خطبه190ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

Table of Contents

(خطبه199صبحی صالح)

 و من كلام له ( عليه ‏السلام ) كان يوصي به أصحابه‏

تَعَاهَدُوا أَمْرَ الصَّلَاةِ وَ حَافِظُوا عَلَيْهَا- وَ اسْتَكْثِرُوا مِنْهَا وَ تَقَرَّبُوا بِهَا- فَإِنَّهَا كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً- أَ لَا تَسْمَعُونَ إِلَى جَوَابِ أَهْلِ النَّارِ حِينَ سُئِلُوا- ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ- قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ؟

وَ إِنَّهَا لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَقِ- وَ تُطْلِقُهَا إِطْلَاقَ الرِّبَقِ- وَ شَبَّهَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص بِالْحَمَّةِ تَكُونُ عَلَى بَابِ الرَّجُلِ- فَهُوَ يَغْتَسِلُ مِنْهَا فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ خَمْسَ مَرَّاتٍ- فَمَا عَسَى أَنْ يَبْقَى عَلَيْهِ مِنَ الدَّرَنِ- وَ قَدْ عَرَفَ حَقَّهَا رِجَالٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ- الَّذِينَ لَا تَشْغَلُهُمْ عَنْهَا زِينَةُ مَتَاعٍ وَ لَا قُرَّةُ عَيْنٍ- مِنْ وَلَدٍ وَ لَا مَالٍ- يَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ- رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ- وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ.

وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص نَصِباً بِالصَّلَاةِ- بَعْدَ التَّبْشِيرِ لَهُ بِالْجَنَّةِ- لِقَوْلِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها- فَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ وَ يَصْبِرُ عَلَيْهَا نَفْسَهُ .

ثُمَّ إِنَّ الزَّكَاةَ جُعِلَتْ مَعَ الصَّلَاةِ قُرْبَاناً لِأَهْلِ الْإِسْلَامِ- فَمَنْ أَعْطَاهَا طَيِّبَ النَّفْسِ بِهَا- فَإِنَّهَا تُجْعَلُ لَهُ كَفَّارَةً وَ مِنَ النَّارِ حِجَازاً وَ وِقَايَةً- فَلَا يُتْبِعَنَّهَا أَحَدٌ نَفْسَهُ وَ لَا يُكْثِرَنَّ عَلَيْهَا لَهَفَهُ- فَإِنَّ مَنْ أَعْطَاهَا غَيْرَ طَيِّبِ النَّفْسِ بِهَا- يَرْجُو بِهَا مَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْهَا فَهُوَ جَاهِلٌ بِالسُّنَّةِ- مَغْبُونُ الْأَجْرِ ضَالُّ الْعَمَلِ- طَوِيلُ النَّدَمِ.

ثُمَّ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ- فَقَدْ خَابَ مَنْ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا- إِنَّهَا عُرِضَتْ عَلَى السَّمَاوَاتِ الْمَبْنِيَّةِ- وَ الْأَرَضِينَ الْمَدْحُوَّةِ وَ الْجِبَالِ ذَاتِ الطُّولِ الْمَنْصُوبَةِ- فَلَا أَطْوَلَ وَ لَا أَعْرَضَ وَ لَا أَعْلَى وَ لَا أَعْظَمَ مِنْهَا- وَ لَوِ امْتَنَعَ شَيْ‏ءٌ بِطُولٍ أَوْ عَرْضٍ- أَوْ قُوَّةٍ أَوْ عِزٍّ لَامْتَنَعْنَ- وَ لَكِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ الْعُقُوبَةِ- وَ عَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أَضْعَفُ مِنْهُنَّ وَ هُوَ الْإِنْسَانُ- إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا

إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لَا يَخْفَى عَلَيْهِ- مَا الْعِبَادُ مُقْتَرِفُونَ فِي لَيْلِهِمْ وَ نَهَارِهِمْ- لَطُفَ بِهِ خُبْراً وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْماً أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ- وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُهُ

لغات

ربق: جمع ربقه به معناى حلقه طناب است

جمّة: گودال پر از آب، با حاء هم روايت شده است و هر دو يك معنا دارد.

درن: چرك

اقتراف: به دست آوردن

نصب: زحمتكش

ترجمه

 از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السّلام است كه به يارانش سفارش مى‏ فرمود:

«امر نماز را مواظب باشيد، و بر آن محافظت كنيد، و زياد به جا آوريد، و به وسيله آن به خداوند تقرّب جوييد، زيرا نماز وظيفه‏ اى است كه بر مؤمنان واجب و معيّن گرديده است، آيا پاسخ دوزخيان را به هنگامى كه از آنها پرسش شد: «چه چيز شما را به دوزخ در آورد» نمى‏ شنويد كه گفتند: «از نماز گزاران نبوديم»،

نماز گناهان را به مانند برگ درختان مى ‏ريزد، و همچون قيد و بندى كه از گردن برداشته شود انسان را از گناه رها مى‏ سازد، پيامبر گرامى كه درود خدا بر او و خاندانش باد نماز را به چشمه آب گرمى تشبيه فرموده كه بر در خانه كسى باشد، و او در شبانه روز پنج بار خود را در آن بشويد، پس بى‏ گمان ديگر چركى بر او باقى نمى‏ ماند، گروهى از مؤمنان حقّ نماز را شناخته‏ اند كه زيب و زيورها، و نور چشمها يعنى مال و فرزند، آنها را از آن باز نمى‏ دارد و خداوند سبحان مى‏ فرمايد: «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ»«» پيامبر خدا (ص) با اين كه به بهشت مژده داده شده بود، براى اجراى دستور خداوند كه فرموده است: وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها«» خود را در اين باره به رنج مى ‏افكند، و كسانش را به نماز فرمان مى‏ داد و بر آن شكيبايى مى‏كرد.

پس از اين زكات به همراه نماز براى مسلمانان وسيله تقرّب به خداوند قرار داده شده است، پس كسى كه آن را با خشنودى بپردازد، كفّاره گناهان او محسوب، و او را مانع و حاجزى از آتش دوزخ خواهد بود، لذا كسى نبايد به دنبال زكاتى كه داده چشم بدوزد، و از دادن آن زياد اندوهگين باشد، زيرا كسى كه آن را از روى بى‏ ميلى بپردازد، و به چيزى زيادتر از آنچه داده اميد بسته باشد به سنّت پيامبر (ص) نادان، و در اجر و پاداش زيانكار، و در عمل گمراه، و پشيمانى او بسيار خواهد بود.

سپس لزوم اداى امانت است كه هر كس امين نباشد نوميد مى‏ گردد، همانا امانت بر آسمانهاى بر پا شده، و زمينهاى گسترده، و كوههاى سر برافراشته عرضه شد، و چيزى طولانى‏ تر و پهن‏تر و بزرگتر و بلندتر از اينها نيست، و اگر چيزى به سبب درازا يا پهنا يا نيرومندى و ارجمندى از پذيرفتن امانت خوددارى كند مى ‏بايستى همانها خوددارى كنند، ليكن آنها از بيم عقوبت و كيفر از قبول آن امتناع ورزيدند، و آنچه را انسان كه ضعيف‏تر از آنهاست ندانست دانستند، «إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا»«».

آنچه بندگان در شب و روز خود انجام مى‏ دهند بر خداوند سبحان پنهان نيست، به خردترين كارهاى آنها آگاه است و دانش او بر اعمال آنها احاطه دارد، اعضاى شما گواهان او، و جوارحتان سپاهيان او، و وجدانتان جاسوسان او و خلوتهاى شما آشكار و عيان اوست.»

شرح

خلاصه اين خطبه سفارش و تشويق بر سه امر است: اوّل: در باره نماز است كه دستور داده است نسبت به آن توجّه كامل داشته، و بر آن محافظت شود، زيرا انسان براى نظم حال و مراقبت از ضمير خود در هنگام‏ نماز به توجّه و محافظت نيازمند است، تا مبادا وسوسه‏ هاى شيطانى نمازش را به ريا و خودنمايى بيالايد و يا توجّه او را از نماز به سويى ديگر معطوف سازد، ديگر محافظت بر اوقات نماز، و اداى واجبات و اركان آن به گونه‏ اى كه شايسته است، پس از آن كوشش در زياد به جا آوردن نماز، و تقرّب جستن به درگاه بارى تعالى به وسيله آن است، زيرا نماز برترين عبادتها و بالاترين وسيله تقرّب جستن به اوست.

پس از اين امير مؤمنان (ع) به ذكر فضيلتهاى نماز و علل وجوب آن مى‏ پردازد:

1- فرموده است: فإنّها كانت على المؤمنين كتابا موقوتا
يعنى: زيرا نماز بر مؤمنان فريضه ‏اى است معيّن، و اين سخن، عين الفاظ قرآن كريم است، واژه موقوتا به معناى مفروضا مى ‏باشد يعنى واجب شده است، و گفته شده به معناى منجّما مى‏ باشد يعنى در هر وقتى نماز معيّنى مقرّر شده است.

2- با بيان أ لا تسمعون… تا من المصلّين
به ترك كنندگان نماز بيم و هشدار داده كه ترك آن مستلزم دخول در آتش دوزخ است.

3- اين كه فرموده است نماز گناهان را مانند برگ درختان مى ‏ريزد تشبيه معقول به محسوس است وجهت اين تشبيه روشن است، همچنين جمله و تطلقها إطلاق الرّبق به اين معناست كه نماز مانند بندى كه از گردن گوسفند برداشته شود گردن جان انسان را از غلّ و زنجيرهايى كه بر آن است رها و آزاد مى‏كند.

4- در باره اين كه فرموده است پيامبر خدا (ص) نماز را به حوضى تشبيه فرموده كه بر در خانه كسى باشد صورت حديث وارد از پيامبر (ص) اين است كه فرمود: آيا هر يك از شما خرسند مى‏ شود از اين كه بر در خانه او حوضى باشد كه هر روز پنج بار در آن شستشو كند تا چركى بر بدن او باقى نماند عرض كردند بلى، فرمود: اين حوض و شستشو نمازهاى پنجگانه است.

5- تذكار داده است كه مؤمنان ارزش و مقام والاى نماز را شناخته‏ اند، ومراد از اين مؤمنان آنانى هستند كه در آيه شريفه مذكور توصيف شده ‏اند.

6- فرموده است پيامبر خدا (ص) در مورد نماز خود را به رنج مى‏ افكند، و خداوند به او دستور داده بود كه بر آن مواظبت كند، چنان كه فرموده است: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» و با اين كه آن حضرت مژده بهشت را براى خويش داشت فرمان الهى را نسبت به خود امتثال و كسانش را به نماز امر مى‏ كرد، روايت شده است كه پيامبر گرامى (ص) تا آن اندازه به نماز ايستاد كه هر دو پايش آماس كرد، و چون در اين باره به او گفته شد، آن حضرت فرمود: آيا بنده سپاسگزار خداوند نباشم و اين حديث خود روشنترين دليل بر بسيارى فوايد نماز و اهميّت فضيلت آن است.
بايد دانست علاوه بر اين كه قرآن امر به نماز را تأكيد مى‏ كند، در فضيلت آن اخبار بسيارى وارد شده و ما در ذيل‏ خطبه‏ اى كه با عبارت: إنّ أفضل ما يتوسّل به المتوسّلون إلى اللّه سبحانه الإيمان به و برسوله آغاز مى‏شود در اين باره توضيح داده و به قدر كافى در باره فضيلت آن سخن گفته ‏ايم.

دوّم: موضوع ديگرى را كه امير مؤمنان (ع) دستور محافظت و پاسدارى از آن را فرموده زكات است. زكات در كتاب الهى و از نظر فضيلت همواره با نماز قرين و با هم ذكر گرديده است، از اين رو امام (ع) فرموده است: زكات با نماز قرار داده شده است، و پس از آن به اسرار آن اشاره، و فرموده است: جعلت… قربانا لأهل الإسلام، و ما اين سخن را در آينده توضيح خواهيم داد.

امام (ع) با ذكر عبارت فمن أعطاها تا طويل النّدم.
به شرطى كه در صورت تحقّق آن، زكات موجب تقرّب به خداوند است اشاره، و با بيان اين كه قبول آن، منوط به اين است كه از روى رغبت و با طيب نفس ادا شود، راز اين تكليف را بيان فرموده است.
در شرح خطبه ‏هاى پيش و نيز در ذيل همين خطبه دانسته شد كه از اقسام انفاق كنندگان مال كسانى هستند كه در باره زكات به مقدار واجب آن بى‏كم وزياد اكتفا مى‏ كنند، و اينها مردم عوامند، زيرا از رازى كه در انفاق است ناآگاه و نسبت به مال دنيا بخيل و حريص مى‏باشند، و اين به سبب كمى رغبت و محبّت آنها به آخرت است، چنان كه خداوند متعال فرموده است: «إِنْ يَسْئَلْكُمُوها فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُوا»«» و بى شكّ پاكيزگى نفس كسانى كه در راه خدا مال خود را انفاق مى‏ كنند و پيش از اين به آنها اشاره كرديم، و همچنين قرب و بعد آنها نسبت به حقّ تعالى، به اندازه خشنودى و رغبت آنها در بذل مال و دلبستگى و يا وارستگى آنها از آن است، و گروه مذكور يعنى آنانى كه تنها به اداى مقدار واجب بسنده مى‏ كنند نيز دو دسته‏ اند، دسته ‏اى اين حقّ را با خشنودى و گذشت ادا مى‏ كنند، و دسته ديگر با اين كه نسبت به پرداخت آن اقدام مى‏ كنند ليكن از عمل خود تنگدل و اندوهگين بوده، و محبّت آنچه را در راه خدا داده‏اند از دل بيرون نكرده و در انتظار پاداش آنند، بنا بر اين اداى زكات براى اقسام گروههايى كه ذكر شد به جز دسته اخير، مايه تقرّب به خداوند متعال مى‏ باشد، و همان است كه امير مؤمنان (ع) در گفتار خود كه فرموده است: انّ الزّكات… تا وقاية بدان اشاره كرده، و آثار نيكويى را كه ذكر فرموده به كسانى تخصيص داده كه اين حقّ را از روى رغبت ادا كنند.

اين كه زكات مايه قرب به خداوند است براى اين است كه اداى آن مستلزم راندن و دور كردن محبوبى است كه معمولا ادا كننده تصوّر مى‏ كند همه كمالات و خواسته ‏هاى دنيوى به وسيله آن به دست مى‏آيد، و او به خاطر خداوند و شوق پاداشهاى او از اين محبوب روى مى‏ گرداند و از پيش خود مى‏ راند، و نيز زكات كفّاره بخل و سبب زدودن اين صفت زشت است، همچنين زكات ميان بنده‏اى كه آن را ادا مى‏ كند و عذابهاى خداوند به منزله مانع و حجاب است، زيرا چنان كه مى‏ دانيم مايه و منشأ عذابهاى آخرت، دلبستگى به دنيا و بيشتر به خاطر دوستى‏ مال و منال است، و چون انفاق، مستلزم از ميان رفتن دلبستگى به دارايى است، از اين نظر به منزله حجاب و سپرى ميان او و عذابهاى خداوند مى ‏باشد.
امّا دادن زكات به گونه ‏اى كه در باره دسته دوّم انفاق كنندگان گفته شد زشت و ناپسند است، و امير مؤمنان (ع) پس از اين كه دادن زكات را سفارش مى‏ كند با ذكر و لا يكثرنّ عليها لهفه… تا فلا يتبعنّها أحد نفسه از اداى آن به گونه مذكور نهى كرده است، زيرا اين روش مستلزم نقايصى است كه آن حضرت بيان فرموده و از آن جمله ناآگاهى از سنن و احكام شرعى است براى اين كه در پرداخت زكات سنّت اين است كه از روى رغبت و ميل ادا شود، ديگر اين كه اجرى را كه بر اين عمل مترتّب است از دست داده و مغبون است، زيرا او زكات را به قصد گرفتن پاداش داده نه اين كه به وسيله آن به خداوند تقرّب جويد، و چنين عملى موجب خشنودى خداوند نمى‏باشد، و بدين سبب مغبون است هر چند پاداش ديگرى جز رضاى خداوند به دست آورد، براى اين كه هر پاداشى در برابر خشنودى ذات مقدّس الهى ناچيز بوده و در مقايسه با از دست دادن آن غبنى فاحش و زيانى بزرگ است، ديگر اين كه چنين كسى كه از روى بى‏ميلى زكات را پرداخته است، عمل خود را ضايع ساخته و گمراه است، براى اين كه مال مذكور را به طريق صحيح و شرعى بذل نكرده، و قصد او از دادن آن به ديگرى چيزى غير از تحصيل رضاى خداوند متعال بوده است، ديگر اين كه پشيمانى او طولانى است، يعنى در دوستى مال و پاداشى را كه اميدوار است پشيمانيش به درازا خواهد كشيد.
سوّم: از امور ديگرى كه امير مؤمنان بدان سفارش فرموده اداى امانت است، و اين چيزى است كه قرآن كريم ضمن آيه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ…»«» بدان اشاره فرموده است، و ما در گذشته روشن كرده‏ ايم‏ كه امانت در اين آيه به عبادت و طاعتى كه از انسان (از حيث اين كه انسان است) خواسته شده، برگشت دارد و پيداست كه چنين عبادت و طاعتى از غير او ساخته نيست، زيرا او از آن جهت بار اين امانت را به دوش گرفته كه شايستگى زندگى دنيا و آخرت به او داده شده و براى اين امر آفريده گرديده است.

توضيح مطلب اين است كه مخلوقات خداوند متعال يا جماد و فاقد حياتند و يا داراى حيات، دسته دوّم يا فرشتگانند و يا حيوان‏هاى زمينى، گروه اخير يا بى‏ زبانند و يا داراى نطق و گويش، و از جمله اينها انسان است كه شايستگى آباد كردن دنيا و آخرت و زيستن در هر دو جهان به او داده شده است، او به گونه‏اى آفريده شده كه واسطه ميان پست‏ترين حيوانها كه حيوان بى‏زبان است و شريفترين موجودات كه فرشتگانند قرار دارد، و نيروى اين دو عنصر در او جمع شده است، چنان كه در شهوت و غضب و توليد مثل و ديگر قواى بدنى شبيه حيوانها، و در داشتن روح مجرّد و خرد و دانش و عبادت و ديگر كمالات نفسانى همانند فرشتگان است، حكمت و هنر آفرينش سرشت او اين است كه چون عنايت حقّ تعالى اقتضا كرد كه او را بيافريند، و به عبادت و بندگى خود مخصوص، و در روى زمين جانشين خويش گرداند، تا آن را آباد و معمور سازد، هر دو نيروى ملكى و حيوانى را در نهاد او گرد آورد، زيرا اگر او را مانند چهار پايان خالى از خرد و انديشه مى‏آفريد شايستگى معرفت و قابليّت بندگى خاصّ او را نداشت، و اگر همچون فرشتگان فارغ از شهوت و غضب و ديگر قواى بدنى آفريده مى‏شد صلاحيّت آبادانى زمين و خلافت او را در آن نمى‏يافت، و به همين مناسبت است كه خداوند در پاسخ فرشتگان مى‏فرمايد: «من مى‏دانم آنچه را شما نمى‏دانيد» بنا بر اين مقام بندگى خاصّ مذكور كه همان امانت الهى مورد بحث است كه تنها در خور انسان بود و ديگرى جز او صلاحيّت احراز آن را نداشت، و چنان كه پيش از اين دانسته‏ايم امتناع آسمانها و زمين و كوهها از تحمّل قبول اين امانت به زبان حال به سبب ناتوانى و عدم شايستگى آنها، و بيم از كيفرخداوند بر تقصير در اداى حقوق اين امانت است، چنان كه امير مؤمنان (ع) در جمله: أشفقن من العقوبة بدان اشاره فرموده، و بى‏شك اين خوددارى به گونه استكبار و خود بزرگ بينى نبوده است، زيرا آنها به سبب زبونى و نياز به درگاه حقّ تعالى خاضع و فرمانبردار اويند، واژه إشفاق (ترسيدن) مجازا بر آنچه لازمه و نتيجه ترس است اطلاق شده است، و اين معنا بدان مى‏ ماند كه پادشاهى يكى از رعاياى خود را مخيّر كند كه امانتى را نگه دارد، و او از قصور خود در نگهدارى اين امانت و ايفاى شرايط آن بيمناك باشد، در اين صورت ترس، او را وادار مى‏ كند كه از قبول اين امانت امتناع ورزد، لذا خوددارى و امتناع او از پذيرفتن امانت نتيجه و حاصل ترس اوست، در اين جا نيز واژه إشفاق كه به معناى ترس است بر امتناع آسمانها و زمين از تحمّل اين امانت كه به زبان حال گوياى آنند به طريق مجاز اطلاق شده، و اين از باب گذاشتن نام سبب بر مسبّب است.

گفته شده كه اين امتناع و ترس آسمانها و زمين بر سبيل فرض و تقدير است، و اين كه در كلام خداوند به صورت واقع ذكر شده براى اين است كه واقع از مقدّر بليغتر و گوياتر مى‏باشد، فرض اين است كه اگر اين آسمانها و زمين از عقل و نطق برخوردار بودند و وظايف دين به آنها عرضه مى‏شد و آنها را در قبول اين وظايف مخيّر مى‏كردند، با همه بزرگى جسم و صلابت و سختى، تكاليف مذكور را سنگين دانسته، و انجام دادن آنها را بر خود دشوار شمرده، و از بيم قصور در اداى حقّ آنها از پذيرفتن اين وظايف خوددارى مى‏ كردند.
بايد دانست كه گفتگوى جمادات، و به قراين حال از جانب آنها خبر دادن، روش مشهور و ستوده‏اى است كه در زبان عرب به هنگام معرّفى و شناسايى رواج دارد، مانند اين كه مى‏گويند: يا دار ما صنعت بك الأيّام«» و امثال اين، بلكه گفتگوى برخى از جمادات با يكديگر به زبان حال، نيز در اين زبان‏ شايع است، مانند اين كه ديوار به ميخ مى‏ گويد: لم تشقّنى و ميخ پاسخ مى‏ دهد: سل من يدقّنى«» و امثال اينها بسيار است.

امّا منظور آن حضرت كه فرموده است: كسى كه از اهل امانت نيست نوميد است، محروميّت از ثمرات و نتايج بندگى حقّ تعالى و نوميدى از به دست آوردن كمالاتى است كه مستلزم پرستش اوست، زيرا شايستگى اين كمالات را نداشته است. اشاره آن حضرت به آسمانهاى برافراشته و زمين گسترده و كوههاى بلند و بزرگ و پهن و دراز هشدارى است به انسان كه در ارتكاب گناه گستاخى نكند، و اين امانت را ضايع نسازد، زيرا او براى بندگى خدا و حمل اين امانت آفريده شده، همچنين بيانگر شگفتى آن حضرت در اين باره است، و مانند اين است كه مى‏فرمايد: هنگامى كه اين اجرام جهان بالا كه چيزى بزرگتر از آنها وجود ندارد از تحمّل اين امانت در آن موقع كه به آنها عرضه شد سرباز زدند چگونه كسى كه از آنها خردتر و ناتوانتر است مى‏تواند بار اين امانت سنگين را بر دوش كشد

فرموده است: و لو امتنع شي‏ء… تا لامتنعن.
اين سخن در بيان اين است كه خوددارى آسمانها و زمين و كوهها از پذيرش اين امانت به سبب قدرت و عظمت اجساد و خود بزرگ بينى و سرپيچى آنها از طاعت حقّ تعالى نبوده و اگر امتناع آنها بدين سبب مى‏بود به علّت اين كه اجسام آنها از همه آفريدگان بزرگتر است از همگى موجودات به اين مخالفت سزاوارتر بودند ليكن خوددارى آنها به سبب ناتوانى و ترس از خشم پروردگار متعال بوده است، و آنچه را انسان نسبت به آن نادان بود، آنها دريافتند و دانستند.
گفته شده: در هنگامى كه خداوند آسمانها و زمين و كوهها را مورد خطاب قرار داده در آنها فهم و عقل آفريده بود و نيز گفته شده: كه واژه عقل به طور مجاز بر مسبّب آن كه امتناع از قبول اين امانت است اطلاق شده همان طورى كه واژه‏ إشفاق مجازا در اين معنا به كار رفته است، زيرا لازمه عاقل بودن مكلّف اين است كه بداند كوتاهى در تكليفى كه در قبول آن مخيّر شده موجب كيفر و عقوبت است، و از تقصير در عمل بترسد و از قبول اين تكليف خوددارى كند، و چون اينها اجرام و اجسامند و داراى عقل و درك نيستند، واژه عقل بر لازمه اين ادراك و ترس كه امتناع مى‏باشد مجازا اطلاق شده است، و اين از باب گذاشتن نام سبب بر مسبّب است، همچنان كه در آيه شريفه «جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ»«» واژه اراده، بر كج شدن ديوار اطلاق گرديده است.

من مى ‏گويم: احتمال دارد ضمير أشفقن و عقلن به ملائكة آسمانها كه دارندگان عقلند برگشت داشته باشد، زيرا هر يك از اجرام آسمانى را فرشته‏ايست كه آن جرم به منزله بدن اوست و تدبير امور آن را به عهده دارد، و بر خلاف اجرام زمينى وجود مفاهيم مذكور نسبت به آنها ممكن است.
منظور از آنچه انسان بدان نادان است، شناخت عظمت خداوند و هدف او از اين امانت است، و اين كه كوتاهى در اداى وظايف ناشى از اين وديعه، مستلزم كيفر و توجّه خشم خداوند بر اوست.
مراد از اين كه انسان جهول است اين است كه به اسرار اين امانت بسيار نادان، و از آثار و عواقب قبول اين تكليف و يا ردّ آن ناآگاه، و از وعده‏ها و هشدارهايى كه خداوند در باره كيفر تقصير كاران داده است غافل است.

فرموده است: إنّ اللّه لا يخفى عليه… تا علما.
سخنان مذكور به اين انسان ستمكار و بسيار نادان اعلام مى‏كند كه علم خداوند به همه احوال و دستآوردهاى او در روز و شب، احاطه دارد، و او به دقايق اخبار وى آگاه و بد آنها داناست، و علم او به اعماق و باطن امور مانند علم او به ظاهر و آشكار آنهاست.

فرموده است: أعضاؤكم شهود.
يعنى: اعضاى بدنتان گواهان او بر ضدّ شماست، چنان كه فرموده است: «يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ»«»، و اين كه فرموده است: و جوارحكم جنوده (جوارح شما لشكريان اويند) از اين نظر است كه بر ضدّ او كمك مى‏ كنند، و معناى جمله و ضمائركم عيونه اين است كه ضمير و وجدان شما ديده‏بان و جاسوس بر شماست، همان گونه كه خداوند فرموده است: «وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ»«» اين گواهى و يارى اعضا و جوارح و ضماير بر ضدّ انسان به زبان حال آنهاست، و ما پيش از اين در باره اين كه چگونه خداوند اعضا و جوارح را به سخن در مى‏آورد، و نفوس بر ضدّ خود گواهى مى‏ دهند توضيح داده‏ ايم، ذكر واژه خلوات (جاهاى خلوت) كنايه از جاهايى است كه گناه در آن جاها صورت مى‏ گيرد، و بر سبيل مجاز به كار رفته و اين كه مكانهاى خلوت اختصاص به ذكر يافته براى اين است كه در خلوت بيشتر احتمال ارتكاب گناه مى‏رود، و شايد مراد از خلوت، مصدر مطلق آن يعنى خلوت خلوا باشد، كه در اين صورت منظور مكان خلوت نيست و بطور حقيقت به كار رفته نه مجاز، مقصود از اين كه خلوات مذكور عيان خداوند است اين است كه اين مكانها در معاينه و ديد پروردگار است.
بارى همه اين سخنان براى بر حذر داشتن و دور ساختن انسان است از اين كه اعضا و جوارح خود را در خلوت به كار اندازد، و به كار ناشايست و گناه پردازد. و توفيق از خداوند است.

ترجمه ‏شرح ‏نهج‏ البلاغه ابن‏ ميثم بحرانی ج 3 ، صفحه‏ى 849  –837

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.