سخط» در عبارت دعا دو وصفند. حضرت سجاد (ع)، فرار از خشم و غضب را به وادى عفو و گذشت تعبیر فرموده اند.
ج: معنى سوّم فرار که از دو معنى اوّل دقیقتر است، این است که بنده، از مقام توجه به صفات خداوند، علوّ درجه یابد و متوجّه ذات حق تعالى شود، و به فرموده مولا از مقام صفات به سوى ملاحظه و شهود ذات فرار کند. از باب نمونه خدا در قرآن مى فرماید: وَ عَلَى الثَّلاثَهِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى…«» در دعا آمده است، که به هنگام بپا خاستن براى نماز گفته شود: منک و بک و لک و الیک منک: یعنى وجود و هستى از تو آغاز شده است، و بک: بقا و هستى به تو پا برجاست، لک: صاحب اختیارى جهان با تو است و الیک: رجوع و بازگشت هم، به سوى تو مى باشد. سپس دعا با تأکید بیشتر ادامه مى یابد: لا ملجأ و لا منجا و لا مفرّ منک الّا الیک بار خدایا: پناهگاهى، نجاتى و مفرّى از تو، جز تو نیست.
پس از رسیدن پیامبر «ص» به تمام این مراتب و مراحل، خداوند، به او امرمى فرماید که… وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ.«» و آن حضرت در سجده اش عرض مى کرد: أعوذ بعفوک من عقابک «از عذاب و کیفرت، به عفو و گذشتت پناه مى آورم».
البتّه این سخن کسى مى تواند باشد که، فعل خدا را به عیان و شهود دیده، و از فعلى به فعلى دیگر پناه برده باشد. عفو در دعاى حضرت رسول، صفت عفو کننده است. و گاهى منظور از عفو اثرى است که از عفو و گذشت براى شخص مورد عفو ظاهر مى شود، چنان که خلق و صنع که به معنى «خالق و صانع» است، گاهى منظور اثر خلقت و صفت در مخلوق و مصنوع است.
بنا بر این هنگامى که شخص با دریافت اثر عفو، تقرّب یافت، خود را از مشاهده آثار افعال مستغنى و بى نیاز یافته، ارتقاى درجه مى یابد و تقاضاى رسیدن به اصل آثار را دارد که همان صفاتند و از این مقام بالاتر را هم رسول گرامى اسلام (ص) از خداوند، مسألت مى دارد و عرض مى کند: اعوذ برضاک من سخطک «خداوندا از خشمت به خوشنودیت پناه مى آورم.» خشم و رضا دو صفتند از یکى به دیگرى پناه جسته شده است، و باز چون توقّف در مقام صفات را، نقص در مرتبه توحید، دیده، خواهان تقرّب و نزدیکى بیشتر شده است و آرزوى ارتقاى مقام از شهود صفات، به مقام ملاحظه ذات را کرده عرضه داشته است: و اعوذ بک منک: «خداوندا از صفاتت، به ذاتت پناه مى آورم.» معناى فرار از خدا به سوى خدا، بدون توجّه به مرحله افعال و صفات این بود که بیان شد. ناگفته نباید گذاشت که هنوز این مرحله اوّلین مقام و مرتبه رسیدن به ساحل شرافت و کرامت است. از این مرتبه به بعد، براى ورود به دریاى وصول و شناور شدن در بحر استغراق معرفت اللّه مراتب و درجات بىشمارى است. توجّه به همین مقام و رتبه هاى بى نهایت است که هرچه تقرب رسول اکرم به خدا بیشتر مى شود عرض مى کند: لا احصى ثناء علیک: «ثناى تو براى من قابل شمارش نیست از عهده ستایش و ثنایت بر نیایم» این اقرار بر ناتوانى، خود را هیچ ندیدن و ساقط انگاشتن نفس از درجه اعتبار، در مقام درک مجموعه صفات است. و اعتراف به عجز و درماندگى و احاطه نداشتن بر دریافت صفات جلاله و اوصاف کمال حضرت بارى تعالى است.
و چنین است که پس از اقرار بر ناتوانى عرض مى کند: أنت کما أثنیت على نفسک «تو چنانى که خود، خود را ستوده اى.» این جمله دعا، بیان کمال خلوص، و وارستگى کمال مطلق است، که حضرت حق تعالى در مقام ذات، و نفس وجود، برتر از آن است که از ناحیه غیر، حکمى، و همى و یا عقلى، بدان نسبت داده شود. پس از توضیح مراتب فرار و درجات آن، روشن است که مقصود امیر مؤمنان (ع) از خدا به سوى خدا فرار کنى، ارتقا یافتن، به مقام سوّم یعنى ملاحظه و شهود ذات حق تعالى است.
توصیه سوم حضرت، فرمان به گام نهادن، در صراط مستقیم و راه روشن اعتدال است، که نه افراط است و نه تفریط و راه راستى است که مضمون فرامین شرعى است.
روشن است که، هدف از پیمودن راه راست و انجام وظیفه اى که انسان، ملزم و ناگزیر به انجام آن است، رام کردن نفس فرمان دهنده به بدى (نفس امّاره)، براى نفس مطمأنّه مى باشد، به گونه اى که نفس امّاره، فرمان نفس مطمأنّه را اطاعت کرده، به حکم و دستور عقل گردن نهد، و از غوطه ور شدن در امیال طبیعى و خوشیهاى زودگذر، در أمان ماند.
با توجّه به معنا و مفهوم اوامر سه گانه مولا على (ع) روشن مى شود که، اساس و محور ریاضت و حرکت به سوى خداوند متعال همین امورند و بس با این فرق و امتیاز که:
فرمان اول (تقوى الهى) و فرمان سوّم (پیمودن صراط مستقیم) دستوراتى هستند که موانع توجّه به خدا را از بین برده نفس امّاره را به اطاعت و فرمانبرى وا مى دارند و فرمان دوّم (فرار به سوى خدا) سمت حرکت و سیر الى اللّه را توضیح مى دهد.
ضمن مطالب قبل توضیح داده شد، که رعایت امور سه گانه، هدفهایى هستند که ریاضت را ایجاب مى کنند، و ریاضت به نوبه خود سبب رشد استعداد مى شود و نهایتا انسان به کمال مطلوب و مقام بلند تقرّب الهى دست مى یابد. به همین دلیل است که حضرت فرموده اند: «على (ع) با رعایت این سه امر رستگارى شما را در قیامت ضمانت مى کند هر چند در این دنیا بهره کمى نصیبتان گردد و یا احیانا به چیزى از نعمتهاى دنیا دست نیابید.» توضیح فرموده حضرت این است که اگر شما به واجباتى که از این امور مقرر گردیده است، قیام کنید در دنیاى دیگر سبب رستگاریتان مى شود و آن همان بهشتى است که نهرها در آن جارى است.
نتایج حقیقى هم همین امورند، که درستکاران به منظور همین فواید عمل مى کنند و به خاطر همین نعمات بر یکدیگر سبقت مى گیرند.
اگر سود شایسته انسان در این دنیا بدرستى تأمین نشود، تا حدّى رستگارى دو دنیا، براى آن که توانش را، در راه رسیدن به خیر دنیا و آخرت صرف کند، میسّر است. زیرا ذیحق بودنش براى رسیدن به کمال مطلوب، در علم خدا محفوظ مى باشد و چون رسیدن به خوشبختى و رستگارى براى کسانى که به شایستگى، اوامر لازمه را انجام دهند، در علم حضرت على (ع) بروشنى وجوب و لزوم داشته است آن حضرت خود را ضامن رستگارى آنان در قیامت دانسته است.
ممکن است این سؤال پیش آید که ذیل خطبه چندان ربطى به صدر خطبه ندارد شارح بزرگوار چنین توضیح مى دهد.
چون آغاز خطبه، بیان عذر، و ذکر دلیل است براى شنوندگان، در باره جنگ با مخالفان حق و مفهوم آن برانگیختن پیروان خود بر جهاد در راه خدا و متنفر شدن از کسانى که در طریق گمراهى گام نهاده اند، لازمه بازدارى از راه باطل تعریف و توضیح راه روشن حق است که همگان مأمور به پیمودن آن، و رعایت حدود خداوندند که امرى واجب و لازم است.
بدینسان هم طریق گمراهان مخالف حق بیان شده است، و هم کیفیّت سلوک راه حق و صراط مستقیم، با این توضیح ربط، صدر و ذیل خطبه کاملا روشن مى شود.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج ۲ ، صفحه ى ۳۵ -۲۷