خطبه ۲۳ ترجمه شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید (نکوهش حاسد وحسود، مدح صبر ،ریاء و نهى از آن)(با ترجمه فارسی کتاب جلوه های تاریخ دکتر دامغانی)

و من خطبة له ( عليه‏السلام )

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْأَمْرَ يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ كَقَطْرِ الْمَطَرِ إِلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا قُسِمَ لَهَا مِنْ زِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ
فَإِنْ رَأَى أَحَدُكُمْ لِأَخِيهِ غَفِيرَةً فِي أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ نَفْسٍ فَلَا تَكُونَنَّ لَهُ فِتْنَةً
فَإِنَّ الْمَرْءَ الْمُسْلِمَ مَا لَمْ يَغْشَ دَنَاءَةً تَظْهَرُ
فَيَخْشَعُ لَهَا إِذَا ذُكِرَتْ
وَ يُغْرَى بِهَا لِئَامُ النَّاسِ
كَانَ كَالْفَالِجِ الْيَاسِرِ
الَّذِي يَنْتَظِرُ أَوَّلَ فَوْزَةٍ مِنْ قِدَاحِهِ
تُوجِبُ لَهُ الْمَغْنَمَ
وَ يُرْفَعُ عَنْهُ بِهَا الْمَغْرَمُ
وَ كَذَلِكَ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ الْبَرِي‏ءُ مِنَ الْخِيَانَةِ
يَنْتَظِرُ مِنَ اللَّهِ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ
إِمَّا دَاعِيَ اللَّهِ فَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لَهُ
وَ إِمَّا رِزْقَ اللَّهِ فَإِذَا هُوَ ذُو أَهْلٍ وَ مَالٍ وَ مَعَهُ دِينُهُ وَ حَسَبُهُ
إِنَّ الْمَالَ وَ الْبَنِينَ حَرْثُ الدُّنْيَا
وَ الْعَمَلَ الصَّالِحَ حَرْثُ الْآخِرَةِ
وَ قَدْ يَجْمَعُهُمَا اللَّهُ تَعَالَى لِأَقْوَامٍ
فَاحْذَرُوا مِنَ اللَّهِ مَا حَذَّرَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ
وَ اخْشَوْهُ خَشْيَةً لَيْسَتْ بِتَعْذِيرٍ
وَ اعْمَلُوا فِي غَيْرِ رِيَاءٍ وَ لَا سُمْعَةٍ
فَإِنَّهُ مَنْ يَعْمَلْ لِغَيْرِ اللَّهِ يَكِلْهُ اللَّهُ إِلَى مَنْ عَمِلَ لَهُ
نَسْأَلُ اللَّهَ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ وَ مُعَايَشَةَ السُّعَدَاءِ وَ مُرَافَقَةَ الْأَنْبِيَاءِ
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا يَسْتَغْنِي الرَّجُلُ وَ إِنْ كَانَ ذَا مَالٍ عَنْ عَشِيرَتِهِ وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَلْسِنَتِهِمْ
وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَيْطَةً مِنْ وَرَائِهِ
وَ أَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ
وَ أَعْطَفُهُمْ‏

عَلَيْهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ إِنْ نَزَلَتْ بِهِ
وَ لِسَانُ الصِّدْقِ
يَجْعَلُهُ اللَّهُ لِلْمَرْءِ فِي النَّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ يُوَرِّثُهُ غَيْرَهُ
وَ مِنْهَاأَلَا لَا يَعْدِلَنَّ أَحَدُكُمْ عَنِ الْقَرَابَةِ يَرَى بِهَا الْخَصَاصَةَ
أَنْ يَسُدَّهَا بِالَّذِي لَا يَزِيدُهُ إِنْ أَمْسَكَهُ وَ لَا يَنْقُصُهُ إِنْ أَهْلَكَهُ
وَ مَنْ يَقْبِضْ يَدَهُ عَنْ عَشِيرَتِهِ
فَإِنَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ يَدٌ وَاحِدَةٌ وَ تُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ أَيْدٍ كَثِيرَةٌ
وَ مَنْ تَلِنْ حَاشِيَتُهُ يَسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَدَّةَ
قال الرضي رحمه الله أقول الغفيرة هاهنا الزيادة و الكثرة من قولهم للجمع الكثير الجم الغفير و الجماء الغفير
و يروى عفوة من أهل أو مال و العفوة الخيار من الشي‏ء
يقال أكلت عفوة الطعام أي خياره
و ما أحسن المعنى الذي أراده ( عليه‏السلام ) بقوله و من يقبض يده عن عشيرته إلى تمام الكلام
فإن الممسك خيره عن عشيرته إنما يمسك نفع يد واحدة
فإذا احتاج إلى نصرتهم و اضطر إلى مرافدتهم
قعدوا عن نصره
و تثاقلوا عن صوته
فمنع ترافد الأيدي الكثيرة
و تناهض الأقدام الجمة

خطبه (23)

شرح

این خطبه با عبارت «اما بعد فان الامر ینزل من السماء الى الارض» (اما بعد، فرمان خداوند- آنچه روزى و مقدر است- از آسمان به زمین فرو مى‏ آید) شروع مى‏ شود.
[در این خطبه هیچگونه بحث تاریخى نشده است ولى چند بحث اخلاقى در آن مطرح شده است که خلاصه آن با حذف و تلخیص اشعار ترجمه مى ‏شود.]

فصلى در نکوهش حاسد و حسد و سخنانى که در این باره گفته شده است

بدان که آغاز این خطبه درباره نهى از حسد است که از زشت‏ترین خوی هاى نکوهیده است. ابن مسعود از پیامبر (ص) روایت مى‏ کند که فرموده است: «مواظب باشید که با نعمتهاى خداوند ستیز مکنید». گفته شد: اى رسول خدا چه کسى با نعمتهاى خداوند ستیز مى ‏کند فرمود: «کسانى که به مردم حسد مى ‏ورزند». و ابن عمر مى ‏گفته است: به خدا پناه ببرید از سرنوشتى که موافق اراده حسود باشد.
به ارسطو گفته شد: چرا حسود اندوهگین‏ تر از اندوهگین است گفت: زیرا که بهره خود را از غمهاى دنیا مى‏ برد و افزون بر آن، اندوه او بر شادمانى مردم است.

و پیامبر (ص) فرموده‏ اند: «براى برآمدن نیازهاى خود از پوشیده داشتن آن یارى بگیرید که هر صاحب نعمتى مورد رشک است». منصور فقیه چنین سروده است:
«آه سرد کشیدن جوانمرد در آنچه که زوال مى‏ یابد دلیل بر اندکى همت اوست…» و از جمله سخنان روایت شده از امیر المومنین على علیه السلام این سخن است که فرموده است: آفرین بر حسد چه عادل است، زیرا نخست به حاسد مى‏ پردازد و او را مى‏ کشد.
و از سخنان عثمان بن عفان است که گفته است: همین انتقام براى تو از حاسد کافى است که او به هنگام شادى تو غمگین مى ‏شود.
مالک بن دینار گفته است: گواهى دادن قاریان قرآن در هر موردى پذیرفته است جز گواهى دادن برخى از ایشان به زیان برخى دیگر، زیرا رشک و حسد در ایشان بیشتر از حشره بید نسبت به پشم و کرک است.

ابو تمام چنین سروده است: «و چون خداوند اراده فرماید که فضیلت پوشیده‏ اى را منتشر و پراکنده فرماید زبان حسود را براى آن آماده مى‏ سازد. اگر چنین نبود که آتش مجاور هر چه باشد در آن شعله مى‏ کشد هرگز بوى خوش عود شناخته نمى‏ شد، اگر بیم و بر حذر بودن از سرانجامها نباشد، حاسد را همیشه بر محسود حق نعمت است.»

گروهى از اشخاص ظریف بصره درباره حسد گفتگو مى‏ کردند. مردى از ایشان گفت: چه بسا که مردم در مورد بردار کشیدن هم رشک ببرند، دیگران منکر این امر شدند. آن مرد پس از چند روز پیش آنان برگشت و گفت، خلیفه فرمان داده است احنف بن قیس و مالک بن مسمع و حمدان حجام [خون گیر] را با یکدیگر بر دار کشند آنان گفتند: این ناپاک همراه این دو سالار بر دار کشیده مى‏ شود گفت: به شما نگفته بودم که مردم در مورد بر دار کشیدن هم رشک مى‏ برند انس بن مالک روایت مى‏ کند که «رشگ حسنات و کارهاى پسندیده را چنان مى‏ خورد که آتش هیمه را.»

و در کتابهاى قدیمى آمده است که خداى عز و جل مى ‏گوید: حسود دشمن نعمت من و نسبت به کار من خشمگین و از تقسیم من ناخشنود است.
اصمعى مى‏ گوید: مرد عربى را دیدم که به صد و بیست سالگى رسیده بود. به او گفتم چه عمرى طولانى گفت: آرى، حسد را ترک کردم و سلامت باقى ماندم.
یکى از دانشمندان گفته است: هیچ ظالمى را که بیشتر از حسود به مظلوم شبیه باشد ندیده ‏ام. و از سخن حکیمان است که گفته‏ اند: از حسد بپرهیز که آثارش در تو آشکار مى‏ شود و در محسود آشکار نمى‏ شود. و از جمله گفتار ایشان است که از پستى و زشتى حسد این است که نسبت به هر کس که نزدیک‏تر است شروع مى‏ شود. و به یکى از حکیمان گفته شد: چرا بادیه ‏نشین شده و شهر و قوم خویش را رها کرده‏ اى گفت: مگر چیزى جز حسود بر نعمت و سرزنش کننده بر اندوه و سوگ باقى مانده است در حالى که عبد الملک بن صالح همراه رشید و در موکب او حرکت مى‏ کرد، ناگاه صدایى شنیده شد که مى‏ گفت: اى امیر المومنین از اشراف او بکاه و لگامش را کوتاه کن و بند سخت بر او بنه، و عبد الملک نزد رشید متهم بود که بر خلافت طمع بسته است. رشید به عبد الملک گفت: این شخص چه مى‏ گوید عبد الملک گفت: سخن حسود و دسیسه کینه‏ توزى است. گفت: راست مى گویى، که قوم کاستى یافتند و تو بر آنان بیشى یافتى و آنان عقب ماندند و تو از ایشان گوى سبقت ربودى،آنچنان که قدر تو آشکار شد و دیگران از تو فرو ماندند، اینک در سینه‏ هایشان شراره پس‏ماندگى و سوزش دریغ است. عبد الملک گفت: اى امیر المومنین، با افزون کردن نعمت بر من آن را بیشتر شعله ‏ور فرماى و شاعرى چنین سروده است: «اى کسى که خواهان زندگى در امن و آسایشى و مى‏ خواهى کدورتى در آن نباشد و صاف و بدون ناخوشى باشد، دل خود را از کینه و رشک پاک گردان که کینه در دل، چون غل و زنجیر بر گردن است.» از سخنان عبد الله بن معتز است که مى‏ گوید: چون آن چیزى که بر آن رشک برده مى‏ شود زائل گردد، خواهى دانست که حسود بدون سبب و بیهوده حسد مى ‏ورزیده است. و هم از سخنان اوست که حسود بر کسى که او را گناهى نیست خشمگین است و نسبت به آنچه که مالک آن نیست بخیل است. و هم از سخنان اوست که براى حسود آسایش نیست و آزمند را آزرم نیست.

و از سخنان اوست که بر مرده رشک کم مى‏ شود، ولى دروغ بستن بر او بسیار مى‏ شود. و از سخنان اوست که هیچ قومى زبون نمى ‏شود تا ناتوان نگردد و ناتوان نمى‏ شود تا پراکنده نشود و پراکنده نمى‏ شود تا اختلاف پیدا نکند و اختلاف پیدا نمى‏ کند تا نسبت به یکدیگر کینه‏ توزى نکند و کینه‏ توزى نمى‏ کند تا رشک و حسد به یکدیگر نورزند و رشک و حسد نمى‏ ورزند مگر آنکه برخى از ایشان بر برخى دیگر افزون طلبى کنند و چیزهایى را ویژه خود گردانند.

شاعرى چنین سروده است: «اگر بر من رشک مى‏ برند آنان را سرزنش نمى‏ کنم که پیش از من بر مردم اهل فضل رشک و حسد برده‏ اند. براى من آنچه داشته‏ ام و براى آنان آنچه‏ دارند ادامه یافته است و بیشتر ما به سبب غیظى که دارد مى‏ میرد.» و از گفتار حکیمان است که هیچ جسدى از حسد خالى نیست.

حد حسد این است که از آنچه به دیگرى روزى و نصیب شده است خشمگین شوى و دوست بدارى که آن نعمت از او زایل شود و به تو برسد و غبطه آن است که از آن خشمگین نشوى و دوست نداشته باشى که نعمت از او زایل شود، ولى دوست بدارى و آرزو کنى که نظیر آن نعمت به تو نیز ارزانى شود و غبطه نکوهیده و ناپسند نیست. شاعر چنین گفته است: «چون به سعى و کوشش جوانمرد نمى‏ رسند بر او حسد مى‏ ورزند و همگان نسبت به او دشمن و ستیزه جویند، همانگونه که هووهاى زن زیبارو از حسد و ستم مى ‏گویند زشت روى است.»

فصلى در مدح صبر و انتظار فرج و آنچه در این باره گفته شده است

و بدان که امیر المومنین علیه السلام در این خطبه پس از آنکه از حسد نهى فرموده است به صبر و انتظار فرج از خداوند فرمان داده است، یا به مرگى که راحت کننده است، یا با دست یافتن و پیروزى به خواسته.
صبر از مقامات شریف است و در آن باره احادیث فراوان رسیده است، از جمله عبد الله بن مسعود از پیامبر (ص) نقل مى‏ کند که فرموده است: «صبر نیمى از ایمان است و یقین تمام آن».

و عایشه گفته است: اگر صبر به صورت مردى بود مردى بزرگوار مى ‏بود. و على علیه السلام فرموده است: صبر، یا صبر بر مصیبت است، یا صبر بر طاعت، یا صبر در پرهیز از معصیت، و این نوع سوم، از دو نوع دیگر آن بلند مرتبه‏ تر و گرانقدرتر است.

و از همان حضرت است که حیاء مایه زیور و تقوى کرم است و بهترین مرکبها مرکب صبر است.
و از على (ع) روایت شده است که قناعت شمشیرى است که کند نمى‏ شود و صبر مرکبى است که بر روى در نمى ‏افتد و بهترین ساز و برگ، صبر در سختى است. امام حسن مجتبى (ع) فرموده است: ما و دیگر تجربه کنندگان آزموده‏ ایم، هیچ چیز را سودبخش‏تر از صبر و هیچ چیز را زیان‏بخش‏تر از نبودن آن ندیده‏ ایم.همه کارها با صبر مداوا مى‏ شود ولى آن با چیزى جز خودش مداوا نمى‏ شود.

سعید بن حمید کاتب چنین سروده است: «بر پیشامدهاى دشوار خشمگین مشو و سرزنش مکن، که روزگار هر سرزنش کننده خشمگین را بر خاک مى‏ افکند. بر پیشامدهاى روزگار شکیبا باش که براى هر کارى سرانجامى است، چه بسیار نعمتها که براى تو پیچیده در میان پیشامدهاى دشوار است و چه بسیار شادمانى که از آنجا که انتظار مصیبتها را دارى فرا مى‏ رسد.» و از گفتار حکیمان است که جام صبر تلخ است و کسى جز آزاده آنرا نمى‏ آشامد.

مردى اعرابى گفته است: به هنگام تلخى مصیبت، تو شیرینى صبر باش.
خسرو انو شروان به بزرگمهر گفت: چه چیز نشانه ظفر و پیروزى بر خواسته‏ هاى سخت است گفت: همواره در جستجو بودن و محافظت بر صبر و پوشیده نگهداشتن راز.
احنف به یکى از دوستان گفت: من بردبار نیستم، همانا که من صبورم و این صبر بود که براى من بردبارى را به ارمغان آورد.
از على (ع) پرسیده شد: چه چیزى به کفر از همه نزدیک‏تر است گفت: فقیرى که او را صبر نباشد، و همو فرموده است: صبر با حوادث نبرد مى‏ کند و بى تابى از یاران زمانه است.

اعشى همدان چنین سروده است: «اگر به چیزى نائل شوم به آن شاد نمى ‏شوم و چون در رسیدن به آن گوى سبقت از من بربایند اندوهگین نمى ‏شوم، و هر گاه از حوادث روزگار نکبتى به تو رسد، شکیبا باش که هر پوشش و ظلمتى باز و گشوده مى‏ شود.» و سخن سخنى دیگر فرایاد آورد، این دو بیت اعشى همان دو بیتى است که حجاج بن یوسف روزى که او را کشت براى او خواند. این موضوع را ابو بکر محمد بن قاسم بن بشار انبارى در کتاب الامالى خود آورده و گفته است: چون اعشى همدان را اسیر کردند و پیش حجاج آوردند، و اعشى با عبد الرحمان بن محمد بن اشعث خروج کرده بود. حجاج به او گفت: اى پسر زن بویناک آیا تو براى عدو الرحمان- و منظورش عبد الرحمان بود- این ابیات را سروده‏اى «اى پسر اشج، سالار قبیله کنده، من در دوستى با تو از سرزنش پروایى ندارم. تو سالار پسر سالار و از همه مردم نژاده‏ ترى. به من خبر رسیده است که حجاج بن یوسف از پشت ستور لغزیده و در هم شکسته شده است…» آنگاه حجاج فریاد بر آورد که عبد الرحمان در افتاد و در هم شکست و زیان کرد و فرو کوفته شد و آنچه را دوست مى ‏داشت ندید. در این حال شانه‏ هاى حجاج مى‏ لرزید و دو رگ پیشانیش بر آمده بود و چشمانش سرخ شده بود و هیچکس در آن مجلس نبود مگر اینکه از او به بیم افتاده بود. اعشى گفت: اى امیر من این شعر را هم سروده‏ ام: «خداوند نمى‏ پذیرد مگر آنکه نور خود را به تمام و کمال رساند و پرتو کافران را خاموش مى ‏فرماید و خاموش مى‏ شود. خداوند به عراق و مردم آن از این جهت که عهد استوار و موثق را شکستند خوارى فرود خواهد آورد، آنچنان که چیزى نگذشت که حجاج بر ما شمشیر کشیده و جمع ما پشت کرد و گسسته شد.» حجاج به حاضران نگریست و گفت: چه مى‏ گویید گفتند: اى امیر نیکو گفته است و با سخن آخر خود بدى سخن اولش را محو کرده است، مناسب است حلم و بردبارى تو او را در بر گیرد. حجاج گفت: هرگز، خدا نکند او آنچه شما مى‏ پندارید اراده نکرده، بلکه خواسته است با این ابیات یاران خود را به جنگ ترغیب کند. سپس به اعشى گفت: اى واى بر تو مگر تو گوینده این ابیات نیستى «اگر به چیزى نائل شوم به آن شاد نمى‏ شوم…» و همانا به خدا سوگند، چنان سیه بختى و ظلمتى ترا فرو گرفته که هرگز باز نخواهد شد، مگر تو درباره عبد الرحمان چنین نسروده ‏اى «و چون بپرسى جایگاه مجد کجاست، مجد میان محمد و سعید است، مجد میان اشج و قیس فرود آمده است. به به، به پدر و فرزندش.» به خدا سوگند که پس از این هرگز رهایى و رستگارى نخواهد یافت، اى جلاد گردنش را بزن .

و از مطالبى که درباره صبر آمده آن است که به احنف گفتند: تو پیر مردى ناتوانى و روزه ترا درهم مى‏ شکند. گفت: من آنرا براى شر روزى بسیار طولانى فراهم مى ‏سازم و همانا صبر بر اطاعت از خداوند آسان‏تر است از صبر بر عذاب خدا.
و از سخنان هموست که هر کس بر شنیدن یک سخن صبر نکند ناچار سخن‏ها خواهد شنید چه بسا خشمى را که فرو خوردم و تحمل کردم، از بیم آنچه که از آن سخت‏تر است.
یونس بن عبید گفته است: اگر به ما فرمان به بى ‏تابى شده بود صبر مى ‏کردیم.
ابن السماک مى‏ گوید: مصیبت یک درد است و اگر مصیبت زده بى‏ تابى کند دردش دو مى‏ شود، یعنى فقدان آنکه از دست داده است و فقدان نواب.
حارث بن اسد محاسبى مى ‏گوید: هر چیز را گهرى است، گهر انسان عقل است و گهر عقل صبر است.

جابر بن عبد الله مى ‏گوید: از پیامبر (ص) از ایمان پرسیده شد، فرمود: «صبر و بخشندگى است». عتابى چنین سروده است: «چون پیشامد سختى ناگهان به تو برسد شکیبا باش و آن کس که به صبر پیوسته است بى‏ آرام نمى‏ شود. صبر شایسته ‏ترین چیزى است که به آن چنگ یازى و چه نیکو چیزى است براى انباشتن سینه از آن.» و از سخنان على علیه السلام است که صبر کلید پیروزى است و توکل بر خداوند پیام‏ آور گشایش است. و از سخنان هموست که انتظار گشایش با صبر عبادت است.

اکثم بن صیفى گفته است: صبر بر جرعه‏ هاى مرگ گواراتر از پیامدهاى پشیمانى است. و از سخنان یکى از زاهدان است که گفته است: در مورد کارى که از ثواب آن بى ‏نیاز نیستى شکیبا باش و از انجام کارى که بر عذاب آن یارا ندارى صبر کن.

ابن العمید نوشته است: درباره صبر سوره‏ هایى مى‏ خوانم و خوانده ‏ام و در مورد بى‏ تابى یک آیه هم نخوانده ‏ام. و درباره خوددارى و دلیرى نمودن قصائدى حفظ دارم و درباره خود را به پستى و فرومایگى زدن حتى یک بیت هم حفظ نیستم.

ابو حیه نمیرى چنین سروده است: «همانا که خود دیده ‏ام و به روزگاران تجربه ثابت کرده است که صبر را سرانجامى پسندیده و اثرى نیکو است. کمتر اتفاق مى ‏افتد کسى در کارى که در جستجوى آن است کوشش کند و صبر پیشه سازد و به آن دست نیابد.»

حسن بصرى على علیه السلام را توصیف کرده و گفته است: هیچگاه نادان‏ نبود، و اگر نسبت به او نادانى مى‏ شد بردبارى مى‏ کرد. و هرگز ستم نمى‏ کرد، و اگر نسبت به او ستم مى ‏شد گذشت مى ‏فرمود. و بخل نمى‏ ورزید و اگر دنیا به او بخل مى‏ ورزید شکیبایى مى ‏فرمود.

و از سخنان برخى از حکیمان است که هر کس نیکو بنگرد صبر پیشه مى‏ سازد.
صبر روزنه‏ هاى امید را گشاده مى ‏سازد و در بسته را باز مى‏ کند. به محنت چون با رضایت و صبر برخورد شود خود نعمتى دائم است، و نعمت هرگاه از سپاسگزارى خالى باشد خود محنتى پیوسته است.

به ابو مسلم خراسانى صاحب دولت گفته شد: با چه چیز به این قدرت رسیدى گفت: شکیبایى را رداى خود ساختم و پوشیده داشتن راز را ازار خویش، با دور- اندیشى پیمان بستم و با هواى نفس مخالفت ورزیدم، دشمن را دوست و دوست را دشمن قرار ندادم.

از جمله گفتار امیر المومنین على علیه السلام است که فرموده است: شما را به پنج چیز سفارش مى‏ کنم که اگر با تازیانه زدن به پهلوهاى شتران و با کوشش، خود را به آنها برسانید، سزاوار است. همانا که هیچیک از شما امیدى جز به خداى خود نبندد و از هیچ چیز جز گناه نترسد و اگر از او چیزى را که نمى‏ داند بپرسند شرم نکند که بگوید نمى ‏دانم و چون چیزى را نداند از آموزش و فرا گرفتن آن آزرم نکند. و بر شما باد بر صبر که صبر از ایمان همچون سر از بدن است و همانگونه که در بدن بدون سر خیرى نیست، در ایمانى که صبر همراهش نباشد خیرى نیست.

و از گفتار همان حضرت است که شخص صبور پیروزى را از دست نخواهد داد هر چند زمان آن طول بکشد. و همو فرموده است: اندوههاى رسیده را با افسون صبر و حسن یقین از خود دور گردان، و فرموده است: اگر بر آنچه که از دست داده‏اى بى ‏تابى مى‏ کنى بنابراین باید بر آنچه که به دست تو هم نرسیده است بى‏تابى کنى و در نامه‏ اى که امیر المومنین علیه السلام به برادر خود عقیل نوشت چنین آمده است: و چنین مپندار که اگر پسر مادرت [یعنى على علیه السلام‏] را مردم رها کنند خوار و زبون باشد و با سستى تن به زیر بار ستم دهد و به سادگى لگام خود را به دست قائد سپارد، یا به آسانى پشت براى راکب فرود آورد، بلکه او چنان است که آن مرد قبیله بنى سلیم سروده: «اگر از من مى‏ پرسى که چگونه ‏اى، بدان که من بر پیشامد روزگار شکیبا و سختم. بسیار بر من گران است که بر من اندوهى دیده شود که موجب آید دشمن شاد و دوست اندوهگین شود.»

فصلى در ریاء و نهى از آن

و بدان که على علیه السلام، پس از اینکه ما را به صبر فرمان داده است، از ریاء و خود نمایى در عمل نهى فرموده است. از ریاء در عمل نهى شده است، بلکه عملى که در آن ریا باشد در حقیقت عمل نیست، زیرا با آن قصد قربت و رضاى خداوند نشده است. یاران متکلم ما معتقدند و مى ‏گویند که سزاوار و شایسته است مکلف عمل واجب را فقط به همین نیت که واجب است انجام دهد و از انجام کار زشت فقط براى آنکه زشت است پرهیز کند، و چنین نباشد که طاعت و ترک معصیت را به امید ثواب یا بیم از عقاب انجام دهد که خود این فکر عمل او را از اینکه راهى براى رسیدن به ثواب باشد باز مى‏ دارد، و این موضوع را با عذر خواهى تشبیه کرده و گفته‏ اند: آن کس که از بیم اینکه او را عقوبت کنى، از گناهى که کرده است از تو عذر خواهى مى‏ کند- نه از پشیمانى بر کار زشتى که انجام داده است- عذرش در نظرت پذیرفته و گناهش در نظرت بخشوده نیست. و البته این مقامى جلیل است که فقط از هزاران هزار ممکن است تنى چند به آن برسند.

در احادیث و اخبار در مورد نهى از ریا و ظاهر سازى روایات بسیار آمده است و از پیامبر (ص) روایت شده که فرموده است: «روز قیامت کسى را مى ‏آورند که به اندازه کوهها- یا فرموده است: کوههاى تهامه- اعمال خیر انجام داده و فقط یک گناه مرتکب شده است. به او گفته مى‏ شود: آن اعمال خیر را انجام دادى که گفته شود آنها را تو انجام داده‏ اى و چنین گفتند، و همان پاداش تو است، و این یکى گناه تو است، او را به دوزخ برید.»

و پیامبر (ص) فرموده است: «نماز قیام و قعود تو نیست. همانا که نماز اخلاص تو است و اینکه با گزاردن آن تنها رضایت خداوند را اراده کنى.» حبیب فارسى گفته است: اگر خداوند روز قیامت مرا بر پاى دارد و بگوید: آیا مى‏ توانى یک سجده بشمرى که انجام داده باشى و شیطان را در آن بهره ‏اى نبوده باشد نخواهم توانست.

عبد الله بن زبیر به خواهر مختار بن ابى عبید ثقفى که همسر عبد الله بن عمر بود متوسل شد که با شوهرش گفتگو کند تا با عبد الله بن زبیر بیعت کند، او در این مورد با شوهر گفتگو کرد و ضمن آن از نماز و نماز شب و فراوانى روزه‏اش یاد کرد.
عبد الله بن عمر به او گفت: آیا آن استران سرخ و سپیدى را که در حجر اسماعیل دیدیم و زیر پاى معاویه بود و با آنها به مکه آمده بود دیده ‏اى گفت: آرى. گفت: ابن زبیر با نماز و روزه خود در جستجوى همانهاست.

و در خبر مرفوع است که پیامبر (ص) فرموده‏ اند: «همانا ترسناک‏ترین چیزى که از آن بر امت خود ترسانم ریاى در عمل است، و آگاه باشید که ریاى در عمل شرک خفى است.» «نماز مى‏ گزارد و روزه مى‏ گرفت براى کارى که در جستجوى آن بود و چون آنرا صاحب شد نه نماز مى‏ خواند و نه روزه مى‏ گیرد.»

[ابن ابى الحدید پس از این سه فصل که گذشت سه فصل دیگر هم درباره یارى خواستن و اعتضاد به عشیره و قبیله و حسن شهرت و نیک نامى و مواسات با خویشاوندان آورده که استناد او بیشتر به اشعار عرب و نمونه‏ هایى از نظم و نثر است و در آن کمتر به آیات و احادیث توجه داشته است که ترجمه آن خارج از بحث ماست و براى اطلاع مى ‏توان به متن عربى صفحات ۳۳۰- ۳۲۶ جلد اول شرح نهج البلاغه، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم، مصر، ۱۳۷۸ ق، مراجعه کرد. و براى مبارکى و اهمیت صله رحم، دو حدیثى را که آورده است ترجمه مى‏ کنم‏]:

ابو هریره در حدیث مرفوعى مى‏ گوید: «کلمه رحم مشتق از رحمان است و رحمان از نامهاى بزرگ خداوند است و خداوند به رحم فرموده است: هر کس تو را پیوسته دارد من به او مى‏ پیوندم و هر کس ترا بگسلد من از او مى ‏گسلم.» و در حدیث مشهور است که «رعایت پیوند خویشاوندى بر عمر مى‏ فزاید».

جلوه‏ تاريخ‏ درشرح‏ نهج‏ البلاغه ‏ابن‏ ابى‏ الحديد، ج 1 //ترجمه دكتر محمود مهدوى دامغانى

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.