خطبه222ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

(خطبه231صبحی صالح)

و من خطبة له ( عليه ‏السلام ) خطبها بذي قار و هو متوجه إلى البصرة ذكرها الواقدي في كتاب «الجمل»

فَصَدَعَ بِمَا أُمِرَ بِهِ وَ بَلَّغَ رِسَالَاتِ رَبِّهِ- فَلَمَّ اللَّهُ بِهِ الصَّدْعَ وَ رَتَقَ بِهِ الْفَتْقَ- وَ أَلَّفَ بَيْنَ ذَوِي الْأَرْحَامِ- بَعْدَ الْعَدَاوَةِ الْوَاغِرَةِ فِي الصُّدُورِ- وَ الضَّغَائِنِ الْقَادِحَةِ فِي الْقُلُوبِ

لغات

ذوقار«»: جايى است نزديك شهر بصره كه قبل از اسلام جنگ ميان عربها و فارسيان در آن جا واقع شد.

صدع: قطع كردن و از هم پاشيدن.

واغره: چيزى كه داراى گرماى بسيار شديدى باشد، و فى صدره وغرة يعنى در سينه او دشمنى و كينه‏ اى وجود دارد كه از خشم مى ‏تابد، و عداوة واغرة: دشمنى شديدى

ضغاين: كينه‏ ها.

ترجمه

«پيامبر اكرم به آنچه مأمور شده بود حقيقت را آشكار كرد و پيغامهاى پروردگار خود را رساند، پس خداوند به وسيله او از هم گسيخته‏ ها را مرتب و پراكندگيها را گردآورى فرمود، و ميان خويشاوندان و بستگان كه دشمنى شديد در سينه ‏هاى آنها قرار داشت و آتش كينه دلهايشان را مى‏ سوخت، پيوند الفت برقرار كرد».

شرح

در اين خطبه حضرت به جمله‏ اى از اوصاف رسول اكرم (ص) و ويژگيهاى تبليغ رسالت او اشاره فرموده است:

1- از تبليغ وحى و ابلاغ رسالت آن حضرت تعبير به صدع كرده زيرا در حقيقت به آن وسيله، شقّ عصاى كفر شده و وحدت و نظام آن از هم پاشيده و ابرهاى تيره جهل و نادانى كه بالاى سر كافران بود و لايه‏هاى ضخيم زنگارهاى غفلت كه دلهاى آنان را تيره و تار كرده بود از صفحه روح آنها زدوده شد و ضربات مداوم و تبليغات پيگير آن حضرت همچنان كه پتك آهنين سنگهاى سخت را خورد مى ‏كند آنها را قطعه قطعه و پراكنده ساخت.

2- تبليغات پيگير آن حضرت در اداى رسالتش را مورد ستايش قرار داده است، زيرا اين عمل، نشانه بزرگى از امانت دارى او مى ‏باشد كه خود از جمله فضايل از شاخه‏ هاى ملكه عفّت مى‏ باشد.

3- از جمله ويژگيهاى تبليغى پيامبر اكرم اين است كه نابسامانيها را سامان داد و پراكندگيها را جمع ساخت و اين تعبير، نشانى از اختلاف و تشتّت آراء و دشمنيها و كينه توزيهايى است كه قبل از اسلام در ميان اعراب وجود داشت تا آن جا كه به خاطر هوا و هوسهاى خود ممكن بود كه يك شخصى دست به قتل فرزند يا پدر و يا ديگرى از خويشاوندان خود بزند، امّا خداوند با مقدم آن پيامبر گرامى پراكندگيها را به هم پيوست و دلهاى آنان را با هم الفت داد، چنان كه قرآن نيز به اين ويژگى اشاره فرموده و به سبب اين نعمت بزرگ بر مردم منّت نهاده است: «وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ»

در عبارت: و الضغائن القادحه فى قلوبهم،
كينه‏ هاى آتش افروز دردلهايتان، لفظ قادحه را براى كينه‏ ها استعاره آورده كه به معناى سخن، جاذبه و روشنى بيشترى داده است، زيرا همچنان كه چوب آتش زنه، شعله آتش را بر مى‏افروزد و بر حرارت آن مى‏افزايد، كينه و دشمنيها هم خشم و شرارت و فتنه و آشوب به وجود مى‏ آورد. و تأييد از خداوند است.

ترجمه ‏شرح‏ نهج ‏البلاغه(ابن ‏ميثم بحرانی)، ج 4 ، صفحه‏ى 204-201

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.