خطبه 200 شرح ابن ابی الحدید (با ترجمه فارسی کتاب جلوه های تاریخ دکتر دامغانی)

200 و من كلام له ع في بعض أيام صفين- و قد رأى الحسن ابنه ع يتسرع إلى الحرب

امْلِكُوا عَنِّي هَذَا الْغُلَامَ لَا يَهُدَّنِي- فَإِنَّنِي أَنْفَسُ بِهَذَيْنِ يَعْنِي الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ ع- عَلَى الْمَوْتِ لِئَلَّا يَنْقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص‏

قال الرضي أبو الحسن رحمه الله- قوله ع املكوا عني هذا الغلام- من أعلى الكلام و أفصحه‏

مطابق خطبه 207 نسخه صبحی صالح

شرح وترجمه فارسی

(200) : از سخنان آن حضرت (ع ) در يكى از روزهاى جنگ صفين كه ديد پسرش امام حسن عليه السلام شتابان براى جنگ در حركت است .

اين خطبه چنين آغاز مى شود: املكوا عنى هذا الغلام لا يهدنى ، فاننى انفس بهذين يعنى الحسن و الحسين عليهماالسلام على الموت لئلا ينقطع بهما نسل رسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم (از سوى من اين جوان را باز داريد تا مرا نشكند. به درستى كه من نسبت به اين دو يعنى حسن و حسين عليهماالسلام در مورد مرگ بخل مى ورزم تا نسل رسول خدا (ص ) منقطع و بريده نشود).

(ابن ابى الحديد گويد:) اگر بپرسى و بگويى : آيا جايز است كه به حسن و حسين و فرزندان ايشان پسران رسول خدا گفته شود!
مى گويم : آرى ، خداوند متعال در قرآن ايشان را پسران پيامبر نام نهاده و در آيه مباهله فرموده است فرا خوانيم پسرانمان و پسرانتان را  و جز اين نيست كه در اين آيه معنى پسرانمان حسن و حسين است . وانگهى اگر در مورد فرزندان كسى وصيت به پرداخت مالى بشود فرزندان دختر نيز مشمول اين حكم هستند.

خداوند متعال عيسى (ع ) را ذريه ابراهيم دانسته و در قرآن چنين فرموده است و از ذريه ابراهيم داود و سليمان و يحيى و عيسى . اهل لغت در اين اختلاف ندارند كه فرزندان دختر هم از نسل مرد به شمار مى آيند. و اگر بگويى نسبت به اين آيه كه خداوند مى فرمايد محمد پدر هيچيك از مردان شما نيست  چه مى گويى ؟ مى گويم : من از تو مى پرسم كه آيا پدر ابراهيم فرزند خود و ماريه بوده است يا نه ! هر پاسخى كه در اين مورد دهى همان پاسخ من در مورد حسن و حسين عليهماالسلام است . و پاسخ شامل در اين مورد آن است كه مراد زيد بن حارثه است زيرا اعراب بنابر عادت خود كه بردگان را پسرخوانده خويش ‍ مى خواندند به زيد بن حارثه زيد بن محمد مى گفتند و خداوند با اين حكم دوره جاهلى را باطل و از آن نهى فرموده است و گفته است محمد (ص ) پدر هيچيك از مردان بالغ معروف ميان شما نيست كه كسى را پسرخوانده آن حضرت ندانند نه اينكه آن حضرت پدر كودكان خودش همچون ابراهيم و حسن و حسين عليهم السلام نيست .

اگر بپرسى كه آيا پسر و دختر آدمى بر طبق اصل حقيقى پسر شمرده مى شود يا طبق مجاز. مى گويم : هر دو ممكن است ؛ كسى مى تواند بگويد آرى ، اصل و حقيقت همين است و گاهى لفظ مشترك ميان دو مفهوم است ولى در يكى از آن دو مشهورتر است و اين مانعى نيست كه در مفهوم ديگرى هم منطبق بر حقيقت باشد كسى هم مى تواند بگويد كه حقيقت عرفى است و در اين مورد استعمال آن بيشتر است و مجازى است كه در عرف حقيقت شده است مانند استعمال كلمه آسمان براى باران و كلمه راويه براى مشك و انبان . برخى هم مى توانند بگويند مجازى است كه شارع آن را بكار برده است و اطلاق آن در هر صورت جايز و استعمال آن همچون مجازهايى است كه بكار مى رود.

ديگر از چيزهايى كه دلالت بر آن دارد كه فرزندان فاطمه از ميان همه بنى هاشم به پيامبر اختصاص دارند اين است كه بدون ترديد براى پيامبر (ص ) جايز و حلال نيست كه با دختران حسن و حسين عليهماالسلام و دختران ذريه ايشان ، هر چند فاصله ميان آنان دور باشد، ازدواج كند و حال آنكه براى آن حضرت ازدواج با دختران افراد ديگر بنى هاشم و فرزندان ابوطالب حلال است و اين هم دلالت بر افزونى قرابت آنان دارد و ايشان فرزندان او شمرده مى شوند و اين خود دليل قرب آنان است . وانگهى آنان فرزندان برادر يا خواهر آن حضرت نيستند و آنچه مقتضى حرام بودن ازدواج رسول خدا با دختران ايشان است همان است كه آن حضرت پدر ايشان است و ايشان فرزندان اويند. اگر بگويى : اين سخن شاعر چه مى شود كه گفته است :
پسران ما، نوه هاى پسرى هستند و حال آنكه پسران و دختران ما پسران مردان ديگرند.
همچنين حكيم عرب ، اكثم بن صيفى ، ضمن نكوهش دختران گفته است : آنان دشمنان را مى زايند و از افراد دور ارث مى برند، چيست ؟

مى گويم : آنچه را كه شاعر گفته است طبق مفهوم مشهورتر گفته است . در گفتار اكثم بن صيفى هم چيزى نيست كه دلالت بر نفى فرزندى ايشان كند بلكه مى گويد آنان دشمنان را مى زايند، و گاه فرزند صلبى و پسر آدمى دشمن اوست كه خداوند متعال در اين مورد فرموده است همانا از همسران و فرزندان شما برخى دشمن شمايند  و خداوند متعال با وجود دشمنى فرزندبودن آنان را نفى نفرموده است .

به محمد بن حنفيه (ع ) گفته شد چرا پدرت ترا بر جنگ ترغيب و تشويق مى كند و در مورد حسن و حسين (ع ) چنين نمى كند؟ فرمود: آن دو چشمهاى اويند و من دست راست اويم و او را چشمهايش را با دستش حفظ مى كند.

جلوه‏ تاریخ‏ درشرح‏ نهج‏ البلاغه ‏ابن‏ ابى‏ الحدید، ج 5 //ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.