خطبه226ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

(خطبه235صبحی صالح)

وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ ( عليه‏ السلام ) قَالَهُ وَ هُوَ يَلِي غُسْلَ رَسُولِ اللَّهِ ( صلى‏ الله ‏عليه ‏وآله ) وَ تَجْهِيزَه‏

بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ- لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ- مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ- خَصَّصْتَ

حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّياً عَمَّنْ سِوَاكَ- وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِيكَ سَوَاءً- وَ لَوْ لَا أَنَّكَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعِ-

لَأَنْفَدْنَا عَلَيْكَ مَاءَ الشُّئُونِ- وَ لَكَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْكَمَدُ مُحَالِفاً- وَ قَلَّا لَكَ وَ لَكِنَّهُ مَا لَا يُمْلَكُ رَدُّهُ- وَ لَا يُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ-

بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي اذْكُرْنَا عِنْدَ رَبِّكَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِكَ

لغات

انباء: خبرها، به جاى اين كلمه انبياء نيز روايت شده است.

شئون: مراكز ارتباط استخوانهاى كاسه سر و محل تلاقى آنها، عربها معتقد بودند كه اشك چشم از اين محلها بيرون مى ‏آيد و ابن سكيت گفته است: شأنان، دو رگ هستند كه از داخل سر به جانب دو ابرو، و از آن جا به چشمها اتصال دارند.

كمد: اندوه نهفته

محالف: ملازم، همراه

بال: قلب، خاطر

ترجمه

«پدر و مادرم فدايت باد اى رسول خدا، آنچه با مرگ تو قطع شد با مرگ هيچ كس قطع نشد، و آن نبوت و اخبار آسمانى بود، غم مصيبت تو همگان را به سوگ‏ نشانده، و دليل تسليت براى همه مرگ‏ها و مصيبتها شده است، اگر اين امر نبود كه تو دستور به صبر و شكيبايى فرموده‏ اى و از بيتابى نهى كرده‏ اى آن قدر بر تو مى ‏گريستيم كه سرچشمه اشكهايمان خشك شود و درد و غم پيوسته و حزن و اندوهمان هميشه باقى باشد، گر چه اينها نيز براى از دست دادن تو اندك است اما مرگ چيزى است كه نمى ‏توان آن را برگرداند و دفع كرد، پدر و مادرم فدايت باد، ما را در حضور پروردگارت ياد كن و از خاطرمان مبر.»

شرح

بابى انت و امّى،
اين عبارت (جار و مجرور) متعلق به فعل محذوفى است كه أفديك مى ‏باشد. و اين كه حضرت در باره پيامبر مى‏ گويد: با مرگ تو چيزى قطع شد كه در مرگ هيچ كسى قطع نشد به خاطر آن است كه ايشان آخرين پيامبر بود و پس از وى وحى و پيامبرى نيست، و منظور از اخبار آسمان، وحى الهى است، اما اهل تأويل مى‏گويند آسمان كنايه از جايگاه بلند معنوى يعنى آسمان غيب و مقام فرشتگان عالم بالاست.

خصصت… سواء،
مصيبت تو اين خصوصيت دارد كه پس از اين هرگز مردم مثل آن را نخواهند ديد و از اين رو فقدان تو براى تمام مصائب آنان در فقدان عزيزانشان، مايه تسليت و دلدارى شد و دل تمام آنها را بطور مساوى جريحه ‏دار ساخت، در حالى كه خصوصيت و عموميت صفت مصيبت مى ‏باشند ولى در عبارت، آنها را به خود پيامبر نسبت داده است به آن دليل كه اين مصيبت و اندوه به خاطر آن حضرت مى ‏باشد.

عبارت و لو لا… و قلّالك،
عذرى است از طرف امام (ع) كه چرا گريه زياد و اندوه فراوان را در مصيبت پيامبر ترك كرده است، و امر آن حضرت را به صبر كردن در هنگام مصيبت و نهى وى را از جزع و بيتابى در وقت سختيها به عنوان دليل براى اين عمل خود بيان فرموده است. در متن سخن امام تمام كردن و به پايان رساندن چشمه‏ هاى داخل سر، كنايه از زيادى گريه و واژه داء كنايه ازدرد و غم و اندوه است و به اين منظور لفظ مماطله را استعاره آورده يعنى با اين كه هر گونه حزن و غمى معمولا به مرور زمان از صاحبش جدا و فراموش مى‏شود ولى اين مصيبت چنان است كه غم آن نمى‏خواهد از انسان جدا شود و مثل آن است كه براى از بين رفتن، امروز و فردا مى‏ كند.

ضمير تثنيه در فعل قلّا دو مرجع دارد:

1- كلمه انفاد كه از فعل انفدناه فهميده مى‏ شود.

2- الكمد المحالف
و چون اين معنا شامل داء المماطل هم مى ‏شود لذا در مرجع ضمير هر دو را يكى به شمار آورده است، و احتمال مى‏رود كه مرجع هر دو، همان دو كلمه آخر باشد: داء و كمد، زيرا اينها نزديكتراند، و مرجع ضمير در جمله و لكنّه مالا يملك، كلمه موت است و معناى جمله اين است: امّا مرگى كه راه برگشت ندارد و قدرتى بر دفع آن نيست، گريه و جزع بر آن بى‏فايده است و صبر كردن بر آن شايسته‏تر مى‏باشد، و در آخر سخن جمله اول را تكرار كرده است پدر و مادرم فدايت باد و اين خوى عربهاست كه در برابر عزيز خود اين جمله را بر زبان مى‏رانند.

اگر اشكال شود كه پس از وفات كسى چگونه مى‏ توان فدايش شد و اين امرى ناممكن است در پاسخ مى‏ گوييم: در عرف عرب شرط صدق اين جمله امكان فدا شدن نيست زيرا غرض از بيان اين جمله حقيقت فدا شدن نبوده بلكه منظور صرف اظهار كوچكى است تا طرف مقابل متوجه شود كه پيش گوينده اين سخن آن قدر عزّت و احترام دارد كه حاضر است پدر و مادر خود را در راهش قربانى و برايش فدا كند و اين امرى است ممكن و معقول. و سرانجام از آن حضرت درخواست مى‏كند كه او را نزد پروردگارش به ياد آورد و از خاطر خود نبرد و اين خواهشى بجاست زيرا وى زودتر به پيشگاه پروردگار رفته با اين كه رهبر جامعه و پيشواى مردم بوده است، چنان كه هر گاه رهبر يك كشور فرمانروايى را به شهرى بفرستد كه به حال مردمش رسيدگى كرده و با تشويق و تهديد آنان را به اطاعت سلطان در آورد، لازم است هنگامى كه مى‏خواهد به مركز باز گردد گزارشى از اطاعت پيروان و سركشى مخالفان داشته باشد و طبيعى است آنان كه فرمان مولى را به جان خريده و دستورهاى او را مو به مو اجرا كرده‏اند دوست دارند كه اعمال نيكشان نزد رهبر كشور بازگو شود، و به اين دليل به فرمانرواى خود نزديك مى‏شوند و مى‏خواهند خود را در قلب او جايگزين سازند و از او درخواست كنند كه دل خود را متوجه آنها كرده براى ايشان اهميت قايل شود.

كلمه بال [در اين جا] به معناى امر مهم و مورد اهميت است و ممكن است تقدير سخن امام (ع) اين باشد و اجعلنا من مهمات بالك يعنى ما را از همه بيشتر به خاطر داشته باش بنا بر اين تقدير كلمه مهمّات كه مضاف بوده حذف شده است.

پيامبر اكرم ده سال پس از هجرت رحلت فرمود، ولادتش عام الفيل و بعثت وى در سن چهل سالگى پس از ترميم خانه كعبه«» واقع شد و در پنجاه و سه سالگى به مدينه هجرت فرمود و در هنگام وفات شصت و سه سال از سنّ مباركش گذشته بوده و نقل شده است كه روز ولادت و ورود به مدينه و همچنين رحلت آن حضرت روز دوشنبه بوده و شب چهارشنبه در خانه عايشه، همان جا كه وفات يافته بود به خاك سپرده شد، در حالى كه حضرت على (ع) به اتفاق عباس بن عبد المطلّب و فرزندش فضل عهده‏ دار غسل آن حضرت بودند، راجع به اين موضوع و چگونگى دفن رسول خدا در شرح خطبه 188 ذيل سخن امام (ع) و لقد علم المستحفظون، مطالبى را بيان داشتيم«».

توفيق از خداوند است.

ترجمه‏ شرح ‏نهج ‏البلاغه(ابن ‏ميثم بحرانی)، ج 4 ، صفحه‏ى 223-219

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.