خطبه210ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

(خطبه219صبحی صالح)

و من كلام له ( عليه ‏السلام ) لما مر بطلحة بن عبد الله و عبد الرحمن بن عتاب بن أسيد و هما قتيلان يوم الجمل‏

لَقَدْ أَصْبَحَ أَبُو مُحَمَّدٍ بِهَذَا الْمَكَانِ غَرِيباً- أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَكْرَهُ أَنْ تَكُونَ قُرَيْشٌ قَتْلَى- تَحْتَ بُطُونِ الْكَوَاكِبِ- أَدْرَكْتُ وَتْرِي

مِنْ بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ- وَ أَفْلَتَتْنِي أَعْيَانُ بَنِي جُمَحَ لَقَدْ أَتْلَعُوا أَعْنَاقَهُمْ إِلَى أَمْرٍ- لَمْ يَكُونُوا أَهْلَهُ فَوُقِصُوا دُونَهُ

لغات

عبد الرحمن: فرزند عتاب، فرزند اسيد، پسر ابى العاص بنى اميّه، در جنگ جمل شركت داشت و همان جا كشته شد، نقل شده است كه در همان روز عقابى دست او را برداشت و در يمامه آن را يافتند و با انگشترى كه در انگشت او بود آن را شناختند، او را يعسوب قريش هم مى ‏گفتند.
اعيان: جمع عين است و به معناى بزرگان قوم و افراد با اعتبار مى‏ باشد.
جمح: نام قبيله‏ اى است.
اتلعوا: گردنهاى خود را كشيدند مانند كسانى كه به طرف چيزى از بالا با دقت نگاه كنند.
وقصوا: گردنهاى آنان شكست.
ابو محمد: كينه طلحه است.

ترجمه

گفتار آن حضرت در ميدان جنگ جمل موقعى كه چشمش به بدنهاى كشته طلحه و عبد الرحمن بن عتاب بن اسيد افتاد، فرمود:

«ابو محمد اين جا غريب مانده است، به خدا سوگند دوست نداشتم كه اين چنين قريش را زير سينه ستارگان كشته

بينم، انتقام خود را از فرزندان‏ عبد مناف گرفتم، ولى از بزرگان، قبيله بنى جمح از دست من گريختند، قريش به جانب

كارى گردنكشى كردند كه شايستگى آن را نداشتند، و بى آن كه به مقصود رسند گردنهاى آنان درهم شكست.»

شرح

در اين فصل به چند مطلب اشاره شده است:

1- نخست اين كه آن حضرت هر كدام از مخالفان خود را كه به قتل مى‏ رساند و نيز آنان كه از لشكر خود او كشته مى‏ شدند، همه ‏اش به منظور بر پا داشتن دين و برقرارى نظم و عدالت بود.
اگر اشكال شود كه كشتن اين جمعيت زياد، فسادى حاضر و مشهود است.
پاسخ آن است كه: اگر چه اين كشتار نسبت به گروهى از مسلمانان در يك شهرى مايه تباهى و فساد است ولى اگر آن را با مصلحت تمام جامعه مسلمانان بسنجيم فسادى را موجب نمى ‏شود و انجام دادن عملى كه فساد جزئى داشته باشد، براى بدست آوردن مصلحت كلّى در بعضى از مواقع لازم است، چنان كه گاهى براى حفظ سلامت بدن لازم است كه عضو فاسد آن قطع شود.

2- امام مى ‏فرمايد: تحت بطون الكواكب اين عبارت كنايه بسيار ظريفى از بيابان است، و منظور آن حضرت آن است كه من دوست نداشتم اين انسانها را با اين وضع بد، در ميان بيابان ببينم بطورى كه نه روپوشى و نه، حتّى سايه‏ اى براى استتار آنها وجود دارد.

3- اگر كسى بگويد كه انتقام گرفتن دليل بر آن است كه كينه‏ اى از دشمن به دل داشته است، در صورتى كه اين صفتى ناپسند است، پس چرا امام (ع) مى‏ فرمايد: از بنى عبد مناف انتقام گرفتم در پاسخ مى‏ گوييم: اصل و ريشه حقد و كينه صفت خشم و غضب است و آن هم تا موقعى ادامه دارد كه صورتى از شيئى آزار دهنده در ذهن انسان باقى باشد، حال، اگر اين خشم از تصوير چيزى نشأت گرفته باشد كه براى دين ضرر دارد، در اين صورت انتقام گرفتن به منظور گرفتن حقّ و يارى كردن آن ناپسند نخواهد بود.

4- طلحه و زبير از طرف مادر، جزء قبيله بنى عبد مناف بودند امّا پدر زبير از فرزندان عبد العزّى پسر قصىّ بن كلاب، و پدر طلحه از فرزندان جعد، پسر تميم بن مرّه بود، اما از بنى جمح، در زمان امام (ع)، عبد اللَّه بن صفوان پسر اميّة بن خلف، و عبد الرحمن بن صفوان وجود داشتند.

نقل شده است كه مروان بن حكم نيز از آنها بود و در جنگ جمل اسير شد و سپس با شفاعتى كه امام حسين (ع) نزد پدرش از او كرد آزاد شد.
به جاى كلمه اعيان بنى جمح اغيار نيز روايت شده كه آن هم به معناى بزرگان مى ‏باشد.

5- تعبير به اتلعوا اعناقهم كه در باره تجاوز طلبى قريش بيان فرموده است استعاره مى ‏باشد و منظور آن است كه آنان براى خود انتظار خلافت داشتند، در حالى كه شايسته آن نبودند، و عبارت: و قصوا كنايه از كشته شدن آنها در اين راه و نرسيدن به آن است. و توفيق از خداوند است.

ترجمه‏ شرح ‏نهج ‏البلاغه(ابن ‏ميثم بحرانی)، ج 4 ، صفحه‏ى 97-100

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.