۲۴۲ و من خطبه له ع فی شأن الحکمین و ذم أهل الشام
جُفَاهٌ طَغَامٌ عَبِیدٌ أَقْزَامٌ- جُمِعُوا مِنْ کُلِّ أَوْبٍ وَ تُلُقِّطُوا مِنْ کُلِّ شَوْبٍ- مِمَّنْ یَنْبَغِی أَنْ یُفَقَّهَ وَ یُؤَدَّبَ- وَ یُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ وَ یُوَلَّى عَلَیْهِ- وَ یُؤْخَذَ عَلَى یَدَیْهِ- لَیْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ- وَ لَا مِنَ الَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَ الْإِیمَانَ- أَلَا وَ إِنَّ الْقَوْمَ اخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ- أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا یُحِبُّونَ- وَ إِنَّکُمُ اخْتَرْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ- أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تَکْرَهُونَ- وَ إِنَّمَا عَهْدُکُمْ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَیْسٍ بِالْأَمْسِ یَقُولُ- إِنَّهَا فِتْنَهٌ فَقَطِّعُوا أَوْتَارَکُمْ وَ شِیمُوا سُیُوفَکُمْ- فَإِنْ کَانَ صَادِقاً فَقَدْ أَخْطَأَ بِمَسِیرِهِ غَیْرَ مُسْتَکْرَهٍ- وَ إِنْ کَانَ کَاذِباً فَقَدْ لَزِمَتْهُ التُّهْمَهُ- فَادْفَعُوا فِی صَدْرِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ- بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ- وَ خُذُوا مَهَلَ الْأَیَّامِ وَ حُوطُوا قَوَاصِیَ الْإِسْلَامِ- أَ لَا تَرَوْنَ إِلَى بِلَادِکُمْ تُغْزَى وَ إِلَى صَفَاتِکُمْ تُرْمَى
مطابق خطبه۲۳۸ نسخه صبحی صالح
شرح وترجمه فارسی
(۲۴۲) : از خطبه هاى آن حضرت علیه السلام در مورد حکمین و نکوهش مردم در شام .
در این خطبه که با عبارت جفاه طغام عبید اقزام سفلگان فرومایه و بردگان پست شروع مى شود، ابن ابى الحدید پس از توضیح لغات و اصطلاحات و بیان مطالبى درباره ابوموسى اشعرى بحث زیر را درباره او آورده است .):
فصلى درباره نسب ابوموسى و عقیده معتزله درباره او
ما اینک به نقل از کتاب الاستیعاب عبدالبر محدث نسب ابوموسى و مختصرى از احوال و روش او را نقل مى کنیم و سپس مطالبى از کتابهاى دیگر خواهیم آورد.
ابن عبدالبر مى گوید: نام و نسب ابوموسى چنین است : عبدالله بن قیس بن سلیم بن حضاره بن حرب بن عامر بن غنز بن بکر بن عامر بن عذر بن وائل بن ناجیه بن جماهر بن اشعر . این اشعر همان نبت بن ادد بن زید بن یشجب بن عریب بن کهلان بن سباء بن یشجب بن یعرب بن قحطان است . مادر ابوموسى اشعرى زنى از قبیله عک است که مسلمان شد و در مدینه درگذشت .
درباره اینکه ابوموسى از کسانى است که به حبشه هجرت کرده یا نکرده است اختلاف است و صحیح آن است که او از مهاجران به حبشه نیست ، ولى او اسلام آورد و به سرزمین قوم خود مراجعت کرد و همچنان مقیم آنجا بود و سپس او گروهى از افراد قبیله اشعر به حضور پیامبر آمدند و چون آمدن آنان همزمان با آمدن جعفر بن ابى طالب و یارانش با دو کشتى از حبشه بود و همگى با هم در خیبر به حضور پیامبر رسیدند، گروهى پنداشته اند که ابوموسى هم از هجرت کنندگان به حبشه بوده است .
و گفته شده است : ابوموسى هرگز به حبشه هجرت نکرده بوده است ، بلکه همراه گروهى از اشعرى ها با یک کشتى مى آمدند، ولى باد و طوفان کشتى آنان را به حبشه برد و آنان از حبشه همراه با جعفر و یارانش بیرون آمدند و چون همه با هم رسیدند، گروهى پنداشتند که او هم از مهاجران به حبشه است .
ابن عبدالبر مى گوید: پیامبر (ص ) او را به حکومت زبید که از نواحى یمن است گماشت و عمر هنگامى که مغیره را از بصره عزل کرد ابوموسى را به حکومت آن شهر گماشت ، و تا سالهاى نخستین خلافت عثمان همچنان حاکم بصره بود، تا آنکه عثمان او را عزل کرد و عبدالله بن عامر بن کریز را به حکومت گماشت . در آن هنگام ابوموسى ساکن کوفه شد و چون مردم کوفه سعید بن عاص را ناخوش داشتند و او را از کوفه بیرون کردند خودشان ابوموسى را برگزیدند و در آن مورد به عثمان نامه نوشتند و تقاضا کردند که همو را والى ایشان گرداند و عثمان او را از حکومت کوفه عزل کرد و او بدین سبب همواره نسبت به على (ع ) خشمگین و از او دلگیر بود، تا آنجا که از او کارهایى سر زد که حذیقه بن الیمان درباره او آن سخن را گفت ، و حذیفه در مورد ابوموسى روایتى کرده است که در آن مطالبى است که خوش نمى دارم بگویم به هر حال خدایش بیامرزد.
مى گویم (ابن ابى الحدید): سخنى که ابن عبدالبر اشاره کرده و آن را نگفته است این است که در حضور حذیفه سخن از تدین ابوموسى رفت . حذیفه گفت : شما اینچنین مى گویید، ولى من گواهى مى دهم که او دشمن خدا و رسول خدا و در این جهان و به روز رستاخیز در حال ستیز با آنان است . روزى که معذرت خواهى و بهانه تراشى ستمگران را سود نمى بخشد و براى آنان لعنت و بدفرجامى است ، و حذیفه به منافقان آشنا بوده و پیامبر (ص ) کار آنان و نامهایشان را پوشیده به او فرموده بود.
و روایت شده است که از عمار در مورد ابوموسى سوال شد. گفت : از خذیفه درباره او سخنى بس بزرگ و شگفت انگیز شنیدم . شنیدم که مى گفت : صاحب آن شب کلاه سیاه ، و سپس عمار روى ترش کرد و لبهاى خویش را به دندان گزید، آنچنان که از آن کار او دانستم که ابوموسى در زمره افرادى بوده که در آن شب روى گردنه بوده اند (آهنگ رم دادن شتر پیامبر و قصد جان آن حضرت را داشته اند).
سوید بن غفله مى گوید: به روزگار حکومت عثمان بر کناره رود فرات همراه ابوموسى بودم . براى من خبرى از پیامبر (ص ) نقل کرد و گفت : شنیدم آن حضرت مى فرمود: همانا بنى اسرائیل اختلافى پیدا کردند که همچنان ادامه یافت تا آنکه دو داور گمراه برانگیختند که هم خودشان و هم هر کس از آن دو پیروى کردند گمراه شدند. کار امت من هم چنان خواهد شد که دو داور بر مى گزینند که آن دو گمراه مى شوند و هر که را از ایشان پیروى کند گمراه مى سازند. سوید مى گوید: به ابوموسى گفتم : برحذر باش که تو یکى از آن دو داور نباشى ! گوید: ابوموسى پیراهن خویش را از تن خود بیرون آورد و گفت : از آن کار به سوى خداوند بیزارى مى جویم ، همانگونه که از این پیراهن خویش .
اما آنچه معتزله درباره ابوموسى اعتقاد دارند، من همان را مى گویم که ابومحمد بن متویه در کتاب الکفایه گفته است .
او، که خدایش رحمت کناد، گفته است : اما ابوموسى به سبب کارى که انجام داده گناهش بزرگ است و کار او منجر به زیانى شده است که پوشیده نیست و على علیه السلام در قنوت خویش بر او و کسان دیگرى نفرین مى کرد و مى گفت : بارخدایا، نخست معاویه و دو دیگر عمرو عاص و سدیگر ابواعور سلمى و چهارمین تن ابوموسى را لعنت فرماى . و از على علیه السلام روایت است که در مورد ابوموسى مى فرموده است : نخست رنگ علم گرفت ، رنگ گرفتنى و سپس از آن بیرون کشیده شد بیرون کشیدنى .
ابن متویه مى گوید: و ابوموسى همان کسى است که از پیامبر (ص ) روایت کرده که فرموده است : میان بنى اسرائیل دو داور گمراه بودند و بزودى میان امت من هم دو داور گمراه خواهند بود، که هر کس هم از آن دو پیروى کند گمراه است .
به او گفتند: مبادا که تو یکى از آن دو داور باشى ؟ مى گفت : نه ، یا سخنى مى گفت که چنان معنى مى داد. و چون گرفتار آن مساءله شد، درباره او گفته مى شد که گرفتارى و بلا به زبان بسته است . در مورد توبه او هم چیزى بدانگونه که درباره توبه دیگران ثابت شده است ، ثابت نشده است ، هر چند شیخ ابوعلى در پایان کتاب حکمین مى گوید که او در بیمارى حسن بن على (ع ) به حضور امیرالمومنین على علیه السلام آمد و على (ع ) از او پرسید: آیا براى عیادت ما آمده اى یا براى شماتت ؟ گفت : که براى عیادت آمده ام ، و حدیثى در فضیلت عیادت نقل کرد.
ابن متویه مى گوید: این نشانه سست و ضعیفى در مورد توبه اوست . سخن ابن متویه اینجا به پایان مى رسد و من آنرا نقل کردم براى اینکه بدانى به عقیده معتزله او از کسانى است که مرتکب گناه کبیر شده است و حکم او همچون حکم نظایر اوست که در گناه کبیره بیفتند و بر همان حال بمیرند.
ابن عبدالبر مى گوید: در تاریخ مرگ ابوموسى اختلاف است . گفته شده است : به سال چهل و دوم ، و هم سالهاى چهل و چهارم ، پنجاهم و پنجاه و دوم گفته شده است .
در مورد گور او هم اختلاف است . برخى گفته اند در مکه مرده و آنجا خاک شده است و برخى گفته اند در کوفه مرده و آنجا به خاک سپرده شده است .
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۵ //ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى
بازدیدها: ۹۶