زندگینامه عبد الباقى صوفى تبريزى، مؤلّف منهاج الولاية فی شرح نهج البلاغه(متوفی1039)

جمال السالكين عبد الباقى خطّاط صوفى، متخلّص به «باقى» و ملقّب به «دانشمند»، فاضل و عالم و محقّق و شاعر و اديب تبريزى الاصل و ساكن در بغداد بود.

وى معاصر با شاه عبّاس صفوى (سلطنت به سالهاى: 966-  1038) و وفات او پس از فوت شاه عبّاس و به سال 1039 ق. بوده است.

در كتب مختلف رجال، به تاريخ ولادت و استادان و مشايخ وى اشاره‏اى نشده و اين نكته مورد صراحت و اتّفاق است كه ايشان متمايل به مسلك صوفيه بوده، و مدّتى با «دده مصطفى» در مولوي خانه معاشرت داشته، و به گفته تذكره نصرآبادى مدّتى از عمر خود را در خانقاه مولويها گذرانده است. ملّا عبد الباقى با سيّد ميرزا ابراهيم همدانى ارتباط دوستى و صفا و صميميت داشته و بين آنها مراسلات و مكتوبات برقرار بوده است. سيّد ابراهيم همدانى در گذشته به سال 1026 ق. از علماى صاحب نظر در معقولات و فلسفه، و آرا و نظراتش در معقولات نزد علماى معاصرش قابل قبول و معتبر بود تا آنجا كه شيخ بهايى علم ايشان را بر ميرداماد ترجيح مى‏ داده است.نمونه‏اى از مكتوبات و مراسلات بين عبد الباقى و سيّد ابراهيم همدانى در همين بخش آورده مى ‏شود.

عبد الباقى، معروف به حسن خطّ در نسخ و ثلث بود و از مشاهير خوشنويسان نسخ و خصوصا ثلث دوره صفوى است. سپهر و ميرزا سنگلاخ، وى را خوشنويس نستعليق هم دانسته‏ اند، امّا آثارى به نستعليق از ايشان يافت نشده است.از استادان عبد الباقى در خطّ، علاء الدين تبريزى از استادان معروف خطّ در تبريز بود كه اين استاد، شاگردانى همانند عبد الباقى و على رضا عبّاسى را تربيت كرد.

 از حكايات قابل توجّه و نقل شده در متون مختلف، دعوت شاه عبّاس بزرگ موقع بناى مسجد جامع عبّاسى از او براى نوشتن كتيبه‏ هاى آن مسجد است كه شاه عبّاس، محمّد حسين چلبى را به دنبال عبد الباقى فرستاد تا براى انجام اين امر از بغداد به اصفهان بيايد، امّا وى دعوت شاه را نپذيرفت. در برخى از متون آمده كه پس از فتح قندهار توسّط شاه عبّاس، عبد الباقى دعوت شاه را اجابت كرد و به اصفهان آمد و كتيبه مسجد جامع را نگاشت. امّا در رياض العارفين چنين آمده كه پس از فتح بغداد، عبد الباقى را براى نوشتن كتيبه مسجد به اصفهان آوردند.

شيخ آقا بزرگ تهرانى در الذريعة گفته دوم را صحيحتر مى ‏داند و در ريحانة الأدب و دانشمندان آذربايجان نيز همين گفته دوم چنين نقل شده كه شاه عبّاس پس از گرفتن بغداد، عبد الباقى را به اصفهان برد و او را وادار كرد تا كتيبه مسجد را بنويسد. خطوط گنبد بزرگ و صفحه مقابل و طاق در مسجد جامع عبّاسى از اوست.

اين قطعه در حكايت از اوست:

در قصّه شنيديم كزين پيش بزرگى
يك بدره«» زر داد به يك بيت فلانى‏

ما هم به طمع، پيش بزرگان زمانه‏
بستيم ميانىّ و گشاديم زبانى‏

برديم بسى رنج و نشد حاصل از اين كار
جز خوردن خونى و بجز كندن جانى‏

گر تربيت اين است بسا كاهل سخن را
دل تافته گردد چو تنور از پى نانى‏

عنقا«» و كرم هر دو يكى دان كه از ايشان
جز نام نيابند به تحقيق نشانى‏

اى اهل هنر، قصّه همين است كه گفتيم‏
هان تا نفروشيد يقينى به گمانى‏

اين ابيات نيز از اوست:

اهل دل، كى ز پى سلطنت و جاه رود
كيست كز تخت فرود آيد و در چاه رود

بود كلام تو ثبتم به صفحه صفحه دل
به سينه‏ام دل صد پاره، مصحف بغلى است‏

قطعه دوم عبد الباقى در شكايت:

صاحبا عيد آمد و ما را مهيّا هيچ نيست
جامه در بر، فوطه«» بر سر، كفش در پا هيچ نيست‏

شال و منديل«» و قبا و كفش در بازار هست‏
قيمتش بسيار كردم پول پيدا هيچ نيست‏

كردم از پوشيدنى قطع نظر امّا چه سود
خوردنى در خانه ما غير سرما هيچ نيست‏

سفره اعلا و دون از نان و از حلوا پر است‏
پيش ما غير از كتاب نان و حلوا هيچ نيست‏

گر چه در بازار رنگارنگ انگور است ليك
در كف اطفال ما جز ريش بابا هيچ نيست‏

حال خدمتكار و نوكر را چه گويم در لباس‏
جز زمين و آسمان در زير و بالا هيچ نيست‏

اين همه بگذار و حرف قرض خواهان را شنو
وجه قرض امّا بجز امروز و فردا هيچ نيست‏

جزويى قرض از كسى كردم طلب، گفتا: به چشم‏
تا قيامت صبر كن زيرا كه حالا هيچ نيست‏

از ره طبع آزمايى چند بيتى گفته شد
ورنه ما را جز خدا از كس تمنّا هيچ نيست‏

آثار و تأليفات عبد الباقى

تأليفات عبد الباقى كه در متون مختلف از آن ياد شده چنين است:

1. تفسير قرآن كريم به طريقه تصوّف و با مذاق عرفانى

2. تفسير نهج البلاغه به فارسى و مبسوط به طريقه تصوّف و عرفان

3. شرح الصحيفة الكاملة السجّادية، مبسوط و به طريقه تصوّف و عرفان

4. ديوان شعر

5. نامه فلسفى-  عرفانى او به ميرزا ابراهيم همدانى در ميان آثار ذكر شده، از تفسير قرآن و شرح الصحيفة السجّادية نسخه‏اى، اعمّ از خطّى و چاپى، رؤيت نشده، و فقط شيخ آقا بزرگ تهرانى از صاحب رياض نقل كرده كه نسخه‏اى از اين دو تأليف عبد الباقى، نزد ملّا رفيعا گيلانى موجود بوده است.«» همچنين از ديوان شعر او نيز نسخه‏اى مشاهده و معرّفى نشده و شيخ آقا بزرگ تهرانى، خود قطعه‏اى از اين ديوان را ضمن مجموعه‏اى در كتابهاى شيخ موسى اردبيلى در نجف رؤيت كرده است.

بنا بر اين، در ميان كتابهاى عبد الباقى، تنها نسخه‏ هايى چند از تفسير نهج البلاغه با نام منهاج الولاية فى نهج البلاغة در مخازن نسخ خطّى مختلف موجود بوده كه پس از جمع‏آورى و تصحيح و تحقيق آن، در كتاب حاضر به چاپ رسيده است.

نامه عبد الباقى به سيّد ابراهيم همدانى

نسخه‏اى از اين نامه عرفانى-  فلسفى، كه در الذريعة«» معرّفى شده، در كتابخانه مجلس به شماره 61-  5283 موجود بوده و در الذريعة نيز همين نسخه مورد اشارت است. اخيرا نسخه ديگرى از همين نامه در كتابخانه مجلس ضمن مجموعه طباطبايى با شماره 901 به فهرست رسيده است.

صاحب رياض العلماء پس از مشاهده اين نامه، ضمن درج تمامى مطالب آن در رياض‏ العلماء، آن را به سيّد ابراهيم همدانى در پاسخ به نامه عبد الباقى نسبت داده است. با تطبيق دو نسخه موجود در كتابخانه مجلس با نامه درج شده در رياض العلماء، يكسان بودن عبارات اين چند نامه احراز مى‏گردد. از اين نظر، با مشاهده قرائن موجود در دو نسخه خطّى مجلس و با دقّت در مفاد و سياق عبارات نامه، انتساب آن به عبد الباقى رجحان دارد.

متن كامل نامه چنين است: به حقّ بيت و به حقّ صاحب بيت و به حقّ دلهاى شكسته و به حقّ آن كه دلهاى دوستانش را شكسته مى‏دارد، كه از قيود امور صوريه و تعيّنات اعتباريه خود را خلاص ساختن، كار مردان است و دليران است، و هر جبّه و جوشن‏پوش را از ميدان مردانگى ميسّر نيست و ظاهر عبارت «الشفقة على خلق اللّه» سدّ راه سالكان است. جهت آنكه شفقت بر خلق معنى ديگر است و علاقه با خلق امر ديگر. انداختن ابراهيم خليل اللّه-  عليه السلام-  هاجر و اسماعيل را در وادى غير ذى زرع صحراى مكّه و به جانب شام رفتن و با ايشان سخن نگفتن، از قبيل ترك علاقه بود نه از قبيل ترك شفقت بر خلق. چون چنين باشد كه «الشفقة على خلق اللّه» از ايشان ميراث است و تسليم كردن ابراهيم اسماعيل را به حمايت اللّه تعالى از كمال شفقت ناشى است چرا كه حمايت اللّه تعالى به از حمايت ابراهيم است بلا شكّ و ريب، كريمى كه گاو يتيمى را در بيشه ميان سباع حفظ كند و به پرى پوستش به زر بفروشد جهت يتيم به بركت توكّل پدرش، اسماعيل را نيز در صحراى مكّه حفظ مى‏تواند كرد به بركت توكّل ابراهيم، با خلق بر آمدن كار صعب است و جمع بين الاضداد از جمله محالات است، با حقّ آشنا شدن چندان دشوار نيست چه اراده خود را به اراده واگذاشتن از قبيل ممكنات و انسان را از اين مقام بهره هست و به وقوع پيوسته.

آثارى به خطّ عبد الباقى

آثارى چند به خطّ عبد الباقى يافته و مشاهده شده كه برخى از آن عبارت است از:

  1.   صد كلمه امير المؤمنين [صد كلمه جاحظ] به خطّ نسخ عبد الباقى و ترجمه آن با نستعليق شاه محمود زرّين قلم، ذكر شده در طبقات أعلام الشيعة.
  2.  صد كلمه امير المؤمنين به خطّ ثلث عبد الباقى و نستعليق شاه محمود زرّين قلم، موجود در كتابخانه مركزى آستان قدس به شماره 1729
  3.  مرقّع قصيده برده به خطّ عبد الباقى نوشته شده به سال 1036 ق. موجود در كتابخانه مجلس.
  4.  رقعه‏اى به خطّ ثلث و نسخ خوش با رقم «كتبه باقى» از مرقّع شماره 1 كتابخانه آستان قدس.«» در كتاب اطلس خطّ،«» تصويرى از نمونه ثلث و نسخ عبد الباقى به نقل از كارنامه بزرگان، درج شده است.

منهاج الولاية و ابواب آن

عبد الباقى، مطالب نهج البلاغه را در دوازده موضوع زير به شرح و تفسير كشانده و هر يك را در بابى خاصّ قرار داده است. وى در هر باب از شرح خود، خطبه‏هايى از نهج البلاغه در آن موضوع-  و در موارد كمى نيز كلمات قصار و نامه‏ هاى حضرت-  را انتخاب كرده در ابواب كتاب، پس از بيان عبارت كوتاه يا چند عبارت از خطبه مذكور به شرح و تفسير آن پرداخته است. شرح برخى از عبارات نهج البلاغه را با تفصيل بيشتر، و شرح برخى ديگر از عبارات را كوتاهتر، و در موارد معدودى نيز فقط به ترجمه عبارات اكتفا كرده است، و بيشتر مطالبى كه از كتب عرفانى نقل نموده به زبان عربى است.

گستردگى و تفصيل مطالب در ابواب مختلف كتاب نيز يكسان نبوده و مباحث‏ برخى از ابواب-  همچون باب اوّل و دوم-  بسيار مفصّل و طولانى‏تر از مباحث در ديگر ابواب مى‏باشد. ابواب دوازده‏گانه كتاب چنين است:

الباب الأوّل: فى تحميد اللّه تعالى و توحيد ذاته و أسمائه و صفاته العلى و بيان عجائب صنائعه

اين باب، از گسترده‏ترين ابواب كتاب [از جهت حجم و گستردگى مباحث‏] است، و در آن هفت خطبه نهج البلاغه مورد شرح و تفسير قرار گرفته و بيشتر مباحث اين باب، اختصاص به شرح خطبه اوّل دارد.

الباب الثاني: فى نعت رسول اللّه و آله و مناقب ما جاء به من نعوت القرآن و أوصاف الإسلام

اين باب، پس از باب اوّل، گسترده‏تر و طولانى‏تر از ابواب ديگر كتاب است، و شرح و تفسير بيست خطبه را در بردارد.

الباب الثالث: فى شرف العلم و الهدى و أوصاف أصناف العلماء

در اين باب چهار خطبه و يك حكمت شرح و تبيين شده، و مباحث آن نسبتا كوتاه و مختصر است.

الباب الرابع: فى التقوى و صفات المتّقين و شعار الأولياء و الصالحين

اين باب، از كوتاهترين ابواب كتاب است، و در آن فقط يك خطبه شرح شده است.

الباب الخامس: فى ظرائف الحكم و لطائف الأمثال و الآداب

در اين باب، نه حكمت و بخشى از يك خطبه شرح و تفسير شده، و مطالب آن همچون ابواب بعدى نسبتا كوتاه است.

الباب السادس: فى الوصايا و النصائح الشافية و التذكير و الزواجر

اين باب تفسير شش خطبه و يك نامه را در بردارد.

الباب السابع: فى الإعراض عن الدنيا الفانية و الإقبال على الآخرة الباقية

در اين باب هشت خطبه و سه حكمت، شرح و تبيين شده است.

الباب الثامن: فى مذمّة الكبر و الفخر و الحسد و توبيخ المتكبّرين المتفاخرين

اين باب، مشتمل بر شرح و تفسير سه حكمت و سه خطبه-  و از آن جمله خطبه قاصعه-  مى‏باشد.

الباب التاسع: فى مذمّة الظلم و الظالمين و كلّ من خالف الهدى و الدين

در اين باب، خطبه طولانى «شقشقيه» (خطبه 3) شرح و ترجمه شده و پس از آن، نوزده خطبه بدون شرح و ترجمه ذكر شده است.

الباب العاشر: فى قوانين العدالة و الحكم و السياسة المدنية

اين باب، نامه امام على (ع) به مالك اشتر (نامه 53) را بدون شرح و ترجمه در بردارد.

الباب الحادى عشر: فى المعاد

و أحوال الموت و القبر و أهوال الحشر و القيامة و دخول الجنّة و النار اين باب مشتمل بر شرح و تفسير هفت خطبه است، و مباحث آن كوتاهتر از ابواب اوّل و دوم و طولانى‏تر از ساير ابواب كتاب است.

الباب الثاني عشر: فى الدعاء

در اين باب، شش خطبه كوتاه و يك حكمت در دعا، بدون شرح و ترجمه نگاشته شده است.

مطابق با تصريح صاحب رياض العلماء و نقل قول صاحب مستدرك الوسائل از ايشان«»، عبد الباقى بر اتمام اين شرح توفيق نيافته و در ابواب كوتاه و پايانى كتاب، شرح را ناتمام گذارده است.

تحقيق و بررسى در نسخه‏هاى خطّى كامل از اين شرح-  تا حدودى كه در دسترس نگارنده قرار گرفته-  خود تأييد و تأكيدى بر همين نظر است. چرا كه تعدادى از خطبه‏ها در باب نهم و تمامى ابواب دهم و دوازدهم كتاب بدون شرح مانده، اگر چه نامه و خطبه‏هاى كمى از نهج البلاغه در اين دو باب ذكر شده است.

نشانه‏ هاى اختصارى، شماره خطبه‏ ها

نسخه‏ هاى خطّى مورد استفاده در تصحيح، هر كدام با نشانه‏هاى خاصّ زير در پانويسها معيّن شده ‏اند:

1. نسخه كتابخانه آيت اللّه نجفى مرعشى با نشانه «مر»

2. نسخه كتابخانه مجلس شوراى اسلامى با نشانه «مج»

3. نسخه كتابخانه دانشگاه تهران با نشانه «دا» شماره‏هاى تعيين شده در خطبه‏هاى مورد شرح، مطابق با شماره آن در نهج البلاغه، تحقيق صبحى صالح و نهج البلاغه ترجمه دكتر شهيدى مى ‏باشد و با شماره خطبه‏ها در نهج البلاغه ترجمه فيض الاسلام كمى تفاوت دارد.«»

حبيب اللّه عظيمى 25 شهريور ماه 1375 مطابق با 1 جمادى الأوّل 1417 ق.

زندگینامه ميرزا حبيب الله هاشمى خويى(1261-1324ه.ق)متن عربی

حياة المؤلف‏

هو العلامة المؤيد المسدد المتبحر الأديب الحاج مير حبيب الله بن السيد محمد الملقب بأمين الرعايا ابن السيد هاشم بن السيد عبد الحسين رضوان الله عليهم أجمعين‏

ميلاده‏

ولد في بلدة خوى من بلاد آذربايجان صانها الله عن الحدثان و فيها نشأ و تربى و الذى يظهر مما هو مشهور بين عشيرته و احفاده من انه رحمه الله سافر الى النجف الأشرف مع مصاحبة ابن عمه العلامة الآية الحاج السيد محمد حسين الهاشمى الموسوى رضوان الله عليه و أن عمره كان خمس و عشرين سنة، و من تاريخ مسافرته الذى كتب والده السيد محمد امين الرعايا رحمه الله بخطه في ظهر الصفحة الاولى من كتاب حق اليقين و هذا عين عبارته (مشرف شدن نور العيونى آقاى مير حبيب الله حفظه الله تعالى بعتبات عاليات عرش درجات بعزم تحصيل كه در دوازدهم شهر جمادى الآخر بهمراهى نور ديده جناب آقاى مير محمد حسين از خوى حركت نمود و روانه شده جناب بارى بحق مقربان درگاه خود هر دو را حفظ فرموده در غربت ناساز نفرموده از شر شيطان جن و انس و من شر الأعداء نگه داشته بسلامتى و تندرستى بوطن مألوف عالم و فاضل با عمل برگرداند انشاء الله سنه (1286) هو انطباق ولادته تقريبا على سنة (1261) و الله العالم.

اساتيده‏

و الذى رأيته من تدويناته اصولا و فقها و منها تعليقته على فرائد الاصول من اوله الى آخر حجية الظن كلها بخطه اغلبه دراسات العلامة الآية آقا سيد حسين الحسينى الكوه كمرى رضوان الله عليه، لكن ذكر العلامة الحجة الشيخ آقا بزرگ الطهرانى دامت بركاته فى طبقات أعلام الشيعة الجزء الأول (نقباء البشر فى القرن الرابع عشر ص 362 رقم الاسم 721) تلمذه من الآيتين: الشيخ ميرزا حبيب الله الرشتى، و المجدد الشيرازى أيضا.

تأليفاته‏

1- شرح العوامل فى النحو قرب 412 صفحات الفه قبل تشرفه بالنجف الأشرف فى اوايل شبابه و كتبه بخطه غير خط غيره من مصنفاته و فرغ من كتابته فى غرة شهر رمضان سنة 1283 و ورخ فى آخر الكتاب بما هذا لفظه: ليلة يوم الثلث و هى غرة الشهر التاسع من السنة الثالثة من العشر التاسع من الماة الثالثة من الألف الثاني.

2- تقريرات درس استاده العلامة الاية السيد حسين الحسينى قدس سره بخطه علقه على فرائد الاصول من اوله الى آخر حجية الظن الفه فى النجف الأشرف قيدنا عين الفاظ تاريخه (و قد وقع الفراغ منه بيد مؤلفه الفقير المحتاج الى ربه الغنى حبيب الله بن محمد بن هاشم الموسوى يوم الجمعة و هو رابع عشر من شهر صفر المظفر و قد مضى من هجرة النبوية تسعة و ثمانون و ماتان بعد الألف و قد كان شروعى فيه يوم الأحد ثامن عشر ربيع الآخر من شهور السبعة و الثمانين و يتلوه الكلام فى مسئلة البراءة ان شاء الله، و عن الله سبحانه اسأل ان يوفقني لاتمامه و يمن علينا بمجاورة احسن بلاده و موانسة اكرم عباده و الصلاة و السلام على سيدنا و مولانا محمد و آله و اصحابه و احبائه صلاة كثيرة كثيرة سنة 1289.

3- رسائل كثيرة شتى في الأصول و الفقه بخطه لا اسم لها و لا تاريخ الا أن كلها مباحث دروس أساتيده.

4- كتاب تحفة الصائمين فى شرح الأدعية الثلاثين قرب 152 صفحة بخطه الفه فى اوائل مراجعته من النجف الأشرف فى بلدة خوى ارخ فى آخره و هذا عين عبارته: (و كان الفراغ من كتابته فى ليلة تاسع عشر من شهر ربيع المولود سنة 1291.

5- رسالة فى رد الصوفية الفها فى بلدة خوى أفردها من محتويات المجلد السادس من كتاب منهاج البراعة لأهميته و بسط الكلام فيها بمناسبة المأتين و الثامن من المختار في باب الخطب و استنسخه في خوى و كتب تاريخه بخطه و هذا نصه: (و كان الفراغ مئه في شهر شعبان المعظم من شهور سنة 1321).

6- كتاب (منهاج البراعة) في شرح نهج البلاغة بخطه في سبع مجلدات الى الخطبة المأتين و الثامنة و العشر و شرح جملا قلائل من اول هذه الخطبة و هى آخر ما وفق رحمه الله بشرحها كما كتبه ناسخ الطبع في آخر المجلد السابع بامر ولده العالم الفاضل الحجة الحاج السيد ابو القاسم الهاشمى الموسوى الملقب بأمين الاسلام رضوان الله عليه فى سنة 1328 المطبوع من مؤلفاته رحمه الله هذا الدر الثمين فقط في سبع مجلدات، شخص من خوى إلى طهران لطبعه و طبع مقدارا منه و ادركه الأجل و طبع الباقى بامر ولده العالم المذكور و ساير اولاده الكرام في سنة 1351 و حيث صارت نسخة الطبعة الاولى مع ما فيها من عدم مطبوعية اسلوب طبعها قليلة الوجود حثنا بعض الأفاضل من اصدقائنا و ولده السعيد السيد نعمة الله الهاشمى سلمه الله تعالى، و سبطه العالم الفاضل الحجة السيد عبد الحميد الهاشمى الموسوى نزيل طهران دامت افاضاته على تجديد طبعه و نشره على اسلوب جديد، عرضنا و اظهرنا هذا النظر لذوى الرغبة في نشر الكتب الدينية الاسلامية وفق بحمد الله من بينهم السيد الجليل الحاج السيد اسماعيل مدير مكتبة الاسلامية بطهران شارع بوذر جمهرى، و مؤسسة المطبوعات الدينية بقم.

فانه وفقه الله و جماعة المؤسسة لا يزالون يشمرون اذيالهم و يواصلون جهدهم في نشر الكتب الاسلامية فلله درهم و عليه اجرهم و قد طبع هذا الأثر الخالد بحمد الله باهتمامهم على اسلوب جديد، و ورق جيد و حروف طباعية حديثة و باشر مقابلته على الأصل الذى بخطه (ره) مع معاونة جمع من الفضلاء سبطه العالم المذكور الذى كان نسخ الأصل من مؤلفاته (ره) كلها عنده.

وفاته‏

توفى اعلى الله مقامه في شهر صفر من شهور سنة 1324 في عاصمة طهران و نقل جنازته الى مشهد عبد العظيم الحسنى سلام الله عليه و دفن في الحجرة الأخيرة الواقعة في طرف الغربي من الصحن الشريف كما حكاه سبطه العلامة السيد عبد الحميد ادام الله توفيقاته.

هذا نبذ من تاريخ حياته السعيدة و آثاره الثمينة على سبيل الاختصار و المرجو من اخواننا المؤمنين ان يذكرونني بدعاء الخير لأننى محتاج اليه في حياتى و بعد مماتى و انا الراجى عفو ربه الكريم الغفور و شفاعة اجداده الطيبين الطاهرين سلام الله عليهم أجمعين:

على اصغر بن مجتبى بن صادق الحسينى الخوئى في 22 صفر الخير سنة 1378[1]

منبع مقدمه [1] هاشمى خويى، ميرزا حبيب الله، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) – تهران، چاپ: چهارم، 1400 ق.

زندگینامه ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه(586-655 ه.ق)

عزالدین ابوحامد عبدالحمید بن هبةالله بن محمد بن محمد بن محمد بن حسین بن ابی‌الحدید مداینی، در اوّل ذی الحجه ۵۸۶ق/۱۱۹۱م، در مدائن دیده به جهان گشود و در همان شهر پرورش یافت. به مناسبت نزدیکی با ابن علقمی، وزیر شیعه مستعصم عباسی، در شمار کاتبان دیوان دارالخلافه درآمد.[۱] وی ابتدا کتابت دارالتشریفات را برعهده داشت. در ۶۲۹ق به کتابت خزانه منصوب شد و مدتی بعد کاتب دیوان گردید. در صفر ۶۴۲ق/ژوئیه ۱۲۴۴م به عنوان ناظر حله تعیین شد. سپس «خواجه امیر علاءالدین طَبّرْس گردید و پس از آن ناظر بیمارستان عَضُدی و سرانجام ناظر کتابخانه‌های بغداد شد.[۲]

ابن ابی‌الحدید روابط بسیار نزدیکی با ابن علقمی داشت و او و برادرش از حمایت وزیر برخوردار بودند. از این رو، شرح نهج  البلاغه و قصاید السبع را به نامِ وزیر آراست و هدیه‌هایی ارزشمند دریافت کرد.[۳] در ۶۴۲ق/۱۲۴۴م در نخستین یورش‌های  مغول  به  بغداد که سپاه عباسی به فرماندهی شرف الدین اقبال شرابی سپهسالار مستعصم بالله سپاه مغول را شکست داد، ابن ابی الحدید پیروزی سپاه بغداد را نتیجه تدبیر ابن علقمی دانست و قصیده‌ای در تهنیت و ستایش وی سرود که ابیاتی از آن در شرح نهج البلاغه[۴] ثبت است. در واقعه در حمله هلاکو خان به بغداد در ۶۵۵ق/۱۲۵۷م، ابن ابی‌الحدید و برادرش موفق‌الدین به دست مغولان گرفتار شدند و محکوم به قتل شد ولی به وساطت ابن علقمی وخواجه نصیرالدین طوسی از مرگ نجات یافت.[۵]

ابن ابی‌الحدید اندکی پس از سقوط بغداد به دست مغولان در بغداد از دنیا رفت. تاریخ وفات او مورد اختلاف مورخان است و در برخی منابع سال ۶۵۵ق [۶] و در برخی دیگر، سال ۶۵۶ق ذکر کرده‌اند.[۷]

حیات علمی

تحصیلات اولیه وی در زادگاهش یعنی مدائن بود. وی در آنجا مذاهب کلامی را آموخت و به مکتب اعتزال گرایش یافت.[۸] پس از آن به بغداد رفت و از علمای آنجا بهره برد. در آن شهر در محضر علما و بزرگان مشهور بغداد که بیشتر آن‌ها شافعی مذهب بودند، به قرائت کتب و اندوختن دانش پرداخت و در محافل علمی و ادبی شرکت جست و به قول صاحب نسمةالسحر، معتزلی جاحظی شد.[۹] نیز از ابوالبقاء عکبری و ابوالخیر مصدق بن شبیب واسطی ادب آموخت.[۱۰]

ابن ابی الحدید در شعر طبعی رسا داشت و در انواع مضامین شعر می‌گفت؛ ولی مناجات و اشعار عرفانی او مشهورتر است. اطلاعات او درباره تاریخ صدر اسلام نیز گسترده بود. علامه حلی (درگذشت ۷۲۶ق/ ۱۳۲۶م) از پدر خود، و او از ابن ابی الحدید روایت کرده‌اند.[۱۱]

مذهب

وی در اصول، معتزلی و در فروع، شافعی بود و گفته شده است که مشربی میان تسنن و تشیع برگزیده بود. در مباحث عقیدتی خود در شرح نهج البلاغه به موافقت با جاحظ تصریح دارد؛[۱۲] به همین لحاظ او را معتزلی جاحظی شمرده‌اند. بررسی شرح نهج البلاغه او نشان می‌دهد که برخلاف نظر ابن کثیر که وی را شیعی غالی شمرده است،[۱۳] می‌توان او را معتزلی معتدلی دانست. او در آغاز کتابش اتفاق همه شیوخ معتزلی خود (متقدمان، متأخران، بصریان و بغدادیان) را بر صحت شرعی بیعت با ابوبکر نقل می‌کند و تصریح می‌نماید که از رسول خدا(ص) نصّی بر آن بیعت وارد نشده، بلکه تنها انتخاب مردم که هم به اجماع و هم به غیر اجماع راه تعیین پیشوا شمرده شده، موجب صحت آن است.[۱۴]

عقیده او درباره امام علی(ع)

ابن ابی الحدید به پیروی از مکتب معتزله بغداد، علی(ع) را برتر از خلفای سه‌گانه می‌داند و تصریح می‌کند که او، هم در کثرت ثواب و هم در فضل و خصال حمیده، از دیگران افضل است.[۱۵] با این حال اما به عقیده وی افضلیت امام ضروری نیست و در خطبه آغاز کتاب در همین معنی گفته است: سپاس خداوندی را که مفضول را بر افضل مقدم داشت.[۱۶]

ابن ابی الحدید درباره برپاکنندگان جنگ جمل می‌گوید: همه اینها از نظر یاران معتزلی ما، نابودند به جزعائشه و طلحه و زبیر؛ زیرا این سه توبه کردند و بدون توبه، حکم اینها به خاطر اصرارشان بر بغی، دوزخ است.[۱۷]

او درباره لشکریان شام در صفین می‌نویسد: همگی آنها از نظر یاران معتزلی ما نابودند؛ زیرا بر بغی پای فشردند و مرگشان نیز بدین حال بود؛ خواه سران آنها و خواه پیروانشان.[۱۸] همچنین درباره خوارج می‌نویسد: آنها از نظر یاران معتزلی ما بدون اختلاف نظر در دوزخ‌اند.[۱۹]  به طور کلی، یاران ما هر فاسقی را که در حال فسق بمیرد، دوزخی می‌دانند و شکی نیست که باغی و خروج‌کننده بر امام حق، فاسق است.[۲۰]

آثار

تألیفات ابن الحدید را تا ۱۵ اثر برشمرده‌اند که مشهورترین آن‌ها به این شرح است:

 شرح نهج البلاغه

نوشتار اصلی: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

این اثر، در ۲۰ جزء نگاشته شده است. عمده شهرت و معروفیت ابن ابی الحدید به سبب تألیف این کتاب است که حاوی مجموعه عظیمی از ادب و تاریخ و کلام و فرهنگ اسلامی است.[۲۱] این شرح، بارها به چاپ رسیده[۲۲] و به ویژه در میان شیعه از شهرت و اهمیت خاصی برخوردار است. یکی از کهن‌ترین نسخه‌های این شرح که صورت اجازه شرح به ابن علقمی را دارد و به احتمال قوی در حیات ابن ابی الحدید کتابت شده است، در کتابخانه مرکزی آستان قدس نگهداری می‌شود.[۲۳]

الفلک الدائر علی المثل السائر، که نقدی است بر کتاب المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر، از ضیاءالدین ابوالفتح معروف به ابن اثیر جزری موصلی (۵۵۸ -۶۳۷ق/۱۱۶۳-۱۲۳۹م). این کتاب از آثار مهم در بلاغت و از کتب معتبر در نقد است.[۲۴] این کتاب در ۱۳ روز نوشته شده است.[۲۵]

السبع العلویات یا قصائد السبع العلویات، که ابن ابی الحدید آن را در ۶۱۱ق/۱۲۱۴م به نام ابن علقمی در مداین سرود. موضوع قصاید را مدح پیغمبر(ص) و علی(ع)، فتح خیبر،فتح مکه و شهادت امام حسین(ع) تشکیل می‌دهد. این کتاب بارها چاپ شده است (بمبئی، ۱۳۰۵، ۱۳۱۶ق؛ قاهره، ۱۳۱۷ق؛ بیروت، ۱۳۷۴ق.) ابن حماد علوی، شمس الدین محمد بن ابی الرضا، رضی استرابادی، (د ۶۸۶ق/ ۱۲۸۷م)، محفوظ بن وشاح حلی و جمعی دیگر بر این قصاید شرح نوشته‌اند.[۲۶]

یکی از این هفت قصیده، قصیده «عینیه» در مدح امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است که با طلا اطراف ضریح امام نگاشته شده است.[۲۷]

نظم کتاب الفصیح ثعلب که ابن ابی الحدید آن را در یک شبانه روز به نظم آورد.[۲۸] این کتاب که اصل آن از ابوالعباس احمد بن یحیی معروف به ثعلب کوفی نحوی (۲۰۰-۲۹۱ق/ ۸۱۶ -۹۰۴م) است، کتاب کوچکی در لغت است که مورد توجه بسیار واقع شده است.[۲۹]

دیگر آثار

  • العبقری الحسان، در کلام، منطق، طبیعی، اصول، تاریخ و شعر؛[۳۰]
  • تعلیقات بر کتب المحصل در فلسفه و کلام و المحصول در اصول فقه از امام فخر رازی؛[۳۱]
  • الاعتبار علی کتاب الذریعة فی اصول الشریعة، از سید مرتضی علم الهدی (درگذشت ۴۳۶ق/۱۰۴۴م)
  • شرح مشکلات الغرر اثر ابوالحسن بصری
  • الوشاح الذهبی فی علم الأبی[۳۲]
  • دیوان شعر[۳۳]

وی همچنین المستصفی من علم الاصول غزالی را نقد کرده و آیات البینات زمخشری در علم کلام، منظومه ابن سینا در طب را شرح کرده است[۳۴]

______________________________________________________________________________________

پانویس

  1.  ابن کثیر، ج۱۳، ص۱۹۹-۲۰۰
  2.  ابن فوطی، ج۴، بخش۱،ص۱۹۰-۱۹۱؛ عباس، ابوالفضل ابراهیم، همانجاها
  3.  ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 3-4؛ آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج 14، ص 158-159
  4.  ۸/۲۴۲-۲۴۳
  5.  هندوشاه، ۳۵۹.
  6.  الصفدی، الوافی بالوفیات، ص۴۶.
  7.  شرح نهج البلاغه، مقدمه ابوالفضل ابراهیم، ص۱۸.
  8.  شرح نهج البلاغه، مقدمه ابوالفضل ابراهیم، ص۱۴.
  9. شرح نهج البلاغه، مقدمه ابوالفضل ابراهیم، ص۱۵.
  10. عباس، ج۷، ص۳۴۲
  11.  قمی، ج۱، ص۱۹۳
  12.  ابن ابی الحدید، عبدالحمید، ج۱، ص۱۸۶-۱۸۵
  13.  ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱۳، ص۱۹۹
  14.  ابن ابی الحدید، ۱/۷
  15.  ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۹.
  16.  ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۳.
  17.  ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۹.
  18.  ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۹.
  19.  ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۹.
  20.  ابن ابی الحدید ج ۱، ص ۹.
  21.  دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۲، ص۶۴۱.
  22. مثلاً: تهران، ۱۲۷۱، ۱۳۰۲-۱۳۰۴ق؛ قاهره، ۱۳۲۹ق؛ بیروت، ۱۳۷۸ق
  23.  آستان، ۵/۱۱۲-۱۱۳
  24.  ابن خلکان، ۵/۳۹۱؛ I/۳۳۵-۳۳۶ ؛ GAL, سرکیس، ۳۰.
  25.  الصفدی، ج۱۸، ص۴۶.
  26. پرش به بالا آقابزرگ، ج۱۳، ص۳۹۱-۳۹۲
  27.  الطباطبائی، ص۳۸۳.
  28.  کتبی، ج۲، ص۲۵۹.
  29.  حاجی خلیفه، ج۲، ص۱۲۷۲-۱۲۷۳
  30.  عباس، ج۷، ص۳۴۲
  31.  حاجی خلیفه، ج۲، ص۱۶۱۴- ۱۶۱۵
  32.  فروخ، ج۳، ص۵۸۰
  33.  بغدادی، ص۴۸۴؛ حاجی خلیفه،ج۱، ص۷۹۹
  34.  ۹۲۳) I/۸۲۳, S..(GAL,

منبع:http://fa.wikishia.net

زندگینامه علامه سید جعفر شهیدی (۱۲۹۷- ۱۳۸۶ش)

سید جعفر شهیدی (۱۲۹۷ در بروجرد – ۲۳ دی ۱۳۸۶ در تهران) رئیس موسسه لغت‌نامه دهخدا و مرکز بین‌المللی آموزش زبان فارسی،استاد تمام دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و از پژوهشگران برجسته زبان و ادبیات فارسی، فقه و تاریخ اسلام بود.

شهیدی از شاگردان برجستهٔ علی‌اکبر دهخدا و بدیع‌الزمان فروزانفر در دانشگاه تهران بود و در سال ۱۳۴۰ دکترای خود را در رشته ادبیات فارسی و تاریخ دریافت کرد.[۱] او همچنین در حوزه علمیه قم و حوزه علمیه نجف زیر نظر سید حسین طباطبائی بروجردی، سید ابوالقاسم خویی تحصیل کرد و درجه اجتهاد داشت.

او به جز همکاری در تدوین فرهنگ معین و لغت‌نامه دهخدا، ۴ عنوان ترجمه، ۳ عنوان تصحیح و تعداد زیادی تالیف دارد که شماری از کتاب‌های وی به زبان‌های بیگانه ترجمه شدند و جایزه دریافت کردند.

سیدجعفر شهیدی فرزند سیدمحمد سجادی که از دانشمندان و مفاخر بزرگ ادبی ایران به‌شمار می‌رفت، در سال ۱۲۹۷ هجری خورشیدی در یکی از محلات قدیمی شهر بروجرد به دنیا آمد. وی دوران تحصیل ابتدایی و اندکی از متوسطه را در این شهر و سپس ادامه آن را در تهران به انجام رساند. شهیدی ابتدا به نام سجادی معروف بود که بعدها تغییر شهرت داده و با نام شهیدی در مراکز علمی و دانشگاهی شهرت پیدا کرد.

در سال ۱۳۲۰ برای تحصیل علوم دینی و فقه و اصول راهی نجف شد و تحصیلات حوزوی‌اش را در شهر نجف که شهر علم نام داشت، تا حد رسیدن به درجه اجتهاد که درجهٔ بسیار بالایی در حوزهٔ علمیه محسوب می‌شود، بالا برد. وی پس از آن چند سالی را در عوالم طلبگی در قم سپری و از محضر آیت‌الله بروجردی و بسیاری از مراجع و بزرگان دینی استفاده کرد، اما بعد از هشت سال، بیماری او را به ایران بازگرداند. هر هفته باید خود را به پزشک نشان می‌داد و در نتیجه از رفتن به حوزه باز می‌ماند.

برای گذران زندگی و به‌منظور ترجمهٔ متون عربی، نزد دکتر سنجابی (وزیر فرهنگ وقت) می‌رفت اما به او اشتغال به تدریس پیشنهاد شد. سپس در دبیرستان ابومسلم مشغول به تدریس شد و با توجه به اهمیت مدرک تحصیلی در میزان حقوق، بدون شرکت در کلاس‌ها، لیسانس الهیات را با بهترین نمره‌ها می‌گیرد.

برخورد با محمد معین، باب آشنایی وی را به حضور علی‌اکبر دهخدا فراهم کرد و بعد از تشکیل موسسه لغت‌نامه دهخدا، معاونت سازمان رابه‌عهده گرفت. سپس علامه دهخدا از سیدجعفر شهیدی دعوت به همکاری کرد و در نامه‌ای به دکتر آذر (وزیر فرهنگ وقت) نوشت: «او اگر نه در نوع خود بی‌نظیر، ولی کم‌نظیر است.» دهخدا در این نامه می‌خواهد که به جای ۲۲ ساعت، به او شش ساعت تدریس اختصاص دهند تا بقیهٔ وقتش را در لغت‌نامهٔ دهخدا بگذراند. مدتی این‌گونه می‌گذرد، تا سال ۱۳۴۰ که با مدرک دکتری به دانشگاه منتقل می‌شود.

تدریس در دانشگاه تا حدود سال ۱۳۴۵ ادامه پیدا می‌کند، اما بعد با ناامنی دانشگاه، دانشجویان خود را به لغت‌نامه می‌برد. پس از سال‌ها نیز، تا پایان عمر وی هنوز دانشجویانش چهارشنبه‌ها به دفتر وی در موسسه لغت‌نامه دهخدا می‌رفتند و با شهیدی جلساتی را داشتند. بعد از مرگ محمد معین، شهیدی مسؤولیت ادارۀ سازمان لغت‌نامۀ دهخدا را بر عهده گرفت. او در زمینه‌های ادبیات عرب و فارسی استادی بنام بود و درک محضر و همنشینی با استادانی نظیر بدیع‌الزمان فروزانفر، دهخدا، جلال‌الدین همائی و محمد معین اعتبار علمی و معنوی او را دو چندان کرد.

شهیدی اولین کتابش را در نجف در رد احمد کسروی نوشت، هرچند بر خوب بودن کارهای تاریخی او (تاریخ آذربایجان، تاریخچهٔ چپق و قلیان، مشعشیان و…) تأکید داشت. دیگر کتابش، سه جلد «جنایات تاریخ» توسط ساواک توقیف شد، اما بعدها بعضی مطالب انتقادی رااز چاپ بعدی حذف کرد. ایشان داماد استاد سید غلامرضا سعیدی از نویسندگان معاصر بیرجندیبود. در سال ۱۳۶۹ برای ترجمه نهج‌البلاغه، مجموعه سخنان امام اول شیعیان و در سال ۱۳۸۵ هجری خورشیدی برای نگارش کتاب تاریخ تحلیلی اسلام برندهٔ جایزه کتاب سال ایرانشد. وی در ساعت ۱۱ صبح یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶ از دنیا رفت.

دکتر شهیدی در سال ۱۳۷۴ منزل مسکونی‌اش را به شهرداری نارمک واگذار کرد و این خانه در همان سال به کتابخانه عمومی دکتر شهیدی تبدیل شد. پس از مرگ وی اتاقی در این کتابخانه به موزه نگهداری برخی آثار از آثار او اختصاص داده شد. پیکر وی صبح روز چهارشنبه بیست و شش دی ۱۳۸۶ از برابر بنیاد لغتنامه دهخدا به سمت دانشگاه تهران تشییع و در امامزاده عبدالله (شهرری) دفن شد.

تالیفات:

۱-مهدویت در اسلام ،۱۳۲۴
۲-جنایات تاریخ ،جلد اول و دوم ، تهران ،شهریور ۱۳۲۷
۳-جنایات تاریخ ،جلد سوم ،دفتر نامه فروغ علم؛ تهران ۱۳۲۹
۴-چراغ روشن در دنیای تاریک (یا زندگانی امام سجاد) تهران، کتاب فروشی و چاپخانه محمد حسن علمی ۱۳۳۵
۵-در راه خانه خدا ، دانش نو ، تهران ۱۳۵۶
۶-پس از پنجاه سال ، پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیه السلام چاپ اول ، امیر کبیر ۱۳۵۸ چاپ شانزدهم ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ۱۳۷۲
۷-شرح لغت نامه و مشکلات دیوان انوری ، چاپ اول انجمن آثار ملی ۱۳۵۸، چاپ دوم انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۶۴
۸-تاریخ تحلیلی اسلام، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان ، تهران ، مرکز نشر دانشگاهی ۱۳۶۲
۹-زندگانی حضرت فاطمه (ع) ، چاپ اول تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ۱۳۶۰ ،چاپ هجدهم ف دفتر نشر فرهنگ اسلامی ۱۳۷۳
۱۰-آشنایی با زندگانی امام صادق (ع) جامعه الامام الصادق ، تهران ۱۳۶۲
۱۱-زندگانی علی بن الحسین (ع) ، تهران،دفتر نشر فرهنگ اسلامی ۱۳۶۵ ، چاپ پنجم ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ۱۳۷۲
۱۲-ستایش و سوگواری امام هشتم در شعر فارسی ،۱۳۶۵
۱۳-عرشیان ، ،نشر مشعر ، قم ، ۱۳۷۱ شرح مثنوی شریف ، تهران ، انتشارات علمی و فرهنگی ، ۱۳۷۳ ، جلد چهارم (دنباله کار ۳ ۱۴-جلد مرحوم فروزانفر) و جزء ۵ و ۶ (دفتر دوم) ، شرح مثنوی دفتر سوم
۱۵-از دیروز تا امروز ، مجموعه مفاله ها ، به کوشش هرمز ریاحی و شکوفه شهیدی ، تهران ، انتشارات قطره ۱۳۷۳
۱۶-علی از زبان علی ، شرح زندگانی امیر مومنان ، تهران ف دفتر نشر ۱۳۷۶
۱۷-شرح مثنوی دفتر چهارم ، پنجم ، ششم ، ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۰

تصحیحات :

۱-تصحیح آتشکده آذراثر لطفعلی بیک آذر بیگدلی ، مقدمه ، فهرست و تعلیقات دکتر سید جعفر شهیدی ، موسسه نشر کتاب ۱۳۳۷
۲-تصحیح دره نادره اثر میرزا مهدی خان استر آبادی ، چاپ اول ، انجمن آثار ملی۱۳۴ ، چاپ دوم انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۶۶
۳-براهین العجم ، اثر محمد تقی سپهر ، حواشی و تعلیقات سید جعفر شهیدی ، دانشگاه تهران ۱۳۵۱

ترجمه :

۱-ابوذز غفاری نخستین انقلابی اسلام ، بی نا ، ۱۳۲۰ ، چاپ سوم نشر سایه ۱۳۷۰
۲-شیر زن کربلا اثر بنت الشاطی ، بروجرد ۱۳۳۲
۳-انقلاب بزرگ اثر دکتر طه حسین ، تهران ، موسسه مطبوعات علی اکبر علمی ۱۳۳۶
۴-ترجمه نهج البلاغه ،تهران چاپ اول ، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی ۱۳۶۸ ، چاپ ششم ۱۳۷۳

مجموعه ها :

۱-محمد خاتم پیامبران ،مقاله از ولادت تا بعثت ، ج اول از بعثت تا هجرت ، ج دوم، حسینیه ارشاد ۱۳۴۷
۲-علامه امینی ، با همکاری محمد رضا حکیمی ۱۳۵۱ محیط ادب ، مجموعه سی گفتار به پاس پنجاه سال تحقیقات و مطالعات سید محمد محیط طباطبایی ، با همکاری حبیب یغمایی، محمد ابراهیمی باستانی پاریزی و ایرج افشار ، تهران ، مجله یغما ۱۳۵۷

سمت های علمی و اجرایی :

۱-معاون موسسه لغت نامه دهخدا۱۳۴۲
۲-رییس موسسه لغت نامه دهخدا
۳-رییس مرکز بین المللی آموزش زبان فارسی ۱۳۶۸
۴-همکاری با دکتر محمد معین در تهیه فرهنگ فارسی معین ۱۳۴۶

سخنرانی ها :

۱-شرکت و سخنرانی در کنفرانس شیعه در دانشگاه تمپل ، فیلادلفیا ، ۱۳۶۸
۲-ایراد سخنرانی در دانشگاه بغداد و دانشگاه موصل ۱۳۵۷
۳-سفر به الجزایر (ایراد سخنرانی) ۱۳۵۱
۴-سفر به مصر و شرکت در کنفرانس اسلامی قاهره با ایراد سخنرانی ۱۳۴۹ سفر به اردن به دعوت دانشگاه عمان (ایراد سخنرانی)

آثاری که از ایشان به زبان های بیگانه ترجمه شده است :

۱-کتاب پس از پنجاه سال (قیام حسین) به زبان عربی ، انگلیسی ،ترکی استانبولی ، ترکی آذربایجانی ، ژاپنی ، اردو
۲-کتاب زندگانی حضرت فاطمه به زبان ترکی استانبولی ، عربی
۳-تاریخ تحلیلی اسلام به زبان عربی ، یونانی

مقالات :

۱-بیش از ۱۰۰ مقاله به زبان فارسی و عربی و که قسمتی از مقاله های فارسی در مجموعه ای به نام از دیروز تا امروز گرد آوری و چاپ شده و مقاله های عربی در مجله های ایران ، الجزایر و عراق چاپ شده است.

کسب افتخارات:

۱-دریافت استادی افتخاری از دانشگاه پکن
۲-ریاست افتخاری انمن بین المللی استادان زبان وادبیات فارسی
۳-استاد ممتاز از دانشگاه تهران
۴-دریافت نشان درجه یک علمی از ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران در تاریخ ۱۳۷۴

کتاب هایی که به دریافت جایزه نایل شده اند و به عنوان کتاب سال شناخته شده اند:

۱-دره نادره سال ۱۳۴۱
۲-زندگانی فاطمه زهرا ۱۳۶۲
۳-نهج البلاغه ، بهمن سال ۱۳۶۹
۴-شرح مثنوی (جشنواره خوارزمی) ۱۳۸۰

پایگاه اطلاع رسانی علامه سید جعفر شهیدی

http://www.alameshahidi.com

زندگینامه ابوالحسن محمد بن الحسین موسوى«سید رضى» (۳۵۹- ۴۰۶ ق)(به قلم آقا حسین بروجردى)

 ابوالحسن محمد بن الحسین موسوى، معروف به سید رضى و شریف رضى. از بزرگان علماى شیعه، بلغا، شاعران نامدار و اشراف بغداد.

وى از فرزندان امام موسى بن جعفر علیه السلام بود. در بغداد زاده شد. از سوى پدر و مادر، نسبى شریف داشت. در زمان پدر خود ابواحمد، نقابت طالبیان بغداد، سرپرستى همه آنان، قضاوت در مظالم و امیرى حاجیان را در حالى که هفده سال بیش نداشت، بر عهده گرفت.

چندى بهاء الدوله بویه وى را به عنوان جانشین خود در بغداد برگزید و لقب «الشریف الجلیل» به وى خلعت داد. چندى پس از آن، لقب «الرضى ذوالحسبین» و پس از آن «الشریف الاجل» را به وى پیشکش کرد.

روزگار سید رضى با فرمانروایى آل بویه و مقارن با دوره سوم خلافت عباسیان است که به این دوره از لحاظ تاریخى- فرهنگى «عصر زرین» مى‏گویند و از جهت تاریخ ادبیات عرب، عصر شاعران سه‏گانه: متنبى، سید رضى و ابوالعلاء معرى است. به سید رضى لقب «اشعر الطالبیین» یعنى شاعرترین طالبیان نیز داده‏اند.

استادان

استادانى که وى در علوم گوناگون آن روزگار نزدشان شاگردى کرد و بهره‏ ها برد، عبارتند از:

ابواسحاق ابراهیم بن احمد طبرى فقیه مالکى،

ابوعلى فارسى نحوى،

قاضى سیرافى،

ابوالحسن قاضى عبدالجبار معتزلى،

ابویحیى عبدالرحیم فارقى خطیب مصرى مشهور به ابن نباته،

شیخ مفید و …

وى بسیار بذل الجود و باتقوا بود. به سپاس دانش‏اندوزى‏ اش جهت پرداخت زکات دانش خود، مدرسه‏اى نزدیکى خانه خود در کوى کرخ بغداد تأسیس کرد و آن را «دارالعلم» نامید که افزون بر تالارهاى تدریس، سخنرانى و جلسات، اتاق هایى براى زیست دانشجویان و کتابخانه بزرگى داشت که ارزشمندترین و بهترین منابع و مراجع عربى و اسلامى در آن نگهدارى مى‏شد و شخصا خود مدیریت آن را بر عهده داشت.

شاگردان

شاگردان نام‏آورى که در نزد وى آموختند، از جمله:

فقیه عالیقدر ابوزید کبایکى،

ابوعبدالله شیخ محمد حلوانى،

ابوعبدالله شیخ جعفر دوریستى،

ابوالحسن بندار قاضى و …

وى در محله کرخ بغداد در سراى خود درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد. به قولى، برادر مهتر وى سید مرتضى چندى بعد وى را به کاظمین و در جوار نیاى شریفش امام موسى کاظم علیه السلام به خاک سپرد.

تألیفات وى:

۱- نهج البلاغه؛
۲- تلخیص البیان فى مجازات القرآن؛
۳- مجازات الآثار النبویه؛
۴- حقایق التاویل فى متشابه التنزیل؛
۵- حضائص الائمه؛
۶- دیوان اشعار.

منابع فقه شیعه (ترجمه جامع أحادیث الشیعه)//آقا حسین بروجردى

زندگینامه ابن میثم(متوفی ۶۷۹ه.ق)

کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی . یکی از فضلای علما و متکلمین ماهر. وفات او به سال ۶۷۹ ه’ ۳۹ . ق. ابن طاوس سید عبدالکریم بن احمد و نیز مفیدالدین بن جهم از او روایت کنند.

و خواجه طوسی علیه الرحمه او را به تبحر در حکمت و کلام می ستاید و شریف جرجانی بجلالت قدر او معترف است و صدرالدین محمد شیرازی حکیم مشهور در حاشیه تجرید از او بسیار نقل کند و شرح نهج البلاغه که در چند مجلد به نام خواجه عطاملک جوینی کرده است از تبرز او در تمام فنون اسلامی و ادبی و حکمی و اسرار عرفانی حکایت می کند.

او در بادی عمر در بحرین بود و منزوی و معتزل میزیست تا آنگاه که علمای حله و عراق در نامه ای که بدو نوشتند از اعتزال و انزوای او گله کردند و او در جواب این نامه سفری به عراق و پس از زیارت عتبات ائمه معصومین علمای عراق را دیدار کرد.

آثار

علاوه بر شرح نهج البلاغه سابقالذکر که به نام شرح کبیر معروف است دو شرح دیگر یکی متوسط و دیگری صغیر دارد.

و کتاب اشارات تالیف استاد خویش علی بن سلیمان بحرانی را نیز شرح کرده است .

و کتاب دیگر او قواعد المرام در علم کلام است که در ۶۷۶ بپایان رسانیده

و کتاب معراج سماوی و رساله ای در وحی و الهام

و کتابی به نام البحر الخضم

و شرح الماءه کلمه

وکتاب النجاه فی القیامه فی تحقیق الامامه

و کتاب استقصاء النظر فی امامه الائمه الاثنی عشر.

قبر او در بلاد بحرین در قریه ای موسوم به حلتا یکی از قراء ثلاثه ماحوز است . و بعضی مدفن او را در نواحی عراق گفته اند.

لغت نامه دهخدا

زندگینامه آیت الله سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌(۱۱۱۱-۱۰۵۰ه ق)

فقیه‌، محدّث‌ و ادیب‌ امامی‌ قرن‌ یازدهم‌ و دوازدهم‌. وی‌ سرسلسله خاندان‌ مشهور علمی‌ و دینی‌ سادات‌ جزایری‌ بود که‌ سه‌ قرن‌ در منطقه خوزستان‌، به‌ویژه‌ شوشتر، خدمات‌ ارزنده‌ای‌ کردند ( رجوع کنید به اعتمادالسلطنه‌، ج‌ ۱، ص‌ ۷۰۳ـ ۷۰۵؛ محمد جزایری‌، ۱۳۹۷، ج‌ ۱، ص‌ ۲۲). نسب‌ آنها به‌ عبداللّه‌ بن‌ موسی‌ بن‌ جعفر، فرزند امام‌ کاظم‌ علیه‌السلام‌، می‌رسد ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۵؛ اعرجی‌، ص‌ ۴۹۸ـ ۴۹۹).

بزرگ‌ترین‌ فرزندِ پسرِ سید نعمت‌اللّه‌، سید نورالدین‌ بود که‌ نسب‌ عموم‌ سادات‌ جزایری‌ به‌ وی‌ می‌رسد، از این‌رو آنان‌ به‌ سادات‌ نوریه‌ نیز مشهورند ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۵۵). برخی‌ از فرزندان‌ و اعقاب‌ وی‌ در شوشتر ماندند و برخی‌ در هند، نجف‌ و اماکن‌ دیگر ساکن‌ شدند. عبداللطیف‌ شوشتری‌ در تحفه ‌العالم‌ (ص‌ ۹۶ـ۱۶۲) و سیدمحمد جزایری‌ در کتاب‌ شجره مبارکه‌ شرح‌ حال‌ مفصّلی‌ از این‌ خاندان‌ آورده‌اند.

سید نعمت‌اللّه‌، به‌ نوشته خودش‌ (۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۲)، در ۱۰۵۰ در روستای‌ صَباغیه‌ از جزایر بصره‌، محلی‌ میان‌ دجله‌ و فرات‌، به‌دنیا آمد (همو، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، مقدمه موسوی‌ جزائری‌، ص‌ ۱۵). در پنج‌ سالگی‌ به‌ مکتب‌ رفت‌ و قرآن‌ را ختم‌ کرد و قصاید و اشعار بسیاری‌ فراگرفت‌ (همو، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۳). سپس‌ به‌ آموختن‌ صرف‌ و نحو همت‌ گماشت‌ و برای‌ ادامه تحصیل‌ به‌ حُوَیزه‌ رفت‌ (همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۴). وی‌ (۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۴ـ ۳۰۶) روزهای‌ سخت‌ این‌ دوره‌ از زندگی‌ تحصیلی‌ خود را با نثری‌ زیبا و خواندنی‌ وصف‌ کرده‌ است‌. سپس‌ به‌ همراه‌ برادرش‌ سیدنجم‌الدین‌، و عموزاده‌اش‌ سید عزیزاللّه‌، به‌ شیراز که‌ از مراکز علمی‌ آن‌ روزگار بود، عزیمت‌ کرد و در مدرسه منصوریه‌ اقامت‌ گزید ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۷؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۸). سید نعمت‌اللّه‌ نه‌ سال‌ در شیراز اقامت‌ کرد و در این‌ مدت‌ به‌ تکمیل‌ دانش‌ خود در ادبیات‌، علوم‌ عقلی‌ و نقلی‌ پرداخت‌. در آنجا معیشت‌ چنان‌ بر او تنگ‌ آمد که‌ ناگزیر، به‌ درخواست‌ خانواده‌اش‌، به‌ زادگاهش‌ باز گشت‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۹ـ ۳۱۲).

اشتیاق‌ به‌ تحصیل‌ موجب‌ سفر مجدد او به‌ شیراز شد، اما پس‌ از یک‌ ماه‌، به‌ علت‌ فوت‌ پدرش‌ و آتش‌ گرفتن‌ مدرسه منصوریه‌، به‌ اصفهان‌ رفت‌ و چهار سال‌ نزد علامه‌ محمدباقر مجلسی‌ (متوفی‌ ۱۱۱۰) به‌ تحصیل‌ حدیث‌ و علوم‌ شرعی‌ پرداخت‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۲). میرزا تقی‌ دولت‌آبادی‌ در مجاورت‌ حمام‌ شیخ‌ بهایی‌ مدرسه‌ای‌ بنا کرد و وظیفه تدریس‌ در آن‌ را برعهده سیدنعمت‌اللّه‌ گذاشت‌. سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ هشت‌ سال‌ در این‌ مدرسه‌ به‌ تدریس‌ علوم‌ دینی‌، تألیف‌ و همکاری‌ با مجلسی‌ در تألیف‌ و تدوین‌ بحارالانوار مشغول‌ شد (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۳؛ شوشتری‌، ص‌۱۰۰). پس‌ از آن‌، به‌ ضعف‌ بینایی‌ مبتلا گردید و برای‌ شفا و زیارت‌، از طریق‌ کرمانشاه‌ عازم‌ عتبات‌ عالیات‌ شد ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۳). در آنجا با چند تن‌ از عالمان‌ و فقیهان‌ ملاقات‌ کرد، سپس‌ به‌ زادگاهش‌، جزایر، بازگشت‌ و سه‌ ماه‌ در آنجا اقامت‌ کرد. سید نعمت‌اللّه‌ در همین‌ زمان‌ نوشتن‌ اثر عظیم‌ خود، شرح‌ تهذیب‌الاحکام‌ ( مقصود الانام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ )، را آغاز کرد ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۶ـ ۳۱۸).

در ۱۰۷۹، حسین‌ پاشا، حاکم‌ بصره‌، بر سلطان‌ محمد عثمانلو، وزیر بغداد، شورش‌ کرد. سلطان‌ محمد لشکری‌ را برای‌ جنگ‌ با وی‌ روانه بصره‌ ساخت‌. حاکم‌ بصره‌ به‌ جزایر رفت‌ و در آنجا به‌ دفاع‌ از خود پرداخت‌، اما پس‌ از چهار ماه‌ مقاومت‌ و محاصره جزایر، سرانجام‌ لشکریان‌ بغداد او را شکست‌ دادند و او به‌ سوی‌ هندوستان‌ گریخت‌. مردم‌ جزایر، که‌ از یاران‌ پاشا بودند، از بیم‌ جان‌ به‌ حویزه‌ و شهرهای‌ مجاور گریختند؛ سید نعمت‌اللّه‌ نیز یکی‌ از آنان‌ بود. سیدعلی‌بن‌ مولی‌خلف‌ موسوی‌ فلاحی‌ (متوفی‌ ۱۰۸۸)، از سادات‌ مشعشعیان‌ * ، مقدم‌ وی‌ را بسیار گرامی‌ داشت‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۸ـ۳۱۹؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۰ـ۱۰۱).

سیدعلی‌ آثار علمی‌ فراوانی‌ داشته‌، تا آنجا که‌ افندی‌ (ج‌ ۴، ص‌ ۸۰) مدعی‌ است‌ بسیاری‌ از مطالب‌ علمی‌ کتابهای‌ سید نعمت‌اللّه‌ از آثار سیدعلی‌ گرفته‌ شده‌ است‌. سیدعلی‌ به‌ سید نعمت‌اللّه‌ ارادتی‌ تام‌ داشت‌ و تا زمان‌ مرگش‌ ارتباط‌ با او را حفظ‌ کرد (رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ [ ۳۷ ] ). جزایری‌، پس‌ از چند ماه‌ اقامت‌ در حویزه‌، عازم‌ اصفهان‌ شد اما در میانه راه‌ به‌ شوشتر رفت‌ و به‌ درخواست‌ اهالی‌، در آنجا اقامت‌ کرد. حاکم‌ وقت‌ شوشتر، فتحعلی‌خان‌، که‌ از گماشتگان‌ دولت‌ صفوی‌ (حک : ح ۹۰۶ـ ۱۱۳۵) بود، در تکریم‌ سید نعمت‌اللّه‌ نهایت‌ تلاش‌ را به‌کار بست‌ و در کنار مسجدجامع‌ برای‌ وی‌ خانه‌ای‌ تدارک‌ دید و تمام‌ مناصب‌ شرعی‌ شوشتر و بلاد مجاور، از جمله‌ تدریس‌ علوم‌ دینی‌، تولیت‌ مسجدجامع‌ و امامت‌ جمعه‌ و امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر، را به‌ او واگذار کرد (عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۳ـ۷۴؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۱).

سید نعمت‌اللّه‌ با عالمان‌ و نیز حاکمان‌ مناسبات‌ خوبی‌ داشت‌ تا آنجا که‌ وی‌ را، به‌ سبب‌ کثرت‌ مجالست‌ با سلاطین‌، نکوهش‌ کرده‌اند ( رجوع کنید به بَحْرانی‌، لؤلؤه البحرین‌ ، ص‌ ۱۱۱). سید نعمت‌اللّه‌ در شوشتر به‌ نشر علوم‌ و معارف‌ دینی‌ پرداخت‌ و مجلس‌ درس‌ پر رونقی‌ برپا کرد ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۱۵۷).

رحلت

وی‌ در ۱۱۱۱ برای‌ زیارت‌ به‌ مشهد رفت‌ و در راه‌ بازگشت‌ به‌ شوشتر، در خرّم‌آباد بیمار شد و در پل‌دختر درگذشت‌ و در همانجا به‌ خاک‌ سپرده‌ شد. آرامگاه‌ او در آنجا معروف‌ است‌. وفات‌ وی‌ را در ۲۳ شوال‌ ۱۱۱۲ ذکر کرده‌اند ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۷۶؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۵؛ خوانساری‌، ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۹).

جزایری‌ در جزایر بصره‌، حویزه‌، شیراز و اصفهان‌ نزد عالمان‌ بسیاری‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ پرداخت‌ ( رجوع کنید به خوانساری‌، ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۰)، از جمله‌ در جزایر نزد این‌ اشخاص‌ علوم‌ دینی‌ را فراگرفت‌: یوسف‌بن‌ محمد بناء جزایری‌ (متوفی‌ پیش‌ از ۱۰۷۰)، عالم‌ و قاضی‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۱؛ نیز رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۳۲)؛ محمدبن‌ سلمان‌/ سلیمان‌ جزایری‌ (متوفی‌ بعد از ۱۰۷۰)، فقیه‌ و ادیب‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا؛ نیز رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۱۱ـ۲۱۲)؛ و حسین‌بن‌ سَبتی‌ حویزی‌، مدرّس‌ و ادیب‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۵؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا).

استادان‌ و مشایخ‌در شیراز

استادان‌ و مشایخ‌ سیدنعمت‌اللّه‌ در شیراز، به‌ گفته خودش‌، بیست‌ تن‌ بودند ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۳۹)

که‌ از آن‌ جمله‌اند:

میرزا ابراهیم‌ فرزند صدرالمتألهین‌ شیرازی‌ (متوفی‌ ۱۰۷۰؛ نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۲۸۵؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۲)؛

و جعفر بن‌ کمال‌الدین‌ بحرانی‌ (متوفی‌ ۱۰۹۱؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۸۰ ۸۱؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۷۱)؛

صالح‌ بن‌ عبدالکریم‌ کَرزکّانی‌ بحرانی‌ (متوفی‌ ۱۰۹۸؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۲)؛

و عبدعلی‌بن‌ جمعه‌ عروسی‌ حویزی‌، مؤلف‌ تفسیر نورالثقلین‌ (متوفی‌ بین‌ سالهای‌ ۱۰۸۹ و ۱۰۹۷؛

نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۲۴۸؛ همو، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۹). سه‌ تن‌ اخیر در زمره مشایخ‌ حدیث‌ وی‌ نیز به‌ شمار می‌آیند، چنانکه‌ او خود در اجازه روایت‌ به‌ شیخ‌حسین‌بن‌ محیی‌الدین‌ جامعی‌ عاملی‌، به‌ آنان‌ اشاره‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۶۴).

استادان‌ و مشایخ‌دراصفهان

سید نعمت‌اللّه‌ در اصفهان‌ نزد این‌ استادان‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ پرداخت‌:

محمدباقر مجلسی‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۳) که‌ از مشایخ‌ مهم‌ او بود ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۷۸) و سه‌ اجازه‌ به‌ سید نعمت‌اللّه‌ داد که‌ مبسوط‌ترین‌ آنها در پایان‌ نسخه‌ای‌ از نهج‌البلاغه‌، به‌ خط‌ خود مجلسی‌ نوشته‌ شده‌ است‌ (برای‌ متن‌ این‌ اجازه‌ رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۵۷ـ ۱۶۳)؛

محمدباقربن‌ محمد مؤمن‌ خراسانی‌ (محقق‌ سبزواری‌؛ متوفی‌ ۱۰۹۰؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۶۳)؛

آقاجمال‌ فرزند آقاحسین‌ خوانساری‌ (محقق‌ خوانساری‌؛ متوفی‌ ۱۰۹۹؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۸۱؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۷۹)؛

محمدبن‌ مرتضی‌ کاشانی‌ مشهور به‌ مولی‌ محسن‌ فیض‌ کاشانی‌ (متوفی‌ ۱۰۹۱؛ نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۲۸۴؛ بحرانی‌، لؤلؤه البحرین‌ ، ص‌ ۱۳۰؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۱۵) که‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ از ملازمان‌ و شاگردان‌ خاص‌ او بود ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، التحفه السنیه، ص‌ [۳۳۹ ( )؛

شیخ‌حرّ عاملی‌ (متوفی‌ ۱۱۰۴؛ نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، غایه المرام‌ ، ج‌ ۱، ص‌ )۳۶۱ ]؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۰۲ـ۲۰۳) که‌ جزایری‌ بخشی‌ از احادیث‌ را نزد وی‌ خوانده‌ و او را به‌ انصاف‌ ستوده‌ است‌. حرّ عاملی‌ اذعان‌ می‌کرده‌ که‌ اشکالاتِ گونه‌ای‌ از قیاس‌، از جمله‌ قیاسِ منصوص‌ العله‌ و اولویت‌، را از سید نعمت‌اللّه‌ آموخته‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، غایه المرام، همانجا).

در منابع‌، از کسان‌ دیگری‌ در زمره مشایخ‌ سید نعمت‌اللّه‌ یاد شده‌ است‌ که‌ صحیح‌ نیست‌ (رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۷۰، ۱۹۲ـ۱۹۴، ۲۰۰ـ۲۰۱). از برخی‌ استادان‌ او نیز، به‌ دلیل‌ اشاره‌ نکردن‌ وی‌ به‌ نامهایشان‌ یا ذکر نشدن‌ شرح‌حال‌ آنها در منابع‌، اطلاع‌ چندانی‌ در دست‌ نیست‌ ( رجوع کنید به نعمت‌ اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۳ـ۳۰۴، ۳۰۸؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۹۸).

شاگردان‌

شاگردان‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ پرشمارند. سید عبداللّه‌ جزایری‌، نوه وی‌، در تذکره شوشتر (ص‌ ۱۵۷ـ۱۶۳) و محمد جزایری‌ در نابغه فقه‌ و حدیث‌ (ص‌ ۲۵۲ـ۳۲۶)، به‌ ترتیب‌ الفبا، نام‌ آنان‌ را ذکر کرده‌اند،

از جمله آنان‌اند:

ابوالحسن‌بن‌ محمد زمان‌ بن‌ عنایت‌اللّه‌ تستری‌ (متوفی‌ ۱۱۴۳؛عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکرۀ شوشتر ، ص‌ ۱۵۷؛همو، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۲۳؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۵۲ـ۲۵۳)؛
ابوالقاسم‌ بن‌ محمد مرعشی‌ شوشتری‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۱۵۸ـ ۱۵۹)؛
عبدالحسین‌بن‌ خواجه‌ کلبعلی‌ گَرگَری‌ شوشتری‌ (متوفی‌ ۱۱۴۱) که‌ نزد سید نعمت‌اللّه‌ زبده ‌الاصول‌ را خواند و از وی‌ اجازه روایت‌ اخذ کرد (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۷۱)؛
علی‌بن‌ حسین‌ جامعی‌ عاملی‌، از عالمان‌ و مفسران‌ مشهور ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۲۷۴ـ ۲۷۵)؛
عنایت‌اللّه‌بن‌ محمد زمان‌ تستری‌ (متوفی‌ ۱۱۴۷؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۵۷؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌۲۷۷ـ۲۷۹)؛
مجدالدین‌بن‌ قاضی‌ شفیع‌الدین‌ دزفولی‌ (متوفی‌ پیش‌ از ۱۱۶۵؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۷۲)؛
فتح‌اللّه‌ بن‌ علوان‌ کعبی‌ دَوْرَقی‌ (متوفی‌ ۱۱۳۰؛همان‌، ص‌ ۱۵۸)؛
محمدهادی‌بن‌ سیدمحمد مرعشی‌ تستری‌ (متوفی‌ ۱۱۳۷؛همان‌، ص‌ ۱۸۹)؛
یعقوب‌بن‌ ابراهیم‌ بختیاری‌ حویزی‌ (متوفی‌ ۱۱۵۰)، که‌ نخست‌ در شیراز و سپس‌ در شوشتر نزد سیدنعمت‌اللّه‌ به‌ تحصیل‌ علم‌ پرداخت‌ (همان‌، ص‌ ۱۹۲)؛
و محمدبن‌ علی‌ نجّار شوشتری‌ (متوفی‌ ۱۱۴۰ یا ۱۱۴۱) که‌ از شاگردان‌ بزرگ‌ سید نعمت‌اللّه‌ بود و از طرف‌ او به‌ امامت‌ جماعت‌ نیز منصوب‌ شد ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۰۱)، در علوم‌ شرعی‌، به‌ویژه‌ تجوید و تفسیر، یگانه‌ بود و کتاب‌ مجمع‌التفاسیر از آثار اوست‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۷۸؛همو، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۱۶۱؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۰۴). او یادداشتهای‌ تفسیری‌ سیدنعمت‌اللّه‌ را نیز در کتابی‌ با عنوان‌ عقودالمرجان‌ گردآوری‌ کرده‌ است‌ (آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۳۷۲ ش‌، ص‌ ۷۰۶؛همو، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۵، ص‌ ۳۰۵).

از جزایری‌ اجازه روایت‌ حدیث‌ دریافت‌ کرده‌اند

کسان‌ دیگری‌ نیز از جزایری‌ اجازه روایت‌ حدیث‌ دریافت‌ کرده‌اند، گرچه‌ از شاگردان‌ او نبوده‌اند، مانند

شریف‌ ابوالحسن‌بن‌ محمدطاهر اصفهانی‌ غَرَوی‌ (متوفی‌ ۱۱۳۸؛همان‌، ص‌ ۴۸؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۳۸)

و شمس‌الدین‌ بن‌ صفر جزایری‌ (متوفی‌ ح۱۱۴۰؛عبداللّه جزایری‌،۱۴۰۹، ص‌ ۱۴۱؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۶۸).

همچنین‌ سیدنعمت‌اللّه‌ به‌ حسین‌بن‌ محیی‌الدین‌ جامعی‌ عاملی‌، از هم‌ دوره‌های‌ خود، اجازه روایت‌ داد و از او نیز اجازه‌ای‌ اخذ کرد (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۵۹) که‌ اصطلاحاً به‌ آن‌ اجازه مدبّج‌ ( رجوع کنید به اجازه‌ * ) گفته‌ می‌شود ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۴۸ـ۴۹). محمد جزایری‌ (۱۴۱۸، ص‌ ۲۶۳ـ۲۶۶) متن‌ اجازه سیدنعمت‌اللّه‌ را به‌ طور کامل‌ نقل‌ کرده‌ است‌.

آرا.

محققان‌ در این‌ باب‌ اتفاق‌ نظر دارند که‌ مسلک‌ جزایری‌ در استنباط‌ احکام‌ نه‌ اصولی‌ بوده‌ نه‌ اخباری‌ صرف‌، بلکه‌ او میانه‌رو بوده‌ و به‌ تعبیر مشهور، طریقه وسطا را برگزیده‌ بوده‌ است‌ ( رجوع کنید به خوانساری‌، ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۰؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۳۰ـ ۳۳۲؛محمدتقی‌ حکیم‌، ص‌ ۹۶؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، مقدمه موسوی‌ جزائری‌، ص‌ ۳۹ـ۴۰). منبع‌ محققان‌ در این‌ داوری‌، سخنان‌ جزایری‌ در کتابها و رساله‌های‌ متعدد او بوده‌ که‌ در آنها به‌ اخذ مسلک‌ و طریقه وسطا تصریح‌ و آن‌ را روش‌ استادش‌ محمدباقر مجلسی‌ ذکر کرده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به غایه‌ المرام‌ ، ج‌ ۱، ص‌ [ ۴۰ (، ج‌ ۲، ص‌ ) ۱۴۰ (؛برای‌ اطلاع‌ بیشتر در باره مسلک‌ مجلسی‌ رجوع کنید به مجلسی‌، ۱۳۶۹ ش‌، ص‌ ۱۲۲؛بحرانی‌، ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ ش‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۴ـ ۱۵؛طارمی‌، ص‌ ۲۰۰ـ۲۰۲).

مراد جزایری‌ از طریقه وسطا، آن‌ گونه‌ که‌ خود در مقدمه کتاب‌ غایه ‌المرام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ (ج‌ ۱، ص‌ ) ۴۰ ( ) توضیح‌ داده‌، اعتقاد به‌ حجیت‌ ظواهر قرآن‌ در تشریع‌ است‌ و آن‌ را طریقی‌ دانسته‌ که‌ نه‌ مانند طریق‌ مجتهدان‌ اصولی‌ است‌ که‌ به‌ قواعد و استنباط‌ و استدلالهای‌ عقلی‌ تکیه‌ زده‌اند و نه‌ مانند اخباریهایی‌ چون‌ محمدامین‌ استرآبادی‌ که‌ هرگونه‌ استنباط‌ مبتنی‌ بر قواعد ظنی‌ را انکار کرده‌ و عمل‌ به‌ ظواهر قرآن‌ را از مصادیق‌ آن‌ شمرده‌اند ( رجوع کنید به استرآبادی‌، ص‌ ۲۶۹ـ۲۷۱، ۳۳۶ـ ۳۳۸). جزایری‌ ( غایه‌ المرام‌، ج‌ ۱، ص‌ ) ۱۶ ] ) پس‌ از نقل‌ سخنان‌ محمدامین‌ استرآبادی‌ در الفوائد المدنیه و تصدیق‌ تمام‌ سخنان‌ وی‌، تنها بر رأی‌ او مبنی‌ بر عدم‌ حجیت‌ ظواهر کتاب‌ خرده‌ گرفته‌ است‌.

علاوه‌ بر این‌، یکی‌ از دلایلی‌ که‌ سبب‌ شده‌ تا محققان‌، جزایری‌ را میانه‌رو بدانند، نظر وی‌ در باره پاره‌ای‌ از موارد شبهه تحریمیه‌، مانند نوشیدن‌ قهوه‌ و مصرف‌ دخانیات‌، است‌ که‌ در حرمت‌ آنها نصّی‌ وارد نشده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۳۲؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۴۱؛محمدتقی‌ حکیم‌، ص‌ ۹۷ـ ۹۸). اخباریها در این‌ گونه‌ موارد، بنا بر احتیاط‌، قائل‌ به‌ عدم‌ جوازند، اما جزایری‌ از این‌ نظر عدول‌ کرده‌، قائل‌ به‌ اباحه‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۵۵ ۶۰ با نقد آرای‌ علی‌نقی‌ کمره‌ای‌؛همو، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۴۸۴). با این‌ همه‌، سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در بسیاری‌ موارد دیگر مطابق‌ رأی‌ اخباریان‌ نظر داده‌، از جمله‌ در باب‌ منابع‌ تشریع‌، فقط‌ کتاب‌ و سنّت‌ را معتبر شمرده‌ و اجماع‌، استصحاب‌، عقل‌ و تمام‌ گونه‌های‌ قیاس‌، از جمله‌ قیاس‌ منصوص‌العله‌ و اولویت‌، را باطل‌ دانسته‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، غایه ‌المرام، ج‌ ۱، ص‌ [ ۱۱ـ۱۵، ۲۲، ۳۷، ۵۹ـ۶۱ (، ج‌ ۲، ص‌ )۵۱ (؛همو، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۴۸۵، ۵۱۴؛برای‌ اطلاع‌ از نظر اخباریها رجوع کنید به استرآبادی‌، ص‌ ۱۸۱، ۲۴۱ـ۲۴۲، ۲۶۵ـ ۲۹۹). همچنین‌ در صورت‌ تعارض‌ نقل‌ با ادله عقلی‌، اعم‌ از قواعد عملی‌ یا قواعد نظری‌ (چون‌ «امر به‌ شی‌ء مستلزم‌ نهی‌ از ضد عام‌ است‌» و «مامِنْ عامٍّ اِلاّ و قَدْ خُصّ»)، نقل‌ را مقدّم‌ دانسته‌ است‌ ( رجوع کنید به غایه المرام‌ ، ج‌ ۱، ص‌ ) ۳۵ـ۳۶ ] ). وی‌ بر خلاف‌ علامه‌ مجلسی‌ (۱۴۱۱، ص‌ ۱۳ـ۱۴) که‌ تقلید از میت‌ را جایز نمی‌دانسته‌، همانند اخباریها قائل‌ به‌ جواز تقلید از میت‌ بوده‌ است‌ ( رجوع کنید به ادامه مقاله‌).

در هر حال‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ بدون‌ ارائه نظریه‌ای‌ انتقادی‌ در باب‌ ماهیت‌ فقه‌ و کارکرد منابع‌ تشریع‌، نمی‌توان‌ صرفاً با تکیه‌ بر پاره‌ای‌ از نقل‌قولها، مسلک‌ جزایری‌ را در استنباط‌ احکام‌ مشخص‌ کرد. مفهوم‌ طریقه وسطا نیز مبهم‌ است‌، البته‌ این‌ ابهام‌ حتی‌ در باب‌ مدلول‌ عموم‌ مفاهیم‌ و مسائل‌ مورد نزاع‌ اخباریها و اصولیان‌ وجود دارد و این‌ به‌ دلیل‌ فقدان‌ نظریه‌ای‌ انتقادی‌ و تحلیلی‌ و تاریخی‌ از مفاهیم‌ فقه‌ و فرآیند تکامل‌ آن‌، و روشن‌ نبودن‌ مفهوم‌ سنّت‌ و معنای‌ عقل‌ است‌ که‌ ظاهراً در مقابل‌ آن‌ قرار دارد ( رجوع کنید به کرمی‌، ص‌ ۲۶۱ـ ۲۷۵).

از سوی‌ دیگر، در سخنان‌ جزایری‌ برداشتی‌ از ماهیت‌ احکام‌ شرعی‌ و نحوه استنباط‌ آنها را می‌توان‌ استخراج‌ کرد که‌ دست‌ کم‌ تا صورتبندی‌ نهایی‌ آرای‌ فقهی‌ و اصولی‌اش‌، وی‌ را باید در زُمره اخباریها دانست‌، زیرا وی‌ از سویی‌ فقه‌ را نه‌ مجموعه‌ای‌ از قواعد کلی‌، بلکه‌ انبوهی‌ از روایات‌ جزئی‌ دانسته‌ است‌ که‌ یگانه‌ ملاک‌ معتبر استنباط‌ و مبنای‌ عمل‌اند ( رجوع کنید به غایه‌ المرام، ج‌ ۱، ص‌ [ ۳۵ـ۳۶ (، ج‌ ۲، ص‌ ) ۹۵ ( ) و از سوی‌ دیگر، برای‌ غنی‌ کردن‌ منابع‌ روایت‌ و محدود کردن‌ دامنه استنباط‌ عقلی‌، علاوه‌ بر نقد نظریه تقسیم‌ چهارگانه احادیث‌ (صحیح‌، حسن‌، موثق‌ و ضعیف‌)، که‌ مستلزم‌ مناقشه‌ در باره بسیاری‌ از احادیث‌ است‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ) ۲ـ۴ ( )، بر وثاقت‌ بسیاری‌ از کتابهای‌ حدیثی‌، چون‌ عیون‌ اخبار الرضا اثر شیخ‌ صدوق‌، الاحتجاج‌ طَبْرِسی‌ و الفقه‌ الرضوی‌ ، صحه‌ گذاشته‌ است‌ ( رجوع کند به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ) ۸ (؛همو، لوامع‌ الانوار، ص‌ ) ۵ ] ).

در آغاز عصر صفوی‌، با حضور مؤثر فقیهان‌ در اداره جامعه‌، بحث‌ در باره جایگاه‌ و وظایف‌ مجتهدان‌ و رابطه آنان‌ با مقلدان‌ و نیز نقش‌ مرجعیت‌ دینی‌، یکی‌ از مسائل‌ اساسی‌ شد. مسئله جواز یا عدم‌ جواز تقلید از مجتهدِ میت‌ از آن‌ جمله‌ بود که‌ دست‌ کم‌ در این‌ دوره‌، ۳۵ رساله مستقل‌ در این‌ باب‌ نگاشته‌ شد ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۴، ص‌ ۳۹۱ـ۳۹۳؛
حسینی‌ جلالی‌، ص‌ ۵۹ـ۷۳). از جمله این‌ نوشته‌ها، رساله منبع‌ الحیاه و حجیه قول‌ المجتهد من‌ الاموات‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ بود. البته‌ وی‌ در دیگر آثار خود نیز به‌ بررسی‌ این‌ مسئله‌ پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، کنز الطالب، ص‌ [۸۱- ۸۶ (؛همو، ۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۷۶ـ۹۳؛همو، ۱۴۰۴، ج‌ ۳، ص‌ ۳۶۸ـ۳۶۹؛همو، مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ ) ۸۵ -۸۶ ] ).

غالب‌ فقیهان‌ اصولی‌، به‌ویژه‌ متأخران‌، تقلید ابتدایی‌ از میت‌ را جایز نمی‌دانند ( رجوع کنید به طباطبایی‌، ص‌ ۶۱۸ـ۶۱۹؛
طباطبائی‌  یزدی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۵، مسئله ۹). در مقابل‌، برخی‌ فقیهان‌ اصولی‌ و عموم‌ اخباریها، از جمله‌ فیض‌ کاشانی‌ (ج‌ ۲، ص‌ ۵۲) و به‌ تبع‌ او سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌، تقلید از میت‌ را جایز دانسته‌، شرط‌ حیات‌ مجتهد را غیر معتبر و بدون‌ دلیل‌ ذکر کرده‌اند. به‌ نظر می‌رسد این‌ نزاع‌ مسائل‌ مهمی‌ را در باب‌ ماهیت‌ فقه‌ و بنیادهای‌ شریعت‌ مطرح‌ کرده‌ که‌ امروزه‌ بررسی‌ آنها ارزش‌ علمی‌ و تاریخی‌ دارد و دوره مهمی‌ از فرآیند تکامل‌ دانش‌ فقه‌ و اصول‌ فقه‌ را نشان‌ می‌دهد.

سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در رساله منبع‌الحیاه، نخست‌ به‌ نقد آرای‌ مجتهدان‌ اصولی‌ در باب‌ مجاز نبودن‌ تقلید از مجتهد میت‌، خاصه‌ آرای‌ شهید ثانی‌ در رساله تقلید المیت‌ و رساله مشکاه القول‌ السدید فی‌الاجتهاد و التقلید از فرزند شهیدثانی‌، شیخ‌حسن‌بن‌ زین‌الدین‌ صاحب‌ معالم‌، پرداخته‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۶ـ۳۳) و در ادامه‌ از مجتهدان‌ اصولی‌ در باب‌ تقسیم‌ مکلفان‌ به‌ مجتهد و مقلد انتقاد کرده‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۳۳ـ۴۰) و در پایان‌، برخی‌ مسائل‌ مورد اختلاف‌ میان‌ مجتهدان‌ و اخباریان‌، خاصه‌ اختلاف‌ بر سر مبانی‌ و ماهیت‌ فقه‌ و کارکردهای‌ اجتهاد، را بیان‌ نموده‌ است‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌۴۰ـ۸۳).

شهید ثانی‌ (ج‌ ۱، ص‌ ۴۳) با تصریح‌ به‌ اینکه‌ منابعِ شرع‌ ظنی‌اند و به‌ تنهایی‌ موجب‌ علم‌ به‌ احکام‌ نمی‌شوند یا مبنای‌ عمل‌ قرار نمی‌گیرند، نتیجه‌ می‌گیرد که‌ این‌ گونه‌ منابع‌ باید با استنباط‌ فقیهانی‌ همراه‌ شوند که‌ به‌ مقام‌ افتا رسیده‌اند. بی‌ دلیل‌ نیست‌ که‌ حکم‌ به‌ حلال‌ یا حرام‌ بودن‌ کاری‌ و صحت‌ یا فساد هر امری‌ باید مبتنی‌ بر طریق‌ و منبعی‌ معتبر باشد ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۷) و مقلد موظف‌ است‌ آن‌ حکم‌ را یا به‌ گونه‌ای‌ مستقیم‌ یا از طریق‌ راویان‌ عادل‌ از مجتهدی‌ معین‌ اخذ کند ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۸).

در همین‌ زمینه‌، شیخ‌ حسن‌، صاحب‌ معالم‌، پس‌ از اشاره‌ به‌ شرط‌ اخیر در نقل‌ فتوا، با استناد به‌ ادله عقلی‌ و نقلی‌، تقلید را جایز نمی‌شمارد، جز در مواردی‌ معدود که‌ تقلید از مجتهد زنده‌ از آن‌ جمله‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۷۷)، اما تقلید از میت‌، به‌ علت‌ وجود نداشتن‌ دلیل‌ قطعی‌ بر صحت‌ آن‌، جایز نیست‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۲، ص‌ ۷۸؛
نیز رجوع کنید به تقلید * ).

شهید ثانی‌ (ج‌ ۱، ص‌ ۲۹) به‌ تفاوت‌ ماهوی‌ فتوا و حدیث‌ و به‌ تبع‌ آن‌ شرایط‌ ویژه هر یک‌ اشاره‌ کرده‌ و افزوده‌ است‌ که‌ اجازه مشایخ‌ در نقل‌ فتوا یا کتابهای‌ پیشینیان‌ در حکم‌ جواز اخذ فتواهای‌ آنان‌ نیست‌، زیرا اجازه‌ و نظایر آن‌ تنها راهنمای‌ نقل‌ روایت‌اند نه‌ ملاک‌ یا مبنای‌ عمل‌. بر همین‌ اساس‌ است‌ که‌ شرایط‌ فتوا در قیاس‌ با روایت‌ احادیث‌، پیچیده‌تر و دقیق‌تر به‌نظر می‌رسد؛
بدین‌ معنا که‌ اگر در نقل‌ حدیث‌، زن‌ و مرد، حر و عبد و فقیه‌ و عامی‌ بودن‌ شرط‌ صحت‌ روایات‌ به‌ شمار نمی‌روند، در فتوا چنین‌ نیست‌ و اخذ آن‌ جز از فقیه‌ جامع‌الشرایط‌ جایز نیست‌ (همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱) و بر فرض‌ اینکه‌ فتوای‌ فقهایی‌ تنها از طریق‌ اجازه‌ و نظایر آن‌ نقل‌ شود، لازمه‌اش‌ این‌ است‌ که‌ عدالت‌ تمام‌ واسطه‌ها از طریق‌ روشهای‌ معتبر اثبات‌ شود. این‌ جرح‌ و تعدیل‌ در باب‌ راویان‌ احادیث‌ تحقق‌ یافته‌ اما در زمینه مورد بحث‌، یعنی‌ فتوای‌ فقیهان‌، توثیق‌ واسطه‌ها تحقق‌ نیافته‌ و روایت‌ از مجتهدان‌ عملاً غیر مقدور است‌ (همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۰).

در مقابل‌، سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ مطابق‌ نظر اخباریها، فقه‌ را مجموعه‌ای‌ از دلایل‌ شرعی‌ و، فتوای‌ فقهی‌ را هم‌ تراز روایت‌ احادیث‌ دانسته‌ است‌. در واقع‌، اولی‌ ترجمان‌ دومی‌ است‌ و همان‌گونه‌ که‌ روایات‌ پیشینیان‌ معتبر است‌، نقل‌ فتواهای‌ آنان‌ نیز معتبر است‌ و می‌تواند مبنای‌ عمل‌ قرار گیرد ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۶ـ۷، ۱۱، ۳۱؛نیز رجوع کنید به بروجردی‌، ج‌ ۴، قسم‌۲، ص‌۲۵۸). مطابق‌ این‌ برداشت‌، مجتهد در تعریف‌ صحیح‌ تنها ناقل‌ احکام‌ الاهی‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۱۷ـ ۱۸) و کتابهای‌ فقهی‌ چیزی‌ جز شرح‌ کتابهای‌ حدیث‌ و بیان‌ نظام‌مند آنها نیستند. اختلاف‌ میان‌ فقیهان‌ پیشین‌ نیز ریشه‌ در اختلاف‌ خود احادیث‌ یا برداشت‌ آنها دارد و به‌ طور کلی‌ میان‌ نگارش‌ کتابهای‌ فقهی‌ و گردآوری‌ متون‌ حدیثی‌ فرقی‌ نیست‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۳۱؛جابری‌، ص‌ ۳۷۱).

تنها ملاک‌ عمل‌ در فقه‌ دلیل‌ شرعی‌ است‌ که‌ با مرگ‌ مجتهدان‌ نیز باطل‌ نمی‌شود ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، منبع‌الحیاه، ص‌ ۲۲؛استرآبادی‌، ص‌ ۲۹۹). جزایری‌ (۱۴۰۱، ص‌ ۱۸) بر این‌ اساس‌، جزایری‌ پس‌ از اشاره‌ به‌ برداشت‌ شهید ثانی‌ از مفهوم‌ اجتهاد و تقلید ( رجوع کنید به شهید ثانی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۹ـ۴۰)، به‌ نقد آن‌ پرداخته‌ است‌. به‌ نظر وی‌ (۱۴۰۸، ج‌۲، ص‌۸۰)، دو مفهوم‌ مذکور اصطلاحاتی‌ حادث‌ هستند و در دوران‌ امامان‌ و حتی‌ دوره‌های‌ بعد ناشناخته‌ بودند. کاربرد آنها به‌ زمان‌ شیخ‌ طوسی‌ و رواج‌ آنها به‌ زمان‌ علامه‌ حلّی‌ باز می‌گردد. در زمان‌ امامان‌ کتابهای‌ محدّثان‌ متداول‌ بود که‌ به‌ زودی‌ مبنای‌ عمل‌ گشت‌. اجتهاد به‌ معنای‌ فهم‌ اخبار منقول‌ و ترجیح‌ یکی‌ بر دیگری‌ در مقام‌ تعارض‌ و تمیز صحیح‌ از ضعیف‌ آنها بود که‌ خود گونه‌ای‌ از اجتهاد است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۲۸).

جزایری‌ (۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۸۹ -۹۰) افزوده‌ است‌ که‌ عمل‌ به‌ جرح‌ و تعدیل‌ پیشینیان‌، که‌ مجتهدان‌ اصولی‌ نیز بر مبنای‌ آن‌ عمل‌ می‌کنند، خود از مصادیق‌ تقلید از فتاوی‌ مجتهدان‌ میت‌ است‌ که‌ اصولیان‌ آن‌ را به‌ طور ضمنی‌ پذیرفته‌اند. وی‌ با تأکید بر جواز تقلید از مجتهد مرده‌، دلیل‌ عمده قائلان‌ به‌ منع‌ را اجماع‌ دانسته‌ است‌ (همان‌، ج‌ ۲، ص‌ ۸۱؛
همو، غایه ‌المرام‌ ، ج‌ ۱، ص‌ [ ۳۸ ] ). با ملاحظه آرای‌ پیشینیان‌ می‌توان‌ دریافت‌، چنانکه‌ دیدیم‌ این‌ مسئله‌ مورد اتفاق‌ عالمان‌ نیست‌. از سوی‌ دیگر، بسیاری‌ از فقیهان‌ منکر اعتبار اجماعهایی‌ از این‌ دست‌ هستند، چنانکه‌ شهید ثانی‌ در رساله ‌مخالفه الشیخ‌ الطوسی‌ لاجماعات‌ نفسه‌ (ج‌۲، ص‌۸۴۷ – ۸۵۷) مواردی‌ را نقل‌ کرده‌ که‌ شیخ‌ طوسی‌، با ادعای‌ اجماع‌ بر آنها، در آثار دیگرش‌ به‌ نقض‌ آنها پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۲۰ـ۲۱). دوم‌ اینکه‌، این‌ گونه‌ اجماعها از طریق‌ خبر واحد نقل‌ شده‌ که‌ دلیلی‌ ظنی‌ است‌ و مفید قطع‌ و یقین‌ نیست‌. سوم‌ اینکه‌، استناد به‌ اجماع‌ خود از مصادیق‌ تقلید از میت‌ است‌ (رجوع کنید به همو، ۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۸۱ -۸۲).

سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ کتابی‌ با عنوان‌ مُسکِّن‌ الشُجُون‌ فی‌ حکم‌ الفرار من‌ الطاعون‌ نوشته‌ که‌ در آن‌ به‌ شرح‌ بیماری‌ طاعون‌ و شیوع‌ آن‌ در بغداد، جزایر و حویزه‌ پرداخته‌ است‌. این‌ واقعه‌ در ۱۱۰۲ در شام‌، آسیای‌ صغیر و عراق‌ و بخشهای‌ جنوب‌ شرقی‌ ایران‌ ( مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ [ ۶۳ ] ) رخ‌ داد که‌ عده بسیاری‌ بر اثر آن‌ درگذشتند. وی‌ در این‌ کتاب‌ علل‌ وقوع‌ و راههای‌ پیشگیری‌ از این‌ بیماری‌ را از منظر دینی‌ و با نگاه‌ ویژه‌ و ادیبانه خود بررسی‌ کرده‌ که‌ شایان‌ تأمل‌ است‌.

کتاب‌ مسکّن‌الشجون‌ دارای‌ پنج‌ باب‌ و یک‌ خاتمه‌ است‌. باب‌ اول‌ در بیان‌ مرگ‌ و نقل‌ پاره‌ای‌ از عجایب‌ آن‌ است‌. جزایری‌ با تکیه‌ بر آموزه‌های‌ دینی‌ و استناد به‌ برخی‌ احادیث‌، درخواست‌ مرگ‌ یا تعجیل‌ آن‌ را جایز ندانسته‌ است‌ (ص‌ [ ۲ (؛برای‌ اطلاع‌ بیشتر رجوع کند به مجلسی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۶، ص‌ ۱۲۴ـ۱۳۹). وی‌ سپس‌ به‌ تأویل‌ بعضی‌ احادیث‌ پرداخته‌ است‌ که‌ در آن‌ حضرت‌ آدم‌، ادریس‌ (ص‌ ) ۳ ( )، ابراهیم‌ (ص‌ ) ۴ ( ) و موسی‌ (ص‌ ) ۵ ] ) علیهم‌السلام‌ از خداوند مرگ‌ خویش‌ را خواسته‌اند.

در باب‌ دوم‌، بیماری‌ طاعون‌ و اسباب‌ بروز و گسترش‌ آن‌ بررسی‌ شده‌ است‌. نخستین‌ دلیل‌ بروز این‌ بیماری‌ به‌ نظر جزایری‌ (ص‌ [ ۱۵ ( )، ارتکاب‌ و شیوع‌ فحشا است‌ (نیز رجوع کنید به طبرانی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۳۹۰ـ۳۹۱؛مجلسی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۷۰، ص‌۳۶۷ـ ۳۶۸). وی‌ در این‌ باره‌ به‌ یک‌ حدیث‌ نیز استناد کرده‌ که‌ در آن‌ گفته‌ شده‌ است‌ اگر در قومی‌ فحشا شایع‌ شود، خداوند سپاهی‌ از اهریمنان‌ را بر آدمیان‌ مسلط‌ می‌کند تا آدمیان‌ را با نیزه‌ در ورطه هلاکت‌ می‌افکنند (همانجا). از اسباب‌ دیگر شیوع‌ طاعون‌، اجرا نکردن‌ فریضه امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر است‌ که‌ مطابق‌ آن‌ بی‌گناهان‌ نیز، به‌سبب‌ اهمال‌ در اجرای‌ فریضه مذکور، سرنوشت‌ گناهکاران‌ را پیدا می‌کنند و طاعون‌ دامنگیر آنان‌ نیز خواهد شد (همان‌، ص‌ ) ۱۷ ( ). جزایری‌ به‌ فتوای‌ برخی‌ فقیهان‌ استناد کرده‌ است‌ که‌ مؤمنان‌ را موظف‌ کرده‌اند در صورت‌ ناتوانی‌ در اقامه شعائر دین‌ اسلام‌، از بلاد کفر هجرت‌ کنند (همان‌، ص‌ ) ۱۸ ( ). جزایری‌ در ادامه‌ به‌ تلقی‌ حکما از بیماری‌ طاعون‌ و اسباب‌ آن‌ اشاره‌ کرده‌ است‌ (ص‌ ) ۱۹ ( ). مطابق‌ نظر حکما، بیماری‌ وبا در حکم‌ پاکسازی‌ (تنقیه‌) طبیعت‌ از آمیختگی‌ نیک‌ و بد است‌. وی‌ گفته میرفندرسکی‌ (متوفی‌ ۱۰۵۰) را در این‌ زمینه‌ نقل‌ کرده‌ که‌ روزگار را به‌ انسان‌ تشبیه‌ کرده‌ است‌؛همان‌طور که‌ آدمی‌ برای‌ تنقیه‌، ادویه مسهل‌ را به‌ کار می‌برد، طاعون‌ نیز با میراندن‌ آدمیان‌ موجب‌ اعتدال‌ مزاج‌ روزگار می‌شود( همان‌، ص‌ ) ۲۰ ] ).

باب‌ سوم‌ کتاب‌ به‌ وجوب‌ یا حرمت‌ فرار از طاعون‌ اختصاص‌ دارد. جزایری‌ پس‌ از ذکر مقدمه‌ای‌ در باب‌ وجوب‌ حفظ‌ و رعایت‌ نفوس‌ و ابدان‌ از وقوع‌ در هلاکت‌ و اهتمام‌ شریعت‌ به‌ این‌ امر و تشریع‌ پاره‌ای‌ از احکام‌ در همین‌ سیاق‌، به‌ تحلیل‌ و بررسی‌ روایاتی‌ منقول‌ از پیامبر اکرم‌ پرداخته‌ که‌ عموماً در منابع‌ اهل‌ سنّت‌ نقل‌ شده‌ و بنا بر آنها فرار از طاعون‌ جایز شمرده‌ نشده‌ است‌ ( رجوع کنید به بخاری‌، ج‌۷، ص‌۲۰ـ۲۲؛مسلم‌بن‌حجاج‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۷۳۷ـ۱۷۴۲). در برخی‌ از این‌ روایات‌ آمده‌ شخصی‌ که‌ با این‌ بیماری‌ به‌ هلاکت‌ برسد، شهید است‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به طَیالِسی‌، ج‌ ۳، ص‌ ۵۸۲؛بخاری‌، ج‌ ۷، ص‌ ۲۲؛مسلم‌بن‌ حجاج‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۲۲). با این‌ همه‌، جزایری‌ با استناد به‌ پاره‌ای‌ از روایات‌ امامیه‌، که‌ در آنها نهی‌ پیامبر به‌وجود شرایط‌ خاصی‌ تفسیر شده‌ است‌ ( رجوع کنید به کلینی‌، ج‌ ۸، ص‌ ۱۰۸)، حکم‌ به‌ وجوب‌ فرار از طاعون‌ داده‌ است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ [ ۲۵ ] ). جزایری‌ همچنین‌ سخنان‌ غزالی‌ در احیاء علوم‌الدین‌ (ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۳ـ ۳۰۸)، را به‌ تفصیل‌ نقد و بررسی‌ کرده‌ است‌. به‌ نظر غزالی‌ فرار از طاعون‌ با مقام‌ توکل‌ سازگار نیست‌، هر چند وی‌ احادیث‌ را به‌ نهی‌ ارشادی‌، نه‌ تحریمی‌، تفسیر کرده‌ است‌.

جزایری‌ در بخش‌ دیگری‌ از کتاب‌، اظهار داشته‌ که‌ بیماری‌ طاعون‌ عذابی‌ برای‌ کافران‌ و امتحانی‌ برای‌ مؤمنان‌ است‌ ( رجوع کنید به مجلسی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۸، ص‌ ۲۸۶، ج‌ ۶۵، ص‌ ۱۸۰) و قرائنی‌ نیز بر سخن‌ خود ارائه‌ کرده‌ است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ ( ۳۲ ) ). وی‌ در ادامه‌ به‌ بررسی‌ مفهوم‌ اجل‌ و پاره‌ای‌ از معضلات‌ کلامی‌ در باره مشیت‌ الاهی‌ و اختیار آدمی‌ پرداخته‌ و فرار از طاعون‌ را با مشیت‌ الاهی‌ ناسازگار ندیده‌ است‌ (همان‌، ص‌ [ ۴۴ ( ). در آخر، به‌ شرح‌ و بیان‌ وظایف‌ عالمان‌ و حاکمان‌ به‌ هنگام‌ وقوع‌ حوادث‌ عظیم‌، مانند شیوع‌ طاعون‌، پرداخته‌ و چون‌ این‌ بیماری‌ را نتیجه گناه‌ آدمیان‌ دانسته‌، گفته‌ است‌ که‌ برای‌ پیشگیری‌ از وقوع‌ آن‌، عالمان‌ دین‌ وظیفه‌ دارند خلق‌ را ارشاد کنند و به‌ هنگام‌ شیوع‌ این‌ بیماری‌ باید به‌ مردم‌ امر کنند که‌ پاره‌ای‌ از مناسک‌ دینی‌، همچون‌ نماز و روزه‌، را به‌ جای‌ آورند (همان‌، ص‌ ) ۴۸ ( ). حاکمان‌ نیز باید منقاد عالمان‌ دین‌ و در اجرای‌ احکام‌الاهی‌ کوشا باشند (همان‌، ص‌ ) ۴۴ ( ). جزایری‌ در کتابهای‌ دیگر خود ( رجوع کنید به لوامع‌ الانوار ، ص‌ ) ۵۰ (؛
مقامات‌ النجاه، ص‌ ) ۳۲۱ ] ) نیز شیوع‌ طاعون‌ در ۱۱۰۲ را ذکر کرده‌ است‌.

به‌ نظر می‌رسد در باره بیماری‌ وبا، دست‌ کم‌ تا قرن‌ یازدهم‌، سه‌ گفتمان‌ عمده‌ وجود داشته‌ است‌: گفتمان‌ پزشکی‌ دوره اسلامی‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به رازی‌، ۱۴۱۲، ص‌ ۶۹۲ـ۶۹۴؛همو، ۱۴۰۸، ص‌ ۴۸۷ـ ۴۸۸؛جرجانی‌، کتاب‌ ۳، بخش‌ ۱، ص‌ ۷۳)؛
گفتمان‌ طب‌ نبوی‌ مبتنی‌ بر مجموعه‌ای‌ از احادیث‌ در باره خواص‌ دارویی‌ برخی‌ گیاهان‌ یا غذاها و نحوه معالجه بعضی‌ بیماریها (برای‌ نمونه‌ رجوع کند به عبداللطیف‌ بغدادی‌، ص‌ ۲۱۶ـ ۲۲۰؛سیوطی‌، ص‌ ۱۱۵ـ۱۱۷)؛گفتمان‌ فقهی‌ حدیثی‌ در باره برخی‌ بیماریها با نگرش‌ دینی‌. گفتمان‌ اخیر اگر چه‌ با گفتمان‌ دوم‌ قرابت‌ دارد، مستقل‌ و آمیزه‌ای‌ از احکام‌ فقهی‌ و اخلاقی‌ است‌. دیدگاه‌ جزایری‌ را با توجه‌ به‌ گزارشی‌ که‌ از بیماری‌ وبا بیان‌ کرده‌، می‌توان‌ در گفتمان‌ سوم‌ جای‌ داد. نگرش‌ وی‌ به‌ بیماری‌ وبا کاملاً آیینی‌ است‌ و ریشه‌ در متون‌ حدیثی‌ دارد که‌ بر اساس‌ آنها وبا نمادی‌ از عذاب‌ الاهی‌ است‌ که‌ نخست‌ بر قوم‌ بنی‌اسرائیل‌ نازل‌ شد ( رجوع کنید به مسلم‌بن‌ حجاج‌، ج‌ ۲، ص‌۱۷۳۷).

در این‌ نگرش‌، میان‌ گناهان‌ و شیوع‌ وبا پیوندی‌ استوار است‌. در جامعه انباشته‌ از گناه‌، بیماری‌ طاعون‌ نماد ظلم‌ است‌ و با آن‌، جامعه‌ نظمی‌ دوباره‌ می‌گیرد. بی‌دلیل‌ نیست‌ که‌ واژه تنقیه‌ در گزارش‌ جزایری‌ معنایی‌ استعاری‌ دارد و به‌ یکسان‌ انسان‌ و زمان‌ را تطهیر می‌کند. وی‌ همچنین‌ در این‌ کتاب‌ بین‌ طاعون‌ و مکان‌، پیوند خاصی‌ برقرار کرده‌ به‌ نحوی‌ که‌ شیوع‌ بیماری‌ طاعون‌ در برخی‌ مناطق‌ را امری‌ نامتعارف‌ دانسته‌ و در این‌ باره‌ دست‌ به‌ تأویل‌ آشکار زده‌ و آن‌ را گونه‌ای‌ امتحان‌ الاهی‌ قلمداد کرده‌ است‌، البته‌ ایمنی‌ برخی‌ شهرها یا مکانهای‌ خاص‌ در برابر شیوع‌ بیماریها ریشه‌ در احادیث‌ نبوی‌ دارد ( رجوع کنید به بخاری‌، ج‌ ۷، ص‌ ۲۲؛تِرْمِذی‌، ج‌ ۴، ص‌ ۵۱۴ ۵۱۵؛برای‌ نمونه‌ای‌ از کاربرد این‌ روایات‌ در مضمون‌ سیاسی‌، به‌ ویژه‌ از سوی‌ عباسیان‌؛رجوع کنید به حداد، ص‌ ۱۲۴). در مجموع‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ آرای‌ جزایری‌ در باب‌ طاعون‌ نمونه آشکار تفسیر دینی‌ رویدادهاست‌ و این‌ گفتمان‌ دینی‌ امکانات‌ تازه‌ای‌ را در ادبیات‌ مرگ‌ ابداع‌ کرده‌ است‌.

تألیفات‌ و آثار علمی‌.

کتابها، رساله‌ها و حواشی‌ به‌ جامانده‌ از سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ فراوان‌ است‌، چنانکه‌ وی‌ را به‌ سرعت‌ قلم‌ و کثرت‌ تألیفات‌ وصف‌ کرده‌اند ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۶؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۴۶). وی‌ بر غالب‌ کتابها و متون‌ حدیثی‌ شرحها و حاشیه‌های‌ متعدد نگاشته‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌۷۴). با مراجعه‌ به‌ تعدادی‌ از این‌ آثار می‌توان‌ دریافت‌ که‌ هدف‌ عمده جزایری‌، چنانکه‌ اشاره‌ شد، منابع‌ حدیثی‌ و در واقع‌ نقدی‌ بر آرای‌ مجتهدان‌ اصولی‌ بوده‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، لوامع‌الانوار ، ص‌ [ ۵ ] ؛همو، ۱۴۱۷، ج‌ ۱، ص‌ ۴۶). شرحها و حاشیه‌نویسیها در آغاز به‌ صورت‌ یادداشتهایی‌ بوده‌ که‌ سید نعمت‌اللّه‌ بر کتابهای‌ مختلف‌ نگاشته‌ و سپس‌ آنها را به‌ قلم‌ خود یا شاگردانش‌ بازنویسی‌ و مدون‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا). جزایری‌ همچنین‌ بر کتابهایی‌ چون‌ تفسیر بیضاوی‌، قاموس‌اللغه فیروزآبادی‌ و کتابهای‌ چهارگانه حدیث‌ که‌ در ایام‌ تحصیل‌ خوانده‌ و آنها را استنساخ‌ کرده‌ بود، نیز حاشیه‌ نوشته‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، همانجا؛
شوشتری‌، ص‌ ۱۰۰).

برخی‌ از کتابهای‌ مهم‌ وی‌ به‌ این‌ شرح‌ است‌:

۱) الانوار النعمانیه‌ فی‌ معرفه‌ النشأه‌ الانسانیه، که‌ گاه‌ به‌ اشتباه‌ آن‌ را انوار نعمانی‌ معرفی‌ کرده‌اند( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۴۷). این‌ کتاب‌ در شرح‌ احوالات‌ آدمی‌ از پیش‌ از تولد تا پس‌ از مرگ‌ است‌ که‌ در سه‌ باب‌ تدوین‌ شده‌ است‌، به‌ این‌ ترتیب‌: در احوال‌ پیش‌ از تولد، از تولد تا وفات‌ و احوال‌ پس‌ از مرگ‌ و عالم‌ آخرت‌. کتاب‌ مؤخره‌ای‌ نیز دارد که‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ (ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۲ـ۳۲۶) در آن‌ به‌ شرح‌ احوال‌ و سوانح‌ زندگانی استادان‌ و مشایخ‌ خود پرداخته‌ است‌ و در شناخت‌ وی‌ و نیز دوره‌ای‌ که‌ در آن‌ می‌زیسته‌ منبعی‌ مهم‌ و معتبر به‌ شمار می‌آید. این‌ بخش‌ کتاب‌ به‌ فارسی‌ و انگلیسی‌ نیز ترجمه‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به تنکابنی‌، ص‌۴۳۶ـ ۴۵۵؛فانی‌، ص‌ ۳ـ۱۳؛استوارت‌ ، ص‌ ۵۵ ۸۱).

جزایری‌ در ۱۰۸۹ از نگارش‌ این‌ کتاب‌ فارغ‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲، ص‌ ۴۴۶). این‌ کتاب‌ نخستین‌ بار در ۱۲۷۱ در تهران‌ چاپ‌ سنگی‌ شد و پس‌ از آن‌ نیز بارها منتشر گردید ( رجوع کنید به مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۲۹). چاپ‌ چهار جلدی‌ حروفی‌ آن‌، که‌ نخست‌ در ۱۳۳۸ ش‌ در تبریز منتشر شده‌، متداول‌ترین‌ چاپ‌ آن‌ است‌. از این‌ کتاب‌ به‌ طور کامل‌ یا گزیده‌ دست‌ کم‌ دو ترجمه‌ وجود دارد: نخست‌ ترجمه‌ای‌ است‌ با عنوان‌ ترجمه انوار نعمانی‌ که‌ دو مترجم‌ به‌ نامهای‌ سید عبدالرحمان‌ و ابوتراب‌ کرمانشاهانی‌، به‌ فرمان‌ محمدعلی‌ میرزا قاجار آن‌ را در ۲۲ رمضان‌ ۱۲۲۶ ترجمه‌ کردند ( رجوع کنید به دانش‌پژوه‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۹)؛دیگری‌ ترجمه‌ای‌ است‌ از سید زین‌العابدین‌ بن‌ حسن‌ رضوی‌ خوانساری‌ (متوفی‌ ۱۳۰۷)، از عالمان‌ و ائمه جماعت‌ اصفهان‌، که‌ مشتمل‌ بر ۴۲ نور (فصل‌) و نزدیک‌ به‌ نصف‌ تمام‌ کتاب‌ است‌. این‌ ترجمه‌ به‌ اشتباه‌ به‌ نام‌ شیخ‌ محمد تقی‌ بن‌ عبدالرحیم‌ اصفهانی‌ معرفی‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۴، ص‌ ۸۲؛
مشار، ج‌ ۳، ستون‌ ۲۶۳).

۲) انیس‌ الوحید فی‌ شرح‌ التوحید ، که‌ شرحی‌ است‌ بر کتاب‌ التوحید ابن‌بابویه‌، مشهور به‌ شیخ‌ صدوق‌ (متوفی‌ ۳۸۱). جزایری‌ خود در کتاب‌ زهرالربیع‌ (۱۴۲۰، جزء ۲، ص‌ ۲۳۷) از آن‌ با نام‌ انیس‌الفرید یاد کرده‌ است‌. عبداللّه‌ افندی‌ (ج‌ ۵، ص‌ ۲۵۴) و، به‌ تَبَع‌ وی‌، آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۴۰۳، ج‌ ۲، ص‌ ۳۶۸ـ ۳۶۹) آن‌ را انس‌الوحید نامیده‌اند که‌ اشتباه‌ است‌ و ظاهراً افندی‌ آن‌ را با کتاب‌ محمدعلی‌، نایب‌الصداره قم‌، که‌ با همین‌ عنوان‌ و در شرح‌ توحید است‌، خلط‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۰ ۵۱). سید نعمت‌اللّه‌ کتاب‌ دیگری‌ نیز با عنوان‌ نورالبراهین‌ فی‌ اخبار الساده المرسلین‌ دارد که‌ ظاهراً شرح‌ دیگری‌ بر کتاب‌ التوحید است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۱؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، مقدمه موسوی‌ جزائری‌، ص‌ ۱۱۷ـ ۱۱۸، ۲۳۱ـ۲۳۲)؛اما، مهدی‌ رجائی‌، مصحح‌ کتاب‌ نورالبراهین‌ (ج‌ ۱، مقدمه‌، ص‌ ۳۳)، با مقایسه نسخه‌های‌ خطی‌ دو کتاب‌ مذکور به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ که‌ مطالب‌ و محتوای‌ آنها جز در مقدمه‌، که‌ یکی‌ طولانی‌تر از دیگری‌ است‌، عیناً با هم‌ مطابقت‌ دارند. آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۴۰۳، ج‌ ۲۴، ص‌ ۳۶۳) نیز این‌ دو را یکی‌ دانسته‌ است‌. با این‌ همه‌، محمد جزایری‌ (۱۴۱۸، همانجا) بر آن‌ است‌ که‌ سید نعمت‌اللّه‌ خود تصرفاتی‌ در شرح‌ نخستین‌ به‌ وجود آورده‌ و پس‌ از حذف‌ مقدمه آن‌، مقدمه دیگری‌ بر آن‌ نوشته‌ است‌. از نورالبراهین‌ دو نسخه خطی‌ موجود است‌. جزایری‌ در پایان‌ هر دو شرح‌، تاریخ‌ اتمام‌ آنها را ۱۰۹۹ و در شهر حویزه‌ ذکر کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۲).

۳) جواهر الغوالی‌ فی‌ شرح‌ عوالی‌ اللئالی، که‌ شرحی‌ است‌ بر عوالی‌اللئالی‌ ابن‌ ابی‌جمهور احسایی‌ (متوفی‌ ح ۹۰۷؛
افندی‌ اصفهانی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۵۴ـ۲۵۵؛عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۵). جزایری‌ (۱۴۲۰، جزء ۲، ص‌ ۲۳۷) از این‌ کتاب‌ با عنوان‌ مدینه ‌الحدیث‌ یاد کرده‌ است‌. موضوع‌ این‌ کتاب‌ دو جلدی‌ شرح‌ روایات‌ فقهی‌ از طهارت‌ تا دیات‌ است‌ (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۴). جزایری‌ در جلد نخست‌ به‌ دفاع‌ از وثاقت‌ روایات‌ عوالی‌، که‌ عموماً مرسل‌اند، پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۵، ص‌ ۲۷۳ـ۲۷۴). جلد دوم‌ از مبحث‌ نکاح‌ آغاز و به‌ مبحث‌ دیات‌ ختم‌ می‌شود. مؤلف‌ در رجب‌ ۱۱۰۵ از تألیف‌ آن‌ فارغ‌ شده‌ است‌ (همان‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۷۴؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۵).

۴) حاشیه شرح‌ جامی‌ بر کافیه‌ در نحو. جزایری‌ (۱۴۲۰، جزء ۲، ص‌ ۲۳۷) آن‌ را حاشیه مدونه علی‌ شرح‌ الجامی‌ نامیده‌ است‌. آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۴۰۳، ج‌ ۶، ص‌ ۵۷، ج‌ ۱۴، ص‌ ۳۱) نیز از این‌ کتاب‌ با عنوان‌ الحاشیه‌ علی‌ الجامی‌ و شرح‌ الکافیه یاد کرده‌ است‌. تنکابنی‌ (ص‌ ۴۵۲) آن‌ را تعلیقه‌ بر شرح‌ جامی‌ دانسته‌ که‌ البته‌ مقصود یکی‌ است‌. حاشیه مذکور ناتمام‌ است‌ و تا آخر مبحث‌ اسم‌ را در بر می‌گیرد ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۶، ص‌ ۵۷) و نخست‌ در قالب‌ حاشیه‌هایی‌ بوده‌ که‌ مؤلف‌ در ایام‌ تحصیل‌ بر شرح‌ جامی‌ می‌نوشته‌ و سپس‌ آن‌ را در قالب‌ کتابی‌ تنقیح‌ و تدوین‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، حاشیه سید نعمه ‌اللّه‌ بر شرح‌ جامی‌ ، ص‌ ۲ـ۳). این‌ حاشیه‌ بسیار مشهور و در میان‌ طلاب‌ علوم‌ دینی‌ متداول‌ بوده‌ و بارها به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ (رجوع کنید به مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۲۹). حاشیه‌ بر شرح‌ جامی‌ محققانه‌ و عالمانه‌ است‌ و از دانش‌ گسترده‌ و عمیق‌ و نیز ممارست‌ طولانی‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در نحو حکایت‌ دارد.جزایری‌ علاوه‌ بر این‌ حاشیه‌، حواشی‌ و شرحهای‌ متعددی‌ نیز در علم‌ نحو نوشته‌ است‌ (رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۳، ۵۷ – ۵۸، ۷۲، ۷۴، ۷۶ـ۷۷، ۹۶ـ۹۸، ۱۱۳ـ۱۱۷، ۱۲۲، ۱۲۴، ۱۳۱).

۵) حواشی‌ امل‌الا´مل‌شیخ‌ حرّ عاملی‌. این‌ حواشی‌ متضمن‌ شرح‌ احوال‌ تعدادی‌ از دانشمندان‌ معاصر جزایری‌ است‌ که‌ در متن‌ کتاب‌ امل‌الا´مل‌ ذکر نشده‌اند و در واقع‌ استدراکی‌ بر کتاب‌ مذکور به‌ شمار می‌آید. بر اساس‌ این‌ کتاب‌ و کتابهای‌ دیگر رجالی‌، آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۳۳۷ ش‌، ص‌ ۴۸۳ـ۴۸۴) سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ را در شمار عالمان‌ رجالی‌ و تذکره‌نویسان‌ ذکر کرده‌ است‌. سید عبداللّه‌ جزایری‌، نوه سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌، بعدها در کتاب‌ الاجازه الکبیره از همین‌ شیوه‌ پیروی‌ کرده‌ و به‌ شرح‌ احوال‌ برخی‌ معاصران‌ خود پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۱۷ـ۱۹۳؛نیز رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۸ ۵۹). رجال‌نویسان‌ امامی پس‌ از جزایری‌، چون‌ افندی‌ و خوانساری‌، از این‌ کتاب‌ بهره‌ برده‌اند ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۶، ص‌ ۲۵؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۹). سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در این‌ حاشیه‌، شرح‌ حال‌ کسانی‌ چون‌ عبدحیدر بن‌ محمد جزایری‌، ملا عبدالرشید شوشتری‌، عیسی‌ بن‌ محمد جزایری‌، محمد بن‌ سلمان‌ جزایری‌ و برادرش‌ سید نجم‌الدین‌ جزایری‌ را ذکر کرده‌ است‌ (رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۸ ۵۹).

۶) حواشی‌ نهج‌البلاغه، که‌ شرح‌ مختصر جزایری‌ است‌ بر نهج‌البلاغه ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۶؛شوشتری‌، ص‌ ۱۰۴) و آن‌ را الحواشی‌ الضافیه و الموازین‌ الوافیه نامیده‌ است‌ (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۶۲).

۷) ریاض‌ الابرار فی‌ مناقب‌ الائمه‌ الابرار، در سه‌ جلد: جلد نخست‌ در حالات‌ پیامبر اکرم‌ صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم‌ و امیرالمؤمنین‌ علیه‌السلام‌، جلد دوم‌ در احوال‌ حضرت‌ زهرا سلام‌اللّه‌علیها و امام‌ دوم‌ تا امام‌ یازدهم‌ و جلد سوم‌ در شرح‌ احوال‌ امام‌ دوازدهم‌ عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۲۰، جزء ۲، ص‌ ۲۰۸؛افندی‌ اصفهانی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۵۵؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۵؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۶۳ـ۶۶؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۱، ص‌ ۳۱۶).

۸) زَهْر الربیع‌ فی‌ الطرائف‌ و الملح‌ و المقال‌ البدیع‌ ، که‌ جُنگ‌ مانندی‌ است‌ در بیان‌ مطالب‌ گوناگون‌ ادبی‌، نکات‌ تفسیری‌ و شرح‌ احوال‌ پاره‌ای‌ از مشایخ‌ و استادان‌. این‌ کتاب‌ یکی‌ از آثار مشهور جزایری‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۶۶؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۱۵۰). عبداللّه‌ جزایری‌ (۱۴۰۹، همانجا) پس‌ از ذکر نام‌ کتاب‌، به‌ اشتمال‌ آن‌ بر مطایبات‌ و هزلیات‌ اشاره‌ کرده‌ و آن‌ را از این‌ جهت‌ قابل‌ حک‌ و اصلاح‌ دانسته‌ است‌. آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۴۰۳، ج‌ ۱۲، ص‌ ۶۹) در باره این‌ کتاب‌ افزوده‌ که‌ دو جلدی‌ است‌ و جلد نخست‌ آن‌ مکرراً چاپ‌ شده‌ است‌. سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ این‌ بخش‌ را به‌ هنگام‌ درگذشت‌ فرزند محبوب‌ خود، سید حبیب‌اللّه‌، نوشته‌ است‌. جلد دوم‌ به‌ سبب‌ زوال‌ غم‌، فاقد مطالب‌ هزل‌ است‌ و این‌ کتاب‌ بارها به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ ( رجوع کنید به مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۲۹). این‌ کتاب‌ را نورالدین‌ محمد بن‌ سید نعمت‌اللّه‌بن‌ سیدعبدالهادی‌ جزایری‌ از نوادگان‌ سیدنعمت‌اللّه‌ به‌ فارسی‌ ترجمه‌ کرده‌ که‌ با نام‌ مستعار محمد صالح‌ خان‌ بیگلربیگی‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۴، ص‌ ۱۰۶؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۶۸ـ۶۹).

۹) شرح‌ صحیفه‌ سجادیه‌ . سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ بر کتاب‌ صحیفه‌ مجموعاً سه‌ شرح‌ نگاشته‌ است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۱۷۱ـ۱۷۲): نخست‌ شرحی‌ که‌ به‌ شرح‌ کبیر معروف‌ شده‌ است‌ (در باره نسخه‌های‌ این‌ شرح‌ رجوع کنید به محمدحسین‌ حکیم‌، ص‌ ۱۵۲ـ۱۵۳). دوم‌ شرح‌ مختصر که‌ در واقع‌ تنقیح‌ و خلاصه‌ای‌ از شرح‌ نخستین‌ است‌ که‌ پس‌ از تألیف‌ آن‌، شرح‌ کبیر مهجور گشت‌. شرح‌ مختصر با عنوان‌ نور الانوار فی‌ شرح‌ کلام‌ خیر الاخیار شناخته‌ می‌شود. مؤلف‌ در ۱۰۷۸، یعنی‌ در ۲۸ سالگی‌، در خرّم‌آباد از تألیف‌ آن‌ فارغ‌ شد ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۲۸؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۲۱۷). این‌ کتاب‌ از ۱۳۱۵ تا ۱۳۱۷ در تهران‌، همراه‌ با چند شرح‌ دیگر از عالمان‌ عصر صفوی‌ بر صحیفه سجادیه‌ ، چاپ‌ سنگی‌ شد ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲۴، ص‌ ۳۶۰؛مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۳۰). این‌ کتاب‌ در بیروت‌ (۱۴۲۰) نیز چاپ‌ شده‌ است‌ (برای‌ نسخه‌های‌ این‌ شرح‌ رجوع کند به محمدحسین‌ حکیم‌، ص‌ ۱۹۷ـ۲۰۰). سوم‌ شرح‌ ملحقات‌ صحیفه‌ است‌، با عنوان‌ النُکَت ُالطریفه‌ فی‌ شرح‌ ملحقات‌ الصحیفه. این‌ کتاب‌ در ۱۳۱۷ به‌ همراه‌ نورالانوار در یک‌ مجلد چاپ‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۷۴).

۱۰) غایه المرام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ ، که‌ شرح‌ تهذیب‌الاحکام‌ شیخ‌ طوسی‌ است‌. این‌ شرح‌ مختصری‌ است‌ از شرح‌ دیگر مؤلف‌ که‌ در ایام‌ جوانی‌ بر تهذیب‌ با عنوان‌ مقصود الانام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ نگاشته‌ بود (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، غایه ‌المرام، ج‌ ۱، ص‌ [ ۱ (؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۴؛برای‌ گزارشی‌ از نسخه‌های‌ بخشهای‌ موجود این‌ شرح‌ رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۲۰ـ۱۲۲). با این‌ همه‌، در این‌ شرح‌ جدید مطالبی‌ آمده‌ که‌ شرح‌ اول‌ فاقد آنهاست‌ و بدین‌ سبب‌ حجم‌ برخی‌ مجلدات‌ شرح‌ جدید از شرح‌ قدیم‌ قطورتر است‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۷۷).

این‌ کتاب‌ حاوی‌ یک‌ دوره‌ فقه‌ استدلالی‌ است‌ و اطلاعات‌ عظیمی‌ از حوزه‌های‌ دانشهای‌ اسلامی‌، چون‌ حدیث‌، رجال‌، اصول‌ فقه‌ و عقاید، را در خود جای‌ داده‌ است‌. علاوه‌ بر این‌، کتاب‌ مذکور به‌ سبب‌ ذکر آرا و فتاوی‌ فقهی‌ و اصولی‌ محمدباقر مجلسی‌، که‌ غالباً از او به‌ عنوان‌ شیخنا المعاصر یاد کرده‌، حائز اهمیت‌ فراوان‌ است‌ (به‌ عنوان‌ نمونه‌ رجوع کنید به ج‌ ۱، ص‌ ) ۸۰، ۸۴، ۹۰ (، ج‌ ۲، ص‌ ) ۵۵، ۷۲ ( ). جزایری‌ افزون‌ بر شرح‌ احادیث‌ تهذیب‌ الاحکام‌ ، به‌ تناسب‌، بحثهای‌ کلامی‌ و فقهی‌ و اصولی‌ مستقلی‌ را مطرح‌ کرده‌ است‌، مانند بحث‌ در ادله تسامح‌ در ادله سنن‌ و اخبار (ج‌ ۱، ص‌ ) ۸۸ – ۹۰ ( )، مسئله نفی‌ تواتر قرائات‌ (ج‌ ۱، ص‌ ) ۱۲۳ـ ۱۲۵ ( )، مسئله تحریف‌ قرآن‌ (ج‌ ۱، ص‌ ) ۱۱۷ـ۱۲۳ ( ) و مفهوم‌ احباط‌ (ج‌ ۱، ص‌ ) ۲ـ۳ ] ). کتاب‌ غایه ‌المرام‌ به‌ سبب‌ ارائه گزارشی‌ زنده‌ و علمی‌ از نزاع‌ میان‌ اخباریان‌ و اصولیان‌ در فرآیند تحول‌ فقه‌ امامی‌، در میان‌ کتابهای‌ دیگر جزایری‌ جایگاه‌ ویژه‌ای‌ دارد. بخشی‌ از این‌ کتاب‌ در حویزه‌ (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۸۰) و بخشی‌ دیگر از آن‌ در شوشتر (همان‌، ص‌ ۸۹، ۹۲) نوشته‌ شده‌ است‌ (برای‌ گزارشی‌ از مجلدات‌ این‌ کتاب‌ رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۸۰ -۹۳). نسخ‌ خطی‌ متعددی‌ از این‌ کتاب‌ موجود است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۶، ص‌ ۱۸ـ۱۹).

۱۱) کشف‌ الاسرار فی‌ شرح‌ الاستبصار ، که‌ حاوی‌ مطالب‌ علمی‌ عمده‌ای‌ در فقه‌، حدیث‌ و رجال‌ است‌. مقدمه کتاب‌ نیز بخش‌ مهمی‌ از دیدگاههای‌ مؤلف‌ را منعکس‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۳۶ـ۹۳). این‌ کتاب‌ به‌ همت‌ سیدطیب‌ موسوی‌ جزائری‌، یکی‌ از نوادگان‌ سید نعمت‌اللّه‌، در دست‌ تحقیق‌ است‌ و تاکنون‌ سه‌ جلد از آن‌ منتشر شده‌ است‌.

۱۲) مقامات‌ النجاه فی‌ شرح‌ اسماء الحسنی‌ ، که‌ به‌ ترتیب‌ حروف‌ الفباست‌ و تا حرف‌ ضاد (نام‌ مبارک‌ ضار) اسمای‌ حسنا را شرح‌ کرده‌ است‌. این‌ کتاب‌ بر مشرب‌ عرفانی‌ نگاشته‌ شده‌ و حاوی‌ اقوال‌ بسیاری‌ از بزرگان‌ و مشایخ‌ تصوف‌، چون‌ ذوالنون‌ مصری‌، رابعه‌ عدویه‌، مجدالدین‌ بغدادی‌ و محیی‌الدین‌ ابن‌عربی‌، است‌ ( رجوع کنید به ص‌ [ ۱۲۹، ۱۶۲، ۲۵۴، ۳۲۳ ] ). ضمناً برخی‌ از دیدگاههای‌ صوفیان‌ را نیز نقد کرده‌ است‌. مقامات‌النجاه کتابی‌ ناتمام‌ است‌ و مطابق‌ گفته خوانساری‌ (ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۳؛
نیز رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲۲، ص‌ ۱۴)، علامه‌ مجلسی‌ به‌ سبب‌ محتوای‌ صوفیانه‌ کتاب‌، جزایری‌ را از ادامه تألیف‌ بازداشته‌، چنانکه‌ جزایری‌ خود در کتاب‌ زهرالربیع‌ (۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۴۴۵) به‌ مورد مشابهی‌ از این‌ توصیه علامه‌ مجلسی‌ اشاره‌ کرده‌ است‌. ظاهراً مقامات‌النجاه در زمان‌ مؤلف‌ گزینش‌ و به‌ فارسی‌ نیز ترجمه‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۱۹).

۱۳) النور المبین‌ فی‌ قصص‌ الانبیاء و المرسلین‌ ، که‌ در واقع‌ در حکم‌ تکمله‌ای‌ بر کتاب‌ ریاض‌الابرار یاد شده‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۶؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲۴، ص‌ ۳۷۵ـ۳۷۶) و بارها منتشر شده‌ است‌ ( رجوع کنید به مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۳۰). نورالدین‌ جزایری‌، فرزند مؤلف‌، نیز این‌ کتاب‌ را با عنوان‌ تحفه‌ الاولیاء به‌ فارسی‌ ترجمه‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۶۱؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۳، ص‌ ۴۲۲ـ۴۲۳).

۱۴) هدیه المؤمنین‌ و تحفه الراغبین‌، رساله فقهی‌ مختصری‌ در احکام‌ طهارت‌ و صلاه است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، هدیه المؤمنین‌، ص‌ [ ۲ ]؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۳۱ـ ۱۳۳). سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در آغاز این‌ کتاب‌ از آموزه اصولیان‌ در تقسیم‌ مکلفان‌ به‌ مجتهد و مقلد و نیز مجاز نبودن‌ تقلید از میت‌ انتقاد کرده‌ است‌. شیوه نگارش‌ این‌ کتاب‌ به‌ نقل‌ روایت‌ نزدیک‌تر است‌ تا به‌ شیوه‌های‌ متعارف‌ در تحریر مسائل‌ شرعی‌.

اجازات‌ متعددی‌ از سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ به‌ شاگردان‌ و مجازان‌ از او که‌ شمار آنها فراوان‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۹ـ۲۶۰)، نیز در دست‌ است‌ که‌ در صورت‌ تدوین‌ به‌ شکل‌ کتابی‌ مستقل‌ در خواهد آمد (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۴۷؛برای‌ دیگر آثار جزایری‌ رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۵۲ -۵۳، ۶۰ـ۶۲، ۷۱ـ۷۶، ۹۳ـ ۹۸، ۱۲۵ـ۱۲۶، ۱۳۰ـ۱۳۱، ۱۳۳).



منابع:

(۱) محمدمحسن‌ آقابزرگ‌ طهرانی‌، الذریعه الی‌ تصانیف‌ الشیعه، چاپ‌ علی‌نقی‌ منزوی‌ و احمد منزوی‌، بیروت‌ ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه : الکواکب‌ المنتشره‌ فی‌القرن‌ الثانی‌ بعد العشره، چاپ‌ علی‌نقی‌ منزوی‌، تهران‌ ۱۳۷۲ ش‌؛
(۳) همو، مصفی‌ المقال‌ فی‌ مصنفی‌ علم‌ الرجال‌، چاپ‌ احمد منزوی‌، تهران‌ ۱۳۳۷ ش‌؛
(۴) محمدامین‌بن‌ محمدشریف‌ استرآبادی‌، الفوائد المدنیه، چاپ‌ رحمه ‌اللّه‌ رحمتی‌ اراکی‌، قم‌ ۱۴۲۴؛
(۵) اعتمادالسلطنه‌؛
(۶) جعفربن‌ محمد اعرجی‌، مناهل‌ الضرب‌ فی‌ انساب‌ العرب‌ ، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۳۷۷ ش‌؛
(۷) عبداللّه‌بن‌ عیسی‌ افندی‌ اصفهانی‌، ریاض‌ العلماء و حیاض‌ الفضلاء ، چاپ‌ احمد حسینی‌، قم‌ ۱۴۰۱ـ ؛
(۸) یوسف‌بن‌ احمد بحرانی‌، الحدائق‌ الناضره‌ فی‌ احکام‌ العتره‌ الطاهره، قم‌ ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ ش‌؛
(۹) همو، لؤلؤه‌ البحرین، چاپ‌ محمدصادق‌ بحرالعلوم‌، قم‌ [ بی‌تا. (؛
(۱۰) محمدبن‌ اسماعیل‌ بخاری‌، صحیح‌ البخاری‌، ) چاپ‌ محمد ذهنی‌ افندی‌ (، استانبول‌ ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۱) محمدتقی‌ بروجردی‌، نهایه ‌الافکار، تقریرات‌ درس‌ آیه ‌اللّه‌ عراقی‌، ج‌ ۴، قم‌: مؤسسه النشر الاسلامی‌، ) بی‌تا. (؛
(۱۲) محمدبن‌ عیسی‌ ترمذی‌، سنن‌ الترمذی‌ ، استانبول‌ ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۳) محمدبن‌ سلیمان‌ تنکابنی‌، قصص ‌العلماء، تهران‌: انتشارات‌ علمیه‌ اسلامیه‌، ] بی‌تا. ) ؛
(۱۴) علی‌حسین‌ جابری‌، الفکر السلفی‌ عند الشیعه الاثنی‌عشریه، بیروت‌ ۱۹۷۷، چاپ‌ افست‌ قم‌ ۱۳۶۷ ش‌؛
(۱۵) اسماعیل‌بن‌ حسن‌ جرجانی‌، کتاب‌ ذخیره خوارزمشاهی‌ ، چاپ‌ محمدرضا محرری‌، تهران‌ ۱۳۸۰ ش‌ـ ؛
(۱۶) عبداللّه‌بن‌ نورالدین‌ جزایری‌، الاجازه‌ الکبیره، چاپ‌ محمد سمامی‌ حائری‌، قم‌ ۱۴۰۹؛
(۱۷) همو، التحفه السنیه فی‌ شرح‌ نخبه المحسنیه ، نسخه خطی‌ کتابخانه آستان‌ قدس‌ رضوی‌، ش‌ ۲۲۶۹؛
(۱۸) همو، کتاب‌ تذکره شوشتر، اهواز: کتابفروشی‌ صافی‌، [ بی‌تا. (؛
(۱۹) محمد جزایری‌، شجره مبارکه‌ یا برگی‌ از تاریخ‌ خوزستان‌: در بیان‌ انساب‌ و احوال‌ سادات‌ نوریه‌ ( خاندان‌ جزائری‌ ) و بزرگان‌ خوزستان‌، ج‌ ۱، )اهواز ? ۱۳۹۷ (؛
(۲۰) همو، نابغه فقه‌ و حدیث‌: سیدنعمت‌اللّه‌ جزائری‌ ، قم‌ ۱۴۱۸؛
(۲۱) نعمت‌اللّه‌بن‌ عبداللّه‌ جزایری‌، الانوار النعمانیه، بیروت‌ ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۲۲) همو، حاشیه سیدنعمه ‌اللّه‌ بر شرح‌ جامی‌ ، چاپ‌ سنگی‌ ) بی‌جا، بی‌تا. (؛
(۲۳) همو، زهرالربیع‌ ، جزء ۱، بیروت‌: دارالجنان‌، ۱۴۱۴/۱۹۹۴، جزء ۲، بیروت‌: مؤسسه البلاغ‌، ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛
(۲۴) همو، غایه ‌المرام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ ، نسخه خطی‌ کتابخانه مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌، ش‌ ۷۷۰۳ـ۷۷۰۴؛
(۲۵) همو، کشف‌ الاسرار فی‌ شرح‌ الاستبصار ، چاپ‌ طیب‌ موسوی‌ جزائری‌، قم‌ ۱۴۰۸ـ ؛
(۲۶) همو، کنز الطالب‌ و وسیله الراغب‌ ، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه ‌اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۲۱۱۸؛
(۲۷) همو، لوامع‌ الانوار فی‌ شرح‌ عیون‌ الاخبار ، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه ‌اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۲۱۶؛
(۲۸) همو، مسکّن‌الشجون‌ فی‌ حکم‌ الفرار من‌ الطاعون‌ ، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه ‌اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۳۴۴۲؛
(۲۹) همو، مقامات‌ النجاه، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۳۴۹۶؛
(۳۰) همو، منبع‌الحیاه ، در محمدبن‌ شاه‌ مرتضی‌ فیض‌ کاشانی‌، الشهاب‌ الثاقب‌ فی‌ وجوب‌ صلاه الجمعه العینی‌ ، چاپ‌ رؤوف‌ جمال‌الدین‌، قم‌ ۱۴۰۱؛
(۳۱) همو، نورالبراهین‌، او، انیس‌ الوحید فی‌ شرح‌ التوحید ، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۴۱۷؛
(۳۲) همو، هدیه ‌المؤمنین‌ و تحفه ‌الراغبین، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه ‌آللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۳۹۰۱؛
(۳۳) محمد حداد، حفریات‌ تأویلیه‌ فی‌الخطاب‌ الاصلاحی‌ العربی‌، بیروت‌ ۲۰۰۲؛
(۳۴) محمدرضا حسینی‌ جلالی‌، المؤلفات‌ فی‌ مسأله تقلید المیت‌ ، در احمدبن‌ محمد مقدس‌ اردبیلی‌، هفده‌ رساله ( عربی‌ و فارسی‌ )، قم‌ ۱۳۷۵ ش‌؛
(۳۵) محمدتقی‌ حکیم‌، «شرح‌ زندگانی‌ فقیه‌ عالی‌ مقام‌ و محدث‌ بزرگوار علامه‌ سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ قدس‌سره‌»، مجله دانشکده ادبیات‌ و علوم‌ انسانی‌ دانشگاه‌ تهران‌ ، سال‌ ۲۷، ش‌ ۳ـ۴ (پاییز و زمستان‌ ۱۳۶۸)؛
(۳۶) محمدحسین‌ حکیم‌، نسخه‌های‌ خطی‌ شروح‌ و ترجمه‌های‌ صحیفه سجادیه‌ ، قم‌ ۱۳۸۲ ش‌؛
(۳۷) خوانساری‌؛
(۳۸) محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، فهرست‌ میکروفیلمهای‌ کتابخانه مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌ ، ج‌ ۱، تهران‌ ۱۳۴۸ ش‌؛
(۳۹) محمدبن‌ زکریا رازی‌، تقاسیم‌ العلل‌: کتاب‌ التقسیم‌ و التشجیر ، تحقیق‌ و ترجمه صبحی‌ محمود حمامی‌، حلب‌ ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۴۰) همو، المنصوری‌ فی‌ الطب‌ ، چاپ‌ حازم‌ بکری‌ صدیقی‌، کویت‌ ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۴۱) عبدالرحمان‌بن‌ ابی‌بکر سیوطی، الرحمه‌ فی‌الطب‌ و الحکمه، بیروت‌ ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۴۲) عبداللطیف‌بن‌ ابیطالب‌ شوشتری‌، تحفه ‌العالم‌؛
(۴۳) و، ذیل‌ التحفه، چاپ‌ صمد موحد، تهران‌ ۱۳۶۳ ش‌؛
(۴۴) زین‌الدین‌بن‌ علی‌ شهیدثانی‌، رسائل‌ الشهید الثانی‌، قم‌ ۱۳۷۹ـ۱۳۸۰ ش‌؛
(۴۵) حسن‌ طارمی‌راد، علامه مجلسی‌ ، تهران‌ ۱۳۷۵ ش‌؛
(۴۶) محمدبن‌ علی‌ طباطبایی‌، مفاتیح‌ الاصول‌ ، چاپ‌ سنگی‌ ) تهران‌، بی‌تا. (، چاپ‌ افست‌ قم‌: آل‌البیت‌،) بی‌تا.(؛
(۴۷) محمدکاظم‌بن‌ عبدالعظیم‌ طباطبائی‌ یزدی‌، العروه ‌الوثقی‌ ، بیروت‌ ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۴۸) سلیمان‌بن‌ احمد طبرانی‌، مسندالشامیین‌، چاپ‌ حمدی‌ عبدالمجید سلفی‌، بیروت‌ ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
(۴۹) سلیمان‌بن‌ داود طیالسی‌، مسند ابی‌داود الطیالسی‌ ، چاپ‌ محمدبن‌ عبدالمحسن‌ ترکی‌، جیزه‌ ۱۴۱۹ـ۱۴۲۰؛
(۵۰) عبداللطیف‌بن‌ یوسف‌ عبداللطیف‌ بغدادی‌، الطّبّ من‌ الکتاب‌ و السنّه، چاپ‌ عبدالمعطی‌ امین‌ قلعجی‌، بیروت‌ ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛
(۵۱) محمدبن‌ محمد غزالی‌، احیاءعلوم‌الدین، بیروت‌ ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۵۲) کامران‌ فانی‌، «زندگی‌ طلبگی‌ در قرن‌ یازدهم‌»، نشر دانش‌ ، سال‌ ۵، ش‌ ۱ (آذر و دی‌ ۱۳۶۳)؛
(۵۳) محمدبن‌ شاه‌ مرتضی‌ فیض‌ کاشانی‌، مفاتیح‌ الشرائع‌ ، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۴۰۱؛
(۵۴) محمدتقی‌ کرمی‌، «ماهیت‌ و وظیفه عقل‌ در فقه‌ شیعه‌»، نقد و نظر ، سال‌ ۷، ش‌ ۳ و ۴ (تابستان‌ و پاییز ۱۳۸۰)؛
(۵۵) کلینی‌؛
(۵۶) محمدباقربن‌ محمدتقی‌ مجلسی‌، بحارالانوار ، بیروت‌ ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۵۷) همو، رساله مجلسی‌ در باره‌ حکما، اصولیین‌ و صوفیه‌ ، در کیهان‌ اندیشه‌ ، ش‌ ۳۳ (آذر و دی‌ ۱۳۶۹)؛
(۵۸) همو، نظم‌اللئالی‌، معروف‌ بسؤال‌ و جواب‌ گردآورنده‌ محمدبن‌ احمد حسینی‌ لاهیجانی‌، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۴۱۱؛
(۵۹) مسلم‌بن‌ حجاج‌، صحیح‌ مسلم‌، چاپ‌ محمدفؤاد عبدالباقی‌، استانبول‌ ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۶۰) خانبابا مشار، مؤلّفین‌ کتب‌ چاپی‌ فارسی‌ و عربی‌، تهران‌ ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ ش‌؛
(۶۱) هما ناطق‌، مصیبت‌ وبا و بلای‌ حکومت، ) تهران‌ ] ۱۳۵۸ ش‌؛
(۶۲) Devin J. Stewart, “The humor of the scholars: the autobiography of Ni ـ mat Allah al-Jazairi (d.1112/1701)”, Iranian studies , XXII , no.4 (1989).

 دانشنامه جهان اسلام  جلد۱۰

زندگینامه سعدالدین مسعود تفتازانی(۷۹۲-۷۱۲ه ق)

سعدالدین مسعودبن عمربن عبداللّه هروی خراسانی ، فقیه ، متکلم ، منطق دان و ادیب قرن هشتم . «نام او در بیشتر تراجم » مسعودبن عمربن عبداللّه تفتازانی آمده است ( رجوع کنید به سیوطی ، ج ۲،ص ۲۸۵؛ ابن عماد، ج ۶، ص ۳۱۹؛ طاش کوپری زاده ، ج ۱، ص ۱۸۵) اما ابن حجر (ج ۴، ص ۳۵۰) نام او را محمود نوشته است .

اهمیت وی در گسترش و اعتلای معارف و فرهنگ اسلامی در دوره پس از ویرانگریهای مغول به اندازه ای است که مورخان ، وی را حد فاصلِ متقدمان و متأخران دانسته اند (مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۳۳۹). عمده ترین فعالیت وی در حفظ و گسترش علوم ، نگارش درسنامه های گوناگون بود که اهل علم همواره به آنها توجه داشته اند.

در باره تاریخ تولد و درگذشت وی و مذهب فقهی و مشرب کلامی اش اختلاف نظر وجود دارد؛ تاریخ تولد او را طاش کوپری زاده (ج ۱، ص ۱۸۶) به نقل از یکی از شاگردان تفتازانی ، سال ۷۲۲ گفته است و خوانساری (ج ۴، ص ۳۶)، شوکانی (ج ۲، ص ۳۰۳) نیز همین را آورده اند؛ اما ابن حجر (ج ۴، ص ۳۵۰) به نقل از ابن جزری ولادت او را در سال ۷۱۲ دانسته است و سیوطی (ج ۲، ص ۲۸۵) و ابن عماد (ج ۶، ص ۳۱۹) نیز از او پیروی کرده اند. وی در تفتازان (دهی در نسا، واقع در شمال خراسان نزدیک سرخس ) به دنیا آمد و در سرخس ، سمرقند، هرات ، خوارزم و دیگر نواحی ایران به تحصیل و پژوهش و تدریس و تألیف پرداخت .

تراجم نویسان اشخاص مختلفی را به عنوان استاد تفتازانی نام برده اند که از آن جمله اند قطب الدین رازی تحتانی بویهی (متوفی ۷۶۷)، قاضی عضدالدین ایجی (متوفی ۷۵۶)، ضیاءالدین بن عثمان قزوینی (متوفی ۷۸۰) فقیه شافعی ، و نسیم الدین محمد نیشابوری کازرونی (متوفی ۸۰۱).

از میان اینها قاضی عضدالدین ایجی و قطب الدین رازی تحتانی شهرت دارند. ابن حجر (ج ۲، ص ۳۲۳) قاضی را به عنوان استاد تفتازانی نام برده و دیگران نیز از او پیروی کرده اند ( رجوع کنید به سیوطی ، ج ۲، ص ۲۸۵؛ خوانساری ، ج ۴، ص ۳۴ـ۳۵). اما چه بسا این اطلاع نادرست باشد، چرا که قاضی در ایج (ایگ ) در نواحی شیراز متولد شده و بیشتر عمر را در سلطانیه (نزدیک زنجان ) گذرانده است ، از سوی دیگر نشانه ای دالّ بر خروج تفتازانی از خراسان وجود ندارد.

احتمالاً سخنی که تفتازانی در تجلیل از قاضی عضدالدین گفته ( رجوع کنید به ابن عماد، ج ۶، ص ۱۷۵) ــ و چه بسا صرفاً ناظر به آثار او باشد ــ سبب شده که تفتازانی را شاگرد وی به شمار آورند. سیوطی (ج ۲، ص ۲۸۵) قطب الدین رازی را نیز در شمار استادان تفتازانی ذکر کرده است .

اما از چگونگی تلمذتفتازانی نزد وی اطلاعی در دست نیست . به طور کلی می توان گفت از کیفیت و مراحل تحصیل تفتازانی و مدت آن ، گزارش مستندی در اختیار نیست . تفتازانی به میرسیدشریف جرجانی (متوفی ۸۱۶)، که ۲۸ سال از خودش جوانتر و بنا بر گزارشی شاگردش بود، توجهی ویژه داشت ( رجوع کنید به رشر ، ص ۲۲۲). اما دوستی آنان ، بر اثر مناظره ای علمی که تیمور میان آن دو برپا داشت و به برتری جرجانی انجامید، به خصومت تبدیل شد و جرجانی به رد و نفی آثار تفتازانی پرداخت ( د. اسلام ، همانجا؛ کوربن ، ج ۲، ص ۴۳). ابن عماد (ج ۶، ص ۳۲۱) سبب درگذشت تفتازانی را صدمات ناشی از همین امر دانسته است .

در تاریخ درگذشت تفتازانی اختلاف است . سیوطی (ج ۲، ص ۲۸۵) و به پیروی از او ابن عماد (ج ۶، ص ۳۱۹) سال ۷۹۱، و خوانساری (ج ۴، ص ۳۶، به نقل از شیخ بهائی ) محرّم ۷۹۲ را زمان وفات او دانسته اند. در نوشته ای هم که بر صندوق گور او دیده شده ، تاریخ فوت ۲۲ محرّم ۷۹۲ آمده بوده است ( رجوع کنید به طاش کوپری زاده ، ج ۱، ص ۱۸۷). از اجازه ای هم که تفتازانی برای شاگردش ، جلال الدین یوسف اوبهی ، نوشته ، می توان دریافت که تاریخ درگذشت او اواخر محرّم ۷۹۲ بوده است (طاش کوپری زاده ، ج ۱، ص ۱۶۹). او در سمرقند درگذشت و در سرخس دفن شد.

معروف است که وی در کلام ، مشرب اشعری و در فقه ، مذهب شافعی داشته است (خوانساری ، ج ۸ ، ص ۱۳۳؛ قمی ، همانجا؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه ). عده ای او را حنفی دانسته اند (مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۳۳۷؛ لکنوی ، ص ۱۲۸ـ۱۳۰). برخی به گرایشهای کلامی وی به مشرب ماتُریدی اشاره کرده اند ( رجوع کنید به کوربن ، ج ۲، ص ۴۲ـ۴۳؛ محقق ، ص ۱۸). ولفسون (ص ۳۰۷ـ۳۱۲) گرایش وی را به دیدگاه کِلابیه * در برخی مسائل کلامی نشان داده است .

ظاهراً تفتازانی شاگردان چندان برجسته ای نداشته است . از جمله شاگردان او، حسام الدین حسن بن علی ابیوردی مؤلف ربیع الجنان فی المعانی و البیان و برهان الدین حیدر شیرازی را می توان نام برد ( د. اسلام ، چاپ اول ، همانجا).

به گزارش ملافتح اللّه شروانی ــ شاگرد و شارح کتاب ارشادالهادی فی النحو تفتازانی ــ که قبر تفتازانی را در سرخس دیده است ، بر صندوق مقبره او نوشته ای بوده که به طور فشرده ، تاریخ تألیفات و سفرهای وی را نوشته بوده است (طاش کوپری زاده ، ج ۱، ص ۱۸۶ـ۱۸۷). بر پایه گزارش وی ، تفتازانی در شانزده سالگی ، در ۷۳۸، اولین تألیفش را که شرح تصریف زنجانی بود، به انجام رساند. از آن پس وی آثار متنوعی در صرف و نحو، بیان و بدیع ، لغت ، فقه و اصول ، منطق ، کلام ،حدیث و تفسیر نوشت .

آثار او بر سه قسم است :

درسنامه ، مانند تهذیب المنطق و الکلام * ؛

شرح درسنامه های رایج ، مانندشرح عقاید نسفی ؛

و تعلیقه بر دیگر آثار و شرح آنها، مانند حاشیه بر کشّاف .

معاصران تفتازانی و متأخران از بیشتر آثار وی استقبال کرده اند. آثار او در مراکز آموزشی به عنوان درسنامه درسطوح گوناگون پذیرفته شد. شهرت آثار وی بسرعت ازمرزهای ایران گذشت و سراسر جهان اسلام را فراگرفت ( رجوع کنید به ابن خلدون ، ج ۱، مقدمه ، ص ۶۳۳). توفیق تفتازانی مرهون فصاحت و بلاغت و چیره دستی او در بیان آموزشی مطالب است . وی در اغلب آثار خود به مکان و زمان نگارش آنها اشاره کرده ، ازینرو ترتیب تاریخی آثار وی مشخص است (ابن عماد، ج ۶، ص ۳۲۰).

از آثار اوست :

در علم صرف :

شرح تصریف اثر ابوالمعالی عبدالوهاب زنجانی (متوفی ۶۵۵). تصریف زنجانی ، که به العِزّی شهرت دارد، از درسنامه های رایج در آن روزگار و قرنهای سپسین بوده است . شرح تفتازانی بر تصریف چاپهای متعددی دارد و بر آن حواشی و شرحهای گوناگونی نوشته اند که مهمترین آنها مفتاح السعاده نوشته احمدبن شاه گول و شرح دده خلیفه است .

در علم نحو:

الارشاد یا ارشادالهادی . تفتازانی این کتاب را برای فرزندش ، در ۷۷۴ یا ۷۷۸ در خوارزم نوشت . محمدبن علی جرجانی و شمس الدین محمدبن محمد بخاری بر آن شرحهایی نوشته اند.

در فنون بلاغی :

۱) الشرح المطوَّل معروف به مُطَوَّل * که آن را به سال ۷۴۸ در شرح تلخیص المفتاح * نوشت . مطوّل کتاب درسی در سه علم معانی و بیان و بدیع است . عده ای بر این اثر شرح نوشته اند، از جمله : میرسیدشریف جرجانی ، عبدالحکیم سیالکوتی ، محمدعبدالرحمان ، حسن بن محمدشاه فناری ، ابوالقاسم بن ابوبکر سمرقندی و محمدرضا گلپایگانی .

۲) الشرح المختصر معروف به مختصر المعانی که شرح کوتاهتر تلخیص المفتاح است و در ۷۵۶ تألیف شده است . شروح متعددی بر این اثر نوشته شده و غالباً انتشار یافته است ، از جمله : شرح بنانی ، شرح دَسوقی و شرح ختایی (یا خطایی ).

۳) شرح قسم سوم مفتاح العلوم که تفتازانی آن را در شوال ۷۸۷ در سمرقند نگاشت .

در منطق :

۱) شرح رساله شمسیه کاتبی قزوینی (متوفی ۶۷۵). رساله شمسیه یکی از درسنامه های منطقی بسیار مهم است . قطب رازی ، استاد تفتازانی ، بر آن شرح نوشته و تفتازانی در شرح خود تحت تأثیر شرح وی بوده است . در باره تاریخ نگارش این شرح تردید هست ؛ در منابع ، تاریخهای ۷۵۲ و ۷۵۷ و ۷۶۲ آمده است . این شرح در هند به سعدیه معروف است . وجود نسخه های فراوانِ این اثر، اهمیت آن را در حوزه های علمیه نشان می دهد.

۲) بخش تهذیب المنطق از کتاب تهذیب المنطق و الکلام که درسنامه مختصری در منطق است .

۳) حواشی بر شرح قطب رازی بر رساله شمسیه قزوینی . ۴) شرح ایساغوجی ابهری (متوفی ۶۶۴).

در کلام :

۱) شرح العقائد النسفیه . این کتاب اولین اثر تفتازانی در علم کلام است و تألیف آن در ۷۶۸ پایان یافته است . این اثر، در برخی محافل اهل سنّت به عنوان کتابدرسی مقدماتی در آموزش کلام پذیرفته شده و شروح و حواشی فراوانی بر آن نوشته شده است . یکی از معروفترین شروح آن ، شرح خیالی است که قره خلیل (قاهره ۱۲۹۷) و سیالکوتی (دهلی ۱۳۲۷) بر آن حاشیه نوشته اند.

۲) مقاصد الطالبین فی علم اصول الدین که به سبک المواقف عضدالدین ایجی تنظیم شده است . تفتازانی ، خود بر این کتاب شرح نوشته که به شرح المقاصد شهرت دارد.

۳) رساله الرد علی زندقه ابن عربی فی مؤلَّفِه فصوص الحکم ، در نقد و رد فصوص الحکم ابن عربی که با رویکرد کلامی نوشته شده است ( د. اسلام ، چاپ اول ، همانجا؛حاجی خلیفه ، جاهای متعدد).

در علم اصول :

۱) التلویح الی کشف حقائق التنقیح ، که شرحی است بر تنقیح الاصول عبیداللّه بن مسعود محبوبی معروف به صدرالشریعه الصغیر (متوفی ۷۴۷). حسن چلبی ، ملا (منلا) خسرو و زکریا انصاری بر آن حاشیه نوشته اند.

۲) شرح بر شرح ایجی بر المختصر فی الاصول ابن حاجب (متوفی ۶۴۶)، در علم اصول .

در فقه :

۱) المفتاح یا مفتاح الفقه در فقه شافعی که در ۷۷۲ به پایان رسیده است .

۲) اختصار شرح تلخیص الجامع الکبیر ، که تلخیصی است از شرح مسعودبن محمد غُجدَوانی بر مختصر محمدبن عباد خلاطی از الجامع الکبیر شیبانی . این کتاب از آثار ناتمام تفتازانی است .

۳) شرح فرائض سجاوندی .

دیگر آثار او عبارت اند از:

۱) النعم السوابغ فی شرح الکلم النوابغ که شرح بر الکلم النوابغ زمخشری است .

۲) ترجمه بوستان سعدی به نثر ترکی .

۳) حاشیه بر کشاف زمخشری . کشاف از تفسیرهای معروف معتزلی است . این حاشیه ، در واقع ، تلخیص حاشیه مفصّل شرف الدین حسن بن محمد طیبی (متوفی ۷۴۳) به نام فتوح الغیب فی الکشف عن قناع الریب است . حاشیه تفتازانی از آغاز قرآن تا اوایل سوره یونس و از آغاز سوره ص تا سوره فتح را در بر دارد. بیست وچهار نسخه خطی از آن در کتابخانه های ایران شناسایی شده است که نشان دهنده اهمیت آن است (همانجاها؛نیز رجوع کنید به حجتی ، ص ۵۴۸ ـ۵۵۱).

آثار متعددی به تفتازانی نسبت داده شده است ،

از جمله :

اربعین و شرح الاربعین النَّوَویه ، هر دو در علم حدیث ؛
شرح نهج البلاغه ؛
رساله الاءکراه ؛
رساله کوتاه ضابطه انتاج الاشکال ، در منطق ؛
رساله فتاوی حنفی ، در فقه ؛
کشف الاسرار و عده الابرار ، که تفسیر قرآن کریم به فارسی است (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۸۴۷، ج ۲، ستون ۱۴۸۷؛
مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۳۳۸). از تفتازانی اشعاری نیز باقی مانده است ( رجوع کنید به مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۳۳۹ـ۳۴۰).

دانشمندان در بیان جایگاه تفتازانی در تاریخ علوم ، اختلاف نظر دارند. غالباً ــ با توجه به اینکه آثار وی به درسنامه ها یا شرح و حاشیه نویسی منحصر است ــ وی را معلمی توانا، اما فاقد دیدگاهی خاص در مسائل موردبحث ، می دانند و آثار او را محصول زمانه ای می دانند که عاری از اصالت و نوآوری فکری است (برای نمونه رجوع کنید به وات ، ص ۱۶۴).

مثلاً تهذیب وی را در مقایسه با شمسیه کاتبی عاری از پیشرفت می دانند. اما به نظر می رسد که تفتازانی با تألیف درسنامه های بلیغ و فصیح ، آموزش علوم اسلامی را گسترش داد و در برخی از مسائل ، همچون معمای جذر اصم * یا پارادوکس دروغگو ( رجوع کنید به تفتازانی ، ج ۴، ص ۲۸۶ـ۲۸۷)، عقاید جدیدی ابراز کرد. شرح المقاصد که دیدگاه تفتازانی در حل شبهه جذر اصم در آن آمده ، الجذرالاصم فی شرح مقاصد الطالبین نامیده شده است (دهخدا، ذیل مادّه ).



منابع :

(۱) ابن خلدون ؛
(۲) ابن عماد؛
(۳) مسعودبن عمر تفتازانی ، شرح المقاصد ، چاپ عبدالرحمان عمیره ، قاهره ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹، چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ۱۳۷۱ ش ؛
(۴) حاجی خلیفه ؛
(۵) محمدباقر حجتی ، فهرست موضوعی نسخه های خطی عربی کتابخانه های جمهوری اسلامی ایران و تاریخ علوم و تراجم دانشمندان اسلامی ، ج ۱ : علوم قرآنی ، بخش ۲، تفسیر، تهران ۱۳۷۵ ش ؛
(۶) خوانساری ؛
(۷) دهخدا؛
(۸) زرکلی ؛
(۹) ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج ۳، بخش ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۰) عباس قمی ، کتاب الکنی و الالقاب ، صیدا ۱۳۵۷ـ ۱۳۵۸، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(۱۱) کحّاله ؛
(۱۲) هانری کوربن ، تاریخ فلسفه اسلامی ، ترجمه جواد طباطبائی ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۱۳) عبدالحی بن عبدالحلیم لکنوی ، الفوائد البهیّه فی تراجم الحنفیّه ، کراچی ۱۳۹۳؛
(۱۴) مهدی محقق ، بیست گفتار در مباحث علمی و فلسفی و کلامی و فرق اسلامی : «سهم ایرانیان در تحول کلام اسلامی »، تهران ۱۳۵۵ ش ؛
(۱۵) مدرس تبریزی ؛
(۱۶) ویلیام مونتگمری وات ، فلسفه وکلام اسلامی ، ترجمه ابوالفضل عزتی ، تهران ۱۳۷۰ش ؛
(۱۷) هری اوسترین ولفسون ، فلسفه علم کلام ، ترجمه احمد آرام ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛

(۱۸) EI 1 , s.v. ” A l-Tafta ¦ za ¦ n ¦ â ” (by C. A. Story);
(۱۹) EI 2 , s.v. ” A l- Tafta ¦ za ¦ n ¦ â ” (by W. Madelung);
(۲۰) Nicholas Rescher, The development of Arabic logic , London 1964.

دانشنامه جهان اسلامجلد ۷

زندگینامه محمد طبرستانی«امام فخرالدین»« فخر رازی» (۶۰۶-۵۴۴ه.ق)

محمد بن عمر بن حسین بن علی طبرستانی مولد وی به ری بود و در هرات مدفون گردید لقبش فخرالدین و منسوب به خاندان قریش است کنیتش ابوعبدالله و مشهور به امام رازی و امام فخرالدین و فخر رازی است.

وی از فحول حکما و علمای شافعی است و جامع علوم عقلی و نقلی بوده و در تاریخ و کلام و فقه و اصول و تفسیر و حکمت و علوم ادبیه و فنون ریاضیه وحید عصر خود بود. (ریحانه الادب ج ۳ ص ۱۹۲ )

تاریخ تولد او به سال (۵۴۴ ه ق) است و در سال( ۶۰۶ه. ق) درگذشته است کتابهای او در زمان خود وی مورد اقبال مردم واقع شد و بصورت کتاب درسی درآمد فارسی را نیکو می نوشت و تفسیر قرآنش بر این سخن دلیل است (از اعلام زرکلی ج ۳ ص ۹۵۸ ) شاه محمد قزوینی آرد:

امام را در هر علم تصنیفی معتبر و مشهور است و این شعر از اوست:

ای دل ز غبار جهل اگر پاک شوی

تو روح مجردی بر افلاک شوی

عرش است نشیمن تو شرمت ناید

کآیی و مقیم توده ای خاک شوی؟

(از مجالس النفائس چ حکمت ص ۳۲۲ )

در حوزهء درس امام رازی بیش از دوهزار تن دانشمند برای استفاده می نشستند حتی در موقع سواری نیز قریب ۳۰۰ تن از فقها و شاگردان برای استفاده در رکابش میرفتند و با این همه بسا بودی که در اثر ژرف بینی و تعمق در جرح و تعدیل اقوال حکمای یونان برخی شبهات در مطالب عقلی و دینی ابراز میداشت.

و افکار و اذهان مستمعان را به تشویش و اضطراب می انداخت و چه بسا که از حل آن خودداری میکرد امام با اسماعیلیان مخالف بود و از آنها بصراحت بد میگفت و از فدائیان آنها که در همه جا برای کشتن دشمنان خود آماده بودند بیم نداشت.

مطابق روایتی که در صحت آن تردید رواست، روزی یکی از شاگردان وی که از فدائیان اسماعیلی بود و امام نمیدانست به امام گفت: مطلبی محرمانه دارم، و برای بازگفتن آن به کتابخانهء خصوصی امام فخررازی رفت و در آنجا امام را زمین زد و کاردی تیز از میان کتاب خود بدرآورد و بر گلوی امام نهاد، و چون امام بر سر منبر گفته بود که ملاحده برهان قاطعی بر حقانیت خود ندارند فدائی به وی گفت: این برهان بُرندهء ماست، و سپس از قول حسن صباح به وی گفت که برهان دوم ما هم این کیسه زر سرخ نیشابوری است که هرساله از وکیل ما در ری موسوم به ابوالفضل نیاتی دریافت خواهی داشت، و اگر بار دیگر زبان درازی نمایی برهان نخستین (کارد) را خواهی یافت امام بنابر همان روایت برهان دوم یعنی هر سال یک کیسه زر را پذیرفت.و قول داد که مادام العمر نسبت به سیدنا (حسن صباح) حق شناس باشد.

در اواخر زندگی، امام فخر به خوارزم رفت و بجهت پاره ای اختلاف نظرها در مسائل دینی محکوم به اخراج از بلد گردید و از خوارزم به ماوراءالنهر و سپس به زادگاه خود تبعید گردید. و در آنجا دو دختر پزشک ثروتمندی را به عقد دو پسر خود درآورد و چون پزشک مزبور چندی بعد درگذشت ثروت وی در دست امام افتاد و به خوارزم سفر کرد.

و مورد عنایت خوارزمشاه واقع گردید در هرات توطن گزید و تا پایان عمر به وعظ و مطالعه و تصنیف اشتغال ورزید نمونه هایی دیگر از اشعار فارسی او در اینجا نقل میشود:

کُنْهِ خردم درخور اثبات تو نیست

وآرامش جان جز به مناجات تو نیست

من ذات تو را به واجبی کی دانم

دانندهء ذات تو بجز ذات تو نیست

و رباعی دیگر:

هر جا که ز مهرت اثری افتاده ست

سودازده ای بر گذری افتاده ست

در وصل تو کی توان رسیدن کآنجا

هر جا که نهی پای سری افتاده ست

درگذشت او روز شنبه عید فطر سال (۶۰۶ ه ق) بوده، و به نوشتهء بعضی نظر به احترامی که از طرف دولت وقت دربارهء وی می شده در دل فرقهء کرامیه حسدی به وجود آمده و  وی را مسموم کردند (از دانشمندان نامی اسلام تألیف محمود خیری ص ۲۶۸ ۲۷۵ ) آثار فخر رازی در علوم نقلی و عقلی -بسیار و اهم آنها از این قرار است:

 آثار فخر رازی در علوم نقلی و عقلی

۱- الاربعین فی اصول الدین، که شامل چهل مسأله از مسائل کلامی بوده و برای پسرش محمد – تألیف شده است

۲- اساس التقدیس، که برای سیف الدین ملک عادل در کلام نگاشته شده و در قاهره به چاپ رسیده است

۳- اسرارالتنزیل و انوارالتأویل، که امام میخواسته است آن را در چهار قسمت در اصول، فروع، اخلاق، مناجات و دعوات تألیف کند – امام پس از اتمام قسمت اول درگذشته است

۴- اسرارالنجوم، که به نقل حاجی خلیفه، ذهبی آن را به امام نسبت داده است

۵ -شرح کرده و اعتراض و انتقاد بسیار بر « قال اقول » الانارات فی شرح الاشارات، در این کتاب فخر رازی اشارات ابن سینا را بطرز بوعلی وارد آورده و خلاصه ای از همین شرح را خود بنام لباب الاشارات تدوین نموده است

۶- البیان و البرهان فی رد علی اهل الزیغ و الطغیان

۷- تحصیل الحق، که رساله ای است در کلام

۸- تعجیزالفلاسفه

۹- تفسیر کبیر، موسوم به مفاتیح الغیب، که بارها در مصر و استانبول چاپ شده و به قول ابن خلکان حاوی تمام مطالب غریبه میباشد، لیکن خود امام موفق به اتمام آن نشده است و شیخ نجم الدین احمدبن محمد قمولی تتمه ای بر آن نگاشته است، و عمر او نیز وفا نکرده و اتمام آن به دست قاضی القضاه احمدبن خلیل خویی انجام یافته است

۱۰ – تهذیب الدلائل و عیون المسائل

۱۱ – زبده العالم فی الکلام

۱۲ – السر المکتوم فی مخاطبه الشمس و القمر و النجوم حاجی خلیفه در صحت نسبت این تألیف تردید کرده و گوید: در کتابی دیدم که این اثر از ابوالحسن علی بن احمد مغربی است

۱۳ – شرح السقط الزند

۱۴ – شرح قانون ابن سینا

۱۵ – شرح مفصل زمخشری

۱۶ – شرح نهج البلاغه

۱۷ – الطریقه فی الخلاف و الجدل

۱۸ – عصمه الانبیاء

۱۹ – الفراسه، که ملخص کتاب ارسطو است و پاره ای مطالب مهم بدان افزوده شده است

۲۰ – فضایل الصحابه

۲۱ – القضاء و القدر

۲۲ – اللطائف الغیاثیه

۲۳ – اللوامع البینات فی شرح اسماء الله و صفاته، این کتاب در قاهره چاپ شده است

۲۴ – المباحث العمادیه فی مطالب المعادیه

۲۵ – المباحث المشرقیه، کتابی است بزرگ در علوم الهی و طبیعی، و تمامی آراء حکما و نتایج اقوال ایشان را با جوابهای آنها حاوی بوده و بعض مطالب آن به قول صاحب کشف الظنون مخالف شریعت بوده است

۲۶ – محصل افکار المتقدمین و المتأخرین من الحکماء و المتکلمین، این کتاب در قاهره بهمراه تلخیص المحصل خواجه نصیر طوسی چاپ شده است

۲۷ – المسائل الخمسون، در اصول کلام

۲۸ – المطالب العالیه فی الکلام

۲۹ – المعالم فی اصول الفقه

۳۰ – الملخص، در منطق و حکمت

۳۱ – مناقب الامام الشافعی

۳۲ – نهایه الایجاز، در علم بیان، که در قاهره چاپ شده است

۳۳ – نهایه العقول فی الکلام فی درایه اصول، که رساله ای است در اصول دین (از ریحانه الادب ج ۳ (۱۹۴- صص ۱۹۳٫

لغت نامه دهخدا

زندگینامه جهانگیر خان قشقایی(۱۳۲۸-۱۲۴۳ه ق)

Untitled

حکیم‌ و فقیه‌ و عارف‌ امامی‌ قرن‌ سیزدهم‌. وی‌ در ۱۲۴۳ در روستای‌ دهاقان‌، از توابع‌ شهرضا در اصفهان‌، به‌دنیا آمد (دیوان‌ بیگی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۸۷؛ آقابزرگ‌طهرانی‌، قسم‌ ۱، ص‌ ۳۴۵؛ رکن‌زاده‌ آدمیت‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۱). پدرش‌، محمدخان‌ قشقایی‌ اصفهانی‌ درّه‌شوری‌، مردی‌ عالم‌ و صاحب‌ کمال‌ و از خانهای‌ دره‌ شور، از ایل‌ قشقایی‌ بود. مادرش‌ نیز از خان‌زادگان‌ سمیرم‌ اصفهان‌ و از ساکنان‌ دهاقان‌ بود و به‌ همین‌سبب‌ مردم‌ اصفهان‌، جهانگیرخان‌ را دهاقانی‌ نامیده‌اند. وی‌ خواندن‌ و نوشتن‌ را در زادگاهش‌ فراگرفت‌ (آقابزرگ‌ طهرانی‌، همانجا). شوق‌ تحصیل‌ در وی‌ موجب‌ شد تا پدرش‌ معلمی‌ برای‌ او بگیرد (دیوان‌ بیگی‌؛ رکن‌زاده‌ آدمیت‌، همانجاها).

جهانگیرخان‌ تا حدود چهل‌ سالگی‌، همانند پدرش‌، به‌ زندگی‌ عشایری‌ و دامداری‌ و کشاورزی‌ مشغول‌ بود. در سواری‌ و تیراندازی‌ مهارتی‌ چشمگیر داشت‌ و به‌ موسیقی‌ علاقه‌مند بود و گاه‌ تار می‌نواخت‌ (عبرت‌ نائینی‌، ج‌ ۳، ص‌ ۲۴۵؛ آقابزرگ‌طهرانی‌، همانجا). حدوداً چهل‌ ساله‌ بود که‌ روزی‌ برای‌ فروش‌ محصولات‌ و خرید مایحتاج‌ سالانه‌ ایل‌ و تعمیر تار به‌ بازار اصفهان‌ رفت‌ و با مشاهده‌ مدرسه‌ صدر، مجذوب‌ شکوه‌ معنوی‌ مدرسه‌ و علمای‌ آن‌ گشت‌.

شخصی‌، که‌ احتمالاً همای‌ شیرازی‌ (جدّ جلال‌الدین‌ همایی‌) بود، با مشاهده‌ علاقه‌ جهانگیرخان‌ به‌ مدرسه‌ صدر او را به‌ تهذیب‌ نفس‌ و تحصیل‌ علم‌ و معرفت‌ دعوت‌ کرد (عبرت‌ نائینی‌؛ آقابزرگ‌طهرانی‌، همانجاها؛ طرب‌ اصفهانی‌، مقدمه‌ همایی‌، ص‌ ۷۱). جهانگیرخان‌، تحت‌ تأثیر سخنان‌ او، تحصیل‌ علم‌ را بر امور دیگر ترجیح‌ داد و با راهنمایی‌ او حجره‌ای‌ در یکی‌ از مدارس‌ علمیه‌ اصفهان‌ گرفت‌ و تا پایان‌ عمر در آن‌ شهر ماند. وی‌ با اینکه‌ در میانسالی‌ به‌ کسب‌ علم‌ روی‌ آورده‌ بود، با استعداد و شوق‌ و همتی‌ عالی‌ به‌ فراگیری‌ علوم‌ نزد مشایخ‌ آن‌ روز اصفهان‌ پرداخت‌ و چندی‌ نگذشت‌ که‌ از مدرّسان‌ علوم‌ عقلی‌ و نقلی‌ گردید (بامداد، ج‌ ۱، ص‌ ۲۸۴).

جهانگیرخان‌ حکمت‌ و فلسفه‌ را نزد آقا محمدرضا قمشه‌ای‌ (متوفی‌ ۱۳۰۶)، فقه‌ و اصول‌ و ادبیاتِ عرب‌ را نزد شیخ‌ محمدحسن‌ و محمدباقر نجفی‌ و حاج‌ ملاحسین‌ علی‌ تویسرکانی‌، طب‌ را نزد ملاعبدالجواد طبیب‌ معروف‌ اصفهان‌، و ریاضی‌ و هیئت‌ و نجوم‌ را از استادان‌ سرشناس‌ آن‌ زمان‌ فراگرفت‌ (آقابزرگ‌طهرانی‌، همانجا؛ مهدوی‌، ص‌ ۲۴۶؛ هنرفر، ص‌ ۲۲۹؛ واعظ‌ جوادی‌، ص‌ ۵۸ ـ۵۹).

وی‌ حدود چهل‌ سال‌ در مدرسه‌ صدر اصفهان‌ به‌ تدریس‌ علوم‌ عقلی‌ پرداخت‌. وی‌ حکمت‌ را آمیخته‌ به‌ عرفان‌ و ممزوج‌ با فلسفه‌ مشاء و اشراق‌ درس‌ می‌داد. آوازه‌ حوزه‌ درس‌ او بزرگان‌ و مشتاقان‌ علم‌ را برای‌ کسب‌ فیض‌ به‌ اصفهان‌ کشاند (آقابزرگ‌طهرانی‌، همانجا؛ ایزدگشسب‌، ص‌ ۶۰؛ طرب‌ اصفهانی‌، مقدمه‌ همایی‌، ص‌ ۷۱).

جهانگیرخان‌ در حوزه‌های‌ علمیه‌ به‌ «خان‌» شهرت‌ یافت‌. روش‌ او این‌ بود که‌ فلسفه‌ را برای‌ مشتاقان‌ به‌ این‌ شرط‌ تدریس‌ می‌کرد که‌ در کنار آن‌ فقه‌ و اصول‌ را نیز بیاموزند و در حفظ‌ شعائر دینی‌ بکوشند. بدین‌ ترتیب‌، حکمت‌ را چنان‌ رایج‌ و مطلوب‌ کرد که‌ درسِ شرح‌ منظومه‌ سبزواری‌ او، به‌ سبب‌ کثرت‌ طلاب‌، در خارج‌ از حجره‌ مدرسه‌ صدر و در شبستان‌ مسجد چارچی‌ تشکیل‌ می‌شد (همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۷۰؛ واعظ‌ جوادی‌، ص‌ ۶۰)؛ ازاین‌رو، واعظ‌ جوادی‌ (همانجا) وی‌ را احیاکننده‌ حوزه‌ فلسفی‌ اصفهان‌ دانسته‌ است‌. علاوه‌ بر تبحر و شهرت‌ و حسن‌ تدبیر جهانگیرخان‌، عواملی‌ دیگر چون‌ خان‌زادگی‌ و تعلق‌ او به‌ ایل‌ قشقایی‌ و ارادت‌ و احترام‌ ظل‌السلطان‌ (فرزند ناصرالدین‌شاه‌) به‌او، در ترویج‌ علوم‌ عقلی‌ در مکتب‌ اصفهان‌ تأثیر داشت‌ (همانجا).

جهانگیرخان‌ قشقایی‌ عارفی‌ زاهد و بلند طبع‌ بود و زندگی‌ خود را از حق‌الاجاره‌ سالانه‌ زمینی‌ که‌ داشت‌ می‌گذراند. وی‌ تا پایان‌ عمر لباس‌ عشایری‌ پوشید و لباس‌ مرسوم‌ عالمان‌ را بر تن‌ نکرد (قمی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۸۸؛ جابری‌ انصاری‌، ج‌ ۳، ص‌ ۳۲۶؛ مهدوی‌، همانجا؛ صدوقی‌ سها، ص‌ ۸۵).

شاگردان‌

شاگردان‌ فراوانی‌ نزد او درس‌ خواندند که‌ شماری‌ از آنان‌ خود از فقها و علما و فلاسفه‌ بزرگ‌ شدند،از جمله‌:

حاج‌آقارحیم‌ ارباب‌،

حاج‌ آقاحسین‌ طباطبایی‌ بروجردی‌ (صدوقی‌سها، ص‌ ۸۷)،

شیخ‌محمد حکیم‌ خراسانی‌ (مهدوی‌، ص‌ ۴۷۵)،

سیدمحمد داعی‌الاسلام‌ لاریجانی‌ (مرسلوند، ج‌ ۳، ص‌ ۱۷۲)،

ضیاءالدین‌ درّی‌ (کتابی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۹۸)،

میرزامحمدعلی‌ شاه‌ آبادی‌ اصفهانی‌،

محمدحسین‌ فاضل‌ تونی‌ (حسن‌زاده‌ آملی‌، ص‌ ۳۶۰)،

سیدجمال‌الدین‌ گلپایگانی‌ (همانجا)،

حاج‌ میرزا مهدی‌ دولت‌آبادی‌ (مهدوی‌، ص‌ ۵۳۱ ـ۵۳۲)،

سیدحسن‌ مدرس‌ (بامداد، ج‌ ۱، ص‌ ۳۴۴)،

شیخ‌ حسنعلی‌ اصفهانی‌ نخودکی‌ (شریف‌ رازی‌، ج‌ ۷، ص‌ ۱۱۱)،

آقا نجفی‌ قوچانی‌ (صدوقی‌سها، همانجا)،

میرزاحسین‌ نائینی‌ (آقابزرگ‌ طهرانی‌، قسم‌ ۲، ص‌ ۵۹۳)،

شیخ‌مرتضی‌ طالقانی‌،

شیخ‌ جواد آدینه ی‌

که‌ پس‌ از درگذشت‌ استاد تدریس‌ حکمت‌ را در اصفهان‌ به‌عهده‌ داشت‌ (صدوقی‌سها، ص‌ ۳۰، ۸۷، ۸۹).

غزلیاتی‌ از جهانگیرخان‌ قشقایی‌ به‌ جای‌ مانده‌ است‌. پس‌ از وفات‌ وی‌، حکیم‌ خراسانی‌ به‌ جمع‌آوری‌ اشعار او همت‌ گمارد (صدارت‌، ص‌ ۲۴۰، یادداشت‌ وحید دستگردی‌) ولی‌ این‌ دیوان‌ (رجوع کنید به آقابزرگ‌طهرانی‌، قسم‌ ۱، ص‌ ۳۴۵؛ زرکلی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۴۱) اکنون‌ در دست‌ نیست‌. در برخی‌ منابع‌ شرحی‌ فارسی‌ از نهج‌البلاغه‌ به‌ او نسبت‌ داده‌اند (رجوع کنید به آقا بزرگ‌ طهرانی‌، همانجا؛بامداد، ج‌ ۱، ص‌ ۲۸۴).

به‌ گفته‌ جابری‌ انصاری‌ (همانجا) هنگامی‌ که‌ وی‌ در مدرسه‌ صدر نزد جهانگیرخان‌ نهج‌البلاغه‌ می‌خواند، جهانگیر خان‌ در حال‌ نوشتن‌ شرحی‌ بر آن‌ کتاب‌ بود. جهانگیرخان‌ در رمضان‌ ۱۳۲۸ درگذشت‌. مدفن‌ وی‌ در تخت‌ فولاد * اصفهان‌ واقع‌ است‌ (آقابزرگ‌طهرانی‌؛جابری‌ انصاری‌، همانجاها).

عکسی‌ که‌ در تذکره‌القبور (رجوع کنید به مهدوی‌، ص‌ ۲۴۶) به‌ جهانگیرخان‌ نسبت‌ داده‌ شده‌، به‌ گفته‌ شاگردان‌ وی‌، عکس‌ یکی‌ از مستوفیان‌ دوره‌ قاجار است‌، اما کشیشی‌ از مبلّغان‌ مسیحی‌ در جلفای‌ اصفهان‌، عکسی‌ از خان‌ گرفته‌ بوده‌ است‌ که‌ در دسترس‌ نیست‌ (طرب‌ اصفهانی‌، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۶۹ ـ۷۰، پانویس‌).



منابع‌:
(۱) محمدمحسن‌ آقابزرگ‌ طهرانی‌، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه‌: نقباء البشر فی‌ القرن‌ الرابع‌ عشر، مشهد ۱۴۰۴؛
(۲) اسداللّه‌ ایزدگشسب‌، شمس‌التواریخ‌: شرح‌ احوال‌ فقها و حکما و عرفا و شعرا و ادبا، چاپ‌ عبدالباقی‌ ایزدگشسب‌، تهران‌ ۱۳۴۵ ش‌؛
(۳) مهدی‌ بامداد، شرح‌ حال‌ رجال‌ ایران‌ در قرن‌ ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری‌ ، تهران‌ ۱۳۵۷ ش‌؛
(۴) محمد حسن‌ جابری‌ انصاری‌، تاریخ‌ اصفهان‌، چاپ‌ جمشید مظاهری‌ (سروشیار)، اصفهان‌ ۱۳۷۸ ش‌؛
(۵) حسن‌ حسن‌زاده‌ آملی‌، در آسمان‌ معرفت‌: تذکره‌ اوحدی از عالمان‌ ربانی‌، قم‌ ۱۳۷۵ ش‌؛
(۶) احمد دیوان‌ بیگی‌، حدیقه‌الشعراء، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌ ۱۳۶۴ـ۱۳۶۶ ش‌؛
(۷) محمدحسین‌ رکن‌زاده‌ آدمیت‌، دانشمندان‌ و سخن ‌سرایان‌ فارس‌ ، تهران‌ ۱۳۳۷ـ۱۳۴۰ ش‌؛
(۸) خیرالدین‌ زرکلی‌، الاعلام‌ ، بیروت‌ ۱۹۸۰؛
(۹) محمد شریف‌ رازی‌، گنجینه‌ دانشمندان‌ ، تهران‌ ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ ش‌؛
(۱۰) علی‌ صدارت‌، «شیخ‌ محمد حکیم‌ خراسانی‌»، ارمغان‌، سال‌ ۲۰، ش‌ ۴ـ ۵ (تیر و مرداد ۱۳۱۸)؛
(۱۱) منوچهر صدوقی‌سها، تاریخ‌ حکماء و عرفاء متأخر برصدرالمتألهین‌، تهران‌ ۱۳۵۹ ش‌؛
(۱۲) ابوالقاسم‌بن‌ رضاقلی‌ طرب‌ اصفهانی‌، دیوان‌ طرب، با مقدمه‌ و حواشی‌ جلال‌الدین‌ همایی‌، تهران‌ ۱۳۴۲ ش‌؛
(۱۳) محمدعلی‌ عبرت نائینی‌، تذکره‌ مدینه‌ الادب‌، چاپ‌ عکسی‌ تهران‌ ۱۳۷۶ ش‌؛
(۱۴) عباس‌ قمی‌، فوائد الرضویه‌: زندگانی‌ علمای‌ مذهب‌ شیعه‌، تهران‌ [? ۱۳۲۷ ش‌]؛
(۱۵) محمدباقر کتابی‌، رجال‌ اصفهان‌ ( در علم‌ و عرفان‌ و ادب‌ و هنر )، اصفهان‌ ۱۳۷۵ ش‌ـ ؛
(۱۶) حسن‌ مرسلوند، زندگینامه‌ رجال‌ و مشاهیر ایران‌ ، ج‌ ۳، تهران‌ ۱۳۷۳ ش‌؛
(۱۷) مصلح‌الدین‌ مهدوی‌، تذکره‌القبور، یا، دانشمندان‌ و بزرگان‌ اصفهان‌ ، اصفهان‌ ۱۳۴۸ ش‌؛
(۱۸) اسماعیل‌ واعظ‌ جوادی‌، «جهانگیرخان‌ قشقائی‌»، جاویدان‌ خرد ، سال‌ ۱، ش‌ ۲ (پاییز ۱۳۵۴)؛
(۱۹) لطف‌اللّه‌ هنرفر، اصفهان‌ ، تهران‌ ۱۳۴۶ ش‌.

دانشنامه جهان اسلام     جلد : ۱۱

زندگینامه آیت الله عبدالله جوادی آملی دامت افاضاته

Untitled
تولد و دوران‌ کودکی‌

 
آیه‌ الله عبدالله جوادی‌ آملی‌، در سال‌ ۱۳۱۲ هجری‌ شمسی‌ در آمل‌ به‌ دنیا آمد. پدر و جدش‌، میرزا ابوالحسن‌ و ملا فتح‌ الله از مبلغین‌ اسلام‌ وارادتمندان‌ به‌ آستان‌ ولایت‌ بوده‌اند. از ویژگیهای‌ جدّی‌ وی‌ این‌ بوده‌ که‌ در منابر خود به‌ ذکر احکام‌ و مناقب‌ اهل‌ بیت‌ (علیهم‌ السلام‌) می‌پرداخته‌ و ظاهراً علاقه‌ وافری‌ به‌ علم‌ کلام‌ داشته‌ است‌. فرزندانی‌ که‌ خدا به‌ پدر استاد عطا می‌کرده‌ است‌، معمولاً بر اثر ضعف‌ امکانات‌ بهداشتی‌ پزشکی‌ یا به‌ علل‌ و عوامل‌ دیگر زنده‌ نمی‌ماندند. پیش‌ از تولّد استاد، یکی‌ از بستگان‌ در عالم‌ رؤیا می‌بیند که‌ شخصی‌ عصایی‌ به‌ دست‌ پدر استاد می‌دهد و او آن‌ را به‌ دست‌ گرفت‌. این‌ رؤیا را چنین‌ تعبیر کردند که‌ خداوند به‌ میرزا ابوالحسن‌، پسری‌ عطا خواهد کرد که‌ زنده‌ می‌ماند و عصای‌ دست‌ پدر خواهد شد. از این‌ رو، پدر و مادر نذر کردند اگر خدا به‌ آنها پسری‌ داد، او را به‌ مشهد امام‌ رضا (ع‌) ببرند؛ و این‌ گونه‌، استاد جوادی‌ آملی‌ متولّد شد. 

فشار دوران‌ پهلوی‌ و مشکلات‌ پدر و جدّ استاد در مسائل‌ مادی‌ و سیاسی‌، باعث‌ نشد که‌ از علاقه‌ این‌ خانواده‌ به‌ روحانیّت‌ شیعه‌ کاسته‌ شود و همانا، آرزوی‌ آنان‌، تحصیل‌ فرزند خود در حوزه‌های‌ علمیه‌ بود.

دوران‌ تحصیل‌

آیه‌ الله جوادی‌ آملی‌ پس‌ از به‌ پایان‌ رساندن‌ سال‌ ششم‌ ابتدایی‌، در سال‌ ۱۳۲۵ یا ۱۳۲۶، با پیشنهاد پدر و علاقه‌ وافر، وارد حوزه‌ علمیه‌ آمل‌ شد و تا سال‌ ۱۳۲۹ در آن‌ شهر، به‌ تحصیل‌ پرداخت‌ و بخشی‌ از دروس‌ سطح‌ را در آنجا به‌ پایان‌ برد. پس‌ از آن‌ با تشویق‌ استاد خود، مرحوم‌ آقا شیخ‌ شعبانی‌ نوری‌، عازم‌ حوزه‌ علمیه‌ مشهد مقدس‌ شد. در بدو ورود به‌ حوزه‌ علمیه‌ مشهد، در یکی‌ از مدارس‌ به‌ برخی‌ از طلاب‌ برخورد که‌ در کسوت‌ روحانیت‌ بودند، ولی‌ نسبت‌ به‌ علمای‌ بزرگ‌ مشهد در آن‌ روزگار، تکریمی‌ نداشتند و تعابیرشان‌ درباره‌ علما همراه‌ با تندی‌ و طعن‌ بود! این‌ خاطره‌ چنان‌ برای‌ استاد تلخ‌ بود که‌ حاضر نشد در چنین‌ حوزه‌ای‌ بماند و درس‌ بخواند. از این‌ رو مشهد را ترک‌ گفت‌ و به‌ همراه‌ پدر، رهسپار تهران‌ شد تا در آن‌ حوزه‌ عظیم‌ در آن‌ روزگار و در محضر بزرگانی‌ همچون‌ آیه‌ حاج‌ شیخ‌ محمد تقی‌ آملی‌، به‌ تحصیل‌ بپردازد. مرحوم‌ شیخ‌ محمد تقی‌ آملی‌ نیز پدر استاد را می‌شناخت‌ و طی‌ نامه‌ای‌ به‌ مرحوم‌ حاج‌ محمدباقر آشتیانی‌، متصدی‌ مدرسه‌ مروی‌، که‌ از بهترین‌ مدارس‌ آن‌ روز بود، خواستار پذیرش‌ استاد جوادی‌ شد. 

با ورود به‌ مدرسه‌ مروی‌ و قبولی‌ در آزمون‌ ورودی‌ آن‌، استاد به‌ خواندن‌ رسائل‌ و مکاسب‌ اشتغال‌ یافتند. پس‌ از آن‌ به‌ فراگیری‌ کفایه‌ الاصول‌ پرداخت‌ و سپس‌ در دروس‌ خارج‌ استادان‌ بنام‌ حوزه‌ علمیه‌ تهران‌ شرکت‌ جست‌ و همزمان‌، به‌ فراگیری‌ علوم‌ عقلی‌ نیز پرداخت‌. پس‌ از حدود ۵ سال‌ تحصیل‌ در تهران‌ و با کسب‌ اجازه‌ از محضر مرحوم‌ آیه‌ الله حاج‌ شیخ‌ محمد تقی‌ آملی‌، در سال‌ تحصیلی‌ ۳۵ ـ ۱۳۳۴ به‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ آمد تا از محضر علمای‌ آن‌ دیار نیز بهره‌های‌ فراوانی‌ برگیرد. از آن‌ سال‌، تا کنون‌ وی‌ در حوزه‌ علمیه‌ قم‌ حضور دارد و ضمن‌ بهره‌مندی‌ از محضر علمای‌ بزرگ‌ این‌ حوزه‌ مبارکه‌، خود سر منشأ خیرات‌ و برکات‌ کثیری‌ برای‌ آن‌ بوده‌ است‌.

استادان‌ و دوستان‌ 

استاد جوادی‌ آملی‌، در دوران‌ تحصیلی‌ خود، با استادان‌ بنامی‌، انس‌ داشته‌ است‌. پدر او معتقد بود که‌ درس‌ حوزوی‌ را باید پیش‌ انسان‌ بزرگواری‌ که‌ خود تزکیه‌ شده‌ باشد، آغاز کرد. بدین‌ منظور، فرزند خود را برای‌ تحصیل‌، نزد آیه‌الله فرسیو (ره‌) که‌ از دانشمندان‌ و علمای‌ بزرگ‌ آمل‌ بود، برد و او در آغازین‌ روز درس‌، جمله‌ «اول‌ العلم‌ معرفه‌ الجبار» را چنان‌ معنا کرد که‌ استاد خود را هنوز مرهون‌ آن‌ سروش‌ غیبی‌ می‌داند. 

آیه‌ الله جوادی‌ آملی‌، دروس‌ ادبیّات‌ را نزد پدرش‌ و حجج‌ اسلام‌، عبدالله اشراقی‌ شیخ‌ احمدی‌ اعتمادی‌ و برخی‌ دیگر خواند و بخش‌ مهمّ شرح‌ لمعه‌ را نزد مرحوم‌ آیه‌ الله شیخ‌ عزیزالله طبرسی‌ فرا گرفت‌. بخش‌ اوامر قوانین‌ را در محضر آیه‌ الله ضیای‌ آملی‌ و بقیه‌ را از مرحوم‌ آیه‌ الله محمد غروی‌ آموخت‌ در روزهای‌ تعطیل‌ هم‌ امالی‌ شیخ‌ صدوق‌ را در محضر آیه‌ الله ضیاء الدین‌ آملی‌ می‌خواند. 

با ورود به‌ تهران‌، به‌ مدرسه‌ علمیه‌ مروی‌ رفت‌ و دروس‌ سطح‌ را در آنجا به‌ پایان‌ برد. از ویژگیهای‌ مدرسه‌ مروی‌ این‌ بود که‌ طلاب‌ آن‌ می‌بایست‌ در کنار فراگیری‌ علوم‌، قرآن‌ را نیز تلاوت‌ کنند و سالی‌ دوبار برای‌ بازدید کتابها جلساتی‌ تشکیل‌ می‌شد. انس‌ با کتابخانه‌ نیز نصیب‌ طلاب‌ علوم‌ می‌شد و توفیق‌ بود تا محصلان‌ با کتابهای‌ خطی‌ و چاپی‌ آشنا شوند. استاد جوادی‌ آملی‌، دروس‌ رسائل‌ و مکاسب‌ را در محضر آیه‌ الله سید عباس‌ فشارکی‌، آقای‌ شیخ‌ اسماعیل‌ جاپلقی‌ و آقا شیخ‌ محمد رضا محقق‌ خواند. در بخش‌ فلسفه‌ نیز، شرح‌ منظومه‌، طبیعیات‌، اشارات‌ و بخشی‌ از اسفار را نزد حاج‌ شیخ‌ ابوالحسن‌ شعرانی‌ و مقداری‌ از شرح‌ منظومه‌ و شرح‌ اشارات‌ و بخشی‌ از اسفار را خدمت‌ آیه‌ الله حاج‌ میرزا مهدی‌ محی‌ الدّین‌ الهی‌ قمشه‌ای‌ که‌ عارفی‌ بی‌ نظیر و صاحبدلی‌ بی‌ بدیل‌ بود فراگرفت‌. برای‌ آموختن‌ شرح‌ فصوص‌ ابی‌ عربی‌ (شرح‌ قیصری‌ بر فصوص‌) به‌ محضر آیه‌ الله محمد حسین‌ فاضل‌ تونی‌ رفت‌ و دروس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ را نزد مرحوم‌ شیخ‌ محمد تقی‌ آملی‌ آموخت‌، ضمن‌ اینکه‌ در علوم‌ معقول‌ نیز از ایشان‌ بهره‌های‌ فراوان‌ می‌برد. 

با هجرت‌ به‌ قم‌، در سال‌ تحصیلی‌ ۳۵ ـ ۱۳۳۴ در درس‌ بزرگان‌ قم‌، از جمله‌ آیه‌ الله العظمی‌ بروجردی‌(ره‌) حضرت‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌)، علامه‌ سید محمد حسین‌ طباطبایی‌(ره‌)، آیه‌ الله محقق‌ داماد (ره‌) و آیه‌الله میرزا هاشم‌ آملی‌ (ره‌) حاضر شد. وی‌، ویژگی‌ بارز درس‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌) را پرورش‌ روح‌ دقت‌ و آزادگی‌ علمی‌ می‌داند و بر حکیمانه‌ بودن‌ دیدگاههای‌ امام‌ در دروس‌ حوزوی‌ تأکید می‌نماید. 
استاد جوادی‌ آملی‌، در حدود ۲۵ سال‌ از محضر علامه‌ طباطبایی‌، در علوم‌ نقلی‌ و عقلی‌ بهره‌ بود و در خلوت‌ و جلوت‌، انیس‌ این‌ مفسر بزرگ‌ قرآن‌ کریم‌ بود. از این‌ رو خاطرات‌ بسیاری‌ از ایشان‌، در سینه‌ دارد که‌ در بسیاری‌ از مصاحبه‌ها و نوشته‌ها، آن‌ را بیان‌ داشته‌ است‌. 
از دوستان‌ آیه‌ الله جوادی‌ آملی‌، می‌توان‌ از آیه‌الله شهید مطهری‌، مرحوم‌ حاج‌ آقا مصطفی‌ خمینی‌ و امام‌ موسی‌ صدر نام‌ برد. او در سال‌ ۱۳۳۲ در تهران‌، با شهید مطهری‌ آشنا شد که‌ این‌ دوستی‌ تا زمان‌ شهادت‌ ایشان‌ ادامه‌ داشت‌.

فعالیتهای‌ علمی‌ و فرهنگی‌ 

آیه‌ الله عبدالله جوادی‌ آملی‌، در طول‌ عمر شریف‌ خود، تا کنون‌ خدمات‌ علمی‌ و فرهنگی‌ شایان‌ توجهی‌ را به‌ انجام‌ رسانده‌ است‌. وی‌ از سالهای‌ نخستین‌ تحصیل‌ به‌ تدریس‌ در تربیت‌ طلاب‌ مبتدی‌ می‌پرداخته‌ است‌ و تا کنون‌، شاگردان‌ بسیار مفیدی‌ را به‌ عالم‌ اسلام‌ تقدیم‌ داشته‌ است‌. استاد، همواره‌ بر تهذیب‌ نفس‌ در کنار تحصیل‌ پای‌ می‌فشرده‌ و همواره‌ شاگردان‌ خود را به‌ اخلاص‌ در تبلیغ‌ معارف‌ وحیانی‌ و انس‌ هماره‌ با قرآن‌ و روایات‌ سفارش‌ می‌نموده‌ است‌. 
از خدمات‌ مهم‌ فرهنگی‌ استاد جوادی‌ آملی‌، تأسیس‌ مؤسسه‌ تحقیقاتی‌ و نشر اسراء در سال‌ ۱۳۷۲ است‌. مؤسسه‌ اسراء به‌ منظور پژوهش‌ در رشته‌های‌ مختلف‌ علوم‌ اسلامی‌ و پاسخ‌ گویی‌ به‌ شبهات‌ موجود در اسلام‌ تأسیس‌ شده‌ است‌ و تا کنون‌ خدمات‌ شایان‌ توجهی‌ را تقدیم‌ داشته‌ است‌. 
آیه‌ الله جوادی‌ آملی‌، تاکنون‌ کتابهای‌ بسیاری‌ را در زمینه‌های‌ گوناگون‌، از جمله‌ تفسیر، فلسفه‌، کلام‌، فقه‌ و اصول‌ نگاشته‌ است‌ که‌ به‌ برخی‌ از آنها اشاره‌ می‌رود: 

۱ـ تسنیم‌، تفسیر قرآن‌ کریم‌ (تا کنون‌۵ جلد؛) 
۲ـ تفسیر موضوعی‌ قرآن‌ کریم‌ (در ۱۵ جلد؛) 
۳ـ رحیق‌ مختوم‌ (۲ جلد؛)
۴ـ ولایت‌ فقیه‌؛
۵ـ عصاره‌ خلقت‌، درباره‌ امام‌ زمان‌ (عج‌)؛
۶ـ عید ولایت‌؛ 
۷ـ ولایت‌ در قرآن‌؛
۸ـ ولایت‌ علوی‌؛
۹ـ تجلّی‌ ولایت‌؛
۱۰ـ حکمت‌ علوی‌؛
۱۱ـ ظهور ولایت‌؛
۱۲ـ دنیاشناسی‌ و دنیاگرایی‌ در نهج‌ البلاغه‌؛
۱۳ـ علی‌ (ع‌) مظهر اسمای‌ حسنای‌ الهی‌؛
۱۴ـ وحدت‌ جوامع‌ در نهج‌ البلاغه‌؛ 
۱۵ـ حیات‌ عارفانه‌ امام‌ علی‌ (ع‌) ؛
۱۶ـ انتظار بشر از دین‌؛
۱۷ـ بنیان‌ مرصوص‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌)؛
۸ـ شریعت‌ در آینه‌ معرفت‌؛
۱۹ـ زن‌ در آینه‌ جلال‌ و جمال‌؛
۲۰ـ حماسه‌ و عرفان‌؛
۲۱ـ صهبای‌ حج‌؛
۲۲ـ فلسفه‌ حقوق‌ بشر؛
۲۳ـ تبیین‌ براهین‌ اثبات‌ خدا؛
۲۴ـ حکمت‌ نظری‌ و عمل‌ در نهج‌ البلاغه‌؛
۲۵ـ مراثی‌ اهل‌ بیت‌؛ 
۲۶ـ حکمت‌ و عبادات‌؛
۲۷ـ گنجور عشق‌؛
۲۸ـ کتاب‌ الخُمس‌؛
۲۹ـ اسرار الصلوه‌؛ رازهاى نماز
۳۰ـ علی‌ بن‌ موسی‌ الرضا (ع‌) و القرآن‌ کریم‌؛‌ قرآن کریم از منظر امام رضا علیه السلام
۳۱ـ علی‌ بن‌ موسی‌ الرضا و الفلسفه‌ الالهیّه‌؛
۳۲ـ کتاب‌ الحجّ؛
۳۳ـ اسرار عبادات‌؛ 
۳۴ـ عرفان حج‌؛
۳۵ـ مبادى اخلاق در قرآن کریم‌؛
۳۶ـ مراحل اخلاق در قرآن کریم‌؛
بسیاری‌ از کتب‌ استاد نیز تا کنون‌ منتشر نشده‌ و مؤسسه‌ اسراء سرگرم‌ تدوین‌ و چاپ‌ آن‌ است‌.

زندگینامه حجت الاسلام محمد دشتی (نهج البلاغه)

Untitled

تولد
سال ۱۳۳۰ بود. در روستایی سرسبز و با صفا به نام « آزاد مون» از توابع شهرستان محمود آباد ( در کنار دریای خزر ) در خانه ای ساده و بی آلایش که چراغ آن با نور ایمان روشن بود، از پدری ( به نام ابراهیم) و مادری با ایمان و عاشق اهل بیت علیهم السلام فرزندی دیده به جهان گشود که نام او را محمد گذاشتند؛ فرزندی که بعدها به «دشتیِ نهج البلاغه» شهرت یافت.

تحصیلات

محمد دشتی، پنج ساله بود که وارد کلاس اول شد و تا کلاس ششم ابتدایی در همان روستای محل تولد خود ادامه تحصیل داد. در سال ۱۳۴۲ ، با پیشنهاد بزرگان روستا و با توجه به علاقه شدید ایشان نسبت علوم حوزوی ، وارد حوزه علمیه آمل شده و در مسجد امام حسن عسگری علیه السلام » یکی از مساجد قدیمی شهر آمل که جاذبه معنوی خاصی دارد ، « به فرا گیری علوم ابتدائی حوزه پرداخت . در سال ۱۳۴۳ وارد حوزه علمیه قم شد و در مدرسه حضرت آیت الله ا لعظمی گلپایگانی( قد س سره ) مشغول به تحصیل شد ، سپس به مدرسّه رضویه و فیضه منتقل شد.

نبوغ و استعداد ذاتی

از همان دوران کودکی، هوش سرشار و حافظه ای قوی در محمد دشتی موج می زد. استعداد بالای محمد به گونه ای بود که گاهی چند صفحه دکلمه را در یک شب حفظ می کرد و فردای آن روز در جمع حاضران از حفظ می خوانْد. همین نبوغ و استعداد، بعدها در خدمت به دین و مکتب به گونه ای دیگر جلوه گر شد؛ به طوری که نقل می کنند در یکی از مناظرات که با گروه های مخالف داشت، هفتاد جمله از چهل کتاب یکی از نویسندگان را فهرست وار و بدون هیچ گونه تعللی بیان کرد که پس از توضیحات مناسب وبه اثبات رساندن نظریات مطرح شده، با صلوات های مکرر حاضران تشویق شد.
همچنین تنوع در تألیفات و تدریس علوم مختلف در سطوح و مقاطع مختلف حوزوی و دانشگاهی، همه و همه از همان نبوغ سرشار خدادادی خبر می داد و او آن را در خدمت به هدفی مقدس به کار می گرفت.

اساتید
۱-دروس خارج فقه را خدمت حضرت آیت الله مشکینی ( کتاب حدود و دیات )

۲- حضرت آیت الله جوادی آملی ( متا جر )‌

۳-حضرت آیت الله مکارم شیرازی ( صلاه ) و یک دوره اصول را خدمت حضرت آیت الله میرزا هاشم آملی فرا گرفتند . 

فلسفه

 ۴- خدمت حضرت آیت الله حسن زاده آملی و ( کتاب اسفار اربعه ) و ( کتاب اشارات )

۵-را خدمت حضرت ایت الله جوادی آملی

۶-حضرت آیت الله محمدی گیلانی 

۷-( شرح منظومه ) را خدمت آیت الله حقّی فرا گرفتند.

عروج

استاددشتی در تاریخ ۵/۲/۱۳۸۰ (شب اول صفر ) در باز گشت از جلسه سخنرانی سالار شهیدان ، در یک از سانحه رانندگی ، دچار صدمات شدیدی شده و پس از گذشت ۱۰ روز – پس از سال ها مجاهدت – دعوت حق را لبیک گفت و به سرای باقی شتافت .
پیکر پاک این عا لم مجاهد و محقق خستگی ناپذیر ، در حرم فاطمه معصومه علیه ا لسلام ( در یکی از ورودی های صحن آینه ) در میان غم واندوه عموم مردم به خاک سپرده شد . 

کتاب ها:

مرحوم محمد دشتی با وجود عمر کوتاه، ولی پربرکت خود، منشأ آثار و برکات بسیاری شد. از ایشان بیش از صد و ده جلد کتاب به یادگار مانده که تنها یک کتاب ایشان، بالغ بر پانزده جلد می باشد. هم چنین از مرحوم دشتی، بیش از پنجاه مقاله به یادگار مانده است.
استاد دشتی ( قدس سرّه) در تحقیقات خود ، به عقاید اسلامی ، فلسفه احکا م ، و ارز یابی پیرامون حدیث و نهج البلاغه، اولویّت دادند که آ ثار ذیل را تأ لیف کردند : « از مجموعه ۱۱۰ جلدی آ ثار استاد دشتی «قدس سره» حدود ۷۰ اثر چاپ و منتشر شده است و بقیه در حا ل نشر می باشد .»

۱ – آینده و آینده سا زان 
۲ – ابزار و وسائل تحقیق 
۳ – ادعیّه فا طمیّه «دعای روزانه حضرت زهرا علیه ا لسلام » 
۴ – ا لروض ا لنظیر فی معنی حدیث ا لغدیر 
۵ – ا لغدیر ا لوا قعه ا لکبری 
۶ – ا لموسوعه لکلمات ا لزهرا علیه ا لسلام 
۷ – پند های جاودانه « حکمت های نهج ا لبلاغه به صورت مجزّا » 
۸ – روش برداشت از نهج ا لبلاغه « ویژه جوانان و نوجوانان » 
۹ – روش برداشت از قرآن « ویژه جوانان و نوجوانان » 
۱۰ – ضرورت پردازش نوین منابع روائی 
۱۱ – طرح های نوین آموزشی 
۱۲ – گل بو ته های گلستان فاطمه علیه السلام « ویژه جوانان ونوجوانان » 

مجمو عه نهج البلاغه شناسی 

۱ – ا طّلاعات مقدماتی نهج ا لبلاغه 
۲ – روش برداشت هایی از نهج ا لبلاغه 
۳ – روش های تحقیق در نهج ا لبلاغه 
۴ – شناخت ویژگیهای نهج ا لبلاغه « که جزء متون درسی معلمان و مربیان در وزارت فرهنگ قرار گرفت « . 
۵ – طر ح های آموزشی نهج ا لبلاغه 
۶ – کلید های شنا سایی نهج ا لبلاغه 

مجمو عه آشنائی با نهج البلاغه 

۱ – ا لمعجم ا لمفهرس لألفاظ نهج ا لبلاغه « که بارها در کشور های عربی مثل لبنان و مصر به چاپ رسید و در نمایشگا های بین ا لمللی حضور چشم گیری پیدا کرد و هم اکنون چاپ بیستم آن منتشر شده است ». 
۲ – فرهنگ موضو عات کلّی نهج ا لبلاغه 
۳ – فرهنگ واژه های معادل نهج ا لبلاغه 
۴ – فرهنگ معارف نهج ا لبلاغه (۲ جلد ) 
۵ – فرهنگ معارف نهج ا لبلاغه در شعر شاعران (۲ جلد) 
۶ – فرهنگ معارف شروح نهج ا لبلاغه (۳ جلد) 
۷ – نهج ا لبلاغه (ترجمه) ( با ویژ گیهای منحصر به فرد ) 
۸ – روات و محدّثین نهج ا لبلاغه (۲جلد) 
۹ – دروس آموزشی نهج ا لبلاغه ( ۲جلد ) 
۱۰ – دروس پژوهشی نهج ا لبلاغه 
۱۱ – اسناد ومدارک نهج ا لبلاغه 
۱۲ – فرهنگ لغات نهج ا لبلاغه 
۱۳ – موضو عات مسبوقاتی نهج ا لبلاغه 

مجمو عه بینش توحیدی 

۱ – ابزار و وسائل تحقیق 
۲ – جهان بینی توحیدی 
۳ – روشهای نوین در تدریس احکام 
۴ – روشهای بررسی مکتب ها 
۵ – سیری در تفکبر مادّی 
۶ – طرح عقاید و احکام 
۷ – طرح های نوین آموزشی
۸ – عقاید اسلامی 
۹ – فلسفه اجتهاد و تقلید 
۱۰ – کدام اسلام ؟ 
۱۱ – مذهب روشنفکری 

مجموعه تربیتی 

۱ – مسئولیت تربیت « که چاپ دهم ان منتشر شد » . 
۲ – مسئله تربیت 

مجمو عه فرهنگ سخنان معصو مین علیهم السلام 

۱٫ جلد ۱ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان پیامبران ا لهی علیه ا لسلام) «در حال نشر » 
۲٫ جلد ۲ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان پیامبران ا لهی علیه ا لسلام) «در حال نشر » 
۳٫ جلد ۳ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام علی علیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۴٫ جلد ۴ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان حضرت فاطمه علیه ا لسلام ) « منتشر شد » 
۵٫ جلد ۵ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام حسن علیه ا لسلام ) « در حال نشر » 
۶٫ جلد ۶ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام حسین علیه ا لسلام ) « منتشرشد » 
۷٫ جلد ۷ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام سجاد علیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۸٫ جلد ۸ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام محمد باقرعلیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۹٫ جلد ۹ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام صادق علیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۱۰٫ جلد ۱۰ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام کاظم علیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۱۱٫ جلد ۱۱ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام رضا علیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۱۲٫ جلد ۱ جلد ۱۴ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام عسگری علیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۱۳٫ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام جواد علیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۱۴٫ جلد ۱۳ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام هادی علیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۱۵٫ جلد ۱۵ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام زمان علیه ا لسلام ) « در حال نشر » 

مجموعه تحلیل تاریخ سیاسی معصومین علیهم السلام 

۱ – امام علی (ع ا لگوی کامل انسانیت 
۲ – انگیزه های قیام عاشورا 
۳ – پیام های عاشورا 
۴ – تحلیل حوادث ناگوار زندگانی حضرت زهرا علیها ا لسلام 
۵ – جایگاه غدیر 
۶ – حماسه غدیر 
۷ – روش های مبارزاتی پیامبر اسلام صلی ا لله علیه و آله 
۸ – روش های مبارزاتی پیامبران آسمانی علیهم ا لسلام 
۹ – ره آورد مبارزات حضرت زهرا علیها ا لسلام 
۱۰ – موفقیّت و مشکلات امام علی علیه ا لسلام 
۱۱ – نقش ا لگویی حضرت زهرا علیها ا لسلام 
۱۲ – ویژگی های مبارزات حضرت زهرا علیها ا لسلام 
۱۳ – ا لگو های رفتاری امام علی علیه ا لسلام « ۱۵ جلد » 
۱۴- ا مام علی علیه ا لسلام و اخلاق اسلامی 
۱۵- ا مام علی علیه ا لسلام و مسائل سیاسی 
۱۶- ا مام علی علیه ا لسلام و ا قتصاد اسلامی 
۱۷- ا مام علی علیه ا لسلام و امور نظامی 
۱۸- ا مام علی علیه ا لسلام و مسائل اطّلاعاتی ، امنیتی 
۱۹- ا مام علی علیه ا لسلام وعلم و هنر 
۲۰- ا مام علی علیه ا لسلام و مسائل مدیریتی 
۲۱- ا مام علی علیه ا لسلام و امور قضائی 
۲۲- ا مام علی علیه ا لسلام و مباحث اعتقادی 
۲۳- ا مام علی علیه ا لسلام و مسا ئل حقوقی 
۲۴- ا مام علی علیه ا لسلام و نظارت مردمی «امر به معروف ونهی از منکر » 
۲۵- ا مام علی علیه ا لسلام و مسائل عبادی 
۲۵- ا مام علی علیه ا لسلام و مباحث تربیتی 
۲۷- ا مام علی علیه ا لسلام و مسائل بهداشت و در مان 
۲۸- ا مام علی علیه ا لسلام و تفریحات سا لم 

کتابهای در آستانه نشر : 

۱ – اخلاق نظامی از دیدگاه نهج ا لبلاغه 
۲ – اصول پنجگانه اعتقادی در نهج ا لبلاغه 
۳ – امام علی علیه ا لسلام ا لگو کامل انسانیت 
۴ – باور های جاودانه از دیدگاه نهج ا لبلاغه 
۵ – تئوری های مدیریّت از دیدگاه نهج ا لبلاغه 
۶ – تجارت معنوی ( مباحثی پیرامون سفر حج ) 
۷ – تفسیر آموزشی قر آن کریم 
۸ – تفسیر آموزشی نهج ا لبلاغه 
۹ – داستانهای نهج ا لبلاغه ( برای سه قشر کودکان ، نوجوانان ، جوانان ) 
۱۰- دیوان شعر دشتی مازندرانی ( مجموعه ای از شعر ، غزل، مثنوی ورباعی و …) 
۱۱- ره آورد اسارت عترت علیهم ا لسلام ( بررسی آثار اسارت پیام آوران حماسه عاشورا ) 
۱۲- زن و تضاد های زندگی اجتماعی 
۱۳- سیره حضرت امیر ا لمؤمنین علیه ا لسلام (۲جلد) 
۱۴- شنیدنیهای سفر حج 
۱۵- فرهنگ سخنان امام حسن مجتبی علیه ا لسلام 
۱۶- فرهنگ سخنان امام حسین علیه ا لسلام ( به زبان لاتین ) 
۱۷- فرهنگ سخنان پیامبر صلی ا لله علیه و آ له (‌۳جلد ) 
۱۸- فرهنگ سخنان حضرت زهرا علیهم ا لسلام (به زبان لاتین ) 
۱۹- فرهنگ سخنان پیامبران آسمانی 
۲۰- معیار های گزینش از دیدگاه نهج ا لبلاغه 
۲۱- نقش ا لگوئی حضرت زهرا علیهم ا لسلام 
۲۲- نهج ا لبلاغه در سمینار ها ( ۵ جلدی ) ( مجموعه مقالات حجه ا لاسلام دشتی « ره » در همایش ها و سمینار ها با محوریّت نهج ا لبلاغه) 

زندگینامه آیت الله محمد باقر کمره ‏اى خمینى(۱۴۱۶-۱۳۲۰ه.ق)(مترجم کتاب تحف العقول)

فقیه و دانشمند معظم حضرت آیت الله آقاى حاج شیخ محمد باقر کمره ‏اى خمینى از علماى مشهور و نویسندگان بنام به شمار مى‏رفت. وى پس از سال ۱۳۲۰ ق در کمره (اطراف خمین) در بیت علم و تقوا و فضیلت دیده به جهان گشود و پس از پشت سر نهادن دوران کودکى و طى تحصیلات مکتبخانه، نزد پدر بزرگوارش- مرحوم حجه الاسلام حاج شیخ محمد که از علماى تحصیل کرده حوزه علمیه اصفهان بود- مقدمات علوم را تا سطوح بیاموخت، سپس براى ادامه تحصیل به اراک رفت و پس از چند ماه در سال ۱۳۴۱ ق به قم مهاجرت کرد و به تکمیل تحصیلات و فراگیرى سطوع عالیه اشتغال ورزید.

آنگاه به درس مرحوم آیت الله العظمى حاج شیخ عبد الکریم حائرى حاضر شده و از مباحث فقهى و اصولى آن مرد بزرگ بهره‏ها برد و همزمان با آن از درسهاى آیات عظام: حاج سید ابو الحسن اصفهانى و میرزاى نائینى (که به خاطر اعتراض به سیاستهاى دولت وابسته به انگلیس ملک فیصل در عراق همراه با آیات عظام: شیخ محمد حسین اصفهانى، سید عبد الحسین حجت، سید على شهرستانى و شیخ مهدى خالصى به ایران- قم- تبعید شده بودند) فراوان بهره برد.

نیز در سال ۱۳۴۶ ق که علماى اصفهان به عنوان مخالفت با حکومت رضا خان به قم مهاجرت کرده بودند به درس مرحوم آیت الله العظمى حاج شیخ محمد رضا مسجد شاهى اصفهانى حاضر شده و از درسهاى عمومى و خصوصى وى بهره برد و مورد توجه خاص استاد قرار گرفت. وى این درسها را با فرزند استاد، مرحوم آیت الله حاج آقا مجد الدین مباحثه مى‏کرد. در سال ۱۳۴۷ ق به اصفهان رفت و به مدت دو سال مهمان استاد بود و از درسها و معاشرتهاى او بهره شایان برد. در سال ۱۳۴۹ ق به نجف رفت و در آنجا از محضر حضرات آیات عظام: سید ابو الحسن اصفهانى، میرزاى نائینى و آقا ضیاء عراقى بهره‏هاى فراوان برد و مبانى فقه و اصول خویش را استوار ساخت.

آیت الله فقید در سال ۱۳۵۸ ق (۱۳۱۸ ش) پس از مراجعت به ایران و از اندکى اقامت در وطن خویش، به شهر رى کوچید و تا پایان عمر در آنجا اقامت گزید. فقید سعید تا پایان زندگى به تدریس خارج فقه و اصول، تالیف، ترجمه، راهنمایى مردم، اقامه جماعت اشتغال داشت و زهد فراوان و قناعت بسیار از زندگى‏اش مشهود بود. بر روزه گرفتن سه ماه رجب و شعبان و رمضان، نوافل یومیه، تهجد و شب زنده دارى، رعایت مستحبات و پرهیز از مکروهات، بى‏اعتنایى به زخارف دنیا پاى مى ‏فشرد و دو بار پیاده به حج خانه خدا مشرف شد.از ذوقى‏ عالى و طبعى سرشار برخوردار بود و شعر عربى و فارسى را روان مى‏ سرود.

آثار

از آثار فراوانش تبحر و مهارت او در فقه، اصول، تفسیر، کلام و عقاید، تاریخ، تراجم، ادبیات عرب و عجم، لغت، حدیث، ملل و مذاهب اسلامى، معانى و بیان، و غیره مشهود است. از جمله کتابهایش که متجاوز از پنجاه عنوان است،

عبارتند از:

۱- تقریرات فقه و اصول اساتید خود در قم و نجف اشرف (خطى)

۲- اصول الفوائد الغرویه بر گرفته از درس اصول اساتید خویش (۲ ج: مباحث الفاظ و اصول عملیه)

۳- حاشیه بر مکاسب (خطى)

۴- رساله در مکاسب محرمه (خطى)

۵- فصل الخصومه فی الورود و الحکومه (خطى)

۶- فروع دین و نصوص احکام یا فقه فارسى (۴ ج)

۷- راهنماى حج

۸- خداشناسى (ج ۱)

۹- الدین فی طور الاجتماع (۵ ج، سه جلد آن به چاپ رسیده)

۱۰- ستون دین

۱۱- روحانیت در اسلام (۲ ج)

۱۲- مرامنامه اتحاد روحانیون و علماى اسلام

۱۳- السیف المشتهر فی تحقیق اسم المصدر (این کتاب که بسیار مورد تشویق مرحوم شیخ محمد رضا اصفهانى قرار گرفت، خطى است)

۱۴- هدیه عید نوروز یا عروس مدینه

۱۵- خودآموز علم بلاغت

۱۶- خودآموز صرف زبان عربى

۱۷- انتخابات اساسى حکومت ملى یا اصلاح مجلس شوراى ملى

۱۸- کانون حکمت قرآن (تفسیر سوره لقمان)

۱۹- کانون عفت قرآن (تفسیر سوره یوسف)

۲۰- ترجمه و شرح اصول کافى (۴ ج)

۲۱- ترجمه و شرح روضه کافى

۲۲- ترجمه امالى شیخ صدوق

۲۳- ترجمه خصال صدوق

۲۴- ترجمه کمال الدین و تمام النعمه

۲۵- ترجمه کنز الفوائد کراجکى به نام «گنجینه معارف شیعه امامیه»

۲۶- ترجمه نفس المهموم محدث قمى به نام «رموز الشهاده»

۲۷- ترجمه جلد دوم الکنى و الالقاب به نام «مشاهیر دانشمندان اسلام»

۲۸- ترجمه (شیوا و متین) «مفاتیح الجنان»

۲۹- ترجمه بحار الانوار- کتاب السماء و العالم به نام «آسمان و جهان» (۱۰ ج)

۳۰- ترجمه «تحف العقول»

۳۱- ترجمه «الغارات» ابو ابراهیم ثقفى

۳۲- حمزه سالار شهیدان در جنگ احد

۳۳- همت بلند، پرتوى از زندگانى سید الشهداء ترجمه «سمو المعنى فی سمو الذات».

۳۴- نیز در مقدمه کتابهایى که ترجمه کرده است، شرح احوال مؤلف و معرفى کتاب را به تفصیل نگاشته که خود کتابى جداگانه را تشکیل مى ‏دهد.

۳۵- دیوان اشعار (خطى).

۳۶- حکومت شاهى مایه تباهى (تأیید جمهورى اسلامى).

۳۷- پاسدارى از حکومت جمهورى اسلامى.

۳۸- مروارید حکمت (نظم کلمات قصار على علیه السلام در نهج البلاغه).

این مرد بزرگ از تمام اساتید خویش اجازه اجتهاد و روایت داشته و اجازه اجتهادش از مرحوم آیت الله حائرى بسیار قابل توجه است.

رحلت

آن عالم فرزانه پس از عمرى سرشار از خدمات دینى، اجتماعى و علمى در ۹۵ سالگى در تاریخ ۵ محرم الحرام ۱۴۱۶ ق (۱۴ خرداد ۱۳۷۴ ش) بدرود حیات گفت و در صحن حرم مطهر حضرت عبد العظیم حسنى- علیه السلام- به خاک سپرده شد.[۱]


[۱] ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول / ترجمه کمره‏ اى – تهران، چاپ: ششم، ۱۳۷۶ ش.

زندگینامه آیت الله سید محمود طالقانى (متوفاى ۱۳۵۸ ش )

images (2)


تولد


در زمستان سال ۱۳۲۹ ق . صداى نوزادى در فضاى خانه ساده آیه الله سید ابوالحسن طالقانى پیچید که نامش را ((محمود)) گذاشتند و پدرش پشت جلد قرآن نوشت :((سید محمود روز شنبه ، چهارم ربیع الاول ۱۳۲۹ ق . به دنیا آمد))
تو گویى همین نوشتار کوتاه بود که پیوندى ناگسستنى بین او و قرآن ایجاد کرد.سید محمود دوران کودکى را تا ده سالگى در روستاى ((گلیرد)) طالقان سپرى نمود و همانجا خواندن ، نوشتن و مقدمات علوم اسلامى را فراگرفت و در مکتب پدر – که عالمى سیاستمدار بود – مبارزه با استبداد در ذهن او نقش بست .


او سپس همراه خانواده به تهران رفت که همزمان بود با دوران دیکتاتورى رضاخان و مبارزه روحانیون علیه وى و این نقشى بسزا در شکل گیرى فکر سیاسى اش داشت و از همان هنگام او را وارد میدان مبارزه با ستم کرد.


فرزند حوزه


سید محمد در نوزده سالگى براى فراگیرى بیشتر و دقیقتر علوم اسلامى به قم رفت و از درس استادانى بزرگ چون آیه الله حجت و آیه الله خوانسارى بهره فراوان برد.دانش پژوه جوان ، مدتى براى بهره گیرى از درس علماى برجسته نجف ، راهى آن مرکز بزرگ علمى شد؛ اما دوباره به قم و مدرسه فیضیه برگشت .پرداختن به دانش هیچ گاه او را از توجه به مسائل سیاسى – اجتماعى دور نکرد. آرى فضاى پر از معنویت فیضیه به او درسها آموخت و از وى ، اندیشمندى مبارزه و خستگى ناپذیر ساخت .


سیر به سوى خلق


آیه الله طالقانى پس از سالها تحصیل در قم ، از آیه الله جائرى یزدى ، بنیانگذار حوزه علمیه قم ، اجازه اجتهاد گرفت و با عزمى راسخ و گامى استوار، راهى تهران شد و در مدرسه عالى شهید مطهرى (سپهسالار سابق ) به آموزش علوم اسلامى پرداخت .
او که مدتها پیش درد جامعه و مردم را حس کرده بود و تنها راه نجات را در بازگشت به اسلام و قرآن مى دانست ، با برقرارى جلسات تفسیر قرآن در راه گام نهاد.


مجاهدى نستوه


روزى در چهار راه ((گلوبندک )) تهران ، بین زنى مسلمان و ماءمورى مزدور درگیرى بوجود آمد که ماءمور فرومایه سعى داشت چادر را از سر زن مسلمان برگیرد؛ ولى او مقاومت مى کرد.آیه الله طالقانى که از آنجا در حال عبور بود با صحنه کشمکش آنان روبرو گشت ؛ از این روز با ماءمور گلاویز شد و آن زن را از چنگش رها ساخت .به دنبال این درگیرى ، بیگانه پرستان ، آقاى طالقانى را به جرم اهانت به مقامات بلند پایه کشورى بازداشت و به شش ماه زندان محکوم کردند.


با سقوط رضا خان و بر سر کار آمدن شاه جوان و بى تجربه ، فضاى فعالیتهاى فرهنگى و سیاسى تا اندازه اى باز شد؛ در این هنگام آیه الله طالقانى برى آشنایى هر چه بیشتر نوجوانان و جوانان با معارف اسلامى ، به تشکیل ((کانون اسلام )) دست زد و براى فراگیر کردن فعالیت زیر بنایى اش به انتشار مجله ((دانش آموز)) از طرف کانون ، همت گماشت .


به دنبال پایه گذارى نهضت ملى نفت به رهبرى آیه الله کاشانى و حرکت یکپارچه مردم در پشت سر او، براى ستاندن حق خویش از انگلیس ‍ غارتگر، آیه الله طالقانى همگام با قهرمان مبارزه ، علیه استعمار به قیام پیوست و یکى از یاران نزدیک آقاى کاشانى در این راه شد و با زبان گویا و برنده خود به افشاگرى و روشنگرى پرداخت .


پس از کودتاى ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، آنگاه که رژیم کودتایى جاى پایش را محکم کرد و به انتقام جویى از فدائیان اسلام پرداخت ، در چنین زمان حساسى ، آیه الله طالقانى آنها را در خانه اش پناه داد:  ولى با مشکوک شدن ماءموران به منزل وى ، شهید نواب و یارانش ، آنجا را ترک کردند. از این رو وقتى ساواک به آن خانه هجوم برد، کسى از فدائیان را در آن نیافت . با این حال آقاى طالقانى را دستگیر و بازداشت کرد. اما چون مدرکى علیه وى بدست نیاورد، پس از مدتى آزادش نمود.


او در سالهاى ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ ش . نیز وقتى که شهید نواب ، مورد تعقیب قرار گرفت ، وى را در روستاهاى اطراف طالقان پناه داد.در محیط خفقان ستم شاهى ، مسجد هدایت ، سنگر مبارزه آیه الله طالقانى علیه رژیم پلیسى پهلوى بود و حدود سى سال سخنان آتشین مجاهد نستوه ، به اجتماع این مسجد شور و گرمى مى بخشید و تشنگان حقیقت را سیراب مى کرد.پس از روى کار آمدن دوباره محمد رضا پهلوى با کودتاى ۲۸ مرداد و به کمک سازمان جاسوسى آمریکا، عده اى از مبارزان از جمله آیه الله طالقانى با انگیزه مذهبى و ملى ، براى ادامه دادن مبارزه ، با نهضت مقاومت ملى را بنیان نهادند.


نهضت ، فعالیتهاى پى گیرى داشت تا این که در سال ۱۳۳۶ ش . ساواک با یورش سنگین ، عده اى زیادى از اعضایش را دستگیر و زندانى کرد و به این ترتیب آقاى طالقانى نیز دستگیر و روانه زندان گردید و بیش از یک سال در زندان بسر برد. او پس از آزادى به منظور ایجاد یک کانون مبارزه با هدف مذهبى و براى مخالفت آشکار با شاه و نزدیک کردن دو قشر دانشگاهى و حوزوى به یکدیگر، با همکارى عده اى ((نهضت آزادى )) را تاءسیس ‍ کرد.


در تابستان ۱۳۳۹ ش . رژیم کودتاى براى قانونى جلوه دادن حکومت و سلطه خویش در صدد برگزارى انتخابات دوره بیستم مجلس شوراى ملى به صورت فرمایشى بود که مجاهد نستوه در سنگر مسجد هدایت براى رو کردن دست بازیگران صحنه سیاسى کشور به سخنرانى پرداخت .


رژیم براى جلوگیرى از رسوایى بیشتر درب مسجد هدایت را بست ؛ از این رو محل سخنرانیها از مسجد به منزلى منتقل شده و دو روز آخر ماه صفر، آیه الله طالقانى و شهید مطهرى به بررسى مسائل سیاسى – اجتماعى و افشاگرى علیه حکومت پرداختند.
سى ام تیرماه ۱۳۳۱ یادآور حماسه کم نظیر ملت ایران علیه دولت چهار روزه قوام بود که او را مجبور به استعفا کرد. به همین دلیل ، پس از کودتاى ۲۸ مرداد، رژیم براى محو آن روز از یادها تلاش بسیار کرد.


نه سال از آن حرکت حماسى آیه الله کاشانى و ملت گذشت بود و آقاى طالقانى در نظر داشت ، آن شجاعت و فداکارى را در یادها زنده گرداند و سالگردى براى شهداى سى ام تیر برپاکند.حکومت پهلوى ، نخست با خارجى خواندن برگزار کنندگان آن ، قصد جلوگیرى از اجتماع مردم را داشت و چون از این ترفند سودى نبرد، در شب برگزارى مراسم در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام ، نیروهاى امنیتى به شرکت کنندگان حمله برده ، عده اى را دستگیر کردند و آیه الله طالقانى در اعتراض به این حمله ، همراه دستگیرشدگان به شهربانى رفت و در آنجا نیز بر خلاف نظر رئیس شهربانى ، با دیگران وارد زندان شد که پس ‍ از دو رو، پلیس ، با حیله اى او را از زندان خارج کرد.


همگام با امام


در سال ۱۳۴۱ ش . به دنبال حرکت امام خمینى (ره ) علیه انقلاب سفید شاه ، آیه الله طالقانى (ره ) نیز براى برداشتن نقاب از چهره نوکران استعمار به افشاگرى دست زد.رژیم سر سپرده که مصمم به اجراى برنامه دیکته شده از سوى آمریکا بود، آقاى طالقانى را دستگیر و روانه زندان کرد.چند ماهى از دستگیرى مجاهد نستوه گذشت ، اما رژیم پهلوى در پى دستاویزى بود تا او را مدت طولانى ترى در زندان نگه دارد. از این رو پیش ‍ از فرارسیدن ماه محرم ۱۳۴۲ ش . وى را آزاد کرد تا با توطئه اى جدید، دوباره او را راهى زندان کند؛ نقشه این بود که مقدارى مواد منفجره را در خانه اش پنهان نماید، آنگاه او را به جرم تهیه و نگه دارى مواد منفجره ، به عنوان یک شورشى تروریست دستگیر نموده ، به پاى میز محاکمه بکشاند.


اگر آیه الله طالقانى پى برده بود که این عمل رژیم باید در راستاى توطئه اى باشد، اما با این حال تصمیم گرفت در ماه محرم ، یزیدیان زمان را رسوا کند.او در مسجد هدایت به بیان واقعیتهاى جارى کشور و آنچه در زندان مى گذشت ، پرداخت و شاه را با انقلاب سفیدش مورد تشدیدترین حملات قرار داد و با استفاده از سخنان سرور شهیدان کربلا، مردم را به قیام علیه حکومت پهلوى فرا خواند.


سخنرانى او یازده شب ادامه یافت و چون آگاه شد که ساواک ، فراد شب تصمیمى به دستگیرى اش دارد، به لواسانات رفت .به دنبال دستگیرى امام در شب ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ (شب دوازدهم محرم ) و قتل عام مردم در روز پانزده خرداد، اعلامیه اى با عنوان ((دیکتاتور خون مى ریزد)) در سرتاسر ایران منتشر شد که شاه را بیش از پیش رسوا کرد.


ساواک ، آیه الله طالقانى را سبب انتشار اعلامیه دانست و در تعقیب او به لواسانات هجوم برد و مجاهد نستوه براى در امان ماندن مردم از اعمال جنون آمیز ساواک ، از اختفا بیرون آمد و خودش را تسلیم کرد و به این ترتیب دوباره در ۲۳ خرداد ۱۳۴۲ دستگیر شد و بعد از چهار ماه بازداشت . در ۳۰ / ۷ / ۱۳۴۲ در بى دادگاه نظامى محاکمه گردید و پس از بارها محاکمه در ۱۶/۱۰/۱۳۴۲ به ده سال زندان محکوم شد.


او در زندان با وجود شکنجه هاى بى رحمانه ، به برقرارى جلسات تفسیر قرآن ، نهج البلاغه و تاریخ اسلام براى زندانیان مسلمان همت گماشت و براى ایجاد وحدت بین مبارزیان مسلمان نخستین نماز جماعت را در زندان برپا نمود و استقامت وصف ناپذیرش در برابر شکنجه هاى خون آشامان ساواک ، مایه قوت قلب دیگر زندانیان بود.سرانجام رژیم پلیس پهلوى بر اثر فشار افکار عمومى و واکنشهاى بین المللى به ناچار او را در سال ۱۳۴۶ ش . آزاد کرد.او در سال ۱۳۵۰ نیز دستگیر و به مدت سه سال در شهر زابل تبعید شد و سپس به بافت اعزام و پس از مدتى آزاد شد.


آرزوى دیرینه


آیه الله طالقانى از زمره متفکرانى بود که گامهایى براى اتحاد جهان اسلام برداشت . او در کنفرانسهاى متعددى ، گاه به عنوان نماینده شخصیتهاى بزرگى چون آیه الله کاشانى و بروجردى و گاه به طور مستقل ، شرکت نمود.وى در حمایت از تاءسیس ((دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه )) که توسط آیه الله بروجردى با همکارى اندیشمندان ((الازهر)) مصر بود بویژه ((شیخ محمد شلتوت )) ایجاد شده بود، نوشت :((راه تقریب ، که جمعى از علماى بیدار و مجاهد پیش گرفته اند همین است که با نور تفکر، محیط ارتباط اسلامى را روشن سازند و با نوک قلم ، باقیمانده ابرهاى تاریک را از افق فکرى مسلمانان زایل گردانند تا وحدت واقعى پایه گیرد، نه اتحاد صورى و قرار دادى .))


خنجرى در قلب جهان اسلام


در ۲۵/۲/۱۳۲۷ ش . همزمان با خروج آخرین سرباز انگلیس از خاک فلسطین ، ((بن گورین )) رئیس یکى از سازمانهاى صهیونیستى ، خبر شوم تاءسیس دولت اشغالگر اسرائیل را اعلام کرد.از آن تاریخ به بعد، تلاشهاى گسترده اى در ابعاد مختلف براى حمایت از حقوق مردم فلسطین صورت گرفته است .آیه الله طالقانى نیز از مبارزانى بود که هرگز در برابر این تجاوز، سکوت نکرد و در کنفرانسهاى متعدد از حق ملت فلسطین دفاع کرد.وى در خطبه نماز عید فطر سال ۱۳۴۸ ش . به مساءله فلسطین پرداخت و ضمن آگاه کردن مردم از وضعیت مسلمانان فلسطین یادآورى مسؤ ولیت آنان در این مبارزه ، از آنها خواست تا فطریه خود را براى کمک به مبارزان مسلمان هدیه کنند.با گسترش این حرکت نو، در سال بعد همگام با نمازگزاران مسجد هدایت ، نمازگزاران حسینیه ارشاد و تعدادى از مساجد با راهنمائیهاى آیه الله مطهرى و عده اى دیگر، فطریه خود را به مبارزان فلسطینى هدیه کردند.


در آستانه پیروزى


نفسهاى رژیم به شمارش افتاده بود و خزان عمرش فرارسید؛ دستگاه حاکم از هیچ جنایتى شرم نداشت ، از این رو آیه الله طالقانى را در پاییز ۱۳۵۴ براى انتقامى سخت ، بار دیگر دستگیر کرد.آقاى طالقانى دو سال بدون محاکمه ، سخت ترین شکنجه روحى و جسمى را در زندان تحمل نمود و در سال ۱۳۵۶ ش . رژیم براى جلوگیرى از فشارهاى بین المللى ، به جهت مشخص نبودن جرم و مدت محکومیت او، وى را با وجود کهولت سن و ضعف جسمانى به ده سال زندان محکوم کرد.


او سه سال را با بدترین شرایط در زندان گذارند. سلولش یک سلول کوچک و نمور بود که حتى پنجره کوچک آن با رنگ سیاه آغشته بودند و در طول شبانه روز، فقط یک ساعت براى انجام نظافت وى را به حیاط کوچک پشت زندان مى بردند.
به دنبال عقب نشینى رژیم در مقابل موج اعتراضات مردم مسلمان ، در پاییز ۱۳۵۷ ه‍ش . بسیارى از زندانیان سیاسى آزاد گردیدند که از آن جمله آیه الله طالقانى بود.

او در هشتم آبان ۱۳۵۷ آزاد شد و در جمع انقلابیون پرشور مسلمان قرار گرفت و در نخستین پیامش مردم را به وحدت و پیروى از رهبرى یگانه امام فراخواند.محرم سال ۱۳۵۷ ش . (آذر ماه ) براى انقلاب لحظه حساس و سرنوشت سازى بود. آیه الله طالقانى همگام با امام ، براى شدت بخشیدن به قیام مردم ، در اول محرم با بهره گیرى از سخن آغازین امام حسین علیه السلام در نهضتش ، پیامى حماسى براى ملت ایران فرستاد که منجر به راهپیماییها و اعتصابات گسترده اى گردید.


او براى وارد کردن ضربات نهایى به پیکر رو به زوال حکومت پهلوى ، تصمیم گرفت همراه امام ، پیامى دیگر به مناسبت روز تاسوعا (نهم محرم ) صادر کند و از این رو، بدون توجه به اخطارهاى پى در پى مقامات دولتى و حکومت نظامى مبنى بر منصرف شدن از فرستادن پیامهاى انقلابى ، در روز چهارم محرم پیامى دیگر براى ملت ایران فرستاد و اعلام کرد که خود نیز در راهپیمایى روز تاسوعا شرکت خواهد نمود.
این اعلامیه همراه پیام امام و تاءکید دیگر رهبران روحانیون ، غوغایى بپاکرد به طورى که در تهران حدود چهار میلیون نفر به خیابانها ریختند و حمایت خود را از رهبرى امام خمینى (ره ) و برقرارى حکومت اسلامى اعلان نمودند.


تا آخرین نفس


پس از ورود امام به ایران و به پیروزى رسیدن انقلاب اسلامى ، آیه الله طالقانى پست سر ایشان قرار گرفت و بازویى توانا براى آن رهبر الهى گردید و اطاعت از حضرتش را بر همه واجب مى دانست ، بالاتر از اینها پیر مجاهد، امام را نعمتى عظیم از جانب خداوند براى ملت ایران مى شمرد و قدردانى نکردن از آن را سبب دچار شدن به عذاب الهى مى دانست  و در مقابل بدخواهان و گروههاى تفرقه افکن – که تلاش مى کردند تا وانمود سازند که او نظر مثبتى درباره رهبرى امام ندارد – قاطعانه ایستاد و مى فرمود: این مخلصى که نسبت به رهبرى ایشان بارها و بارها نظر داده ام و رهبرى قاطع ایشان را براى خودم پذیرفته ام و همیشه سعى کردم که از مشى این شخصیت بزرگ و افتخار قرن با اسلام ، مشى من خارج نباشد.


به دستور امام پیش نویس قانون اساسى جدید فراهم گردید و انتخابات مجلس خبرگان به منظور بررسى نهایى آن برگزار شد و آیه الله طالقانى به عنوان نماینده اول مردم تهران در مجلس خبرگان تعیین گردید.او با وجود تمام مشکلات و بیمارى ، این مسئولیت سنگین از پذیرفت و در سنگر مجلس به پاسدارى از ارزشهاى انقلاب و خون شهیدان پرداخت .با بر پایى حکومت جمهورى اسلامى ، او به واسطه یکى از شخصیتهاى ، برگزارى نماز جمعه در سرتاسر ایران را به امام پیشنهاد کرد که با موافقت وى ، این مراسم وحدت بخش در سرتاسر میهن اسلامى برگزار گردید.


به این ترتیب نخستین نماز جمعه تهران به امامت آیه الله طالقانى در پنجم مرداد ۱۳۵۸ در دانشگاه تهران برپا شد و بیش از یک میلیون نفر در آن شرکت کردند.او هفت نماز جمعه را اقامه کرد که آخرین آن در بهشت زهرا، در شانزدهم شهریور سال ۱۳۵۸ بود.


چکیده هاى قلم


اگر چه زندگانى آیه الله طالقانى سراسر مبارزه بود و بارها زندانى و تبعید گردید، امام با این حال آثار ارزشمندى از خود بجا گذاشت :۱٫ ((پرتوى از قرآن )) که شامل تفسیر سوره هاى فاتحه ، بقره ، آل عمران ، ۲۲ آیه ابتداى سوره نساء و تمامى سوره هاى جزء سى ام قرآن است و در شش جلد منتشر گردید.
۲٫ مقدمه ، توضیح و تعلیق برکتاب ((تنبیه الامه و تنزیه المله )) آیه الله نائینى
۳٫ اسلام و مالکیت .
۴٫ ترجمه جلد اول کتاب ((امام على بن ابى طالب ))، نوشته عبدالفتاح عبدالمقصود.
۵٫ ((به سوى خدا مى رویم )) که سفر نامه حج است .
۶٫ پرتوى از نهج البلاغه .
۷٫ آینده بشریت از نظر مکتب ما.
۸٫ آزادى و استبداد.
۹٫ آیه حجاب .
۱۰٫ مرجعیت و فتوا.
۱۱٫ درسى از قرآن .
۱۲٫ درس وحدت .


وفات


او پس از سالها مبارزه ، در ساعت ۴۵/۱ بامداد روز دوشنبه ۹/۶/۱۳۵۸ به سوى حق شتافت و ملتى در غم فراقش غرق ماتم شدند.
انبوه جمعیت پیکرش را براى خاک سپارى به بهشت زهرا بردند و صبح سه شنبه در میان شیون و ناله مردم ، آن پیکر عزیز در خاک پنهان گشت و دولت یک روز تعطیل و سه روز عزادارى عمومى اعلام کرد.


امام خمینى (ره ) غم خود را از آن حادثه جانکاه در پیامش به ملت داغدار ایران چنین بیان کرد:
((… آقاى طالقانى یک عمر در جهاد و روشنگرى و ارشاد گذراند، او شخصیتى بود که از جسمى به جسمى و از رنجى به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچ گاه در بهار بزرگ خود سستى و سردى نداشت من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پرارج خودم را یکى پس از دیگرى از دست بدهم . او براى اسلام به منزله حضرت ابوذر بود و زبان گویاى او چون شمشیر مالک اشتر برنده بود و کوبنده . مرگ او زودرس بود و عمر او پربرکت .))

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله هبه الدین شهرستانی( متوفاى ۱۳۴۵ه. ش)

 .
سید حسین عابد از تبار آسمانیان بود. نیاکانش از محسن صراف تازید، فرزند گرانقدر امام على بن الحسین علیه السلام همه در شمار نیکان جاى داشتند.  او با این پیشینه سپید دل به مهر خاندانى بست که از پشتوانه هاى افسانه اى بهره مى بردند.


دودمان شهرستانى در مناطق کربلا، نجف ، کاظمین ، کرمانشاه بر، همدان و اصفهان پراکنده بودند (۴۳۳) و از پارسایان نیک اختر به شمار مى آمدند.ستارگان فروزان این خاندان ، که ریشه در آسمان عصمت اهل بیت علیه السلام داشتند، یکى پس از دیگرى جهان را از پرتو اکسیرى دانش ‍ و ایمان سرشار ساخته بودند. اینک مریم (۴۳۴) دختر دانشور و نیک نهاد دودمان مقدس شهرستانى به همسرى سید حسین بن سید محسن صراف در مى آمد تا مقدمات میلاد یکى از بزرگترین بیدارگران خاور زخم خورده فراهم آید.


رویاى صادق


اندک اندک رجب ۱۳۰۱ ق . فرا رسید در بامداد سه شنبه بیست و چهارم این ماه میرزا على شهرستانى ، دانشور ارجمند سامرا، به خانه سید حسین عابد شتافته ، وى را از رازى سترگ آگاه ساخت . سخن میرزا على کوتاه و روشن بود:دیشب طنین مهرآمیز آوایى ، سکوت سنگین رویایم را شکست و گفت : فردا نوزاد مریم پاى به گیتى مى دهد او را محمد على بخوانید و هبه الدین لقب نهید.
نیمروز فرزند مریم چشم به جهان گشود  و بر درستى رویاى دوشین میرزاعلى گواهى داد.

آغاز راه


سید حسین ، که عابد شهرت داشت ، دانشورى پارسا و پژوهشگرى توانا بود. پژوهشگرى که بیشتر وقتش را در تحقیق مسایل معنوى مى گذراند. کتابهایى مانند ععع الفتوحات الغیبیه فى الختوم و الاحراز و الادعیه و دموع الشمعه فى ادعیه لیله الجمعه ، که از آن بزرگمرد بر جاى مانده ، نشانگر دانش ، بینش و کردار عارف بیداردل سامراست .


همسرش مریم نیز در گروه دانشوران جاى داشت و در ریاضیات ، تاریخ ادبیات و شعر سرآمد بانوان روزگار بود.
بى تردید تعیین نخستین روزهاى آموزش براى فرزندى ، که از چنین پدر و مادرى بهره مى برد دشوار است . ولى مى توان گفت که آموزش رسمى هبه الدین از ده سالگى آغاز شد. فرزند پیر پارساى سامرا در مدتى کوتاه ، صرف ، نحو، معانى ، بیان ، بدیع ، حدیث ، درایه ، رجال ، فقه و اصول سطح متوسط، تاریخ ، هیئت ، حساب و هندسه را در کربلا به پایان رسانده ، (۴۳۹)مى رفت تا در سایه عنایتهاى پروردگار بر قله هاى بلند دانش و معنویت فراز آید که نیمه ذى قعده ۱۳۱۹ ق . فرارسید و عارف روشن بین سامرا در ۷۳ سالگى چشم از جهان فرو بست .

آیه روشن


اندکى پس از تدفین پیکر سید حسین در حریم امام کاظم علیه السلام (۴۴۱)دانشمند برجسته نجف ، سید مرتضى کشمیرى ، که با عارف از دست رفته آشنایى دیرین داشت ، در کربلا به دیدار سید محمد على شتافته ، ضمن تسلیت مرگ پدر، از وى خواست براى ادامه تحصیل رهسپار حریم امیر مؤ منان علیه السلام شود. ولى فرزند مریم نمى توانست بدنى پیشنهاد پاسخ مثبت دهد. مخارج فراوان کوچیدن ، شیوه نامعلوم زندگى در آن دیار و از سوى دیگر هواى بهره گیرى از محضر بزرگان آن سامان وى را در تردید افکنده بود. سید کشمیرى با مشاهده دودى فرزند سید حسین گفت : شایسته است به کتاب خداوند روى آوریم . آنگاه قرآن گرفته ، با آفریدگار به رایزنى پرداخت . کلام الهى چنین آشکار بود که نه تنها هبه الدین بلکه میهمانش را نیز در شگفتى فرو برد: ((و جعلنا ابن مریم و امه آیه و آوینا هما الى ربوه ذات قرار و معین ))

پسر مریم و مادرش را دو نشانه خویش گردانیدیم و آنها را در فرازى داراى آرامش و آب گوارا پناه دادیم .
فرزند بانوى پاک نهاد شهرستانى با شنیدن پیام روشن پروردگار، همه تردیدها را کنار نهاده ، در ۲۱ شعبان ۱۳۲۰ ق . رهسپار نجف شد


سفر سبز


هبه الدین در حریم پاک امیر مؤ منان علیه السلام از فقیهان نامور شیعه شیخ محمد کاظم خرسانى ، سید کاظم یزدى و شریعت اصفهانى فیض برد (۴۴۴) ودر شمار مجتهدان شیعه جاى گرفت . او که بیش از هر چیز به بیدارى مسلمانان مى اندیشید با شیخ محمد عبده ، مفتى مصر، سید محمد را دانشور شهره جهان اسلام و صاحب مجله ((النهار)) و گردانندگان مجلات ((المقتطف )) و ((الهلال )) ارتباط بر قرار ساخته ، میان مراکز فرهنگى شیعه و سنى در عراق ، مصر و سوریه پیوندى ناگسستنى پدید آورد و با انتشار مقاله ها، شعرها و گزارشهاى روشنگر در مجلات جهان عرب هدف بلند بیدارى و آحاد مسلمانان را دنبال کرد. در این روزگار فریاد مشروطه خواهى در ایران بالا گرفت . فقیه بیدار سامرا به حمایت از این جنبش برخاسته ، با شرکت در محافل آزادیخواهان ، آنها را در گزینش ‍ شیوه هاى درست مبارزه یارى داد.


در ۱۳۲۸ ق . تلاشهاى خستگى ناپذیر دانشور مصلح جهان اسلام به بار نشست و نخستین شماره ماهنامه دینى ، فلسفى و علمى ((العلم )) انتشار یافت . این ماهنامه دو سال منتشر شد  ولى خبر پیوستن گروهى از مسلمانان بحرین به آیین ترسایان هبه الدین را اندوهگین ساخته ، سمت بحرین روانه کرد.  بدین ترتیب دفتر مجله العلم براى همیشه بسته شد. فقیه دردمند سامرا با افتتاح دو مدرسه اسلامى به نامهاى ((اصلاح )) و ((اسلام ))، یک ساختمان ویژه براى ارشاد ناآگاهان و سخنرانیها و نشستهاى علمى فراوان سرانجام جمع ترسایان بحرین را پراکنده ساخته ، مومنان آن سامان را قدرتى تازه بخشید.


آنگاه راه هندوستان پیش گرفت تا پس از گفتگوهاى سازنده با دین باوران هند و تشکیل انجمنهاى مذهبى ، رهسپار ژاپن شود؛ ولى دیدار با سید جلال الدین مویدالاسلام حسینى کاشانى ، نویسنده روزنامه حبل المتین ، در کلکته مسیرش را دگرگون ساخت .


مویدالاسلام در آن سالهاى بحرانى ، که شمارش معکوس جنگ نخست جهانى آغاز شده بود، سفر به ژاپن را سودمند نمى دانست . بنابراین هبه الدین راه یمن پیش گرفته ، از آنجا به حجاز شتافت و سرانجام پس از اصلاحات در آن سرزمین ها به نجف بازگشت .  او بر آن بود در هر شهر و دیار انجمن مذهبى سازمان داده ، آنها را با انجمن مرکزى نجف به یکدیگر پیوند دهد تا به هنگام نیاز نیروهاى پاکدل شتابان وارد عمل شده از مرزهاى اعتقادى دین پاسدارى کنند. ولى دریغ که آتش نبرد جهانى همه کشته هایش را خاکستر ساخت .


سالهاى جهاد


در سال ۱۳۳۲ ق . جنگ نخست جهانى آغاز شد و غرش توپها آینده را در ابهام فرو برد. شیخ الاسلام استانبول ، به عنوان رهبر معنوى مسلمانان و برترین مقام دینى دولت عثمانى ضمن صدور اطلاعیه اى مردم را به جهاد و مقاومت در برابر فرانسه ، بریتانیا و روسیه فراخواند.


هر چند این فتوا در بیست و سوم محرم ۱۳۳۳ ق . در همه مساجد بغداد خوانده شد ولى دانشمندان دینى دست پرورده عثمانیان نه تنها آن را تایید نکردند، بلکه با ارسال پیامهاى محرمانه دولت بریتانیا را مورد حمایت و تشویق قرار دادند. دولت عثمانى در تنگنایى تاریک گرفتار آمده بود. کسانى که در سایه سلطان استانبول باغها، ثروتها و عنوانهاى مذهبى گرد آورده بودند، یکباره پدر خوانده ترک خویش از یاد برده ، پیک دوستى سمت بریتانیا گسیل مى کردند. البته مقامهاى رسمى مذهبى در این موضع گیرى تنها نبودند، بلکه نمایندگان عراق در پارلمان عثمانى و عراقیان پرورش ‍ یافته در مدرسه هاى نظامى استانبول نیز از سلطان عثمانى روى گردانده ، براى خدمت به ملکه بریتانیا به رقابت پرداختند.


در چنین شرایطى شیعیان ، که همواره شهروندانى درجه دوم و سزاوار اهانت به شماره مى آمدند، به پیروى از فقیهان نجف احساس مسؤ ولیت کرده ، سرنوشت خویش را با سرنوشت دولت سست بنیاد عثمانى پیوند زدند.  سید هبه الدین همراه روحانیان بزرگ چون شیخ الشریعه اصفهانى میرزا مهدى بن ملاکاظم خراسانى و سید مصطفى کاشانى رایت مقدس بارگاه على علیه السلام برداشته ، در میان شعارهاى پیوسته مردم سمت جبهه روان شد. آنها شب را در کوفه به سر برده ، بامداد همراه سید محمد فرزند حضرت سید کاظم یزدى و سوارانى که بدانان پیوسته بودند، ادامه مسیر دادند.


انبوه مجاهدان در ۲۱ محرم ۱۳۳۴ به بغداد رسیدند. بغداد در آن سال نقطه اوج همایشهاى وحدت بود. عصر جمعه ، بیست و پنجم محرم ، حضرت آیه الله العظمى شیخ الشریعه اصفهانى همراه سید هبه الدین و دیگر دانشوران عازم جبهه به دیدار اندیشمندان اهل سنت در اعظمیه شتافتند و در محفلى سراسر یگانگى ، روشنى و دوستى شرکت جستند. هبه الدین که نمى توانست بدین مقدار، در وحدت شیعه و سنى ، بسنده کند، در راستاى نزدیکى فزونتر نیروهاى فرهنگى مسلمان ، دو روز بعد در یکشنبه بیست و هفتم محرم از دفتر نشریه صدى الاسلام باز دید کرد و تلاش دست اندرکاران آن نشریه را ستود.


سپاه ارادتمندان اهل بیت علیه السلام سرانجام به جبهه رسید و در نبرد با نیروهاى بریتانیا دلاورانه شرکت جست . توجه به یکى از تلگرافهاى فقیه سامرا از جبهه کوت مى تواند نشانه روشن شجاعت و تلاش آن بزرگمرد در تقویت روحیه مردم و رزمندگان باشد:ففى ثالث شباط بالعلم الحیدرى الشریف مع الوفد العلمى النجفى زرنا معسکر الاسلام المحیط بالکوت فشکر نا من صمیم القلب شجاعه عسکرنا الابطال و مفاداتهم فى استرجاع اراضینا المغصوبه و بهم قائدهم الغیور المبطل الجسور نادره الایام حضره خلیل بک القائد العام فى العراق بهذا الانتظام و الترتیب مستخضره للقوى التمنعیه حسب القانون الالهى و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه فالمنتظر سرعه محو الاعداء بعون الله تعالى . ))


در سوم شباط با پرچم شریف على علیه السلام ، همراه گروهى از دانشوران نجف لشگرگاه سپاه اسلام در جبهه کوت را زیارت کردیم . از صمیم قلب شجاعت سپاهیان دلیر و فداکاریهاى آنان را در بازپس گیرى سرزمینهاى غصب شده ، سپاس گفتم ، در حالى که فرمانده دلاور و بى باکشان ، مرد کمیاب روزگار، فرمانده کل حضرت خلیل بک نیز در میان آنها بود. ما همه بر این باوریم که سپاه ما تا کنون هرگز در عراق چنین نظم و ترتیب نداشته ، این گونه به حکم قانون الهى ععع ((و اعدوا لهم ما استطعیتم من قوه ))  آماده دفاع نبوده است . انتظار مى رود دشمنان ، به یارى پروردگار بسرعت نابود شوند.


ارمغان اشغالگران


تلاشهاى خستگى ناپذیر فقیهان نجف سرانجام در اثر بى کفایتى افسران و سربازان عثمانى و عدم تجربه و تجهیزات کافى مؤ منان رزمنده به ضعف گرایید و در ۱۳۳۶ ه‍ ق عراق زیر چکمه ارتشیان بریتانیا قرار گرفت . برق سرنیزه هاى انگلیسى زندگى را در کام فقیه آزاده سامرا ناگوار ساخته ، وى را به بازنگرى در استراتژى مبارزه فراخواند. بدین ترتیب مجتهد دلاور شهرستانى یکباره در نیام خاموشى فرو رفت و سکوت را پوشش تلاشهاى فراوان خویش ساخت .  کارگزاران لندن که خاموشى هبه الدین را دلیل چشم پوشى وى از مبارزه مى پنداشتند، بر آن شدند تا با کشاندن او به صفوف انگلیسیان جاى پاى بریتانیا در عراق را استحکام بخشند. در این راستا محمد سرور خان نیابت فرماندار سیاسى کربلا در ۱۳۳۷ ق . از هبه الدین خواست تا با اختیارات کامل و بى هیچ شرطى مقام قضاوت را بر عهده گیرد. فقیه بیدار سامرا که با روشن بینى الهى خویش نقشه دشمنان را خوانده بود، از پذیرش این مقام سرباز زد.


اشغالگران برخلاف شعارهاى روزهاى آغازین جنگ ، که خود را ناجى اعراب مى خواندند، از هیچ ستمى بر مردم نگون بخت عراق فروگذار نمى کردند. خاطره اى که عبدالعزیز قصاب ، یکى از شهروندان آن روزگار عراق ، به رشته نگارش کشیده ، مى تواند تصویر روشنى از شیوه برخورد آنان با مردم ترسیم کند:آنها هرکس را که با نظام عبور و مرور در خیابانها و بویژه پل مخالفت مى کرد با بى رحمى تمام آماج ضربات خویش قرار مى دادند. روزى کاروانى از زایران ایرانى از پل مى گذشت … همه کاروانیان چنانکه نیروهاى انگلیسى تصویب کرده بودند، از اسبها به زیر آمده ، در حالى که چارپایان را یدک مى کشیدند، پیاده از پل مى گذشتند. تنها یکى از مسافران به دلیل معلولیت همچنان سواره راه مى پیمود. سرباز بریتانیایى با مشاهده وى ، خشمگینانه یورش برده ، او را آماج ضربه هاى شدید عصاى زمخت خود قرار داد. مسافران بدان امید که سرباز از کردار ناپسندش دست بردارد، فریاد زدند: بیمار است ، عاجز است . ولى سرباز آنقدر به زدن ادامه داد، که زایر معلول از استر به زیر افتاد. همراهانش ناگزیر وى را بر کتف نهاده ، از پل عبور دادند.


خشونت بسیار سربازان اشغالگر و بى احترامى آنها به مقدسات مذهبى مردم  روز به روز فزونى مى یافت و فضاى جامعه را براى شورشى فراگیرآماده مى ساخت . لندن با درک شرایط در ۱۳۳۶ ق . به سیاسى نوین روى آورد. سیاستى که حضورشان را مشروع جلوه دهد و منافع دراز مدتشان را تاءمین سازد. بنابراین مساءله همه پرسى درباره آینده عراق را مطرح کردند.  سید هبه الدین که از نقشه هاى استعمارگران آگاه بود. با همکارى شیخ محمد رضا شیرازى – فرزند میرزا محمد تقى شیرازى مرجع عصر – و گروهى از مؤ منان انجمن سرى ((الجمعیه الوطنیه الاسلامیه )) را بنیاد نهاد.  هدف این گروه استقلال کامل عراق بود.هدفى که با فتواى مشهور مرجع بزرگ روزگار میرزا محمد تقى شیرازى مبنى بر اینکه هیچ مسلمانى حق ندارد غیر مسلمان را براى حکومت بر مسلمانان انتخاب کند، فراگیر شد و نقشه همه پرسى اشغالگران را با ناکامى روبرو ساخت .


در جبهه استقلال


تلاشهاى بسیار ((الجمعیه الوطنیه الاسلامیه )) سرانجام گردهمایى استقلال جویانه در بغداد و کاظمین را پى افکند. پیام مرجع بزرگ شیعه حضرت آیه الله العظمى شیرازى ، درباره لزوم شرکت فراگیر مردم در تظاهرات و همایشهاى صلح آمیز استقلال ، آتش استقلال خواهى را در همه عراق شعله ور ساخت . در پى این پیام شوراى سرى رهبرى انقلاب که هبه الدین نیز در شمار اعضاى آن جاى داشت ، زیر نظر آیه الله العظمى شیرازى تشکیل شد، تا خیزش مردمى را هدایت کند.


از سوى دیگر انگلیس ، که هرگز نمى توانست منافع سرشار عراق را نادیده بگیرد، در برابر تظاهرات مسالمت آمیز مؤ منان به خشونت فزونتر روى آورد، خشونتى که به یورش عشایر منطقه (( رمیشه )) به اشغالگران انجامید. این یورش هر چند آغازى پیروزمند داشت ولى اندک اندک به ضعف گرایید و آمار شهیدان و مجروحان فزونى یافت .


مرجع بیدار شیعه ، که از خونریزى و ناهماهنگى نیروها در رویارویى با اشغالگران بیمناک بود، سید هبه الدین و میرزا احمد خراسانى را به بغداد فرستاد تا ضمن تهدید انگلیستان به جهاد فراگیر مردمى ، آنها را از خونریزى بیشتر باز دارند. ولى ویلسون ، نماینده بریتانیا در عراق ، از پذیرش پیشنهاد آتش بس خوددارى کرد. (۴۷۰) بدین ترتیب همه چیز براى انقلاب آماده شد و فتواى مشهور مرجع بزرگ میرزا محمد تقى شیرازى زنگهاى جهاد را به صدا در آورد.


هبه الدین در این خیزش همگانى نقشى ارزنده داشت . او از سوى مرجعیت شیعه به سران قبیله ها پیام مى فرستاد، از آنان درباره کردارشان توضیح مى خواست و آنها را در برآوردن نیازهایشان یارى مى داد. نقش آن بزرگمرد چنان بود که فرماندهان وى را ((هیبت الدین )) مى خواندند. ترجمه یکى از نامه هاى باقى مانده از آن روزگار سراسر آتش و خون مى تواند گویاى این حقیقت باشد:
به حضرت هبه الدین سید محمد على شهرستانى دام ظله العالى
سلام رحمت خداوند و برکاتش بر شما باد! به عرض مى رساند سید عباس ‍ و سید علوان را به سوى شما فرستادیم … امید به احسان ، یارى و همت شما بسته ایم . باشد که تلاشها را ملاحظه کنید و کمکهایى براى مصرف مجاهدان گسیل دارید؛ یا اجازه دهید به وطن بازگردیم . اکنون هشت ماه است که به نبرد مشغولیم . اندوخته هامان پایان یافته است . اگر بخواهیم از مردم وام گیریم ، نمى دهند. بى آنکه چیزى را براى مصرف داشته باشیم ، باقى مانده ایم . این مطلب بر شما پوشیده نیست و آشکار نیز مى گردد.
شعلان الجبر، رئیس قبیله آل ابراهیم علیه السلام .


در کشاکش این نبرد نابرابر مردم کربلا به ارگانهاى دولتى یورش برده ، کنترل شهر را در دست گرفتند و براى اداره شهر دو مجلس علمى و ملى تشکیل دادند. هبه الدین ، سید ابوالقاسم کاشانى ، سید حسین قزوینى و گروهى دیگر از روحانیان در شمار اعضاى مجلس علمى جاى داشتند وظیفه این مجلس گسترش انگیزه اى دینى انقلاب و رسیدگى به اختلافهاى مردم بود.


آتش انقلاب روز به روز شعله ورتر مى شد و همه چیز براى پدید آمدن پیروزى همه جانبه مسلمانان آماده بود ولى دریغ که حادثه اى نگران کننده آینده را در ابهام فرو برد. چهار ماه از صدور فتواى جهاد مرجع کربلا به سراى جاودانگى شتافت .  وظیفه سید هبه الدین به عنوان رکن اساسى شوراى رهبرى انقلاب بسیار سنگین شده بود. پیشگیرى از تضعیف روحیه رزمندگان و تلاش در استمرار قدرتمندانه جهاد بخشى از این وظیفه الهى بود. پیام تسلیت آن بزرگمرد به فرماندهان نیروهاى مردمى مى تواند نشانگر گوشه اى تلاشهاى وى در این باره باشد:


در گذشت حجه الاسلام و رئیس علماى اعلام ، رکن نهضت عربى و روح خیزش اسلامى شیخ میرزا محمد تقى شیرازى قدس الله روحه و نور ضریحه را به شما و همه جهان اسلام تسلیت مى گوییم . خورشید زندگى قدسى او هنگام غروب خورشید سه شنبه ، سوم ذى حجه ۱۳۳۸ (شنبه سوم از ذى حجه ) پس از آنکه سى درجه از فلک عمر شریفش در زنده کردن علم و نابودى کافران سپرى شد، غروب کرد. اما آنچه دلهاى سوگوارانش را تسلى مى دهد، توانمندى اهداف بلندش و پایدارى مردم در راه اوست .


بى شک اسلام به وسیله سربازان و یارانش که پس از وى باقى مانده ، راهش ‍ را مى پیمایند، زنده است پیوسته منتظر اخبار ارزشمندتان بوده و هستیم .سوم ذى حجه ۱۳۳۸ خدمتگزار دین و دانش محمد على شهرستانى


هر چند سید هبه الدین در شعله ور نگهداشتن آتش نبرد تلاش فراوان کرد، ولى اختلاف عشایر، توطئه هاى عوامل دشمن ، طولانى شدن نبرد و بهره گیرى بریتانیا از سلاحهاى پیشرفته و تجربه هاى دیرین ، سرانجام رزمندگان مؤ من را به ناتوانى کشاند. در این شرایط ورود نماینده جدید لندن به صحنه سیاست عراق و تبلیغات فراوان او در پذیرش خواستهاى انقلابیان از سوى انگلیس ، بر تردید رزمندگان افزود و اندک اندک معادله نبرد را به سود اشغالگران دگرگون ساخت . گروهى از کربلاییان شوریده ،بر شوراى رهبرى انقلاب چیرگى یافتند و نمایندگانى را براى صلح به بغداد فرستادند. نمایندگان انگلیس با پنج شرط، پیشنهاد صلح را پذیرفتند؛ شرطهایى که نخستین آنها تسلیم هفده نفر به نیروهاى بریتانى ، در مدت ۲۴ ساعت ، بود. هبه الدین در شمار این هفده نفر جاى داشت .


بدین ترتیب فقیه نستوه سامرا به زندان افکنده شد و اندکى بعد از سوى دادگاه ویژه نظامى به اعدام محکوم گردید.او در ۱۳۳۹ پس از نه ماه مورد عفو عمومى پادشاه قرار گرفت (۴۷۸) و دیگر بار به عرصه مسؤ ولیتهاى خطیر گام نهاد.


فهرست طلایى


در سال ۱۳۳۹ ق . سرانجام سیاستهاى نوین بریتانیا به بازنشست و نیروهاى اشغالگر هراسان از نفرت فزاینده مردم به حاشیه ناپیداى صحنه پناه برده ، فرمانروایى متن را به ملک فیصل سپردند.  فیصل که براى به دست آوردن اعتماد مردم چاره اى جز گماردم برخى از خوشنامان در دستگاه اداره کشور نمى دید، پست وزارت معارف را به فقیه بیدار سامرا پیشنهاد کرد.


هر چند سید هبه الدین پذیرش این پیشنهاد را نمى پسندید و آن را فرصتى براى بهره گیرى راز نام نیک مبارزان راه آزادى مى دانست ولى پافشارى فراوان آشنایان در استفاده از فرصتى ، که شاید دیگر هرگز تکرار نمى شد، وى به پذیرش واداشت . او در این مقام نخست مستشاران بریتانیایى واستادان خارجى را از کار برکنار کرد، مدرسه هاى ابتدایى و متوسطه بنیاد نهاد، عشایر را از مدارس سیار برخوردار ساخت ، مدرسه صنایع بغداد را از انگلیسیان باز پس گرفت و براى نخستین بار در تاریخ آموزش و پرورش نوین کشورهاى اسلامى مساءله تربیت دینى دانش آموزان را استادان را موارد تاءکید قرار داد.


پیروزیهاى فقیه سامرا در اصلاح نظام آموزشى عراق استعمارگران را در نگرانى فرو برد. بنابراین چنان عرصه را بر وى تنگ ساختند که ناگزیر در بیستم ذى حجه ۱۳۴۰ ق . استعفا داد.مدتى بعد دیوان عالى تمییز احکام بر اساس مذهب جعفرى شکل گرفت و مسوولیت آن به سید هبه الدین سپرده شد. هر چند دانشور بزرگ سامرا پس ‍ از تجربه وزارت معارف ، شرکت در کارهاى اجرایى را شایسته نمى دانست ، ولى دیگر بار به اصرار برخى از فقیهان شیعه مسوولیت پذیرفت . تلاش در سازماندهى دادگاههاى شرعى و پیوند آنها با دیوان عالى ، گزینش ‍ داوران شایسته ، تبیین احکام و تنظیم قوانین لازم در شیوه دادرسى بخشى از اقدامات فقیه بیدار سامرا در این مقام به شمار مى رود.


سالهاى بیمارى


در ۱۳۴۲ همزمان پذیرش مسؤ ولیت دیوان عالى تمییز، بیمارى چشم هبه الدین را در رنج فرو برد. بیمارى دشوارى که با جراحى سال ۱۳۴۵ اندکى بهبود یافت  ولى هرگز ریشه کن نشد؛ حتى سفر ۱۳۴۹ به سوریه وبهره گیرى از تخصص پزشکان آن سامان نیز دستاوردى جز رنج فزونتر در پى نداشت .البته بیمارى هرگز به معناى پایان کوششهاى معمول وگوشه گیرى فقیه بیدار عراق نبود. آن بزرگمرد در سال ۱۳۵۳ براى شرکت در انتخابات مجلس شوراى ملى از دیوان عالى تمییز احکام جعفرى کناره گرفت و به عنوان نماینده استان بغداد رهسپار مجلس شد. مجلسى که بیش ‍ از چند ماه دوام نیاورد و سرانجام در ذى حجه همان سال منحل شد.


انحلال مجلس براى سید هبه الدین فرصتى طلایى بود. او هر چند از درد چشم و کاهش شدید بینایى رنج مى برد، ولى مى توانست دیگر بار به پژوهشهاى ژرف خویش پردازد. بنابراین در صحن شریف امام کاظم علیه السلام کتابخانه اى با عنوان (( مکتبه الجوادین العامه )) بنیاد نهاد، جایگاهى براى پذیرش میهمانان در آن پدید آورد تا ضمن دیدار با مردم و اندیشمندان ، آنها را با دردهاى جامعه آشنا سازد. البته آن فقیه بیدار بدین مقدار بسنده نکرده ، همه روزه به انبوه نامه هاى رسیده ، پاسخ مى گفت و مخاطبانش را با مسؤ ولیتهایشان آشنا مى ساخت .


سرانجام تیرگى بر دیدگان مصلح بزرگ جهان اسلام سایه افکند و آن دانشور فرازانه را در نابینایى فرو برد. البته از دست دادن بینایى هرگز وى را از تحقیق و نگارش باز نداشت . هر روز کتابهاى مورد نیاز را برایش مى خواندند و آن بزرگمرد به عادت معمول مقاله یا کتاب مى نوشت . او همواره مى گفت : پروردگار لطف کرده هر روز مى توانم به اعانت دست چهل صفحه بنویسم .


شوال سوگناک


اندک اندک بیمارى بر پیک مصلح کهنسال سامرا پنجه افکند و اندیشه والایش در ناتوانى فرو رفت ، به گونه اى که دیگر حتى دوستانش را نیز به خاطر نمى آورد. این امر بر آشنایان نزدیکش گران آمد، بنابراین زیارتش را محدود ساختند،  براى نخستین بار پس از ۸۵ سال هبه الدین با خاموشى پیوند خورد. سکوتى که چیزى جز آرامش پیش از توفان نبود. سرانجام گردباد مرگ وزیدن گرفت و در شب دوشنبه بیست و ششم شوال ۱۳۸۶ ق . ریشه هاى یکى از کهنسال ترین درختان حوزه هاى علمیه را از خاکهاى مادیت برون آورده ، به جهان ناپیداى جاودانگى برد.


از آن بزرگمرد، که در حریم پاک امام کاظم علیه السلام به خاک سپرده شد،  بیش از ۱۰۹ کتاب و رساله به یادگار مانده است .المحیط فى تفسیر القرآن ، فیض البارى یا اصلاح منظومه سبزوارى ، الهیئه و الاسلام ، الشریعه و الطبیعه ، الدلائل و المسائل ، التوت و الملکوت و نور الناظر فى علم الرایا و المناظر بخشى کوچک از گنجینه بزرگ آثار آن دانشور سخت کوش شمرده مى شود.

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

 

 

زندگینامه علامه جمال الدین حسن بن یوسف حلی (۶۴۸-۷۲۶ه.ق)

طلیعه

برگهاى زرین حیات علامه حلى با تعهد و صداقت مزین و با تار و پودى از اخلاص و محبت شیرازه گردیده است . مرزبان بیدارى که فقه شیعه و معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را در سایه سار ولایت پاسدارى کرد و فقاهت را با درفش ولایت بر افراشت .
باشد که با دقت و مطالعه در زندگى این ستاره درخشان روح بلند، ایمان ، لوح دانش و فضیلتهاى معنوى و تقواى او را نظاره کنیم و در پرتو معرفت ، هنر، تعهد و اخلاصش ، نبض حرکت دانشها و تحصیلات خویش را تنظیم نماییم و با شیوه برخورد با رخدادها و فراز و نشیب حوادث روزگار آشنا شویم .

ولادت و خاندان

چنانکه نقل است مولاى متقیان على علیه السلام در مسیر حرکت از کوفه به صفین بر تپه هاى بابل روى تل بزرگى ایستاد و اشاره به بیشه و نیزارى نمود و این سخن را فرمود:
اینجا شهرى است و چه شهرى !
اصبغ بن نباته از یاران نزدیک حضرت عرض کرد:
یا امیرالمومنین ! مى بینم از وجود شهرى در اینجا سخن مى گویى ، آیا در اینجا شهرى بود و اکنون آثار آن از بین رفته است ؟
فرمود: نه ! ولى در اینجا شهرى به وجود مى آید که آن را (حله سیفیه ) مى گویند و مردى از تیره بنى اسد آن را بنا مى کند و از این شهر مردمى پاک سرشت و مطهر پدید مى آیند که در پیشگاه خداوند مقرب و مستجاب الدعوه مى شوند.

در شب ۲۹ رمضان ۶۴۸ ق . در این شهر فرزندى از خاندانى پاک سرشت ولادت یافت که از مقربان درگاه بارى تعالى قرار گرفت . نامش حسن و معروف به آیه الله علامه حلى است . مادرش بانویى نیکوکار و عفیف ، دختر حسن بن یحیى بن حسن حلى خواهر محقق حلى است و پدرش شیخ یوسف سدیدالدین از دانشمندان و فقهاى عصر خویش در شهر فقاهت حله است .

علامه حلى از طرف پدر به (آل مطهر) پیوند مى خورد که خاندانى مقدس ‍ و بزرگ و همه اهل دانش و فضیلت و تقوا بودند. از آنها آثار و نوشته هاى گرانقدر به یادگار مانده که تا به امروز و در امتداد تاریخ مورد استفاده دانش ‍ پژوهان قرار گرفته است . آل مطهر به قبیله بنى اسد که بزرگترین قبیله عرب در شهر حله است پویند مى خوردند که مدت زمانى حکومت و سیادت از آنها بود.

آغاز تحصیل

منزل شیخ سدیدالدین که سرشار از کرامت و تقواست ، کودکى را در خود جاى داده که مایه افتخار آن است . حسن فرزند شیخ گرچه هنوز از عمرش ‍ چند سالى بیش نگذشته ، با راهنمایى دلسوزانه پدرش براى فراگیرى قرآن مجید به مکتب خانه رفت و با تلاش و پیگیرى مداوم و هوش و استعداد خدادادى که داشت در زمان کوتاه خواندن قرآن را بخوبى یاد گرفت .
فرزند شیخ نوشتن را در مکتب خانه آموخت ولى به این مقدار راضى نشد. از این رو نزد معلم خصوصى خد رفت و در محضر شخصى به نام (محرم ) با تلاش و جدیت فراوان در اندک زمان نوشتن را بخوبى فرا گرفت .

حسن بن یوسف پس از آموختن کتاب وحى و خط، کم کم آمادگى فراگیرى دانشها را در خود تقویت نمود و در مراحل اولیه تحصیل مقدمات و مبادى علوم را در محضر پدر فاضل و فقیه خود آموخت و به سبب کسب این همه فضیلتها و نیکیها در سنین کودکى به لقب (جمال الدین ) (زینت و زیبایى دین ) در بین خانواده و دانشمندان مشهور گشت .

در برابر طوفان

هنوز یک دهه از سن جمال الدین حسن نگذشته بود که با حمله وحشیانه مغولان رعب و وحشت سرزمینهاى اسلام را در بر گرفت . ایران در آتش ‍ جنگ مغولان مى سوخت و شعله آن دیگر نواحى را نیز تهدید مى کرد. در این میان مردم عراق دلهره عجیبى داشتند. هر لحظه ممکن بود لشکریان مغول از ایران به سوى عراق حرکت کنند و شهرهاى آنجا را یکى پس از دیگرى فتح نمایند. بغداد پایتخت عباسیان آخرین روزهاى زوال خلافت عباسیان را مشاهده مى کرد. مردم از ترس احتمال حمله مغلولان وحشى شهرها خالى کرده و سر به بیابان گذاشته بودند.

شیعیان و مردم شهرهاى مقدس عراق چون کربلا، نجف و کاظمین به بارگاه ملکوتى ائمه معصومین روى آورده ، در حرم امن اهل بیت عصمت و طهارت علهیم السلام پناهنده شدند و حریم دل را آرامش مى دادند.
مردم حله نیز سر به بیابان و نیزارها گذاشته ، بعضى به کربلا معلا و نجف اشرف پناهنده شدند و چند نفرى هم در شهر ماندند که از جمله آنان سه نفر فقیه و دانشمند به نامهاى : شیخ یوسف سدیدالدین ، سید مجدالدین بن طاووس و فیه ابن العز بودند. این دانشمندان در جایى جمع شدند و براى نجات شهرهاى مقدس کربلا، نجف ، کوفه حله در پى چاره اندیشى بر آمدند و پس از گفتگوهاى زیاد و مشورت با یکدیگر به این نتیجه رسیدند که نامه اى نزد هلاکوخان پادشاه مغول بفرستند و از وى امنیت و آسایش براى شهرهاى مقدس عراق در خواست نمایند.

سرانجام در سال ۶۵۷ ق . بغداد به دست هلاکو فتح گردید و (معتصم ) آخرین خلیفه بنى عباس از بین رفت حوزه فرهنگ اسلام و مذهب شیعى در بغداد که از رونق بسزایى بر خوردار بود متلاشى شد و بر شهرهاى عراق ترس و وحشت از مغولان سایه افکند. ولى به رغم وحشیگریهاى مغولان دور از فرهنگ و با تلاش و همت بلند و درایت فقهاى شیعه در حله – بویژه شیخ یوسف سدیدالدین پدر جمال الدین حسن – لطف و عنایت پروردگار، امنیت به شهر حله و شهرهاى مقدس عراق بازگشت و سرزمین حله پناهى براى فقها و دانشمندان شد.

از این پس حله تا اواخر قرن هشتم ، به مثابه یکى از حوزه هاى برزگ مذهب شیعى شناخته مى شد که طلاب و اندیشمندان از گوشه و کنار مجذوب آن حوزه مى شدند. بدین ونه وطن جال الدین حسن براى وى و دیگر دانش ‍ پژوهان در ساره صلح و آرامش و به دور از جنگ و خونریزى مهیاى استفاده از محضر بزرگان و عالمان دین قرار گرفت .

در محضر عالمان

جمال الدین در شهر حله بزیست و در محضر فقها، متکلمان و فلاسفه والا مقام با کمال ادب زانو زد و از روح بلند و اخلاق و دانش آنان بهره کافى برد و خویشتن را به دانش و تهذیب نفس آراست و به تمام فنون و علوم مسلح گردید و از دست آنان به دریافت اجازه نامه اجتهادى و نقل حدیث مفتخر گردید.

حال به اختصار به نام چند نفر از اساتید بزرگوارى اشاره مى کنیم :

شیخ یوسف سدیدالدین (پدر ارجمند او)،
محقق حلى (۶۰۲ – ۶۷۶ ق )،
خواجه نصیرالدین طوسى (۵۹۷ – ۶۷۲ ق .)
سید رضى الدین على بن طاووس (۵۹۷ – ۶۶۴ ق .)،
سید احمد بن طاووس (متوفا به سال ۶۷۳ ق .)
یحیى بن سعید حلى (متوفا به سال ۶۹۰ ق .)
مفیدالدین محمد بن جهم حلى ،
على بن سلیان بحرانى ،
ابن میثم بحرانى (۶۲۶ – ۶۷۹ ق .)،
جمال الدین حسین بن ایاز نحوى (متوفاى ۶۸۱ ق .)،
محمد بن محمد بن احمد کشى (۶۱۵ – ۶۹۵ ق )،
نجم الدین على بن عمر کاتبى (متوفا به سال ۶۷۵ ق )،
برهان الدین نسفى ،
شیخ فاروقى واسطى و
شیخ تقى الدین عبدالله بن جعفر کوفى .

درخشش

جمال الدین حسن ، ستاره پر فروغ (آل مطهر) و شهر فقاهت حله هنوز مدت زمانى از تحصیلش نگذشته بود که با ذوق سرشار خدادادى و علاقه وافر، به تمام دانشهاى بشرى مانند فقه و حدیث ، کلام و فلسله ، اصول فقه ، منطق ، ریاضیات و هندسه مسلح گردید و تجربه لازم را به دست آورد. آوازه فضل و دانش وى به سرعت در سزرمین حله و دیگر شهرها پیچید و در مجالس درس و محیط فرهنگى نام مقدسش را به نیکى و احترام یاد مى کردند و (علامه )اش مى خواندند.

علامه حلى چون خورشید فروزان در آسمان فقاهت درخشید و دیگران از نور وجودش استفاده کردند. در شهر حله حوزه درس تشکیل داد و علاقه مندان و تشنه کامان معارف و علوم اهل بیت علیهم السلام از کوشه و کنار جذب آن شدند و از دریاى بى کرانش سیراب گشتند.

یکى از دانشمندان مى گوید: علامه حلى نظیرى ندارد نه پیش از زمان خودش نه بعد از آن . کسى که در مجلس درس او پانصد مجتهد تربیت شد.
از جمله فرزانگان و ستارگانى که در محضرش زانو زدند و از انفاس پاک و مکتب پر بار فقهى ، کلامى و روح بلندش بهره ها بردند از از دست مبارکش ‍ به دریافت اجازه نامه اجتهادى و نقل حدیث مفتخر شدند اینان بودند:
فرزند عزیز و نابغه اش محمد بن حسن بن یوسف حلى معروف به (فخر المحققین ) (۶۲۸ – ۷۷۱ ق )،سید عمیدالدین عبدالمطلب و سید ضیا الدین عبدالله حسینى اعرجى حلى (خواهرزادگان علامه حلى ) تاج الدین سید محمد بن قاسم حسنى معروف به (ابن معیه ) (متوفى ۷۷۶ ق )، رضى الدین ابوالحسن على بن احمد حلى (متوفى ۷۵۷ ق )، قطب الدین رازى (متوفى ۷۷۶ ق .)، سید نجم الدین مهنا بن سنان مدنى ، تاج الدین محمود بن مولا، تقى الدین ابراهیم بن حسین آملى و محمد بن على جرجانى .

مرجع تقلید

بعد از رحلت محقق حلى در سال ۶۷۶ ق که زعامت و مرجعیت شیعیان را به عهده داشت شاگردان ممتاز وى و فقها و دانشمندان حله به دنبال فقیه و مجتهدى بودند که خصوصیات مرجعیت و زعامت را دارا باشد تا او را به عنوان مرجع تقلید معرفى کنند. آنان تنها علامه حلى را که از شاگردان برجسته و دست پرورده مکتب فقهى محقق حلى بود و فقها و مجتهدان بنام آن روزگار در حوزه درس وى شرکت کردند شایسته مرجعیت و پیشوایى دین مى شناختند و این در زمانى بود که فقط ۲۸ بهار از عمر شریف علامه گذشته بود. این امر حاکى از نبوغ و شخصیت والاى اوست که در این سنین تمام دانشها و فضایل اخلاقى و کرامتهاى معنوى و انسانى ارا به کمال رسانده و از دیگر عالمان و مجتهدان برترى جسته و به مقام شامخ مرجع تقلید و فتوا در احکام شرع مقدس ، اسلام نایل گشته بود.

آرى پس از رحلت محقق حلى زعامت و مرجعیت شیعیان به علامه حلى منتقل گردید و این بار امانت الهى بر دوش با کفایت او گذاشته شد. بدین سبب به لقب مقدس و شریف (آیه الله ) مشهور گردید، که در آن روزگار تنها او به این لقب خوانده مى شد و هر کس آیه الله مى گفت منظورش علامه حلى بود.

عصر علامه

عصر علامه را باید زمان توسعه فقه و شیعه و حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و در دوره پیشرفت تمدن و دانش در گوشه و کنار جهان اسلام نامید. چرا که علامه حلى تلاش و کوشش خستگى ناپذیرى در نشر علوم و فقه اسلام بر طبق مذهب اهل بیت نمود و در فقه تحول و شیوه نوى را ارائه کرد.

وى اولین فقیهى بود که ریاضیات را به عنوان دانشى در فقه وارد کرد و به فقه استدلالى تکامل بخشید. تاثیرى که دیدگاه فقهى ، کلامى و آثار علامه گذارده بود محور بحث و تکلیه گاه دانشمندان بر طبق نظرات فقهى فقها و دانشمندان شیعى بود.
در آن روزگار، در بغداد و عراق خاندان جوینى حکومت مى کردند که گر چه از طرف پادشاهان مغول به بغداد و این منطقه گمارده شده بودند، بیش از سى سال فرمانرواى مطلق بودند و در ترویج دین مبین اسلام و تعظیم علما و نشر دانش و فضیلتها و ترمیم خرابیهاى مغولان ، هر چه توانستند دریغ نکردند. به واقع اگر وجود آنان نبود آثارى از تمدن اسلام بر جاى نمى ماند.

در ایران نیز گر چه حاکمان مغول حکومت مى کردند و مدت زیادى رعب و وحشت و جنایت و خونریزى حکمفرما بود، رفته رفته از بى فرهنگى و خوى ستمگرى مغولان کاسته شد و این به سبب تاثیر فرهنگ مردم ایران و اسلام و نیز هوشیارى و سیاست وزراى لایق و شایسته اى نظیر خواجه نصیرالدین طوسى ، یاور وحى و عقل و استاد علامه حلى بود.

حضور چنین دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملت در دستگاه مغولان ، در پیشرفت علم و جلوگیرى مغولان وحشى از تخریب و آتش سوزى مراکز فرهنگى و کتابخانه ها، نقش بسزایى ایفا کرد، دانشمندانى که در انجام این مهم از آبروى خویشتن سرمایه گذاشتند و همچون شمع سوختند.

علامه و اولجایتو

علامه حلى شهرت جهانى داشت و آوازه او به تمام نقاط رسیده بود. حاکم عصر وى سلطان محمد اولجایتو یکى از پادشاهان مغول بود که از سال ۷۰۳ تا ۷۱۶ ق . در ایران بر متصرفات مغول حکومت مى کرد.
اولجایتو در سال ۷۰۶ ق . در پنج فرسخى ابهر در سرزمینى سر سبز که رود کوچک ابهر و زنجان رود از آنجا سرچشمه مى گیرد، شهر (سلطانیه ) را تاسیس کرد. بناى شهر ده سال طول کشید و در سال ۷۱۳ ق . شهرى بزرگ داراى ساختمان و بناهاى بسیار زیبا به وجود آمد. در آنجا قصرى براى خویش ساخت و مدرسه بزرگى شبیه مدرسه مستنصر به بغداد بنیانگذارى و از هر سو مدرسان و علماى اسلامى را دعوت کرد.

نوشته اند در یکى از روزها سلطان در پى ناراحتى شدید از روى خشم یکى از زنانش را در یک مجلس سه طلاقه کرد! پس از مدتى پشیمان شد و از دانشمندان سنى مذهب دربارى از حکم چنین طلاقى سئوال کرد. آنها در پاسخ گفتند: آن زن دیگر همسر شما نیست !

یکى از وزرا گفت : در شهر حله فقیهى است که فتوا به باطل بودن این طلاق مى دهد. فقیهى را که آن وزیر پیشنهاد داد علامه حلى بود. از این رو سلطان از علامه دعوت کرد و قاصدان به شهر حله رفتند و آیه الله حلى را همراه خود به مرکز حکومت آوردند. هر چند زمان مسافرت علامه به ایران به طور دقیق روشن نیست ولى ممکن است پس از سالهاى ۷۰۵ ق . به بعد باشد.

علامه پس از ورود به ایران ، در اولین جلسه اى که سلطان تشکیل داد شرکت کرد و بدون توجه به مجلس شاهانه ، با برخورد علمى و پاسخهاى دقیق و محکمى که به سوالات مى گفت دانشمندان و پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت را به پذیرش نظر خویش ملزم کرد و در خصوص طلاق همسر شاه فرمود: طلاق باطل است چون شرط طلاق باطل است چون شرط طلاق که حضور دوم شاهد عادل باشد فراهم نبوده است . شاه با خوشحالى از این فتوا، از قدرت علامه حلى در بحث و مناظره ، صراحت لهجه ، حضور ذهن قوى ، دانش و اطلاعاتى که داشت و با شهامت و دلیلهاى روشن صحت نظرات خویش را ثابت مى کرد خوشش آمد علاقه وافرى به فقیه شیعى پیدا کرد.

بذر تشیع

آن را که فضل و دانش و تقوا مسلم است
هر جا قدم نهد قدمش خیر مقدم است .
حضور فقیه یگانه عصر علامه حلى در ایران و مرکز حکومت مغولان خیر و برکت بود و با زمینه هایى که حاکم مغول براى وى به وجود آورده بود کمال بهره را برد و به دفاع از امامت و ولایت ائمه معصومین علیهم السلام برخاست . از این رو بزرگترین جلسه مناظره با حضور اندیشمندان شیعى و علماى مذاهب مختلف برگزار شد. از طورف علماى اهل سنت خواجه نظام الدین عبدالملک مراغه اى که از علماى شافعى و داناترین آنها بود برگزیده شد. علامه حلى با وى در بحث امامت مناظره کرد و خلافت بلا فصل مولا على علیه السلام بعد از رسالت پیامبر اسلام را ثابت نمود و با دلیلهاى بسیار محکم برترى مذهب شیعه امامیه را چنان روشن ساخت که جاى هیچ گونه تردید و شبهه اى براى حاضران باقى نماند.

پس از جلسات بحث و مناظره و اثبات حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اولجایتو مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اولجایتو مذهب شیعه را انتخاب کرد و به لقب (سلطان محمد خدابنده ) معروف گشت . پس از اعلان تشیع وى ، در سراسر ایران مذهب اهل بیت منتشر شد و سلطان به نام دوازده امام خطبه خواند و دستور داد در تمام شهرها به نام مقدس ائمه معصومین علیهم السلام سکه زنند و سر در مساجد و اماکن مشرفه به نام ائمه مزین گردد.

یکى از دانشمندان مى نویسد: اگر براى علامه حلى منقبت و فضیلتى غیر از شیعه شدن سلطان محمد به دست او نبود، همین براى برترى و افتخار علامه بر دانشمندان و فقها بس بود حال آنکه مناقب و خوبیهاى وى شمارش یافتنى نیست و آثار ارزنده اش بى نهایت است .

در ایران

آیه الله علامه حلى ، عارف و فقیه بر جسته شیعه ، در ایران باقى ماند و حدود یک دهم از عمر شریفش در این خطه گذشت . او در این مدت خدمات بسیار ارزنده اى نمود و در نشر علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام کوشش فراوان نمود و شاگردان زیادى را تربیت کرد.

علامه چه در شهر سلطانیه و چه در مسافرتها به دیگر شهرهاى ایران پیوسته ملازم با سلطان بود به پیشنهاد وى سلطان دستور داد مدرسه سیارى را از خیمه و چادر، داراى حجره و مدرس آماده کنند تا با کاروان حمل گردد و در هر منزلى که کاروان رحل اقامت کرد خیمه مدرسه در بالاترین و بهترین نقطه منزل بر پا شود.

او علاوه بر تدریس و بحث و مناظره با دانشمندان اهل سنت و تربیت شاگردان ، به نوشتن کتابهاى فقهى ، کلامى و اعتقادى مشغول بود، چنانکه در پایان بعضى از کتابهاى خود نگاشته است : این نوشته در مدرسه سیار سلطانیه در کرمانشاهان به اتمام رسید. وى کتاب ارزشمند (منهاج الکرامه ) را که در موضوع امامت است براى سلطان نوشت و در همان زمان پخش گردید.

علامه حلى پس از یک دهه تلاش و خدمات ارزنده فرهنگى و به اهتزاز در آوردن پرچم ولایت و عشق و محبت خاندان طهارت علهیم السلام در سراسر قلمرو مغولان در ایران ، در سال ۷۱۶ ق . بعد از مرگ سلطان محمد خدابنده ، به وطن خویش سرزمین حله برگشت و در آنجا به تدریس و تالیف مشغول گردید و تا آخر عمر منصب مرجعیت و فتوا و زعامت شیعیان را به عهده داشت .

گنجینه ماندگار

تدریس و تالیف هر یک فضیلت بسیار مهمى براى رادمردان عرصه دانش ‍ است و علامه شخصیتى بود که در این دو جنبه از دیگر محققان و دانشوران پیشى گرفت و سرآمد روزگار شد. چنانکه گفته اند: علامه حلى زمانى از نوشتن کتابهاى حکمت و کلام فارغ شد و به تالیف کتابهاى فقهى پرداخت که از عمر مبارکش بیش از ۲۶ سال نگذشته بود.

او در رشته هاى گوناگون علوم کتابهاى زیادى دارد که اگر در مجموعه اى جمع آورى شود دایره المعارف و کتابخانه بسیار ارزشمندى خواهد شد. یکى از دانشمندان مى نویسد: اگر به نوشته هاى علامه دقت کنید پى خواهید برد که این مرد از طرف خداوند تایید شده است ، بلکه نشانه اى از نشانه هاى خداست . چنانچه نوشته هاى وى بر ایام عمرش – از ولادت تا وفات –

تقسیم شود سهم هر روز یک دفترچه بزرگ مى شود.

الف – آثار فقهى

منتهى المطلب فى تحقیق المذهب ،
تلخیص المرام فى معرفه الاحکام ،
غایه الاحکام فى تصحیح تلخیص المرام ،
تحریر الاحکام الشرعیه على مذهب الامامیه ،
مختلف الشیعه فى احکام الشرعیه ،
تبصره المتعلمین فى احکام الدین ،
تذکره الفقها،
ارشاد الاذهان فى احکام الایمان ،
قواعد الاحکام فى معرفه الحلال و الحرام ،
مدارک الاحکام ،
نهایه الاحکام فى معرفه الاحکام ،
المنهاج فى مناسک الحاج ،
تسبیل الاذهان الى احکام الایمان ،
تسلیک الافهام فى معرفه الاحکام ،
تنقیح قواعد الدین ،
تذهیب النفس فى معرفه المذاهب الخمس ،
المعتمد فى الفقه ،
رساله فى واجبات الحج و ارکانه و
رساله فى واجبات الوضو و الصلوه .

ب – آثار اصولى

النکه البدیعه فى تحریر الذریعه ،
غایه الوصول و ایضاح السبل ،
مبادى الوصول الى یعلم الاصول ،
تهذیب الوصول الى علم الاصول ،
نهایه الوصول الى علم الاصول ،
نه الوصول الى علم الاصول ،
منتهى الوصول الى علمى الکلام و الاصول .

ج – آثار کلامى و اعتقادى

منهاج الیقین ،
کشف المراد،
انوار الملکوت فى شرح الیاقوت ،
نظم البراهین فى اصول الدین ،
معارج الفهم ،
الابحاث المفیده فى تحصیل العقیده ،
کشف الفوائد فى شرح قواعد العقائد،
مقصد الواصلین ،
تسلیک النفس الى حظیره القدس ،
نهج المسترشدین ،
مناهج الهدآیه و معارج الدرآیه ،
منهاج الکرامه ، نهایه المرام ،
نهج الحق و کشف الصدق ،
الالفین ،
باب حادى عشر،
اربعون مساله ،
رساله فى خلق الاعمال ،
استقصا النظر،
الخلاصه ،
رساله السعدیه ،
رساله واجب الاعتقاد،
اثبات الرجعه ،
الایمان ،
رساله فى جواب سئوالین ،
کشف الیقین فى فضائل امیر المومنین علیه السلام ،
جواهر المطاب ،
التناسب بین الاشعریه و فرق السوفسطائیه المبحاث السنیه و المعارضات النصریه ،
مرثیه الحسین علیه السلام .

د – آثار حدیثى

استقصا الاعتبار فى تحقیق معانى الاخبار،
مصابیح الانوار،
الدرر و المرجان فى الاحادیث الصحاح و الحاسن ،
نهج الوضاح فى الاحادیث الصحاح ،
جامع الاخبار،
شرح الکلمات الخمس لامیرالمومنین علیه السلام ،
مختصر شرح نهج البلاغه ،
شرح حدیث قدسى .

ه ‍- آثار رجالى

خلاصه الاقوال فى معرفه الرجال ،
کشف المقال فى معرفه الرجال ،
ایضاح الاشتباه .

و – آثار تفسیرى

نهج الایمان فى تفسیر القرآن ،
القول الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز و ایضاح مخالفه السنه .
ز – آثار فلسفى و منطقى
القواعد و المقاصد، الاسرار الخفیه ،
کاشف الاستار، الدر المکنون ،
المقامات ،
حل المشکلات ،
ایضاح التلبیس ،
الجوهر النضید،
ایضاح المقاصد، نهج العرفان ،
کشف الخفا من کتاب الشفا،
مراصد التدقیق و مقاصد التحقیق ،
المحاکمات بین شراح الاشارت ،
ایضاح المعضلات من شرح الاشارات ،
نور المشرق فى علم المنطق ،
الاشارات الى معانى الاشارات ،
بسط الاشارت ،
تحریر الابحاث فى معرفه العلوم الثلاثه ،
تحصیل الملخص ،
التعلیم التام ،
شرح القانون ،
شرح حکمه الاشراق ،
القواعد الجلیه .

ح – آثار ارزنده در زمینه دعا

الادعیه الفاخره المنقوله عن الائمه الطاهره و منهاج الصلاح فى اختصار المصباح .

ط – آثار ادبى

کشف المکنون من کتاب القانون ،
بسط الکافیه ،
المقاصد الوافیه بفوائد القانون و الکافیه ،
المطالب العلیه ،
لب الحمکه ،
و اشعار در موضوعات مختلف و قصیده اى بلند درباره دانش و مال .

ى – دیگر آثار

آداب البحث ،
جوابات المسائل المهنائیه الاولى ،
جوابات المسائل المهنائیه الثانیه ،
جواب السوال عن حکمه النسخ ،
اجازه نقل حدیث به بنى زهره حلبى ،
لاجازه نقل حدیث به قطب الدین رازى در ورامین ،
اجازه نقل حدیث به مولا تاج الدین رازى در سلطانیه ،
دو جازه نقل حدیث به سید مهنا بن سنان مدنى در حله ، اجازات متعدد به شاگردان و دیگر فقها،
وصیتنامه ،
الغریه ،
مسائل سید علاالدین .

علامه و ابن تیمیه

شیخ تقى الدین سبکى معروف به (ابن تیمیه ) از دانشمندان متعصب اهل سنت و معاصر با علامه حلى است که بیشتر شخصیتهاى علمى به فساد عقیده وى اعتراف دارند و بلکه مى گویند کافر و مرتد است ، تا جایى که در زمان حیاتش به علت داشتن نظرات انحرافى به زندان افتاده است و دانشمندان شیعه و سنى کتابهاى زیادى در زمان وى بود بعد از آن بر رد او نوشته اند.

بعد از اینکه علامه حلى کتاب (منهاج الکرامه ) را در اثبات امامت نوشت ابن تیمیه به علت عناد و لجاجتى که با علامه داشت کتابى به نام (منهاج السنه ) (به خیال خام خویش به عنوان رد بر شیعه و بویژه رد بر کتاب منهاج الکرامه ) نوشت .
وقتى کتاب منهاج السنه به دست علامه رسید این بزرگوار با آن همه تهاجمات و بى ادبیها و توهینهاى ابن تیمیه اشعارى نوشت و برایش فرستاد که ترجمه شعرها چنین است :
– اگر آنچه را سایر مردم مى دانستند تو هم مى دانستى با دانشمندان دوست مى گشتى .
– ولى جهل و نادانى را شیوه خود ساختى و گفتى :
– هر کس بر خلاف هواى نفس تو مى رود دانشمند نیست .
ابن حجر عقلانى – دانشمند سنى – چنین اعتراف مى کند: (علامه نامش ‍ مشهور و اخلاقى نیک دارد. وقتى کتاب ابن تیمیه به او رسید گفت : (لو کان یفهم ما اقول اجبته ) یعنى :
اگر ابن تیمیه آنچه را که من گفتم مى دانست جوابش را مى دادم .

فضیلتهاى درخشان

انسانهاى نمونه داراى یک بعد و ارزش خاص نیستند، بلکه ارزشهاى گوناگون را در خود جمع کرده اند. علامهه حلى از شخصیتهایى است که از هر نظر مصداق انسان کامل است و داراى ابعاد گوناگون و فضیلتهاى درخشان . او در تمام دانشها علامه بود و گوى سبقت را از دیگران ربود و ارزشهاى ممتازى را که دیگران داشتند به تنهایى داشت . وى با اندیشه و فکر مواج خویش علاوه بر تحولى که در فقه ایجاد کرد و در عصر خویش ‍ مسیر اندیشه فقها را متوجه مبانى فقه و معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نمود در فنون و دانشهاى دیگر چون حدیث تحول بنیادى به وجود آورد و دریچه اى به روى محققان در طول تاریخ گشود که مشعل پر فروغى فرا راه آنان شد.

عارف فرزانه و اسوه ایمان و تقوا علامه حلى با آن همه تلاش فرهنگى و تدریس و نوشتن کتابهاى ارزنده ، از یاد خدا و تقرب به درگاه حق غافل نبود و موفقیت در عرصه دانش و خدمات ارزشمند و پر بار را در سایه ارتباط معنوى و تقواى الهى مى دانست . او را از زاهدترین و با تقواترین مردم معرفى کرده اند که سه یا چهار بار نمازهاى تمام عمر خویش را قضا نمود. نها به این اکتفا نکرد بلکه سفارش کرد تمام نمازها و روزه هایش را بعد از رحلتش به جا آورند و با اینکه به حج هم مشرف شده بود وصیت کرد از طرف او حج انجام دهند.

علامه حلى پرچم ولایت را بر افراشت و با تمام وجود از ولایت و رهبرى صحیح دفاع کرد. این عشق سرشار به خاندان طهارت علهیم السلام با گوشت ، پوست و استخوانش آمیخته بود و آنجا که در ارتباط با آنان قلم بر صفحه کاغد مى گذاشت با اخلاص برخاسته از اعماق جانش چنین مى نگاشت : بزرگترین سرچشمه دوستى و محبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اطاعت و پذیرش حکومت و ولایت آنهاست و قیام بر همان شیوه اى که آنان ترسیم کردند… .

سفارش مى کنم که به محبت و عشق ورزى به فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام . چون آنان شفاعت کنندگان ما هستند در روزى که مال و فرزندان براى ما سودى نخواهند داشت … از چیزهایى که خداوند بر ما احسان کرد اینکه در بین ما آل على علیه السلام را قرار داده است . خداوندا، ما را بر دوستى و محبت آنان محشور کن و از کسانى قرار ده که حق جدشان پیامبر و نسلش را ادا کرده اند.(۴۳۳)
علامه به پیروى از مولا و مقتدایش امیرالمومنین علیه السلام نواحى وسیعى را با مال و دست خود آباد کرد و براى استفاده مردم وقف نمود و این یکى از فضیلتهاى او بود که در زندگى کمتر دانشمند و فقیهى به چشم مى خورد. یکى از دانشمندان مى نویسد: براى وى آبادیهاى زیادى بود که خود نهرهاى آب آنها را حفر و با پول و ثروتش زنده کرد. این آبادیها به کسى تعلق نداشت و در زمان حیاتش آنان را وقف کرد.

در خدمت امام زمان علیه السلام

شب جمعه که فرا مى رسید بوى تربت مقدس ابا عبدالله الحسین علیه السلام و عشق زیارت حضرتش ، علامه را بى تاب مى کرد و از حله به کربلا مى کشاند. از این رو هر هفته روزهاى پنجشنبه به زیارت مولا و آقایش ‍ مى شتافت . در یکى از هفته ها که به تنهایى در حال حرکت بود شخصى همراه وى به راه افتاد و با یکدیگر مشغول صحبت شدند. در ضمن صحبت براى علامه معلوم شد که این شخص مرد فاضلى است و تبحر خاصى در علوم دارد. از این نظر مشکلاتى را که در علوم مختلف برایش پیش آمده بود از آن شخص پرسید و او به همه پاسخ گفت تا اینکه بحث در یک مساله فقهى واقع شد و آن شخص فتوایى داد که علامه منکر آن شد و گفت : دلیل و حدیثى بر طبق این فتوا نداریم ! آن شخص گفت : شیخ طوسى در کتاب تهذیب ، در فلان صفحه و سطر حدیثى را در این باره ذکر کرده است ! علامه در حیرت شد که راستى این شخص کیست ! از او پرسید آیا در این زمان که غیبت کبراست مى توان حضرت صاحب الامر (عج ) را دید؟ در این هنگام عصا از دست علامه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمین برداشت و در دست علامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزمان را نمى توان دید و حال آنکه دست او در دست تو است ! علامه بى اختیار خود را در مقابل پاى آن حضرت انداخت و بیهوش شد!

وقتى به هوش آمد کسى را ندید. پس از بازگشت به حله به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطر که آن حضرت فرموده بود پیدا کرد و به خط خود در حاشیه آن نوشت : این حدیثى است که حضرت صاحب الامر (عج ) به آن خبر داد و به آن راهنمایى کرد. یکى از دانشمندان مى نویسد:
من آن کتاب را دیدم و در حاشیه آن حدیث ، خط علامه حلى را نیز مشاهده کردم .

غروب ستاره حله

پایان زندگى هر کس به مرگ اوست جز مرد حق که مرگ وى آغاز دفتر است محرم سال ۷۲۶ ق . براى شیعیان و پیروان راستین اسلام فراموش نشدنى است . عزا و ماتم آنان افزون است . بویژه حله این سرزمین مردان پاک سرشت و عاشقان اهل بیت علیهم السلام شور و ماتم بیشترى دارد.

عجب تقارن و اتفاقى ! پاسدار بزرگ اسلام و فقیه شیعه ، علامه حلى ، ولادتش در ماه پربرکت و با فضیلت رمضان واقع شد و زندگى اش با خیر و برکت فراوان گردید و بعد از گذشت ۷۸ سال عمر پر بار، پرواز روحش با عشق و محبتى که به اهل بیت نبوت و رابطه ناگسستنى با ولایت داشت ، در ماه شهادت به وقوع پیوست وبه روح مطهر سالار شهیدان امام حسین علیه السلام پیوند خورد.

آرى ، در ۲۱ محرم این سال مرجع تقلید شیعه ، فقیه و عارف فرزانه ، ستاره پرفروغ آسمان علم و فقاهت ، آیه الله علامه حلى دار فانى را وداع گفت و روح ملکوتى اش به سوى خدا پرواز کرد و به رضوان و لقاى معبودش ‍ شتافت . غم و اندوه بر چهره همه سایه افکند. بغض ، گلوها را فشرد و چشمها را از فرط ریزش اشک داغ ، همچون آتش گذاخته سوزاند. از حضور و ازدحام مردم مصیبت زده محشرى بپا شد و در فضاى آکنده از غم و آه ، پیکر پاک ستاره تابناک شیعى بر دوش هزاران عاشق و شیفتگان راهش از حله به نجف تشییع گردید و در جوار بارگاه ملکوتى مولاى متقیان على علیه السلام در حرم مطهر به خاک سپرده شد.

از ایوان طلاى امیرالمومنین علیه السلام درى به رواق علوى گشوده است . پس از ورود به سمت راست ، حجره اى کوچک داراى پنجره فولادى ، مخصوص قبر شریف علامه حلى است . زائرین بارگاه علوى در مقابل این حجره توقفى کرده ، مرقد شریفش را زیارت مى کنند و از روح بلندش مدد مى جویند.

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه أبو الحسن سعد الدین موسى بن جعفر« طاوس» (۵۸۹-۶۶۴ه.ق)

نامش على و کنیه ‏اش أبو القاسم و أبو الحسن و لقبش رضى الدین فرزند سعد الدین موسى بن جعفر بن محمد بن أحمد بن محمد بن أحمد بن أبی عبد الله محمد ملقب بطاوس است. و محمد بدین جهت طاوس لقب یافت که وى را صورتى بود زیبا ولى پاهایش همچون طاوس با جمال رویش تناسبى نداشت.

طاوس را بنقش و نگارى که هست خلق‏

تحسین کنند و او خجل از پاى زشت خویش‏

و از طرف مادر نواده شیخ الطائفه شیخ طوسی است که شیخ را دو دختر دانشمند بود و جعفر جد سید، شوهر یکى از آن دو دختر بود.

ولادت و وفات‏

در نیمه ماه محرم سال ۵۸۹ هجرى قمرى در شهر حله متولد گردید. و دوران کودکى و جوانى را در محل ولادت بسر برد. و شاید در سن چهل و اندى بود که مهاجرت ببغداد نمود. و ۱۵ سال در بغداد که پایتخت حکومت خلفاى بنى عباس بود. اقامت فرمود. سپس بحله بازگشت. و در هریک از نجف و کربلا و کاظمین سه سال مجاور بود. و سه سال هم قصد مجاورت در سامرا نمود. که آن روز مانند صومعه ‏اى بود در وسط بیابان و در اواخر عمر باقتضاى مصالحى که ایجاب مى ‏نمود دوباره ببغداد آمد. و منصب نقابت طالبیین را بنا بدستور هلاکو خان مغول در سال ۶۶۱ بعهده گرفت.

و سه سال‏ و یازده ماه متصدى این منصب بود با اینکه در زمان مستنصر خلیفه عباسى از پذیرش این منصب سخت خوددارى مى‏فرمود و بنا بنقل شهید ره در مجموعه خود، میان سید و وزیر المستنصر: مؤید الدین بن محمد بن أحمد بن العلقمى و برادرش و فرزندش عز الدین ابى الفضل محمد بن محمد که خزانه‏دارى کل را بعهده داشت علائق محبت و مودت کاملى بود و لذا قریب ۱۵ سال در بغداد اقامت فرمود سپس بحله: زادگاه اصلى خود مراجعت نمود و پس از آن بنجف اشرف مشرف گردید باز در دوران حکومت مغول ببغداد بازگشت و همواره در راه خیر و ادب قدم برمى‏ داشت و با کمال قداست و پاکى زندگى کرد تا آنکه صبح روز دوشنبه پنجم ذى القعده سال ۶۶۴ بسن ۷۵ سالگى وفات یافت.

مدفن سید

سید مذکور در کتاب فلاح السائل چنین مى ‏فرماید:بیان چگونگى قبر: شایسته است که قبر به اندازه قامت میت گود باشد. یا اقلا تا در گردنش و لحدى داشته باشد. رو بقبله که شخصى بتواند در میان آن بنشیند. که منزل خلوت و تنهائى است. پس به همان‏قدر که خداى جل جلاله دستور فرموده است. و موجب قرب بوسائل خوشنودى حق است. بایستى توسعه داده شود من خود چنین تصمیمى بدل داشتم. و یکى را دستور دادم تا در جوار جدم و مولایم على بن ابى طالب صلوات الله علیه محلى را که براى قبر خود برگزیده بودم کنده و آماده نماید مگر پس از مرگم میهمان آن حضرت شوم و پناهنده و وارد بر او گردم و گداى در خانه‏ اش باشم و بامید إحسان بسر برم و هرگونه وسیله ‏اى را که کسى بآن متوسل مى‏ شود.

بدست آورم و محل قبر را پائین پاى پدر و مادرم رضوان الله علیهما قرار دادم زیرا دیدم خداى جل جلاله دستورم فرموده است که در مقابل پدر و مادر شکسته بال باشم و سفارش فرموده تا درباره آنان نیکى کنم از این رو خواستم تا هر زمانى که در زیر خاک گور خواهم ماند سر خویش به‏پاى پدر و مادر نهاده باشم.

بحسب این بیان مى‏ بایست وصیت فرموده باشد تا جنازه ‏اش را بنجف حمل نموده و در همان‏جا که تعیین کرده است به خاک بسپارند و در غیر این صورت مناسب آن بود که در کاظمین و جوار مرقد مطهر موسى بن جعفر و جواد الأئمه علیهما السلام مدفون شده باشد. ولى با این حال در بیرون شهر حله مرقدى است که منسوب بسید است. و زیارتگاه مؤمنین، و پیدا است که اگر سید در بغداد وفات کرده باشد. بعید بنظر مى ‏رسد که در حله به خاکش سپرده باشند. و الله العالم.

نظریه دانشمندان شیعه درباره سید

سید بزرگوار نزد همه دانشمندان شیعه معروف به جلالت قدر و تقوى و زهد است علامه حلى در اجازه‏اش مى فرماید: از جمله کتابها تصنیفاتى است که دو سید بزرگوار و سعادتمند: رضى الدین علی و جمال الدین احمد فرزندان حسینى ‏نژاد موسى بن طاوس نموده ‏اند و این دو سید هر دو عابد بودند و باورع و مخصوصا رضی الدین على رحمه الله که صاحب کرامات بود و من از پدر خود و هم از دیگران پاره‏اى از کرامات ایشان را شنیدم.

و در منهاج الصلاح در بحث استخاره مى ‏فرماید: روایت شده است از سید سند سعید رضى الدین علی بن موسى بن طاوس و او عابدترین فرد دوران‏ خودش بود که ما دیدیم و سید تفرشى در نقد الرجال ص ۱۴۴ مى ‏گوید:
که او (یعنى سید) از بزرگان و موثقین این طایفه (طایفه شیعه) است جلیل القدر و عظیم المنزله است روایات فراوانى بحفظ دارد و سخنانى پاکیزه و حالش در عبادت و زهد مشهورتر از این است که بیان شود، ماحوزى در بلغه مى‏ گوید: سید سند بزرگوار و مورد اعتماد و دانشمند عابد زاهد پاک و پاکیزه که زمام مناقب و مفاخر را بدست گرفته و صاحب دعوات و مقامات و مکاشفات و کرامات مى‏ باشد. مظهر فیض و لطفهاى پنهان و آشکار خداوندى …

و بعضى از شاگردانش در اول کتاب یقین درباره او چنین مى ‏گوید:
مولاى ما صاحب مصنف کبیر و کسى که عالم و عادل و فاضل و فقیه و کامل و علامه و نقیب و طاهر بود صاحب مناقب و مفاخر و فضائل و مآثر و زاهد و عابد و باورع و مجاهد رضى الدین رکن الإسلام و المسلمین نمونه اجداد طاهرینش جمال العارفین … و بالجمله بفرموده محدث نورى اعلى الله مقامه ابن طاوس تنها فردى است. که علماء شیعه با اختلاف مشرب و مسلکى که دارند. همگى به یک زبان او را صاحب کرامت مى ‏دانند. و این فضیلت تنها مر سید راست و درباره هیچ یک از علماء متقدم بر او و متأخر از او چنین هم آهنگى وجود ندارد. و نیز فرماید: آنچه از مطالعه تألیفات سید مخصوصا کتاب کشف المحجه بدست مى ‏آید این است که آن بزرگوار را با ولى عصر امام زمان صلوات الله علیه باب مراوده و استفاضه از فیض حضور مقدسش مفتوح بوده و گاه ‏وبیگاه به حضرتش تشرف حاصل مى ‏کرده است انتهى.

خصایص سید بزرگوار

و از خصایص سید بزرگوار مراعات او است آداب عبودیت را در پیشگاه احدیت قولا و عملا تا آنجا که در تمام تألیفاتش نام خداى تعالى را بدون کلمه جل جلاله و مانند او نیاورده است و نه سهم از غلات خود را بفقراء مى‏داده و یک سهم به خود اختصاص مى‏داده است و این چنین ادب در گفتار و تسلیم و انقیاد در کردار، کاشف از حد معرفتى است که نظیر آن را در امثال و اقران او کمتر توان یافت و گوئى از آثار همین معرفت بوده است که رابطه عبودیتش با حضرت متعال همواره محفوظ بوده و پیوسته از ربوبیت خاصه الهى برخوردار و از هدایت‏هاى غیبى و الهامات معنوى بهره‏ مند بوده است و ما دو مورد براى نمونه و جلب توجه خوانندگان ذکر مى‏ کنیم:

۱- در کتاب اقبال در باب اعمال روز ۱۳ ربیع الاول مى ‏فرماید: من روز ۱۲ را به شکرانه ورود رسول خدا ص در مثل چنان روزى به مدینه روزه داشتم و تصمیم بر این بود که روز ۱۳ را افطار کنم روایتى در کتاب ملاحم بطائنى از امام صادق بنظرم رسید که مژده آمدن مردى از اهل بیت را پس از زوال حکومت بنى عباس در برداشت و احتمال مى ‏رفت که اشاره به ما باشد و نیز انعامى بر ما، و الفاظ روایتى که از نسخه‏هاى قدیمى نقل نموده و آن نسخه در خزانه امام کاظم علیه السلام بود چنین است:
ابى بصیر روایت کرده است از امام صادق علیه السلام که فرمود: خداوند، والاتر و بزرگوارتر و بزرگتر از این است که زمین را بدون امام

عادل واگذارد، گوید: عرض کردم:
من به قربانت چیزى بفرمائید که دلم را آسایش بخشد فرمود: ای ابا محمد ما دام که حکومت بدست بنى فلان (بنى عباس) است امت محمد هرگز گشایشى در کار خود نخواهد دید تا آنگاه که حکومت آنان منقرض گردد و چون منقرض گشت. خداوند مردى را از ما خاندان براى این امت آماده خواهد فرمود که راه تقوى و پرهیزکارى به مردم نشان داده و خود نیز همان راه پیماید و در قضاوتى که مى‏کند رشوه نمى ‏گیرد به خدا قسم که من او را بنام و نام پدر مى ‏شناسم … و بس از نقل بقیه روایت فرماید از وقتى که حکومت بنى عباس منقرض شده است. من مردى را از خاندان پیغمبر ندیده و نشنیده ‏ام. که راه تقوى ارائه کند و خود نیز عامل بآن باشد و رشوه نگیرد.

از آنجائى که فضل خداى تعالى ظاهرا و باطنا شامل حال ما شده است مرا گمان بیشتر و بلکه یقین بر این شد که این روایت اشاره بما است و انعامى بر ما لذا دعائى به این معنى عرضه داشتم که بار الها اگر این مردى که روایت إشاره مى ‏کند منم طبق عادت و رحمتى که نسبت بمن دارى و هر کارى را که نخواهى انجامش دهم. منعم فرمائى و هر کارى را که بخواهى انجام دهم آزادم مى‏ گذارى. مرا از روزه این روز که ۱۳ ماه ربیع الأول است بازمدار، آفتاب آن روز نزدیک بظهر بود که من اجازه و دستور روزه را دریافت نمودم و آن روز را روزه داشتم و باز عرض کردم بار الها اگر در روایت إشاره بمن شده مرا از اداى نماز شکر و دعاهایش بازمدار پس بپاخواستم و نه تنها از نماز منع نشدم بلکه دستورى نیز بمن رسید و لذا نماز شکر و دعاهایش را خواندم تا آخر آنچه بیان فرموده است:

۲- محدث نورى ره در خاتمه مستدرک از رساله مواسعه و مضایقه سید نقل مى‏ کند که سید ضمن نقل داستان مفصلى مى ‏فرماید: از آنجا براى درک زیارت اول رجب رو بحله آمدیم و شب جمعه ۲۷ جمادى الثانیه سال ۶۴۱ بحکم استخاره بحله وارد شدیم حسن بن بقلى بروز همان جمعه کسى را معرفى کرد بنام عبد المحسن که ظاهر الصلاح است و بادیه‏ نشین و بحله آمده است و مى‏ گوید: که در عالم بیدارى به خدمت امام زمان شرفیاب شده و از جانب حضرت براى من حامل پیامى است من قاصدى را بنام محفوظ بن قرا فرستادم و شب شنبه ۲۸ جمادى الآخر من و این شیخ به خلوت نزد هم نشسته بودیم.

او را مردى آراسته شناختم که در راستگوئى ‏اش هیچ‏گونه تردیدى بدل راه نمى‏ یافت و سنش هم از من بیشتر بود جریان را پرسیدم گفت: که اصلش از حصن بشر است و اخیرا به دولابى‏ که مقابل محوله و معروف به مجاهدیه است. منتقل شده است و معروف است. بدولاب(۱) ابن أبی الحسن و فعلا در همان‏جا ساکن است ولى نه بعنوان کارگر و کشاورز بلکه کسب ضعیفى در رشته تجارت غله دارد و غله‏اى از انبار دولتی سرائر خریدارى نموده بوده است و آمده که جنس را تحویل بگیرد شب را نزد عربهاى بیابانى در جاهائى که معروف است بمحبر مانده همین‏که نزدیک صبح مى ‏شود. خوش ندارد که از آبهاى عربها استفاده کند لذا از منزل بیرون مى‏رود و بقصد اینکه از نهر آبى در سمت شرقی منزل استفاده کند. براه مى ‏افتد یک‏وقت به خود مى‏ آید و خود را بالاى تل سلام که در راه کربلا و سمت مغرب است مى ‏بیند و این جریان در شب ۱۹ جمادى الثانیه سال ۶۴۱ یعنى شب همان روزى که در خدمت مولاى ما أمیر المؤمنین تفضلات الهى شامل حال من شد و پاره‏اى ازآن را قبلا شرح دادیم مى ‏گوید:

نشستم تا از آب استفاده کنم ناگاه اسب سوارى را در کنار خود دیدم که نه آمدنش را احساس کردم و نه صداى پاى اسبش را شنیدم شب مهتابى بود ولى در هوا پشه فراوانى دیده مى ‏شد پرسیدم ‏اش که سوار و اسبش چه خصوصیاتى داشتند گفت: اسبش به رنگ سرخ تندى بود و خود، جامه سفید بر تن و عمامه ‏اش تحت الحنک داشت. و شمشیرى به میان بسته بود، سوار، به شیخ عبد المحسن مى‏ گوید: وقت مردم چگونه مى ‏گذرد عبد المحسن گفت: من به گمانم که از ساعت و وضع هوا مى‏ پرسد لذا عرض کردم:

هوا پشه فراوان دارد و گردآلود است فرمود:
من که این را نپرسیدم من از وضع حال مردم پرسیدم عبد المحسن گفت. گفتم مردم حالشان خوب است. و در وسعت و امنیت نسبت بجان و مالشان به سر مى ‏برند فرمود: به نزد ابن طاوس برو و چنین و چنانش بگو و پیغام حضرت را براى من گفت. سپس از زبان حضرت نقل کرد. که وقت نزدیک شده وقت نزدیک شده عبد المحسن گفت بدل من گذشت. و یقین کردم که آن حضرت مولاى ما صاحب الزمان صلوات الله علیه است.

پس به رو در افتادم و همان طور بحال غش بودم تا صبح طلوع کرد گفتمش از کجا فهمیدى که مراد حضرت از ابن طاوس منم؟ گفت من از اولاد طاوس بجز تو کسى را نمى ‏شناختم و در دلم بجز پیام بر تو کس دیگر خطور نکرد.

گفتم از فرمایش حضرت که فرمود وقت نزدیک شده است چه فهمیدى؟
آیا مقصودش مرگ من بود یا وقت ظهور حضرت؟
گفت: من چنین فهمیدم که مقصود وقت ظهور حضرت است .

شیخ‏ گفت: امروز از نزد تو رو بکربلا خواهم رفت. و تصمیم گرفته ‏ام تا زنده ‏ام خانه‏ نشین باشم و مشغول پرستش پروردگار، و پشیمانم که چرا مطالبى را که میل داشتم بپرسم از آن حضرت نپرسیدم گفتمش: کسى را هم از این جریان آگاه نمودى؟ گفت آرى، بعضى از عرب‏ها را که از بیرون شدن من اطلاع داشتند. و چون به واسطه غش کردن دیر کرده بودم. به گمانشان که من راه گم کرده و هلاک شده ‏ام و علاوه مى ‏دیدند که در اثر ترسى که از حضرت بمن دست داده و غش کرده بودم .در تمام آن روز که پنجشنبه بود حال من عادى نبود و اثر غش در من باقى بود من به او سفارش کردم. که این جریان را هرگز براى دیگرى نقل نکند و چیزى به او دادم که نگرفت و گفت من خود ثروتم زیاد است. و نیازى به مردم ندارم پس من و او هر دو برخواستیم و چون از من جدا شد.

رختخوابى برایش فرستادم و شب را در همان‏جا که نشسته بودیم یعنى بر در منزل فعلى من در حله خوابید من برخواستم و از ایوانى که باهم نشسته بودیم فرود آمدم که بخوابم از خداى تعالى خواستم که آن شب خوابى ببینم و مطلب روشن‏تر شود، مولاى ما امام صادق را به خواب دیدم که منزل من تشریف آورده و هدیه گرانى براى من آورده و من آن هدیه را دارم ولى گوئى قدرش را نمى ‏شناسم از خواب بیدار شدم شکر خدا را بجاى آوردم و بر ایوان شدم تا نافله شب را بجاى آورم و آن شب شب شنبه ۲۸ جمادى الآخر بود فتح (خدمتگزار) آفتابه را بالا آورده در کنار من نهاد من دستم را برده و از دسته آفتابه گرفتم.

با بر دستم آب بریزم کسى لوله آفتابه را گرفت و چرخاند و نگذاشت من براى نماز وضو بسازم. پیش خود گفتم، شاید آب نجس است و خداى جل جلاله چنین خواست که مرا از استعمال آن محافظت فرماید. که خداى عز و جل‏ را با من لطفهاى فراوانى است و یکى از همان الطاف این قبیل کارها است که سابقه ‏اش را داشتم فتح را صدا زدم و گفتم آب آفتابه را از کجا پر کردى؟

گفت از جو، گفتم: شاید این آب نجس است. این را برگردان و خالى کن و آفتابه را آب بکش و از شط پر کن، فتح رفت و آفتابه را را برگرداند. و من قلقل خالى شدن آفتابه را مى ‏شنیدم و از شط آفتابه را پر آب نموده و آورد دسته آفتابه را گرفتم. و شروع به ریختن بر کف دستم نمودم باز کسى لوله آفتابه را گرفته و چرخاند. و نگذاشت از آب استفاده کنم من برگشتم و مقدارى صبر کردم و دعاهائى نمودم و مجددا آفتابه را برداشتم همان جریان قبلى پیش آمد. فهمیدم که امشب نخواهند گذاشت من نماز شب بخوانم. و در دل گفتم شاید خداوند مى‏ خواهد فردا حکمى بر من جارى فرماید و بلائى بر من فرستد و نمى ‏خواهد که من امشب براى سلامتى خود از آن بلا دعا کنم نشستم و جز این چیزى به خواطرم نگذشت به همان حال که نشسته بودم خوابم ربود.

به خواب دیدم مردى بمن مى‏ گوید آنکه پیامت آورد (مقصودش شیخ عبد المحسن بود) گوئى شایستگى داشت. که تو همچون غلامان پیشاپیش او قدم بردارى از خواب بیدار شدم. و در دلم افتاد که من در احترام و بزرگداشت او (شیخ عبد المحسن) کوتاهى نموده ‏ام. پس بسوى خداى جل جلاله توبه نمودم. و آنچه را که توبه کار در چنین جائى بجاى مى ‏آورد. بجاى آوردم و به وضو شروع کردم دیگر کسى جلوى آفتابه را نگرفته بود. و من بحال عادى خود بودم وضو را ساختم. و دو رکعت نماز خواندم که سفیده صبح زد پس من قضاى نوافل شب را بجاى آوردم و فهمیدم که من آن طور که شاید و باید از این پیام احترام نگرفته ‏ام. پس به نزد شیخ‏ عبد المحسن فرود آمدم و به ملاقاتش رسیدم و اکرامش نمودم …

از این دو نمونه که ذکر شد مقام سید بزرگوار در مکتب تربیتى حضرت پروردگار و عنایات خاصه ربوبى درباره او تا حدى معلوم مى ‏شود و لمثل هذا فلیعمل العاملون و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون اللهم اجعلنا ممن ادبته فاحسنت تأدیبه.

تألیفات سید

سید بزرگوار را تألیفات بسیارى است که بترتیب حروف ذکر مى ‏شود.

۱- الابانه فی معرفه کتب الخزانه
۲- الاجازات لکشف طرق المفازات، که قسمتى از آن درج ۲۶ بحار الأنوار ص ۱۷- ۱۹ چاپ شده است‏
۳- الاختیارات من کتاب ابى عمرو الزاهد المطرز ۳۴۵
۴- ادعیه الساعات‏
۵- اسرار الدعوات لقضاء الحاجات و ما لا یستغنى عنه‏
۶- اسرار الصلاه
۷- الاصطفاء فی اخبار الملوک و الخلفاء
۸- اغاثه الداعی او إعانه الساعى‏
۹- الاقبال بالاعمال الحسنه فیما یعمل مره فی السنه
۱۰- الامان من الاخطار
۱۱- الانوار الباهره فی انتصار العتره الطاهره
۱۲- البشارات بقضاء الحاجات على ید الأئمه بعد الممات‏
۱۳- البهجه لثمره المهجه
۱۴- التحصیل من التذییل‏
۱۵- التحصین فی اسرار ما زاد على کتاب الیقین‏
۱۶- التشریف بتعریف وقت التکلیف‏
۱۷- التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن که بنام الملاحم و الفتن مکرر بچاپ رسیده است‏
۱۸- التعریف للمولد الشریف‏
۱۹- التمام لمهام شهر الصیام‏
۲۰- التوفیق للوفاء بعد تفریق دار الفناء
۲۱- جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع‏
۲۲- الدروع الواقیه من الاخطار
۲۳- ربیع الالباب در چند مجلد
۲۴- ربیع الشیعه (۲)
۲۵- روح الاسرار و روح الاسمار
۲۶- رى الضمآن من مروی محمد بن عبد الله بن سلیمان‏
۲۷- زهره الربیع فی ادعیه الاسابیع‏
۲۸- السعادات بالعبادات التی لیس لها وقت محتوم معلوم فی الروایات إلخ‏
۲۹- سعد السعود
۳۰- شرح نهج البلاغه
۳۱- شفاء القول من داء الفضول‏
۳۲- صلوات و مهمات للأسبوع در دو مجلد
۳۳- الطرائف فی مذاهب الطوائف‏
۳۴- الطرف من الأنبیاء و المناقب‏
۳۵- عمل لیله الجمعه و یومها
۳۶- غیاث سلطان الورى لسکان الثرى‏
۳۷- فتح الأبواب بین ذوى الالباب و بین رب الارباب فی الاستخاره و ما فیها من وجوه الصواب‏
۳۸- فتح محجوب الجواب الباهر فی شرح وجوب خلق الکافر
۳۹- فرج المهوم فی معرفه الحلال و الحرام من النجوم‏
۴۰- فرحه الناظر و بهجه الخواطر. روایاتى است پدر سید در یادداشتهاى خود نوشته بوده که سید جمع‏آورى نموده و بدین نامش نامیده است‏
۴۱- فلاح السائل و نجاح المسائل‏
۴۲- الفلاح و النجاح فی عمل الیوم و اللیله
۴۳- القبس الواضح من کتاب الجلیس الصالح‏
۴۴- کتاب الکرامات‏
۴۵- کشف المحجه لثمره المهجه نام دیگر این کتاب ثمره الفؤاد على سعاده الدنیا و المعاد است‏
۴۶- لباب المسره من کتاب ابن أبی قره
۴۷- المجتنى من الدعاء المجتبى‏
۴۸- محاسبه الملائکه الکرام آخر کل یوم من الذنوب و الآثام‏
۴۹- محاسبه النفس‏
۵۰- مختصر کتاب محمد بن حبیب‏
۵۱- المسالک الى خدمه المالک‏
۵۲- مسالک المحتاج الى مناسک الحاج‏
۵۳- مصباح الزائر و جناح المسافر در سه مجلد
۵۴- مضمار السبق و اللحاق بصوم شهر اطلاق الأرزاق و عتاق الاعناق‏
۵۵- الملتقط
۵۶- الملهوف (یا اللهوف) على قتلى الطفوف: کتاب حاضر
۵۷- المنتقى‏
۵۸- مهج الدعوات و منهج العبادات‏
۵۹- المواسعه و المضایقه
۶۰- الیقین فی إمره أمیر المؤمنین‏

و اللهوف على قتلى الطفوف که هم اکنون ترجمه شده و در دسترس خوانندگان گذاشته مى‏شود این کتاب همان طور که سید در مقدمه کتاب اشاره فرموده است خلاصه‏اى است از داستان جانسوز کربلا و منظور سید از تالیف این کتاب آن بوده است. که کتاب کوچکى در مصیبت سید الشهداء در دست باشد. تا زائران قبر أبا عبد الله علیه السلام بتوانند. به هنگام تشرف بحرم مطهر آن را به همراه داشته و با تذکر بمصائب آن حضرت از ثواب و اجر حزن و گریه بر حضرتش محروم نمانند. لذا واقعه کربلا را بترتیب از بدو حرکت امام علیه السلام از مدینه بسوى کربلا تا بازگشت.

أهل بیت به مدینه با حذف اسناد روایت نقل فرموده است و با اعتمادى که قاطبه فقهاء و علماء شیعه بقدس و طهارت سید دارند کتاب مذکور از مدارک تاریخى مورد شیعه شده است و از همین جهت بود که سعى بلیغ مبذول گردید تا مگر ترجمه‏اش ساده و خالى از لغات مشکله و قابل فهم همگانى و درعین‏حال انطباق کامل بر متن داشته باشد امید است بندگان آستان ملایک پاسبان سرور و سالار شهیدان أبی عبد الله الحسین ارواحنا فداه این هدیه ناقابل را (که جهد من مقل) بپذیرند و بر کوچکى ‏اش ننگرند که ان الهدایا على مقدار مهدیها و صلى الله على محمد و آله الطاهرین العبد المفتاق السید احمد الفهرى الزنجانى‏



(۱) دولاب چاه آبى است که بوسیله دلوهاى به‏هم بسته شده آب از آن مى‏کشند.

(۲) این کتاب اشتباها بسید نسبت داده شده است و همان کتاب اعلام الورى است. و محدث نورى را در این باره کلامى است به خاتمه مستدرک رجوع شود.

 مقدمه ؛اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى //السید احمد الفهرى الزنجانى‏

زندگینامه ابو الحسن سعید بن عبدالله «قطب الدین رواندى»(متوفاى ۵۷۳ ق)

ایران در عصر قطب رواندى

سده ششم هجرى دوران حاکمیت دو سلسه بزرگ از پادشاهان ایرانى بود .سلجوقیان سلسه اى بودند که پس از جدا شدن از حوزه ئ خلافت بغداد حکومت مستقلى تشکیل دادند و از سال ۴۲۹ الى ۵۵۳ ق . در سرتاسر ایران فرمانروایى کردند. آنان از مقتدرترین حکومتهاى این سرزمین بودند. پیروزى مسلمانان در جنگ با مسیحیان روم شرقى (بیزاس ) و گسترش ‍ قلمرو آ نان ر ا، از نقطه هاى برجسته در دوران حکومت این خاندان است .

پس از آنان خوارزمشاهیان بر ضد سلجوقیان طغیان کردند و اقتدار ساسى ایران را به دست گرفتند در این عصر – بخصوص در دوره سلجوقیان – افکار مذهبى و سنت گرایى بر گرایشهاى عقلى غلبه کرد و بسیارى از کتب علوم عقلى و فلسفى سوزانده شد. دولتمردان سلجوقى ، بویژه وزیر آنان (خواجه الملک ) از سنت گرایان و سرمداران شورش شد عقلى بودند .

وقوع جنگهاى صلیبى و هجوک و آگاهى اروپائیان به جهام اسلام عواقبى جون به تاراج بردن گنجینه هاى علمى مسلمنان را در بر داشت ولى به رغم حوادث فوق ، قرن ششم را مى بایست سده علم و معرفت نامید.

چرا که دانشمندان بسیارى در این دوران پا به عرصه وجود نهاده ، با تلاش ‍ علمى و بى وقفه خویش خدمات بسیارى به اسلام انجلان دادند.
از جمله این اندیشمندان تلاشگر، دانشمند عالى مقام ، فقیه و محدث مشهور، (سعید بن هبه الله راوندى ) معروف به (قطب راوند ) بود که در این نوشتار به تماشاى زندگى پر افتخارش مى نشینیم .

زادگاه و نیاکان

(راوند) که در آن زمان روستایى در نزدیکى کاشان بود زادگاه عالمان بسیارى شناخته مى شد به گونه اى که آقا بزرگ تهرانى بیش از ده نفر از بزرگان راوند را منحصر قرن ششم یاد مى کند.

(سعید) گلى از بوستان مکتب محمدى بود که از آن دیار برخاست و قطب الدین لقب یافت او فرزند (هبه الله بن حسین بن هبه الله بن حسن راوندى ) بود. گرچه اطلاعات کافى از همه نیاکان او به دست نیامده ، همین اندازه معلوم است که پدر و جد قطب الدین ، از عالمان و برجستگان آن دیار بوده اند. با تاءسف تاریخچه و شرح حالى از تولد و دوران کودکى او نیز به دست نیامده است .

تحصیل

فرزانه برومند، علاوه بر پدر، از محضر بزرگان دیگرى استفاده کرده است . قطب الدین خوشه چین خرمن عالمانى است که ثمره اندیشه شان قرنهاى متمادى مشام انسانها را معطر ساخته است . افکار بزرگ شخصیتهایى چون شیخ صدوق ، سید مرتضى ، سید رضى و شیخ طوسى ، در اندیشه و تفکر او جاى پیدا کرده و یا نقل حدیث از شاگردان آنان ، جوهره علمى و عملى او نضج یافته است .

بنابر آنچه در ریاض العلماءاست ، قطب الدین روایاتى از برزگان حدیث در شهرهاى اصفهان ، خراسان و همدان شنیده و نقل کرده است . و از این روزنه مى توان به مسافرتهاى علمى او به شهرهاى مختلف پى برد چنانچه قرار داشتن قبر شریف او در قم ، دلیلى بر استفاده او از محضر استادان آن دیار است .

برخى از استادان او عبارت اند از:

۱- ابو جعفر محمد بن على بن محسن حلبى . او موفق به درک محضر شیخ طوسى شده و قطب الدین رواندى از روایات نقل کرده است .
۲- ابو الحسن محمد بن على بن عبد ا لصند تمیمى نیشابورى . او از شاگردان فرزند شیخ طوسى بوده است .
۳- سید ابو البرکات محمد بن اسماعیل مشهدى . وى از شاگردان شیخ طوسى بوده است و علاوه بر قطب الدین منتخب الدین (صاحب کتاب الفهرست ) و امام ضیاء الدین از جمله شاگردانش بوده اند.
۴- صفى الدین مرتضى بن داعى بن قاسم . او از شاگردان شسخ طوسى و مولف تبصره العوام است .
۵- شیخ الساده مجتبى بن داعى بن قاسم . ایشان نیز همچون بردارش از محدثان بزرگ بوده ، و قطل الدین از این دو برادر روایت نقل کرده است .
۶- ابوالفضل عبدالرحیم بن احمد شیبانى .
۷- ابوجعفر محمد بن مرزبان . از شاگردان شیخ مفید است که قطب الدین د رکتاب قصص الانیاء از روایات نقل کرده است .
۸- هبه الله بن دوعویدار. از شاگردان شیخ صدوق به شمار آمده است .
۹- ابو جعفر بن کیمیح .
۱۰- ابو نصر الغارى .
۱۱ – ابو صمصام احمد بن محمد على مرشکى .
۱۲- ابوالسعید حسن بن على لارآبا دى .
۱۴- ابوالقاسم حسن بن محمد حدیقى .
۱۵- ابو صمصام ذوالفقار بن محمد بن معبد حسینى .
علاوه بر آنها، نام هقت نفر از بزرگان و اندیشه وران آن عصر در شمار استادان قطب الدین قرار داد.

استاد بزرگ

ابو على فضل بن حسن طبرسى ، معروف به (امین الدین ) از بزرگترین دانشمندان و مفسران شیعى در قرن ششم هجرى است .
شیخ طبرسى با خلق تفسیر بى نظیرى از قرآن کریم به نام (مجمع البیان ) جاودانگى نام و یاد خوبیش را موجب گشت .

گرچه او بیش از دهها اثر مفید همچون (اعلام الورى ) از خود به جا گذاشت ، تفسیر قرآن (مجنع البیان ) براى شناساندن شخصیت علمى اش از همه ممتازتر است قطب راوندى شاگرد ممتاز شیخ طبرسى بوده است و ا ین امتیاز و شایستگى ، به حدى رسیده بود که قطب را با ا و او را با قطب مى شناسند.

قطب راوندى خود به قرآن عشق مى ورزید و د رراه نشر معارف آن پر تلاش ‍ بود، اما تاءثیر نفس قدسى استادش طبرسى بزرگ ، در اندیه و آثار گران سنگ او نقش بسزایى داشت و از این رو، آثار و تالیفات راوندى ، رتگه ، خدایى و بوى ، وحى به خود گرفت .

شاگردان

راوندى دانشمند بزرگ و وارسته قزن ششم از چهرهاى درخشان است که فرزانگن بسیارى از محضر نورانى اش به فیض رسیده و دانش اندوخته و خود نیز شمع فروزان محافل علمى گردیده اند.
از میان انبوه جویندگان علم که از خرمن فضل راوندى خوشه چینى کرده اند نام فرزندان وى درخششى ویژه دارد. او نه تنها در مسجد و منزل و م کتب بلکه در سفر و حضر، به نورافشانى پرداخته و شاگردان بسیارى را به جامعه اسلامى آن روز ارائه داده است . شاگران قطب الدین چهره هاى برجسته اى هستند که از وى به نقل روایت پرداخته اند.

برخى از آنان عبارتند از:

۱ – احمد بن على بن عبدالجبار طبرسى . او علاوه بر قضاوت به نقل حدیث نیز مى پرداخت .
۲ – حسین بن سعید بن هبه الله . وى فرزند دانشور قطب الدین بوده و از او به عنوان شهید یاد شده است .
۳ – على بن عبدالجبار بن محمد. از دانشمندان و فقهاى بنام .
۴ – على بن محمد المدائنى .
۵ – محمد بن الحسن البغدادى .
۶ – محمد بن سعید بنن هبه الله و او فرزند دیگر قطب راوندى است که به ظهیر الدین معروف بود.
محمد بن على معروف به (ابن شهر آشوب ) از ستارگان درخشان تشیع و بر جسته ترین شاگردان قطب بود. (ابن شهر آشوب ) در کتاب خویش (معالم العلماء) با یادى از قطب الدین به عنوان استاد خویش نام چند کتاب وى را ثبت کرده است .

دانش و آثار

مردان خدا الگوى روشنى هستند که به رغم مشکلات و کمبودهاى عصر خویش ، همه تلاش و همتشان خدمت به اسلام عزیز و احیاى مجد و عظمت آن بوده است .
آنان با عشق به قرآن مجید و اهل بیت علیه السلام به نشر و پخش آثار ایشان پرداخته ، همواره از سرچشمه زلال ابدیت سیراب مى شوند.

قطب الدین راوندى در زمره مردان بزرگى است که با دانش فراوان خود پس ‍ از بهره مندى از علوم مختلف و تبحر از بهره مندى از علوم مختلف و تبحر در آنها، حلقه زرینى در سلسله حافظان و راویان معارف اسلامى گردید و در بیشتر رشته هاى علوم اسلامى تبحر و تخصص خود را به نمایش گذارد.

الف – علم تفسیر

تفسیر قرآن ، درک معانى عمیق و دقیق آیات و تدوین و نگارش آن ، از خدمات بزرگ عالمان دینى است . على بن ابراهیم قمى ، شیخ طوسى و علامه طبرسى و دیگر رادمردان عرصه علم و معرفت از پیشگامان این حرکت عظیم بودند. قطب الدین نیز در کنار این دانشوران قرار داشته و چندین تفسیر به شرح ذیل به نام وى ثبت شده است .

۱ – (ام القرآن ).
۲ – (تفسیر القرآن ) در دو جلد.
۳ – (خلاصه التفاسیر) در ده جلد.
۴ – (شرح آیات المشکله فى التنزیه ).
۵ – (اللباب فى فضل آیه الکرسى ).
۶ – (الناسخ و المنسوخ من القرآن ).

ب – نهج البلاغه

راوندى نه تنها در فقاهت و حدیث ژرف نگر و ناخداى دریاى قرآن است بلکه غواص کلام امیر المؤ منین علیه السلام بود.
ابن ابى الحدید، دانشمند بزرگ اهل سنت در تمجید از قطب مى نویسد.
(کسى قبل از من تا آن اندازه که اطلاع دارم به تفسیر نهج البلاغه نپرداخته است بجز یک نفر و آن سعید بن هبه الله بن حسین معروف به قطب راوندى است ) .
(منهاج البراعه فى شرح نهج البلاغه ) کتابى است . در دو جلد قطور که راوندى در آن به شرح و توضیح سخنان مولاى متقیان علیه السلام پرداخته است .
ابن ابى الحدید این شرح را چونان کتاب مرجع به کار گرفته و از آن استفاده هاى فراوان برده است .

ج – کلام و فلسفه

سابقه علم کلام درباره مسائل اعتقادى اسلام و اصول دین به بحث مى نشیند به سده هاى اول تاریخ ما باز مى گردد. کلام به دو دسته تقسیم مى شود. کلام عقلى و کلام نقلى . قطب الدین راوندى از دانشمدان کلام نقلى بود که اعتقادات و تفکرات اسلامى خویش را با سخن پروردگار در آمیخته بود.

راوندى دانشورى بود که تمامى آثارش رنگ و بویى روایى داشت و با استفاده از نبوغ و تحقیقات و مطالعاتش از او به عنوان مرزبانى ژرف نگر از حریم تشیع یاد شده است .
دفاع از حریم عقاید شیعه و پاسخگویى به شکاکان و متعصبان عصر خویش ، وى را بر آن داشت تا در پى انجام وظیفه ، آثار ارزشمندى را از خود به یادگار نهد.

از آثار قطب الدین راوندى مى توان به کتابهاى ذیل اشاره کرد:

۱ – (الخرایج و الجرایح ) – این کتاب که معروفترین آثار قطب به شمار مى آید در بیان مسائل کلامى و عقاید بوده و در برگیرنده هفت کتاب پیرامون مساءله معجزه و شیوه زندگى رسول خدا صلى الله علیه و آله است .
۲ – (ام المعجزات ) – نام کتابى است که راوندى پس از چندى به عنوان (تتمه الخرایج ) به نگارش در آورد.
۳ – (الاختلاف ) – این کتاب در برگیرنده اختلافهاى کلامى بین شیخ مفید و سید مرتضى (علم الهدى ) بوده و ۹۵ مساءله اختلافى در آن بررسى شده است .
۴ – (تهامت الفلاسفه ) – این کتاب که نشان دهنده دانش فلسفى قطب است در موضوع حکمت و فلسفه نگارش شده و به تناقض گویى فلاسفه پرداخته است
۵ – (کلام الکلام فى شرح مقدمه الکلام ) – شرحى بر کتاب (مقدمه الکلام ) شیخ طوسى در علم کلام است .

د – فقه

حدود بیست اثر و مفید در علم فقه ، به دست تواناى این دانشور راوندى تاءلیف شده که برخى از آن عبارت اند از:
۱ – (آیات الاحکام ) – این کتاب آیاتى از قرآن کریم را که مربوط به مسائلى فقهى و احکام دینى است مورد بحث و بررسى قرار داده است .
۲ – (الحکام الاحکام )
۳ – (الانجاز) – شرحى است بر کتاب (الایجاز فى الفرائض ) شیخ طوسى .
۴ – (رحل المعقود فى الغسله الثانیه ).
۵ – (الشافیه فى الغسله الثانیه ).
۶ – (الخمس )
۷ – (من حضره الاداء و علیه القضیاء)
۸ – (رساله الفقهاء)
۹ – (المشکلات النهایه )
۱۰ – (المنتهى فى شرح النهایه ) – این کتاب به شرح نهایه شیخ طوسى پرداخته و در ده جلد به چاپ رسیده است .
۱۱ – (الرائع فى الشرایع ).
۱۲ – (النیات فى جمیع العبادات )
۱۳ – (نهیه النهایه )
۱۴ – (فقه القرآن ). این کتاب گرانسنگ با تلاش و کوششى ستودنى به دست توانمند قطب راوندى نوشته شده است . او در کتاب فوق تمام آیاتى قرآنى را که به احکام فقهى مربوط بوده است به ترتیب ابواب فقه دسته بندى کرده و در دو جلد به یادگار نهاده است .

قبل از او تنها دو کتاب در این موضوع به رشته تحریر در آمده بود. قطب الدین در این کتاب پس از ذکر آیات مربوط به هر موضوع ، به بررسى فقهى آن پرداخته نتایج فقهى خویش را از آن بیان مى دارد.(۲۷۸)

ه‍ – حدیث

قطب راوندى در حدیث و روایت آثار جاویدان و ارزشمندى داشته و گامهایى استوار در این موضوع برداشته است . از این آثار مى توان به کتابهاى زیر اشاره کرد:
۱ – (تحفه العیل ) – در موضوع دعا و آداب آن و احادیث مربوط به امراض و بلاها.
۲ – (رساله فى صحه احادیث اصحابنا) – در موضوع آن بیان صحت احادیثى است که علماى شیعه نقل کرده اند.
۳ – (شرح الکلمات المائده ) – شامل شرح صد کلمه از سخنان حضرت على علیه السلام .
۴ – (ضیاء الشهاب ) – شرحى بر کتاب شهاب الاخبار قاضى سلامه مصرى .
۵ – (لباب الاخبار ).
۶ – (لب اللباب ) – اخبار و احادیثى در موضوع اخلاق .
۷ – (مزار) – کتابى بزرگ و احادثى در موضوع زیارتنامه ها.
۸ – (المجالس فى الحدیث ).
۹- (دعوات ) معروف به سلجوه الحزین – موضوع این کتاب ارزشمند مربوط به آداب دعاها و تاءثیر آنها است که در چهار باب تدوین گشته است . فضیلت دعا و ذکر صحت و سلامتى از نگاه روایات ، امراض و عوارض ‍ جسمى و روحى از زبان ائمه اطهار علیه السلام و حالات مرگ و پایان زندگى ، چهار موضوع اصلى آن به شمار مى رود.

و – تاریخ

قطب راوندى داراى آثارى در موضوع تاریخ است .
۱ – جنى الجنتین – در تاریخ اولاد امام هادى علیه السلام و امام عسکرى علیه السلام .
۲ – قصص الانبیاء – در این کتاب تاریخ و شرح زندگى پیامبران از زبان روایات بیان شده است .

ز – اصول فقه

(المستقصى ) نام کتابى از راوندى در علم اصول فقه است . این کتاب شرحى بر (الذریعه ) سید مرتضى در علم اصول مى باشد.

ح – شعر و ادب

ستاره پر فروغ راوند، در شعر و ادب نیز بهره اى نیک داشته و به زبان عربى شعر مى سروده است . در سوردن اشعار خویش عشق و معرش به خاندان اهل بیت علیه السلام را به تصویر کشیده است علاوه بر شعر، در ادبیات عرب نیز دانشى در خور توجه داشته و آثارى در آن موضوع تدوین کرده است . برخى از کتابهایش در این دانش عبارت اند از:
۱ – (التغریب فى التعریب )
۲ – (الاغراب فى الاعراب ).
۳ – (شرح العوامل الماءئه ) شامل صد عامل در علم نحو.
۴ – (غریب النهایه ) در شرح لغتهاى مشکل فقهى کتاب نهایه شیخ طوسى .
۵ – (نفثه المصدور) – این کتاب دیوان اشعار قطب راوندى است .

شعر ذیل از اوست :

۱ – قسم النار ذو خبر و خیر

یخلصنا الغداه من السعیر

۲ – فکان محمد فى الدین شمسا

على بعد کالبدر المنیر

۳ – هما فرعان من علیا قریش

مصاص الخلق بالنصب الشهیر

۴ – و قال له النبى علیه السلام و انت منى

کهرون و انت معى وزیرى

۵ – و من بعدى الخلیفه فى البرایا

على جاه السریرى

۶ – و انت عیائهم و الغوث فیهم

لدى الظلماء کالصبح البشیر

۷ – و لائى فى البتول و فى بنیها

کمثل الروض فى الیوم المطیر

۸ – محمد النبى صلى الله علیه و آله غدا شفیعى

لان علیا الاعلى ظهیرى )

۹- و لا ارضى بتیم او عدى

امیرا خاب ذلک من امیرى

۱۰ – مصیرى آل احمد یوم حشرى

و یوم الحشر حبهم نصیرى

۱ – تقسیم کننده بهشت و دوزخ و صاحب خیر کثیر و از همه برتر على علیه السلام است
که فردا ما را از آتش جهنم رهایى مى بخشد.
۲ – در آسمان اسلام ، حضرت محمد صلى الله علیه و آله خورشید است
و پس از او على علیه السلام به مانند ماه شب چهاردهم نور افشانى مى کند.
۳ – این دو بزرگوار فرع یک اصل و از تبار تابناک قریش اند
و به دلایلى که همگان مى دانند پناه و پشتیبان خللق اند.
۴ – پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود که تو از منى ، چنان که هارون از موسى بود و تو همشیه با من ووزیر منى .
۵ – و پس از من نیز جانشین من در میان مردمانى ، و تنها تویى که سزوار جانشینى مرادارى .
۶ – و زمانى که مردم در سیطره تاریکیها گرفتار آیند، تنها داد رسى که نمى تواند چون صبح ، صباح نور و نجات را مژده دهد تو خواهى بود و بس .
۷ – دل من در گرو محبت فاطمه زهرا علیه السلام و فرزندان اوست چنان که وجود باغستانها و گلستانها در گرو روزهاى بارانى است .
۸ – فرداى قیامت ، رسول خدا صلى الله علیه و آله شفیع من خواهد بود چرا بود که على اعلى پشتیبان من است .
۹- به حکومت دیگران به هیچ وجه رضایت نخواهم داد حکومت کسانى که بیراهه رفتند و از امیر المؤ منین روگردان شدند.
۱۰ – راه من راه آل محمد و تا قیامت از این راه منحرف نخواهم شد، در آن روز بزرگ تنها چیزى که به کار من آید همین است و بس .

از نگاه دیگران

دانشمند بزرگ شیعه ، علامه امینى درباره راوندى مى گوید.
(راوندى یکى از پیشوایان علماى شیعه ، برگزیده این طایفه و از اساتید بى نظیر فقه و حدیث و از نوابغ و از اساتید بى نظیر فقه و حدیث و از نوابغ علم و ادب است . هیچ گونه عیبى در آثار فراوانش و تیرگى در فضایل و تلاشها و خدمات دینى و اعمال نیکو و کتب ارزنده اش وجود ندارد.)
(میزا عبدالله افندى ) که شرح حال بسیارى از بزرگان را به نگارش در آورده است ، در این باره مى گوید:
(شیخ امام و فقیه ، قطب الدین راوندى ، شخصى فاضل ، عالم ، متبحر، فقیه ، محدث ، متکلم ، آشناى به اخبار و احادیث و شاعر بوده است .)
(میزا محمد باقر خوانسارى ) درباره قطب راوندى نوشته است :

(او والاتر و بزرگتر از اینهاست که درباره وى گفته اند. چنانکه بعد از آگاهى از برخى تاءلیفات او بخصوص (شرح آیات الاحکام ) وى ، تردیدى در این باره براى شما خوانندگان باقى نمى ماند.)
(محدث قمى ) از دیگر اندیشمندانى است که درباره قطب الدین چنین آورده است :
(عالمى است متبحر، فقیه ، محدث ، مفسر، محقق ، راستگو، بزرگوار… و از بزرگترین محدثان شیعه مى باشد.)
نبوغ فکرى و فزونى تاءلیفات و عمیق تحقیقات علمى راوندى موجب گردیده تا علماى سنت نیز در مقابل او سر تعظیم فرود آورند.
(ابن حجر عسقلانى ) درباره راوندى نوشته است :
(او در جمیع علوم فاضل است . و در هر نوعى از علوم صاحب تصنیفات بى شمار بوده است .)

فرزندان قطب

از این دانشمند قرن ششم ، سه فرزند پسر به نامهاى عماد الدین على ، نصیر الدین حسین و ظهیر الدین محمد شناخته شده اند که هر سه در شمار فرزانگان عصر خود بوده اند.
گرچه موقعیت تابناک پدر، آنان را تحت الشعاع قرار داده است ، اما نور پر فروغ آن سه فرزند در تاریخ دانش پژوهان تشیع محو نگشته است .

(عمادالدین على ) از فقها و محدثان است که پس از پدر به روایت و تبلیغ عقاید و تفکرات تشیع پرداخته و تلاشهاى بى فقه پدر را به ثمر نشانده است .
مؤ لف کتاب (امل الامل ) او را به عنوان فاضل ، عالم ، راستگو و کسى که از شهید اول روایت مى کند، ستوده است .

(نصیر الدین حسین ) نیز از دانشمندان عصر خویش بوده که به دست بیگانگان به شهادت رسیده است . در کتاب (شهداء الفضیله ) نام او در ردیف عالمان شهید قرار گرفته ولى جزئیات دیگرى درباره شهادت او به دست نیامده است .

پدرش قطب الدین در کتاب جواهر الکلام خود اجازه نامه اى براى نصیر الدین نوشته است .
(ظهیر الدین محمد) از دیگر فرزندان قطب بود که همچون دیگر برادران ، راه پدر را ادامه داد و به نقل روایات پیامبر و اهل بیت علیهم السلام پرداخت .

غروب خورشید

چهاردهم شوال ۵۷۳ ق . آسمان شهر قم رنگى دیگر به خود گرفته بود و عالمان و اندیشمندان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام در خانه قطب راوندى ، بر بالین یکى از بزرگمردان گرد آمده بودند نزدیکى اذان ظهر بود که نسیم عطر آگین بهشت مشام راوندى را نوازش داد و شبنم اشک را دیدگان زنان و کودکان سرازیر گشت و جهان اسلام در عزاى یکى از فرهیختگان مکتب اهل بیت علیهم السلام به سوگ نشست .

پس از مراسم تشیع پیکر پاک آن فرزانه در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه علیهم السلام به خاک سپرده شد و روح (سعید) محدثان با زمزمه (عاش سعیدا و مات سعیدا) به ملکوت اعلى پر کشید.

از آن پس جسم مطهرش با کتابها و نوشته هایش جاودانه شد و روزى که پس از هشت قرن تعمیرگران صحن مطهر حضرت معصومه علیهم السلام با پیکر سالم و سیماى نورانیش رو به رو شدند چیزى جز این منزلت را براى او تصور نکردند که باید جسم مطهرش چون روح شاهد و ناظرش بر حوزه فقاهت اهل بیت علیهم السلام تا قیامت سالم بماند. حضرت آیه الله مرعشى نجفى علیهم السلام به پاس خدمات او، سنگ قبرى بلند و به یاد ماندنى را بر فراز به یادگار نهاد تا زائرین حرم فاطمه معصومه علیهم در ابتداى ورود و خروج از صحن مبارکش چشمانشان به قبر این فرزانه بزرگ روشن شود .
والسلام

گلشن ابرار//جمعی از پزوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه و مصاحبه با حکیم علامه آیت الله محمد تقی جعفرى

تولدم در تبریز در حدود سال ۱۳۰۴ است دودمان ما از نظر سطح اقتصادى پائین بود، ولى صفاى عجیبى در دودمان ما حاکمیت داشت مخصوصا پدرم که معروف به صدق و صفا بود من از پیرمردهاى تبریز شنیدم که از پدرم دروغ شنیده نشد. این را از پدرم پرسیدم گفت : بله یادم نمى آید از سن بلوغ به این طرف دروغ گفته باشم او سواد نداشت درس نخوانده بود ولى وضع روحیه اش از نظر وارستگى و تقوى و صدق و عشق شدیدى که به کار داشت نمونه بود. کارش در نانوایى بود و پدرش نزد توتونچى بود وقتى از دنیا رفت مال دنیا براى او به جاى نگذاشت و هر چه داشت براى علاج بیمارى اش خرج شد.
و مجبور شد کارگرى کند و کارى در نانوایى یاد گرفت ولى چون فوق العاده با تقوى و وارسته و کارى بود محبوبیت عجیبى بین مردم داشت و عائله را به هر حال اداره مى کرد. پس از مدتى احساس کردم که از نظر روحى به دروس معنوى و الهى بیشتر از دبستانها و دبیرستان ها علاقه دارم در آن زمان از مرکز دستورى رسید که باید دانش آموزان لباس یک رنگ بپوشند که یادم هست رنگ طوسى بود و پدرم توانایى نداشت که آن لباس را تهیه کند، لذا وقتى به مدرسه آمدیم با اینگونه شاگرد اول بودم .
من و برادرم میرزا محمد جعفر را نگذاشتند به کلاس برویم و هنوز تلخى حادثه آن روز را فراموش نمى کنم ، که همین حادثه باعث شد که دبستان را رها کردم .
البته علت اصلى این که دبستان را رها کردم این بود که پدرم نتوانست از نظر وضع مالى ما را اداره کند و مجبور شد که مانع از مدرسه رفتن ما گردد، تا برویم کار کنیم . آن موقع از طرف وزارت معارف اعلام کردند که مخارج مرا مى دهند چون درسهایم خوب بود علاقه داشتند که ما در مدرسه باشیم ولى پدرم راضى نشد و گفت نه ، چون فکر مى کرد احساس منت به وجود مى آید، ما را فرستاد تا برویم کار کنیم .
بعد از رها کردن درس ، گویا یک شب در خواب صحبت مى کردم که پدرم بیدار بوده و مى شنود که من یک شعرى خواندم ، آن شعر الان دقیقا خاطرم نیست ولى مضمونش این بود که مراد و هدف و مقصود ما که علم علیهاالسلام بود روزگار از دست ما گرفت . چنین مضمونى را پدرم شنیده بود. صبح که از خواب بیدار شدم ایشان گفت که دیشب خواب مى دیدى ؟ فکر کردم و گفتم بله گفت در خواب چه مى گفتید؟ من درست یادم نمانده بود، گفتم که در خواب حال ناراحتى داشتم از اینکه از درس محروم شدم و این شعر را خواندم . پدرم گفت : من دقیقا نمى دانم ولى چنین الفاظى گفتى . بعد گفت خیلى خوب حالا که میلت است با برادر بزرگترت درس را ادامه بده رفتیم مدرسهطالبیه و آنجا از اول صرف و نحو را شروع کردیم و خواندیم .
تقریبا اوائل جنگ دوم جهانى بود من دیدم که ابوى نمى تواند زندگى من و برادرم را اداره کند پس مجبور شدیم که کار کینم یعنى هم کار کنیم و هم درس بخوانیم . مدتى تا ظهر کار مى کردیم و بعد از ظهر به مدرسه طالبیه مى رفتیم .
گاهى هم بالعکس مى شد. پیش از ظهرها درس مى خواندیم و بعد از ظهرها کار مى کردیم یک سال یا دو سال وضع به همین روال و منوال گذشت . ….
تا اینکه به تهران آمدیم . این سفر در زمان مرحوم آقا میرزا مهدى آشتیانى رحمت الله علیه بود بعد من مشرف شدم به قم .
بیش از یکسال در قم نبودم که به من خبر دادند والده در تبریز دیه از جهان فرو بسته من هم برگشتم به تبریز. آن موقع در تبریز مرحوم آیت الله آقاى حاج میرزا فتاح شهیدى از مجتهدین بسیار زبر دست و از اوتاد به شمار مى رفت خیلى با تقوى و وزین مرد بزرگى بود، خدمتشان رسیدیم و چند ماه در تبریز بودیم که ایشان به من گفت شما بروید به نجف ، عمده محرک ، ما براى نجف همین مرحوم شهیدى شد. یادم مى آید که مقدارى از وسائلش را هم ایشان فراهم کرد و مقدمات مسافرت را رو به راه کرد و مقدارى هم به ما پول داد و دو جعبه شیرینى هم تهیه کرد، مخصوصا این یادم هست .
وقتى به نجف رسیدم پس از دو سه روز کسالت شدیدى گرفتم اسم خاص ‍ این ناراحتى را نمى دانستم اما بدنم را که مى خاراندم جایش سرخ مى شد و باد مى کرد خیلى ناراحت بودم از آقایان مدرس مدرسه آمدند و گویا من حالم خیلى ناجور بود چون اینها از من فارسى سوال کرده بودند که چیست و حالتان چطور است و من هم به ترکى جواب داده بودم . اینها هم ترکى نمى دانستند و رفته بودند از مدرسه دیگر که معروف به مدرسه باکوبه اى هاست آقا شیخ نصرالله شبسترى را آورده بودند که ایشان آذربایجانى بود و ترکى مى دانست .
ایشان هم که روحانى بسیار خوب و وارسته اى است . خدا حفظش کند از من سوال کرد که شما کى آمدید و جز اینها رفت یک آشى پخت و گوشت هم ریخته بود ۵-۶ روز بود که من هیچ نخورده بودم آن آش خیلى به ما لذت داد و مزه داشت بعد شرفیاب شدم به زیارت امیر المومنین علیه السلام و گفتم که خلاصه ما را بیش از این امتحان نکن . حالم خوب شد و افتادیم دوباره در کار.
داستانهاى این جورى زیاد بود ولى روح خیلى نشاط داشت و مصائب مادى و مادیات واقعا ناچیز نمودار مى شد و در این باره من حوادث بسیار زیادى دیدم که بهت آور بود.
وقتى که آمدم ایران خدمت آیت الله بروجردى رسیدم و ایشان فرمودند که بمانید قم و درسى را شروع کنید آن موقع آب قم با طبع و مزاج من ناسازگار نبود. به ایشان عرض کردم که اگر اجازه بفرمائید یا به تهران بروم یا مشهد و آب قم به من نمى سازد. ایشان هم ما را مخیر کرده و فرمودند: بسیار خوب ، هر کجا میل دارید بروید و اقامت کنید در حدود یکسال در مشهد بودم . درسهایى شروع شد و در زمان مرحوم آیت الله میلانى حوزه مشهد خیلى فعال و پر تحرک بود. طلبه هاى برجسته خوبى مشغول کار شدند. دیگر چون دیدم باز آب مشهد به نساخت آمدم به تهران
 درس زندگی//سید رضا حسینی

مصاحبه با استاد، آیت اللّه محمد تقى جعفرى

من در حدود سال ۱۳۰۴ در تبریز متولد شدم . تحصیلات مقدماتى را در همان شهر گذراندم و بعد براى ادامه تحصیل به تهران آمدم . مقدارى از متن رسائل ، مکاسب مانده بود که در تهران خواندم . همچنین در درس مرحوم آیت اللّه آقا شیخ محمد رضا تنکابنى (ابوى آقاى فلسفى ) نیز شرکت مى کردم . در این زمان مرحوم آقا میرزا مهدى آشتیانى در مدرسه مروى معقول تدریس مى کردند که من با اشتیاق کامل و میل فراوان ، در این درس نیز حضور داشتم .

 البته من از همان ابتداى تحصیل علاقه زیادى به معقول داشتم و در وجودم میل به هستى شناسى موج مى زد. چند روز پیش یکى از همدوره هاى گذشته این جا آمده بود، در ضمن صحبت مى گفت : شما از همان دوران سیوطى و مغنى علاقه به معقول داشتید. به خاطرم مى آورد که پیش چه کسانى براى درس مى رفتیم و چه مباحثه هایى داشتیم . بعد از تهران مشرف شدم به قم . زمان آقایان اربعه بود، آیات عظام : مرحوم صدر، مرحوم خوانسارى ، مرحوم حجت و مرحوم فیض ، رحمت اللّه علیهم جمیعا. حدود یک سال از آمدن من به قم گذشته بود که نامه اى از تبریز آمد که مادرتان مریض است ، من برگشتم تبریز. البته ایشان فوت کرده بودند. در تبریز مرحوم آیت اللّه میرزا فتاح شهیدى ، صاحب حاشیه بر مکاسب ، به من اصرار زیاد کردند که نجف بروم و مى فرمودند: نه تهران بمان ، نه قم ، بروید نجف . مقدار زیادى از مقدمات سفر را هم ایشان تهیه کردند و رهسپار نجف شدیم .
 
زمانى که من وارد نجف شدم یکى دو هفته بعد از فوت دو بزرگوار مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى ، معروف به کمپانى و مرحوم آقا ضیاء بود. این موقع بود. من یکبار دیگر جلد دوم کفایه را در نجف خواندم و بعد رفتم درس خارج . اولین درس خارج من درس مرحوم حاج شیخ کاظم شیرازى بود. مرحوم حاج شیخ کاظم شیرازى بسیار مرد مربى و فقیه با اخلاقى بود. با اخلاق و فقیه ، از این رو درس بسیار سازنده اى داشت .
ایشان بسیار مورد توجه آیات و مراجع عظام بخصوص مرحوم آیت اللّه میرزا محمد تقى شیرازى بود. مقدار زیادى از طهارت و مکاسب محرمه را از حضور ایشان استفاده کردم . بعدها نیز ایشان یک دوره طهارت در مدرسه قوام فرمودند که من حضور داشتم . همزمان با دروس ‍ فقه ، در درس اصول آیت اللّه خوئى شرکت مى کردم . همچنین در اصول ، خارج مقالات آقا ضیاء را خدمت مرحوم آقا میرزا حسن یزدى خواندم ؛ چرا که به دقتهاى مرحوم آقا ضیاء در اصول علاقه مند بودم . ایشان براستى در اصول مرد دقیقى بود.
 
یک درس هم خدمت آیت اللّه سید محمود شاهرودى مى رفتم که مکاسب محرمه بود. یک مقدارى از خیارات را نیز از حضور ایشان بهره مند گشتم .
حدود یکسال و نیم خدمت مرحوم آیت اللّه حکیم بودم که ایشان عروه مى فرمودند همین مستمسک که نوشتند در ماه هاى مبارک هم درسهاى ایام تعطیلى داشتم ، از جمله قاعده فراغ و تجاوز را یک ماه خدمت مرحوم آیت اللّه سید جمال گلپایگانى خواندم . و کتاب رضاع را در یک ماه مبارک خدمت آیت اللّه سید عبدالهادى شیرازى بودم . در فقه مدت هفت سال من خدمت آیت اللّه سید عبدالهادى شیرازى بودم و در جلسه حاشیه بر عروه ایشان حضور داشتم که بسیار از نظر فقاهى پر برکت بود. یکى از عالى ترین ایام زندگانى من ، همین مدت هفت سال است که خدمت ایشان بودم . مرحوم آقا سید عبدالهادى ، مرد علم و عمل و براستى تجسمى از معرفت و تقوا بود. در علم اصول ، مدت یازده سال من خدمت آیت اللّه خوئى بودم که تقریبا دو دوره مى شد؛ چرا که هر دوره درس اصول ایشان در آن زمان حدود ۵ تا ۶ سال طول مى کشید.
 
مقدارى هم درس اصول مرحوم آیت اللّه آقا سید محمد هادى میلانى شرکت کردم و همچنین در فقه کتاب اجاره را خدمت ایشان خواندم . فقه و اصول ما در نجف به خوبى پیش رفت . خداوند به ما اساتید خوب و کم نظیرى عنایت کرده بود و من توانستم از حضور آنها بهره ها ببرم .
 
و اما کارهایى که در فقه و اصول انجام داده ام تقریرات دو دوره اصول را که خدمت آیت اللّه خوئى بودم نوشتم که جزواتش در نجف دست به دست دوستان مى گشت . اکنون هم بعضى از جزواتش پیش من نیست از این میان بحث الامر بین الامرینچاپ شد و اولین نگارش من به زبان عربى است . در فقه هم رساله رضاع را نوشتم و حواشى کم و بیش نیز بر بعضى از ابواب فقه دارم . مدت سه سال آخر اقامت در نجف نیز درس خارج مى گفتم در مسجد هندى خارج مکاسب شروع کرده بودم .
از ابتداى آشنایى با مکاسب ، من خیلى به این کتاب علاقه پیدا کرده بودم کتاب عجیبى است عظمت شیخ انصارى ، رحمه اللّه علیه ، به خوبى در این کتاب متجلى شده است . خارج اصول هم مى گفتم که عمده نظر من بر کفایه مرحوم آخوند بود. و امّا فلسفه و معارف دیگر، باید عرض کنم پس از تحصیلات فلسفه و معارف مربوطه در خدمت مرحوم آقا میرزا مهدى آشتیانى در تهران و مرحوم آقا شیخ صدر قفقازى و آقا شیخ مرتضوى طالقانى در نجف اشرف ، که البته سالهاى زیادى طول کشید، در این مقوله چه در نجف و چه در تهران تدریسهاى فراوان داشته ام .
 
اما درباره فلسفه ها و علوم انسانى از دیدگاه هاى متفکران جوامع خارجى ، اگر چه من در نجف از طریق کتابهایى که از مصر و ایران و ترکیه و لبنان وارد نجف مى شد، با معارف و علوم مغرب زمین آشنا شدم ، ولى بعدها با شدت تلاش در این مقوله ، مجبور شدم مخصوصا در تهران از آشنایان کامل به زبانهاى خارجى درباره ترجمه ها استفاده کنم .
 
در این جا یک نکته را هم متذکر مى شوم و آن این است که چون بعضى از ترجمه ها قابل اعتماد نیست ، لذا چنانکه در مجلد ۱۴ از تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى ، در خاتمه بیان کرده ام ، در آن موارد که چاره اى جز رجوع به ترجمه مشخصى نداشتم ، مطالبى را که آن ترجمه ارائه کرده است ، مورد بررسى قرار داده ام ، بدون این که آنها را به طور یقین به متفکرى که مترجم مطالب او را ترجمه کرده است ، نسبت بدهم .
و به موازت کاربر روى اصول و فلسفه اسلامى به فراگیرى این علوم و معارف نیز مى پرداختم ؛ اما تلاش و کار در فقه و اصول را هرگز رها نمى کردم . به خاطر دارم آن گاه که مى خواستم از نجف به ایران باز گردم ، یکى ازبزرگان به من فرمود: جعفرى ! در ایران فقط فقه و اصول نیست مردم به مطالب دیگر هم نیاز دارند.
بعضى ها هم به من گفته اند:جعفرى ! مردم به فلسفه و علوم انسانى از دیدگاه هاى متفکران نیز احتیاج دارند.
اکنون نیز من اگر این نوشته ها و تحقیقاتم را ضرورى و لازم ندانم و پرداختن به آنها واجب نشمارم ، قطعا مى پردازم به تدریس فقه و اصول و درسهاى رسمى حوزه . ولى من اینها را واجب مى دانم ، چون جاى آنها در اجتماع خالى است و اجتماع ما به آنها نیازمند است .
 ایینه داران حقیقت مجله حوزه تیر ۶۶
استاد علامه محمد تقی جعفری قدس سره به سال ۱۳۰۴ خورشیدی در شهر تبریز متولد شد و پس از تحصیلات عالیه علوم اسلامی در شهر تبریز، طهران، قم و نجف اشرف در محضر آیات عظام، میرزا فتاح شهیدی، شیخ محمدرضا تنکابنی، شیخ کاظم شیرازی، سید عبدالهادی شیرازی، سید ابوالقاسم خویی و سید محسن حکیم کسب فیض نمود.تا حال حاضر بیش از هشتاد اثر از آثار استاد به طبع رسیده است و چاپ بعضی از آنان همچون شرح مثنوی در ۱۵ جلد مکرر را تجدید گردیده است. ضمناً تحت نظارت ایشان و طی ۱۲ سال کاملترین کشف الابیات مثنوی مولوی در ۴ جلد رحلی تحت عنوان «از دریا به دریا» منتشر شده است.
از آثار برجسته ایشان شرح و تفسیر بر نهج البلاغه می باشد که ۲۷ جلد آن به زبان فارسی چاپ و منتشر شده است. دیگر اثر نفیس استاد جعفری، در زمینه بررسی و مقایسه افکار مولانا با فلسفه ها و جهان بینی های شرق و غرب می باشد که تحت عنوان مولوی و جهان بینی ها چاپ شده است.
در زمینه حقوق بشر و مقایسه آن با حقوق بشر در اسلام، کتاب مفصل و مشروحی به قلم ایشان منتشر شده که نظریات جدید آن در کنفرانس اسلامی طرح ومورد استفاده قرار گرفته است. کتاب مزبور به زبان انگلیسی نیز ترجمه و چاپ شده است و به زبان ژاپنی توسط یکی از اساتید دانشگاه ناکویا در دست ترجمه است.
بیش از ۶۰ کتاب و مقاله دیگر استاد علامه جعفری هنوز منتشر نشده و در آینده به طبع خواهند رسید. که به این ترتیب مجموعه آثار منتشر نشده ایشان متجاوز از ۱۵۰ عنوان می گردد. کتاب های ایشان در زمینه های: فقه، علوم سیاسی، روان شناسی، علوم تربیتی، معارف اسلامی، نظریه زیبایی و هنر در اسلام مباحث فلسفی و کلامی، مشحون از آرا و نظریات ابتکاری و بدیع است.
تاکنون ده ها نویسنده، استاد و محقق و متفکر از سراسر جهان با ایشان مذاکرات علمی داشته اند که بیش از ۵۰ فقره از این مذاکرات در ۲ جلد کتاب تحت عنوان «تکاپوی اندیشه ها» منتشر شده است.
لازم به ذکر است که مکاتبات علمی علامه جعفری با برتراند راسل فیلسوف شهیر انگلیسی که طی آنها، استاد جعفری به برخی از نظریات راسل انتقاد وارد ساخته، در بعضی از کتاب های ایشان مثل: نقد و بررسی افکار راسل، توضیح و بررسی مصاحبه راسل ـ وایت مکرر به چاپ رسیده است. همچنین کتابی تحت عنوان «بررسی و نقد سرگذشت اندیشه ها» حاوی تحلیل و نقد نظریات آلفرد نورث وایتهد پدر منطق ریاضی که یکی از بزرگترین فلاسفه اروپا می باشد، چاپ و منتشر شده است.ضمناً کتاب هایی به قلم ایشان در نقد و تحلیل فلسفه پوزیتیویستی و نئوپوزیتیویستی معاصر غرب چاپ و منتشر شده است. که از آن جمله می توان به شرح و نقد نظریات کانت، هگل، دکارت و دیوید هیوم اشاره نمود.
استاد فقید علامه محمد تقی جعفری (ره) بر اثر بیماری در تاریخ ۲۵/۸/۱۳۷۷ به رحمت ایزدی پیوست. روحش شاد و یادش گرامی باد.
فهرست آثار علامه محمدتقی جعفری (قدس سره)در فقه:

۱ـ رسائل فقهی که شامل مطالب زیر است:

  1. ـ طهارت اهل کتاب
  2. ـ ذبایح اهل کتاب
  3. ـ عدم انحصار زکات در موارد نه گانه
  4. ـ قاعده لاضرر و لاضرار
  5. ـ حلیت و حرمت گوشت انواع حیوانات
  6. ـ حقوق حیوانات در فقه اسلامی
  7. ـ کیفر سرقت در اسلام
  8. ـ مقایسه حقوق بشر در اسلام و غرب
  9. ـ بحثی درباره امر به معروف و نهی از منکر
  10. ـ حرمت سقط جنین
  11. ـ مسئولیت مدنی ناشی از جرم کودکان بزهکار در فقه و حقوق اسلامی

۲ـ حقوق جهانی بشر از دیدگاه اسلام و غرب (فارسی و انگلیسی)
۳ـ الرضاع

در فلسفه:

۱ـ جبر و اختیار
۲ـ مجموعه مقالات که شامل موضوعات زیر است:

  1. ـ برهان کمالی دکارت بر وجود خداوند
  2. ـ برهان کمالی (وجویی) در اثبات خدا
  3. ـ هدف زندگی
  4. ـ مقدمه ای بر مفهوم فلسفه مالکیت
  5. ـ حرکت و تحول
  6. ـ حرکت و تحول از دیدگاه قرآن
  7. ـ طبیعت و ماورای طبیعت
  8. ـ علم در خدمت انسان
  9. ـ رابطه علم و حقیقت
  10. ـ علم و عرفان از دیدگاه ابن سینا
  11. ـ علم از دیدگاه اسلام
  12. ـ امید و انتظار

۳ـ ارتباط انسان و جهان
۴ـ ایده آل زندگی و زندگی ایده آل
۵ـ نقد نظریات دیوید هیوم در چهار موضوع فلسفی

  1. ـ مفاهیم و اندیشه های مجرد
  2. ـ خویشتن
  3. ـ علیت
  4. ـ استی و بایستی

۷ـ بررسی و نقد برگزیده افکار راسل
۸ـ زیبایی وهنر از دیدگاه اسلام
۹ـ حکمت اصول سیاسی اسلام (فلسفه سیاسی اسلام) این کتاب ترجمه و تفسیر فرمان مبارک حضرت امیر المؤمنین (ع) به مالک اشتر است.
۱۰ـ بررسی و نقد کتاب (سرگذشت اندیشه ها) که مهمترین کتاب آلفرد نورث وایتهد در فلسفه مغرب زمین است.
۱۱ـ پیام خرد،‌ این کتاب حاوی تعدادی از سخنرانی های بین المللی می باشد که به عنوان نمونه می توان به سخنان ایشان تحت عنوان (تقسیم بندی فلسفه ها) در یونان در دانشگاه آتن اشاره نمود.

پس از این سخنرانی و بیان این تقسیم بندی جدید در فلسفه، آقای پروفسور «موچوبولوس» استاد بزرگ فلسفه در دانشگاه آتن درباره استاد علامه جعفری این مطالب را بیان کرد: همان گونه که در معرفی استاد گفتم: ایشان بسیار عمیق به مسائل می نگرند. امروز شما آقایان و خانم ها با سخنرانی علامه جعفری می توانید این موضوع را تأئید کنید که استاد علامه جعفری تقسیم بندی جدیدی را که برای علم و فلسفه و انواع آن مطرح کرده اند بسیار جالب است و با توجه به افکار ایشان می توان خطوط اصلی فلسفه و وظایف آینده فیلسوف را تعیین کرد.

۱۲ـ فلسفه دین
۱۳ـ تحقیقی در فلسفه علم
۱۴ـ فلسفه و هدف زندگی
۱۵ـ فلسفه و نقد سکولاریزم
۱۶ـ مقدمه ای بر فلسفه
۱۷ـ مولوی و جهان بینی ها
۱۸ـ تعاون الدین و العلم
۱۹ـ الامر بین الامرین
۲۰ـ نهایت الادراک الواقعی بین الفلسفه القدیمه و الحدیثه
۲۱ـ آفرینش و انسان
۲۲ـ موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی

در عرفان:
۱ـ عرفان اسلامی

۲ـ آیا شریعت طریقت و حقیقت با یکدیگر متفاوتند؟
۳ـ نیایش امام حسین (ع) در صحرای عرفات (به زبان فارسی و عربی)
۴ـ تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی (۱۵ جلد)
۵ـ حضرت علی (ع) و عرفان
۶ـ علل و عوامل جذابیت سخنان مولوی

در علم النفس:
۱ـ آیا جنگ در طبیعت انسان است؟

۲ـ وجدان

در معارف اسلامی:
۱ـ ترجمه و تفسیر نهج البلاغه (۲۷ جلد)

۲ـ ترجمه کامل نهج البلاغه (۱ جلد)
۳ـ انسان در دیدگاه قرآن
۴ـ مبدا اعلا
۵ـ امام حسین (ع) شهید فرهنگ پیشرو انسانیت
۶ـ شناخت انسان در تصعید حیات تکاملی
۷ـ علم از دیدگاه علی
۸ـ علم و دین در حیات معقول
۹ـ اخلاق و مذهب
۱۰ـ شناخت از دیدگاه علمی و قرآن

در ادبیات و تحقیقات در مبانی آنها:
۱ـ سه شاعر (حافظ، سعدی، نظامی)

۲ـ حکمیت و اخلاق و عرفان در شعر نظامی گنجوی (به زبان فارس یو روسی)
۳ـ تحلیل شخصیت خیام (بررسی آرا فلسفی، ادبی، علمی و دینی)
۴ـ از دریا به دریا (کشف الابیات مثنوی مولوی در ۴ جلد)

در مباحث علمی:
۱ـ عمل تجوید ذهن

۲ـ بحثی در قانون تعادل در روش تجزیه ای و ترکیبی
۳ـ دانش ها و ارزش ها در مجرای قوانین علمی

در مدیریت:
۱- انگیزش مدیریت در اسلام و نقد انگیزش های معاصر

در فرهنگ:
۱ـ فرهنگ پیرو ـ فرهنگ پیشرو

۲ـ طرحی برای انقلاب فرهنگی