خطبه شماره ۱۶6 (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)

166

ومن خطبة له عليه السلام

[الحثّ على التآلف]

لِيَتَأَسَّج صَغِيرُكُمْ بِكَبِيرِكُمْ، وَلْيَرأَفْ كَبِيرُكُمْ بِصَغيرِكُمْ، وَلاَ تَكُونُوا كَجُفَاةِ الْجَاهِلِيَّةِ: لاَ في الدِّينِ يَتَفَقَّهُونَ، وَلاَ عَنِ اللهِ يَعْقِلُونَ، كَقَيْضِبَيْضٍ في أَدَاحٍس يَكُونُ كَسْرُهَا وِزْراً، وَيُخْرِجُ حِضَانُهَا شَرّاً.

منها: [في بني أمية]

افْتَرَقُوا بَعْدَ أُلْفَتِهِمْ، وَتَشَتَّتُوا عَنْ أَصْلِهِمْ، فَمِنْهُمْ آخِذٌ بِغُصْنٍ أَيْنَما مَالَ مَالَ مَعَهُ، عَلَى أَنَّ اللهَ تَعَالَى سَيَجْمَعُهُمْ لِشَرِّ يَوْمٍ لِبَنِي أُمَيَّةَ، كَمَا تَجْتَمِعُ قَزَعُ الْخَرِيفِخ يُؤَلِّفُ اللهُ بَيْنَهُمْ، ثُمَّ يَجْعَلُهُمْ رُكَاماً كَرُكَامِ السَّحَابِ، ثُمَّ يَفْتَحُ لَهُمْ أَبْوَاباً، يَسِيلُونَ مِنْ مُسْتَثَارِهِمْ كَسَيْلِ الْجَنَّتَيْنِ، حَيْثُ لَمْ تَسْلَمْ عَلَيْهِ قَارَةٌ وَلَمْ تَثْبُتْ عَلَيْهِ أَكَمَةٌ، وَلَمْ يَرُدَّ سَنَنَهُ رَصُّ طَوْدٍ، وَلاَ حِدَابُأَرْضٍ، يُذعْذِعُهُمُ اللهُ فِي بُطُونِ أَوْدِيَتِهِ ثُمَّ يَسْلُكُهُمْ يَنَابِيعَ فِي الاََْرْضِ، يَأَخُذُ بِهِمْ مِنْ قَوْمٍ حُقُوقَ قَوْمٍ، وَيُمَكِّنُ لِقَوْمٍ فِي دِيَارِ قَوْمٍ. وَايْمُ اللهِ، لَيَذُوبَنَّ مَا فِي أَيْدِيهمْ بَعْدَ الْعُلُوِّ وَالتَّـمْكِينِ، كَمَا تَذُوبُ الاََْلْيَةُ عَلَى النَّارِ.

[الناس آخر الزمان]

أَيُّهَا النَّاسُ، لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ، وَلَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِينِ الْبَاطِلِ، لَمْ يَطْمَعْ فِيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ، وَلَمْ يَقْوَ مَنْ قَوِيَ عَلَيْكُمْ، لكِنَّكُمْ تِهْتُمْ مَتَاهَ بَنِي إسْرَائِيلَ. وَلَعَمْرِي، لَيُضَعَّفَنَّ لَكُمُ التِّيهُ مِنْ بَعْدِي أَضْعَافاً [بِمَا] خَلَّفْتُمُ الْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ، وَقَطَعْتُمُ الاََْدْنى، وَوَصَلْتُمُ الاََْبْعَدَ. وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِنِ اتَّبَعْتُمُ الدَّاعِيَ لَكُمْ، سَلَكَ بِكُمْ مِنْهَاجَ الرَّسُولِ، وَكُفِيتُمْ مَؤُونَةَ الاِعْتِسَافِ، وَنَبَذْتُمُ الثِّقْلَ الْفَادِحَعَنِ الاََْعْنَاقِ.

 

خطبه 166

ليتاس صغيركم بكبيركم،و ليراف كبيركم بصغيركم و لا تكونوا كجفاة الجاهلية لا في الدين يتفقهون،و لا عن الله يعقلون كقيض بيض في اداح يكون كسرها وزرا،و يخرج حضانها شرا. (بايد خردسالتان از بزرگسال تان پيروى كند و بزرگسالتان به خردسالتان محبت‏ بورزد ومباشيد مانند جفاكاران خشن جاهليت كه نه تفقهى در دين داشتند و نه درباره خدا تعقلى[ظاهرى آراسته به انسانيت و باطنى مانند حيوانات شر و پست]مانند تخمى كه درجايگاه تخم‏گذارى شتر مرغ است،شكستن آن گناه و اگر به حال خود گذاشته شود،ممكن است آنچه كه در درون تخم است‏ شر و فاسد بوده باشد.)

 

در منطق‏«حيات معقول‏»تبادل علوم و تجارب و عواطف و احساسات‏ميان انسانها قانونى اساسى است

امير المؤمنين عليه السلام در آغاز اين خطبه مبارك،يكى از اساسى‏ترين قوانين‏«حيات معقول‏»را كه تبادل علوم و تجارب و عواطف و احساسات ميان انسانها است‏گوشزد مى‏فرمايد. بديهى است كه انسانها استعداد و قواى همه شئون اصيل حيات خود ازهنگام تولد،با خود مى‏آورند،ولى كميت و كيفيت ‏به فعليت رسيدن و بهره‏بردارى از آنها با عوامل محيط طبيعى و سياسى و دينى و اخلاقى و فرهنگى با عناصر گوناگونى كه‏دارند،تعيين مى‏ گردد.

قسمتى از آن استعدادها و عواطف و احساسات عالى انسانى است‏كه،حيات بدون آنها همان ماشين ناآگاه است كه امروزه بشريت را به بيمارى بيگانگى‏از يكديگر و حتى به مرض مهلك‏«بيگانگى از خود»مبتلا كرده است آنهمه تاكيد منابع‏اسلامى درباره اصالت تشكل خانواده و پيوستگى اعضاى آن با يكديگر بوسيله ‏احساسات و عواطف و راهنمايي هاى عقل،بهمين اصل ضرورى مستند است كه انسانها بايك آشنايى حقيقى نه با جبر زنجير و پيچ و مهره‏هاى ماشينى،در اين دنياى چند روزه ‏زندگى كنند.امير المؤمنين عليه السلام با دو جمله مختصر مورد تفسير دو ركن بر پا دارنده‏«حيات معقول‏»را مطرح مى‏فرمايد.اين دو ركن عبارتند از:

1.احساسات و عواطف ‏انسانى كه براى حفظ طراوت زندگى شديدترين ضرورت را دارد.

2.عقل و فعاليتهاى ‏آن كه تامين كننده نظم عالى ارتباطات چهارگانه اساسى‏«حيات معقول‏»است: (ارتباط‏ انسان با خويشتن،با خدا،با جهان هستى و با همنوع خود.تاسى و پيروى صغير از كبير،براى خصوصيت گذشت‏ساليان بيشترى از عمر نيست،بلكه به جهت فراوانى تجارب ومشاهدات و آگاهى‏هاى بزرگان است كه زمان بيشترى در اختيار داشته‏اند و امتداد اين‏زمان را تنها براى سفيد كردن موى ريش و سر و بازيهاى كودكانه و سرگرمى‏هاى‏تلف كننده بيهوده عمر نبوده است.در جملات بعدى كه مى‏فرمايد مانند جفا پيشه‏گان‏ جاهليت نباشيد كه احساسات و عواطف انسانى نداشتند لذا دخترهايى را زنده به گورمى‏ كردند،در جنگهاى خونين نه كودك و خردسال مى‏ فهميدند و نه كهن سالان وناتوانان را!از طرف ديگر از معارف دينى (الهيات و فقه) دور بودند و تعقلى درباره مقام‏ شامخ ربوبى نداشتند كه بتوانند با اسناد زندگى به او،معنايى براى حيات خود ببخشند.

مثل اين گونه مردم كه مانند مردمان خشن جاهليت،زندگى مى‏كنند،نه احساسات وعواطفى دارند و نه چيزى از حقايق دينى مى‏فهمند و نه تعقلى درباره مقام ربوبى دارند، مانند تخم‏هايى هستند[كه در جايگاه تخم گذارى شتر مرغ مى‏باشند.]شبيه به تخم‏هاى‏افعى كه اگر به احتمال افعى بودن آنرا بشكنى و ماده شتر مرغ باشد،نارواست و اگر آنهارا به حال خود رها كنى،شايد كه افعى توليد كنند.بديهى است كه بايد به قانون تزاحم‏تقدم اهم بر مهم عمل كرد.

و منها:افترقوا بعد الفتهم… (از جمله اين خطبه است:آل اميه پس از اجتماع و الفت متفرق ‏مى ‏گردند.

 

سرگذشت تاريخى بنى اميه را از هدفگيريهاى آنان در زندگى بايد خواند

اگر شما عمر بن عبد العزيز را كه تا حدودى قابل توجه بر مبانى اسلام حركت مى‏كرد، استثناء كنيد،كارنامه اين گروه با آنچه كه از بزرگان آن،بجاى مانده است،مى‏توانيداطلاع حاصل كنيد.تاريخ درباره معاويه و فرزندش يزيد و ديگران كوتاهى نكرده است‏و همانگونه كه در تفسير خطبه گذشته ملاحظه فرموديد:دقت كنيد:

يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله‏اتقاكم اى مردم،ما شما را از يك مرد و زن آفريده و شما را گروه‏ها و قبيله‏ها قرار داديم‏تا با همديگر آشنا گرديد و[حيات هماهنگى داشته باشيد]قطعا با كرامت‏ترين شما نزدخداوند با تقوى‏ترين شما است) كجا،و تقديم عرب بر عجم،و تقديم نژاد بنى اميه برديگران و خود خواهى و خودكامگى‏هاى سلطه پرستى آنان كجا؟!براى بررسى‏مشروح‏تر درباره اين نژاد خودكامه خود خواه مراجعه فرماييد به:ج 11،ص 185 تاص 192 و ص 210 تا ص 214 و ج 14 از ص 132 تا ص 136 و از ص 306 تاص 314 و ج 16 از ص 306 تا 314 و ج 18 از ص 211 تا ص 213 و ص 216 وج 19 ص 81 و 82.

ايها الناس،لو لم تتخاذلوا عن نصر الحق،و لم تهنوا عن توهين الباطل،لم يطمع فيكم من ليس مثلكم،و لم يقو من قوى عليكم لكنكم تهتم متاه بني اسرائيل و لعمري،ليضعفن لكم التيه من‏بعدي اضعافا بما خلفتم الحق وراء ظهوركم،و قطعتم الادنى،و وصلتم الابعد و اعلموا انكم ان‏اتبعتم الداعي لكم،سلك بكم منهاج الرسول،و كفيتم مؤونة الاعتساف،و نبذتم الثقل الفادح‏عن الاعناق.

(اى مردم،اگر از يارى حق پاى به عقب نمى‏گذاشتيد و در توهين به باطل سست‏نمى‏گشتيد، كسى كه مثل شما است،طمع در زورگويى به شما نداشت و كسى كه[امروز]نيرومند شده است قدرت و قوه پيدا نمى‏كرد،لكن شما مانند گمراهى وسرگردانى بنى اسرائيل گمراه گشتيد،و سوگند به جانم،سرگردانى شما پس از من چندبرابر خواهد گشت.اين افزونى گمراهى براى اين است كه شما حق را پشت‏سر گذاشتيد واز نزديك بريديد و با دور پيوستيد و بدانيد اگر شما از كسى پيروى كنيد كه شما را به‏سوى حق دعوت مى‏كند،شما را بر طريق پيامبر اكرم (ص) توجيه و تحريك مى‏نمايد.

از كجروى بى ‏نياز مى‏ گشتيد و بار سنگين[خطاها]را از دوش خود مى‏انداختيد.)اگر از يارى حق عقب نشينى كنيد و از توهين و از كار انداختن باطل‏ خود دارى كنيد،قدرت پرستان خودكامه درباره شما طمع خواهند كرد وبر شما چيره خواهند گشت

اين است قانون طبيعى بعد مادى انسانها كه در آنجا قدرت،اولين و آخرين حرف رامى‏زند. مگر نمى‏دانيد كه در عرصه طبيعت مرگ براى ضعيف امر طبيعيست هر قوى‏اول ضعيف گشت و سپس مرد!اگر براى قومى در اين دنيا،حمايت از حق نتواند برقدرت او بيفزايد و اگر اين قدر نفهمد كه خداوند متعال در جمعيت و تشكل،قدرتى‏بسيار بزرگ قرار داده است كه هر كس از آن دو استفاده كند بدون شك در ظاهر پيروزخواهد گشت،هرگز از يارى و اجتماع و اتحاد دست‏بر نمى‏دارد.

خداوند تنها به پيامبر نمى‏فرمايد «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل…» »بلكه به مجتمع اسلامى‏مى‏فرمايد: (و براى آنان آماده كنيد هر چه كه بتوانيد از قوه و پيوست قدرت انگيز اسبهارا) پيروزى در مقابل دشمن و ياران و لشكريانش تنها با تهيه وسايل حمله و دفاع نيست،بلكه بايد از حمايت و تكريم و تاييد باطل و حتى بيطرفى در مقابل آن نيز بطور جدى‏خود دارى نمود.

نشان دادن انعطاف در برابر باطل و بى‏خيالى درباره آن يا ناشى از عدم‏ شناخت‏ حقيقى حق است و يا سستى اراده در تحقق بخشيدن و اجراى آن.حاميان باطل‏ همانند ميكربهاى مهلك هستند كه همواره نقاط ضعف بدن را مى‏جويند و يا در صدد ايجاد نقاط ضعف در بدن مى‏باشند.

اين يك قانون است كه وقتى باطل احساس كرد كه ‏كسى يا كسانى در مقابل آن،از خويشتن ضعف نشان مى‏دهند مى‏فهمد كه آنان هويت ‏خود را كه قويترين نگهدارنده آنان ميباشد از دست داده‏اند.اين احساس براى اهل باطل‏ كافيست كه خود را نيرومند بدانند و هم طرف خويشتن را ضعيف. اين جمله را فراموش‏نكنيد:مشاهده ضعف در طرف،براى اقوياء وسوسه انگيز است.

لكنكم تهتم متاه بنى اسرائيل و لعمري،ليضعفن لكم التيه من بعدي اضعافا بما خلفتم الحق وراء ظهوركم،و قطعتم الادنى،و وصلتم الابعد (لكن شما مانند گمراهى و سرگردانى بنى اسرائيل‏گمراه گشتيد و سوگند به جانم،سرگردانى شما پس از من چند برابر خواهد گشت. اين‏افزونى گمراهى براى اين است كه شما حق را پشت‏سر گذاشتيد و از نزديك بريديد و بادور پيوستيد)

فرصت‏ها را از دست ندهيم،زيرا بار ديگر بر نمى‏ گردند و نتايج ‏سوء آن ‏گريبان آيندگان را هم خواهد گرفت.

حضرت موسى بن عمران (ع) به بنى اسرائيل دستور فرمودند: يا قوم ادخلوا الارض‏المقدسة التى كتب الله لكم و لا ترتدوا على ادباركم فتنقلبوا خاسرين.قالوا يا موسى ان فيها قوما جبارين و انا لن ندخلها حتى يخرجوا منها فان يخرخوا منها فانا داخلون.قال رجلان من الذين‏ يخافون انعم الله عليهما ادخلوا عليهم الباب فاذا دخلتم فانكم غالبون و على الله فتوكلو ان كنتم‏مؤمنين.قالوا يا موسى انا لن ندخلها ماداموا فيها فاذهب انت و ربك فقاتلا انا هيهنا قاعدون. قال رب انى لا املك الا نفسى و اخى فافرق بيننا و بين القوم الفاسقين.قال انها محرمة عليهم‏اربعين سنة يتيهون فى الارض فلا تاس على القوم الفاسقين (1) .

(اى قوم من،داخل شويد به زمين مقدس كه خداوند براى شما مقرر فرموده است وبه شت‏سر بر نگرديد كه با خسارت به عقب برمى‏گرديد.بنى اسرائيل گفتند:اى موسى،در اين سرزمين مقدس قوم ستمكاران وجود دارد و ما هرگز به اين شهر داخل نمى‏شويم‏تا آنان از شهر بيرون روند و اگر آنان از شهر خارج شدند ما وارد مى‏گرديم.دو نفر ازمردانى كه از خدا مى‏ترسيدند و خداوند بر آنان انعام فرموده بود،گفتند:

از دروازه واردشهر مقدس شويد.و هنگامى كه شما وارد شديد،شما پيروز خواهيد گشت و به خداوندتوكل كنيد اگر شما از مؤمنانيد.بنى اسرائيل گفتند:يا موسى،ما داخل شهر مقدس‏نخواهيم گشت مادامى كه آن ستمكاران در آنجا هستند.تو برو با خدايت‏با آن‏ستمكاران پيكار كن و ما در اينجا نشسته‏ايم. موسى عرض كرد خدايا من مالك نيستم‏مگر خودم را و برادرم را. (من اختيار خودم را و برادرم را دارم) بار پروردگارا،ما بين ماو قوم گنهكاران جدايى بينداز.خداوند فرمود:شهر مقدس براى آنان تحريم شد،آنان‏در روى زمين گمراه خواهند گشت و تو درباره قوم فاسق اندوهگين مباش.)

تخلف از دستور حضرت موسى (ع) در آن زمان كه قطعا دستور خداوندى بود وبدون ترديد آن دستور مصلحت آنان را در برداشت چهل سال آنان را سر در گم و كلافه‏و گمراه در بيابانها به حركات مضطربانه انداخت.فرصتى بسيار عالى بود كه بنى اسرائيل‏آن را از دست دادند و از مزاياى دستور آن پيامبر گرامى خود را محروم ساختند.

امير المؤمنين عليه السلام در سخنان مباركش بارها و بارها صلاح و فساد مردم را با كمال‏اخلاص و آگاهى و صراحت‏بيان مى‏فرمودند.مخصوصا با توجه به اينكه هيچ كس درخلوص و آگاهى همه جانبه آن بزرگ بزرگان ترديدى به دل راه نمى ‏داد.

زيرا دشمن ودوست روح الهى آن محبوب خداوندى را درك مى‏كرد و همانگونه كه در همين‏ نهج البلاغه تصريح فرموده است:مخالفين و يا موافقين بى‏اراده و دنيا دوست كمترين‏اشكالى بر زندگى فردى و اجتماعى و دينى و اخلاقى و سياسى آن بزرگوار نتوانسته ‏بودند مطرح كنند.دوران زمامدارى امير المؤمنين عليه السلام نه تنها براى مردم آن‏ دوران و نه تنها براى جوامع اسلامى براى هميشه بلكه براى بشريت در همه طول تاريخ ‏فرصتى بود كه از دست رفت و هيچ علتى جز خودكامگى خود خواهى‏ ها و سلطه‏ پرستى‏ درنده خويان نداشت كه نگذاشت اين انسان كامل رسالت كامل خود را در اختيار انسان هابگذارد و سپس ديده از اين جهان بپوشد و به ديدار محبوبش بشتابد.اگر«تيه‏» (گمراهى) بنى اسرائيل در بيابانها چهل سال بود،ما مسلمانان در حدود هزار و چهار صد سال در«تيه‏» (گمراهى) مى‏گذرانيم و هنوز هم سلطه گران اين جوامع چنان از خود بيگانه هستندو چنان مست و خود را باخته‏اند كه نمى‏دانند چگونه و چرا و چه مدتى است كه در تيه‏سرگردانند.

خطبه 166

بايد خردسالتان از بزرگسالتان پيروى كنند و بزرگسالتان به خردسالتان محبت‏بورزدو مباشيد مانند جفا كاران خشن جاهليت:كه نه تفقهى در دين داشتند و نه‏درباره خدا تعقلى[ظاهرى آراسته به انسانيت و باطنى همانند حيوانات شر]مانندتخمى كه در جايگاه تخم گذارى شتر مرغ است،شكستن آن گناه و اگر به حال خودگذاشته شود،ممكن است آنچه كه در درون تخم است‏شر بوده باشد.

بنى امية

از جمله اين خطبه است:آل امية پس از اجتماع و الفت متفرق مى‏ گردند و از اصل شان ‏پراكنده مى ‏شوند.برخى از آنان چنگ به شاخى مى‏زنند كه به هر طرف ميل كند او باآن شاخ حركت كند خداوند متعال آنان را براى يك روز شر براى بنى اميه جمع‏مى ‏كند.چونان ابرهاى پاييزى كه مجتمع مى ‏شوندخداوند آنان را متشكل مى‏ سازد مانند ابرهاى متراكم،سپس خداوند سبحان براى آنان درهايى باز مى ‏كند كه ازجايگاه تراكم و هيجان خود مانند سيل دو باغ مردم سباء،به حركت در مى‏ آيند بطورى كه در برابر آن نه تپه ‏اى بر جاى بماند و نه تلى ‏نه كوه متصل بهم و فشرده مى‏ تواند مانع جريان آن سيل گردد و نه زمين بلند سنگلاخ‏ خداوند سبحان آنان رادر درون دره‏هاى خود بپراكند،سپس در چشمه سارهاى زمين به حركت در آورد خداوند به وسيله آنان،حقوق قومى را از قوم ديگر مى‏گيرد و گروهى را در سرزمين‏گروهى ديگر سكونت مى‏دهدو سوگند به خدا،آنچه كه در دست‏بنى اميه است،بعد از اعتلاء و تسلط ذوب خواهد شد،چنانكه دنبه در آتش ذوب مى‏گردد.

 

مردم در آخر الزمان

اى مردم،اگر از يارى حق پاى به عقب نمى‏گذاشتيد و در توهين به باطل سست‏ نمى ‏گشتيد كسى كه مثل شما نيست،طمع در زورگويى به شما نداشت و كسى كه[امروز]بر شما نيرومند شده،قدرت و قوه پيدا نمى‏كردلكن شما مانند گمراهى وسرگردانى بنى اسرائيل گمراه گشتيدو سوگند به جانم،سرگردانى شما پس از من چندبرابر خواهد گشت ‏اين افزونى گمراهى براى اين است كه شما حق را پشت‏ سرگذاشتيد و از نزديك بريديد و با دور پيوستيدو بدانيد اگر شما از كسى پيروى‏ كنيد كه شما را به سوى حق دعوت مى‏كند،شما را بر طريق پيامبر اكرم (ص) توجيه وتحريك مى‏ نمايد و از كجروى بى‏ نياز مى‏ گشتيد و بار سنگين[خطاها]را از دوش خودمى‏ انداختيد.

___________________________

1.المائده،آيات 21 تا 26.

 

 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.